تحقیق تفسیر سوره آل عمران


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  تحقیق تفسیر سوره آل عمران دارای ۱۶۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق تفسیر سوره آل عمران  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق تفسیر سوره آل عمران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق تفسیر سوره آل عمران :

اهل تحقیق در اسم «الله» با هم اختلاف دارند که آیا از معنایی مشتق شده است یا نه؟ عده زیادی از آنها معتقدند که از معنایی اشتقاق پیدا نکرده است و اسم «الله» فقط به خداوند سبحان اختصاص دارد، و همانند اسم علم در مورد غیر خداوند می باشد و هنگامی که این لفظ به گوش اهل معرفت می رسد، فهم و علم آنها به سراغ معنایی غیر از وجود خداوند سبحان نمی رود. و حق این کلمه آن است که همراه با شهود قلبی باشد، لذا انسان هنگامی که با زبانش «الله» گفت و یا با گوش خود آن را شنید، با قلبش هم شهادت به «الله» بدهد.

و همچنان که این کلمه به معنایی جز «الله» دلالت نمی کند، مشهود گوینده آن نیز نباید جز «الله» باشد، پس با زبانش «الله» بگوید و با دلش به «الله» علم پیدا نماید و با قلب خود «الله» را بشناسد و با روح خود «الله» را دوست بدارد و با باطنش «الله» را ببیند و با ظاهر خود در پیشگاه خداوند تملق نماید و با سر خویش، به حقیقت «الله» برسد و احوال خود را برای «الله» و در راه او صرف نماید به گونه ای که در اعمالش، نصیب و بهره ای جز برای خدا نباشد و هنگامی که در نزدیکی حالتی قرار گرفت که محو در «الله»، برای او و به وسیله او شد، خداوند سبحان، با رحمت خویش، جبران نقایص او نموده و با گفتن «الرحمن الرحیم» موجب می گردد که جلوی تلف شدن آنها گرفته شده و باقی بمانند و قلبهایشان پاکیزه گردد، لذا لطف و مهربانی، سنتی از جانب خداوند سبحان است تا اولیاء او به طور کلی فانی نشده و از بین نروند.

آیه ۱ و۲: الم* الله لا اله الا هو الحی القیوم

با گفتن «الف» اشاره به این نمود که در همه حالات، تو را کفایت می کند، زیرا تو در اسارت غفلت بوده و صلاح و رشد خود را نمی توانی پیدا نمایی و او نقایص تو را برطرف کرده و یاری او تو را کفایت می نماید، پس بدون درخواست تو- بلکه بدون اینکه از حالت خبر داشته باشی- تو را کفایت می نماید، بدون اینکه بفهمی و به تو عطا می نماید، بدون اینکه درخواست نمایی.
«لام»، اشاره به لطف او به توست در نهان سر و درون تا جایی که محل منت را بر تو آشکار نمی نماید، مکانی که تو را در آنجا تثبیت و پابرجا نموده است. و «میم» اشاره به موافقت جریان تقدیر الهی با متعلقات خواسته ؟؟ اولیاء الهی است، لذا در دنیا چیزی حرکت نمی‌کند و ذره ای ظاهر نمی شود، مگر اینکه مورد رضایت آنهاست، تا جایی که اگر فردی در مورد سخن خداوند یعنی «کل یوم هو فی شأن » بگوید: مقصود از شأن در این آیه، محقق کردن مراد و مقصود اولیاء الهی است، سخنی دور از حقیقت بیان نکرده است.

و گفته می شود: از قلبت- با شنیدن این حروف مقطعه که برخلاف عادت مردم در محاوره و گفتگوست- که قلب از موهومات و معلومات خالی شد و سر و باطن از امور عادی و معهود پاک شد، این اسم یعنی «الله» بر قلب مقدس از هر بیگانه و باطن پاک شده از هر کیفیتی، وارد می گردد، پس فرمود: «الم الله لا اله الا هو الحی القیوم» او، کسی است که کار لهو نمی کند تا شما را از یاد ببرد و کار سهو نمی نماید تا از انجام کارهایش جا بماند، لذا او در همه احوال، مراقب سر و باطن شماست، اگر در خلوت باشید، مراقب شماست و اگر در میان مردم هم باشید، باز مراقب شماست و به طور خلاصه- در هر حالتی که باشید- او علاقمند به شماست.

(قسمتی از) آیه۳: نز علیک الکتاب بالحق
ای محمد (ص) تو نمی دانی که کتاب چیست و قصه دوستان را نمی دانی، اما خداوند از روز ازل تو را اختیار نمود و به تو امری را القا کرد که منشأش عجیب، برهانش آشکار و محل و مکانش عزیز است.
(ادامه) آیه۳: مصدقاً لما بین یدیه
یعنی آنچه را که به تو وعده داده، در کتاب، بر زبان انبیاء (ع) محقق نموده است.

(ادامه) آیه ۳ و (قسمتی از) آیه۴: و انزل التوراه و الانجیل* من قبل هدیً للناس و انزل الفرقان
یعنی ما هر چند که قبل از تو کتابهایمان را بر پیامبران نازل کردیم، اما در هیچ کتابی، از نام و یاد تو خالی نگذاشتیم، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
و در نزد من برای دوستانی که غایب هستند
ورق هایی است که عنوان آن، ذکر و یاد توست
و همچنان که به واسطه تو، نور انبیاء را کامل و تمام کردیم، با یاد تو، همه آنچه را که از ذکرها نازل کرده بودیم، زینت دادیم.
(ادامه) آیه۴: ان الذین کفروا بآیات الله لهم عذاب شدید و الله عزیز ذوانتقام
و او در نهایت حجاب است، اما آنها درک نمی کنند و خداوند بر اولیایش عزیز بوده و از دشمنانش، انتقام گیرنده است، عزیزی است که هر فردی او را می خواهد، اما- در بیشتر وقت ها- کسی او را نمی یابد.

آیه۵: ان الله لایخفی علیه شیئ فی الارض و لا فی السماء
بنده هیچ نفسی نمی کشد مگر اینکه خداوند سبحان و متعال، آن را محاسبه می نماید و در آسمان و زمین هیچ ذره ای حاصل نمی گردد مگر اینکه خداوند سبحان، ایجاد کننده و خالق آن است و هیچ کس، به صفتی متصف نمی گردد مگر اینکه او متولی آن است.
مطالب فوق برای عموم مردم بود، اما برای خواص: هیچ کس حاجتی را به سوی او نمی برد مگر اینکه او برآورده کننده آن است و هیچ فردی در سیر نزولی به او رجوع نمی کند، مگر اینکه او آن را کفایت می کند.

(قسمتی از) آیه ۶: هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء
این مسئله در موردی است که از جهت خلقت زایل نشده باشد، و او کسی است که از روز ازل، حالات شما را هر طور که خواسته، مقدر نموده است و این مورد، در جایی است که از جهت قضا و قسمت، زایل نگردیده است.

(ادامه) آیه۶: لا اله الا هو العزیز الحکیم
حکم او به دنبالش نقص نمی آید و مقدرات او در معارضه با اهمال و ترک قرار نمی گیرد.

آیه۷: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی اللم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولو الالباب.
خطاب به آنان را به دو نوع انجام داد، یک بخش که ظاهر بوده و تنزیلش واضح است و بخشی دیگر برای محفوظ نگهداشتن اسرار از فاش شدن آن برای بیگانگان است. روش علماء، یافتن معنای آیات بر طبق اصول و مبانی آن است، آنچه را که وفق آن باشد، قابل قبول و چیزی که فکر و اندیشه در آن راهی ندارد به عالم غیب واگذار می کنند.
و راه اهل اشاره و فهم، شنیدن با حضور قلب است، لذا آنچه که از روشنایی های تعاریف به فهم های آنها خطور می کند، اشارات کشف را بر آن بنا می کنند.

اگر از آنها خواسته شد که به ستر و پوشش و طی کردن سر و باطن ادامه دهند، از حرف زدن پرهیز می کنند، و اگر به آنها دستور داده شد که اظهار نموده و منتشر کنند، حق را بیان نموده و چیزهایی را که در عالم غیب دیده اند، بیان می کنند، اما کسانی که مؤید به نور بصیرت هستند، با شعاع خورشید فهم، روشن می گردند و اما افرادی که لباس شک پوشیده‌اند و از لطایف حقیقت محروم شده اند، احوال آنها تقسیم گردیده و ظن و گمان به سوی آنها حمله ور می شود و در وادی شک و تردید رها می گردند و جز به جهل و شک آنها چیز دیگری اضافه نمی شود.

