مقاله نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره)


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره) دارای ۶۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره) :

نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره)
اشاره :
مقاله نشان مى‏دهد «ولایت مطلقه فقیه‏» به آن مفهوم که امام‏«رض‏» مد نظر داشتند، از همان‏ابتدا و نخستین مکتوبات ایشان، مورد توجه و اعتقاد امام بوده و چرخش و تجدید نظرى دردیدگاه ایشان واقع نشده است. مقاله، پاسخى مستدل به کسانى است که براى نظریه ولایت فقیه‏و حکومت اسلامى امام، چند مرحله تجدید نظر قائل شده و ولایت مطلقه فقیه را ایده‏اى‏خلق‏الساعه و شخصى خوانده‏اند و حتى مفهوم ولایت مطلقه را مورد تحریف قرار داده‏اند.

مقدمه
پیروزى انقلاب اسلامى ایران در۲۲ بهمن ۱۳۵۷، یکى ازکهن‏ترین نظامهاى سلطنتى راازمیان برد و برویرانه‏هاى سلطنت و «اندیشه سیاسى شاهى‏»، جمهورى اسلامى رابرپایه «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏» امام‏خمینى(ره) بنانهاد. نظریه ولایت فقیه، درفقه شیعى از قدمتى هزارساله برخوردار است و اگرچه درباره همه جزئیات اختیارات‏ولى‏فقیه، اجماع نظر نبوده اما همواره از آن سخن رانده‏اند. امام(ره) ازکسانى است که به تفصیل دراین باره‏نظریه‏پردازى کرده‏اند. ویژگى نظریه ولایت مطلقه فقیه امام خمینى(ره)، اعتقاد ایشان به اطلاق و گستردگى‏اختیارات ولى فقیه و هم‏طرازى آن بااختیارات حکومتى پیامبر(ص) و ائمه(ع) مى‏باشد و این نوع نگرش درتمام آثار شفاهى و مکتوب ایشان آمده است.

کتاب کشف‏الاسرار (۱۳۲۲ه) را مى‏توان به عنوان مبدا و یکى ازشواهد خوب این نظریه به حساب آورد. پس ازپیروزى انقلاب، نظام جمهورى اسلامى باوجود مشکلات فراوان داخلى و خارجى، هر روز ثبات واستحکام بیشترى یافت، افزایش این ثبات و بروز مسائل متعدد، شرایط و مقتضیات زمانى ومکانى، این امکان‏را به وجود آورد که رهبرانقلاب درطول ده سال رهبرى نظام، به شکل روزافزونى زوایاى مختلف نظریه ولایت‏مطلقه فقیه راآشکار سازند. اوج این آشکارى، پیام ایشان در۱۶ دى ماه ۱۳۶۶ بود که مى‏توان آن رافصل‏الخطابى در تبیین این نظریه به شماآورد. ازاین پیام تاکنون تلقى‏هاى نادرى نیز صورت گرفته است. یکى‏ازعمده‏ترین این تلقى‏ها وتوهمات، اعتقادبه ظهور یکباره نظریه مزبور دراین تاریخ است. نتیجه مستقیم‏چنین باورى این است که نظریه ولایت مطلقه امام خمینى (ره) داراى انسجام وثبات نبوده، بلکه نظریه‏اى‏پرگسست و افتراق مى‏باشد که بعد از انقلاب به دلیل شرایط خاصى در۱۶ دى ماه ۱۳۶۶ به یکباره عرضه‏گردیده است. این نوشتار درپى‏ارزیابى این قبیل توهمات است.

فرضیه اصلى این تحقیق، به صورت زیر بیان مى‏شود:
«نظریه ولایت مطلقه فقیه، درسیره نظرى و علمى امام‏خمینى(ره) داراى قدمت، ثبات و انسجام قطعى‏است و ارائه و اعلام کامل آن، بخاطر رعایت مصالح اسلام و مردم، و باتوجه به مقتضیات زمانى و مکانى، به‏شکل تدریجى صورت گرفته است.» از سویى، فرضیه‏هاى فرعى نیز قابل تصوراست که اثبات یانفى آنها به ارزیابى صحت وسقم فرضیه اصلى‏کمک شایانى خواهدنمود، این فرضیه‏ها بدین قرارند:

۱- نظریه ولایت مطلقه فقیه، ناشى ازاستنباط واجتهاد فقهى، مبتنى برلحاظ مؤکد نقش زمان ومکان امام‏خمینى است وجزیى ازاین مجموعه به حساب مى‏آید. بااثبات قدمت چنین شیوه اجتهادى در سیره نظرى وعملى ایشان، قدمت وثبات وانسجام نظریه ولایت مطلقه فقیه، ثابت مى‏شود. فرضیه‏هاى فرعى بعدى به بررسى نقش و ویژگیهاى «مردم‏»، «روحانیت‏» و«اوضاع واحوال کشور» در ارائه‏تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه، توسط امام (ره) مى‏پردازد وازآن عوامل به عنوان عناصرعمده در زمان‏ومکان ارئه این نظریه، بحث مینماید.

۲- مردم باویژگیها و قابلیتهاى خاص و مقطعى خویش، در ارائه و اعلام تدریجى نظریه ولایت‏مطلقه ‏فقیه ‏مؤثر بوده‏اند. محورى بودن نقش مردم درسیره نظرى وعملى امام خمینى (ره) واهمیت‏به پذیرش و خواست‏عمومى وبلوغ فکرى وسیاسى مردم، عامل اساسى در ارائه تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه بوده است.
۳- روحانیت وحوزه‏ها باویژگیها وقابلیتهاى خاص و مقطعى، درارائه واعلام تدریجى نظریه ولایت مطلقه‏فقیه مؤثربوده‏اند. رخوت، استعمارزدگى، بى‏ایمانى ودنیازدگى، نافهمى، تقدس معآبى و تحجراندیشى پاره‏اى‏از روحانى نمایان واشکال و مانع تراشى و تهمتهاى پاره‏اى از آنها نسبت‏به نهضت وحرکت امام خمینى (ره)وبه طورکلى رکود و آفت‏زدگى‏هاى مقطعى حوزه‏ها، ازعوامل تاخیر وتدریج ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه‏بوده است. همچنان که همیارى وهمکارى روحانیت اصیل و مبارز با این نهضت، تفصیل نظرى وتحقق عملى‏این نظریه راپیش انداخته است.

۴- وضعیت‏بحرانى واضطرارى کشور، خصوصا درسالهاى اوایل انقلاب ایام دفاع مقدس و ضرورت حفظنظام اسلامى، و آرامش سیاسى کشور و پرهیزاز طرح مسائل مناقشه‏پذیر، از عوامل تاثیرگذار بر نحوه ارائه‏تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه بوده است.

مفهوم «ولایت‏»
«ولایت‏» به معناى محبت و نصرت و یارى کردن، موضوع بحث ما نیست. محل بحث، ولایت‏به معناى‏حکومت است. در این خصوص مى‏توان به تعریف بحرالعلوم ازاین واژه اشاره کرد:
«در اصطلاح، «ولایت‏» به معنى سرپرستى وسلطه داشتن برفرد یا افرادمعین مى‏باشد و در حقیقت‏بیانگرنوعى حق دخالت واعمال نظر درامرى براى شخص خاص است. مصطلح فقها آن است که «ولایت‏» به کسرو او – سلطه برغیر به حکم عقل یا شرع، در بدن یامال و یا هر دو مى‏باشد. این سلطه مى‏تواند اصالتا یا عرضاملحوظ گردد.» (۱)
باچنین تبیینى ولایت، بیانگرقدرت تسلط و سرپرستى فرد براشخاص حقیقى یادیگر افراد است. چنین‏سلطه‏اى داراى ابعاد ومراحل مختلفى است. شرط این سلطه درتمام ابعادش، حفظ مصلحت ومنافع حقیقى وافراد تحت ولایت مى‏باشد. همچنین درتعبیر اسلامى، ازمقام ومنصب زعیم ورهبر سیاسى کشور اسلامى که‏واجد صفات لازم است، با عنوان ولایت امر، یا ولى امریاد مى‏کنند. در کتاب «ولایت فقیه‏» امام (ره)، ولایت‏اینگونه معنا شده است:

«ولایت‏یعنى حکومت واداره کشور واجراى قوانین شرع مقدس.» (۲)
مفهوم «اطلاق‏» ولایت فقیه
یکى از اساسى‏ترین مباحث درباره ولایت فقیه، حدود اختیارات «ولى فقیه‏» مى‏باشد. از دید امام‏راحل(ره)، ولى فقیه داراى کلیه اختیارات حکومتى پیامبر(ص) مى‏باشد و حکومت وى شعبه‏اى ازولایت‏مطلقه رسول الله (ص) ویکى از احکام اولیه اسلام است که بر تمام احکام فرعى، حتى نماز، روزه وحج تقدم‏دارد وبه تعبیرى دیگر«کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که براى پیامبر وائمه (علیهم السلام) مقرر شده،در مورد فقیه عادل نیز مقرر است وعقلا نمى‏توان فرقى میان این دو قایل شد.» (۳)

باید خاطرنشان ساخت که آیات متعددى درشان اطلاق ولایت پیامبر(ص) ولزوم تبعیت ازایشان واردشده است (۴) که معتقدین به ولایت مطلقه به آنها استناد کرده‏اند. ممکن است عده‏اى توهم کنند که اختیارات ولى فقیه، صرفا همان موارد یازده گانه‏اى است که دراصل‏۱۱۰ قانون اساسى آورده شده است. به رغم این گروه، عبارت ولایت مطلقه فقیه در اصل ۵۷، با اختیارات‏محدود اصل ۱۱۰ تخصیص خورده ومنحصر به آنها مى‏گردد، درحالى که این تصور نادرست است،زیرااختیارات یادشده از باب حصر نبوده و فقط هدف ذکر مصادیقى از وظایف ولى فقیه بوده است.

