مقاله محمد تقی بهار


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله محمد تقی بهار دارای ۵۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله محمد تقی بهار  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله محمد تقی بهار،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله محمد تقی بهار :

پیشگفتار
بهار آخرین استاد شعر کلاسیک فارسی است . شاعری از تبار بزرگان که به ویژه قصیده سرایی ، ادامه دهنده راه استادانی چون رودکی و عنصری و فرخی و ناصر خسرو و سنائی و انوری بشمار می آید ؛ اما در عین حال نسبت به گرایش های شعر نو عنادی ندارد و خود نیز در زمینه شعر نو معتدل طبع آزمائی کرده است . بهار در زندگی اش همواره آزادیخواه و ایران دوست باقی ماند اما با هوشیاری و مهارتی که می توان آن را نوعی هنر صیانت نفس نامید از تصفیه های خونین نظام رضا شاهی جان به در برد . او که طرفدار رنجبران و فقرا بود در عین حال زندگی سیاسی همواره به جناح قوام السلطنه وفادار ماند که مظهری از اشرافیت کشور شمرده می شد . بهار البته ادیب و هنرمندی پرورده انقلاب مشروطیت و فرهنگ مردم گرای آن بود اما بهار در مقایسه با سه شاعر برگزیده همین انقلاب عاقبت بهتری داشت ؛ عارف قزوینی سال های آخر عمر خود را در تبعید و فقر سپری کرد میرزاده عشقی با گلوله مزدوران نظمیه ترور شد و فرخی یزدی در زندان دیکتاتور سر به نیست گردید و حتی گورش نیز شناخته نیست. بهار که جهنم و منش آنها را داشت پس از دو بار به زندان افتادن توانست زنده بماند در اواخر سلطنت رضا شاه شغل دانشگاهی و فرهنگستانی بگیرد و در زمان سلطنت محمد رضا شاه در کابینه قوام السلطنه وزیر فرهنگ شود . با همه این احوال نمی توان حضور مستمر بهار را از مقوله سازش و تسلیم دانست ؛ چرا که با توجه به حجم آثار با ارزشی که چه در زمینه شعر و چه در عرصه تحقیقات ادبی پدید آورده است می توان گفت که زندگی بهار خود پدیده أی است شایسته بررسی : به عنوان یک ادیب و یک مرد سیاسی .

برای چنین جستجوئی مفیدترین منبع شعرهای خود بهار است که بر میراث پنجاه سال شاعری و کل زندگی صاحب اثر شهادت می دهد. خوشبختانه دیوان چاپ شده بهار نخست بر پایه تاریخ سرودن شعرها تنظیم شده و هر شعر نیز شناسنامه یا معرفیکوتاهی بر پیشانی دارد. دو دیگر این که در بهار سودائی هست شاید بتوان گفت سودای یادگار نهادن . او همواره نگران است که برای خوانندگان بعدی سرچشمه مار و انگیزه آثارش را روشن کند ؛ کمتر شاعری هست که چون او این همه آگاهی از جزئیات زندگی اش در اثرش نهفته باشد. بر پایه این امکانات شاید بتوانیم حرف های نگفته را فاصله های خالی میان سطور را نیز به نوعی حدس بزنیم . می دانیم که بخش عمده ای از سروده های بهار در دوران اختناق و نظارت ممیزی پدید آمده است ؛ شاعر به روشی تقیه آمیز منظومه هایی تدارک دیده که سرشار از گوشه و کنایه هاست و در آن قطع کلام های عمدی و سکوت های قهری با پژوهش گر شکیبا سخن می گویند.