سخن خداوند که فرمود: «و ما یعلم تأویله الا الله» یعنی و کسی که علم خود را از خدا بداند، ایمانش بدون احتمال وجود ذهن هایی است که تأویل را جایز بداند بلکه بالاتر از این، بدون اینکه تصریح به ظهور این امر نماید. اما افرادی که صاحب عقل های روشن می باشند، به جهت ظهور دلایل و احکامی که تحصیل کرده اند، متذکر این مسئله هستند.
آیه۸: ربنا لاتزع قلوبنا بعد اذهدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

به قربشان اضافه نگردید مگر اینکه ادبشان افزون شد و پناه بردن به دوری از اسباب مادی و دنیوی، قوی ترین وسیله برای رعایت ادب است.

آیه۹: ربنا انک جامع الناس لیوم لاریب فیه ان الله لایخلف المیعاد
امروز، دوستان را بر سفره قرب جمع نمود و فردا (روز قیامت) همه را در محل دادن پاداش و کیفر جمع می کنند، امروز باطن ها را برای کشف جلال و جمال جمع می کند و فردا (روز قیامت) بدنها و ظواهر را برای دیدن حالات و سختی آنچه که از آن احوال خبر داده، جمع خواهد نمود.

آیه۱۰: ان الذین کفروا لن تغنی عنهم اموالهم و اولادهم من الله شیئاً و اولئک هم وقود النار
نه فدیه ای به حال آنها سودی دارد و نه ثروت می تواند عذاب را از آنها دفع نماید و نه مالی از آنها قبول می گردد و نه حجابی از آنها مرتفع می شود و نه حرفی از آنها شنیده می شود، به وسیله آنها آتش جهنم شعله ور می گردد و طرد نمودن دردناک و دوری و آتش داغ برای آنان است.

آیه۱۱: کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بآتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شدید العقاب
بر اساس سنت بر تجاوز اصرار ورزیدند و ما هم بر طبق سنت خویش بر انتقام از آنها ادامه دادیم، و نه به خاطر اصرار قلع و قمع گردیدند و نه در بخشش طمع ورزیدند، و به خدا قسم که آنها کسانی بودند که بر انجام کارهای خود احساس ندامت کرده و حسرت خوردند، اما موقعی که در را بسته یافتند و دیگر پشیمانی آنها قابل قبول نبود.

آیه۱۲: قل للذین کفروا ستغلبون و تحشرون الی جهنم و بئس المهاد
خداوند به آنها خبر داد که در آن دنیا، سخن گفتن حق را با خود از دست می دهند و در این دنیا هم لذتی از زندگی نمی برند و آنان کسانی هستند که اگر در آخرت از شدت کیفر دیدن، آتش آنها را در بر بگیرد، برایشان سنگین تر است از اینکه در دنیا از خداوند در غیبت به سر برده و دچار حالت تفرقه شوند، اما آنها چشم بصیرت نداشتند و عذاب دردناک را حس نکردند.

آیه۱۳: قد کان لکم فی فئتین التقتافئه تقاتل فی السبیل الله و اخری کافره یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار
اگر خداوند انجام کاری را اراده نماید، جمعیت زیادی را در چشم گروهی کم جلوه داده و جمعیت کمی را در چشم گروهی دیگر، زیاد جلوه می دهد و موقعی که چشم بصیرت افرادی را بپوشاند، چشم تیزبین ظاهری به حال آنها سودی نخواهد داشت و هنگامی که چشم باطن عده ای را باز نماید، مسدود کردن چشم ظاهری به حال آنها ضرری نخواهد زد.

آیه ۱۴: زین للناس حب الشهوات من الناس و البنین و القناطیر المتقنطره من الذهب و القضه و الحین المسمومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن المآب
برخی از مصداق های شهوت و خواسته را بیان نمود، در حالی که مصداق های دیگر نیز در همین معنا و راستا می باشند و فی الجمله، چیزهایی که انسان را از شهود حق در حجاب نگه می دارد، در این آیه بیان شده است.

و سخت ترین مانع در این راه، شهوت خفی است و انجام عبادات به گونه ای که خود شخص از آن لذت ببرد، در نزد عرفا، از جمله موارد شهوت خفی شمرده می شود. از جمله مقاطع مشکل این راه، توقف کردن به آن چیزی از مراتب رب است که نصیب فرد می‌گردد، مثل اینکه خداوند در حالی که با تو نجوا می کند، به تو نزدیک می شود، و او با هر لطفی، تو را تصفیه می نماید و در ذیل آن نیرنگ های مخفی وجود دارد. و شخصی که به سعادت برسد، شاهد جلال و جمال او خواهد بود در حالت ثابت شدن دراحوالات لطیفش به وسیله او، و آنچه که از فضل و اقبال خداوند به او اختصاص می دهد.

آیه ۱۵: قل أ انبئکم بخیر من ذکلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد
خداوند در این آیه، فضیلت و برتری اهل تقوا را بر صاحبان امور دنیوی بیان کرده و فرموده: گروه دوم، تبعیت از آرزوها و هواهای نفسانی کردند و گروه اول دارای درجات عالی هستند و خداوند به بندگانش آگاه است، هر گروهی را به مقصدش و هر دسته ای را به آنچه که نسبت به آن شایستگی دارد، می رساند.
آیه۱۶: الذین یقولون ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا وقنا عذاب النار
یعنی به طور کلی به سوی ما منقطع می گردند و با یاد رنج ها و مصیبت ها، در پیشگاه ما به تضرع و زاری می پردازند، اینها از سوی ما به قرب و درجات خاص و بلندمرتبه و قسمت‌هایی که مورد رضایت باشد، خواهند رسید.

آیه۱۷: الصابرین و الصادیقن و القانتین  المنفقین و المستغفرین بالاسحار
صبر به معنای حبس کردن نفس است و دارای سه مرتبه می باشد:
۱- صبر بر آنچه که به بنده دستور داده شده است، ۲- صبر از آنچه که از آن نهی شده است و ۳- صبر به معنای ایستان تحت جریان حکم الهی بر طبق آنچه که او اراده می کند، یا در از دست دادن محبوب یا هجوم آنچه که بنده توانایی مقابله با آن را ندارد.
حال اگر بنده، از این صفت ترقی کرد- بدین معنی که مشقت یا راحتی به او نرسید- این مرتبه، رضا نامیده می شود، نه. و گفته می شود: اینها کسانی هستند که بر امر خداوند صابر بوده و بر آنچه که با خداوند پیمان بسته اند صادقند. و آنها اطاعت کننده و تواضع کننده هستند با جانهایشان، از طریق استقامت کردن در راه محبت الهی و آنها، استغفار کننده اند از همه آنچه که انجام داده اند، چرا که در راه خدا، خود را مقصر می دانند.

و گفته می شود: با قلبهایشان صابر، و با روحشان صادق، و با نفس هایشان متواضع و با زبانشان استغفار کننده اند.
و گفته می شود: بر صدق مقصد و هدف خود صابر، در عهدها صادق و با حفظ حدود، اطاعت کننده و بر اعمال و احوال خود هنگام استیلای سلطنت توحید، استغفار کننده می‌باشند.
و گفته می شود: «صابرین»، افرادی هستند که بر طلب و خواسته خود صبر کرده اند و از صحنه فرار نکرده و از خستگی خشمگین نشده و از هر راحت و خواسته ای هجرت نمودند. و بر مصیبت ها صبر کردند و شکایت کردن را کنار گذاشتند تا به مولای خود رسیدند و چیزی از موانع دنیا و آخرت نتوانست راه آنها را به مقصد مصدود نماید.

و «صادقین»، افرادی هستند که در طلب خود صداقت داشتند و قصد آن را نمودند و از خود صداقت نشان دادند تا وارد گردند و باز هم صداقت به خرج دادند تا دیدند و باز هم صداقت نشان دادند تا یافتند و باز هم صداقت از خود نشان دادند تا اینکه دیگر خود را ندیدند، لذا ترتیب آن عبارت است از قصد، ورود، شهود، وجود و خمود.
و «قانتین» کسانی هستند که ملازم درگاه الهی گردیدند و بر خوردن اندوه و ناراحتی متداومت نمودند، و چیزهای دوست داشتنی را ترک نموده و صحبت و همراهی را کنار گذاشتند تا به قرب الهی رسیدند.

