مقاله نقد کتاب: ماکیاولی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله نقد کتاب: ماکیاولی دارای ۳۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله نقد کتاب: ماکیاولی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله نقد کتاب: ماکیاولی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله نقد کتاب: ماکیاولی :
در فصل دوم کتاب شهریار ماکیاول تحت عنوان شهریاریهای مختلط پس از برشمردن شش اشتباهی که لویی دوازدهم در ایتالیا مرتکب شده بود، یک حکم بیرحمانه را صادر کرده است. که در کتاب اسکینر اشارهای به آن نشده است. درکتاب شهریار ماکیاول به این مطلب اشاره کرده است که پایههای اساسی هر دولتی، اعم از دیرینه، نوبنیاد یا مختلط باید «قوانین خوب و سپاهیان خوب» باشد.
اما در جایی که سپاهیان خوب موجود نباشند قوانین خوب نیز نمیتوان داشت و برعکس «قوانین خوب در جایی وجود دارد که سپاهیان خوب وجود دارند»اما در کتاب آقای اسکینر در مبحث رایزن شهریاران (انقلاب ماکیاولی) نخسه ۶۵ چنین گفته شده است . «ارتش خوب مهمتر از قوانین خوب است»
گر چه هر دو نقل قول درست است اما ماکیاول کلمه مهمتر را به کار نبرده بود ماکیاول در شهریار صحبت از سپاه ملی کرده است اما آقای اسکینر میلیشیای شهروند را نام برده است. که بهتر بود از واژه سپاه ملی استفاده میشد. ماکیاول در یکی از فصول گفتارها عنوانی دارد: چقدر قابلب سرزنش اند شهریارانی که ارتش ملی ندارند. در شهریار ماکیاول راجع به بخت چنین گفته است: او بخت و توانائی های ذاتی را از سایر شیوهها برتر میداند. اما توجه به تفاوت بخت با توانائیهای ذاتی را لازم میداند به عقیده او همه افراد، قطع نظر از توانائیهای ذاتی خود به تمامی در حیطه این قدرت کور هستند که بخت نامیده میشود. فصل بیست وپنجم کتاب شهریار به بحث درباره بخت با توانائیهای ذاتی اختصاص دارد: انسان دربرابر سرنوشت چه میتواند بکند؟ یا وقتی جریان همه کارها خارج از اراده او تنظیم میشود دیگر به خرج دادن شهامت کوشش ومهارت چه سودی دارد.
ولی در صفحه ۶۰ کتاب آقای اسکینر این دو جمله قبلی آورده نشده است. و همینطور مطالب دیگر. کتاب شهریار: من بخت را به رود خروشانی تشبیه میکنم که به هنگام طغیان دشتها را فراگرفته درختها و بناها را واژگون میکند خاکها را از جایی به جای دیگر میبرد، همه از برابر ویرانیهای آن میگریزند و در برابر طغیانش تسلیم میشوند و هیچ چیز نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند. در این میان این رود هر قدر دهشتناک باشد، پس از فروکش کردن طغیانش مردم در پی آن بر میآیند که برای آرامش خاطر خود سدها و خاکریزهایی بسازند
تا در صورت طغیان دیگر درباره رود، آب در آبراهی جمع شود و دیگر چین آزادانه به همه جا سرنکشد واین همه ویرانی به بار نیاورد. آقای اسکینر در مورد مطالب مهم توضیح کافی نداده است. شاید سعی کرده است با حذف این مطالب خلاصه نویسی کند. و یکی دیگر ازاشکالات دیگر این کتاب «اسکینر» آن است که در بعضی جاها تسلسلی بحث نکرده است، تکه تکه مطالب را بیان کرده است و برمطالب حاشیه ای تاکید بیشتری نمودهاست. این جملات که در شهریار آمده است هرگز درکتاب آقای اسکینر به چشم نمیخورد: آنها که به کمک تواناییهای ذاتی و به یاری سپاهیان خاص خود به شهریاری میرسند برای استقرار در قلمرو خویش و ریشه دواندن در آن با دشواریهای زیادی روبه و میشوند ولی بعدها حفظ آن برایشان سهل خواهد بود.