استاد عمید زنجانى درپاسخ این توهم مى‏نویسد:
«مطلقه بودن ولایت فقیه دراصل ۵۷ حاکم بر اصل ۱۱۰، آنهایى که استناد مى‏کنند به اصل ۱۱۰،مى‏گویند: یازده اختیار بیان شده پس معنایش این است که دوازدهمى را ندارد، اینها باید توجه کنند به‏این مطلب که براى اینکه دوازدهمى وسیزدهمى پیش نیاید کلمه «مطلقه‏» آورده شده است، پس‏درتعارض بین اصل ۵۷ و اصل ۱۱۰، حاکم اصل ۵۷ است. اصل ۵۷ بیان کننده این است که نیازى براى‏اختیارات مازاد نیست; بنابراین براساس اصل ۵۷، ولایت مطلق است و یازده بندى بوده اصل ۱۱۰،انحصار رانمى‏سازند، چون هر حصرى احتیاج به مفهوم مخالف دارد – به تعبیر حقوقى – اصل ۵۷ مطلق‏است; اکنون مى‏توان تصریح کرد که به استناد اصل ۵۷، «ولایت مطلقه‏» حاکم براصول قانون اساسى است‏و یازده‏بندى بودن اصل ۱۱۰، حصر رانمى‏سازد.» (۵)

توهمى دیگر، این است که ولایت مطلقه فقیه به معناى انحصار قدرت اجرایى و عدم تفویض آن است،درحالى که چنین نیست. امام (ره) درکتاب «البیع‏»، تفویض قسمتى ازقدرت اجرایى توسط فقیه را مایه‏توانمندى وى دراداره امورمى دانند و معتقدند تدبیر امور کشور مى‏بایستى درهرحکومت‏باتشریک مساعى‏کثیرى از افراد متخصص و ارباب بصیرت انجام گیرد همانگونه که در زمان حضرت على(ع) نیز تمام کارهابدست‏خودایشان انجام نمى‏گرفت. (۶)

ازسویى نیاید تصورکرد که ولایت مطلقه به معناى ولایت رها و بى‏قید و شرط و بدون ضابطه فقیه است که‏بخواهد بدون درنظر گرفتن معیارهاى اسلامى ومصالح عمومى کارى راانجام دهد، دراین حکومت، شخص‏حقیقى ولى فقیه نیست که حکومت مى‏کند بلکه شخصیت فقیه ومقام فقاهت، ولایت وحکومت دارد. به‏عبارت دیگر شخصیت‏حقوقى او که همان فقاهت، عدالت وکفایت است، حکومت مى‏نماید. این نوع ولایت‏درحقیقت مظهر اجرایى ولایت الهى است‏به همین خاطر، اعتبار آن مربوط به شخص خاصى نیست‏بلکه به‏شخصیت ویژه اومرتبط است. باوجود همسانى اختیارات حکومتى ولى فقیه بااختیارات حکومت پیامبر(ص) وائمه (س)، مى‏توان‏ترسیم حدودى براى اعمال ولایت مطلقه فقیه پرداخت. باید گفت که اساسا«اطلاق‏» ولایت مطلقه فقیه‏دربرابر ولایت نسبى مطرح مى‏شود: یعنى نباید اختیارات ولى فقیه را محدود و مقید به امور خاصى دانست،

مانند آنکه گفته شود فقیه صرفا درقضاوت و تعیین قاضى حق دخالت دارد، اما در تعیین فرمانده جنگ حق‏دخالت ندارد. لذا هیچ محدودیتى جز محدوده مصالح مردم و قوانین الهى و موازین و ضوابط اسلامى در زمینه‏اختیارات فقیه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معناى نسبى نبودن ولایت‏براى فقیه درچارچوب‏مقررات اسلامى است. برخى براى اطلاق رهبرى ولى فقیه، موارد کنترل کننده‏اى رابرشمرده‏اند که ازجمله‏آنها، کنترل صفاتى، کنترل قانونى، کنترل مالى، کنترل به وسیله مشورت رهبر است. ازاین دیدگاه رهبرحکومت اسلامى ناگزیراز مشورت با متخصصین و کارشناسان مسائل مختلف جهت اخذ تصمیم مقتضى‏است. (۷) بنابراین «ولایت مطلقه به معناى سرپرستى ودخالت درتمامى امور کشور است که معمولا با مشورت‏عده‏اى صاحب‏نظر انجام مى‏گیرد» (۸)

محدودیتهاى ولایت مطلقه ازدیدگاه امام راحل (ره)
الف – اعتبارى بودن «ولایت فقیه‏»
از دیدگاه امام (ره) همسان بودن اختیارات حکومتى فقها با اختیارات حکومتى پیامبر وائمه عظیم الشان‏به معناى همپایى مقام معنوى آنها نیست. «جعل خلافت‏براى فقها در رتبه جعل آن براى ائمه نیست‏وبرخلاف آنچه بعضى گمان برده‏اند، این دو نوع خلافت درعرض یکدیگر قرارندارد». (۹)

امام خمینى (ره) با تقسیم خلافت‏به ۱- خلافت اعتبارى وقراردادى و ۲- خلافت تکوینى الهى به تشریح‏دقیق به این مطلب مى‏پردازند و ضمن معتبرشمردن اختیارات پیامبر(ص)وائمه (س) براى فقهاى عادل وهمسنگ دانستن آنها، فقط اجازه جهاد ابتدایى را خارج از حیطه وظایف ولى فقیه مى‏دانند. (۱۰) ازاین دیدگاه‏پیامبر وائمه معصومین (ع) داراى دو شکل خلافت پیش گفته هستند وخلافت تکوینى الهى تنها مختص آنهااست و فقها درخلافت اعتبارى و قراردادى با ایشان مشابه بوده و میراث دارشان مى‏باشند. (۱۱)
ب – ولایت مطلقه فقیه، مقید به چارچوب قوانین الهى است

حکومت اسلامى، حکومت قانون است و همه مجریان و دست اندرکاران آن مطیع قانون هستند، حتى‏«ولایت مطلقه فقیه‏» نیزبا اختیارات گسترده‏اش تابع قانون ومقرات اسلامى است، قانون که باکوچکترین رفتارمستبدانه‏اى در هر شکل وصورت وعنوانى، شدیدا مخالف است. امام راحل درآبان ۵۸، بلافاصله پس ازتصویب قانون اساسى و اصل ولایت فقیه، ضمن تصریح به این مطلب، همه اعم ازپیامبر، فقیه وغیرفقیه راتحت‏حاکمیت قانون مى‏دانند. (۱۲)

ازدیدگاه ایشان اسلام بنیانگذار حکومتى است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء وتمایلات‏یک‏تن، بر سراسر جامعه تحمیل شود، و نه شیوه مشروطه و جمهورى‏که متکى بر قوانینى باشد که گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن‏وضع مى‏کنند، بلکه حکومت اسلامى نظامى است ملهم ومنبعث ازوحى الهى که در تمام زمینه‏ها از قانون الهى مدد مى‏گیرد، و هیچ یک‏از زمامداران و سرپرستان امور جامعه حق استبداد راى ندارند، تمام‏برنامه‏هایى که در زمینه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن، جهت‏رفع نیازهاى مردم به اجرا درمى آید، باید براساس قوانین الهى باشد.این اصل کلى حتى درمورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امرحکومت نیزجارى و سارى است. (۱۳)

ج – ولایت مطلقه فقیه، مقید به چارچوب مصلحت عمومى است
اطلاق ولایت ولى فقیه مشروط به آن است که در جهت منافع حقیقى‏افراد تحت ولایت و مصالح مردم باشد. بدین ترتیب رعایت مصالح عامه‏وتاکید برمنافع جمعى به جاى منافع فردى از لوازم اعمال ولایت مطلقه فقیه‏مى‏باشد. در کتاب «ولایت فقیه‏»، مصالح فرد در مصالح عامه، فانى مى‏گردد:
«کسى که برمسلمین وجامعه بشرى حکومت دارد، همیشه بایدجهات عمومى و منافع عامه را در نظر بگیرد، و ازجهات خصوصى‏وعواطف شخصى چشم بپوشد، لهذا اسلام بسیارى از افراد را درمقابل مصالح جامعه فانى کرده است، بسیارى ازاشخاص را در مقابل‏مصالح بشراز بین برده است.» (۱۴)

امام (ره) در کتاب «البیع‏»، نیز مى‏فرمایند:
«حاکم اسلامى مى‏تواند در موضوعات، بنابرمصالح کلى مسلمانان یا طبق مصالح افراد حوزه حکومت‏خود،عمل کند. این اختیار هرگز استبداد به راى نیست، بلکه مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است; پس‏اندیشه حاکم جامعه اسلامى نیز، همچون عمل او، تابع مصالح مسلمین است.» (۱۵)
بعد ازپیروزى انقلاب نیز چنین نظرى دربیانات متعدد امام (ره) بخوبى قابل مشاهده است. (۱۶) بدین‏ترتیب مشخص مى‏شود که «ولایت مطلقه به معناى تصرف درهمه امور کشور لدى المصلحه مى‏باشد» (۱۷) البته باید اذعان داشت که برحسب نظرایشان، ولایت فقیهى که بر خلاف مصلحت جامعه عمل مى‏کند، ساقط‏است. (۱۸) پس رعایت مصالح عمومى، شرط عمده در تجویز ولایت مطلقه است.