و «منفقین» اشخاصی هستند که ابتدا از حیث عمل با نفس خویش بخشش نمودند، آنگاه در حد توان خود از اموالشان بخشیدند و سپس با قلب های خود به وسیله درستی حالشان بخشش کردند و در نهایت، با ترک گفتن همه حظ و بهره های دنیوی و اخروی بخشیدند تا در قرب و وصل الهی مستهلک شوند، به خاطر اموری که آنها را به استیصال و بیچارگی کشاند و آنها را از بیخ و بن ریشه کن نمود.
و «مستغفرین» (استغفار کنندگان) از همه اینها، هنگامی که موقع سحر یعنی ظاهر شدن روشنایی به حالت صحو بازگشتند و آن، فجر و طلوع قلبهاست که با وجود آن، فجر دیگری در اقطار زمین ظاهر نخواهد شد.

(قسمتی از) آیه۱۸: شهد الله انه لااله اله هو
یعنی خدا می داند و خبر می دهد و حکم می کند که خدایی جز او نیست، و این شهادت حق برای حق است که او حق می باشد، و اول کسی که شهادت به الله داد، خود او بود، و او در روز ازل با قول و کلام و خطاب خود به این امر شهادت داد و از وجود یگانه و بی نیاز بودن و کمک پایدار و ذات دایم و جلال سرمدی و جمال ابدی خویش خبر داد و فرمود: «شهد الله» سپس در ابدیتش، خداوند شهادت می دهد یعنی برهان ها را بیان کرده و دلایل یقین را ثابت نمود و آیات و نشانه ها را روشن کرد و دلایل و برهان ها را واضح نمود.

لذا هر جزئی از هر آن چه خلق کرده و آفریده و از عدم ظاهر نموده و برهر چه از صفات ذاتیه حاصل کرده، از موجودات عینی، و آثاری که در وجود آنها مضمحل نموده و وجودهایی که قابلیت ملاقات با حق را دارند و صفت هایی که در آنها به وجود می آید- او روشن کننده وجود خود و واضح کننده ربوبیت خویش است و بر قدمت خود، شاهد بوده و برای عقول خبر داده که واحد عزیز و ماجد بوده و به بزرگی قدر خود و کمال عزت خویش شهادت داده، زمانی که انکار و کوشش خلقی نبود و عرفانی برای مخلوقی وجود نداشت و عقل و وفاق و کفر و حدثان و غیر و الحاد و شرک و فهم و فکر و آسمان و فضاء و ظلمت و روشنایی نبود و راهی برای پیوستن زوجها (شیء و ضد آن) وجود نداشت و فضل و بخششی به خاطر اختلاف آفت ها نبود.

(ادامه) آیه ۱۸: و الملائکه
شهادت خویش به وحدانیتش را با شهادت فرشتگان تأیید ننمود بلکه آنها را مؤید و سعادتمند نمود موقعی که به آنها توفیق داد و راهنمایی کرد تا به او شهادت دهند، و آنها را به شناخت وحدانیت خود ارشاد نمود.

(ادامه) آیه۱۸: و اولوا العم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم
و صاحبان علم، همان اولیاء بنی آدم هستند، زیرا بزرگی قدرت او را درک کردند و صفت عزت او را فهمیدند و خداوند هم آنها را گرامی داشت به گونه ای که شهادت خود را با شهادت آنان همراه ساخت، و آنها هم از روی شهود عینی و واقعی شهادت دادند، نه از روی ظن و گمان، اگر آنها- امروز در این دنیا- خداوند را از روی ضرورت و به صورت حسی درک نکرده بودند، از روی ظن و حدس به او اعتقاد پیدا نمی کردند، خداوند خود را به آنها شناساند و آنها هم او را شناختند، و خداوند آنها را شاهد بر خود قرار داد و به همین جهت، آنها شهادت دادند و اگر خداوند به آنها نفرموده بود که چه کسی است، آنها نمی‌توانستند بفهمند که خداوند کیست.

و اما علماء با روشنی عقل های خود شهادت می دهند و موحدان بعد از خمودشان شهادت می دهند، همچنان که گفته شده:
افرادی که با قهر الهی مستهلک شده اند، به تحقیق که مردند
و بعد از فنا شدنشان، در مورد توحید به سخن در آمدند
و لذا کسی که آنها را به جریان درمی آورد، غیر آنان را برای خودشان آشکار نمی نماید، و آن فردی که قیام کننده از طرف آنها می باشد به آن وضعیتی که در آن قرار دارند، غیر خود آنهاست، آنها وجود داشتند، اما وی آنها را آشکار نمود، سراینده آنها (عرفا) گفته است:

نامه من به سوی شما، یک شب بعد از مرگ من آمد
و من نمی دانستم که بعد از مرگم می توانم بنویسم
و صاحبان علم دارای سلسله مراتب می باشند:

۱- دانشمندی که صفتش، وفاق و رهبانیت است، ۲- عالمی که وصفش فناء و ربانیت می باشد، ۳- صاحب علمی که احکام حلال و حرام الهی را می شناسد، ۴- عالمی که اخبار و سنت ها و آثار خداوند را می داند، ۵- دانشمندی که علم به کتاب الهی و تفسیر و تأویل و محکم و تنزیل آن را دارد، ۶- صاحب علمی که صفات و ویژگی های الهی را می داند و دلایل و برهان های الهی و وحدانیت او را سخنان خود تقویت می نمایند، ۷- عالمی که مورد لطف الهی قرار می گیرد تا اینکه خداوند او را در محضر خویش حاصر می کند، سپس او را به حالت مکاشفه می رساند و آنگاه مورد قهر الهی قرار می گیرد، و در نتیجه اسم او باقی و وجودش محو می گردد و حکم الهی وارد شوند و کوبنده و بنده محو و نابود شونده است، سراینده آنها (عرفا) گفته است:

فرزندان حق، صبح کردند در حالی که خالص برای خدا بودند
و ویژگی های خلق در آنها پنهان بود
و اشاره این آیه چیزی جز فانی شدن آنها از احساسشان و هنگام علمشان به نفسهایشان نمی‌باشد، اما اعمال و وجودشان، مخلوق خداوند است، و آنچه از حالات وجودیشان فهمیده می شود، قبلاً در حکم ازلی الهی وجود داشته است و ذات حق تعالی، وصف به حدوث نمی شود و صفات ذات او نه اتصال به غیر را می پذیرد و نه از ذات وی منفصل می‌گردد، حق تعالی از هر ضد و مثل و مانند، وصل و فصل، جمع و فرق، عین و خلق، ملک و فلک، رسم و اثر، عبد و بشر، خورشید و ماه، و شبکه و گرد و غبار، منزه و پیراسته است.
(قسمتی از) آیه۱۹: ان الذین عند الله الاسلام

دینی که از ان راضی است و به صاحب آن حکم نموده که بر اساس آن جز اراده و آن را بلند مرتبه می گرداند و با فضل و بخشش با آن برخورد می نماید، دین اسلام است.
و اسلام به معنی اخلاص و تسلیم شدن است، و غیر از آن، مردود بوده و راه نجات بر دارنده آن بسته است.
(ادامه) آیه ۱۹: و ما اختلف الذین اوتوالکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب
علم به سوی آنها آمد که برایشان حجت بود، نه معرفتی که همراه با بیان و استدلال باشد، و آنها بر انکار خویش اصرار نمودند، زیرا از محل شهود، در حجاب قرار گرفتند.

آیه۲۰: فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین أاسلمتم فان اسلموا قد اهتدوا و ان تولوا فانما علیک البلاغ و الله بصیر بالعباد
با چشم باطن آنها را مطالعه کن تا حال تو در دیدن اختلافات آنها با یکدیگر، متفرق نگردد، چرا که اگر کسی موجودات را با چشم قدرت الهی بنگرد، متوجه می گردد که ایجاد کننده همه- علیرغم آنچه که به هر یک از آنها اختصاص یافته است- یکی است.

در مقابل صدای بلند، با صدای بلند آنها را بخوان، و شاهد تصرفات ما نسبت به آنها از طریق درون باش و زبان خویش را با نصیحت آنان مشغول کن و قلب خود را از سخن آنان خالی نما و باطن خویش را از دیدن آنها جدا کن، چرا که از امور آنها چیزی را جز ابلاغ وحی به تو تکلیف نکردیم، و ما اجرا کننده امور و ایجاد کننده آنها هستیم.
آیه ۲۱: ان الذین یکفرون بآیات الله و یتقلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم
همانا به افرادی که دچار خذلان و حرمان نمودیم، خبر ده که اعراض ما از آنها ابدی است و حکم سابق و ازلی ما به منتقل شدن آنها از بهشت به جهنم و از خذلان و حرمان به عقوبت و آتش تعلق گرفته است.

