مقاله عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۹۷,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام دارای ۷۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام :

فرازهای سخنان علی (ع) که می‌فرماید: ما برای احیاء دین و غلبه صلاح بر فساد قیام کردیم تا بندگان مظلومان تو ای خدا، احساس امنیت نموده و حدود به تعظیل کشیده تو به اجرا در آید، حاکی از مراحلی عظیم از انحرافات و انحطاط اجتماعی است که در فاصله زمانی کوتاهی بعد از وفات پیامبر (ص) رخ داده بود. چه اینکه در این خطبه علی (ع) در توجیه ضرورت انقلاب اصلاحی خویش می‌خواهد بگوید که پیش از قیام او چهره دین دگرگون شده و فساد بر صلاح غلبه یافته و امنیت از مردم مستضعف سلب و قوانین الهی از اجراء باز مانده بود. و او بود که بعنوان اولین

مسلمان بایستی باصلاح این انحرافات می‌پرداخت. بنابراین سؤالی که برای هر خواننده این سخن می‌تواند مطرح گردد،این است که چه عواملی دست به دست هم داده بود که با این سرعت پس از وفات پیامبر (ص) تنها در فاصله بیست و پنج سال این همه انحراف اجتماعی در جامعه در جامعه اسلامی مطرح گردید که علی (ع) برای نابودی این انحرافات خود را ملزم به قیام همه جانبه و حرکت اصلاحی بنیادین می‌بیند؟

و بالطبع سؤال دومی که می‌تواند برای خوانندگان مطرح باشد، آن است که علی (ع) چه روشی را برای مبارزه یا مقایسه عظیم اجتماعی بکار گرفت و سیاست حکومتی آن بزرگوار چه بوده است؟
در پاسخ به سؤال اول می‌توان به دو عامل اصلی و مهم اشاره کرد که یکی انحراف خلاقت از محدوده و مسیری بود که پیامبر اکرم (ص) برای اداره جامعه پس از خویش مطرح ساخته بود. بدین معنی که فردی را که پیامبر لایق جانشینی خویش می‌دانست

که او علی‌بن ابیطالب علیه اسلام بود. عملاً کنار گذاشته شد و قدرت در اختیار کسانی قرار گرفت که حداقل واجد اوصاف و شرائط لازم برای جانشینی پیامبر (ص) نبودند. با این انحراف ضمان اجرا از احکام و قوانین اسلام سلب شد و زمینه برای پیدایش انحرافات بعدی فراهم آمد. و عامل دوم به نظر ما همان تبعیض و ایجاد شکاف طبقاتی در اثر سیاست غلط خلیفه دوم در توزیع بیت‌المال بود.
انحراف دوم یعنی سیاست توزیع غیرعادلانه ثروث در دوران خلیفه دوم، هم

ه زحمات تربیتی و اخلاقی پیامبر اکرم (ص) را تحت الشعاع قرار داد و زمینه را برای تکاثر در ثروت و رقابت در قدیت برای توده مردم فراهم آورد و طولی نکشید که بجای معنویت و اخلاق حسنه امتیازهای اجتماعی همان زو و زو گردید و افتخارات قبیلگی و برتری جوئیهای قومی متداول شد و بالطبع توده‌های ضعیف امنیت اجتماعی و اقتصادی را از دست داده و قوانین الهی نیز جر در مورد ضعیفان بمعنای جدی قابل اجراء نبود.

اختلاف اهل بیت پیامبر (ص) با رجال قریش در مورد جانشینی پیامبر (ص)
بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) اهلبیت گرامی آن حضرت و صحابه بزرگواری مانند سلمان و اباذر و مقداد مدعی بودند که پیامبر اسلام در زمینه مسائل حکومتی و مسئله جانشینی وخلافیت بعد از خودش توصیه‌های لازم را داشته و بلکه شخص علی (ع) را بعنوان امام و پیشوای جامعه اسلامی بعد از خودش معرفی نموده است. ولی رجال قریش که خود را با پیامبر اکرم (ص) فامیل می‌دیدند

و برای خویش از سلطان حضرتش سهمی قائل بودند مدعی شدند که پیامبر اکرم(ص) برای اداره حکومت و مقام جانشینی بعد از خودش فردی را معرفی نکرده و تنها دو توصیه کلی داشته است، یکی اینکه امامت و رهبری جامعه اسلامی مخصوص قریش است «اِن الائمه من قریش» و دیگر این که در خانواده‌ای که پیامبر (ص) عضو آن است خلافت نبایستی با پیامبری جمع گردد.

«ابی الله این یجمع الخلافه النبوه فی بیت واحد» از این جهت مدعی شدند که اولاً امام و خلیفه و بعد از پیامبر (ص) بایستی از قریش برگزیده شود و ثانیاً این منصب در بنی هاشم که فامیل پیامبر (ص) هستند نمی‌توانند قرار گیرد. و به این ترتیب همه قبائل عرب فاقد صلاحیت رهبری و خلافت بعد از پیامبر (ص) معرفی شدند و مهم اینکه بنی‌هاشم و درصد همه آنها علی (ع) نیز از منصب خلافت کنار گذاشته شدند.
در این اختلاف نظر، حق با کدام گروه بود؟
برای اثبات حقانیت ادعای اهلیت پیامبر (ص) و اینکه ادعای مخالفین آنها ناحق بوده است راههای متعدی وجود دارد

از این جهت بعنوان راه غیرمستقیم تنها به مقایسه جایگاه اهلبیت و مخالفان آنها در قرآن کریم می‌پردازیم.
و به دیگر سخن پیامبر گرامی اسامی خود می‌فرمود:
«هر گاه که فتنه‌ها امور را بر شما مشبه ساخت و همانند شب تا، افق دید شما را تیره ساخت، بر شما باد که برای کشف حقیقت به سراغ قرآن شوید چه اینکه قرآن شفیع و واسطه‌ای که شفاعتش پذیرفته شده است» بنابراین بهترین راه برای حل این مسئله که در این اختلاف نظر بین اهلبیت اطهار و رجال قریش، کدامین بر حق بوده‌اند کافی است که به قرآن مراجعه کنیم و مشخص نمائیم که قرآن کدامین یک از دو گروه را تأیید می‌نماید.

