مقاله امامت و امامان دوازده گانه


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله امامت و امامان دوازده گانه دارای ۸۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله امامت و امامان دوازده گانه  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله امامت و امامان دوازده گانه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله امامت و امامان دوازده گانه :

امامت و امامان دوازده گانه

یادداشت مترجمان
چـنان که پوشیده نیست اعتقاد به امامت و امامان دوازده گانه : از ارکان باورداشت شیعیان است کـه بـدون ایـن ویژگى دیگر نتوان کسى را شیعى خواند,چنان که با داشتن این اعتقاد نمى توان مـسـلـمـانى را غیرشیعى دانست و لذابسیار طبیعى است که دانشمندان عرصه تشیع جد و جهد فراوان به کار بندندتا حقانیت این اصل آسمانى را به کرسى صحت نشانند و اظهار دارند که اعتقاد بـه امـامـت نـه باورى است طایفه اى و مقطعى که اصلى است در ژرفناى دل پیروان اهل بیت که رسـتـنـگـاهى جز استدلال و حجت و برهان ندارد و درهمین

راستاست که شهید مهدى سماوى ((۱)) با نگاهى عمیق و دیدى دقیق این مقوله را به بحث گرفته و بر آن است تا این اصل را با بیان مـوضـع قـرآن و سـنـت نسبت بدان روشن سازد و با سیر در آیات کریم قرآنى و احادیث پیامبر۹ , این مفهوم خدشه ناپذیر الهى را در سویداى دل موحدان بنشاند و بر وجدان انسانى نهیب زند که هر کس از امامت روى برتابد به تشنه اى ماند که از چشمه گواراى هدایت و رهیابى روى برتافته است و دیگر نخواهد توانست جگر تفتیده خودرا با خنکاى کوثر سیراب سازد.

اگـر چـه شـایـد شـهـیـد سـمـاوى خود از جرگه کسانى باشد که دلباخته این آیین است و پاى استدلالیان را چوبین مى داند ولى به هر حال از آن جا که قلم برداشته ناگزیر راه استدلال و اقناع اذهان را در پیش گرفته تا حقانیت این آیین را به پیروان اندیشه و برهان نیز ثابت کند و این پیام را فـراپـیـش نـهـد کـه امـامـت نـه تـنـهـا جـان و دل پیروان اهل بیت را تسخیر کرده که اندیشه و استدلال استدلالیان را نیز در گرو خود دارد و به هر روى کسى که به این عرصه درآیدخواه با دل خواه با برهان جذب این آیین مى شود.

چکیده سخن این که خواندن کتاب حاضر را براى پیروان اهل بیت : و دیگران توصیه مى کنیم , چه , پـیـروان اهـل بـیـت بـا مـطـالعه دقیق آن بر راه خویش استوارتر خواهند گشت و دیگران نیز به بـاورداران امـامـت در ایـن بـاور که دارندحق خواهند داد و این اصل را به عنوان اصلى استوار بر مـنطق و استدلال و به دور از نقش آفرینى احساس و عاطفه خواهند شناخت تا همین گامى باشد درمـسـیـر آشـنـایى هر چه افزونتر با اصول و مبانى یکدیگر و مقدمه اى گردد برهمدلى و درک متقابل که ما را به سوى وحدت مطلوب پیش مى برد.
والسلام على من اتبع الهدى۳۰ /۷/۱۳۷۳

طرح بحث
مـسـؤولـیت سخن پژوهشگر را در رها بودن در گفتار محدود مى کند, پس او اگر چه دراندیشه خود آزاد است , ولى در تعبیر و بیان خویش آزاد نیست .
به همین سبب شخص دیندار از خداى خود مـى هـراسـد, خدایى که در دین خود حق را تشریع فرموده و وى را ازعدم رعایت محرمات و عدم الـتـزام در نقل و مدح و سرزنش ـ در حدود صداقت وعدالت ـ و عدم توقف بهنگام ظهور شبهات بازداشته است .

