مقاله مفهوم کلی فضا و مکان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله مفهوم کلی فضا و مکان دارای ۷۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مفهوم کلی فضا و مکان  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مفهوم کلی فضا و مکان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله مفهوم کلی فضا و مکان :

مفهوم کلی فضا و مکان

مفهوم فضا
« وابستگی انسان به فضا دارای ریشه های عمیق می باشد . این وابستگی از نیاز به درک روابط اجتماعی انسان جهت ثبت مفهوم و حاکمیت بر دنیای حوادث و رویدادها سرچشمه می گیرد . »
انسان خود را با محیط وفق می دهد .
« بسیاری از حرکات بشر واگر است بدین معنی که اشیاء مورد ارتباط مطابق با چنین روابطی به دوره نزدیک ، بیرونی ، اندورنی ، مفرد ، جمع و پیوسته و گسسته تقسیم گردیده اند . لذا فضا وجه خاصی از ایجاد ارتباط نمی باشد بلکه گونه ای است از هر ایجاد ارتباطی . بنابراین فضا فقط یک جنبه از ارتباط کلی می باشد . « برای اینکه انسان بتواند تصورات خود را از قوه به فعل درآورد لازمست که روابط واگرا را درک نموده و ‌آنها را در قالب یک مفهوم فضایی هم آهنگ نماید .

برادشتهای جدا شونده انسانهای اولیه ، روابطی واقعی هستند که بر اشیاء و نقاط دلالت داشته و به همین دلیل دارای رنگ عاطفی شدیدی می باشند . ( با این وجود فلاسفه یونانی فضا را شیئی بازتاب خوانده اند .

سیر تاریخی مفهوم فضا
جهت آشنایی بیشتر با مفهوم کلی فضا سیر کلی را در تاریخ انجام می دهیم که به دلیل گسترده بودن موضوع وارد جزئیات بحث نخواهیم شد .
« هر چند مصری ها و هندی ها نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند ، اما در این اعتقاد اشتراک داشتند که هیچ خط مشخصی بین فضای درونی تصور و یا واقعیت ذهنی ، یا فضای برونی واقعیت عینی وجود ندارد . در واقع فضای درونی و ذهنی رؤیا ، اساطیر و افسانه ها با دنیای واقعی روزمره ترکیب شده بود . به همین ترتیب زمان به صورت یک توالی پی در پی که با سرعت ثابت جریان داشت محسوب نمی شد بلکه بین واقعیت و اسطوره در حرکت بود . جهان عینی و خارجی ای در بینش اساطیری آنگاه روشن می شود که نسبتی تشبیهی با جسم انسان پیدا کند و چون از سوی دیگر در اغلب اساطیر اعضای انسان با اجزای جهان منطبق است از این رو عالم نوعی وحدت « ارگانیک » می یابد . آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف می کند جنبه « ساختی » و نظام یافته فضاست ولی این فضای نظام یافته مربوط به صورت نوعی اساطیری است که برخاسته تخیل آفریننده اند .

مشخصه تفکر یونانیان در مورد فضا را می توان در تفکرات اقلیدسی یا هندسه اقلیدسی مشاهده نموده . البته پیش از اقلیدس ، مصری ها ، بابلیها و هندوها با هندسه آشنایی داشتند اما اقلیدس بود که کلیه این قضایا را جمع آوری کرد و پایه گذار علمی جدید شد . هندسه یک سیستم و نظام کاملی مبتنی بر انتزاع ذهنی بود . فضای اقلیدسی فضایی یکسان و همگن و پیوسته بود که در آن هیچ چاله ، برآمدگی یا انحنایی وجود نداشت . فضای اقلیدسی فضایی قابل اندازه گیری بود ….
در محیط مذهبی و دینی دوران مسیحیت ، فضا تکه تکه شد و همگنی خود را از دست داد و دیگر قابل اندازه گیری نبود . فضا جهت دار شد . بهشت در اوج و جهنم در نازلترین سطح بود ، اما هیچ کدام با فضای واقعی و روزمره در ارتباط نبود . میرچا الیاده می نویسید : « برای فرد مذهبی فضا همگن نیست و او در نقاط قطع و شکستی
می بیند . » این تصور بخشهای منفرد و مجزای فضا منجر به تکه تکه شدن بیشتر مفهوم فضا شد .

دکارت در حد فاصل بین دوران شکوفایی کلیسا از یک سو و اعتلای فلسفه اروپا از سوی دیگر به طور سیستماتیک هر یک از عقایدش را مورد شک و تردید قرار داد . روش دکارتی به همه سطوح قدر و منزلتی واحد می دهد و اشکال به عنوان قسمتهایی از فضای نامتناهی ( پیوسته و سه بعدی ) پدیدار می شوند . تا پیش از این فضا تنها اهمیتی کیفی داشت و مکان جسم به کمک عدد بیان نمی شد .

لایب نیتز نیز معتقد بود که فضا صرفاً سیستمی از روابط است . یکی از بهترین نکات تئوری مونادهای لایب نیتر دو نوع فضایی است که مطرح می کند : یکی ذهنی در ادراک هر موناد و دیگری عینی که شامل تجمع نقاط دید مونادهای متنوع است.
نیوتن معتقد به مطلق بودن فضا و زمان داد دکانت فضا را اقلیدسی که تنها سه بعد داشت می دانستد . از نظر کانت فضا و زمان مسائل مفهومی و شهودی در ذهن انسان بودند .
در دیدگاه نسبیت « اشیاء حقیقتاً به دلیل یک تغییر شکل پلاستیک در فضایی که در آن قرار دارند ، تغییر شکل می دهند . اقلیدس می گفت که فضا همگن و ثابت است ، نیوتن فضا را مطلق می دید اما فضای انشتین خصوصیات ژله ای داشت که بسته به سرعت بیننده خود را به اشکال مختلف نشان می داد . »

« به هرحال مفاهیم فیزیکی و ریاضی از فضا تنها قسمت کوچکی از نیاز اساسی بشر را در مورد ایجاد ارتباط برآورده می کند . با تعیین کیفیت کل رویداد از گذشته دنیای قابل شناختی از روابط تنهایی و مطلق نتیجه گرفته شده است که با زندگی روزمره نسبت مستقیم و مختصری دارد .
اگر چه بقایای پراکنده درک و بینش ، بطور غریزی در بشر محفوط مانده است ، بهمان ترتیب نیز جنبه های معین و محقق از موجودیت او از قبیل علاقه ها و روابط عاطفی محیط انسانی ، کاهش یافته اند . از این نظر باید سعی شود تا به مفاهیم فضا ( که به آنها اشاره شد ) بوسیله جنبه های عاطفی ، حرکات و اخلاق ، فزونی بخشیم .
حدود یک قرن پیش به این طرف فضای انسانی ، مورد مطالعه روانشناسان بوده است . صرف نظر از مسئله تجربه بشر از محیط خودش ، این امر به اثبات رسیده است که درک فضا هر جا با تغییراتی در آمیخته تبدیل به روند پیچیده ای گشته .

« در فرهنگ معین » فضا این طور معنا شده است :
۱ ـ مکان وسیع ، زمین فراخ ، مساحت .
۲ ـ ( جغ ) مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند .

المنجد این واژه را چنین معنا کرده است : « ما اتسع من الارض ، الساحه / یقال « مکان فضا » ای واسع ، « یعنی « زمینی که گسترده باشد . مساحت / وقتی می گویند « مکانی فضا است » یعنی وسیع است . »
هایدگر می نویسد « Run , Raum ، یعنی جای خالی و آزاد شده ای برای اسکان و اقامت کردن . فضا امری است که برای آن جایی باز شده باشد یعنی حد و مرزی داشته باشد ، به زبان یونانی آن را پرس [ mepas ] می گویند . حد و مرز آن نیست که فراسوی آن چیزی ، دیگر آن نباشد که هست ، بلکه همانطور که بصیرت یونانیان نشان می دهد ، حد و مرز ، مبدأ وجود و ماهیت هر چیز است . به همین دلیل مفهوم آن عبارت است از افق ( هرسیموس ) یعنی حد و مرز . فضا بنا بر ماهیتش آن چیزی است که برایش جایی باز شده آن امری است که در حدود و شعورش رها شده باشد . امر جا یافته همیشه مستقر است و در نتیجه متصل است یعنی امری است که به اعتبار مکان گرد هم آمده است . »

انواع فضا
از نظر کریستین نوربرگ شولتز پنج مفهوم تمایز فضا می توان فرض کرد .
۱ ـ فضای پراگماتیک رفتار فیزیکی : « بشر را با محیط طبیعی ارگانیک وار در
می آمیزد . »
۲ ـ فضای ادراک آنی : « اساس شناخت و هویت بشر در این فضا » بصورت یک تجرد می باشد .
۳ ـ فضای هستی که بوجود آوردنده تصور دائمی بشر از محیطش می باشد :
۴ ـ فضای قابل شناخت دنیای فیزیکی : مفهوم این فضا اینست که انسان قادر به تفکر درباره فضاست . »
۵ ـ فضای مطلق روابط منطقی و محضی : که وسیله ای است برای توصیف فضاهای دیگر .

« این مراتب نمایشگر یک تجربه در حال رشد از عالم پراگماتیک در حد پائین به سوی فضای منطقی در حد بالا بوده که همانا افزایش موضوع ، آگاهی می باشد ….
از روزگار قدیم اقوام بشر درباره فضا ، تنها منحصر به شناخت آن نبوده ، بلکه او فضا را درک نموده در فضا متولد شد و درباره آن تفکر نموده است .
ولی باز هم برای بیان انجام دنیای خود به صورت تصوری واقعی از جهان دست به آفرینش و ایجاد فضا نموده و این ابداع را توصیف یا فضای هنری نامیده که از نظر درجه بندی در حد بالای فضای قابل شناخت قرار می گیرد .

ما در بحث خود از مفهوم فضای هستی و فضای معماری مراجعه می نماییم و منظورمان از فضا و بحث راجع به آن این دو فضا می باشد .
« فضا مرکزی دارد که عبارتست از ذی شعور و به این خاطر از جهات مسیرها که با حرکات قد و قامت انسان تغییر می یابند ، دارای سیستمی است عالی که محدود ولی هیچ گاه ساکن نمی باشد …. ذکر این نکته که انسان غالباً مرکز فضای معماری بوده و مسیرها و جهت های آن با حرکات بدن وی ( قد و قامت انسان ) تغییر می یابند ، صحیح به نظر نمی رسد . بلکه قدر مسلم این است که معماری بالنفسه به ذات خود ، و جدا از توهمات و دارای مراکز و جهات مخصوص به خود می باشد . »
البته ما تحقیق بیشتر درباره فضای معماری بستگی به درک فضای وجود هستی خواهد داشت .

پیاژه بیان می کند که « فضا یکی از بافتهایی است که دلالت بر هستی و وضعیت عالم ما دارد نظر هایدگر : شما نمی توانید بشر را از یکدیگر مجزا تلقی نمائید . فضا نه شیئی ظاهری و نه یک دریافت ذاتی و درونی می باشد . » و هستی آنها از مکانهای آنها سرچشمه می گیرد . که در مفهوم مکان سکونت نهفته است . « ما فقط زمانیکه قادر به سکونت شدیم ، می توانیم بسازیم ، سکونت خصوصیت اصلی و اساسی موجودیت و هستی می باشد و فضای است و در بشر پیشرفته بایستی در کلیت و تمامیت آن که به رویدادهای مهم تجربه شده در آن شامل می گردد در نظر آید . برای اینکه کیفیت ویژه این فضا ، ترتیب و تنظیم آن نمایشگر مبین موضوعی است که آن را آزموده و در آن سکنی می گزیند . » البته برای درک بیشر این دو فضا در فصل بعد به ارائه عوامل آن ها می پردازیم که در روشنایی مطلب تأثیر بسزایی را دارا می باشد .
انواعی از این دو فضا را در ذیل بیان می کنیم .

فضای روز و شب
اگر در نگرش فضا ، عامل زمان را نیز در نظر بگیریم می بینیم که وجه اختلاف جدیدی بوجود می آید . در تجربه فضا بولنف اختلافی بین روز و فضای شب قائل است : «فضای روز برای ادراک تقدم دارد . تصور معمولی ما از فضا ، از فضای روز حاصل شده است . برای شناخت فضای شب به ناچار ما از این تصور استفاده می کنیم تا
بتوانیم فضای شب را درک کنیم …. فضای روز پر از نور است و فضای شب غرق در تاریکی .

فضای عمومی و خصوصی
فضای پاول باورت معتقد است که یک روابطه نسبی بین شدت رابطه مقابل میان فضای عمومی و خصوصی از یک سو و شخصیت شهری یک مسکن از سوی دیگر وجود دارد . هر چه این ارتباط عمیقر باشد محیط ، شهری تر می باشد .
انسان میان عرصه های عمومی و خصوصی در رفت و آمد است ، عرصه خصوصی ، فضای تنگ منزل و مسکن است و عرصه عمومی در پیرامون آن متمرکز است .
خانه مسکونی به عنوان فضای خصوصی ، مرجع اصلی انسان است ، مرکزی است که شخصاً تجربه شده و جایی است که انسان از آنجا حرکت خویش را آغاز می کند و باز به آن بر می گردد . سکونت تنها به معنای گذراندن وقت در یک محل نیست بلکه خود را در خانه خویش احساس کردن است . گرچه امروزه این مطلب به دلیل تغییر مسکن های مداوم چنانکه باید واضع و مبرهن به نظر نرسد . « خانه » که انسان در آن متولد می شد ، رشد می کرد و سرانجام می میرد از آغاز تا پایان « مکان اولیه » انسان بود . در بین بسیاری از ملل چنین رسم بود که برای حفظ تداوم یک مدل گلی از خانه را

همراه اجساد دفن می کردند در بسیاری از نقاط جهان امروزه نیز این رسم به نوعی رایج است به عنوان مثال کافی است که به گورهای شبیه به خانه در گورستانهای ایتالیا نگاه کنیم .
وجه تمایز اصلی فضای خصوصی و عمومی این است که پیرامون فضای خصوصی بسته است و تنها افراد خاصی اجازه ورود به آنجا را دارند . » در بخش II راجع به فضای شخصی و مرزهای نامرئی در مبحث انسان ـ فضا به تفصیل بحث خواهیم کرد .