د – «ولایت فقیه به معناى نظارت وکنترل فعال است نه حکومت مطلقه شخص حاکم:
از دید امام (ره)، حکومت ولى فقیه به معناى «نظارت واشراف برامور» است وفقیه نظارت فعال و توام بااختیارات مى‏کند یعنى بر اجراى قوانین اسلامى کنترل دارد واساسا درنظام اسلامى، حکومت‏به معناى استیلاو «تغلب‏» حاکم برمحکومین وجود ندارد. ولى فقیه، نه جزء دولت است ونه خارج از آن، بلکه به شکلى فعال‏هدایتگر جامعه و مجریان کشور درمسیر صحیح اسلامى است و دولت ونظام سیاسى، به واسطه این نوع‏دخالت وکنترل فقیه، مشروعیت مى‏یابد. امام مى‏فرمود:
«ما باید به مردم ارزش بدهیم و خودمان کنار بایستیم وروى خیر و شر کارها نظارت کنیم.» (۱۹)
ویژگى کلامى – فقهى «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏»

در فقه سیاسى تشیع، ولایت فقیه، قدمت دیرینه دارد. مرحوم نراقى مى‏نویسد:
«ولایت فقیه فى الجمله بین شیعیان اجماعى است و هیچ فقیهى در ولایت فقیه، اشکال نکرده است‏». (۲۰)
آیت الله یوسف صانعى، تصریح مى‏کند که بجز یکى دو نفر، هیچ کس نگفته که فقیه به هیچ وجه ولایت‏ندارد. (۲۱) البته در زمینه محدوده اختیارات فقیه جامع الشرایط، نظرات متفاوتى بین فقها مطرح گشته است.امام (ره) نیز به رواج بحث ولایت فقیه دربین فقهاو اختلاف آراء آنها درحدود اختیارات ولى فقیه، اذعان‏نموده‏اند و در کشف الاسرار براین اعتقادند که ولایت مجتهد، هم دراصل داشتن ولایت ونداشتن وهم درحدود ولایت ودامنه حکومت، از روز اول میان خود مجتهدین مورد بحث‏بوده است. (۲۲)

درباب اختیارات ولى فقیه وحاکم اسلامى، فقهاى معظم اصولا دو مبنا رابرگزیده‏اند، عده‏اى از آنهامعتقدند. که ولایت فقیه تنها درمواردى که دلیل شرعى مشخصى وجود دارد، ثابت است. ازنظر این دسته ازفقها، برخى ازموارد مذکور با توجه به دلایل قطعى شرعى از این قبیل است:
۱ – حفظ وسرپرستى اموال یتیمان و سفیهان و دیوانگان.
۲ – حفظ اموال غایبان و کسانى که به دلیل عدم حضور، امکان سرپرستى اموال خود راندارند.
۳ – برخى از امور مربوط به زناشویى، مثل تزویج‏سفیهان و;

۴ – حفظ وسرپرستى اموال امام (ع)، مثل نیمى ازخمس، اموال مجهول المالک وارثیه بدون وارث .
فقهاء بزرگى نیز مانند امام (ره) اعتقاد دارند که براساس دلایل عام ولایت فقیه، در تمام امورى که‏پیامبر(ص) و امام معصوم (ع) ولایت واختیارات داشته‏اند، فقیه داراى ولایت و اختیارات و مسئولیت است.مگر آنکه ادله شرعى وجود داشته که امرى ازاین اختیارات رااستثناء و خارج نماید:

درهر حال باید به این واقعیت اعتراف کرد که درفقه شیعى تاکنون کسى بحث‏حکومت اسلامى و نظریه‏ولایت مطلقه فقیه را مبسوط از امام (ره) طرح نکرده است و مباحث ایشان در این زمینه مستوفى بوده وازگستردگى، جامعیت وتفریعات وعمق کاملى بهره‏منداست. یکى از دلایل این ادعا آن است که « اگرمرحوم‏نراقى‏ها مساله ولایت فقیه راطرح مى‏نمودند، در همان محورفقه مطرح مى‏کردند و یکى از مسائل فقهى‏رابه عنوان ولایت فقیه به شمارمى آوردند» (۲۳) ضمن آنکه «باید اعتراف کرد علامه نراقى بحث ولایت فقیه‏را با یاس ازتشکیل حکومت اسلامى ودر دوران اختناق حکومتهاى طاغوتى به رشته تحریردر آورده‏است‏» (۲۴) درحالى که امام (ره) «بحث ولایت فقیه مظلوم راازقلمرو فقه بیرون کشید وبه جایگاه اصلیش که‏مساله کلامى است نشانده، آنگاه بابراهین عقلى وکلامى این مساله راشکوفاکرد»، (۲۵) به تعبیر بهتر«امام‏امت اولا، مساله ولایت فقیه رابه دنبال امامت قرار داد. ثانیا، امامت و ولایت رادر جاى خود نشاند. ثالثا،این درخت‏برومند امامت وولایت را شکوفاکرد، رابعا، آنرابرسراسر ابواب فقه سایه افکن کرد» (۲۶) و بدین‏ترتیب با ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه و عملى کردن آن «مجددالمذهب درقرن‏پانزدهم‏» گردید. (۲۷)

توهم گسست در «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏»
درباره اعتقاد به گسست درنظریه ولایت مطلقه فقیه، عواملى وجود دارند که درحقیقت مى‏توان آن رازمینه‏ساز این توهم به حساب آورد. به عنوان نمونه، تحول وتعبیر جایگاه نظریه ولایت مطلقه فقیه، درقانون‏اساسى وطرح تدریجى وتکامل این نظریه درقانون از علل ایجاد این شبهه است. در تبیین این مطلب بایدگفت که درگذشته درمورد قواى حاکم درج ۱۰۱ دراصل ۱۶ پیش نویس قانون اساسى مصوب ۱۳۵۸ اسمى ازولایت فقیه نیست و ارتباط سه قوه را رئیس جمهور برقرار مى‏کند اما در اصل ۱۵ پیشنهادى گروه بررسى‏اصول درهمین سال، قوه رهبرى به عنوان قواى پنجم و برقرارکننده ارتباط بین سایرقوا ذکر مى‏شود. سپس‏دراصل ۵۷ قانون اساسى مصوب سال ۱۳۵۸ کلمه «ولایت امر» جایگزین قوه رهبرى گشته است.

ازسوى دیگرشاهد آنیم که دراصل ۵۷ قانون اساسى بعد از بازنگرى سال ۱۳۶۸، «ولایت مطلقه امر»

بجاى کلمه ولایت‏امرجایگزین شد. همچنین براى برخى، وجود اختیارات یازده‏گانه ولى فقیه درکنار عبارت «ولایت مطلقه فقیه‏» اصل ۵۷، به‏این توهم کمک مى‏کند. از دیداین دسته، وجود اختیارات محدود اصل ۱۱۰ درتقابل بااختیارات مطلق ولى‏فقیه دراصل ۵۷ قانون اساسى ۱۳۶۸ است و تازگى اصل مزبور، این تصور را ایجاد مى‏کند که شاید نظریه‏ولایت مطلقه امام (ره) نظریابى مستدام نبوده است. ازسویى نفس پیچیدگى نظریه ولایت مطلقه فقیه، درپیشینه فقه سیاسى علماى شیعى وعدم اجماع فقهادرباره میزان تک تک اختیارات ولى فقیه وعدم بحث کافى و صریح آنها دراین زمینه، وعدم اطلاع عمومى‏ازآن، ازعواملى است که باور برخى رانسبت‏به تداوم این نظریه در سیره امام (ره) تضعیف یامحو مى‏کند. موجد دیگر این شبهه، برداشتهاى متفاوت ازاسلام و بدبینى نسبت‏به اختیارات مطلقه فقیه است، از این‏دیدگاه، چنین حکومتى با توجه به الگوهاى غربى، استبدادى و ضد دموکراسى است.