خوشبختانه موقعی به قرآن می‌نگریم بضوح مشاهده می‌کنیم که آیات فراوانی در فضیلت اهل بیت نازل گردیده و در پاره‌ای از آیات گذشته از اینکه آنها را بعنوان راهی بسوی خدا و دوستی و محبت آنها را برهمگان لازم دانسته است بلکه تا سر حد عصمت آنها را می‌ستاید. بعنوان نمونه در سوره احزاب آمده است:
انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا
این آیه شریفه که از نظر سیاق در بخش آیاتی قرار گرفته که در باره همسران پیامبر (ص) توصیه‌هایی دارد ولی شأن نزول آن جریان مباهله پیامبر اکرم (ص) در مدینه بانصارای هجران است که ظاهراً در سال نهم یا دهم هجرت رخ داده است.

علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان ج ۱۶ ص ۳۱۱ می‌نویسد: روایات بسیاری که بیش از ۷۰ روایت است. از طریق شعیه و اهل سنت بر این معنی وارد گردیده که آیه فوق اختصاصاً در مورد علی و فاطمه و حسن و حسین نازل گردیده و هیچ فردی از شیعه و اهل سنت ادعا نکرده که این آیه در ضمن آیات ناظر به همسران پیامبر نازل شده باشد بلکه همانگونه که روایتی از ام السلمه

همسر گرامی پیامبر اکرم(ص) حاکی است این آیه بمناسبت روز مباهله نازل گردید و نزول آن در خانه ام السلمه بوده ولی در عین حال پیامبر اکرم تصریح فرموده است که ام السلمه نیز جزء این افراد نیست، و بدیگر سخن این آیه شریفه که بمناسبت جریان مباهله بهنگام حضور علی و فاطمه و حسن و حسین نزد پیامبر نازل شده و مقصود همین‌ها هستند که پیامبر (ص) به همراهی آنان بانصارای نجران مباهله کند. بنابراین نزول آیه ناظر به پیامبر (ص) و چهار تن دیگر از پنج تن آل عبا بوده و شامل دیگر افراد از فامیل و خویشاوندان و همسران او نمیشود.

و لذا ادعای بعضی از اهل سنت که همسران شخص مصداقا جزء اهل بیت او هستند و قهرا آیه شامل آنها نیز می‌‌شود، صحیح نمی‌تواند باشد چه اینکه ما منکر آن نیستیم که همسر شخص ممکن است از اهل بیت او بشمار می‌‌آید ولی تمام سخن در این است که آیه ناظر به افرادی خاص از اهل بیت آن حضرت است که در جریان مباهله حضور داشتند و لذا شامل غیر حاضرین نمی‌شود. چنانکه اگر فردی بگوید، این فرزندان من دارای چنین مقام و موقیعتی هستند چنین جمله‌ای حاکی از فضیلت همه فرزندان او نخواهد بود بلکه تنها آنهایی را شامل می‌شود که در جمع مشارالیه حضور داشته‌اند و لاغیر.

و اما دلالت آیه بر عصمت اهل بیت نیز ظاهراً واضح به نظر می‌رسد چه انیکه آیه کریمه می‌گوید، اراده خداوند تعلق گرفته است بر اینکه مطلق پلیدی و آلودگی را از اهل بیت بزداید و آنها را در کمال تطهیر قرار دهد و این چیزی است که با هیچ مرحله از آلودگی تناسب ندارد. و لذا علامه طباطبائی میفرماید: معنای آیه این است که اراده مستمره الهی تعلق گرفته که شما اهل بیت را مخصوص به عصمت گرداند و عقیده باطل و اثر عمل سوء را از شما اهل بیت می‌برد و این چیزی جز عصمت نخواهد بود.
آنچه بدان اشاره شد بخش ناچزی از آیات قرآن در باره فضیلت اهل بیت می‌باشد و اما درباره کسانی که در برابر اهل بیت درصد انتقال خلافت به دیگر تیره‌های قریش برآمدند قرآن کریم تکذیبی نفرموده باشد تجلیلی وجود ندارد و بلکه حداقل در باره‌ پاره از آنان تکذیب نیز وجود دارد.

بعنوان نمونه فخر رازی در تفسیر کبیر ج ۲۸ ص ۱۹۹ می‌نویسد: که « ولیدبن عقبه» که برادر مادری عثمان بود از طرف پیامبر (ص) مأمور جلب زکوه «بنی المصطفی» گردید و تصور کرد که آنها در صدد جنگ با او هستند و برای پیامبر (ص) خبر آورد که آنان از پرداخت زکات سرباز زده‌اند و با این مناسبت آیه ۶ از سوره حجرات نازل گردید: «یا ایها الذین آمنو ان جائکم و فاسق بنباء فبتینوا علی این تصبوا قوما بجهاله فتبصحوا علی ما فعلتم نادمین» در این آیه شریفه بوضوح «ولد» مصداق

فاسق معرفی شده و مسلمانان را از پذیرش خبر او بدون بررسی و تحقیق بر حذر داشته است. و در سبب اینکه قرآن ولید را فاسق نامیده بعضی برآنند که ولید پس از نزول آیات در تحریم شراب همچنان شراب می‌خورد وکم و بیش مسلمانان نیز این را می‌دانستند و هم او بود که در دوران عثمانی والی عراق شد و نماز صبح را که درحال مستی برگزار کرد و بیهوش در محراب افتاد و مسلمانان از مردم کوفه انگشتری او را نزد عثمان آورند علی (ع) بر او حد شراب خوار را اجرا کرد. بنابراین در پاسخ به این اختلاف نظر یعنی اینکه اهل بیت و رأس همه‌ آنان علی (ع) که مدعی خلافت پیامبر (ص) بودند که آیا اینان در ادعای خودشان بر حق بوده‌اند یا رجال قریش که از جمله آنان ولیدبن عقیه و خالدین ولید و … بوده‌اند؟

قرآن کریم می‌گوید علی (ع) ودیگر اعضاء اصحاب کساء معصوم بوده و اراده الهی بر طهاره‌ و پاکی آنها تعلق گرفته.
بنابراین اگر ما در این اختلاف جانب اهل بیت را مقدم داریم و حکم به خطای مخالفین آنها داشته باشیم بحکم قرآن کریم راهی را برگزیده‌ایم که خداوند صحت آنرا تأیید فرموده ولی اگر مخالفان آنها را پیروی ننمانیم راهی را پیموده‌ایم که حداقل تأیید الهی را با خود ندارد و در چنین شرائطی عقل چیزی جز پیروی از اهل بیت را فرمان نمی‌دهد.