آیه۲۲: اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره و ما لهم من ناصرین
آنان، کسانی هستند که- امروز، در این دنیا، توفیق اعمال خوب را ندارند و فردا (روز قیامت) هم به آرزوهایشان نخواهند رسید و این بدان جهت است که آنان در هر دو دنیا، یاری ما را از دست داده اند و عزت و قدرت ما را مشاهده ننمودند.
آیه ۲۳: الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم ثم یتولی فیق منهم و هم معرضون
تو را امتحان کردیم به دعوت افرادی که در علم ازلی ما ثبت شده که آنها دعوت را اجابت نمی کنند، و لذا بر آنچه در مورد آنها به تو امر کردیم، صبر نما و من بدی حال آنان را می‌دانم، به درستی که آنها از اجابت دعوت تو روی گردان هستند، زیرا آنها حسن تجلی را از طریق اراده ازلی ما از دست دادند.

آیه۲۴: ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و عزهم فی دینهم ما کانوا یفترون
در دنیا آنها را به سنت استدراج عقوبت نمودیم به گونه ای که برای خودشان، حکم به نجات و تخفیف عذاب نمودند و به زودی خواهند دانست که بلایی بر آنها مضاعف گردیده و آنان گمان می کردند که جایگاهی دارند، بدانید که آنها دروغگو هستند. خطاکاران، حکم اشتباهی را تصور می کردند.
آیه ۲۵: فکیف اذا جمعناهم لیوم لاریب فیه و وفیت کل نفس ما کسبت و هم لایظلمون

این آیه، سخن تعجب آمیز است نسبت به آنچه به آن خبر داده است از بزرگی امر و بلندای شأن و مرتبه هنگام بهت عقول آنان و وحشت باطنهایشان و عدم برآورده شدن دعاهایشان و کنده شدن قلوب آنها از جایگاهشان و حالت احتضار آنان، سپس آنچه که از حساب و عتاب، و عذاب و عقوبت، و عدم احترام و اجابت دعوت، و آنچه در این راستاست به آنها خواهد رسید.
و قیامت کفار، روز محشر، و قیامت دوستان هنگام وقت  است و شرح این مسئله، تفسیر طولانی می طلبد.
(قسمتی از) آیه۲۶: قل اللهم مالک الملک

«اللهم» معنایش یا الله است و میم آخر آن، بدل از حرف نداء یعنی یا می باشد. در این آیه، خداوند چگونگی ثنا گفتن بر حق را تعلیم داده است یعنی توصیف کن مرا به آنچه که از بزرگی قدر و اندازه، مستحق آن هستم، پس بگو: ای صاحب ملک و پادشاهی، تو شریک و کمک کننده و پشتیبان و همتایی نداری و کسی در ذات، همتای تو نیست و در ملک و پادشاهی تو کسی بهره و سهمی ندارد و در خلق کردن، شخصی معارض تو نیست.

(ادامه) آیه۲۶: تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء
تا بدانیم که ملک و پادشاهی برای اوست و پادشاه از جنس مخلوقات، در مقابل او تواضع می کند، و فردی که پادشاهی از او گرفته شده، از کسانی است که بر خداوند تکبر ورزیده، بنابراین زیبایی خلق در تواضع آنها برای حق و عزتشان در محو شدن آنان در او، و بقای آنها در فنا شدنشان در اوست.
(ادامه) آیه۲۶: و تعز من تشاء

یعنی با عزت ذاتی، هر کس را بخواهد عزت می بخشد.
(ادامه) آیه۲۶: و تذل من تشاء
یعنی با خذلان و خواری اش، هر کس را بخواهد ذلیل می نماید.

و هر کس را که بخواهد عزیز می کند بدین گونه که او را هدایت می کند تا شاهد خداوند بوده و او را یکتا بداند و هر کس را که بخواهد ذلیل می کند بدین صورت که خداوند را انکار کرده و او را از دست بدهد. با یمن اقبال خود به هر شخصی که بخواهد عزت می‌بخشد، و با ترس اعراض و دوری از خود، هر فردی را که بخواهد ذلیل می نماید. با انس به خود هر کسی را که بخواهد عزیز می نماید و با وحشت و ترس از خود، هر شخصی را که بخواهد ذلیل می کند. با مشغول کردن به خود، افرادی را که بخواهد عزیز، و با منصرف کردن افراد از خود، آنهایی را که بخواهد، ذلیل می نماید.

به وسیله ساقط کردن احکام نفس از افراد، هر شخصی را که بخواهد عزیز و با غالب نمودن پستی نفس، هر فردی را که بخواهد، ذلیل می کند. با طوالع  انس، هر کس را بخواهد عزیز و با حوادث ناگوار و کوبنده نفس، هر فردی را که بخواهد ذیل می نماید. با بسط  خود، هر فردی را که بخواهد عزیز و با قبض  خویش، هر شخصی را که بخواهد، ذلیل می کند.

با بستن کمربند خدمت، به هر کس بخواهد، ملک و پادشاهی می دهد، و با دور کردن از سفره عبادت، ملک و پادشاهی را از هر شخصی که بخواهد، می گیرد. با مختص کردن سر خود به شخص، به هر فردی که بخواهد پادشاهی می بخشد و با دلبسته کردن قلب اشخاص به مخلوقات، پادشاهی را از هر کس که بخواهد می گیرد. به وسیله ؟؟ افراد به اراده خود، به هر کس که بخواهد عزت، با بازگرداندن اشخاص به آن مرحله ای که اهل عادت در آن قرار دارند، به هر فردی که بخواهد، ذلت و خواری می بخشد.
(ادامه) آیه۲۶: بیدک الخیر
و برای حفظ آداب سخن گفتن، و اینکه با گفتن امور زیبا، کارها را به فال نیک بگیریم و با نگفتن مسائل زشت، از فال بد زدن دوری نماییم، کلمه شر را در آیه بالا ذکر نکرد.

(ادامه) آیه ۲۶: انک علی کل شیء قدیر
یعنی او بر هر کاری قادر است از جمله در حجاب قرار دادن و جذب کردن، یاری نمودن و خوار و ذلیل کردن، قبول کردن و رد نمودن، فرق و جمع، و قبض و بسط.
آیه ۲۷: تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب
شب را در روز داخل می کند تا سلطان روشنایی توحید غالب گردد و اثری از آثار نفسانیات و تاریکی های آن باقی نماند و روز را در شب داخل می نماید، مثل اینکه خورشید قلب ها دچار کسوف گردیده یا شب ادامه پیدا نموده و گویا اینکه صبح، مفقود شده است.

و زنده را از مرده خارج می کند گواینکه فترتی وجود نداشته و دوران وصال به حالت جوانی بازگشته و رجعت قلب ها، شاداب و تازه شده است.
و مرده را از زنده خارج می نماید مثل اینکه درخت انگور، برگ و شکوفه از جنس خار برویاند و گویا اینکه فرد مأیوس، خیری نیابد و بویی به مشامش نرسد و دگرگونی دل ها و چشم های آنها به گونه ای است که حتی برای یک دفعه نیز به او ایمان نیاورده اند.

«و ترزق من تشاء بغیر حساب» به شکلی که هیچ تیرگی و مشقت و دسترنج و زحمتی در کار نباشد. شب او شب آرامش و راحتی، و روز او، روز شادی و سرور، و ساعت های او، ساعت های کرامت، و لحظه های او، لحظه های قرب است، و کارهای او به شکل تفصیلی، قابل احصاء از طریق زبان نیست و هیچ عبارت و بیانی را توانای رسیدن به کفه آن نیست.
و در آنچه به آن اشاره کردیم، می توان بر چگونگی آشکار نمودن این امر، راهی پیدا نمود.

و گفته می شود: هنگامی که فرمود: «و تنزع الملک ممن تشاء»، خماری هر گمان کننده ای برطرف شد که او پادشاه است زیرا شاهد ملک خویش است که در معرض زوال و نابودی است و دانست که تواضع در مقابل حق، برای باقی ماندن ملک و پادشاهی اش، بهتر از گرفتار شدن در حالت عجب و خودپسندی و فخرفروشی است.
و گفته می شود: ملک در حقیقت به کسی گفته می شود که توجه کردن به چیزی، او را از دیدن پادشاه حقیقی، به خود مشغول ننماید.
(قسمتی از) آیه ۲۸: لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین
از جمله حقایق ایمان، دوستی در راه خدا و دشمنیدر راه خداست.