القاى چنین تصورى درصحنه عمومى باعث‏شده است که بعضى باتوجه به رهبرى الهى و مردمى امام راحل، جهت پیراستن چنین‏خدشه هاچندان به نظریه ولایت مطلقه فقیه ایشان وتداوم آن اصرارواستناد نورزند. بسیارى ازتاریخ نویسان انقلاب اسلامى به درستى به نقطه آغازین نظریه ولایت مطلقه فقیه اشاره‏نکرده‏اند، زیرا اولا به جاى مبدایابى نظریه ولایت مطلقه فقیه، تنهابه زمان پیدایش نظریه «ولایت فقیه‏» توجه‏نموده‏اند ویا بدون روشنگرى لازم، این دو واژه را به شکل مترادف وهمسان به کاربردده‏اند، ثانیا آغاز حکومت‏اسلامى و ولایت فقیه را به سال ۱۳۴۸ ه. ش – یعنى تاریخ ارائه رساله ولایت فقیه درنجف – نسبت داده‏اند.البته منظور بعضى از ارائه چنین مبدایى آن بوده است که ازاین تاریخ، طرح جدى وپیگیرى وتفصیلى‏حکومت اسلامى وتلاش درجهت تحقق ولایت عینى فقیه آغازگشته است،

اما به هرحال چنین افرادى حتى‏اگر در مواردى به قدمت نظریه امام (ره) ودراین باره وقبل ازاین مقطع ۱۳۴۸ – عقیده داشته باشند، به شکل‏صریح ومقتضى آن را مورد تاکید همه جانبه وتوضیحات فراگیرقرار نداده‏اند. همچنین بعضى، درآثارخویش، بدون دقت وتوضیح لازم، ازاشاره مجدد ومفصل امام (ره) به ولایت‏مطلقه در۱۶ دیماه ۱۳۶۷، به گونه‏اى صحبت کرده‏اند که ازآن، ارائه آغازین این نظریه القا مى‏گردد، این‏درحالى است که امام خمینى (ره) یک ربع قرن پیش ازرساله «ولایت فقیه‏»، به طورصریح درسال ۱۳۲۳ه. ش‏درکتاب کشف الاسراربه اختیارات وسیع ولایت مطلقه فقیه اشاره کرده‏اند وبعد ازآن نیزاین نظریه رادرآثاروبیاناتشان تکرارنموده، بر شرح وتفصیل آن افزوده‏اند. بنابراین، خلط تکامل تدریجى نظریه مزبوربا انقطاع‏وگسست آن، اشتباه فاحشى است که باید از آن پرهیز کرد.

مآلا باید گفت که توهم گسست نظریه ولایت مطلقه فقیه مورد اعتقاد پاره‏اى ازگروههاو افراد نیز مى‏باشد.به عنوان نمونه پس از اشارات مجددو صریح امام خمینى (ره) به ولایت مطلقه فقیه – درشانزده دیماه ۱۳۶۶-گروه نهضت آزادى به موضع‏گیرى دراین باره پرداخت و مجموعه نظرات خود را در کتابى تحت عنوان «تفصیل‏و تحلیل ولایت مطلقه فقیه گردآورى نمود. (۲۸) این گروه ضمن حمله شدید به ولایت مطلقه به نوظهورى این‏نظریه تصریح کرده و مبدا بروز آن را ۱۶ دیماه ۱۳۶۶ مى‏داند که توسط امام (ره) در منشور صادره دراین‏تاریخ به صورت مکتبى جدید و فقهى و پویا عرضه شده و فقه سنتى را کنار زده است.

(۲۹) افراداین گروه‏باانتساب امام(ره) به صنف بازار، درتعلیل پردازش نظریه ولایت مطلقه فقیه، آن رانظریه‏اى مقطعى وبدیع‏وپیرو منافع صنف مزبور به شمارمى آورد. از دید این دسته افراد، ظهور نظریه مزبورناشى از اختلافات درونى‏هیئت‏حاکمه بوده وبه خاطر شکستن بن بستهاى اجتماعى و اعتقادى طرح گردیده‏است. (۳۰) به همین‏خاطرمى توان گفت که، نهضت آزادى معتقد به گسست وعدم ثبات درنظریه ولایت مطلقه فقیه است. فرددیگرى درهمین راستا، نظریه ولایت مطلقه فقیه رامخلوق قانون اساسى جمهورى اسلامى و ناشى از ادغام‏ونظام حقوقى فقه شیعه وحقوق عمومى سیاسى دول جدید دانسته است. (۳۱)

درعین حال بعضى قصد داشته‏اند ولایت فقیه را از ابتداء مورد نظر مجلس خبرگان اول به شمارآورند،ازدید این دسته، تایید اصل ولایت فقیه به خاطر آن بوده که اکثریت این مجلس به روحانیون اختصاص داشته‏است وآنها به خاطرتعلقات و منافع صنفى و طبقاتى خویش، تصویب آن راتحمیل نموده‏اند. مى‏توان گفت که‏تا حد زیادى نظرات «نیکى کدى‏» – نویسنده زن آمریکایى – به چنین باورى نزدیک است. (۳۲) برخى نیزبرداشتى مغایر از چنین آرایى ارائه داده‏اند و نهاد ولایت فقیه راحاصل تحول نگرش سنتى نسبت‏به اسلام‏مى‏داند. از این منظر، نهادهاى سنتى مانند امامت، تقلید و ولایت فقیه به وسیله زمان وتجربه تاریخى صیقل‏یافته و در قالب نهادهاى جدیدى احیاء و در اشکال حقوقى مدرنى نمود یافته‏اند. (۳۳)
«ولایت مطلقه فقیه‏» در آثار امام(ره)

الف – «کشف الاسرار»
کشف الاسرار اولین اثر مکتوبى است که امام راحل طى آن به ولایت مطلقه فقیه اشاره نموده‏اند. این کتاب‏درسال ۱۳۲۳ ه. ش نگاشته شده وباوجودآنکه مقصود اصلى نگارش آن، رد شبهات رساله «اسرارهزارساله‏» وشبهات وهابیت‏بوده است، امادراین کتاب به شکل مقتضى به ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه نیز پرداخته شده‏است. باید اذعان داشت که بسیارى به این نوشتار توجه کافى مبذول نداشته‏اند. امام دراین کتاب به غیرقابل‏قبول بودن کلیه حکومتهاى غیر اسلامى وازجمله حکومت مستبدانه رضاخان، ونفى مشروعیت همه آنهااشاره مى‏نمایند، آنگاه به ترسیم حکومت آرمانى اسلامى و مصداق آن در عصر حاضر یعنى «حکومت مطلقه‏الهى اولى الامر» مى‏پردازند وبراى آن حق تصرف گسترده و اختیارات مبسوط قائلند:
«; تنهاحکومتى که خرد حق مى‏داند وبا آغوش گشاده وچهره باز آن را مى‏پذیرد (حکومتى است) که همه‏کارش حق وهمه عالم وتمام ذرات وجود حق خود اوست. به استحقاق او در هر چه تصرف کند، درمال‏خود تصرف کرده و از هرکس هرچه بگیرد، مال خود را گرفته وهیچ‏کس انکاراین سخن را نتواند کرد، مگرآنکه به اختلال دماغ دچارباشد، اینجاست که حال حکومتها همه معلوم مى‏شود و رسمیت‏حکومت اسلامى اعلام مى‏گردد.» (۳۴) امام (ره) درنفى «اولى الامرى‏» حکومت رضاخان، به معناى صحیح‏حاکم اولى الامرى مى‏پردازد، که حکومتش همسان حکومت الهى‏پیامبراست واین تصریح به اطلاق ولایت فقیه است:

«اولى‏الامر باید کسى باشد که در تمام احکام از اول امارتش تا آخرکارهایش یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل‏نکند و حکومت او همان حکومت الهى که پیغمبر داشت، باشد، چنانچه از مقارن نمودن اطلاعت این سه‏به هم معلوم مى‏شود که از یک سرچشمه آب مى‏خورند.» (۳۵)

ب – «الرسائل‏»
شاید بتوان گفت که بخش «الاجتهاد و التقلید» کتاب الرسائل، یکى از ناشناخته‏ترین آثار امام(ره) درزمینه‏معرفى افکارسیاسى ایشان باشد واگرعنایتى هم بدان مبذول شده، بیشتربه خاطر اهمیت فقهى واصولى آن‏بوده است. اهمیت اساسى این نوشتار، آن است که علاوه بر طرح بعضى آراى فقه سیاسى امام(ره) به شکل بارزو بسیار صریحى حاوى نظریه ولایت مطلقه فقیه وطرح آن درتاریخ ۱۳۷۰ ه. ق – ۱۳۲۹ ه. ش – مى‏باشد. در این نوشتار، در بحث از حدیث «العلماء ورثه الانبیاء»، امام (ره) درجواب تفسیرهایى که ارث بردن علمااز انبیاء را منحصر به علم یاحدیث مى‏دانند، مى‏فرمایند:

«مقتضاى حدیث علما وارث انبیا هستند این است که براى علما وراثت در هر چیزى، هم شان پیامبران‏باشد و از شؤون انبیاء حکومت وقضاوت است. پس باید حکومت‏براى فقها به شکلى مطلق جعل واعتبارگردد تا این اطلاق واخبار صحیح واقع شود» (۳۶)
نظریه ولایت مطلقه فقیه درسیره امام (ره)
اشاره :
مقاله نشان مى‏دهد «ولایت مطلقه فقیه‏» به آن مفهوم که امام‏«رض‏» مد نظر داشتند، از همان‏ابتدا و نخستین مکتوبات ایشان، مورد توجه و اعتقاد امام بوده و چرخش و تجدید نظرى دردیدگاه ایشان واقع نشده است. مقاله، پاسخى مستدل به کسانى است که براى نظریه ولایت فقیه‏و حکومت اسلامى امام، چند مرحله تجدید نظر قائل شده و ولایت مطلقه فقیه را ایده‏اى‏خلق‏الساعه و شخصى خوانده‏اند و حتى مفهوم ولایت مطلقه را مورد تحریف قرار داده‏اند.