پیدایش شکاف طبقاتی در اثر روش خلیفه دوم در تقسیم ثروت
دومین عاملی که در پیدایش انحطاط عظیم اجتماعی آنگونه که در بیانات مولای متقیان آمده است. تأثیر عمده‌ای داشت، روش خلیفه‌دوم در تقسیم ثروت و سهمیه رزمنده‌گان از بیت‌المال بود.
خلیفه دوم در حساسی‌ترین دوران شکوفائی اقتصاد اسلامی پس از فتوحات عظیمی که برای ارتش اسلام در جبهه‌های جنگ عراق و سوریه در برابر ارتش ساسانیان و رومیان رخ داد و بیان مناسبت سیل غنائم روانه مدینه شد تصمیم گرفت که حقوقی متفاوت برای نظامیان و غیر نظامیان

متناسب با افتخاراتی که درگذشته کسب کرده‌اند، قرار می‎دهد و به تعبیر خود او تصمیم گرفت با پرداخت سهمیه‌ای بیشتر و ارزنده‌تر شخصیت‌هی سیاسی و نظامی را دلجوئی نموده و خوشنودی هر چه بیشتر آنان را فراهم سازد و همین کار را هم کرد و بیان هدف نیز در کوتاه‌ مدت نائل آمد تا آنجا که همه‌سردمداران او را ثنا می‌گفتند و مدیریت و حسن سیاست او را می‌ستودند ولی طولی نکشید که ثروتهای عظیم صحابه آنان را به خوشگذرانی و لذائذ مادی غوطه‌ور ساخت و مستقلات

و املاک و دارائی خویش رسیدگی نموده و به احساسات هواداران خود پاسخ دهند. خلیفه‌دوم که متوجه این مطب شده بود در تلاش بود که آنها را در مدینه محدود سازد ولی سرانجام نارضایتی‌ها بر او فائق آمد و کشته سیاست غلطی شد که خود بنیاد نهاده بود.

سیره پیامبر اکرم (ص) در تقسیم بیت‌المال:
تردیدی نیست که پیامبر گرامی اسلام در توزیع بیت‌المال رعایت عدالت بمهفوم مساوات را می‌نموده‌اند و هیچ رزمنده‌ای را بر دیگری برتری نداد و در پیشگاه آن حضرت شجاعترین افراد مانند علی بن ابیطالب علیه السلام با ضعیف‌ترین سربازی که در جبهه صرفا حضور فیزکی داشت و در پیروزیها نقش چشمگیری نداشت از نظر حقوق اقتصادی مساوی بودند.

تنها امتیازی که در میان رزمندگان در دوران پیامبر گرامی اسلام اعمال می‌شد امتیاز سواره نظام بر پیاده بوده است بدین معنی پیامبر (ص) به سواره نظام دو سهم می‌داند سهمی برای خودش و سهمی نیز بخاطر مرکبی که در جهبه با خود آورده بود باو تعلق می‌گرفت و این امتیاز نیز از نظر هیچ مسلمانی تبعیض بشمار نمی‌آمد چه اینکه گذشته از نقش متفاوتی که سواره کاران در پیروزی سپاه اسلام با پیادگان داشند، اصولاً سپاهان اسلام باصطلاح کنونی همگی بسیجی بوده و حتی مرکب و همه لوازم جنگی را با بودجه مالی خودشان فراهم می‌کردند.

بنابراین کاملاً موجه می‌نمود که برای تشویق رزمندگان برای فراهم نمودن مرکبی که بتوان با آن در جبهه در صف سواره‌کاران قرار گرفت . سهمی ویژه در اختیار آنان قرار گیرد تا ضمن تشویق سپاهیان به تهیه مرکب نظامی بخشی از هزینه اقتصادی نگاهداری مرکب جنگی که در آن دوران کمتر از مخارج یک سرباز نبوده است جبران گردد. شگفت اینکه همین امتیاز نیز از از جانب پیامبر اکرم (ص) از دوران جنگ بنی قرنطیه اعمال شده است بدین معنی که در سالهای اول هجرت ا

ز جنگ بدر تا خندق که در سال پنجم هجرت رخ داده است همین امتیاز نیز در میان رزمندگان اعمال نمی‌شده است و این شاید بخاطر آن بوده که مسلمانان در شرائطی از محرومیت بوده‌اند که برتری سواره بر پیاده نیز برای آنان به مصلحت نبوده است زیرا نیاز آنها جدی بوده و یا اینکه اصولاً اکثریت قریب به کل رزمندگان مسلمانان پیاده بودند چنانکه مورخین درمورد جنگ بدر می نویسد در مجموع سپاه اسلام بیش از ۲ اسب و ۷۰ شتر وجود نداشته است. و شتران از غنیمت سهم نمی‌برده‌اند.

یعقوبی مورخ بزرگ در جلد دوم تاریخش می‌نویسد: پیامبر (ص) اموال بنی قرنطیه را تقسیم کرد و در این تقسیم سهم سواره را با پیاده متفاوت قرار داد و چنین بود که سواره ۲ سهم و پیاده ۱ سهم دریافت کرد و این اولین غنیمی بوده که پیامبر (ص) سهم سواره کاران را مشخص نمود و در این جنگ مجموع اسبهای حاضر در جبهه ۳۵ رأس بوده است.