فضای مابین
« فضا را می توان سیستمی از روابط میان اشیاء در نظر گرفت . فضایی که بین
اشیاء قرار دارد ( فضای مابین ) تنها یک فضای تهی نیست . فضاهای مابین برای شناخت اشیاء ضروری هستند . بدون این فضاها بازشناسی مستقل اشیاء عملی نیست و گذشته از آن ، فضاهای ما بین نقش بسیار مهمی در رابطه تک تک عناصر با یکدیگر ایفا می کنند .

هر گاه چند بنا همزمان در حوزه دید ما قرار بگیرند ما روابطی بین آنها احساس می کنیم که این روابط تنها از طریق فضاهای بین آنها ایجاد می شود . هر گاه دو ساختمان کاملاً در کنار یکدیگر باشند یکی از آنها جزئی از دیگری به حساب می آید و اگر فاصله دو ساختمان خیلی زیاد باشد دیگر رابطه ای بین آنها وجود ندارد . پس این فضای ما بین آنهاست که وسیله ایجاد ارتباط میان ساختمانهاست و به این ترتیب است که این فضا در شکل پردازی معماری اثری کاملاً معمد دارد .
خیابان و میدان به عنوان مثال فضاهای مابینی در یک شهر به شمار می روند که نقش بسیار مهمی در شکل گیری آنها ایفا می کنند .

تهی ( خلاء )
« فضای ما بین کجا تمام می شود ، تهی کجا آغاز می شود ؟ نوع فضای مابین تابع اندازه ، تناسب و فرم عناصر محدود کننده آن است . اگر این سه عامل بر روی فضا ما بین دو چیز اثر نگذارند ، فضای موجود را تهی می نامیم . زمانی از تهی کامل صحبت می کنیم که اصلاً هیچ چیز قابل تشخیص نباشد . مثلاً تاریکی مطلق یا بر روی دریا هنگامی که آسمان صاف و بدون ابر باشد …. تهی به معنای یکنواختی محض یا فقدان هر نوع تحریک ادراکی تنها بر روی دریا و یا در تاریکی مطلق نیست بلکه در بین ساختمانهای مسکونی یکنواخت نیز احساس می شود به شرط اینکه موقیعت ساختمانها نسبت به یکدیگر به گونه ای باشد که باعث تشدید یکنواختی شده و نمادها طوری طراحی شده باشند که در عمل محرکی موثر بر ادارک ایجاد نکنند . در این صورت است که احساس انسان آکنده از یکنواختی می شود و خود را تنها و منزوی می پندارد یا به عبارت دیگر تهی را درک می کند . »

« هر ساختار فیزیکی حاصل ترکیب فضای پر ( فیزیک و بدنه ملموس ) اجزاء و همین ترتیب استقرار آن ها ( فضای خالی ) می باشد . ترتیب فضاهای خالی متفاوت با حفظ اجزای فیزیکی ثابت سبب بروز عینیات مختلف می گردد و به طبع آن نحوه و کیفیت ارتباطی آن با ناظر تفاوت می یابد . از آنجایی که موضوعات مختلفه هر یک دارای فضاها نیز به طور مشخصی در بروز خارجی آن مجموعه فیزیکی کاملاً موثر می باشد ، تا بجایی که ترکیب غلط فضاهای خالی دو موضوع تأثیر کاملاً منفی در بروز هر یک از آن ها می گذارد ، علیرغم آن که هر یک به تنهایی با فضای خالی خود موجه و قابل قبول بوده اند .

« واقعیت شامل مجموعه حقایق و ضد حقایق است . در مقابل هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود حقیقت است . وقتی تنها حقیقت یا ضد حقیقت را در نظر می گیریم فقط نیمی از واقعیت در بر گرفته می شود که از کمال و وحدانیت بی بهره است . » هرمان هسه .
« در فلسفه شرق تهی بودن یا خالی بودن یک نظریه نیست بلکه یک تجربه است . ذکر ابیاتی از « دائود جینگ » در اینجا بی فایده نیست .
« چه زحمتی دست کار کردن با گل خام »
« زیبایی کاسه گلین در چیزی است که نیست »
« چه کاری است زیاد ، در باز کردن در و پنجره در خانه »
« سفید بودن خانه در چیزی است که نیست »

مرا فهمیدن این ابیات می بایست معنی « WU » را فهمید . « WU » در فرهنگ چنین به معنی خلاء کامل یا تهی بودن همانند فلسفه غرب نیست . بلکه خالی بودنی تعریف شده است که دارای ویژگیهای خاصی است که چیز مشخصی نیست . بدین ترتیب خالی به معنی تهی بودن ویژه است .
چیزی که می توان شناخت این تهی بودن در ارتباط خاص با بودنی خاص است . بنابراین تهی بودن یک واقعیت است نه یک نظریه انتزاعی . به این ترتیب فهمیدن بخش خالی کاسه گلین و رابطه آن با بخش پر قابل درک می گردد ولی مشکل می توان تساوی این دو موضوع را قبول کرد .

چون آن « خالی بودن » مشخص است که در شی مشخصی حضور ندارند یا به عبارت دیگر عدم حضور در لحظه برابر خلاء نیست . مثل خالی کاسه یا خالی اطاق که واقعیت دارند . بنابراین در تائوئیسم این خالی دارای فایده او عملکرد است ، ولی آن چیزی که این فایده را می سازد و همان شکل یافتگی گل است .
این خالی است که پر را می سازد و پر است که خالی را به وجود می آورد . » …. خالی در تائوئیسم دو ویژگی دارد . ویژگی مکمل بودن مثال این مورد همان رابطه دو طرفه و ضروری بین پر و خالی است که بخش پر برای ایجاد خالی و خالی برای عملکرد پر لازم است . ویژگی تناوب همان مثال قبلی در این مورد می توان به شرح زیر بیان کرد که وقتی ظرف پر است آمادگی خالی شدن را دارد و وقتی خالی است خود را برای پذیرش آماده کرده است . این رابطه دوگانه منطقی توسط نشانه یا نماد تائوئی « تاجی تو » بیان شده است که در آن خالی توسط بخش تیره یعنی « ین » بیان شده و بخش پر توسط رنگ روشن یعنی « یانگ »

عناصر فضا
در بخش پیش مفاهیم کلی فضای هستی و معماری را بیان کردیم . همانطور که می دانیم برای شناخت بیشتر یک موضوع شناخت عناصر آن در فهم آن بسیار موثر می باشد . در این فصل ابتدا عناصر فضای هستی و سپس عناصر فضای معماری « که آنرا بخشی از فضای هستی می توان تلقی کرد » را بررسی می کنیم .
« فضای هستی به عنوان سیستم نسبتاً پایداری از طرح های ادراکی و یا انگاشتهای محیطی یاد شده و مانند سایر پدیده ها فضای هستی خصوصیتی مادی می باشد .
پیاژه ثابت می نماید که فکر پیدایش یک دنیای نظام یافته ، به تدریج و در زمان کودکی بوجود می آید شاید بر اساس چند ادارک مستقیم که دارای اولویت هستند و الزاماً اینکه این دنیای نظام یافته یک رشته تصورات فضائی را که در حال گسترش هستند ، در بر می گیرد ، اکنون باید دید که چگونه این انجام پذیرد ، پیاژه معمولاً با بکار بردن کلمه بقاء این روند را مشخص می سازد .

« اساسی ترین تجربه اینست که اشیاء ماندنی و دائمی هستند ، اگر چه ممکن است آنها از میان رفته یا تغییر ماهیت بدهند . اصل مطلب بر روی ساختمان اشیاء پایدار و دائمی تحت تصورات ناپایدار ادراک آنی دور می زند ، این بدان معنی است که اولاً نحوه شناخته راه یعنی ایجاد دنیایی از مشابهات و همانندی ها را می آموزد و ثانیاً اشیائی که با محلهای مشخص شناخته شده اند . و با جایگزین نمودن آنها کلیاتی جامع تر یعنی در فضا مربوط می نماید …. کودک به تدریج و طی زمان می آموزد که چگونه بین اشیاء متغیر تفاوت قائل شد ، و از اولی به عنوان قالب برای جایگزین نمودن و ساختن دومی استفاده نماید بنابراین گسترش مفهوم فضا و تصور فضا به عنوان نظامی از مکانها برای یافتن یک محل اتکای وجودی شرط لازم است . »
به نظر روانشناسان « طرحهای اصلی اولیه عبارتست از پیدایش و برقراری مکانها ، منظور تقارن مسیرها با طریقه یعنی تداوم و مساحتها یا سطوح که منظور پیوستگی وحدت می باشد . دانستن این نکته که طرح های موضعی با مفاهیم مبنایی که توسط فری به میان آمده شباهت زیادی دارد . پس ابعاد و خصوصیات اولیه فضای هستی به نظر کاملاً واضح بوده و لازم است با دقت بیشتری مورد بحث قرار گیرد .

جا ، مکان و مرکز
در زمینه های ادراک غیر ارادی فضای انسانی تمرکز عینی و موضوعی داشته ، لذا تکامل طرحها به تنهایی مطلب را نمی رساند که مفهوم مرکز ، به عنوان مقاصد کلی تشکیلاتی مقرر گردیده بلکه آن مراکز مشخص همانند نقطه عطف در محیط گسترده شده اند . این احتیاج به قدری شدید می باشد که بشر از زمانهای گذشته تا بحال تمام جهان را بصورت وجود تمرکز یافته ای تصور نموده است .

در بسیاری از افسانه ها مرکز جهان بصورت یک درخت یا ستون ، عنوان گردیده که کنایه ای از محور عمودی دنیا می باشد . کوهها نیز همانند نقاط تلاقی آسمان و زمین تصور شده اند .
یونانیان در زمانهای گذشته ناف عالم را در دلفی تصور نموده . رومیان قدیم نیز سرمایه داران را نیز به عنوان کانون عالم می دانسته اند همانطوریکه مکه معظمه نیز برای ما مسلمانان هنوز هم مرکز عالم می باشد . الیاد به این مطلب پی برد که از نظر بسیاری از عقاید دستیابی به مرکز مشکل می باشد ، در حالیکه تقرب به مرکز هدف ایده آلی می باشد که تنها می توان سپس از تحمل سفر یجان فرسا به آن نائل آمد . دست یابی به مرکز ، مستلزم شناخت و درک بخصوصی می باشد . در آنجا به جای وجودی کاذب و غیر واقعی دیروز ، موجودیتی جدید ، واقعی ، پایدار و پر قدرت ، جانشین
گردیده ……….

مفهوم منزل ، عنوان مرکز دنیای فردی ، در زمان کودکی سرچشمه می گیرد . اولین نقطه عطف ، به منزل و مقصد مربوط شده و فقط کودک قادر خواهد بود که به آرامی حدود آنرا پشت سر بگذارد . چنانچه از بچه دوازده ساله ای سؤال نمایند که می تواند درباره محیط خود چیزی بگوید . جواب خواهد داد :
من می خواهم از خانه شروع بکنم ، ( بدلیل اینکه سفر من به آن طرف دنیا از همین جا شروع می شود ) .
بدین ترتیب از آغاز طفولیت بشر نشان می دهد که در مقابل شیئی معلوم یا مرکز کد است و تا اندازه ای جهان وحشتناک اطراف چیست ؟
« همانطور که انسان رشد می کند ، کردارهای فردی متفاوت او رو به افزایش می باشد و بدین ترتیب مرکز های تازه ای به عنوان مکمل خانه اصلی و اولیه پا به عرصه جود می گذارند . تمامی مراکز محلهای حرکت و کردارها هستند ، بدان معنی : محلهای که در آنجا فعالیتهای ویژه ای صورت می گیرد و یا محلهای رفت و آمد و داد و ستد اجتماعی از قبیل منازل اقوام و دوستان .

مکان همیشه می رود بوده و بوسیله بشر بوجود آمده و برای هدف ویژه انسان اختصاص یافته است . در حقیقت ، اعمال فقط در رابطه با مکانهای ویژه مفهوم پذیر می باشد ، رنگ خصوصیت مکانی گرفته اند وقتی که می گوییم و چیزی را مثال می زنیم ، فوراً جای می افتد ، زبان ما ، بیان کننده حالت این مورد است . مکانها ، هدف ها یا مرکزهایی هستند که در آنجا اتفاقات پر معنی و با ارزشی و برای زندگیمان مشاهده و تجربه می کنیم ولی آنها سرآغاز و نقطه . حرکت اصلی ما هستند که با آنها ، خودمان را جهت می بخشیم ، و در محیط انسانی دخل و تصرف می نمائیم . همچنین این تصرف به مکانهایی ارتباط پیدا می نماید که در تلاش می باشیم آنها را در دسترس داشته باشیم که اضافه شدن تدریجی مکانها ، که محل زندگی ما را تشکیل می دهند ، سوی یک آزادی نهایی نسبت به وابستگی به محیطی سوق داده خواهند شد …..
مفهوم مکان و مکانها عوامل اساسی و اصلی فضای هستی را تشکیل می دهند .
که به دلیل اهمیت این موضوع در بخش ۳ به بحث راجع به آن خواهیم پرداخت .

مسیر و جهت
« هر مکان دارای جهاتی می باشد . فقط مکانی را می توان بدون جهان تصور و تخیل نمود کرده زمین است که آزادانه در فضای ارشمیدسی شناور می باشد . دریش کاستنر می گوید : صعود از یک کوه بیان کننده نجات می باشد . این بستگی به صلابت اوج و نیروی کلمه فراز دارد . حتی کسانی که به وجود بهشت و جهنم گردائیده اند . نمی توانند کلمات فراز و نشیب را تغییر دهند . به همین دلیل جهت عمودی همیشه بعنوان بعد تقدس تلقی گردیده .
جهت افقی مسیر بسوی هستی واقعی را عرضه می کند که ممکن است فرازتر یا نشیب تر از زندگی روزمره باشد ، هستی واقعی که بر کشش زمین غلبه می نماید همانا زندگی خاکی یا تسلیم شدن به آن می باشد .