و نفس انسانی، اولی تر به هجران و اغراض و دوری است تا کفار، چرا که نفس، بر شرک سرشته شده است به گونه ای که می گوید: برای من، و از من، و به وسیله من (و این یک نوع شرک خفی است) و خداوند متعال فرمود: «یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار » یعنی ای کسانی که ایمان آوردید، با کسانی از کفار که به شما نزدیکترند، کارزار نمایید.
و همانا ایمان در این مسیر، کمیاب است و کسی که ایمانی برای او به این راه وجود ندارد، از عوام است- هر چند که از لحاظ زهد و کوشش و تلاش، کار زیادی را انجام داده باشد- و این چنین اشخاصی، شایستگی دوستی با تو را ندارند، و هر فردی به هم جنس خود سزوارتر است.

(ادامه) آیه۲۸: و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقاه و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر
مصاحبت و قرب خداوند سبحان – قطعاً- همراه با مصاحبت و قرب اضداد نمی باشد.
«و یحذرکم الله نفسه»: این عبارت، خطاب به خواص از اهل معرفت است، و اما کسانی که مرتبه شان از این حالت پایین آمده است، به آنها فرموده است: «فاتقوا النار التی; » و «و اتقوا یوماً ترجعون ;» و آیات دیگری از این قبیل.

و گفته می شود: «یحذرکم الله نفسه» از اینکه نزد شما باشد که شما وصل به او شده باشید، همانا زوایای پنهان مکر و حیله بزرگان را دربر می گیرد، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
و او را امان داد، اما از محل امان برای من
حیله ای تدارک دید، این چنین است حال کسی که دوستان را امان می دهد
و گفته می شود: «یحذرکم الله نفسه» زیرا در وهم فردی چنین می آید که کسی می تواند به او برسد یا قدم همت بشری می تواند در بساط عزت او گام بگذارد، احدیت او بالاتر و عزیزتر از اینهاست.
و فردی که گمان نماید از همه به او نزدیکتر است، در حقیقت از همه نسبت به او دورتر است.

آیه ۲۹: قل ان تخفوا ما فی صدورکم او تبدوه یعلمه الله و یعلم ما فی السموات و ما فی الارض و الله علی کل شیء قدیر
هیچ چیز معلومی از علم او پنهان نمی ماند، از چیزهای ناخوشایندی که بر سر تو آید، شرم نمی نماید، به زودی کمک و یاری و اجابت خود را به تو می دهد و رنج و محنت را زایل می نماید و درکمک و کفایت کردن تو تعجیل می کند.
(قسمتی از) آیه۳۰: یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تود لوان بینها و بینه امداً بعیداً
اهل طاعت و عبادت دوست داشتند که ای کاش کار خیر و عبادت بیشتری انجام می دادند و اهل کارهای زشت و ناپسند دوست داشتند که ای کاش زمام خویش را از دویدن در میدان های کارهای خلاف نگه می داشتند، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
ای کاش، تمام خواسته هایم در دنیا به من داده می شد
و اینگونه نیست که هر کس خواسته اش به او داده شود، مورد تأیید است
به ایام گذشته می گفتم: دوباره به سوی من بازگرد
و به روزهای آینده می گفتم: از من دور شو
(ادامه) آیه۳۰: و یحذرکم الله نفسه و الله رئوف بالعباد
اشاره در عبارت «و یحذرکم الله نفسه» برای عارفان و در عبارت «و الله رئوف بالعباد» برای کسانی است که از اول شروع کرده اند، دسته اول، گروه مشقت و سختی و دسته دوم، گروه آسانی و سهولت هستند.
و گفته می شود: موقعی که فرمود: «و یحذرکم الله نفسه»، مقتضای شنیدن این سخن آن بود که آنها از حالت خوف به حالت رجاء برگرداند، لذا به دنبال آن فرمود: «و الله رئوف بالعباد» تا آرزوی آنان محقق گردد، و این چنین است سنت الهی که در عین حال که آنها را می‌ترساند، آنها را امیدوار به رأفت خود می کند.
و گفته می شود: با عبارت «و یحذرکم الله نفسه» آنها را فانی نمود، سپس با عبارت «و الله رئوف بالعباد» آنها را زنده کرد و بقا عنایت فرمود.
آیه ۳۱: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم
«تحبون الله» به معنای فرق، و «یحببکم الله» به معنای جمع است.

«تحبون الله» همراه با علت، و «یحببکم الله» بدون علت است، بلکه حقیقت وصل می باشد و محبت بنده نسبت به خداوند، حالت لطیفی است که بنده آن را در نفس خویش می یابد و آن حالت را بر موافقت کردن نسبت به امر الهی و رضایت او نه کراهتش، حمل می نماید و چنین حالتی اقتضای آن را دارد که خداوند سبحان، او را بر هر چیزی و بر هر کسی ترجیح دهد و انتخاب نماید.
و شرط محبت آن است که در آن هیچگونه حظ و بهره مادی و دنیوی نباشد، لذا کسی که از همه حظ و بهره های مادی فانی نگردد، سهمی از محبت برای او نخواهد بود.
محبت خداوند برای بنده، اراده الهی به صورت احسان و لطف به اوست، و به عبارت دیگر اراده فضل مخصوص می باشد که به معنای ثنا و مدح خداوند سبحان برای اوست، که همان فضل مخصوص الهی برای بنده است، بنابراین، محبت از صفات فعل الهی است.

و گفته می شود: شرط محبت، محو کلیت تو از توست به جهت اینکه در محبوب خویش مستهلک گریده ای، سراینده آنها (عرفا) گفته است:
و حب به وجود نمی آید تا اینکه اشک زیاد بریزی
و گنگ شوی به گونه ای که جواب هیچ کس را ندهی
و در اینجا، تفاوت بین پیامبر اکرم (ص) و ابراهیم (ع) مشخص می گردد، ابراهیم (ع) گفت: «فمن تبعنی فانه منی » و پیامبر اکرم (ص) فرمود: «فاتبعونی یحببکم الله»
اگر تبعیت کننده از ابراهیم (ع)،‌ تفضلاً از او محسوب می شود، همانا تبعیت کننده از پیامبر اکرم (ص) محبوب خداوند سبحان خواهد بود، و چنین قرب و منزلتی او را کفایت خواهد کرد.
و گفته می شود: دست طمع همگان را قطع نمود از اینکه فردی، تسلیم شخص دیگری بشود، مگر اینکه مقتدا و امام و پیشوای آنها، سید الاولین و الآخرین، حضرت محمد (ص) است.
و گفته می شود: در این آیه، به این مطلب اشاره کرده است که: محبت معلول چیزی نیست و با انجام طاعت یا دوری از گناه به دست نمی آید.

زیرا خداوند فرمود: خداوند شما را دوست خواهد داشت و گناهان شما را می آمرزد، یعنی خداوند بیان فرمود که ممکن است بنده، کارهای زیادی انجام بدهد و سپس حب به خداوند پیدا نماید و خداوند نیز او را دوست بدارد.
و گفته می شود: خداوند اول فرمود: «یحببکم الله» و سپس گفت «و یغفرلکم ذنوبکم» و حرف واو مقتضایش ترتیب است تا معلوم گردد که محبت قبل از غفران است، ابتدا خداوند آنها را دوست می دارد و آنها هم حب به خدا دارند و سپس آنها را می آمرزد و آنان از خداوند طلب استغفار می کنند، بنابراین محبت موجب غفران می گردد، زیرا عفو کردن، محبت را به دنبال خود می آورد.
و محبت، اشاره به صفای حالات انسان دارد و از ریشه این کلمه، عبارت حبب الانسان را داریم که به معنای صفا و روشنایی و درخشش دندان ها می باشد.
و محبت، سبب اعتکاف در حضور محبوب، در سر و باطن می گردد.