از عبارت یعقوبی استفاده می‌شکود که روش تقسیم در غنایم بیش از سال پنجم تساوی عمومی بوده و حتی در بیان پیادگان و سواره‌کاران نیز تفاوتی وجود نداشته است چه اینکه اولاً غنائم جنگی زیاد نبوده و ثانیاً اکثریت مستضعف و به ویژه مهاجران که از دیگر بخشهای عربستان مثل مکه و طائف و ….. به مدینه هجرت نموده بودند در شرایط اقتصادی بدی بسر می‌بردند و حتی از استقلال اقتصادی برای اداره خودشان نیز برخوردار نبوده و به صورت وابسته با بومیان مدینه یعنی در خانه‌های انصار زندگی می‌کرده‌آن تا درجنگ با بنی نظیر که پس از غروه احد یعنی سال سوم هجرت رخ داد پیامبر اکرم با صلاح دید خود انصار این غنایم را به مهاجران اختصاص داد به این هدف که مهاجران نیز از استقلال اقتصادی حداقل برای اداره خانواده خودشان برخوردار باشند.

آنچه از اموال یهودیان بین نصیر ( که بدون نبرد در اختیار پیامبر (ص) قرار گرفته) متعلق است بخدا و رسول و ذی‌القربی و یتیم‌ها و بیچارگان و در راه ماندگان تا ثروت تنها در میان بی‌نیازان دست بدست نگردد. بنابراین هر آنچه را پیامبر (ص) به شما می‌دهد بگیرید و هر آنچه از آن منع می‌کند شما نیز آنرا نخواهید …. این اموال برای فقیران مهاجری است که از خانه و کاشانه خودرانده شده‌اند و فضل و رضای خداوند را می‌‌طلبند و خدا و رسول او را یاری می‌دهند و آنان بحقیقت از راستگویان هستند.

از ابن عباس صحابی و مفسر بزرگ قرن اول هجری نقل شد که پیامبر (ص) روز پیروزی بریهودیان «بنی نضیریه» انصار (مردم مدینه) فرمود: اگر مایل هستید اموال و خانه‌هایتان متعلق به خودتان باشدو این اموال مخصوص مهاجران باشد. انصار پاسخ دادند: هم این اموال متعلق به مهاجرین باشد و هم آنها را در مال و خانه‌های خودمان شریک می‌سازیم وباین مناسبت آیه ۹ از همین سوره نازل شد ک: ویؤثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون.
اعطای پیامبر (ص) به مؤلقه قلوبهم در جنگ

تنها موردی که در دوران پیامبر تساوی در تقسیم مراعات نشد و اعتراضاتی را از جانب اصحاب نسبت به پیامبر (ص) موجب گردید جنگ حنین است که این جنگ پس از فتح مکه رخ داد و تعدادی از بزرگان تازه مسلمان مکه و یا بظاهر مسلمان در سپاه اسلام شرکت نموده بودند و لذا پیامبر (ص) پس از پیروزی ترجیح داد، به این تازه مسلمانان یا در حقیقت بظاهر مسلمانان سهم ویژه‌ای تحت عنوان مؤلقه قلوبهم قرار دهد تا دشمنی ها را فراموش نموده و علاقمند به اسلام گردند.

پر واضح است که این تصمیم پیامبر (ص) دقیقاً بر اساس آیه از قرآن کریم اتخاذ شده است که سهمی از رکوه را خداوند به مؤلقه قلوبهم اختصاص داده است انما الصدقات للفقراء و المساکین والعاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارصین و فی سبیل‌الله و ابن السبیل….
جز این نیست که زکات بایستی بین هشت طایفه تقسیم گردد و آنان عبارتند از تهی دستان و بیچاره‌گان و مأموران جمع‌آوری زکات و آنان که با دریافت زکات ممکن است قلبهایشان متمایل به اسلام گردد و در راه آزادسازی بردگان و پرداخت بدهی بدهکاران و هر راه که خشنودی خدا را بدنبال داشته باشد و نیز برای در راه ماندگان خواهد بود.

بنابراین کار پیامبر (ص) کاملاً مطابق با موازین قانونی اسلام بود ولیکن شاید بخاطر اینکه اولا این افراد دورانی طولانی جزو اولین مخالفین اسلام بودند افرادی مانند ابوسفیان در میان آنها بودند و از طرفی بخاطر اینکه بعضی از اینها نسبت فامیلی با پیامبر (ص) داشتند و از جهتی نیز این جریان درست بدنبال فتح مکه رخ داد و شاید مسلانان این کار را نوعی گرایش فامیلی با همشهریگری از جانب پیامبر (ص) بحساب می‌‌آورند و لذا آنرا نوعی بی‌مهری از جانب پیامبر (ص) نسبت بخودشان تلقی نمودند و نارضایتی خود را ابراز داشتند

که پیامبر (ص) و بعضی از یاران دیگر در جریان آن قرار گرفتند ولی پیامبر (ص) بسرعت از آنان دلجوئی نمود و همگان با کمال علاقمندی رفتار پیامبر (ص) را صحیح دانستند و از کار خویش پوزش خواستند. ولی درباره اینکه آیا پیامبر (ص) در جنگ حنین از غنائم جنگی سهمی ویژه برای مؤلقه‌ قلوبهم قرار داد، یا اینکه این احسان و بزرگواری از سهم رزمندگان نبوده بلکه از خمس غنائم بوده است که قانوناً از اموال عمومی و اختیار آن در درست حاکم است، اختلاف ناچیزی وجود دارد.

بعضی از مورخین تصور کرده‌اند که پیامبر (ص) به ابوسفیان و … از همان اموالی که رزمندگان در صورت تقسیم بایستی آنرا دریافت می‌دانستند سهم داده است ولی بعضی دیگر معتقدند که این سهم از خمس غنائم بوده که قانونا متعلق به پیامبر (ص) و رزمندگان در آن سهیم نیستند بوده‌‌ است. واقدی درکتاب مغاری می‌نویسد: هنگامی که پیامبر (ص) به قریش و دیگر قبائل عرب از غنائم بخشهائی داشت و به انصار چیزی نداد و مردم مدینه از این کار دلگیر شدند و سخن فراوان گفته شد تا آنجا که گفتند درموقع جنگ ما صحاب او بودیم ولی در موقع تقسیم عشیره و فامیلش

را مقدم داشت ایکاش می‌دانستیم که آیا این کار بفرمان خدا بوده تا بدان رضا می‌دادیم و یا تصمیم آن از ناحیه خود پیامبر (ص) گرفته شده تا او را منع می‌کردیم. این سخن موقعی به پیامبر (ص) رسید سخت نگران شد و در این حال سعد بن عباده بر او واردشد و پیامبر (ص) جریان را از او جویا شد و فرمود که نظر و عقیده‌ خودت در این مورد چیست؟ سعد پاسخ داد من هم یکی از آنها هستم من نیز دوست داشتم علت این کار را می‌دانستم.