لذا محورهای گیتی قسمت اعظمی از مرکز جهانی می باشد که آن معرف پیوستگی و ارتباط بین سه بعدی فضایی است و فقط در محورهای مرکزیست که پیشرفت غیر منتظره ای از یک بعد به بعد دیگر امکان پذیر می شود . در رابطه با خانه ، آن نمایشگر روند واقعی ساختمانهاست ، که همانا شایستگی و قابلیت بشر در غلبه بر طبیعت می باشد ، اگر عمودیت معرف موضوع تخیلی است ، جهات افقی معرف دنیای عمل واقعی بشر می باشد . در حالت معینی کلیه جهات افقی مساویند و تشکیل یک سطح بی نهایت گسترده ای را می دهند .
پس ساده ترین طرح فضای هستی بشر ، سطح افقی است که ، محورهای عمومی در وسط آن عمود باشند ولی بشر در روی سطح ، مسیر های انتخاب و ابداع می نماید که بافت ویژه ای به فضای وجودش می بخشند . دخل و تصرف بشر در محیط همواره عزیمت از مکانی است که در آنجا ساکن می گردد ، و سفر در طول مسیری که او را در جهتی که بوسیله مقصد و شکلی را که محیطش به خود گرفته ، سوق می دهد . بنابراین جلو جهت فعالیت بشر را می رساند ، در حالی که عقب به فاصله ای که توسط او طی شده اطلاق می گردد .
بشر یا پیشروی و یا پسروی می کند ، اغلب مسیر او را به هدف معلوم راهنمایی می نماید ، ولی گاهی آن مسیر فقط جهتی از اندیشه مشخصی را بیان کننده خواهد بود و بتدریج در بعد ناشناخته ای حل می گردد . پس مسیر صفت اصلی موجدیت انسان را معرفی نموده و آن یکی از سمبل های بزرگ اصلی است . در زبان ما این مسئله در قالب کلماتی از قبیل تقاطع و احتیاط و از سمت راست برایند . بنا شده است ، هدفهای بشر نیز برای رسیدن به سر منزل مقصود می باشند ، بنابراین همیشه مسیر جاذبه ای بین معلوم و مجهول بوجود می آورند …..

همیشه کلیساهای مسیحی بوسیله محراب ، بسوی مشرق قرار می گرفتند مشرق بعنوان روشنایی همواره سرچشمه حیات و مغرب یعنی محل غروب آفتاب ، پیوسته مملو از خوف و مرگ بشمار می آمده است . در بعضی از تئوریها جهات اصی با محورهای عالم تلفیق یافته اند تا جهات شناسی جامعی را بوجود آوردند .
مسیر دارای جهاتی است که بایستی تا هدف ادامه یابند ، ولی در مدت حرکت و سفر رویدادها و حوادثی اتفاق می افتد و مسیر نیر بواسطه داشتن خصوصیتی مربوط به خود جنبه تجربی می یابد .

پس در طول مسیر اتفاقات و مسائلی که پیش می آید ، مضاف بر کششی که بوسیله هدف مقصود و فقط حرکتی که در پشت سر قرار گرفته می شود ، در بعضی موارد مسیر دارای وظیفه ای به عنوان محوری نظام دهنده برای عواملی که همراه آن هستند و در صورتیکه هدف دارای اهمیت کمتریست می باشد .
کفین لینچ ، این عمل را با ذکر مثالهایی بسیار روش می سازد . او چنین می گوید ، مردم سعی کرده اند درباره جهات مسیر و نقاط اولیه فکر کنند . دوست دارند بدانند که مسیرهای از کجا سرچشمه و به کجا منتهی شده اند مسیرها با جهات و منابع روشن و مفهوم ، خصوصیات استراتژی داشته و برای پیوستن شهرها به یکدیگر کمک نموده اند و تماشا گر زمانی که از آن عبور می نماید ، احساسی از بردباری و تحمل در وی ایجاد می کند .

محوطه و حوزه
مسیرها محیط انسان را به محوطه ها تقسیم می نمایند که تقریباً معلوم هستند . ما چنین محوطه هایی را که به طور کیفی معین شده اند حوزه می نامیم . بطور نسبی حوزه های معلوم بوسیله عالمی مجهول در میان گرفته شده اند ، خصوصیت خیالی در باره آنها را به وسیله جهات اصلی یعنی : شمال ، جنوب ، مشرق و مغرب و آنچه که در جغرافیا گفته شده مشخص می نماییم . حوزه را می توان نسبتاً به صورت یک زمین ساخته نشده تلقی نمود که روی آن مسیرها بصورت اشکال واضحتر ، جلوه گر می شوند . حوزه دارای وظیفه تا اندازه ای متحدالشکل در فضای هستی می باشد . چنانچه ما در کشور خود درباره زمین به عنوان یک کل بیندیشیم ، قبل از هر چیز فکر ما متوجه حوزهایی از قبیل اقیانوسها ، صحراها ، کوهه و دریاچه ها که تشکیل یک قسمت متدلوم را می دهند ، خواهد شد .

با تقسیم بندی جهان به حوزه هایی که بوسیله جهات طبیعی مشخص می شد ، انسان در زمان قدیم پناهگاهی برای خود بدست آورد ، طولی نکشید که خود را سرگردان و بدون کمک احساس نمود ، بطوریکه توانست در روی نقشه جغرافیایی خودش نسبت به فضاها و محلهای خالی در داخل طرح جامع کاملاً بهم پیوسته ای جایگزین شود . سپس انسان امروزی به هیچ وجه نمی تواند همان دینی را بدست آورد . بشر خواهان آگاهی استواری از مکانهای مشخص بیشتر از قبول خصوصیات کلی آنهاست .
وقتی به کشورهای دیگر سفر می کنیم . مناطقی را می بینیم که تا اندازه ای بدون مفهوم بنظر می رسند بستگی به هیچ تجربه شخصی با فضاهای درک شده نداشته و آنها به صورت حوزه هایی باقی می مانند اگر چه ممکن است از نظر تماشاگر ، جالب توجه باشند …..

گاهی حوزه ها بوسیله عملیات مخصوص انسانی که در محوطه بوجود آمده مشخص می شوند از قبیل : کشاورزی یا مسکونی ، که خود بافت ویژه ای را بوجود می آورند . شرایط اجتماعی مانند حدود دینهای شرقی و غربی بسیاری از شهرها می توانند خصوصیات حوزه ای را نیز تعیین نمایند . گاهی عوامل مختلفی سبب می شوند که نقش حوزه ها و قلمروها مستحکم تر شوند . در مقیاس وسیعتر حتی آب و هوا نیز حوزه های متمایزی را بوجود می آورند که تجربه شده است .
وضع حوزه های بشری تحت تأثیر عوامل فیزکی ، عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته و این مطابق با اصول و مواردی است که بشر ناچار می باشد نسبت به آن علاقه نشان دهد .

طبقه بندی و درجات
طرحهای اصلی که تشکیل دهنده عوامل فضای هستی می باشند ، مورد بررسی قرار گرفت . این درجات محیط و موقعیت بشر مشخص می شوند . پس در حقیقت تصور اینکه محیط ما محیطی است زنجیروار و پیوسته ، صحیح بنظر نمی رسد . پاره ای از ابعاد و اندازه های واحدهای فضایی بسادگی قابل استفاده نبوده و چنانچه بوجود آیند حالتی بی پایه و بی اساس خواهند داشت . پایین ترین حد بوسیله دست مشخص می گردد ، ابعاد و اشکال مورد استفاده به نحوه اخذ نتیجه ، اجزاء و بطور کلی به دامنه حرکات دست بستگی مستقیم خواهد داشت .

درجه بندی معین وسایل بوسیله اندازه بدن خصوصاً در رابطه با فعالیتهائی از قبیل نشستن ، خم شدن و دراز کشیدن مشخص می گردد . ( این ابعاد را اصطلاحاً قد و قامت انسان می گویند ) سومین درجه یعنی ابعاد خود را از حرکات و اعمال جسمی گسترده تر و همچنین از تقاضاها و نیازهای مکانی بدست می آورد .
حد و اندازه شهری که شامل حالت دوم می گردد ، اساساً بوسیله رفت و آمدها ، داد و ستدهای اجتماعی یعنی شکل عمومی حیات ، مشخص می گردد . درجه عارضه زمینی از کنش و واکنش بشر با محیط طبیعی حاصل می گردد . درجه جغرافیایی جامع تری که در اثر مسافرت از یک عارضه زمینی بدیگری شناخته شده و یا بر مبنای معلومات کلی در مورد جهان عاید گردیده است را می توان اضافه نمود .

سیستم درجات ، یعنی طرحهای مختلف که در همه ایجاد گسترش یافته و
کنش و واکنشهای درجات با یکدیگر باعث فضای هستی را تشکیل می دهند . بسیاری از تمدنها ، دارای همه درجات می باشند ولی ممکن است تعدادی از آنها توسعه نیافته باشند .
مثلاً چادرنشینها تماس کمتری با طرحهای شهری پیدا می نمایند در حالیکه شهر نشینان فعلی اگر چه مالک بعضی از اشکال جغرافیایی که در مدرسه آموخته اند می باشند . در صورتیکه بسیاری از درجات مناظر طبیعی را از دست داده اند …. معمولاً طرحها از درجه ای به درجه دیگر فرق می نماید . اکنون شکل مسکن می تواند نمایشگر درجه ممتازی از قواعد و اصول هندسی باشد ، در صورتیکه شکل فیزیکی شهر بر خصوصیت و کیفیت توپولاژیک تکیه می کند .

عارضه زمینی
بطور کلی حد و درجه عارضه زمینی ، همان زمین است که روی آن اشکال فضای هستی توسعه و تکامل یافته اند . تعجب است که عارضه زمینی ، بشر خیلی بندرت مورد مطالعه قرار گرفته است ……
ردلف شوارتز می گوید : ما درباره فضاهای ناشی از عوارض زمینی بحث کره و یک خانه را در ذهن خود مجسم می سازیم ، که کوهها . دیوار ها ، چمنزارها ، رودخانه ها ، جاده ها ، سواحل لبه ها و پایینترین قسمت رشته کوهها در آن بشمار می آیند .
با وجود این عارضه زمینی بعنوان یک منظره اصلی دارای بافت و ساختمان مخصوص می باشد . عارضه زمینی مناطق را عرضه می نماید که توسعه مکانها بخصوص در آنها مطلوبست و همچنین مشخص کنند روشهای ممکن و حوزه طبیعی نیز می باشد . چنانچه ضروریات مختلف انسانی را یک جا متمرکز نماییم که نسبت به مفهوم مکان رضایت بخش باشند به قواعدی می خواهیم رسید که در آن هویت ایمنی با فعالیت و کار ارتباط پیدا نماید .
در جائی این فرمول به تشابه فیزیکی خود پایان دهد که ، مکان بوجود آمده در حالت واقعی عبارتست از فضای حفاظت شده طبیعت که بتواند با اطراف خود ،‌‌ کنش و واکنش داشته باشد .

بدلیل اینکه در گذشته شهرهای بزرگ ، در کنار مسیرهای ارتباطی طبیعی از قبیل رودخانه ها ساخته می شوند ، در آلمان این مسئله با شهرهایی که آخر اسم آنها به
( FURT ) ختم می شود آشکار می گردد و مانند شهر فرانک یعنی محل کم آب و با عمق کم که یک رودخانه بوسیله یک فرورفتگی دریایی آنرا قطع کرده باشد . یعنی در تقاطعی که تأمین فیزیکی و شناخت ویژگیها امکان می داد ( مکان هندسی مناسب ) .
در موارد نادری به هر دو حالت یعنی تأمین فیزیکی و شناخت ویژگها حداکثر شرط لازم فراهم می آیند در شهر استانبول مسیرها از شرق به غرب و شمال به جنوب در نقطه زیبایی بی نظیر به یکدیگر متصل می شوند . عارضه زمینی نیز به طور روشن شامل مکانهای بالقوه ای می باشد که فقط می تواند یک از خواسته های اصولی را بر آورده نماید . در چنین مواردی ، بایستی خواست دیگر با مفاهیم تصنعی یعنی شهرسازی و ساختمان برآورده شود .

سراشیبی ، مرزها ، تنوع در بافت گیاهی و غیره بطور جدی محوطه هایی را بوجود می آورند که قسمتی از شکل و نقش محیط انسانی را تشکیل می دهند …. ساختمان و ترکیب عارضه زمینی را باید پذیرفت ، اگر چه بطور کلی تا اندازه ای پراکنده و پر دامنه می باشد .
اکثراً فقط عناصری . از قبیل دریاچه و پوشش گیاهی بطور اتفاقی قاطعیت روشنی دارند و شکلهای توپوگرافی کمتر با آن عناصر تطبیق می نمایند ، اکنون در پاره ای موارد این چنین ارتباط مشخص دیده می شود و آن موقعی است که یک چمنزار در مقابل یک تپه پوشیده از درخت قرار گیرد . ولی اشکال منظم و هندسی ، و کمتر یافت می شوند .
وقتی که اینچنین ارتباطات جالب بوجود می آید بشر آنها را به یک هدف و مفهوم ویژه ای اختصاص می دهد . پس کاملاً اشتباه می باشد که عارضه زمینی را بی شکل تصور کنیم . یک عارضه زمینی ممکن است دارای صفات ظاهری کم مایه و بی ارزشی باشد و امکانات مشابهی را ، برای توجیه و تشخیص به صورت یک چشم انداز ، معرض ننمایند ولی ابعاد وسیع و کوچک با یکدیگر مطابقت کرده و اینکه مجموع جوها و فضاها به ما الهام می بخشند ، تا وضع بهره گیری از آن را با حرکت فیزیکی و رونی تحلیل و طرح ریزی نمائیم .

تقسیمات و مرز شهری
در مرز شهری ما به ساختماهایی می رسیم که غالباً بوسیله فعالیتهای خود بشر یعنی در اثر کنش و واکنش . ولی با یک محیط ساختگی معین شوند . پس در این مرز شکل اساسی چیزی است که می توان از آن به عنوان مکان بشری یاد نمود . کیفیت تراکمی شهر ممکن است پاسخگوی نیاز تدافعی بشر بوده باشد . ولی در حالت متراکم مواردی دیده می شود که نیازی به دفاع نمی باشد . در یکی از خطلهای مصری کلمه شهر معنی مادر را می داده است .
شهر مانند چیزی بسته ، گرم و احاطه شده تلقی می گریده ، زمانی که از یک نفر ساکن روستای کوچک ایتالیایی سئوال شد . وقتی می خواهی روستای خود را به دیگران معرفی نموده و برای آنها توضیح دهی ، چگونه تشریح می کنی جواب داد که مثل کت گرمی که می توانم بپوشم . بنابراین تراکم نیز انگیزه ای درونی می یابد . بطور کلی تراکم با چیزی که معمولاً از آن بعنوان مقیاس انسانی ، یاد شده است ، بستگی می یابد . بحث مربوط به تجهیزات ( ساختمان ) شهری با مطرح شدن کیفیت کلی به پایان نرسیده است بلکه شامل یک نظام درونی …. نیز می گردد .