و گفته می شود: احب البعیر یعنی موقعی که شتر می خوابد و با زدن، از مکانش حرکت نمی کند و حب دو حرف است: حاء و باء، حاء اشاره به روح و باء اشاره به بدن دارد و محب، از محبوبش، قلب و بدن خویش را برای خود ذخیره نمی کند بلکه به او می دهد.
آیه۳۲: قل اطیعوا الله و الرسول فان تولوا فان الله لایحب الکافرین
ابتدا آنها را امر به اطاعت نمود و سپس فرمود: «فان تولوا» یعنی اگر در اطاعت کوتاهی ورزیدند یعنی مخالفت نمودند، سپس فرمود: «فان الله لایحب الکافرین» نفرمود: معصیت کنندگان بلکه گفت: کافران و دلیل آن این است که او مؤمنین را دوست می دارد هر چند معصیت کار باشند.

آیه۳۳و۳۴: ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین* ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم
حضرت آدم (ع) و بچه هایش در اصل پیدایش خود یعنی خاک با هم یکسان بودند، و همانا ویژگی خاص انبیاء مسئله برگزیدن بود که از طرف او انجام گرفت که ربطی به نسبت فامیلی و سبب و دلیل خاصی نداشت.
آیه ۳۵و۳۶: اذ قالت امرأه عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محرراً فتقبل منی انک انت السمیع العلیم* فلما وضعتها قالت رب انی وضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم
محرر به کسی گفته می شود که در تحت رقیت هیچ موجودی نباشد، خداوند سبحان در حکم ازلی خویش، او را از رقیت مشغول شدن، در همه حالات آن، آزاد نمود. موقعی که مادر مریم چنین نذر می کرد و دختر وضع حمل نمود، خجالت کشید و هنگامی که او را دید، گفت: «رب انی وضعتها انثی» و او صلاحیت ندارد که محرر باشد، خداوند متعال فرمود: «و الله اعلم بما وضعت» و به خدا قسم که در ظاهر، مذکر مانند مؤنث نیست اما اگر خداوند سبحان و متعال او را قبول نماید، از وی هر کار شگفت انگیزی سر خواهد زد.

و موقعی که مادر مریم گفت: «انی نذرت لک ما فی بطنی محرراً» و سپس گفت: «فتقبل منی» دعای او مستجاب گردید و آثار آن بر او و فرزندش (حضرت عیسی (ع)) آشکار شد و عده ای با این جریان نجات پیدا کرده و گروهی به سبب آن هلاک گردیدند و به خاطر مریم و فرزندش، فتنه در عالم به وجود آمد.
مادر مریم گفت: «و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم» یعنی به خدا پناه آورد از اینکه در سخن آنها، چیزی برای شیطان باشد، و مرتبه پایین تر را گفت تا مرتبه بالاتر، یعنی مسائل باطنی و قلبی آنها نیز به طریق اولی در پناه خداوند متعال قرار داشته باشد.

(قسمتی از) آیه۳۷: فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتاً حسناً و کفلها زکریا
به گونه ای که او را به بالاتر از آنچه مادرش آرزو داشت، رسانید، و گفته می شود: او را به پذیرش نیکویی پذیرفت تا او فقط به طاعت پروردگار مشغول باشد و او را همانگونه که اولیائش را سرپرستی می نماید، سرپرستی کرد به طوری که همه افرادی که در عصر او زندگی می کردند، از حسن سرپرستی امر او شگفت زده شدند، هر چند که او یک دختر بود.
و گفته می شود: قبول حسن، یعنی تربیت نیکوی وی همراه با علم خداوند سبحان به این مطلب که هر چند می خواهند درباره او بگویند، و اهمیتی به زشتی گفته های دشمنان نمی‌دهد.
ملامت در راه تو را لذت بخش می یابم
زیرا یاد تو را دوست می دارم پس از ملامت کنندگان ملامت کنید.
و همچنان که گفته شده است:

هر کس هرچه می خواهد بگوید
همانا من به این حرفها اهمیتی نمی دهم
و گفته می شود: قبول حسن آن است که پروردگار او را بر وصف عصمت پرورش داد تا جایی که مریم می گفت: «انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً » یعنی من از شر تو (روح خدا که به شکل انسانی در مقابل او ظاهر شده بود) به خداوند رحمن پناه می برم، اگر که پرهیزگار هستی.

«و انبتها نباتاً حسناً» تا اینکه بر طاعت الهی استقامت ورزید و رضایت خداوند سبحان را در همه اوقات برگزید تا جایی که میوه وجودی او، شخصی همانند عیسی (ع) گردید، و این، همان رویاندن نیکوست، و حضرت زکریا (ع) کفالت او را عهده دار شد. و از جمله موارد قبول حسن و نبات حسن این بود که کفالت و رتق و فتق امور و حفظ او را به پیامبری از پیامبران الهی همانند حضرت زکریا (ع) واگذار کرد، و خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد: اگر فردی را طالب و خواهان من دیدی، خدمتگذار او باش.

(ادامه) آیه۳۷: کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء و بغیر حساب.
از نشانه های قبول حسن آن است که او را جز در محراب نمی یافتند، و کسی که محل سکونت و موضعی که در آن عبادت می کند و در آنجا محراب را فقط می یابند- چنین کسی، بنده عزیز خداوند خواهد بود.
و گفته می شود: از موارد قبول حسن آن است که خداوند همه کارهای او را به حضرت زکریا (ع) محول نکرد، هرگاه زکریا (ع) بر وی داخل می شد تا غذایی بیاورد، رزق و روزی را در کنار او به صورت آماده می دید، و این بدان خاطر بود تا افرادی که برای خداوند عمل می کنند، بدانند که خداوند سبحان، کار اولیایش را بر گردن دیگران نمی‌اندازد، و فردی که به ولیی از اولیای خدا خدمت نماید، در رفق و مدارای آن ولی خواهد بود نه اینکه برای اولیاء الهی در مشقت و رنج قرار بگیرد. و در این آیه، اشاره به این مطلب گردیده که فردی که به فقراء خدمت می کند، آگاه باشد که در رفق و مدارای فقرا خواهد بود و به رنج نمی افتد.

سپس حضرت زکریا (ع) گفت: ای مریم، این غذا از کجاست؟ زیرا او اعتقاد نداشت که مریم چنین مقام و منزلتی دارد، و می ترسید که شخص دیگری بر او غلبه نماید و فرصت را غنیمت شمرده و در انجام امور وی بر او سبقت بگیرد، به همین جهت سئوال می کرد و می‌گفت: این غذا از کجا آمده؟ و چه کسی آن را برای تو آورده است؟

و مریم (س) می گفت: این غذا، از جانب خداست نه از طرف مخلوق، و در این جواب، دو راحتی برای حضرت زکریا (ع) وجود داشت: یکی دیدن مقام و کرامت مریم (س) در نزد خداوند متعال. و دوم اینکه فرد دیگری در کفالت وی بر او غلبه نکرده و سبقت نگرفته است.

در عبارت «کلما دخل علیها زکریا المحراب» لفظ کلما برای تکرار است. و این، اشاره به آن دارد که: حضرت زکریا (ع) متعهد خویش را رها نکرده بود- هر چند در نزد او روزی می دید- بلکه هر روز و هر ساعتی، از حال او جویا می شد، زیرا کرامت های اولیاء الهی اینگونه نیست که حتماً دوام داشته باشد و خداوند، هم می تواند به صورت دائمی آن کرامت ها را ظاهر نماید و هم می تواند این کار را نکند، لذا حضرت زکریا (ع) بر این مسئله اعتماد نمی کرد تا جویای حال او شدن را ترک نماید، و برای همین، سئوال و پرسش از وی را مجدداً تکرار می کرد و می گفت: «یا مریم انی لک هذا؟» چرا که ممکن بود جریان امروز، غیر از آن گونه ای باشد که دیروز اتفاق افتاده است، زیرا چنین کاری بر خداوند سبحان واجب نمی باشد .

و عبارت «ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب»، وحدانیت خداوند را روشن می نماید و اینکه روزی دادن بندگان، و احسان به آنها، بر اساس مشیت و اراده اوست نه اینکه نتیجه عبادت ها و اطاعت های آنها باشد; .
آیه ۳۸: هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء
یعنی موقعی که حضرت زکریا (ع) کرامت خداوند سبحان با مریم (س) را مشاهده نمود، بر یقین و امیدواری وی اضافه گردید و از خداوند، علیرغم سن زیادش، فرزند درخواست نمود، و اجابت چنین درخواستی، نقض روال عادی و طبیعی بود.