کودکی و نوجوانی
محمد تقی ملک الشعراء بهار در ۱۸ آذرماه ۱۲۶۵ شمسی در محله سرشور شهر مشهد به دنیا آمد . پدر او میرزا کاظم متخلص به صبوری ، ملک الشعراء آستان قدس رضوی بود . خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (متوفی به سال ۱۱۹۲ ش) شاعر و قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه قاجار می دانند . انتخاب تخلص صبوری از سوی پدر بهار نیز به همین مناسبت است . در عین حال این خاندان خود را از تبار برمکیان به شما می آورند و بهار در شعری به این مورد اشاره می کند ( شاید انتخاب نام «نوبهار» از سوی شاعر برای روزنامه اش که در اوان جوانی تأسیس کرد ، به همین علت باشد ؛ چراکه برمکیان تولیت معبد بودائی «نوبهار» را در بلخ به عهده داشته اند ) . مادر بهار از یک خاندان اصیل تجارت پیشه و نیاکانش از معاریف گرجستان و مسیحیان قفقاز بودند که پس از جنگ های ایران و روس توسط عباس میرزا به ایران آورده شده و دین اسلام را پذیرفته بودند .
بهار در چنین خانواده ای ابتدا در چهار سالگی نزد زن عمویش تحصیلات ابتدائی متداول (قرآن ـ فارسی) را آغاز می کند . سپس به مکتب مردانه می رود . کتاب صد کلمه را در مکتب و شاهنامه فردوسی را نزد پدر می خواند . اولین شعر خود را در هفت سالگی در بحر نقارب می سراید و از پدر جایزه می گیرد :
تهمتن بپوشید ببر بیان بیامد به میدان چو شیر ژیان
بین هفت تا ده سالگی در مکتب شعرهایی می گوید : از جمله مکتب دار پیر و بعضی هم مکتبی ها را هجا و برخی دیگر را مدح می کند . در ده سالگی در راه سفر به کربلا ، همراه با خانواده ، در بیستون بیتی می سراید ، که پدر غالباً آن را به شوخی در مجالس دوستانه می خواند :
به بیستون که رسیدم یک عقربی دیدم
اگر غلط نکنم از لیفند فرهاد است

تا پانزده سالگی ، محمد تقی جوان در شاعری و نیز شعر و نقاشی طبع خود را آزموده است . اما پدر که تا این هنگام مربی و مشوق اوست ، ناگهان معتقد می شود که زمانه عوض شده و فرزندش با شعر نمی تواند زندگی خود را تامین کند و باید به دنبال کسب تجارت برود. بنابراین تحصیل او را متوقف می کند و فرزند را ، برای فراگرفتن راه و رسم کاسبی ، به دکان بلور فروشی دائی اش می فرستد ، اما بهار در روح خویش شاعر است و برای دل خود همچنان می سراید . در سال ۱۲۸۳ ش ، در هجدهمین بهار عمر شاعر پدرش در می گذرد و مسئولیت سرپرستی خانواده ، یعنی مادر و خواهر و دو برادر کوچک به عهده شاعر جوان می افتد ، قصیده ای در مدح مظفرالدین شاه می نویسد و به تهران می فرستد . به پاداش آن شاه یکصد تومان صله برای بهار می فرستد و لقب پدر ـ ملک الشعرائی آستان قدس رضوی را به وی تفویض می کند . این سخن سرای هجده ساله آنچنان در آثاری که می سراید مهارت به خرج می دهد که اغلب فضلای معاصر کارش را باور نمی کنند و اشعارش را از سروده های پدرش می دانند ، بنابراین بارها در مجامع ادبی با بدیهه سرائی مورد آزمایش قرار می گیرد ، تا بالاخره تثبت می شود. از آن جمله می توان به چند رباعی ، که با التزام کلمات خاص فی المجلس سروده شده اشاره کرد . مثلاً :
با استفاده از چهار واژه تسبیح ، چراغ ، نمک و چنار ، رباعی زیر را فی البداهه ساخت :
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتار ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار
اما گرچه شاعر از نظر همشهریانش تثبیت شده است ماجرای شک به استعداد او سالها دنباله می یابد ، چنان که شایع می کنند که وی اشعار و تخلص خود ، یعنی «بهار» را از دیوان خطی شاعری گمنام به نام بهار شیروانی برداشته است و این شک پراکنی بی خیال شعرهای تازه ای که بهار به مناسبت اوضاع روز می سازد با نوعی عناد سال ها ادامه می یابد .

به هر حال شاعر جوان ، که با به دست گرفتن شغل پدر از تامین معاش آسوده شده ، به ادامه تحصیلات ادبی می پردازد ؛ اصول عالی ادب فارسی و مقدمات عربی را نزد ادیب نیشابوری و صیدعلی خان درگزی و سایر فضلای خراسان فرا می گیرد . آرزو دارد برای ادامه تحصیل به فرنگ برود و در رشته أی از علوم جدید تخصص به دست آورد ، اما مسئولیت سرپرستی خانواده از یک سو و آغاز انقلاب مشروطیت که قالب های ذهنی او را در هم ریخته موجب تحول عمیقی در اندیشه اش می شود ، از سوئی دیگر مانع از اجرای این تصمیم می گردد . بهار وارد در فعالیتهای سیاسی می شود ، به صف آزادیخواهان و مشروطه طلبان می پیوندد و در بیست سالگی به عضویت انجمن مخفی «سعادت» در می آید .