بزرگترین دشواری از میان دشواریهای اولیه، پی ریزی نهادهای تازه است. بنیاد گزار نهادهای نو تمام کسانی را که از نهادهای کهن سود میبرند دشمن خویش خواهد ساخت. درمورد شهریاریهای نوینی که به کمک سپاهیان دیگران، پس به یاری بخت مساعد به دست آمدهاند، قانون متضادی حکم فرماست، به دست آوردنشان آسان وپاسداری از آنها دشوار است و… در کتاب شهریار ماکیاولی میگوید انسان قادر است با تباهکاری نیز به شهریاری برسد. ماکیاولی این نوع به قدرت رسیدن را قدری مردود میشمارد ماکیاولی در مورد کاربرد درست و نادرست ستمکاری برای حفظ یک مملکت غصب شده استنتاج میکند پاره ای از ستمکاریها به درستی انجام میشود و پاره ای به غلط. این مطالب اصلا در کتاب آقای اسکینر آورده نشده است. ستمکاری درست آن است که شهریار جدید باید تمام ستمهایی را که اعمالشان برایش سودمنداست از سر صبر معین کند.و همه را یکباره انجام دهد تا مجبور نشود هر روز ستم را از سرگیرد، زیرا به نظر میرسد که تلخی وبیرحمی یا ستمی که در کوتاه مدت وارد آید، کمتر است ومردم را کمتر میرنجاند. در حالیکه کارهای نیک، برعکس باید به آرامی و پی در پی صورت پذیرد این کارها باید منظما صورت گیرد تا مردم بهتر بتوانند طعم آن را بچشند. اما ستمکاری نادرست آن است که ادامه یابد، تجوید شود وگر چه در آغاز محدود است، ولی با گذشت زمان، به جای کاهش، فزونی میگیرد.
این مطالب اصلا در کتاب آقای اسکینر آورده نشده است. ماکیاولی در فصل سوم شهریار گاهی شفقت و زمانی ستمکاری را توصیه کرده است. در فصل نهم کتاب شهریار، تحت عنوان «درباب شهریاری مردمی» ماکیاولی یادآورشده است که برای دست یافتن به شهریاری با پشتیبانی توده مردم، نه چندان به بخت مساعد نیاز است ونه به توانائیهای ذاتی، بلکه زیرکی سعد» و یا کاردانی مناسب کافی است. در کتاب آقای اسکینر یا از بخت نیک برای
میان نرفته است. در فصل نهم شهریار ادامه داده است: گاه سالاران کسی را به شهریاری میرسانند و گاه مردم درتمام دولت شهرها، مردم در پی آنند که از سروری و زورگویی سالاران رها شوند وسالاران در پی سروری بر مردم و زورگویی به آنانند. بدین سان مردم وقتی نتوانند در برابر سالاران مقاومت کنند کسی را به شهریاری میرسانند و برای دفاع از خود به او امید میبندند. در مورد سالاران نیز چنین است که اگر احساس کنند که قادر به ایستادگی در برابر توده مردم نیستند یکی از میان خود بر میکشند و به شهریاری میرسانند تا در پناه قدرت او به خواسته های خود برسند. (ص۵۹ کتاب شهریار، آشوری) (ولی در کتاب آقای اسکینر ص۱۴۹) چنین آمده
است: ماکیاولی اذعان دارد که همیشه میان مردم و اشراف در هر شهری دشمنیهای جدی و طبیعی وجود خواهد داشت و دلیل آن نیز تمایل گروه اخیر به فرمان راندن و امتناع گروه اول از بندگی است. تا اینجا تقریباً مشابه کتاب شهریار است. ولی از اینجابه بعد فرق میکند… … عوام پشتیبان بی بندوباری بودهاند و نجبا هواخواه بندگی، در نتیجه، این شهر درمانده و بیچاره، تلوتلو خوران از استبداد به بی بندوباری میرفته ودوباره از این به آن باز میگشته است.(ص۱۴۹ وص۱۵۰ کتاب آقای اسکینر )
چقدر این دو مطلب با هم در تناقض است. نوع دیگر حکومت قانونی، حکومت دینی است که حتی کمتر از شهریاریهای مردمی مورد توجه ماکیاول قرار میگیرد. این گونه
شهریاریها یا به یاری بخت و یا به کمک تواناییهای ذاتی به دست میآیند، ولی جالب آنکه برای نگهداری آنها نه یاری بخت نیازی هست و نه به توانائیهای ذاتی قدرت نهادهای دینی قدیمی کافی است، چون جایگزین شیوه حکمرانی درست، وفاداری رعایا، کاردانی شهریار و جنگجویی سربازان، خلاصه همه چیز میشود: ماکیاولی میگوید این خداست که آنها را به شهریاری بر میکشد و در آن مقام نگاه میدارد در فصل یازدهم که به حکومتهای دینی اختصاص دارد با بزرگداشت پاپ لئوی دهم پایان مییابد: باید امیدوار
بود که اگر پیشینان او (الکساندر ششم ویلیوس دوم) قلمرو حکومت پاپ را به یاری شمشیر توسعه بخشیدند، پاپ به یاری سرشت نیکو و سایر فضیلتهایش آن را بزرگتر و مغزز تر سازد. حال ببینیم که در کتاب آقای اسکینر چند سطر در مورد دین آمده و چه آمده است. «رعایت تعلیم دین» آنچنان اهمیتی دارد که خود به خود عظمت جمهوریها را ممکن میسازد. (ص۱۱۳) از دین می توان برای الهام بخشیدن به مردم عادی و در صورت لزوم برای وحشت افکندن در دل آنان به نحوی استفاده کرد که وادار شوند خیر جماعت را برتر از هر چیز دیگری قرار دهند.(ص۱۱۴)
در کتاب شهریار آمده است : سرزمینهای که به تصرف شهریار جدید در میآیند باید با توجه به نوع حکومت قبلی خود (استبدادی، اشرافی، جمهوری) از یکدیگر تفتیک شوند. ماکیاولی در کتابش دو سه نوع این حکومتها را به تفصیل توضیح داده است ولی در کتاب آقای اسکینر این مطلب به چشم نمیخورد. درکتاب شهریار ماکیاوی سعی کرده بود که چزاره بورجا رانمونه شهریار جدید و سرمشق قریحه سرشار سیاسی بنمایاند و آنرا نقطه مقابل لویی دوازدهم دهد. اما درکتاب آقای اسکینز این مطلب به چشم نمیخورد.