و گفته می شود: درخواست فرزند از سوی حضرت زکریا (ع) به جهت این بود که کمکی برای وی در انجام طاعت و عبادت باشد و وارثی از نسل وی در امر نبوت وجود داشته باشد، تا به حق خداوند قیام نماید، به همین جهت، مستحق اجابت گردید، و درخواست اگر برای حق خداوند باشد- نه بهره نفسانی و دنیوی- رد نخواهد شد.
و حضرت زکریا (ع) میوه تابستانی را در زمستان، و میوه زمستانی را در تابستان، نزد مریم می‌دید، لذا از خداوند، علیرغم سن بالای خود، درخواست فرزند نمود، تا آیه و معجزه باشد.
(قسمتی از) آیه۳۹: فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب
موقعی که سئوال نمود و ملازم درگاه گردید، درخواست او اجابت گردید.

و در این آیه، اشاره به این مطلب گردیده که فردی که درخواستی از پادشاهی دارد، می‌بایست ملازم درگاه او گردد تا زمانی که به او جواب دهند.
و گفته می شود: خداوند سبحان حکم نموده که تنها درخواست کسی را اجابت می کند که دل در گروی خدمت او بسته باشد، اما شخصی که از طاعت او سرباز زند، او را در ذلت و وحشت و تنهایی قرار خواهد داد.

(ادامه) آیه۳۹: ان الله یبشرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین
گفته شده: او را یحیی نامید زیرا قلبش به خداوند زنده بود و حیات داشت و به زبان تفسیر، نازایی مادرش به واسطه او جان دوباره ای گرفت.
و گفته می شود: او سبب حیات کسی است که با قلبش به او ایمان آورد.

عبارت «مصدقاً بکلمه من الله» یعنی اینکه تصدیق کردن او به کلمه «الله» در آن چیزی است که به آن او را عبادت می کند یا انیکه او تکوین یافته از کلمه الله است.
و در عبارت «و سیداً» سید به کسی گفته می شود که تحت رقیت مخلوقی نباشد، از دست اسارت هوای نفسانی اش و نیز هر مخلوقی، آزاد باشد، و گفته می شود: سید، کسی است که به بزرگی خداوند سبحان رسیده و در او تحقق پیدا کرده باشد، و گفته می شود: سید، کسی است که برتر اهل زمان خویش باشد، و حضرت یحیی (ع) این چنین بود.
و گفته می شود: حضرت یحیی (ع) سید بود، زیرا برای خود مقامی نمی خواست، و برای خویش، قدر و منزلتی نمی دید، و چون در تواضع خود برای خدا، از هر جهت اخلاص داشت، خداوند او را بر همه برتر گرداند و او را سید برای همه قرار داد.

و در عبارت «و حصوراً» حصور یعنی کسی که آزاد شده از شهوات است و با اینکه از افراد بشر است، از احکام بشری به دور می باشد. و گفته می شود: حصور، کسی است که خود را از مطالبات نفسانی بر حذر داشته، و به خاطر عزت نفس و تقرب به خداوند، جلوی هواهای نفسانی خود را می گیرد. و گفته شده: حصور، کسی است که عرضه شدن حقایق بر او، ریشه مادیات را برکنده و دیگر در او چیزی برای حظ و بهره های دنیوی باقی نگذاشته است.
«و نبیاً من الصالحین» یعنی وی، استحقاق رسیدن به مرتبه آنها را دارد.

آیه ۴۰: قال رب انی یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر و امرأتی عاقر قال کذلک یفعل ماشاء
گفته شده: بین درخواست او و اجابت آن، مدت زیادی گذشت و به همین جهت گفت: کی برای من پسری خواهد بود؟ و احتمال دارد که او گفته باشد: به کدامین استحقاق از طرف من، چنین اجابتی برای م صورت گرفته، اگر فضل تو نبود؟ و احتمال دارد که او گفته باشد: به چه صورت خواهد بود؟ آیا به شکل ایجاد یا از طریق تناسل؟
و ممکن است که او پرسیده باشد: آیا از زن دیگری غیر از همسرم که سالخورده شده یا از طریق کنیزم و یا از همین همسرم، دارای چنین فرزندی خواهم شد؟
و به او گفته شد: نه، بلکه از طریق همین همسر، زیرا شما هر دو با هم، سختی تنها بودن را تحمل کردید و لذا بشارت بچه دار شدن برای هر دوی شما خواهد بود.

(قسمتی از) آیه۴۱: قال رب اجعل لی آیه قال آیتک الا تکلم الناس ثلاثه ایام الارمزاً
درخواست نشانه از سوی حضرت زکریا (ع) برای این بود که زمان تحقق اجابت دعای خود را به شکل معین و مشخص بداند نه اینکه او در اصل اجابت درخواست خود از سوی خدا، شک و تردیدی داشته باشد.
و نشانه ولایت خویش (یا دلالت خود) را بسته شدن زبان حضرت زکریا (ع) از سخن گفتن با مردم قرار داد با اینکه زبان او برای تسبیح گفتن برای خدا باز بود، یعنی از سخن گفتن با من، منع نگردیده ای، زیرا من، دوستان خود را از مناجات با خویش، باز نمی دارم.

(ادامه) آیه۴۱: و اذکر ربک کثیراً
یعنی با قلب و زبان خود در همه اوقات، پروردگارت را یاد کن.
(ادامه) آیه۴۱: و سبح بالعشی و الابکار
یعنی در نمازهای یومیه، او را تسبیح نما.

آیه ۴۲: و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین
ممکن است که این آیه، شروع سخن فرشتگان با مریم (س)، از سوی خودشان، با توجه به شأن و مقام بالای مریم (س) صورت گرفته باشد و ممکن است که وی، سخن آنها را شنیده و آنان را مشاهده کرده است، و ممکن است که او آنها را ندیده و فقط صدایشان را شنیده است که می گفتند: همانا خداوند به جهت برتری و ممتاز بودنت از هم سن و سالانت، تو را برگزید و با زیبایی عصمت، تو را از کارهای زشت و گناهان پاک نمود و از همسر داشتن برکنار داشت و در زمان خودش، او را بر همه زن های دنیا، برگزید.

و فایده تکرار کلمه اصطفاء آن است: که در مرتبه اول، تو را با کرامت و منزلت و بلندمرتبگی حالاتت بر گزید، و در مرتبه دوم، به جهت حامله شدن به حضرت عیسی (ع) بدون اینکه پدری داشته باشد، تو را انتخاب نمود و هیچ زنی مثل تو نیست- و هرگز نخواهد بود- تا روز قیامت و به همین جهت فرمود: «علی نساء العالمین»
آیه۴۳: یا مریم اقتنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین
ملازم سفره عبادت باش و بر طاعت او مداومت کن و در دوام خدمت کوتاهی مکن، پس همچنان که خداوند تنها چنین مقامی را به تو داده، تو نیز در عبادت او باش یا در محدوده زمانت در خدمت او باش.
آیه۴۴: ذلک من اتباء الغیب نوحیه الیک و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم اذ یختصمون
یعنی این قصه ها را ما می دانیم همانند حروف مقطعه که با معانی آن به تو خطاب نمودیم، و اگر ما این قصه ها را بر تو بیان نمودیم- سخن ما گرانقدر است، و بالاتر و کاملتر از آن است، از اینکه اگر تو آن را مشاهده می کردی.

آیه۴۵و۴۶: اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه من اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیهاً فی الدنیا و الآخره و من المقربین* و یکلم الناس فی المهد و کهلاً و من الصالحین
او را بشارت نداد که برای وی بهره ای در دنیا و آخرت از جهت حظ و بهره های مادی وجود دارد، بلکه به او بشارت داد که در این فرزند، نشانه های بزرگی قرار داده و او، پیامبر الهی و مؤید به معجزه خواهد بود.

و گفته می شود: به او فهماند که هر کس در غلبه قدرت او واقع گردید و در نزد حکم وی تا آخر باقی ماند، از عجایب قدرت خداوند به او چیزی داده می شود که تا آن زمان به کسی داده نشده است. و مریم (س) مدتی را با خوشنامی و عفت و پاکی زندگی کرد، سپس ظاهر آن حالت بر وی مشوش گردید، به چیزی که در نزد مردم وجود داشت و سبب آن می‌گردید که مستحق ملامت و سرزنش گردد، اما- در حقیقت- این چنین نبود که جاهلان و بیخبران و سبک مغزان تصور می کردند، آنهایی که چشمهایشان بر دیدن جریان تقدیر الهی بسته شده است.
و گفته شده که وی، این مطالب را به تدریج و به صورت تفصیلی متوجه گردید، و به وی خبر دادند که این فرزند، زندگی می کند تا اینکه هم در کودکی هم در کهنسالی با مردم سخن می گوید و مکر و حیله دشمنان، در وی اثری نخواهد داشت.