مقدمه
پیروزى انقلاب اسلامى ایران در۲۲ بهمن ۱۳۵۷، یکى ازکهن‏ترین نظامهاى سلطنتى راازمیان برد و برویرانه‏هاى سلطنت و «اندیشه سیاسى شاهى‏»، جمهورى اسلامى رابرپایه «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏» امام‏خمینى(ره) بنانهاد. نظریه ولایت فقیه، درفقه شیعى از قدمتى هزارساله برخوردار است و اگرچه درباره همه جزئیات اختیارات‏ولى‏فقیه، اجماع نظر نبوده اما همواره از آن سخن رانده‏اند. امام(ره) ازکسانى است که به تفصیل دراین باره‏نظریه‏پردازى کرده‏اند. ویژگى نظریه ولایت مطلقه فقیه امام خمینى(ره)، اعتقاد ایشان به اطلاق و گستردگى‏اختیارات ولى فقیه و هم‏طرازى آن بااختیارات حکومتى پیامبر(ص) و ائمه(ع) مى‏باشد و این نوع نگرش درتمام آثار شفاهى و مکتوب ایشان آمده است. کتاب کشف‏الاسرار (۱۳۲۲ه) را مى‏توان به عنوان مبدا و یکى ازشواهد خوب این نظریه به حساب آورد.

پس ازپیروزى انقلاب، نظام جمهورى اسلامى باوجود مشکلات فراوان داخلى و خارجى، هر روز ثبات واستحکام بیشترى یافت، افزایش این ثبات و بروز مسائل متعدد، شرایط و مقتضیات زمانى ومکانى، این امکان‏را به وجود آورد که رهبرانقلاب درطول ده سال رهبرى نظام، به شکل روزافزونى زوایاى مختلف نظریه ولایت‏مطلقه فقیه راآشکار سازند. اوج این آشکارى، پیام ایشان در۱۶ دى ماه ۱۳۶۶ بود که مى‏توان آن رافصل‏الخطابى در تبیین این نظریه به شماآورد. ازاین پیام تاکنون تلقى‏هاى نادرى نیز صورت گرفته است. یکى‏ازعمده‏ترین این تلقى‏ها وتوهمات، اعتقادبه ظهور یکباره نظریه مزبور دراین تاریخ است. نتیجه مستقیم‏چنین باورى این است که نظریه ولایت مطلقه امام خمینى (ره) داراى انسجام وثبات نبوده، بلکه نظریه‏اى‏پرگسست و افتراق مى‏باشد که بعد از انقلاب به دلیل شرایط خاصى در۱۶ دى ماه ۱۳۶۶ به یکباره عرضه‏گردیده است. این نوشتار درپى‏ارزیابى این قبیل توهمات است.
فرضیه اصلى این تحقیق، به صورت زیر بیان مى‏شود:

«نظریه ولایت مطلقه فقیه، درسیره نظرى و علمى امام‏خمینى(ره) داراى قدمت، ثبات و انسجام قطعى‏است و ارائه و اعلام کامل آن، بخاطر رعایت مصالح اسلام و مردم، و باتوجه به مقتضیات زمانى و مکانى، به‏شکل تدریجى صورت گرفته است.» از سویى، فرضیه‏هاى فرعى نیز قابل تصوراست که اثبات یانفى آنها به ارزیابى صحت وسقم فرضیه اصلى‏کمک شایانى خواهدنمود، این فرضیه‏ها بدین قرارند:

۱- نظریه ولایت مطلقه فقیه، ناشى ازاستنباط واجتهاد فقهى، مبتنى برلحاظ مؤکد نقش زمان ومکان امام‏خمینى است وجزیى ازاین مجموعه به حساب مى‏آید. بااثبات قدمت چنین شیوه اجتهادى در سیره نظرى وعملى ایشان، قدمت وثبات وانسجام نظریه ولایت مطلقه فقیه، ثابت مى‏شود. فرضیه‏هاى فرعى بعدى به بررسى نقش و ویژگیهاى «مردم‏»، «روحانیت‏» و«اوضاع واحوال کشور» در ارائه‏تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه، توسط امام (ره) مى‏پردازد وازآن عوامل به عنوان عناصرعمده در زمان‏ومکان ارئه این نظریه، بحث مینماید.
۲- مردم باویژگیها و قابلیتهاى خاص و مقطعى خویش، در ارائه و اعلام تدریجى نظریه ولایت‏مطلقه ‏فقیه ‏مؤثر بوده‏اند. محورى بودن نقش مردم درسیره نظرى وعملى امام خمینى (ره) واهمیت‏به پذیرش و خواست‏عمومى وبلوغ فکرى وسیاسى مردم، عامل اساسى در ارائه تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه بوده است.

۳- روحانیت وحوزه‏ها باویژگیها وقابلیتهاى خاص و مقطعى، درارائه واعلام تدریجى نظریه ولایت مطلقه‏فقیه مؤثربوده‏اند. رخوت، استعمارزدگى، بى‏ایمانى ودنیازدگى، نافهمى، تقدس معآبى و تحجراندیشى پاره‏اى‏از روحانى نمایان واشکال و مانع تراشى و تهمتهاى پاره‏اى از آنها نسبت‏به نهضت وحرکت امام خمینى (ره)وبه طورکلى رکود و آفت‏زدگى‏هاى مقطعى حوزه‏ها، ازعوامل تاخیر وتدریج ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه‏بوده است. همچنان که همیارى وهمکارى روحانیت اصیل و مبارز با این نهضت، تفصیل نظرى وتحقق عملى‏این نظریه راپیش انداخته است.

۴- وضعیت‏بحرانى واضطرارى کشور، خصوصا درسالهاى اوایل انقلاب ایام دفاع مقدس و ضرورت حفظنظام اسلامى، و آرامش سیاسى کشور و پرهیزاز طرح مسائل مناقشه‏پذیر، از عوامل تاثیرگذار بر نحوه ارائه‏تدریجى نظریه ولایت مطلقه فقیه بوده است.

مفهوم «ولایت‏»
«ولایت‏» به معناى محبت و نصرت و یارى کردن، موضوع بحث ما نیست. محل بحث، ولایت‏به معناى‏حکومت است. در این خصوص مى‏توان به تعریف بحرالعلوم ازاین واژه اشاره کرد:
«در اصطلاح، «ولایت‏» به معنى سرپرستى وسلطه داشتن برفرد یا افرادمعین مى‏باشد و در حقیقت‏بیانگرنوعى حق دخالت واعمال نظر درامرى براى شخص خاص است. مصطلح فقها آن است که «ولایت‏» به کسرو او – سلطه برغیر به حکم عقل یا شرع، در بدن یامال و یا هر دو مى‏باشد. این سلطه مى‏تواند اصالتا یا عرضاملحوظ گردد.» (۱)
باچنین تبیینى ولایت، بیانگرقدرت تسلط و سرپرستى فرد براشخاص حقیقى یادیگر افراد است. چنین‏سلطه‏اى داراى ابعاد ومراحل مختلفى است. شرط این سلطه درتمام ابعادش، حفظ مصلحت ومنافع حقیقى وافراد تحت ولایت مى‏باشد. همچنین درتعبیر اسلامى، ازمقام ومنصب زعیم ورهبر سیاسى کشور اسلامى که‏واجد صفات لازم است، با عنوان ولایت امر، یا ولى امریاد مى‏کنند. در کتاب «ولایت فقیه‏» امام (ره)، ولایت‏اینگونه معنا شده است:

«ولایت‏یعنى حکومت واداره کشور واجراى قوانین شرع مقدس.» (۲)
مفهوم «اطلاق‏» ولایت فقیه
یکى از اساسى‏ترین مباحث درباره ولایت فقیه، حدود اختیارات «ولى فقیه‏» مى‏باشد. از دید امام‏راحل(ره)، ولى فقیه داراى کلیه اختیارات حکومتى پیامبر(ص) مى‏باشد و حکومت وى شعبه‏اى ازولایت‏مطلقه رسول الله (ص) ویکى از احکام اولیه اسلام است که بر تمام احکام فرعى، حتى نماز، روزه وحج تقدم‏دارد وبه تعبیرى دیگر«کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که براى پیامبر وائمه (علیهم السلام) مقرر شده،در مورد فقیه عادل نیز مقرر است وعقلا نمى‏توان فرقى میان این دو قایل شد.» (۳)

باید خاطرنشان ساخت که آیات متعددى درشان اطلاق ولایت پیامبر(ص) ولزوم تبعیت ازایشان واردشده است (۴) که معتقدین به ولایت مطلقه به آنها استناد کرده‏اند. ممکن است عده‏اى توهم کنند که اختیارات ولى فقیه، صرفا همان موارد یازده گانه‏اى است که دراصل‏۱۱۰ قانون اساسى آورده شده است. به رغم این گروه، عبارت ولایت مطلقه فقیه در اصل ۵۷، با اختیارات‏محدود اصل ۱۱۰ تخصیص خورده ومنحصر به آنها مى‏گردد، درحالى که این تصور نادرست است،زیرااختیارات یادشده از باب حصر نبوده و فقط هدف ذکر مصادیقى از وظایف ولى فقیه بوده است.