نخستین اشعار سیاسی
بهار حدود بیست سال دارد که فرمان مشروطیت امضاء می شود . او معمم جوانی است که در زادگاهش شهر مشهد می زید . اشتغال های او ، پیش از این رویداد مهم ، یکی تقلید از چکامه های استادان قدیم شعر فارسی است و دیگر تثبیت خود به عنوان شاعری جانشین به حق حرفه پدر این اشتغالات چه بسیار مناقشه ها و درگیری های شاعرانه و چه قدرت نمایی هایی از سوی سخن پرداز جوان به همراه دارد . جوانی او بی غم و سرخوش می گذرد ؛ خود وی این بیست سالگی را چند سال بعد در قصیده سرگذشت شاعر چنین یادآوری و تشریح کرده است :
بیست ساله شاعری با چشم های پر فروغ
جز من اندر خاوران ن معروف و نام آور نبود
خانه ای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب
آمد و رفتی و ترتیبی ، کز آن خوش تر نبود
مادرم تدبیر منزل را نکو می داشت پاس
پاسداری در جهانم بهتر از مادر نبود
بهار پا به عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی و همکاری با مراکز انقلابی می گذارد و در سرنوشت ملی مردم ایران شریک می شود . در نخستین اشعار سیاسی اش آنگاه که به زبان توده مردم در ستایش مشروطیت سخن می گوید . چیزی جز مفهوم عام و کلی «عدل» را نشناخته است .
پنج ماه پس از صدور فرمان ، مظفرالدین شاه قاجار در می گذرد و فرزندش محمد علی شاه به جای او می نشیند . شاه جدید از اساس با حکومت مردم مخالف است و این را همه از جمله شاعران جوان می دانند . شاعر ، که مسئول و مداخله گر شده خطاب به شاه ترکیب بند بلندی به نام «آئینه عبرت» می سازد که موضوع آن بعدها در دیگر آثارش تکرار می شود ؛ شاعر تلخ و شیرین تاریخ ایران را از مبدا شاهنامه تا روزگار خود بر می شمرد ، شاه را از اندیشه دشمنی با مشروطیت و قانون اساسی برحذر می دارد و با لحنی ناصحانه و جاسنگین ، او را به داد و دهش می خواند . اشعار تندی خطاب به شاه مستبد خو می سازد ؛ از آن جمله یک مثنوی است به نام « اندرز به شاه» با مطلع :
پادشاهها چشم خرد باز کن
فکر سرانجام ز آغاز کن

دو شعر معروف بهار ، «فتح تهران» و «فتح الفتوح» که در بزرگداشت قهرمان مردم (ستارخان) و قهرمان اشراف (سپهدار) است ، تحلیل سیاسی بهار را از اوضاع منطقه نشان می دهد . نگاه او که نگران افق های پیرامون است ، خطر اصلی را می شناسد ، وحشت خود را از دو همسایه به خصوص همسایه شمالی که به خاطر هم مرزی با خراسان خطرناک تر است ، به روشنی آشکار می کند . عناصر عمده آثار این دوران او عبارتند از :
افتخار به تاریخ گذشته ، یادآوری پیروزی های امیران و سرداران قدیمی ایران ، ستایش فلسفه عدالت و تبلیغ اخلاق میهنی و مذهبی و همه به قصد یکپارچه کردن مردم پراکنده و بی خبر در برابر موج بلعنده بیگانگان .

گام های انقلابی
شناخت بهار از مرام های سیاسی جدید به میزان شایان توجهی مرهون آشنایی او با حیدرخان عمو اوغلی است . حیدر خان این انقلابی حرفه ای یا به قول عارف قزوینی «چکیده انقلاب» که در مبارزات انقلابی روسیه شرکت کرده و عضو «حزب اجتماعیون عامیون» قفقاز بود . در سال ۱۲۸۹ شمسی به قصد تاسیس شعبه «حزب دموکرات» با هدفهایی در عمق «سوسیالیستی» به مشهد سفر می کند . با شاعر جوان که مقالات شورانگیزش را قبلاً می شناخت آشنا می شود و بهار به عنوان عضو کمیته ایالتی این حزب در خراسان برگزیده می شود .