پیامبر (ص) به سعد فرمان داد مردم مدینه را گرد آورد و سپس پیامبر (ص) نزد آنان آمد و در حالیکه آثار نگرانی در چهره‌اش مشهود بود فرمود: ای مردم انصار،آیا شما گمراه نبودید و خدواند بوسیله من شما را هدایت نمود؟ آیا تهیدست نبودید و خدا شما را بی‌نیاز ساخت ؟ و دشمن یکدیگر نبودید و خدا قلبهای شما را به هم الفت داد؟ پاسخ دادند آری یا رسول‌الله چنین بوده است خدا و رسول او بر ما منت دارد و لطف نموده است؟
پیامبر (ص) پاسخ داد بخدا که اگر می‌خواستید می‌توانستید بگوئید (و راست نیز گفته بودید): درحالیکه فامیلیت تو را تکذیب نمودند ما تو را پذیرفیت و تصدیق نمودیم و در زمانی که یاوری نداشتی ما تورا یاری دادیم و هنگامیکه مردمت تورا راندند. ما تو را پناه دادیم و ما با تو مواسات نمودیم.
سپس فرمود: ای گروه

انصار آیا بخاطر اینکه من از مال دنیا چیزی به گروهی بخشیدیم تا مسلمان شوند نگران شده‌اید. آیا راضی نیستید که مردم همراه، گوسفند و شتر بروند و شما پیامبر را با خود داشته باشید؟ اقسم بخدایی که جان محمد در دست اوست که اگر هجرت مطرح نبود من خود را مردی از انصار می‌دانستم و اگر هم همه مردم بجانبی روند و انصار بجانب دیگر من در جانب انصار خواهم بود…. سپس فرمود: خداوند (انصار را مورد لطف خویش قرار بده و نیز فرزندان انصار را و نیز فرزندان فرزندان انصار را.)

مردم مدینه آن چنان از این برخورد عاطفی پیامبر (ص) شاد شدند که از شوق اشک ریختند وبا خوشنودی به جایگاه خویش بازگشتند. همچنین ابن هشام در «السیره النبویه» این جریان را تقریباً بهمین صورت آورده و او نیز مشخص نکرده که آیا عطای پیامبر (ص) به مولفه قلوبهم آیا از اصل غنایم بوده یا از خمس غنایم ولی ابن سعد در طبقات تصریح دارد….. که این بخشش همه ‌اش از خمس غنائم بوده است. اجمالا در این معنی تردیدی نیست که روش پیامبر (ص) در تقسیم بیت

المال مبتنی بر تساوی بوده است و بر این معنی نه تنها علی (ع) تصریح فرموده بلکه خلیفه دوم که خود مبتکر بتعیض در توزیع بیت المال بوده هم او نیز اعتراف داشته که روش پیامبر (ص) بر تساوی بوده و لذا در پایان کار که از آثار سوء روش خودش وحشت کرده بود گفت اگر تا سال دیگر زنده بمانم به همگان سهم مساوی خواهم داد چنانکه پیامیر (ص) چنین می‌نمود.

پیامبر اکرم نه تنها خود فامیل خودش را بر دیگران مقدم نمی‌دانست بلکه بر عکس دیگران را به خود و نزدیکان خویش مقدم می‌دانست و روش زندگی آن بزرگوار آنچنان در اوج قدرتش زاهدانه بود که بسیاری به خاطر همین ایثار و از خودگذشتگی آن حضرت مسلمان شده‌اند که بعنوان نمونه عدمی بن حاتم طائی که در سال دهم هجری مسلمان شده است زندگی پیامبر (ص) ساده‌تر از هر مسلمان دیگر معرفی می‌کند.آغاز پیدایش روش تبعیض و پدایش اختلاف طبقاتی شدید در جامعه اسلامی
همه ‌مورخین ظاهراً بر این معنی اتفاق دارند که روش پیامبر(ص) در تقسیم عادلانه بیت‌المال در تمام دوران زندگی آن بزرگوار و نیز در دوران کوتاه خلافت ابی بکر حفظ شد و ابوبکر نیز در تقسیم بیت‌المال فردی را بر فرد دیگر مقدم نمی‌داشت و موقعی خلیفه دوم عمر باو پیشنهاد داد که سهم افراد رابه تناسب موقعیت اجتماعی و سوابق افتخار آمیز آنها متفاوت قرار دهد او نپذیرفت و گفت خداوند در این اموال فردی را بر فردی مقدم نداشته و تنها میفرماید: انما الصدقات للفقراء و المساکین و تفاوتی برای مردمی نسبت به مردم دیگر مطرح نساخته است.

البته پرواضح است که د ردوران ابوبکر که همه جنگها جنگ داخلی بوده عملا در جنگها غیمتی چشمگیر وجود نداشته و اوضاع و شرائط متلاطم دوران بعد از وفات پیامبر (ص) همراه با فقر نسبی عموم مسلمان، نیز به ابوبکر اجازه‌نوآوری نمی‌ داده است بنابراین برفرض که رأی ابوبکر بر خلاف روش پیامبر (ص) می‌بود شرائط برای دگرگونی مناسب نبوده است.