استاد عمید زنجانى درپاسخ این توهم مى‏نویسد:
«مطلقه بودن ولایت فقیه دراصل ۵۷ حاکم بر اصل ۱۱۰، آنهایى که استناد مى‏کنند به اصل ۱۱۰،مى‏گویند: یازده اختیار بیان شده پس معنایش این است که دوازدهمى را ندارد، اینها باید توجه کنند به‏این مطلب که براى اینکه دوازدهمى وسیزدهمى پیش نیاید کلمه «مطلقه‏» آورده شده است، پس‏درتعارض بین اصل ۵۷ و اصل ۱۱۰، حاکم اصل ۵۷ است. اصل ۵۷ بیان کننده این است که نیازى براى‏اختیارات مازاد نیست; بنابراین براساس اصل ۵۷، ولایت مطلق است و یازده بندى بوده اصل ۱۱۰،انحصار رانمى‏سازند، چون هر حصرى احتیاج به مفهوم مخالف دارد – به تعبیر حقوقى – اصل ۵۷ مطلق‏است; اکنون مى‏توان تصریح کرد که به استناد اصل ۵۷، «ولایت مطلقه‏» حاکم براصول قانون اساسى است‏و یازده‏بندى بودن اصل ۱۱۰، حصر رانمى‏سازد.» (۵)

توهمى دیگر، این است که ولایت مطلقه فقیه به معناى انحصار قدرت اجرایى و عدم تفویض آن است،درحالى که چنین نیست. امام (ره) درکتاب «البیع‏»، تفویض قسمتى ازقدرت اجرایى توسط فقیه را مایه‏توانمندى وى دراداره امورمى دانند و معتقدند تدبیر امور کشور مى‏بایستى درهرحکومت‏باتشریک مساعى‏کثیرى از افراد متخصص و ارباب بصیرت انجام گیرد همانگونه که در زمان حضرت على(ع) نیز تمام کارهابدست‏خودایشان انجام نمى‏گرفت. (۶)

ازسویى نیاید تصورکرد که ولایت مطلقه به معناى ولایت رها و بى‏قید و شرط و بدون ضابطه فقیه است که‏بخواهد بدون درنظر گرفتن معیارهاى اسلامى ومصالح عمومى کارى راانجام دهد، دراین حکومت، شخص‏حقیقى ولى فقیه نیست که حکومت مى‏کند بلکه شخصیت فقیه ومقام فقاهت، ولایت وحکومت دارد. به‏عبارت دیگر شخصیت‏حقوقى او که همان فقاهت، عدالت وکفایت است، حکومت مى‏نماید. این نوع ولایت‏درحقیقت مظهر اجرایى ولایت الهى است‏به همین خاطر، اعتبار آن مربوط به شخص خاصى نیست‏بلکه به‏شخصیت ویژه اومرتبط است. باوجود همسانى اختیارات حکومتى ولى فقیه بااختیارات حکومت پیامبر(ص) وائمه (س)، مى‏توان‏ترسیم حدودى براى اعمال ولایت مطلقه فقیه پرداخت. باید گفت که اساسا«اطلاق‏»

ولایت مطلقه فقیه‏دربرابر ولایت نسبى مطرح مى‏شود: یعنى نباید اختیارات ولى فقیه را محدود و مقید به امور خاصى دانست،مانند آنکه گفته شود فقیه صرفا درقضاوت و تعیین قاضى حق دخالت دارد، اما در تعیین فرمانده جنگ حق‏دخالت ندارد. لذا هیچ محدودیتى جز محدوده مصالح مردم و قوانین الهى و موازین و ضوابط اسلامى در زمینه‏اختیارات فقیه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معناى نسبى نبودن ولایت‏براى فقیه درچارچوب‏مقررات اسلامى است. برخى براى اطلاق رهبرى ولى فقیه، موارد کنترل کننده‏اى رابرشمرده‏اند که ازجمله‏آنها، کنترل صفاتى، کنترل قانونى، کنترل مالى، کنترل به وسیله مشورت رهبر است. ازاین دیدگاه رهبرحکومت اسلامى ناگزیراز مشورت با متخصصین و کارشناسان مسائل مختلف جهت اخذ تصمیم مقتضى‏است. (۷) بنابراین «ولایت مطلقه به معناى سرپرستى ودخالت درتمامى امور کشور است که معمولا با مشورت‏عده‏اى صاحب‏نظر انجام مى‏گیرد» (۸)
محدودیتهاى ولایت مطلقه ازدیدگاه امام راحل (ره)

الف – اعتبارى بودن «ولایت فقیه‏»
از دیدگاه امام (ره) همسان بودن اختیارات حکومتى فقها با اختیارات حکومتى پیامبر وائمه عظیم الشان‏به معناى همپایى مقام معنوى آنها نیست. «جعل خلافت‏براى فقها در رتبه جعل آن براى ائمه نیست‏وبرخلاف آنچه بعضى گمان برده‏اند، این دو نوع خلافت درعرض یکدیگر قرارندارد». (۹)
امام خمینى (ره) با تقسیم خلافت‏به ۱- خلافت اعتبارى وقراردادى و ۲- خلافت تکوینى الهى به تشریح‏دقیق به این مطلب مى‏پردازند و ضمن معتبرشمردن اختیارات پیامبر(ص)وائمه (س) براى فقهاى عادل وهمسنگ دانستن آنها، فقط اجازه جهاد ابتدایى را خارج از حیطه وظایف ولى فقیه مى‏دانند. (۱۰) ازاین دیدگاه‏پیامبر وائمه معصومین (ع) داراى دو شکل خلافت پیش گفته هستند وخلافت تکوینى الهى تنها مختص آنهااست و فقها درخلافت اعتبارى و قراردادى با ایشان مشابه بوده و میراث دارشان مى‏باشند. (۱۱)

ب – ولایت مطلقه فقیه، مقید به چارچوب قوانین الهى است
حکومت اسلامى، حکومت قانون است و همه مجریان و دست اندرکاران آن مطیع قانون هستند، حتى‏«ولایت مطلقه فقیه‏» نیزبا اختیارات گسترده‏اش تابع قانون ومقرات اسلامى است، قانون که باکوچکترین رفتارمستبدانه‏اى در هر شکل وصورت وعنوانى، شدیدا مخالف است. امام راحل درآبان ۵۸، بلافاصله پس ازتصویب قانون اساسى و اصل ولایت فقیه، ضمن تصریح به این مطلب، همه اعم ازپیامبر، فقیه وغیرفقیه راتحت‏حاکمیت قانون مى‏دانند. (۱۲)

ازدیدگاه ایشان اسلام بنیانگذار حکومتى است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء وتمایلات‏یک‏تن، بر سراسر جامعه تحمیل شود، و نه شیوه مشروطه و جمهورى‏که متکى بر قوانینى باشد که گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن‏وضع مى‏کنند، بلکه حکومت اسلامى نظامى است ملهم ومنبعث ازوحى الهى که در تمام زمینه‏ها از قانون الهى مدد مى‏گیرد، و هیچ یک‏از زمامداران و سرپرستان امور جامعه حق استبداد راى ندارند، تمام‏برنامه‏هایى که در زمینه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن، جهت‏رفع نیازهاى مردم به اجرا درمى آید، باید براساس قوانین الهى باشد.این اصل کلى حتى درمورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امرحکومت نیزجارى و سارى است. (۱۳)
ج – ولایت مطلقه فقیه، مقید به چارچوب مصلحت عمومى است

اطلاق ولایت ولى فقیه مشروط به آن است که در جهت منافع حقیقى‏افراد تحت ولایت و مصالح مردم باشد. بدین ترتیب رعایت مصالح عامه‏وتاکید برمنافع جمعى به جاى منافع فردى از لوازم اعمال ولایت مطلقه فقیه‏مى‏باشد. در کتاب «ولایت فقیه‏»، مصالح فرد در مصالح عامه، فانى مى‏گردد:
«کسى که برمسلمین وجامعه بشرى حکومت دارد، همیشه بایدجهات عمومى و منافع عامه را در نظر بگیرد، و ازجهات خصوصى‏وعواطف شخصى چشم بپوشد، لهذا اسلام بسیارى از افراد را درمقابل مصالح جامعه فانى کرده است، بسیارى ازاشخاص را در مقابل‏مصالح بشراز بین برده است.» (۱۴)

امام (ره) در کتاب «البیع‏»، نیز مى‏فرمایند:
«حاکم اسلامى مى‏تواند در موضوعات، بنابرمصالح کلى مسلمانان یا طبق مصالح افراد حوزه حکومت‏خود،عمل کند. این اختیار هرگز استبداد به راى نیست، بلکه مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است; پس‏اندیشه حاکم جامعه اسلامى نیز، همچون عمل او، تابع مصالح مسلمین است.» (۱۵)
بعد ازپیروزى انقلاب نیز چنین نظرى دربیانات متعدد امام (ره) بخوبى قابل مشاهده است. (۱۶) بدین‏ترتیب مشخص مى‏شود که «ولایت مطلقه به معناى تصرف درهمه امور کشور لدى المصلحه مى‏باشد» (۱۷) البته باید اذعان داشت که برحسب نظرایشان، ولایت فقیهى که بر خلاف مصلحت جامعه عمل مى‏کند، ساقط‏است. (۱۸) پس رعایت مصالح عمومى، شرط عمده در تجویز ولایت مطلقه است.