ساختمان شهری درونی نتیجه ای خارج از ذهن انسان از عملکردهای فردی و اجتماعی بوده که اتفاق می افتد در شهرهای بزرگ بافتها تشکیل سیستمهای زنجیره وار می دهند . درجه ای کمتر یا بیشتر از هندسه ای شدن در کلیه درجات فرعی نمایان می گردد .
بشر به یک محیط شهری که تصور پذیر باشد نیازمند بوده و به محلاتی با ویژگیهای خاص ، مسیرهایی که به یک چشم انداز منتهی بشود و یا آثار بیادماندنی که متمایز و مکانهایی فراموش نشدنی باشند ، احتیاج دارد .

ردلف شوالتز نظر می دهد که : فرد در روستایی دیده به جهان می گشاید که قبل از وی وجود داشته است ولی به مرور زمان این روستا به زادگاه ( و یعنی محل زندگی او تبدیل شده است و آکنده از خاطرات می گردد . مسیرها و مکانها ، خاطرات ، فضا و زمان تاریخ زندگی وی را تشکیل می دهد .
خانه عنصر دیگر فضای هستی می باشد که در بحث ۳ بطور مسبوط راجع به آن بحث خواهیم کرد . اکنون که با عناصر فضای هستی تا حدودی آشنا شدیم به بررسی عناصر فضای معماری می پردازیم .

عناصر فضای معماری
« فضای معماری را می توان جزئی از فضای هستی تلقی نمود . »
فضای هستی ، یکی از بافتهای فیزیکی به حساب آمده که قسمتی از هستی بشر را در جهان تشکیل می دهد و دارای فضای معماری بصورت انعکاس از حالت فیزیکی او بشمار می آید . در اینجا بین طبیعت و عناصری ساخته شده توسط دست بشر در محیط ، وجه تمایزی قائل شویم . چیزی که بشر از طبیعت انتخاب می نماید ، تا این مفاهیم را مورد استفاده قرار دهد آنرا معماری می نامیم .
در این بخش عناصر فضای معماری ( آن دسته که عملی تر می باشد ) بررسی می شود .

خصوصیات فضای معماری
تناسبات فرم رنگ نحوه محصور شدن
مقیاس تعریف بافت نور
شکل دید

مشخصات دیواره ها
ابعاد شکل وجه بازشوها
ترکیب لبه ها
در این بخش سعی کرده ایم تعاریفی کلی درباره این اجزاء ارائه دهیم که در بخش بعد برای بررسی ادراک آن حوزه کلی مورد بررسی روشن باشد .

تناسبات
تناسب در عین اینکه یک عامل تعیین کننده برای هماهنگی است یکی از مسائلی است که همیشه مورد بحث معماری نیز بوده و هست . تناسب ارزشی است ذهنی و فقط در ارتباط با شکل قابل بررسی است . برای تناسب تعاریف مختلف قائل شده اند …
اصولاً می توان دو نوع تناسب را مشخص کرد : تناسب ریاضی و تناسب هندسی .

تناسب ریاضی بر اساس یک واحد با مقدار ثابت است و گویای نسبت عددی هر اندازه دیگر به این واحد یا مدول است …. نسبت طلایی که لوکوربوزیه هم مدولر خود را بر اساس آن تهیه کرده است نمودار یک تناسب هندسی است . این نسبت که اولین بار اقلیدس به شرح آن پرداخته است ، به این ترتیب بدست می آید . که یک پاره خط به گونه ای دو قسمت می شود که نسبت قطعه کوچکتر به قطعه بزرگتر برابر نسبت قطعه بزرگتر به تمامی پاره خط باشد ….. .
تجربه ثابت کرده است که یک مستطیل که نسبت بین طول و عرض آن برابر نسبت طلایی باشد مناسب ترین شکل مستطیل به نظر می رسد و این بدان معنی است که نزدیکترین فرم را به زیباترین فرم که یک انسان متعارف در ذهن خود تصـور می کند دارد .

به طور کلی « منظور تمامی تئوریهایی تناسبات ، ایجاد احساس نظر بین اجزاء یک ترکیب بصری است . طبق نظریه « اقلیدس » نسبت به مقایسه کمی دو چیز مشابه اطلاق می شود و حال آنکه تناسب به تساوی نسبتها اطلاق می گردد . ص ۱۴۶ ، ۱۴۷ .
مقیاس
در حالی که تناسب به نسبتهای ریاضی بین ابعاد واقعی یک فرم یا فضا اطلاق می گردد ، مقیاس به چگونگی برداشت ما از نسبت اندازه یک جزء یا یک فضای بنا به اندازه سایر فرمهای مربوط گفته می شود .
….. در معماری ما با دو نوع مقیاس سر و کار داریم .
۱ ـ مقیاس عمومی : نسبت اندازه یک قسمت بنا به اندازه سایر فرم های پیرامونش .
۲ ـ مقیاس انسانی: نسبت اندازه یک قسمت یا یک فضای بنا به ابعاد و تناسبات بدن انسان .

همه اجزاء بنا دارای اندازه معینی هستند که یا ممکن است از قبل توسط تولید کننده معین شود و یا توسط طراح از میان یک سری امکانات انتخاب گردد معهذا ، اندازه هر جزء نسبت به اندازه سایر اجزاء دو رو برش مشاهده می شود . فی المثل ، اندازه و تناسب پنجره های نمای یک بنا از نظر بصری در رابطه با یکدیگرند ، همچنانکه با فواصل بین پنجره ها و ابعاد کلی در رابطه اند . اگر تمام پنجره ها یک اندازه

و یک شکل باشند ، مقیاسی را نسبت به اندازه نما بوجود می آورند . در هر حال اگر یکی از پنجره ها ، بزرگتر از بقیه باشد ، مقیاس دیگری را در ترکیب نما بوجود خواهد آورد .
مقیاس انسانی در معماری بر مبای ابعاد و تناسبات بدن انسان قرار گرفته است ….
نزدیک به هم چیده شدن میزها و صندلیهای راحتی در سالن نشیمن یک هتل بزرگ ، حاکی از وسعت فضا و معرف فضاهای راحت و دارای مقیاس انسانی آن سالن می باشد . پلکانی که به بالا خانه یا بیم فضای طبقه دوم می رسد ما را از بعد عمودی یک اطاق مطلع می سازد و انسان را دعوت به حضور در آنجا می کند .
پنجره واقع در یک دیوار خالی می تواند از فضای پشت آن حکایت نماید و نیز این احساس را که کسی در آنجا زندگی می کند بجا می گذارد .
از بین سه بعد یک اطاق ( طول ، عرض و ارتفاع ) ارتفاع بیشترین تأثیر را در مقیاس آن می گذارد . در حالیکه دیوارهای اطاق آنرا محصور می کنند ، ارتفاع سقف بالای سر تعیین کننده کیفیت پناه دادن و حالت سیمی و گرم آن است …. سایر عواملی که به غیر از بعد عمودی ، بر مقیاس فضا اثر خواهند گذاشت عبارتند از :

• شکل ، رنگ ، نوع سطوح دور
• شکل و ترتیب بازشوها
• نوع و مقیاس عناصری که در درون آن قرار دارند . ص ۱۴۶
• فرم ـ شکل
« مفاهیم گشتالت و فرم در ارتباط نزدیک با یکدیگر . هر دو لغت از ریشه Forma در زبان لاتین هستند و به این ترتیب می توان آنها را تعریف نمود . » گشتالت یا شکل عبارتست از کلیت قابل رؤیت ، محاط در حدود ، کم و بیش مرکب از اجزاء و دارای وحدت کلی در تظاهر یک شئ . در زیبا شناختی فرم یا صورت تظاهر حسی و واضح یک شیئی هستند اما هر دو با هم برابر نیستند .

… لوئی کان در این مورد می نویسد : « صورت با شکل یکی نیست . شکل به طرح مربوط است اما صورت به نمایش گذاشتن اجزاء جدایی ناپذیر می پردازد . طرح به آنچه این به معرض دید قرار دادن ـ صورت ـ می خواهد به ما بگوید واقعیت می باشد . همچنین می توان گفت که صورت طبیعت یک شیئی است و طرح به آنچه که این به معرض گذاشتن یا صورت برای آن در نظر گرفته شده تحقق می بخشد . به همین خاطر می توان گفت که صورت طبیعت یک چیز است که طرح در راستای آن حرکت می کند ، آن هم در زمانی مشخص برای استفاده از قواعد مستند در آن فرم یا صورت در طبیعت هر چند مستند است و به بیان دیگر متأثر است از محتوای آن . سپس صورت از پیش داده شده است و نمی توان به میل خود آنرا تغییر داد . آدور نو می گوید : « صورت چنانچه از خود لفظ پیداست فرم یک « چیزه است و خود آن « چیزه » اجازه ندارد که به تکرار بی مورد خود منجر شود . »

« نادر اردلان مفهوم شکل را این چنین بیان می کند : « شکل از محدود کردن فضای جهت دار بدست می آید . اعداد و ارقام واحدهای این تعریف فضا هستند و هندسه نمایشگر شخصیت این اعداد است . با استفاده از ارقام و هندسه به عنوان نمودهای ریاضی ، طبیعت و ماهیت تمثیلی اشکال یا در آورنده ارباب انواع در عالم ملکوت یا عالم مثال است . »
« شک دادن یعنی پردازش اشکال و این بدان معنی است که فرم به گونه ای انتخاب شود که با محتوا و ایده طرح تطابق داشته باشد . بر این اساس شکل پردازی صوری با توجه به فرم وابسته به عوامل گوناگون است . به عنوان مثال فرم یک گشودگی در یک دیوار بایستی تابع جنس و ساخت دیوار نیز باشد ….
شکل گویای نوع استفاده از صور ( فرم ها ) و نیز ارتباط آنها با یکدیگر است . »

« اشکال یا به گفته عناصر مثبت که توجه ما را به خود جلب می کنند ، نمی توانند بدون وجود زمینه ای متضاد ، وجود داشته باشند . بنابراین اشکال و زمینه شان چیزی بالاتر از عناصر متضاد هستند . آنها همراه یکدیگر واقعیتی تفکیک ناپذیر را بوجود می آورند ، یا به گفته بهتر اتحاد اضداد را ، همانگونه که عناصر فرم و فضا همراه یکدیگر واقعیت معماری را شکل می دهند . »
« مفهوم شکل و صورت چنان در هم تنیده اند که تنها از نظر تئوریک قابل تفکیک اند ، چه در عمل هر صورتی شکل پذیری شده است و شکل هر چیز همیشه شامل صورت آن نیز هست . »

سطح
در درون سلسله مراتب تعاریف مربوط به فضا : اشکال بوسیله سطحهای خود محدود می شوند . از این حیث سطحها می توانند وظایفی دو گانه انجام دهند . از لحاظ جسمانی می تواند شکل را محدود کنند و از این جهت می توانند فضاهای گسترده و نامحدود زمانی را تبلور دهند ، و از جهت عقلانی می توانند با تکامل و گسترش صفات و ممیزات متعالی خود ، روح انسانها را به مراحل اعلای واقعیت که در ورای فضاهای آفرینده انسان قرار دارند و همزمان شوند . »
« کف یا عنصر محدود کننده زیرین فضا معمولاً افقی است و امکانات تغییر در آن نسبتاً محدود هستند : ایجاد اختلاف سطح ، تغییر بافت و یا تغییر جنس . ارتباطی که بین کف فضاهای مختلف یک مجموعه وجود دارد تأثیر به سزایی بر شخصیت کلی فضاها دارد . معمولاً کف در یک سطح ساخته می شود و این عنصر مشترک در فضاهای مختلف عامل ارتباط تک تک فضاهاست و به عکس وقتی در کف اختلاف سطح بوجود آوریم این حرکت ارتباط مستقیم دو سطح را قطع کرده و فضا را تجزیه می کند ، مثلاً در بسیاری از کلیساها محراب تنها بوسیله چند پله از بقیه سطح کلیسا جدا می شود . کف به تنهایی نیز می تواند تعریف کننده یک فضا باشد ….

ستون یا بام دومین عنصر افقی محدود کننده فضا می باشد …. امروزه تقریباً هیچ محدودیتی در نوع سقف یا پوشش بالایی فضا وجود ندارد . فرم پوشش سقف می تواند تأثیی کاملاً تعیین کننده در شخصیت کلی فضا داشته باشد .
با اختلاف سطح در سقف نیز چنانکه در مورد کف ذکر شد ، می توان فضا را به عرصه های مختلف تقسیم کرد .
دیوارها عناصر عمودی محدود کننده فضا هستند . دیوارها ممکن است بر اساس ارتباط بین فضا و محیط به حالات گوناگون ساخته و پرداخته شده باشند و متناسب با هر کدام از این حالات شخصیت های متفاوت به فضا دهند . در حالت کلی فضا احتیاج به کف دارد اما داشتن دیوارها فقط ستونها ( اجزاء بار بر سقف ) به عنوان عنصر عمودی باقی می مانند . سطح میان ستونها می تواند به تداوم بعدی کمک نماید : وقتی که سطح محدود به ستونها با شیشه پوشیده شوند فضا از نظر فیزیکی تقسیم شده است در حالیکه از نظر بصری فضا تداوم خود را حفظ کرده است : …. برخلاف اینکه ستونها ، عناصر سطح داری نیستند ، می توانند در تعریف فضا نقش تعیین کننده ای داشته باشند . اکنون این موقعیت و وضع ستونهاست که نقش اساسی را عهده دارند …. کیفیت …. فضا در وحله اول تابع عناصر متشکله آن و ارتباط این عناصر با هم است و این عوامل خود تحت تأثیر مشخصهای زیر هستند :
الف : ابعاد عناصر

ب : موقعیت عناصر نسبت به یکدیگر همراه با ابعاد این مشخصه است که : اندازه ، تناسب و فرم فضا تعیین می شوند .
ج : نوع عناصر ، جنس ، سطح ، بافت و رنگ .
د : بازشوها یا گشایش در عناصر و مابین آنها که تعیین کننده روابط بین تک تک فضاها و نیز فضاها با بیرون هستند . »
که راجع به این موارد زیر توضیح خواهیم داد .