ولی در دوران خلیفه دوم اوضاع و شرائط کاملاً متفاوت با دوران ابوبکر بود چه اینکه جنگهای دوران عمر تقریبا همه‌اش جنگ خارجی بود و این جنگها که در آغاز خلافت ابوبکر آغاز شد و همگی با پیروزیها و غنائم فراوان همراه بود موجب شد که از آ‎غاز خلافت عمر سیل غنائم به مدینه سرازیر شود و در این دوران حساس عمر تصمیم گرف که سهم مسلمانان را بصورت متفاوت آن هم تفاوتی زیاد که از دوازده هزار درهم تادویست درهم بوده است، به آنها بپردازد و این روش بزرگترین ضربه را بر معنویت مسلمانان و پیروی آنها از سنت و روش اخلاقی پیامبر (ص) وارد ساخت.

قاضی ابویوسف در کتاب الخراج می‌نویسد: هنگامی که مالی از «بحرین» نزد ابوبکر آورند پس از آنکه وعده‌های پیامر (ص) را در مورد اموال در اختیار افرادی قرار داد باقی آن اموال را هر چه بود، بین کوچک و بزرگ، برده و آزاد، مرد و زن تقسیم کرد و به هر فردی ۴/۱ ، ۷ درهم تعلق گرفت. و در سال بعد مال بیشتری آمد و ابوبکر آن را بین مسلمانان تقسیم کرد و بهر کسی ۲۰ درهم رسید.
پس جمعی از مسلمانان باو مراجعه کردند و گفتند: شما این مال را به تساوی تقسیم کردی در حالیکه گروهی در بین مردم هستن که دارای سابقه و افتخاراتی هستند. چه خوب بود آنها را بمیزان سوابق و افتخارشان مقدم می‌داشتی و برتری می‌دادی.

ابوبکر پاسخ داد: آنچه در باره سوابق و افتخارات بعضی گتید من آنرا خوب می‌دانم و آن چیزی هست که ثواب آن به عهده خداوند است ولی این ثروت وسیله اداره دنیای همه ‌مردم است بنابراین مساوات در مورد آن بهتر از برتری جویی است. ولی هنگامیکه عمر به خلافت رسید و فتوحاتی رخ داد گغت: لااجعل من قاتل رسول الله کمن قاتل معه- من کسانی را که با پیامبر جنگیده‌اند و اکنون مسلمان می‌شوند را با کسانی که همراه پیامبر با دشمنان آن حضرت پیکار نموده‌اند مساوی قرار نمی‌دهیم.

و بر این اساس بعضی را بر بعضی برتری داد و برای بدریها از مهاجرین و انصار ۵ هزار درهم سهم قرا رداد و به آنها که در بدر حضور نداشتند ۴ هزار درهم قرار داد و آنها که دارای سابقه‌ای همانند سابقه بدریان بودند ولی در بدر حضور نداشتند کمتر از این قرار داد و هر یک را طبق مرتبه خودش قرار داد و نیز قاضی ابویوسف، می نویسنده: ابومعشر برای من نقل کرد که هنگامیکه در دوران عمر فتوحاتی رخ داد و اموال بمدینه آورده شد عمر گفت: در این اموال ابوبکر رانظری بود ولی من نظری دیگر دارم وگفت: من کسانی را که با پیامبر (ص) جنگیده‌اند را با کسانی که به یاری پیامبر (ص

) برخاسته‌اند مساوی قرار نمی‌دهم و لذا به بدریان ۵ هزار درهم و به آنان که دارای سابقه اهل بدر بوده‌اند ولی در بدر حضور نداشتند ۴ هزار درهم قرارداد و به زنان پیامبر ِ(ص) هر یک دوازده هز ار دهم می داد جز به صفیه و جویریه که برای آن دو شش هزار درهم قرار داد و آن دو نپذیرفتند عمر گفت سهم دیگر زنان پیامبر (ص) را به خاطر این که مهاجر بوده‌اند بیشتر قرار دادم ولی آن دو گفتند این سهم به خاطر همسری پیامبر (ص) به آنان تعلق می‌گیرد و ما از این جهت با آنها

مساوی هستیم و عمو قبول کرد و برای آنها نیز دوازده هزار درهم قرار داد. و به عباس عموی پیامبر (ص) نیز دوازده هزار درهم داد و به «اسامه بن زید» ۴ هزار درهم داد و برای پسرش عبدالله ۳ هزار هم قرار داد هنگامیکه عبدالله به پدرش اعتراض کرد عمر پاسخ داد که تقدم اسامه به خاطر آن است که پدرش از پدر تو در نزد پیامبر (ص) محبوبتر بود و خود او نیز از پسر عمر در نزد پیامیر (ص) محبوبتر بوده است…. و این روش در تمام دوران عمر ادامه یافت. همچنین قاضی ابویوسف

می‌نویسد: که عمر به مردم عادی مکه ۳۰۰ درهم می‌داد و بر اساس یک روایت تنها به عایشه همسر پیامبر (ص) دوازده درهم داد و بی باقی زنان آن حضرت ده هزار درهم می‌داد و امام حسن و امام حسین را همانند پدرشان

علی (ع) پنج هزار درهم داد یعنی به علی (ع) سهمی مساوی همه جنگجویان بدر می‌داد.
و نیز یعقوبی در تاریخ می‌نویسد: عمر به عقیل بن ابطالب و سه تن دیگر دستور داد برای حقوق افراد فراهم آورند و به آنان گفت مردم رابه ترتیب مقاماتشان در دیوان ثبت کنید و بنی‌عبد مناف را درصد دیوان قرار دهید…. و سهمیه بدریان را ۳ هزار درهم داد و به قولی برای افرادی از انصار که در بدر شرکت داشتند چهار هزار درهم قرارداد و برای اهل مکه و بزرگانی از آنها مانند ابوسفیان و معاویه بن ابی سفیان پنج هزار درهم سهم قرار داد و به زنان پیامبر (ص) ۶ هزار درهم جز اینکه به عایشه و ام حبیبه و حضه دوازده هزار درهم می‌داد و به صفه و جویریه پنج هزار درهم داد و به مردم مکه که مهاجرت نکرده بودند ششصد و هفتصد و برای اهل یمن چهارصد و برای مردم قبیله مضر ۳۰۰ و برای قبیله‌ی ییعه۹ دویست درهم تعیین کرد.