اسـلام بـه گونه اى خاص روابط را شگفت آورتر از هر مذهب دیگر مشخص کرده است وصداقت و عـدالـت را در بحرانى ترین حالات خشم مورد تشویق قرار داده است و دستورداده به حق اعتراف شـود, اگر چه به زیان فرد باشد یا بر او گران آید .

اسلام اجازه نمى دهد به گونه اى داد سخن داد کـه اهل حق را ناخوش آید یا به ارزشهاى آنها تجاوزشود: لایحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم وکان اللّه سمیعاعلیما. ((۲)) اسـلام غـیـبـت و بهتان را حرام کرده است و سخن چینى , ستم , دروغ , نسبت ناروا دادن ودشنام بناحق را ممنوع ساخته است و اجازه نداده سخنانى را به خدا ببندیم که اطلاعى از آن نداریم .

از جمله تعالیم اسلام در این زمینه این است : (یـا ایـها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیرا منهم ولانساء من نساءعسى ان یکن خـیـرا مـنهن ولا تلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظلمون , ((۳)) یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرامن الظن ان بعض الظن اثم ولاتجسسوا ولایـغـتـب بـعـضـکـم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه واتقواللّه ان اللّه تواب رحیم .
((۴)) بـه عـلاوه تـوصیه هاى حکیمانه دیگر .

اسلام بویژه از وارد آوردن شکاف به اخوت اسلامى و درهم ریـخـتـن وحـدت و ایـجـاد فروپاشى موکدا نهى کرده است و این در حالى است که با قاطعیت از مـسـلـمـان مـى خـواهد که سخن حق را بگوید و هنگام یارى رساندن به حق و سرکوب باطل در گـرفـتـن مـوضعى مثبت و ثمربخش کوتاهى نورزد .
کسى که درابراز حق سکوت کند شیطانى گنگ است و امر به معروف و نهى از منکر و دعوت به سوى خدا از بزرگترین و مهمترین واجبات در شـریـعـت اسـلامـى اسـت : و مـن احـسـن قولاممن دعا الى اللّه و عمل صالحا و قال اننى من الـمـسلمین .

((۵)) موضع یک مسلمان درهر آنچه مى گیرد و یا پس مى زند باید موضعى همراه با هشیارى و پرهیز باشد: و مایلفظمن قول الا لدیه رقیب عتید. ((۶)) دارنـده یک روح بزرگ حتى اگر متدین هم نباشد, راضى نخواهد شد سخن خود را آن قدر پایین آورد و بـه مـراتـب پـسـت نزول دهد که شرافت را مخدوش کند و کرامت و آبرو رااز میان ببرد و جوانمردى را نابود سازد .
این در صورتى است که مسؤولیتى اخلاقى یاعرف اجتماعى نافذى وجود نداشته باشد که این امور را ارزیابى کند و دروغگو را موردانتقاد قرار دهد تا در نتیجه چنین کسى در نظر دیگران شخصیتى متزلزل یابد و مقامش در جامعه خرد شود.

بـا الـهام از چنین مسؤولیتى است که سخن پیرامون موضع پیامبر اکرم (ص ) نسبت به خلافت در دیـن یک مسلمان اهمیتى بسزا مى یابد, ولى کندوکاو مسلمانان درباره این مساله به گونه اى که بى هیچ انسجام و پیوند مطلوبى در همیارى و ارتباط میان ایشان همداستانى آنها را مخدوش سازد و بـه دوسـتـى مـحـتـوم آنـها آسیب رساند همان چیزى است که اسلام با آن مبارزه مى کند و به شدیدترین شکل آن را ممنوع مى دارد.