روز پنجشنبه ۲۱ مهر ماه ۱۲۸۹ ، نخستین شماره روزنامه نوبنیاد نوبهار ، به عنوان ارگان و ناشر افکار حزب دموکرات در مشهد ، به مدیریت بهار منتشر می شود . مقالات روزنامه نوبهار بیشتر پیرامون اوضاع روز ، خطر بازگشت ارتجاع ، خطر مداخله روسیه تزاری در امور ایران ، مخالفت با بقای نیروهای نظامی روس در ایران که به شمال کشور و بویژه خراسان وارد شده بودند ، و انتقادهای شدید است از سیاست های استعماری روسیه در ایران ، که از مستبدان حمایت می کرد .
در این هنگام بهار یکی از پرانگیزش ترین شعرهای خود را منتشر می کند « ایران مال شماست » در مقابله با اولتیماتوم سروده شده است . شاعر جوان همه نیروی طبیعی ، دانش اکتسابی و شناختش را از توده مردم به کار می گیرد تا ملت را به جنبش درآورد و در این راه از دو اهرم نیرومند مدد می گیرد که دستمایه شعرهای بعدی او و بسیاری شاعران دیگر شده است ؛ « غیرت اسلامی» و «جنبش ملی»

های لی ایرانیان ، ایران اندر بلاست
مملکت داریوش ، دستخوش نیکلاست
مرکز ملک کیان ، در دهن اژدهاست
غیرت اسلام کو ، جنبش ملی کجاست ؟
برادران رشید ، این همه سستی چراست ؟
ایران مال شماست ، ایران مال شماست !
روز چهارم آذر ماه ۱۲۹۰ ، به دستور صریح ژنرال کنسول روس ، روزنامه نوبهار توقیف می شود و بلافاصله به جای آن شاعر جوان تازه بهار را منتشر می کند . بازارهای مشهد بسته می شود ، دموکرات های خراسان به دستور کمیته مرکزی حزب اسلحه بر می گیرند و شاعر در روزنامه تازه بهار طی مقالاتی پرشور مردم را به جهاد ترغیب می کند ، اما این روزنامه نیز پس از انتشار ۹ شماره به دستور وثوق الدوله وزیر خارجه وقت به وسیله حکومت خراسان تعطیل می شود . زمینه سازی کنسول ، پس از آنکه نمی تواند با شاعر کنار آید منجر به تکفیر و اخراج او همراه ۹ تن از دوستانش از مشهد می گردد .

بهار مجموع عواملی را که باعث نفی بلد و توقف قلم او شد ، چنین بر می شمارد :
گرچه بود از کفر کافر ماجرائی طبع دور
گام های انقلابی لیک بی کیفر نبود
در هزار و سیصد و سی روسیان روسبی
طرد کردندم به ری ، زیرا کم یاور نبود
از خدا بیگانه ام خواندند اندر مرز توس
در طی راه تبعید بهار و همفکرانش در بیابان ، گرفتار دزدان می شوند و اموالشان به غارت می رود . بین سبزوار و شاهرود برای دومین بار با حیدخان عمو اوغلی و ابوالفتح زاده ، که از طریق مشهد عازم روسیه و اروپا هستند ، دیدار می کند و شاعر آن هار با معرفی نامه أی خطاب به شیخ جواد تهرانی ، روانه مشهد میکند .
اما هنگامیکه برادر بزرگ قوام ، یعنی وثوق الدوله ، قرارداد ۱۹۱۹م را با انگلستان می بندد ، که قبول نوعی تحت الحمایگی برای کشور به شمار می آید . می توان درماندگی و بلاتکلیفی شاعر مسئول را حس کرد . اکثر شاعران و نویسندگان آزادیخواه با این قرارداده مخالفت کرده اند و این مخالفت در آن ایام نوعی شناسنامه ملی به شمار می آمده است . اما بهار اظهار نظر در این باره را مسکوت می گذارد و از همه بدتر از سوی مخالفان سیاسی اش متهم می شود که از وجوه رشوه سهمی به او رسیده است . در دیوان بهار مکاتبه منظومی بین وثوق الدوله و بهار وجود دارد ؛ شاعر با فرستادن یک رباعی ظاهراً می خواهد از وثوق الدوله استمالت و به سوی او دست دوستی دراز کند ، اما پاسخ وی رباعی تلخ وزیر است که بی نیازی و بی زاری خود را از شاعر شکر کلام و شمشیر قلم شاعر اعلام می کند . آنگاه بهار ن غرور شاعرانه خود را به یاد می آورد و چنین می سراید :