بعقوبی همچنین می‌نویسد که عمر برای اشراف عجم نیز دو هزار درهم تعیین کرد و گفت اینها اشراف قوم خود هستند و من می‌خواهم بوسیله آنها دیگران را هم دلجوئی نمایم، ولی در سال آخر عمرش گفت اگر زنده بمانم روش را به روش پیامبر (ص) یعنی تساوی بر می‌گردانم.
بلاذری و فتوح البدان می‌نویسد: عمر عطای خویش را از آل رسول الله (ص) آ‎غاز کرد و برای عایشه دوازده هزار درهم بنوشت و برای دیگر همسران آن حضرت ده هزار مقرر داشت و برای علی بن ابیطالب پنج هزار درهم معین کرد و همانند آنرا برای بنی‌هاشم که در جنگ بدر حضور داشتند بنوشت.
پیدایش انحرافات اجتماعی در جامعه اسلامی در اثر سیاست اقتصادی و قومی خلیفه دوم
تبعیض در توزیع بیت المال آنهم در زمان فتوحات عظیم در جبهه‌های ایران و روم و انتقال ثروتی بزرگ به مرکز اسلام یعنی مدینه النبی، بسرعت جامعه اسلامی را دچار اختلاف طبقائی گسترده‌ای نمود یعنی اقلیتی که تا مرز دوازده هزار در هم در هر تقسیم دریافت می داشتند بسرعت ثروتمند شدند بگونه‌ای ک دیگر مدینه برای آنان تنگ شده بود و لذا به بهانه‌های مخلتف ممتازان جامعه اسلامی و از جمله سردمداران قریش از عمر تقاضای خروج از مدینه را داشتند ولی عمر که خود متوجه خطر شده بود و می‌دانست خروج این گروه که در موقعیت اجتماعی حساسی قرار دارند ممکن است کنترل آنها را دیگر برای دستگاه خلافت ناممکن سازد.

و لذا گذشته از این که به آنها اجازه خروج از مدینه نمی‌داد و حتی برای شرکت درجهاد آنها را آزاد نمی‌گذاشت در مواردی نیز به بهانه هائی بعضی از این ثروتمندان را تهدید می‌کرد و گاه نیمی از اموال آنان را مصادره میکرد چنانکه با خالدبن ولید یکی از سران معروف در جبهه‌های ایران و روم چنین کرد.
عمر اموال گروهی از عمال خودش را تنضیف کرد نیمی از آنرا برای خودشان باقی گذاشت و نیمی را به بیت المال باز گردانید و بقولی از جمله این عمال سعد بن ابی وقاص والی عمر بر کوفه و عمر بن عاص والی منصوب از جانب عمر بر مصر و والی بحرین یعنی ابی هریره و …. بوده‌اند و نیز هنگامی که گروهی از قریش از عمر اجازه جهاد خواستند عمر به آنها گفت شما در دوران پیامبر (ص) جهاد خود را کره‌اید و سپس عمر تصریح کرد که من حلقوم قریش را در دهانه این وادی گرفته‌ام. نبایستی شما خارج شوید و گرنه مردم را به چپ و راست خواهید کشید. علدالرحمن بن عوف گفت بلی ای امیر مؤمنان ولی اگر بدین جهت از خروج از مدینه ما را باز می‌داری چرا از شرکت در جهاد ما را منع می‌کنی؟

عمر پاسخ داد که اگر سخن تو را بشنوم و جواب نگویم برای تو بهتر است از اینکه پاسخ دهم پس آنگاه عمر سخن را بجاهای دیگری کشانید و مقداری در باره ابوبکر سخن گفت و سرانجام گفت بیعت ابی بکر لغزشی بود که خداوند شر آنرا دفع کرد.
گفتار یعقوبی حاکی از این است که اختلاف طبقاتی و ثروتمند شدن گروهی از یاران پیامبر (ص) و رجال قریش تعادلی اخلاقی را به هم زده بود و توده مردم به پیروی از آنان به رقابت در ثروت روی آورده بودند و قهراً این گروه ممتاز و بویژه رجال قریش که از دیرباز زمامدار سیاسی جامعه عرب بودند می توانستند مردم را گرد خویش جمع نموده و برای دولت مرکزی مشکلاتی را ببار آورند. و مصیبت بزرگتر در این اختلاف طبقاتی . این بود که کسانی غرق در ثروت شده بودند و به رفاه و خوشگذارانی و سرمایه‌اندوزی روی آورده بودند که چهر‌ه های درخشان مسلمانان اولیه بودند و از یاران نزدیک پیامبر (ص) بشمار می‌آمدند و قهراً توده مردم حقیقت اسلام را در روش اینان جستجو می‌کردند و هنگامی می‌دیدند که آنها غرق رفاه و خوشی هستند ضمن اینکه از نظر معنوی سست می‌شدند اصولاً در اینکه اسلام آئین عدالت است نیز دچار تردید می‌شدند.

و بدیگر سخن انتظار توده مردم از یاران اولیه پیامبر (ص) این بود که اگر در اسلام معنویتی وجود داشت بایستی در این افراد مشاهده می‌شد. از این جهت موقعی در اینها گرایش به مادیات و تنازع در قدرت را مشاهده کردند آنان نیز بدنیا روی آوردند و احیاناً هر گروهی به حمایت از یکی از این رجال برجسته برخاستند و همه زحمات پیامبر گرامی اسلام در مدت ۲۳ سال دوران رسالتش در مدت زمان مشابهی یعنی دوران خلیفه دوم و سوم نابود گردید.