در سخن گفتن پیرامون خلافت , اگر سخن پاک باشد و بیان , نیکو و عبارت , راستین و نقل قول , صحیح دیگر جاى هیچ گونه خدشه اى نخواهد بود .
مادامى که منبع مسلمانان یعنى کتاب و سنت مورد تقدیس همه مسلمانان است , بازگشت و التزام به آن دو با مقتضیات قولى و عملى آنها همان حقى خواهد بود که نمى توان از آن کناره گرفت و سیراب شدن از این دو منبع مظهرى از مظاهر احترام و دلیل وجود آشکارترین نشانه هاى ایمان است .
همه مسلمانان بر این نکته اتفاق نظر دارند و از ایـن چـشـمـه مـى نوشند و از آن سیراب مى شوند و وحدتشان بر همین اساس استوار مى شود و اجتماعشان شکل مى گیرد والفت و مودتشان بر همین شالوده مستحکم قرار دارد.

نـویسندگان مسائل مذهبى بتدریج در موضوعات مورد اختلاف مذاهب گوناگون واردشده اند.
اگر آن گونه که باید, نظر شود به آسانى مى توان دریافت که مسائل مورد اختلاف سنت و تشیع تا آن جـا مـحـدود اسـت کـه اگر تلاشى به عمل آید و نیتى پاک در میان باشدمى توان به آسانترین طـریـق مـیـان آنـهـا سـازگـارى بـرقرار کرد و اى کاش این نویسندگان , درمسائل مورد اتفاق مى نوشتند, مسائلى که از نظر مقدار, مسائل مورد اختلاف را به جزئیاتى تبدیل مى کند که هرگز مقتضى جدایى و اختلاف نیست , زیرا شمار این مسائل بسیار اندک است و از قدیم گفته شده است که اندک در حکم عدم است .

بـرخـى از خـوانـنـدگـانـى کـه سـخـنـانـى ایـن چـنـین را خوش نمى دارند و آن را تلاشى در جـهـت سـازگـارى بـا جـهـل و اغـفـال میان دو مذهب با تفاوتهاى ریشه اى آن مى دانند ممکن اسـت گـمـان کـنـنـد کـه ایـن نـوع سـخنان مشوش کردن حقیقت و تجاهل نسبت به واقعیت اختلاف موجود میان این دو مذهب است .
این همان چیزى است که تلاشهاى تفرقه برانگیز و غرض برانگیز و پلید به هدف پراکندن و شکافتن اجـتـماع و شکستن وحدت مسلمانان که داراى یک دین و یک عقیده اند بر آن تاکید دارند .

در این مـسـالـه آن قـدر بحثهاى پیچیده صورت گرفته که موجب شده افرادساده و کسانى که از روى بحث و کاوش و آگاهى در این مساله وارد نشده اند آن را به آسانى درک نکنند.
مـن کتب بسیارى از علما را خوانده ام و با بسیارى از دانشمندان فاضل با در نظر گرفتن اختلاف مـذاهـبـشـان دیـدار داشـتـه ام .
آنـها جز در موارد اندک با ما اختلافى ندارند و بسیارى اوقات در محبتشان نسبت به اهل بیت (ع ) اتفاق نظر داشتند و این محبت را جزء امورحتمى مى دانستند و آن را بـخـشـى جـدانـشدنى از ایمان به شمار مى آوردند .

در میان ماسخنان محبت آمیز و گرمى در ایـن بـاره جریان یافته است تا آن جا که یکى از ایشان برمحبت عمیق خود نسبت به اهل بیت (ع ) و ایـمان راسخ به لزوم بزرگداشت ایشان تاکیدمى کرد و اظهار مى داشت که براى نزدیکى به خدا و در طلب خشنودى پروردگار به زیارت مرقد شریف اهل بیت (ع ) رفته است .
چـون سـخـن بـدین جا رسید گفتم که ما در این زمینه اختلافى با یکدگیر نداریم و شیعه آن را رکنى از اسلام مى داند و شیعیان نخستین پس از پیامبر اکرم (ص ) دین و تعالیم خود رااز اهل بیت پـیـامـبـر مـى گـرفـتند .