رنگ
کارکرد چشم انتقال احساس نور
فیزیکی انتقال احساس شکل
رنگ
شیمیایی ـ مخلوط سه رنگ اصلی قرمز ، آبی ، زرد .

« تعریف مفهوم رنگ » نیز بر مبنای تقابل رنگی بین دو سطح است : « رنگ » بخشی از ادراک بینایی است که توسط مشاهده با یک چشم ( و بدون حرکت آن ) بتوان لکه ای مجرد از ساختارش را از لکه مجاور تمیز داد .
این تعریف شامل رنگهای سفید و سیاه و تمامی رنگها خاکستری نیز می شود در حالیکه گوته در « رنگ شناسی » از آنها به عنوان شبه رنگ اسم می برد . سیاه و سفید در گسترده وسیع رنگها دارای موقعیتی خاص هستند . تئودور آدورنو در این مورد می گوید : آرمان بهینه رنگ سیاه داشتن محتوایی است که مظهر عمیق ترین تجرید باشد ….
بدین ترتیب نقاشی سیاه و سفید ، رنگین ترین ، پرترین و گوناگون ترین تصویر از طبیعت محیط بر ما است که خود چیز رنگارنگ می باشد .

بافت
« گوته در مقاله اینکه راجع به « هنر ساختمان » در سال ۱۷۹۵ نوشته است ، برای قضاوت در مورد معماری ، جنس را عنصری مهمتر از عملکرد ساختمان و نیز اثر زیبا شناختی بنا می داند . جنس عناصر تعریف کننده فضا اهمیت به سزایی در تأثیر کلی فضا بر ادراک آن توسط انسان دارد که اغلب به آن کم توجهی شده است . هر ماده از نظر فرم پذیری خواص ویژه ای دارد به همین دلیل است که مشکل می توان برج ایفل را از آجر یا کلیسای رونشان موکوربوزیه را از پولاد و شیشه تصور کرد . …..
مواد و مصالح همیشه در ورای مشخصات ضخامتشان دارای ارزشهای نمادین نیز بوده اند .
در چنین مقابر پادشاهان ( به دلیل اینکه اعتقاد داشتند اعضای یک سلسله اند ) از سنگ ( برخلاف خانه های مسکونی معمولی ) ساخته می شد . در مصر نیز معماری حجیم سنگی بر اساس اعتقادات آنان به دنیای پس از مرگ قابل بررسی است .

بازشو
« برای لوکوربوزیه مسأله بازشوها یکی از مشکلات اصلی معماری بوده : « تمامی تاریخ معماری فقط به روزنه دیوارها می پردازد » . اندازه گشودگی یک فضا یا یک ساختمان مشخص کننده میزان ارتباط آن با فضای مجاور یا محیط است و ما را به همان نسبت تحت تأثیر آنچه که از فضای مجارو یا از محیط وارد می شود قرار می دهد . نوع بازشو در تعیین ارتباط بین داخل و خارج نقشی بسزا دارد …. بنای پر فضایی است کاملاً بسته که هر جا که لازم باشد بخشی از آنرا باز می کنیم نوع دوم را بنای با اسکلت می گوییم . در اینجا فضا باز است و هر کجا که لازم باشد آنرا می بندیم . در اینگونه ساختمانها عوامل جدا کننده و باربر از یکدیگر جدا هستند از دو نوع بنا ، دو سر حد یک گسترده هستند و هر طرحی بسته به محل قرار گیری اش در این گسترده متأثر از قطب نزدیکتر می باشد …. عناصر محدود کننده فضا می تواند بسته به میزان سطح باز شوها از قوت بیشتر یا کمتری برخوردار باشند : یک فضا می تواند توسط چند ستون یا دیوارهای بسته پیرامون آن تعریف شود . »
« شکافهای درون فرم های محصور کننده فضای یک اطاق بر کیفیات زیر در آن اطاق اثر می گذارد :
درجه بسته بودن شکل فضای آن اطاق
نور روشنایی وجوه و اشکال اطاق
دید نقطه عطف فضای اطاق
« میزان بسته بودن یک فضا تا حد زیادی تابع نوع و محل باز شو می باشد . برای ساده ترین نوع تعریف یک فضا احتیاجی به عناصر محدود کننده عمودی نیست فضا را می توان با مشخص کردن یک محدوده به روی کف یا سقف نیز تعیین کرد …. فاصله خالی بین عناصر محدود کننده فضا باعث جدایی آنها و در نتیجه تأکید بر استقلال این عناصر می باشد . گشودگی ها در گوشه

نور
« ماده نور خاموش شده است …..
وقتی که نور دست از نور بودنش بردارد ماده می شود .
در سکوت تمایل بودن نهفته است .
بودن برای بیان چیزی
در نور نیز تمایل بودن نهفته است
بودن برای خلق کردن چیزی »
لویی کان
« نور » معرف طبیعت با تمام قوانین پیچیده آن است و لویی کان درباره آن می گوید : « تمام طبیعت ، نور است . » نور زمانی که از تابش باز می ماند به ماده تبدیل می شود و همان طور که در سکوت ، حرکتی به طرف متجلی شدن است . در نور نیز جنبشی به سمت عمل می باشد و اینجاست که جنبه های دوگانه روح نمودار می شوند : یکی غیر نورانی و دیگری درخشان آن وجه درخشان در قایل به سمت نور و سپس به سوی شعله است و شعله به ماده مبدل می شود و در نهایت ماده ، وسیله و ابزار می گردد : منبعی بدیعی و شناخته شده . بنابراین ، که هانور پایان یافته هستند و به همان گونه جریان بادها ، هوا و حتی خود شما ، اشتیاق به ظاهر شدن و تمایل به عمل کردن در لحظه شکل گیری با یکدیگر تلفیق می یابند . » « نور اوین شرط برای هر نوع ادراک بینایی است . در تاریکی مطلق ، ما نه فضا را می توانیم ببینم و نه فرم و رنگ را . اما نور تنها یک ضرورت فیزکی نیست . بلکه ارزش روانشناختی آن یکی از مهمترین عوامل زندگی انسان در همه زمینه هاست . موریس لاپیدوس می گوید : « انسانها مانند پشه هستند . هر کجا نوری باشد به سمت آن هجوم می برند بدون اینکه بدانند چرا . چه بخواهیم و چه نخواهیم به سمت روشنایی می رویم . نور ما را به خود جذب می کند . » نور همیشه علاوه بر استفاده کاربردی دارای ارزش نمادین نیز بوده . نور جزئی از ذات زندگی بوده و در بسیار از فرهنگها نور یا خورشید به عنوان منبع نور ، عنصری خدایی محسوب می شده و آن را ارج می نهاده اند . در مصر باستان نیز نور دارای اهمیتی ویژه بوده است . بنا به موقعیت سرزمین مصر ، شدت نور و در نتیجه تضاد میان سایه و روشن بسیار زیاد است . »

« معماری بازی استادانه صحیح و با شکوهی از احجام ترکیب شده زیر نور می باشد چشمان ما تربیت شده اند که فرم ها را زیر نور ببینند سایه و روشن ، این فرم ها را آشکار می سازد …. » لوکوربوزیه : « به سوی یک معماری نوین »
خورشید یک منبع غنی نور برای روشن نمودن فرم ها و فضاها در معماری است . کیفیت نور خورشید در اوقات مختلف روز و از فصل به فصل متغیری می باشد و تغییر رنگ و حالت آسمان و هوا را به وجوه و فرم هایی که روشن می کند منتقل می نماید ….. محل قرار گیری بازشو بر نحوه ورود نور به اطاق و روشنایی فرم و وجوه آن اثر می گذارد . بازشو در صورتی که به طور کامل در داخل سطح دیوار قرار گرفته باشد ، به صورت یک لکه نورانی بر روی سطح تاریکتر ظاهر خواهد شد ….

عوامل دیگری نیز ممکن است بر کیفیت روشنایی داخل یک اطاق اثر بگذارند . شکل و نوع تفکیک یک بازشو در شکل سایه ای که روی وجوه اطاق ایجاد می کند منعکس خواهد شد . رنگ و بافت این وجوه بر نحوه انعکاس نور آنها اثر گذاشته و بدین ترتیب در میزان روشنایی محیط داخلی فضا موثر خواهند بود . »

جمع بندی
• در بحث از فضا منظورمان فضای هستی می باشد . هر آنچه اطراف ما را در بر می گیرد .
• عناصری که فضای هستی را تشکیل می دهند :
جا ؛ مکان ، مرکز ، مسیر و جهت ، محوطه و حوزه ، طبقه بندی و درجات ، عارضه زمانی ، تقسیمات و مرز شهری ، خانه
• فضای معماری زیر مجموعه ای از فضای هستی است . برای فهم آن باید فضای هستی را فهمید و درک بهتر فضای هستی باعث درک بهتر این فضا می شود .
• عناصر فضای معماری عبارتند از :
تناسبات ، مقیاس فرم ـ شکل ، سطح ، رنگ . باقت ، باز شو ، نور .
• درک بهتر فضا با آشنایی با عناصر آن سهل تر می گردد .

ادراک
ادراک یکی از مهمترین و پیچیده ترین مسائلی است که انسان را از سایر موجودات متمایز می کند . این موضوع از نظر فلاسفه ، روانشناسان و اکولوژیستها و …. مورد بررسی قرار گرفته که در این نوشتار ، بیشتر به بررسی دید روانشناسان در این مورد می پردازیم .
« ادراک به معنای دریافت ، فهمیدن ، پی بردن و همچنین درک کردن در فرهنگ فارسی است و به پاسخ هایی گفته می شود که سیستم عصبی انسان به تأثیرات خارجی می دهد . این عمل احساس کردن نیز نامیده می شود . در مجموع فرایند احساس و ادراک فرایند پیچیده ای است که فقط ناشی از عوامل زیست شناختی و فیزیولوژی انسانی نیست بلکه به تجارت شخصی ، فرهنگ و دیدگاههای تاریخی نیز مرتبط است . »

ادراک محیطی
« ادراک انسان از محیط از محوری ترین مقولات در روانشناسی محیطی است . « ادراک محیطی » فرایندی است که از طریق آن انسان داده های لازم را بر اساس نیازش از محیط پیرامون خود بر می گزیند . لذا ادراک فرایندی هدفمند است . » « ادراک محیطی جمع آوری اصلی و مقدماتی اطلاعات است . ما در ابتدا موجودات عینی هستیم اما قوه گیرندگی یا دریافت محیط شامل راهها و مسایلی است که توسط آن ها و از طریق حواسمان ، اطلاعات را دریافت می داریم . اصطلاح ادراک محیطی گاهی کاربردی وسیع تر دارد که شامل جنبه های ارزیابی و بررسی محیط است ….

تجربه ثابت می کند که ادراک امری ساده و خودکار است در حالی که چنین نیست . ما با عملکرد مسأله دریافت آشنا هستیم و می دانیم که زمانی عملکرد این فرآیند بر ما روشن می شود که استعدادهای ادراکی خود را آگاهانه متوجه خودشان کنیم تا مشاهده کنیم که هنگامی که مسائل موجود در جهان را می بینیم ، می شنویم ، استشمام می کنیم ، مزه یا لمس می کنیم ، چه اتفاقی می افتد . درک دنیای هر روزه « زندگی روزمره » امری پیچیده است ….
محیط ، اطلاعات زیادی را در دسترس قرار می دهد ما اطلاعات خود را از عناصر اطراف خود انتخاب می کنیم و معمولاً یک بخش کوچک و قابل بررسی از مجموعه اطلاعات را انتخاب می کنیم . ما ممکن است به میزان زیاد یا کم روی جلوه های محیطی متمرکز شویم که از نظر اندازه از خرده کاری های معماری تا مناظر سراسر نما و از نظر مسافت از خیلی نزدیک تا خیلی دور متفاوت است . برای ارزیابی یک ساختمان به عنوان مکانی برای زندگی ممکن است محیط را کاملاً در نظر بگیریم یا این که در زمان مطالعه ، خواب روزانه یا گفتگو نسبت به محیط اطرافمان می گذرد توجه داشته باشد با بی توجه باشد . چرا که آنها را نمی بینیم ممکن است جذب صحنه ای شویم که یا مهم است یا نو ظهور .

ادراک ما تنها در راستای موراد فیزیکی عمل نمی کند در واقع متوجه افراد یا خودمان نیز هست . ما گاهی اوقات نسبت به محیط فیزیکیمان ، حتی در زمانی که باعث آزارمان می شود توجه نداریم که به این حالت بی حسی محیطی می گویند . این ناآگاهی از محیط اطراف ، غالباً زمانی به ما دست می دهد که مشغول یکی از اعمال دوست داشتنی مان هستیم . چنین ناآگاهی باعث می شود که بسیاری از مشکلات را به دیده اغماض بنگریم از آن جمله : حضور و پخش مواد سمی در زندگی روزمره ، خطرات کوچک مانند برخورد با در کمد یا خطرات جدی تر مانند نزدیک شدن ماشین و ترمز ناگهانی هنگام عبور از خیابان پر رفت و آمد . »

عوامل موثر بر ادراک محیطی
عوامل شخصی
« کدامیک از ویژگیهای ناظر با ادراکات مختلف محیطی در هم می آمیزد ؟ ظاهراً تفاوت در قدرت درک ، خود یک عامل محسوب می شود . وجود هر گونه نقص در قوه بینایی یا شنوایی ، تصور و درک خود را نسبت به محیط اطرافش محدود می کند . به عنوان مثال ، کارگران با تجربه کارخانه ، با اجرا کنندگان موزیک های پر تحرک از قوه شنوایی کمتری برخورداند . اما ویژگیهای فردی مانند تحصیل ، جنس ، تربیت و تجربه در ادراک محیطی اثر می گذارند . جالب است که بدانیم مردان و زنان در امر فاصله گذاری و تعین مسافت باشیم متفاوت اند . در یک تحقیق معلوم شد ، مردها فاصله ساختمان های قابل رویت را بسیار کمتر از ساختمانهای مخفی درک کردند در حالی که زن ها این فاصله ها را متفاوت تخمین نزدند .