گرایشهای قومی و احساسات ناسیونالیستی از دوران خلیفه دوم
مصیبت بزرگتر در وراء‌ همه‌ این شکاف طبقاتی و رقابت‌های سیاسی و رفاه طلبی و … این بود که همه این انحرافها رنگ ناسیونالیستی و برتری جوئی قومی بخود گرفته بود بدین معنی که خلیفه دوم تبعیض را در حقیفت، رنگ افتخارات قومی را داده بود یعنی در کنار امتیاز به افرادی که در دوران غربت اسلام مسلمان شده و برای اسلام متحمل زحمات شده بودند شرافت ملی وخانوادگی نیز جایگاه ویژه ای داشت و به همین جهت افرادی مانند ابوسفیان و معاویه و ولیدبن عقبه و مروان و

…. که تا آخرین لحظه به پیامبر (ص) جنگ کرده بودند نیز در ردیف جنگجویان بدر حقوق می‌گرفتند و بدیگر سخن حقوق ابوسفیان و معاویه با علی بن ابیطالب (ع) طبق بعضی از منابع مساوی بوده است. یعقوبی می‌نویسد: اول ما عمل به عمران رد سبا یا اهل للرده الی عشائرهم قال: انی کرهت این یصیرالنبی سنه علی العرب
اولین کاری را که عمر پس از آ‎غاز زمامداری خویش انجام داد این بود که همه آنها که در جنگهای دوران ابوبکر از اعراب و گروههائی که تحت عنوان مرتدان می‌جنگیدند و به اسارت درآمده بودند و احیاناً به کنیزی و بردگی گرفته شده بودند، همگی را آزاد ساخت و گفت من کراهت دارم که بردگی در میان ملت عرب مانند رومیان و ایرانیان و …. رسمیت یابد. پرواضح است که پیدایش شکاف طبقانی انهم درقالب دینی همراه با حسن ناسیونالیستی قومی و نژادی، نه تنها از نظر

معنوی ضررهای مهمی را به اخلاق و گرایشهای ارزشمند انسانی وارد می‌آورد بلکه حداقل برای ملل غیر عرب نگرانیهای فراوانی را موجب شد. و متأسفانه این معنی در دوران خلیفه‌ دوم دربدترین شکل خودش تحقق یافت و بتدریج نارضایتی ملتهای غیرعرب در حدی شدت یافت که خلیفه دوم مجبور شد دست به اقداماتی بزند و گروههائی را از قبیل یهودیان خبیر و مسیحان نجران را از حجاز اخراج نماید و به نجران عراق و …. اعزام دارد وبه بردگان بلکه آزادگان مسلمان از مردم ایران و رو

م اجازه ورود به مدینه را ندهد. آنچه تحت عنوان عدم جواز ورود غیر مسلمان به سرزمین حجاز و بویژه حرمین شریفین در فقه اهل سنت مطرح است به تصریح تاریخ معتبر در زمان پیامبر (ص) وجود نداشته و اینها پدیده‌هائی است که از دوران خلیفه‌ دوم آ‎از گردیده است. بعنوان نمونه عبدالرزاق ابن همام الصنعاتی در کتاب المنصف عباراتی را بیان می‌کند.
که از آن عبارات نتیجه می‌شود که اولاً از دوران خلیفه دوم افراد غیر مسلمان بصورت کلی از ورود به مدینه منع شدند و به تجار غیر مسلمان که معمولاً یهودی و مسیحی بوده‌اند تنها برای سه روز اجازه توقف در مدینه داده می‌شده است و یا بمیزانی که برای فروش متاع خودشان وقت لازم داشته‌اند به آنها مهلت داده می‌شده‌ است، و ثانیاً از گفتار اعتراض آمیز عمر نسبت به ابن عباس

استفاده می‌‌شود که عمر با حضور مسلمانان ایرانی و غیرایرانی که عرب نبوده‌اند در شهر مدینه مخالف بوده‌است چه اینکه در حقیقت گرایش قومی در میان مسلمانان عرب، بمرحله‌‌ای از شدت رسیده بود که تحمل غیر اعراب برای آنان دشوار بوده و بالطبع در چنین شرائطی غیر اعراب و از جمله ایرانیان مسلمان که اصطلاحاً به آنها بنی الاحرار می‌گفتند نیز از حقوق اجتماعی و سیاسی نیز محروم بوده‌اند فی‌المثل مردم عرب از این دوران دیگر حتی حاضر به ازدواج با غیر عرب نبوده‌اند و متأسفانه این گرایشهای قومی بتدریج در دوران امویها شدت بیشتری گرفتن تا آنجا که از نظر فقهی پاره‌ای از فقها، اهل سنت ازدواج مرد ایرانی و …. با زن عرب را باطل دانستند به این دلیل

که غیر عرب همتای عرب نیستند و در صحت ازدواج هتما بودن معتبر است وعجیب اینکه این خود برتربینی در میان عرب بگونه‌ای شدید شد که ابوحنیفه که خود فردی ایران است حکم به بطلان ازدواج غیر عرب با زن عرب داده است البته پرواضح است که مردان عرب حق داشته‌اند همسر غیر عرب برگزینند…. دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی در کتاب حقوق اسلام می‌نویسد: ایرانیان مسلمان که از وضع ناهنجار حاکم بر مدینه رنج می‌بردند مکرر به علی (ع) مراجعه نمودند و میگفتند: ما به پیامبری ایمان آوردیم که در نظر او بلال و سلمان با بزرگترین فرد قریشی یکسان بودولی اینان ما را با خود برابر نمیدانند علی (ع) به آنان وعد داد که با رجال حکومت سخن گوید و چون آنهانصایح علی (ع) را نپذیرفتند بایرانیان گفت: تجارت پیشه کنید خداوند شما را از عطاء

آنهایی نیاز خواهد ساخت.
حاصل اینکه خلیفه دوم بر این معنی تأکید داشت که در مسئولیتهای دینی و …. تا آنجا که ممکن است از اعراب استفاده شود و این سیاست در تمام دوران امویها بصورت جدی ادامه یافت و به دیگر سخن سیاست دولت در دوران امویها تبعی از سیاست خلیفه دوم بوده است و اصولاً همه انحرافاتی که در دوران خلیفه سوم به بعد خودنمائی کرد، هر چند نویسندگان بسیاری این انحرافات را معلول سیاست غلط عثمان و یا ضعف و پیری او دانسته‌اند، ولی بحقیقت معلول سیاست علط عمر بوده است گو اینکه بخاطر اینکه این سیاست تازگی داشت جزء در دوران پایانی خلاقت عمر، عوارض و آثار سوء آن برای همگان مشهود نبود

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.