أی خواجه وثوق ، گاه غرق تو رسد
هنگام خمود رعد و برق تو رسد
جامی که شکسته ای به پای تو خلد
تیغی که فکنده ای به فرق تو رسد
بهار و رژیم کودتا
روز سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ ش ، کودتای قزاقان به سرکردگی رضاخان میرپنج روی می دهد . دولت تهران آنچنان ناتوان و بی ابتکار است که کودتا با حداقل تلاش به پیروزی می رسد و دو روز بعد فرمان ریاست وزراء سیدضیاء الدین (طباطبائی) به عنوان نخست وزیر کودتا ، از احمد شاه گرفته می شود . دولت جدید که به کابینه سیاه معروف می شود می کوشد با گرفتن قیافه انقلابی از آرزوهای جامعه سوء استفاده کند . بی درنگ گروهی از رجال قوم و سران اشراف کشور توقیف می شوند . آیا این همان رژیم مقتدر و نجات بخشی است که در ادبیات آروزیش را می کردند ؟ عارف و عشقی و بسیاری روشنفکران مدت ها چنین باوری داشتند ، اما بهار نه ! زیرا گذشته از هرچیز او بخاطر وابستگی اش به گروه قوام السطنه جزو دستگیر شدگان است . شاعر جمعاً سه چهار روز در زندان و سه ماه در ملک خود در شمیران تحت نظر می ماند . مرد محبوس به مدد شهود شاعرانه دریافته است که تاریخ میهن او بطور جدی ورق خورده و آینده از لونی دیگر است . حوادث چهارسال بعدی ، یعنی تعطیل نهادهای مشروطیت و روی کار آمدن پادشاهی پهلوی ، موید همین حس مشهود است . با این همه لبه تیز حمله بهار متوجه سست رایی ، زر پرستی و بی تصمیمی احمد شاه است ، که به هرحال به عنوان پادشاه مشروطه حق دخالت در امور را نداشت و نه متوجه انتقاد از بانیان کودتا .

سه ماه و اندی پس از کودتا ، سیدضیاءالدین برکنار می شود ، بی سروصدا ایران را ترک می کند و رضاخان سردار سپه به عنوان وزیر جنگ و همه کاره کشور به صف اول می آید که این تنها نتیجه کودتا است ؛ زیرا قوام السطنه که جزو محبوسان بود از زندان بیرون می آید و یکسر به ریاست وزرا منصوب می گردد . بهار انتشار دوره جدید نوبهار هفتگی را از مهرماه ۱۳۰۱ آغاز می کند و در آن سلسله مقالاتی درباره تاریخچه اکثریت در مجلس چهارم به چاپ می رساند . در همین زمان نزد هرتسفلد آلمانی به فراگیری زبان پهلوی می پردازد که تا سال ۱۳۰۵ به طول می انجامد و بهار بعدها متن هایی را از پهلوی به فارسی ترجمه خواهد کرد .
شاعر در راستای مبارزه مستمرش با توطئه جمهوری خواهی ، از یک شگرد مطبوعاتی سود می برد . در روزنامه ناهید که از وظیفه خواران سردار سپه است ، مسمطی در ستایش جمهوری چاپ می کند که کلمات آغاز مصرع ها جداگانه بیت دیگری تشکیل می دهند در نکوهش جمهوری قلابی ، حتی در پایان خود روزنامه ناهید را نیز به این شیوه رندانه مسخره و تخطئه کرده است . نمونه ای از شگرد به کار رفته در این مسمط :
جمهوری ایران چو بود عزت احرار
سردار سپه مایه حیثیت احرار
ننگ است که ننگین شود این نیت احرار
کاین صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است

به هر حال زمینه های تبلیغی مخالفت با جمهوری نتیجه داد و در آغاز سال ۱۳۰۳ مبارزه جانانه اقلیت به رهبری مدرس ، که باعث شورش مردم تهران در جلو مجلس شورای ملی شد ، برنامه جمهوریت را ناکام کرد تا آنجا که سردار سپه و مشاورانش اساساً پیشنهاد جمهوری را کنار گذاشته به فکر تغییر سلطنت افتادند . روز بعد فرخی یزدی به خانه بهار می آید و به او اطلاع می دهد که تروریست های پلیس اشتباهاً به روزنامه نگاری به نام واعظ قزوینی که شباهتی با بهار داشته حمله کرده و او را به وضع دردناکی در خیابان سر بریده اند و البته ساعتی بعد متوجه اشتباه خود شده اند . به هر حال جان بهار همچنان در خطر است و او نمی تواند تا این غوغا فروکش نکرده از خانه بیرون آید و به خصوص در جلسه ۹ آبان ماه که پیشنهاد تغییر سلطنت به رأی گذاشته می شود ، نباید حضور یابد . بهار در قصیده یک شب شوم این ماجرا را با زبانی فاخر و کلاسیک بیان کرده است و در منظومه مثنوی کارنامه زندان با زبانی گزارشی و ساده به شرح آن می پردازد . از جمله می نویسد :

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.