د – «ولایت فقیه به معناى نظارت وکنترل فعال است نه حکومت مطلقه شخص حاکم:
از دید امام (ره)، حکومت ولى فقیه به معناى «نظارت واشراف برامور» است وفقیه نظارت فعال و توام بااختیارات مى‏کند یعنى بر اجراى قوانین اسلامى کنترل دارد واساسا درنظام اسلامى، حکومت‏به معناى استیلاو «تغلب‏» حاکم برمحکومین وجود ندارد. ولى فقیه، نه جزء دولت است ونه خارج از آن، بلکه به شکلى فعال‏هدایتگر جامعه و مجریان کشور درمسیر صحیح اسلامى است و دولت ونظام سیاسى، به واسطه این نوع‏دخالت وکنترل فقیه، مشروعیت مى‏یابد. امام مى‏فرمود:
«ما باید به مردم ارزش بدهیم و خودمان کنار بایستیم وروى خیر و شر کارها نظارت کنیم.» (۱۹)
ویژگى کلامى – فقهى «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏»

در فقه سیاسى تشیع، ولایت فقیه، قدمت دیرینه دارد. مرحوم نراقى مى‏نویسد:
«ولایت فقیه فى الجمله بین شیعیان اجماعى است و هیچ فقیهى در ولایت فقیه، اشکال نکرده است‏». (۲۰)
آیت الله یوسف صانعى، تصریح مى‏کند که بجز یکى دو نفر، هیچ کس نگفته که فقیه به هیچ وجه ولایت‏ندارد. (۲۱) البته در زمینه محدوده اختیارات فقیه جامع الشرایط، نظرات متفاوتى بین فقها مطرح گشته است.امام (ره) نیز به رواج بحث ولایت فقیه دربین فقهاو اختلاف آراء آنها درحدود اختیارات ولى فقیه، اذعان‏نموده‏اند و در کشف الاسرار براین اعتقادند که ولایت مجتهد، هم دراصل داشتن ولایت ونداشتن وهم درحدود ولایت ودامنه حکومت، از روز اول میان خود مجتهدین مورد بحث‏بوده است. (۲۲)
درباب اختیارات ولى فقیه وحاکم اسلامى، فقهاى معظم اصولا دو مبنا رابرگزیده‏اند، عده‏اى از آنهامعتقدند. که ولایت فقیه تنها درمواردى که دلیل شرعى مشخصى وجود دارد، ثابت است. ازنظر این دسته ازفقها، برخى ازموارد مذکور با توجه به دلایل قطعى شرعى از این قبیل است:

۱ – حفظ وسرپرستى اموال یتیمان و سفیهان و دیوانگان.
۲ – حفظ اموال غایبان و کسانى که به دلیل عدم حضور، امکان سرپرستى اموال خود راندارند.
۳ – برخى از امور مربوط به زناشویى، مثل تزویج‏سفیهان و;
۴ – حفظ وسرپرستى اموال امام (ع)، مثل نیمى ازخمس، اموال مجهول المالک وارثیه بدون وارث .

فقهاء بزرگى نیز مانند امام (ره) اعتقاد دارند که براساس دلایل عام ولایت فقیه، در تمام امورى که‏پیامبر(ص) و امام معصوم (ع) ولایت واختیارات داشته‏اند، فقیه داراى ولایت و اختیارات و مسئولیت است.مگر آنکه ادله شرعى وجود داشته که امرى ازاین اختیارات رااستثناء و خارج نماید:

درهر حال باید به این واقعیت اعتراف کرد که درفقه شیعى تاکنون کسى بحث‏حکومت اسلامى و نظریه‏ولایت مطلقه فقیه را مبسوط از امام (ره) طرح نکرده است و مباحث ایشان در این زمینه مستوفى بوده وازگستردگى، جامعیت وتفریعات وعمق کاملى بهره‏منداست. یکى از دلایل این ادعا آن است که « اگرمرحوم‏نراقى‏ها مساله ولایت فقیه راطرح مى‏نمودند، در همان محورفقه مطرح مى‏کردند و یکى از مسائل فقهى‏رابه عنوان ولایت فقیه به شمارمى آوردند» (۲۳) ضمن آنکه «باید اعتراف کرد علامه نراقى بحث ولایت فقیه‏را با یاس ازتشکیل حکومت اسلامى ودر دوران اختناق حکومتهاى طاغوتى به رشته تحریردر آورده‏است‏» (۲۴) درحالى که امام (ره) «بحث ولایت فقیه مظلوم راازقلمرو فقه بیرون کشید وبه جایگاه اصلیش که‏مساله کلامى است نشانده، آنگاه بابراهین عقلى وکلامى این مساله راشکوفاکرد»، (۲۵) به تعبیر بهتر«امام‏امت اولا، مساله ولایت فقیه رابه دنبال امامت قرار داد. ثانیا، امامت و ولایت رادر جاى خود نشاند. ثالثا،این درخت‏برومند امامت وولایت را شکوفاکرد، رابعا، آنرابرسراسر ابواب فقه سایه افکن کرد» (۲۶) و بدین‏ترتیب با ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه و عملى کردن آن «مجددالمذهب درقرن‏پانزدهم‏» گردید. (۲۷)

توهم گسست در «نظریه ولایت مطلقه فقیه‏»
درباره اعتقاد به گسست درنظریه ولایت مطلقه فقیه، عواملى وجود دارند که درحقیقت مى‏توان آن رازمینه‏ساز این توهم به حساب آورد. به عنوان نمونه، تحول وتعبیر جایگاه نظریه ولایت مطلقه فقیه، درقانون‏اساسى وطرح تدریجى وتکامل این نظریه درقانون از علل ایجاد این شبهه است. در تبیین این مطلب بایدگفت که درگذشته درمورد قواى حاکم درج ۱۰۱ دراصل ۱۶ پیش نویس قانون اساسى مصوب ۱۳۵۸ اسمى ازولایت فقیه نیست و ارتباط سه قوه را رئیس جمهور برقرار مى‏کند اما در اصل ۱۵ پیشنهادى گروه بررسى‏اصول درهمین سال، قوه رهبرى به عنوان قواى پنجم و برقرارکننده ارتباط بین سایرقوا ذکر مى‏شود. سپس‏دراصل ۵۷ قانون اساسى مصوب سال ۱۳۵۸ کلمه «ولایت امر» جایگزین قوه رهبرى گشته است.

ازسوى دیگرشاهد آنیم که دراصل ۵۷ قانون اساسى بعد از بازنگرى سال ۱۳۶۸، «ولایت مطلقه امر» بجاى کلمه ولایت‏امرجایگزین شد. همچنین براى برخى، وجود اختیارات یازده‏گانه ولى فقیه درکنار عبارت «ولایت مطلقه فقیه‏» اصل ۵۷، به‏این توهم کمک مى‏کند. از دیداین دسته، وجود اختیارات محدود اصل ۱۱۰ درتقابل بااختیارات مطلق ولى‏فقیه دراصل ۵۷ قانون اساسى ۱۳۶۸ است و تازگى اصل مزبور، این تصور را ایجاد مى‏کند که شاید نظریه‏ولایت مطلقه امام (ره) نظریابى مستدام نبوده است. ازسویى نفس پیچیدگى نظریه ولایت مطلقه فقیه، درپیشینه فقه سیاسى علماى شیعى وعدم اجماع فقهادرباره میزان تک تک اختیارات ولى فقیه وعدم بحث کافى و صریح آنها دراین زمینه، وعدم اطلاع عمومى‏ازآن، ازعواملى است که باور برخى رانسبت‏به تداوم این نظریه در سیره امام (ره) تضعیف یامحو مى‏کند.