تفاوت مهم دیگر بر اساس تحصیلات و تربیت ( تعلیم و تربیت ) است . به نظر می رسد که ما همراه با دانش اصولی یک روش دیدن را که مشخصه شغل انتخابی مان است می آموزیم . مهندسان عمران ، جاده ها و سدها را در جایی که فقط دره ها ، رودها و دامنه ها به چشم می خورند ، می بینند . ولی معماران نور ، فرم و رنگ را مورد بررسی قرار می دهند ، در حالیکه بقیه دیوارها ، طبقه ها و درها را می بینند بسیاری از تحقیقات تفاوت شرایط محیطی را برای متخصصان طراحی و افراد غیر متخصص در این امر به اندازه تفاوت در کار بین خود متخصصان طراحی نشان می دهد . بنابراین محققان روش های خاصی را در مورد ادراکات اتخاذ کردند که بدین وسیله نشان دهنده ادراکات معماران با دیگران متفاوت است . به عنوان مثال ، تفاوتی بین معماران مناظر ( چشم اندازها ) با بعضی گروههای دیگر در خصوصیات کمی حیاط خلوت ( مثلاً تعداد گیاهان مختلف و مناطق فعالیت ) ، دیده نشد . اما معماران گروه اول در ویژگیهای کیفی با معماران گروه دوم تفاوت زیادی را نشان دادند . این اختلافات تا حدی نشان دهنده تفاوت اصلی در ادراکات این متخصصان است و برخی مدارک و شواهد فیزیولوژیک چنین تفاوتی را نشان می دهند ، تحصیلات تحصصی نیز یک تفاوت شخصی در امر ادراک محیطی است .

تجربه شخصی با ارزیابی موقعیت بر ادراک محیطی اثر می گذارد . حتی کوچکترین تفاوت در آشنایی و شناخت می تواند بر درک انسان تأثیر گذارد به عنوان مثال ناظرانی که به مدت نیم ساعت در اتاقی بوده اند آن نسبت به زمانی که وارد شدند ، کوچکتر می بینند و ساختمان هایی را که قبلاً به نوعی با آن آشنا بودند نزدیکتر از بقیه ساختمانها تصور می کنند بالاخره فاصله ساختمان هایی که برای آنان بهتر و خوشایندتر است دقیق تر از ساختمانهای دیگر تخمین می زنند .

عوامل فرهنگی
درحیطه فرهنگی ما می توانیم روش های متفاوتی را برای دیدن محیط پیرامون خود ارائه دهیم . کولین تورنبول ، انسان شناس معروف ، تجربه خود را در این زمینه با مردمان ناحیه ای از کنگو چنین نشان می دهد : این مردمان در جنگهای انبوه بارانی آن ناحیه می زیستند و به ندرت دورنمایی را که بیش از ۳۰ متر مسافت داشت می دیدند . تورنبول راهنمای خود را به بیرون از جنگل و به طرف دشت ، جایی که بوفالوها چند کیلومتر آن طرف تر زندگی می کردند برد . راهنمای بومی پرسید : اینها چه نوع حشراتی هستند ؟ و تورنبول پاسخ داد که اینها بوفالوهای کوهستانی هستند . جانورانی با دو برابر اندازه آنچه که او در جنگل می شناخت کم تجربه گی بومی هنگام دید دور در قانون ثبات اندازه اختلال ایجاد کرد .

عوامل فیزیکی
ادراک محیطی به صحنه ای که درک می شود نیز بستگی دارد . ظاهراً برج این شبیه کوه راکی نیست . اگر چه در صحنه های مشابه در مورد اهمیت نسبی عوامل شخصی و محیطی در ادراک اتلاف نظر وجود دارد . بعضی بر پردازش اطلاعات بینایی تأکید دارند که توسط گیرنده های احسای و مغز انجام می پذیرد و خود شامل همکاری فیزیکی و امر یادگیری است . چنین نظریه ای با یک گفته قدیمی مصداق می یابد .
که « زیبایی در چشمان شاهد است » . دیگران به اختلافات فیزیکی در چیزهایی که درک می شوند اشاره می کنند . در پاسخ به چنین نظریه ای باید گفت که آیا کانال آبی زیباتر است از رودخانه وحشی ؟ چنین پرسپکتیوی توسعه روان شناسان محیطی مشهور ارائه شده و به گفته آنان محیط اصل نیست . با تجدید نظر در این بحث به این نتیجه می رسیم که هر جا اختلاف صحنه ها بیشتر است . اثر محیط قوی تر دست و هر جا صحنه ها شبیه تر هستند ، عواملی مشخصی تأثیر بیشتری دارد . کدامیک از ابعاد فیزیکی صحنه بر درک آن صحنه اثر می گذارد ؟ این خود مبحث گسترده ای است . با چند مثال برای شما توضیح می دهیم : خصوصیت های معماری که منجر به این می شوند که یک
اتاق بسته به نظر برسد ، رنگ و ادراک معماری ، چگونه پدیده های طبیعی خاص مانند یک سراب عمل کرده و ما را در قضاوت و تشخیص اندازه و فاصله دچار اشتباه می کنند .

چه چیزی سبب می شود که آب خطرناک به نظر آید ؟ چه چیزی اتاق را در نظر ما یک محیط بسته و احاطه شده جلوه گر می سازد ؟ دیوارها ، سقف کف که فضا را به وجود می آورند . به هر حال هر کدام لذا این عناصر به میزان ادراک ، می افزاید یا این که حاصل کار همه آنها به آنها به ادراک کمک می کند ؛ و آیا این عناصر از دیگر عناصر مهم تر است ؟ در ضمن مطالعه متوجه می شویم که سقف به عنوان بعد سوم به اندازه کف ها ، در محدود نشان دادن فضای اتاق موثر است و دیوارها به عنوان بعد دوم همین نقش را دارند . ….. بسیاری از خطاهای ادراکی دید در موقعیت و شرایط طبیعی رخ می دهند برای مثال‌ : سبب می شود که عناصر محیطی مانند درختان ، تپه ها ، دورتر و بزرگتر از اندازه واقعی به نظر برسند و همین مسأله درست در مورد اشیای درون آب یا زیر آب نیز صدق می کند . خصوصاً زمانی که آب تیره تر باشد .

اثر نعلبکی زمینی سبب می شود که برای کوهنوردان قله های کوه های مجاور که با کوهی که آنان روی آن ایستاده اند مساوی است ،‌ بلندتر به نظر برسد . همین مسأله در مورد جاده ها نیز صدق می کند به طوریکه تحت شرایط معین شیب هایی که به بالا می روند به نظر می رسد که به سمت پایین می آیند . به همین شکل ، زمانی که ما در مسیر بالا یا پایین تپه حرکت می کنیم ، طول آنرا بیشتر تخمین می زنیم و وقتی که جاده دچار پیچ خوردگی می شود ، ما در تعیین جهت پیچ نسبت به مسیر منطقه ای که در حال ناپدید شدن است . دچار اشتباه می شویم . ادوارد سادالا و همکارانش اثرات مشابه را مورد تحقیق و آزمایش قرار دادند . بعنوان مثال ، طول محاسبه شده مسیر با تعداد دورها در مسیر و در پی آن تعداد تقاطع ها افزایش می یابد . اتاق های مستطیل شکل نسبت به اتاق های هم اندازه مربع مانند بزرگتر به نظر می رسند . فاصله تا نشان ها نسبت به فاصله از آن ها کمتر تخمین زده می شود .

غالباً مردم عناصر و اجزای درونی را خارج از محل خود مورد بررسی قرار می دهند که الگوی فیزیکی خاصی را نشان نمی دهد و این گروه ها و اجزاء بر قضاوت فاصله گذاری ما اثر می گذارد و به نظر می رسد که فاصله های درونی مکان ها با تخمین ضعیفتری انجام شده و فاصله بین مکانها با قدر بیشتری تخمین زده می شود و چنین تأثیری نیز در وضعیت ساختمان یا طبیعت اطراف ما نیز وجود دارد که به آن توهم یا تحریف حسی گویند . ولی در هر حل مهم نیست به عنوان مثال زندگی رانندگانی که در مه و غبار درون جاده رانندگی می کنند در خطر است ، تحریف اندازه مسیر و اتاق ممکن است بر ادراک شلوغی وضعیت محدوده و سایر جنبه های مهم از نظر روانی در داخل ساختمان ، تأثیر گذارد و یا زمانی که در یک پیاده رو شلوغ و پر سر و صدا رفت و آمد می کنیم ، میزان اطلاعات و ادراک ما از اطراف کمتر و محدودتر می شود . در این وضعیت سعی ما بر این است که به جلو نگاه کنیم و از توجه به اطراف می کاهیم . در بررسی کلاسیک وضعیت محیط بر ادارک انسان نشان داده شد که کیفیت اتاق بر ادراک چیزهای دیگر اثر می گذارد .

ناظران در یک مکان آشفته و نامنظم قرار گرفتند ـ در اتاق کوچکی که بایستی در آنجا به قضاوت چگونگی ادراک می نشستند . در آن اتاق از آن ها در مورد میزان راحتی شان در نور سؤال شد . پاسخ مثبت آنها نسبت به افرادی که در شرایط مشابه ولی در اتاق نامنظم قرار داشتند ، کمتر بود . با مطالعات بعدی روشن شد که چنین نتیجه ای بر اساس کیفیت زیبایی و گیرایی اتاق است اگر ناظر انتظار داشته باشد که اتاق زشت و نامنظم یا زیبا باشد نتایج به دست آمده معکوس خواهد بود . عواملی محیطی بر ادراک تأثیر می گذارند ولی عوامل شخصی مانند انتظارات شخصی نیز نقش مهمی در این زمینه ایفا می کند . »

شناخت محیطی
« به عقب برگردید و خود را در مکانی دلپذیر و مطبوع تصور کنید . آنجا شهر ، کمپ یا مزرعه … است . آن جا شهر ، کمپ یا مزرعه ….. است . آن مکان را پر از رنگ تصور کنید و دقایقی از عمرتان را با این تصورات ببرید و به یاد آورد که آیا می توانید
راهتان را در آن میان بیابید ؟ چه چیز مهمی در آنجا قرار دارد و کجا جایگزین شده است و …. ؟
شناخت محیطی چیست ؟ شناخت محیطی روشی است که ما توسط آن اطلاعاتی راجع به محل ها ، فاصله ها ، خیابانها و راه ها کسب و ذخیره می کنیم و بعد سازماندهی و یادآوری می نماییم . این شامل شناسایی فضایی است که کمک می کند راهیابی کنیم ، فاصله ها را بسنجیم ، نشانه های مسیر را تشخیص دهیم ، نقشه ها را طرح کنیم و بخوانیم و کلاً بتوانیم موقعیت فضایی یک مکان را مشخص کنیم . شناسای فضایی شامل مفهوم نقشه های شناسایی است که مجموعه هایی مصور و معنای از چگونگی قرار گرفتن مکان ها در ذهن ما هستند . اگر به اطراف نگاه کنیم نقشه های شناسائی را در مجلات ، آگاهی ها ، نقشه های مترو در حافظه و فکر هر شخصی می یابیم . »

عوامل موثر بر شناخت محیطی
« این عوامل ممکن است به دو دسته تقسیم شوند : عوامل ابتدایی ایجاد شده در فرد ، نظیر توانایی فضایی آسیب های بصری ، سن ، جنسیت ، آشنایی با موقعیت عوامل موجود در محیط فیزیکی نظیر ترتیب خیابان های شهری ( به عنوان مثال یک مجموعه اسپاگتی در برابر یک بشقاب دسپاگتی ) .
حتی ساکنین محیط مشترک به یک صورت در مورد آن فکر نمی کنند . تفاوتهای فردی ، لیکن این تغییرپذیری و بی ثباتی در شناخت فضایی است . سئوالات بسیار مهم عبارتند از : کدام یک از تفاوتهای فردی بر تفکر ما در مورد موقعیت های هر روزه تأثیر می گذارد و نیز چگونه این تفاوتها تفکر ما را تحت تأثیر قرار می دهند ؟ »
پژوهشگران به پنج عامل مراحل زندگی ، توانایی فضایی : آشنایی با محل ، جنسیت و خطاهای شناختی بیشتر توجه داشته اند . که در اینجا ۴ مورد اول را بررسی می کنیم .

مراحل زندگی
شما به عنوانی یک کودک نوپا ، اجازه نداشتید که از خانه خارج شوید . چند سال بعد ، حیاط با بلوک ساختمان ، حد مورد نظر برای شما بود ، سپس از آن ، شما صاحب دوچرخه ای شدید ، کل محل های همسایه به شما تعلق داشت . به عنوان یک نوجوان ، محدوده حرکت شما ، احتمالاً یک کل جامع تعلیم یافته است . این پیشرفت ها در حوزه مجاز یک فرد با تغییراتی کلی در رشد شناخت همراه است . این تغییرات را می توان با توجه به نظریه تأثیر گذاری رشد شناختی پیاژه توصیف نمود در این نظریه شناخت فضایی به عنوان یک جنبه از ظهور کلی تر شناخت یک کودک مد نظر قرار می گیرد . کودکان از همان ابتدا خود محور هستند یعنی آنها بر این باورند که در مرکز عالم قرار دارند . آن ها ، محیط را بر اساس میزان نزدیکی شیء درون آن به خود ، توانایی لمس آن و این که آیا این شیء جزیی از وجودشان است یا نه ، دریافت می کنند . به عنوان مثال ، کودکان باید یاد بگیرند که آن پنج شیء و کوچک رنگ که در نزدیکی آن ها به اطراف حرکت می کند ، انگشتان پای آن ها ست نه آلات مستقلی که به صورت یک موجود پنج سر خوشایند و مفید به چشم می خورند .

کودکان تقریباً در زمان شروع مدرسه وارد مرحله ای می شوند که به آنها اجازه می دهد تا جنبه های فکری دیده گاههایی غیر از دیدگاه خود را بپذیرند . گاهی اوقات این مرحله ، مرحله تصویری یا طراحی نامیده می شود . در این زمان ، کودکان قادرند بر اساس شناخت فضایی به موقعیت هایی از چشم اندازه های فیزیکی مختلف ( یعنی نقاطی که از آنجا دید بهتری داریم ) بیندیشند . در این مرحله کودکان از نظر تئوری قادرند با استفاده از نشانه های برجسته با یک محیط جدید آشنا شوند . به عنوان مثال ، اکثر آن ها قادرند تا مسیر خود را پیدا کنند .