تنها به ذکر درگیری با پاپ اسکاندر ششم اشاره شده است: شوربختی آنچنان بورجا را از کارانداخته که او نمیتواند در هیچ تصمیمی استوار بماند، (به صفحات ۴۰ و ۴۱ کتاب در مورد زورآزمایی چزاره بورجاو پاپ مراجعه فرمایید)- از فصول پانزدهم تا بیستم کتاب شهریار اختصاص دارد به ترسیم تصویر کامل شهریار(پنج فصل تمام) آنچه که ما جوهر ماکیاولیسم مینامیم ولی درکتاب آقای اسکینر چقدربه این موضوع اشاره شده است؟ شهریار چگونه باید بارعایا دوستانش رفتار کند؟ در کتاب شهریار اینگونه بیان شده است شهریار باید از دو چیز بیمناک باشد: ۱- ازرعایای خویش ۲-قدرتهای بیگانه
تمام خصال پسندیده را دارا باشد یعنی بخشنده، نیکوکار، دلسوز، درست پیمان، راسخ، دلیر، نرمخو، پاک
دامن، صادق، متین و دیندار باشد، ولی چنین چیزی ممکن نیست، زیرا با سرنوشت بشر سازگار نیست. اگر شهریار بتواند از اعمال شرم آوری که به از دست دادن حکومتش منجر میشود، بپرهیزد، کار مهمی انجام داده است. کاش بتواند از سایر بدیها نیز دوری گزیند، ولی اگر نتوانست مهم نیست. حتی پارهای خصال نیکو به از دست دادن حکومت منجر میشوند، در حالیکه پارهای عیوب در ذایل برای حفظ آن لازم است: زیرا چون نیک بنگریم در مییابیم که خصالی وجود دارند که فضیلت تلقی میشوند، ولی ممکن است سبب نابودی شهریار گردند، در حالیکه بعضی از خصال دیگر که رذیلت تلقی میشوند، ممکن است موجب حفظ مقام شهریار و کامروایی او شوند. آنچه که بیان شد چکیده ای بود از فصل پانزدهم که مختصر و واقع بینانه است. در این فصل نویسنده با صداقتی بی پیرایه اندیشههایش را عیان کرده است. این
اندیشهها از آن مردی است که با دیدن اعمال سایر انسانها از خیال پردازی دوری میجوید، میتواند به خوبی نیک را از بد باز شناسد و حتی نیک را ارج نهد، ولی از دیده بستن بر چیزی که آنرا سرنوشت انسان و ضرورت حکمروایی میشمارد،سرباز میزند. بر این اساس در فصول بعدی کتاب نتیجهگیریهای میشود. خوب است که شهریار به آزادیخواهی و بخشندگی مشهور باشد: ولی د رعین حال باید دانست که خساست یکی از خصال ناپسندی است که او را در فرمانروایی یاری میکند. گشاده دستی افراد کمی را به طرف او جلب، ولی انبوهی را علیه وی بسیج میکنند واو را منظور رعایایش میسازد. به طوری که شهریار پس از ثروت احترامش را نیز از دست می دهد. هر شهریاری باید خواهان شهرت یافتن به رحم باشد نه به ظلم. ولی باید مراقب باشد که رحم را بی موقع به کار نگیرد. اگر بتواند بینظمی و کشتار و غارتی را که ترحم جلودار آن نیست در منطقه نابود کند زیرا
معدودی می شود. نرمخویی واقعی حکومت در این است که قبل از هر چیز از جامعه پشتیبانی کند حال ببینیم که آقای اسکینر در کتابشان صفات شهریار را چگونه توصیف کردهاند: حکمرانی که بخواهد از شهرت امساک برکنار بماند، به زودی میبیند از هیچ اسراف وتبذیری نمیتواند خودداری کند و او را نزد مردم منفور میسازد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.