و گفته شده، مقصود از کهنسالی، بعد از فرود آمدن وی از آسمان می باشد.
و گفته می شود: خداوند به وی آرامش داد، بدین گونه که به او فهماند که اگر خودش، زبان به بیان برائت ساحت خویش نگشاید، خداوند، حضرت عیسی (ع) را به سخن درخواهد آورد، به بیانی که دلالت بر راستی و درستی و جلالت و عظمت مریم (س) بنماید.
(قسمتی از) آیه ۴۷: قالت رب انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال کذلک الله یخلق ما یشاء
همچنان که پیدایش اشیایی را در رزق و روزی خویش برخلاف عادت، مشاهده نمودی، در ایجاد فرزند، بدون اینکه با بشری تماس گرفته باشی، نیز عادت و طبیعت را خواهیم شکست.

(ادامه) آیه۴۷: ذا قضی امراً
یعنی اگر اراده نماید که حکمی را امضا نماید
(ادامه) آیه۴۷: فانما یقول له کن فیکون
برای او، ایجاد و خلق کردن، سخت و دشوار نیست.
و موقعی که زبان به ملامت او گشودند، خداوند، عیسی (ع) را به سخن درآورد، در حالی که او یک روز بیشتر نداشت، تا اینکه گفت: من از سوی پروردگارم، نشانه ای را برای شما آورده ام.

آیه۴۸و۴۹و۵۰و۵۱: و یعلمه الکتاب و الحکمه و التوراه و الانجیل* و رسولاً الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآته من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن الله و ابری الاکمه و الابرص و احیی الموتی باذن الله و أنبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لآیه لکم ان کنتم مؤمنین* و مصدقاً لما بین یدی من التوراه و لاحل لکم بعض الذی حرم علیکم و جئتکم بآته من ربکم فاتقوا الله و اطیعون* ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم
و این نشانه های روشن و راهنمایی های واضح، از زنده کردن مردگان و شفا دادن کوری و پیسی و خبردادن از کارهایی که در پنهانی انجام می دادند و چیزهای دیگر، از جمله معجزات حضرت عیسی (ع) بود. و به ما آگاهی داد که وی، تصدیق کننده شریعت های قبل از خود می باشد و آورنده شریعتی است که بخشی از احکام قبلی را نسخ می نماید و بقیه را تأیید می نماید- بر طبق آنچه که قرآن به شکل تفصیلی بیان کرده است.

آیه۵۲: قلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصری الی الله قال الحواریون نحن انصارالله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون
موقعی که رسالت خویش را به آنها ابلاغ نمود و آنها با هم اختلاف پیدا کردند- عده ای او را تصدیق و تأیید نمودند و عده ای که اکثریت را تشکیل می دادند، او را تکذیب کردند- دانست که نبوت، قابل انفکاک از درد و رنج و سلطه دشمنان نخواهد بود، لذا قلب خویش را از آنان قطع نمود و قصد خود را به سوی خداوند خالص کرد و به قومش گفت: چه کسی یاور من به سوی خداست تا مرا در خالص شدن برای حق خداوند و خلوص در قصد کردن او کمک نماید؟ افرادی که آثار عنایت حق بر آنان گشوده شده بود و به وسیله آثار یکه به آنها اختصاص پیدا کرده بود، طلب اخلاص نموده بودند، چنین گفتند: ما یاوران خدائیم، به او ایمان آوردیم و شهادت بده که ما صادق بودیم، و چنین از مواردی که ما در آن هستیم، اشکالی بر تو وارد نمی کند.

آیه ۵۳و۵۴: ربنا آمنا بما انزلت و ابتعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین* و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین
و اما بقیه، در اختلاف افکنی جدیت کردند و دشمنی را به اوج خود رساندند و دسیسه ها و مکرها نمودند. اما خداوند، مکر آنها را به خودشان چشانید، آنها خیال کردند که حضرت عیسی (ع) را به صلیب کشیده و کشتند، و این امر، بر آنها پوشیده ماند و ملتبس گردید. و خداوند سبحان، حضرت عیسی (ع) پیامبر و ولی خود را، بالا برد و طرد و لعن را بر دشمنانش مقرر نمود، و این چنین بود، مکر خداوند نسبت به آنان: «و مکروا مکر الله و الله خیر المکارین»

(قسمتی از) آیه ۵۵: اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الی و مطهرک من الذین کفروا
اشاره در این آیه آن است که: همانا من، تو را از خودت استیفا کرده و می گیرم، و از صفا تبشری بالاتر برده و از اراده خودت به طور کلی، پاک و تطهیر نموده تا تنها برای ما و تحت تصرف به وسیله ما باشی و چیزی از اختیارت برای تو نیست و ریزش ولایت بر تو، قائم به توست. با چنین اوصافی است که به دست او مردگان زنده می شوند و چنین کارهایی جز با قدرت خداوند عزوجل، حاصل نمی گردد.
و گفته می شود: قلب خویش را از دیدن اغیار و مشاهده امثال و آثار، در همه حالات پاک نمود.

(ادامه) آیه۵۵وآیه ۵۶و۵۷: و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الی یوم القیامه ثم الی مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون* فاما الذین کفروا فاعذبهم عذاباً شدیداً فی الدنیا و الآخره و ما لهم من ناصرین* و اما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفئهم اجورهم و الله لایحب الظالمین
با نصرت و قهر و غلبه و حجت و دلیل، تبعیت کنندگان از تو را بالاتر از کفار تا روز قیامت قرار خواهیم داد. و تابعین تو، افرادی هستند که دین خود را تغییر نداده و بر عقیده خویش در مسئله توحید ثابت قدم بمانند و آنان مؤمنان هستند، آنها بر حق بوده و تا روز قیامت یاری می گردند، آنگاه خداوند سبحان- در روز قیامت- بین آنان و دشمنانشان حکم خواهد کرد. کفار در دوزخ و مؤمنان در بهشت قرار خواهند گرفت.

آیه۵۸: ذلک نتلوه علیک من الآت و اذکر الحیکم
ای محمد (ص): این آیات را بر تو می خوانیم، و معانی آن را از طریق آنچه که به تو وحی کردیم، به تو می شناسانیم، نه با زحمت خویش به چنین دانشی رسیدی و نه از طریق امثال آن را فهمیدی و نه از طریق استدلال آن را استنباط نمودی.
آیه۵۹: ان مثل عیسی عندلالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون
خداوند، روح حضرت آدم (ع) و روح حضرت عیسی (ع) را تطهیر نمود از اینکه در صلبها دست به دست بچرخد و حضرت آدم (ع) را به صفت ابتدائیت ممتاز گردانید و حضرت عیسی (ع) را به دمیدن روح در وی، با عزت و احترام، اختصاص داد، و این دو، هر چند مقامشان بزرگ است، اما نقص حادث بودن و مخلوقیت ملازم با آنهاست: «ثم قال له کن فیکون»

آیه۶۰: الحق من ربک فلا تکن من الممترین
ای محمد (ص)، حق از آن پروردگار توست، لذا شک نکن که هیچ کس، همتای خداوند در امر ایجاد کردن نیست و هیچ مخلوقی قدرت برخلق ندارد. و موجوداتی که وجودشان از عدم محض است، آغازشان از خدا و بازگشت آنها به سوی اوست.

آیه۶۱: فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالو ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین
یعنی بعد از آنکه بر درستی آنچه که برای تو گفته شده، غالب و پیروز شدی، و با قلب خود، آنچه را که به تو خطاب کردیم، شناختی، دیگر از مباهله با آنان ترسی به خود راه مده و مطمئن باش که غلبه و پیروزی با توست، و ما کارهای تو را به عهده گرفته و در پناه قرب خویش جای دادیم، و اگر آنها خواهان مباهله شده بودند، دشتها بر آنان به شکل آتش سوزانی درمی آمد، اما خداوند سبحان، این امر را به تأخیر انداخت، چرا که می دانست در صلب آنها افراد مؤمنی در آینده به وجود خواهند آمد.
و اشاره در این آیه به افرادی است که حالشان از مرتبه حال صدیقین تنزل یافته است، در این صورت، موقعی که نور صدیقین ظاهر گردد، آثار چنین افراید در هم فروریخته، و دیگر از آنها اقرار و آثاری باقی نمی ماند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.