تقریباً در یازده سالگی اغلب کودکان قادرند تا به شرایط انتزاعی تر بیندیشند . بازتاب این تغییر در شناخت فضایی ، توانایی استفاده از مفاهیم انتزاعی نظیر مجموع هایی از مختصات اقلیدسی ( سیستم های مداری شبکه ای نظیر عرض جغرافیایی و طول جغرافیایی ) یا جهت هایی مثل شمال ، جنوب ، شرق و غرب می باشد .
به طور کلی تحقیقات ، این مدل پیاژه ای شناخت فضایی کودکان را تأیید می نماید . به هر حال برخی عقیده دارند پژوهشگرانی که مطالعات خویش را به عنوان آزمایشگاهی محدود نموده اند ، توانایی های شناختی فضایی کودکان را دست کم گرفته اند . به عنوان مثال ، بعضی از کودکان یک ساله می توانند از علائم راهنما استفاده کنند . خردسالان در مقایسه با گروه بالا توانایی کاربرد مؤثر نقشه های هوایی را دارا هستند . بعضی از کودکان شش ساله می توانند قضاوت هایی فضایی داشته باشند که به نظر می رسد نیازمند داشتن عمیق نگری یا توانایی های اقلیدسی می باشند . کودکان می توانند نقشه ای از مسیر خانه به مدرسه را رسم کنند که شامل جزئیات بیشتر نسبت به زمانی است که از آن ها خواسته می شود همان مسیر را به صورت شفاهی گزارش دهند . حتی کودکان ۵/۳ ساله در موقعیت های آشنا ، دانشی اقلیدسی نشان داده اند یعنی تکاملی که پیاژه تقریباً برای دهه دیگری از عمر انتظار ندارند .

از این رو توانایی های شناختی فضایی کودکان دست کم گرفته شده است زیرا توانایی های فضایی آن ها از توانایی های کلامی پیشی می جوید . به عنوان مثال آن ها توانایی استفاده از یک نقشه یا یافتن راه خانه خود را دارا هستند . لیکن هنوز قادر نیستند تا نحوه تکامل این کار بزرگ را به گونه ای خیلی خوب تشریح نمایند . از این رو باید توجه خود را به مناسب ترین روش ارزیابی توانایی های شناختی فضایی کودکان معطوف داشت .
و اما در مورد انتهای دیگر طیف رشد چه فکر می کنید ؟ به گفته افراد مسن تر ، آنها دریافتن راه خود در اطراف محل های نا آشنا ، مشل بیشتری دارند . اکثر پژوهش ها حاکی از آن است که توانایی فضایی با بالا رفتن سن کاهش می یابد ، لیکن یافته های بعضی مطالعات نشان می دهند که هیچ کاهشی با توجه به سن در این توانایی به چشم نمی خورد . از آنجا که نسبتاً تعداد کمی از پژوهش ها به سوی این موضوع هدایت شده اند دانسته ها در این مورد نسبی است و طبق معمول ، واقعیت تا حدی پیچیده است .
« عمدتاً دو نتیجه احتمالاً کلی می توان گرفت » :

۱ ) با افزایش سن بعضی از توانایی ها پیشرفت کنند .
۲ ) افراد مسن در مورد فضا به گونه ای متفاوت از افراد جوان فکر می کنند .
به عنوان مثال افراد مسن ممکن است در موقعیت هایی که برای آن ها آشنا و معنی دارد است به نحوی بهتر عمل نمایند . اگر چه این مسئله همیشه هم صدق نمی کند .
افراد مسن اطلاعات فضایی جدید را بسیار کندتر از افراد جوان یاد می گیرند آن ها ممکن است در یادگیری مسیرهای جدید ، یافتن مسیرهای جدید و به خاطر داشتن نقشه محلات دارای مشکلات به مراتب بیشتری باشند . مسأله دیگر این است که افراد حسن ممکن است فکر کنند که کنش آن ها بهتر است در حالیکه واقعاً در حال کاهش
است .

این تغییرات می تواند به علت وجود دو تغییر رفتاری و روان شناختی نظیر کاهش یافتن تحرک و پویایی و نیز توانایی حسی باشد . به عنوان مثال در یک بررسی دریافتند در کاری که نیازمند به هیچ حرکتی در یک موقعیت واقعی نباشد کنش مربوط به سن کاهش نمی یابد ، یعنی از شرکت کنندگان خواسته شد که محل فضایی کلمات تایپ شده بر روی کارت را به خاطر بیاورند . در مقابل در مطالعه دیگری پس از آن که افراد مسن و جوان مسیری ۳۴۰ کیلومتری در طول یک نقطه ساحلی در استرالیا را پیمودند ، مسافران مسن در تغییر نشانه های راهنما بیشتر دچار اشتباه شدند . به هر صورت در این بررسی افراد مسن ، نواحی بیشتر را به خاطر داشتند و گزارش مفصل تری نسبت به مسافران جوان ارائه دادند . ظاهراً اشخاص مسن به منظور از بر کردن محیط بیشتر بر روی مشخصه هایی تکیه می کنند که :
۱ ) برای آنها معنی دارتر است ، نظیر ساختمان هایی که بیشتر و آسمان تر مورد استفاده تر قرار می گیرند .
۲ ) تاریخی هستند
۳ ) از نظر سبک معماری ، منحصر به فرد می باشند .

۴ ) عناصری از مناظر طبیعی نما را به یکدیگر می پیوندند و سبب می گردند آنها احساس خوشایندی داشته باشند .
هم اکنون پژوهشگران مشغول بررسی این مسأله هستند که کدام یک روش های ویژه تدریس به بهترین وجهی به افراد مسن برای یادگیری محیط های جدید کمک خواهد کرد .

توانایی فضایی
ممکن است فکر کسانیکه کنش بهتر افراد با توانایی فضایی بیشتر در فعالیتهای شناخت فضایی نظیر یافتن مسیر امری بدیهی است اما این مسأله این قدرها هم ساده نیست . آزمون های استاندارد روان شناسی که به اندازه گیری توانایی فرد در چرخاندن ذهنی اشیاء کردن اشیای قرار گرفته در یک زمینه پیچیده می پردازند . پیش بینی می پردازند . پیش بینی می کنند که افراد تا چه حدی ، موقعیت های را جدید را خوب فرا گرفته یا به خاطر می سپارند ، اما فقط به گونه ای نسبتاً کم شاید به این دلیل که عوامل دیگری در این میان به ایفای نقش می پردازند . از این رو استعدادهای طبیعی در شناخت فضای صرفاً به معنای کنش بهتر فضا شناختی دنیای واقعی است . به هر حال بدان معنی نیست که توانایی فضایی اصلی فرد ، هیچ تأثیری بر زندگی او ندارد . به عنوان مثال ، توانایی یادگیری و به یادآوردن موقعیت و جهت اشیاء در فضا بدون هیچ یک از اطلاعات زمینه ای یا محتوای به جای پیشگوئی در مورد مدت زمان زندگی افراد بزرگسال و یا میزان تحرک آن ها ، به بهترین وجهی در مورد این مطلب پیشگویی می کند که آیا این افراد از اشیاء و خدمات محل زندگی خود استفاده خواهند کرد یا نه .

آشنایی یا تجربه
بدیهی است هنگامی که ما اوقات خود را در یک موقعیت سپری می کنیم ، شناخت های فضایی ما در مورد آن تغییر خواهد کرد . آشکارترین تغییر این است ، که دانش ما در مورد آن افزایش می یابد بدین معنی که ما معمولاً قادر هستیم راه خود را به گونه ای بهتر در اطراف آن بیابیم . در یک مطالعه که توسط سیورلپنز و همکارانش در مورد دانشجویان جدید یک دانشگاه صورت گرفت ، طرح های ساده ای که از محوطه دانشکده طی ۶ ماه به طور جداگانه رسم شد ، حاکی از افزایش قابل توجه ، نه تنها در میزان اطلاعات بلکه در افتراق و یکپارچگی آن اطلاعات بود .

بررسی به علل آمده از رانندگان تاکسی شهر پاریس موید این مسأله است که رانندگان باتجربه به مراتب بهتر از رانندگان بی تجربه عمل می کنند . همچنین آن ها کاربرد راهبردهای مختلف در نقاط مختلف شهر را می دانند .
افزایش تجربه الزاماً به معنای آن نسبت که ما در مقایسه با یک نقشه عینی یا کارتوگراف دارای نقشه ذهنی صحیح تری از یک موقعیت هستیم . در یکی بررسی درباره قضاوت در مورد فاصله در یک ساختمان خیلی بزرگ ، هر چه مردم با تجربه تر بودند ، نقشه های آنها نادرست تر بود . بنا به بخشها و پژوهشگران هر چه با یک موقعیت آشناتر باشیم ، تصویر ما از آن طوری تغییر می کند که به ما دریافتن بهتر راه کمک نماید اما بسته به موقعیت ، ممکن است نیاز باشد که یک تصویر نادرست از آن را در شرایط نقشه کشی ایجاد کنیم .
یافتن راه در موقعیت های پیچیده تر مشکل تر است اما تجربه به کمک ما می آید . دانشجویان دانشکده دیگر که دارای تجربه حداقل یک ساله بودند ، محوطه دانشکده خود را به خود شکل صحیح تری نسبت به دانشجویان کم تجربه رسم کردند . ممکن است این درستی برای دقیق بودن امتیازی در موقعیت نسبی محله های دانشکده باشد تا این که امتیازی در فواصل مطلق بین مکان ها یا موقعیت آن ها باشد وقتی ما به این مسأله واقفید که یادگیری طرح فضای یک مکان حائز اهمیت است که می توانیم خیلی سریع عمل کنید . بسیار سریعتر از زمانی که توجه به محیط را نیاموخته باشیم . چنانچه ما صرفاً بخش هایی از یک ساختمان را یاد بگیرید که مورد نیاز ماست ، هنوز ممکن است دانش ما از کل ساختمان ضعیف باشد از مردمی که هیچ چیز در مورد یک ساختمان خاص نمی دانستند ، خواسته شد تا طرح طبقات آن را به خاطر بسپارند . این افراد قادر بودند که راه خود را در اطراف آن ساختمان بسیار بهتر از افرادای بیایند که به مدت در سال در آنجا کار کرده اند .
چند متغیر که معرف تفاوت های تجربی هستند نیز به شناخت فضایی مربوط می گردند . به عنوان مثال : ممکن است رانندگان نسبت به مسافران خود اطلاعات محیطی متفاوت و احتمالاً سازمان یافته تری را کسب نمایند ، حتی اگر لزوماً اطلاعات بیشتری به دست نیاورند . مطالعات نشان می دهد که طبقه اجتماعی ، ساکنان شهر در برابر ساکنان روستا ، شوهران در برابر همسران ، از نظر شکل و محتوای دانش فضایی متفاوت اند . و اما احتمالاً این متغیرها گویای آن است که افراد بسته به عوامل اجتماعی به گونه ای متفاوت در شهر تردد می کنند . در حالی که به عنوان مثال شوهران و همسران به طور ذاتی در این مورد تفاوت تفاوت دارند و برای نمونه ، شهروندان فقیرتر در اکثر شهرها نسبت به شهروندان غنی دارای الگوهای فعالیتی کاملاً متفاوت اند . این امر آنها را به شناختن بهتر برخی از جاهای شهر و شناختن کمتر جاهای دیگر .

جنسیت
مطالعات متعدد نمایانگر تفاوت های بین جنس مذکر و مونث از نظر فراگیری ، دقت و سازماندگی اطلاعات فضایی می باشد . وقتی یک تفاوت وجود داشته باشد ، احتمالاً به نفع جنس مذکر بوده و بنا به گفته اغلب زنان ، آن ها در راهیابی در موقعیت های جدید ، مشکل دارند . اگر چه این مشکل همیشه وجود ندارد . به عنوان مثال در یک مطالعه در کشور سوئد ، هم زنان و هم مردان به یک منطقه مسکونی ناآشنا منتقل شدند و در آنجا قدم زدند . در هنگام انتقال شرکت کنندگان ، فراگیری مردان در مورد این موقعیت اندکی سریعتر از زنان بود . حال آنکه هنگام قدم زدن در این موقعیت ، مردان و زنان از نظر سرعت فراگیری ، برابر بودند . در بررسی دیگر ، مردان تنها در معلوم کردن محله هایی که تعیین آن ها مشکل بود دقیقتر از زنان بودند . این اختلاف جنس تا بدین حد ممکن است به جای اختلافات اصلی در توانایی ها و تمایلات شناختی ، بازتاب تجربه های متفاوتی باشند که احتمالاً مردان و زنان دارا هستند به عنوان مثال ، پسرها تجربیات بیشتری دارند زیرا آنها اجازه دارند بیشتر گردش کنند . بدین معنی که در خانواده نسبت به دخترها دارای آزادی عمل بیشتری هستند . در بزرگسالان شواهدی وجود دارد دال بر اینکه دو جنس مذکر و مونث از نظر توانایی متفاوت نیستند . اگر چه مردان ، قضاوت های خود را با اطمینان بیشتری ابراز می دارند .

به نظر می رسد که مردان و زنان به غیر از تفاوتهایی در توانایی دارای انواع متفاوتی از شناخت های فضایی باشند . نقشه های ساده مردان ممکن است قلمرو بیشتری را در بر گرفته و بیشتر مدار گونه باشد حال آنکه در نقشه های زنان مقابل بیشتری به خانه محوری ( تمرکز در خانه ) به چشم می خورد .
هنگامی که از هر دو جنس خواسته می شود که مسیرهایی را ارائه دهند مردان نسبت به زنان ، برآوردهای مسافتی بیشتر ( مثلاً طول مسیر حدود شش مایل است ) و مسیرهای اصلی مثلاً ( غرب اینجا ) را ارائه می دهند . زنان ممکن است که شناخت فضایی خود را بر پایه تجربیات حرکت خود در طول مسیرها قرار دهند حال آنکه مردان بیشتر به نمایش های ذهنی و نقشه مانند شهر تکیه می کنند .