موجد دیگر این شبهه، برداشتهاى متفاوت ازاسلام و بدبینى نسبت‏به اختیارات مطلقه فقیه است، از این‏دیدگاه، چنین حکومتى با توجه به الگوهاى غربى، استبدادى و ضد دموکراسى است. القاى چنین تصورى درصحنه عمومى باعث‏شده است که بعضى باتوجه به رهبرى الهى و مردمى امام راحل، جهت پیراستن چنین‏خدشه هاچندان به نظریه ولایت مطلقه فقیه ایشان وتداوم آن اصرارواستناد نورزند. بسیارى ازتاریخ نویسان انقلاب اسلامى به درستى به نقطه آغازین نظریه ولایت مطلقه فقیه اشاره‏نکرده‏اند، زیرا اولا به جاى مبدایابى نظریه ولایت مطلقه فقیه، تنهابه زمان پیدایش نظریه «ولایت فقیه‏» توجه‏نموده‏اند ویا بدون روشنگرى لازم، این دو واژه را به شکل مترادف وهمسان به کاربردده‏اند، ثانیا آغاز حکومت‏اسلامى و ولایت فقیه را به سال ۱۳۴۸ ه. ش – یعنى تاریخ ارائه رساله ولایت فقیه درنجف – نسبت داده‏اند.البته منظور بعضى از ارائه چنین مبدایى آن بوده است که ازاین تاریخ، طرح جدى وپیگیرى وتفصیلى‏حکومت اسلامى وتلاش درجهت تحقق ولایت عینى فقیه آغازگشته است

، اما به هرحال چنین افرادى حتى‏اگر در مواردى به قدمت نظریه امام (ره) ودراین باره وقبل ازاین مقطع ۱۳۴۸ – عقیده داشته باشند، به شکل‏صریح ومقتضى آن را مورد تاکید همه جانبه وتوضیحات فراگیرقرار نداده‏اند. همچنین بعضى، درآثارخویش، بدون دقت وتوضیح لازم، ازاشاره مجدد ومفصل امام (ره) به ولایت‏مطلقه در۱۶ دیماه ۱۳۶۷، به گونه‏اى صحبت کرده‏اند که ازآن، ارائه آغازین این نظریه القا مى‏گردد، این‏درحالى است که امام خمینى (ره) یک ربع قرن پیش ازرساله «ولایت فقیه‏»، به طورصریح درسال ۱۳۲۳ه. ش‏درکتاب کشف الاسراربه اختیارات وسیع ولایت مطلقه فقیه اشاره کرده‏اند وبعد ازآن نیزاین نظریه رادرآثاروبیاناتشان تکرارنموده، بر شرح وتفصیل آن افزوده‏اند. بنابراین، خلط تکامل تدریجى نظریه مزبوربا انقطاع‏وگسست آن، اشتباه فاحشى است که باید از آن پرهیز کرد.

مآلا باید گفت که توهم گسست نظریه ولایت مطلقه فقیه مورد اعتقاد پاره‏اى ازگروههاو افراد نیز مى‏باشد.به عنوان نمونه پس از اشارات مجددو صریح امام خمینى (ره) به ولایت مطلقه فقیه – درشانزده دیماه ۱۳۶۶-گروه نهضت آزادى به موضع‏گیرى دراین باره پرداخت و مجموعه نظرات خود را در کتابى تحت عنوان «تفصیل‏و تحلیل ولایت مطلقه فقیه گردآورى نمود. (۲۸) این گروه ضمن حمله شدید به ولایت مطلقه به نوظهورى این‏نظریه تصریح کرده و مبدا بروز آن را ۱۶ دیماه ۱۳۶۶ مى‏داند که توسط امام (ره) در منشور صادره دراین‏تاریخ به صورت مکتبى جدید و فقهى و پویا عرضه شده و فقه سنتى را کنار زده است. (۲۹) افراداین گروه‏باانتساب امام(ره) به صنف بازار، درتعلیل پردازش نظریه ولایت مطلقه فقیه، آن رانظریه‏اى مقطعى وبدیع‏وپیرو منافع صنف مزبور به شمارمى آورد. از دید این دسته افراد، ظهور نظریه مزبورناشى از اختلافات درونى‏هیئت‏حاکمه بوده وبه خاطر شکستن بن بستهاى اجتماعى و اعتقادى طرح گردیده‏است.

(۳۰) به همین‏خاطرمى توان گفت که، نهضت آزادى معتقد به گسست وعدم ثبات درنظریه ولایت مطلقه فقیه است. فرددیگرى درهمین راستا، نظریه ولایت مطلقه فقیه رامخلوق قانون اساسى جمهورى اسلامى و ناشى از ادغام‏ونظام حقوقى فقه شیعه وحقوق عمومى سیاسى دول جدید دانسته است. (۳۱) درعین حال بعضى قصد داشته‏اند ولایت فقیه را از ابتداء مورد نظر مجلس خبرگان اول به شمارآورند،ازدید این دسته، تایید اصل ولایت فقیه به خاطر آن بوده که اکثریت این مجلس به روحانیون اختصاص داشته‏است وآنها به خاطرتعلقات و منافع صنفى و طبقاتى خویش، تصویب آن راتحمیل نموده‏اند. مى‏توان گفت که‏تا حد زیادى نظرات «نیکى کدى‏» – نویسنده زن آمریکایى – به چنین باورى نزدیک است. (۳۲) برخى نیزبرداشتى مغایر از چنین آرایى ارائه داده‏اند و نهاد ولایت فقیه راحاصل تحول نگرش سنتى نسبت‏به اسلام‏مى‏داند. از این منظر، نهادهاى سنتى مانند امامت، تقلید و ولایت فقیه به وسیله زمان وتجربه تاریخى صیقل‏یافته و در قالب نهادهاى جدیدى احیاء و در اشکال حقوقى مدرنى نمود یافته‏اند. (۳۳)

«ولایت مطلقه فقیه‏» در آثار امام(ره)
الف – «کشف الاسرار»
کشف الاسرار اولین اثر مکتوبى است که امام راحل طى آن به ولایت مطلقه فقیه اشاره نموده‏اند. این کتاب‏درسال ۱۳۲۳ ه. ش نگاشته شده وباوجودآنکه مقصود اصلى نگارش آن، رد شبهات رساله «اسرارهزارساله‏» وشبهات وهابیت‏بوده است، امادراین کتاب به شکل مقتضى به ارائه نظریه ولایت مطلقه فقیه نیز پرداخته شده‏است. باید اذعان داشت که بسیارى به این نوشتار توجه کافى مبذول نداشته‏اند. امام دراین کتاب به غیرقابل‏قبول بودن کلیه حکومتهاى غیر اسلامى وازجمله حکومت مستبدانه رضاخان، ونفى مشروعیت همه آنهااشاره مى‏نمایند، آنگاه به ترسیم حکومت آرمانى اسلامى و مصداق آن در عصر حاضر یعنى «حکومت مطلقه‏الهى اولى الامر» مى‏پردازند وبراى آن حق تصرف گسترده و اختیارات مبسوط قائلند:
«; تنهاحکومتى که خرد حق مى‏داند وبا آغوش گشاده وچهره باز آن را مى‏پذیرد (حکومتى است) که همه‏کارش حق وهمه عالم وتمام ذرات وجود حق خود اوست. به استحقاق او در هر چه تصرف کند، درمال‏خود تصرف کرده و از هرکس هرچه بگیرد، مال خود را گرفته وهیچ‏کس انکاراین سخن را نتواند کرد، مگرآنکه به اختلال دماغ دچارباشد، اینجاست که حال حکومتها همه معلوم مى‏شود و رسمیت‏حکومت اسلامى اعلام مى‏گردد.» (۳۴) امام (ره) درنفى «اولى الامرى‏» حکومت رضاخان، به معناى صحیح‏حاکم اولى الامرى مى‏پردازد، که حکومتش همسان حکومت الهى‏پیامبراست واین تصریح به اطلاق ولایت فقیه است:

«اولى‏الامر باید کسى باشد که در تمام احکام از اول امارتش تا آخرکارهایش یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل‏نکند و حکومت او همان حکومت الهى که پیغمبر داشت، باشد، چنانچه از مقارن نمودن اطلاعت این سه‏به هم معلوم مى‏شود که از یک سرچشمه آب مى‏خورند.» (۳۵)

ب – «الرسائل‏»
شاید بتوان گفت که بخش «الاجتهاد و التقلید» کتاب الرسائل، یکى از ناشناخته‏ترین آثار امام(ره) درزمینه‏معرفى افکارسیاسى ایشان باشد واگرعنایتى هم بدان مبذول شده، بیشتربه خاطر اهمیت فقهى واصولى آن‏بوده است. اهمیت اساسى این نوشتار، آن است که علاوه بر طرح بعضى آراى فقه سیاسى امام(ره) به شکل بارزو بسیار صریحى حاوى نظریه ولایت مطلقه فقیه وطرح آن درتاریخ ۱۳۷۰ ه. ق – ۱۳۲۹ ه. ش – مى‏باشد. در این نوشتار، در بحث از حدیث «العلماء ورثه الانبیاء»، امام (ره) درجواب تفسیرهایى که ارث بردن علمااز انبیاء را منحصر به علم یاحدیث مى‏دانند، مى‏فرمایند:

«مقتضاى حدیث علما وارث انبیا هستند این است که براى علما وراثت در هر چیزى، هم شان پیامبران‏باشد و از شؤون انبیاء حکومت وقضاوت است. پس باید حکومت‏براى فقها به شکلى مطلق جعل واعتبارگردد تا این اطلاق واخبار صحیح واقع شود» (۳۶)

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.