مدرِک ـ مدرَک
وقتی واژه فضا را به معنای « کیفیت » یا « بیان » یا « تأثیر فضا » استعمال می کنیم ، به تأثیر معماری بر انسان و تأثر انسان از آن عنایت داریم . به عبارت دیگر فضا در این معنا نوعی ادراک است ، زیرا کیفیت معماری ادراکی است که انسان از خود بنا انتزاع می کند. ( در هر دو ادراک دو عنصر اصلی دخیل است ) . مدرَک ( ادراک شونده یا امر عینی و ابرکتیو ) و مدرِک ( ادراک کننده یا امر سو برکتیو ) . بنابراین فضا امری صرفاً عینی و خارج از ذهن انسان نیست . همچنین امری صرفاً ذهنی و کیفیتی فارغ از عینیات نیست و درعین حال هر دو اینکه هستند . فضا کیفیتی است که انسان تحت تأثیر کالبد معماری در می یابد و تصویر فضای عینی و خارج از ذهن درآید دل و ذهن انسان است و از آنجا که این آینه ها رنگ شخصیت هر انسان را بر خود دارند ، تصویری که
در آنها ایجاد می شود حاصل ترکیب امر عینی و بیرونی ( مدرک ) و صفات مدرک است .

اتحاد ادراک و مدرِک و مدرَک را حکیم ملاصدرای شیرازی وجود ادراکی اصطلاح کرده هر چند که از آن به وجود ذهنی وجود عینی و یا وجود خیالی نیز تعبیر شده است . صدرا قائل است که : « خدواند به ازاء هر چه که در عالم اجسام است ، صورتی ادراکی عقلی و یا خیالی ، که عبارت از حیات و آینه مشاهده اوست پدید آورده و آفریده است و اضافه می نماید که : « وجود جسم ، ادراکی خالص نیست یا بلکه مرکب از حیثیت ادراکی و مادی هر دو است » . در کتاب کبیرش اسفار اربعه می گوید . وجود دو گونه ظهور دارد : یکی ظهور عینی و خارجی و دیگری ظهور ادراکی که اشیاء از این جهت قابل ادراک شدن می باشند نه از جهت ظهور عینی شان .

پس معلوم می گردد که اشیاء دو صورت دارد : به یکی از دو صورتشان منشاء فعل و اثرند ( عملکرد ) و با دیگری صلاحیت ادراک شدن را پیدا می کنند این دو صورت از جهت و جدی یکی هستند و از جهت دو انتساب یکی به آثار و دیگری به قوه مدرکه ـ دو صورت تصور می شوند . اشیاء غیر مادی ، ظهور عینی و ادراکی شان یکی است . بنابراین جسم بدون صورت ادراکی ـ که متعلق به ذات ادراک شونده ( یا مدرک ) است ـ شایستگی ادراک شدن را ندارند .
پس هر اثر هنری از جمله معماری عینیت نمی یابد و ادراک نمی گردد ، مگر آنکه صورتی داشته باشد و صورت ساز این اثر کسی نیست جز معمار . با این صورت است که اثر عینیت می یابد . و منشاء فعل می گردد و باز با همین صورت است که اثر ، قابلیت ادراک شدن می یابد . بدیهی است که توش و توان معمار ، اثر مستقیم بر مرتبت وجودی اثر معماری اعم از عینی و ادراکی شان می گذارد . اما کلیت عینیت یافته هر اثر معماری دو گونه ظهور ادراکی اش آن روحی است که درک بعد اثر دمیده شده تا اثر با همان صورت ادراک گردد . سپس بسته به شرایط و موضوع ، از مجاز و رمز و غیره در این ظهور بهره برد و مقصود نظر حاصل گردد .
صدرا وجود جسم را مرکب از حیثیت مادی و ادراکی هر دو می داند و این همان است که مع الاسف امروزه از ساختار شهری و معماری غایب گسسته …..
صدرالمتألهین ادراک را به توسط صورت ادراکی می داند . می گوید : « جسم محتاج به صورت دیگری است که بایستی از خارج بدان ضمیمه گردد . تا متمم اتصال و موجب وحدت و شخصیت وجودی جسم باشد . » و آن صورت ادراکی است متعلق به ذات ادراک کننده یا مدرِک است تا علاوه بر آن که جسم ، خود حصول می یابد ، برای غیر هم امکان حصول و حضور داشته باشد .
« فضای بزرگ و تاریکی را تصور کنید که دیوارهای حجیم و فلزی و تیره رنگ و خشنی داشته باشد . هر که به این فضا وارد شود احساس خشونت و سنگینی می کند . فضاهای مختلفی می توان مثال زد که افراد مختلف با شخصیتهای متفاوت از آن برداشت و تأثیر همانندی دارند . پس معلوم می شود که فضا امری صرفاً ذهنی و تابع محض عامل مدرک و سوبژکتیو نیست ، زیرا انسانها ، به لحاظ مشترکات روانی ، احساسها و دریافتهای مشابهی از آن دارند و به این ترتیب گاهی عامل مدرک ثابت می ماند و کیفیت فضا بیشتر از مغیر مدرک تبعیت می کند . بنابراین به طور کلی در فضا عامل مدرک دخیل و حائز اهمیت است .
از سوی دیگر بارها دیده ایم که با تغییر حالات روحی ، احساسمان نسبت به فضا عوض می شود . مثلاً گاه در فضایی که معمولاً احساس بهت می کرده ایم ما به خاطر شرایط روحی خاص احساس کدورت می کنیم ؛ گاه فضایی که برای عده ای دلباز است ، برای گروهی دیگر ، به خاطر تداعیهایی خاص روانی و احساسات ویژه ای که در آن زمان دارند ، دلگیر جلوه می کند . پیشینه فرهنگی افراد و جوامع مختلف نیز در ادراک آنها از فضا تأثیر بسزایی دارد .
« حضور انسان نیرویی روانشناختی بر محیط فیزیکی بار می کند ؛ نیرویی که متقابلاً در آدمی بواسطه محرکه های نمادین در هنر معماری جوشش یافته و بیرون می تراود . این همان همکاری نزدیک و تأثیر و تأثر متقابلی است که وجود دارد . از این رهگذر قالبهای تنگ سه بعدی فضا شکسته و عناصر و نیروهای جدیدی در مجموعه عوامل موجودی دارد می گردد . ارتباط ، تعادل ، کنشها و واکنشهایی از این نوع است که انسان را با زیستگاهش به تعادلی ارضاء کننده می رساند و آدمی توازن خویش را با محیط در ارتباط فیزیکی ، روانی و مادی معنونی می یابد . حوزه نفوذ و در عین حال تأثیر پذیری ماهیت طبایع انسان از محیط فیزیکی پیرامونش به سبب مقتضیاتی فراتر از عناصر جهان سه بعدی زمینه استقرار ایمن و توازن حیاتی او را در کلیتی همخوان فراهم می سازد . این همخوانی همانا تفسیر وحدت وجود آدمی است .
محرکه های معماری قادرند ظرفتیهای روحی حضار را به تکاپو درآورده امواج هیجانات حسی ، نیروی استشعار و قوای ادراکی را اوج دهند و حالت سرشاری و تعادلی ببخشند . درعین حال این واقعیت توجهی وافر می طلبد که کمیتها همواره ملازمان جدایی ناپذیر کیفتهایی هستند و به عنوان « بود » ، « نمود » را متجلی می سازد . همراهی این دو به مثابه همراهی جسم و روح در آدمی است . آنچنانکه روح آدمی با حضور فائق خویش به موجودیت انسان هویت می بخشد ، معماری یک سازه نیز معنای آن سازه است در هر حال واقعیت تکامل در جهان ما آمیزه ای از تلاطم ماده و معنی است . فرآیند محسوس در روند خویش از مکتبها مایه می گیرد و فرایند معقول از اینگونه مناسبات مرکبی برای سیر در وادی ارتقاء و استعلا می سازد . در عین حال هر یک به یاری دیگری در تحقق نیازهای جامع بشری بهتر است . »
« مدرک و امر عینی تنها عامل متغیر فضا نیست ، مدرک نیز در فضا دخالت دارد . پس فضا و کیفیت فضایی نه صرفاً از ماهیت عنی و کالبدی فضا بر می آید و نه صرفاً از شخصیت وجود ادراک کننده آن ، بلکه حاصل تعامل و روابط این دو ، و به عبارتی دیگر « امر بین امرین » است . »
« هر اثر علاوه بر قابلیت ادراک شدن ، محتاج صورت ادراکی است که متعلق به ادراک کننده نیز می باشد تا سپس موجب وحدت شخصیت وجودی اثر گردد و اثر ادراک شود . با این توضیح اثر هنری یا معماری را ، تجربه شخصی و انتزاعی صاحب اثر داشتن وجهی نمی یابد . که هیچ اثری ادراک نمی گردد مگر آنکه صورت عینی اش با ذات ادراک شونده و ذات ادراک کننده اتحاد پیدا کند . »

مبانی ادراک
در بحث قبل به بررسی اجمالی مدرِک و مدرَک ( در امر ادراک ) پرداختیم . در این بخش به بررسی جزئی تر این رابطه ( تا حدودی ) انجام شده . مدرِک پیام فرستاده شده از مدرَک را با گیرنده های خود دریافت می کند ، آنرا احساس کرده و ادراک می کند .
در این بخش ۳ عامل ( پیام ، گیرنده ، دریافت ذهنی ) را بررسی می کنیم .

پیام
وقتی که ما به یک تلویزیون خراب نگاه می کنیم تصویری در هم می بینیم مرکب از رنگهای سیاه و سفید . به عبارت دیگر می گوییم که ما « هیچ چیز » نمی بینیم . محتوای اطلاعاتی این « خبر » بسیار اندک است . این « خبر » فقط به ما می گوید که دستگاه تلویزیون درست کار نمی کند . هر گاه تصویری هر چند تار و نا مشخص روی پرده تلویزیون دیده شود ما می گوییم که « چیزی » می بینیم . ولی باید توجه داشت که همان برفک ها می توانست برای ما ارزشی داشته باشد .
به طور مثال می توان تصور کرد که از این طریق ممکن است پیام ریزی را مخابره نمود . اما این مسئله تنها هنگامی برای ما جالب است که ما قدرت درک یا گشایش رمز آن را داشته باشیم یا به عبارت دیگر بتوانیم این اطلاعات را در ذهنمان سازمان بدهیم . در زبان ئتوری اطلاعات در این مورد می گوییم که این خبر دارای بداعتی از درجه بالاست . برای درک چنین اخباری احتیاج به شناختهای اختصاصی قبلی داریم تا بتوانیم رمز آن را بگشایم …

…. محتوای واقعی اطلاعاتی یک خبر در ارتباط مستقیم با جدید بودن یا غیر منتظره بودن اطلاعات آن است . هر چه غیر منتظره تر باشد . دارای بداعت بیشتر است و برای ما ارزش بیشتری دارد . اما این « بداعت » نیز بایستی همیشه در ارتباط با اطلاعات گذشته باشد و گرنه برای ما اصلاً قابل فهم نخواهد بود . در این مورد سخنی از بداعت مطلق ، به میان می آید و این زیاده از حد بدیع بودن اطلاعات برای ما همانقدر بی ارزش است که یک خبر غیر بدیع یا فاقد بداعت بی ارزش است .
از بحث بالا نتیجه می گیریم که ارزش یک خبر نه بر اساس طور خبر که بر اساس « بداعت » آن سنجیده می شود . یک تلگرام ۵۰ کلمه ای که دارای درجه بالاتری از بداعت باشد دارای محتوای اطلاعاتی با ارزش تری است .
میزان بداعت یک خبر را می توان با کمک دانش احتمالات محاسبه کرد . بداعت تابعی است از عدم احتمال . آبراهام مولس برای این محاسبه فرمول زیر را به دست آورده است .
= بداعت
M = تعداد کل اجزاء یک خبر
Pi = احتمال آن
« نگاهی عمیق تر به انواع اطلاعات روشن می کند که اختلاف کلی دیگری نیر در انواع اطلاعات وجود دارد » اطاعات زیبا شناختی و معنایی .
اطلاعات زیبا شناختی قسمت خاصی از روان ما را مخاطب قرار می دهند و باعث می شوند که در ما یک نوع احساس رضایت بوجود آید . این احساس تحت تأثیر عوامل روانی ـ اجتماعی است و به این دلیل مسأله ای است کاملاً تابع مشخص دریافت کننده اطلاعات . این احساس کاملاً شخصی است و اگر چه شاید بتوان آن را تا حدی توصیف کرد اما به طور کلی تعریف ناپذیر است و از این اطلاعات نمی توان استفاده مستقیمی داشت .
اطلاعات سمانتیک درست نقطه مقابل اطلاعات زیبا شناختی هستند . این اطلاعات فاقد ارزش زیباشناختی بوده اما مفهوم و معنایی خاص را به ذهن ما منتقل می سازند یا به بیان دیگر چیزی به ما می آموزند .
اکثر اخبار هم دارای اطلاعات زیبا شناختی و هم اطلاعات معنای می باشد . « مثلاً یک ورودی . اطلاعات معنایی دیدن این در گویای این است که اندازه در چقدر است ، چطوری می توان آنرا باز کرد ، آیا بایستی آن را کشید یا فشار داد . در مقابل فرم در ، نسبت بین عرض و ارتفاع آن و رنگ آن اطاعات زیبا شناختی ای هستند که این خبر را به ما می دهند . برای باز کردن این در ما تنها به اطلاعات معنایی این خبر احتیاج داریم و البته نمی توانیم بگوییم که اطلاعات زیبا شناختی این خبر زائد و بی مصرف
می باشند .
….. اندازه گیری این نوع اطلاعات تنها در شرایط خاص و به طور کاملاً محدود ممکن است . انتقال اطلاعات معنایی تقریباً بدون مشکل امکانپذیر است …. اما می دانیم که اهمیت اطلاعات زیبا شناختی نیز به هیچ وجه کمتر از اطلاعات معنایی نیست .
« انسان به مقدار مشخص از اطلاعات نیازمند است ، آزمایشات نشان داده که بی خبری مطلق از محیط باعث حالات روانی نامطلوب مانند وحشت بی اساس و کابوس بینی می شود . از سوی دیگر انسان قادر به دریافت و تجزیه و تحلیل مقادیر بسیار زیاد اطلاعات نیز نیست .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.