این امر بعدا به نوادگان ایشان و کسانى منتقل شد که به سبب درپیش گـرفـتـن روش اهـل بـیت (ع ) مورد احترام بودند و عملشان از آن جا که اطاعت از خدا و اجراى دستورات اهل بیت (ع ) در امورى بود که ایشان از خداوند تبارک و تعالى و پیامبر اکرم (ص ) تبلیغ مى کردند اقتضاى محبتشان را داشت و به شکر خداهیچ اختلافى در این باره نبود.

بـراسـتـى اتـفـاق نظر در محبت نسبت به اهل بیت (ع ) و لزوم بزرگداشت ایشان (که در دین یک مسلمان جزء بدیهیات و ضروریات است و قرآن نیز بدان تصریح کرده و سنت آن راضرورى شمرده است ) خود عاملى برانگیزاننده و تشویق کننده در ادامه یافتن موضوعى این چنین و آشکار ساختن حقانیت آن و کاوش در جهت کشف و روشن کردن آن است .

در این جا باید به تلاش برخى از ترویج دهندگان باطل و دروغ پردازانى که از جعل و واردکردن اتهامات نادرست به برادران دینى خود پـروایـى نـدارنـد نـیـز اشاره کنیم , کسانى که درمحافل مسلمانان جنجال به پا مى کنند و از راه گل آلود کردن آب حتى الامکان درصددبرمى آیند تا با حیله گرى و ایجاد شبهات و گمراهیها در مـیـان بـرادران به هدف خود دست یابند و زمانى نیز از طریق کناره گیرى مقاصد خود را عملى مى سازند .

اگر این نکته به عنوان حقیقت پابرجاى امروز و دیروز اضافه گردد لازم خواهد بود که حـقـیـقـت بـیـان شودو نقطه نظر مخالف اظهار گردد تا حق تحقق یابد و باطل از میان برود و شـبـهات و اباطیل افشا شود و مرزها و موانع میان برادران و صاحبان یک عقیده و یک دین از بین برود.

طرح بحث به منظور تحقق دلیل قاطع براى یک پژوهشگر ناگزیر باید عوامل بحث ا و تکامل یابد: ۱ـ قطعیت صدور از معصوم ۲ـ قطعیت دلالت اگـر ایـن دو عـنـصـر در بحث یک پژوهشگر یافت شود اطمینان کافى در تحقق حجت اوحاصل خـواهـد آمـد و از آن جـا کـه قـرآن کریم ـ که کتاب دعوت است ـ در ارائه فضایل اهل بیت احکام عـمومى و کلى به دست مى دهد, بنابراین در شرح و تفسیر آن ـ ولو از باب جرى و تطبیق ((۷)) ـ امـورى یـافت مى شود که بر مطلوب دلالت دارد و دلیل را تقویت مى کند و این یا به طریق نقل از معصوم خواهد بود و یا از راه تطابق تفسیر اهل تسنن وتشیعى که گواه صحت این تفسیر باشد و یا براساس مشخص بودن این تفسیر در مقام مقایسه و عمل به یکى از دو شیوه خواهد بود که یکى از آن دو همان است که مورد اتفاق دو مذهب مى باشد.
ایـن از نـظر ارزش سند و صدور, اما از نظر دلالت چنان که خواهیم دید در رسیدن به هدف مورد نظر رایى واضح مى یابیم .
شاید نخستین امرى که خواننده هنگام خواندن یاشنیدن با آن روبروست هـمان ادعاى وضوح در دلالت و قطعیت صدور با در نظر گرفتن اختلافات امت باشد .
در این جا پـرسش زیر پیش مى آید: از آن جا که سیدالحکما و امام البلغا پیامبر اکرم مى خواست امر خلافت و کسى را که خلافت به او بازمى گردد بیان دارد,پس چرا در این مساله بصراحت کلامى نگفت و به گـونـه اى سخن گفت که ظاهرا مدلولى بعید داشت یا دست کم مى شد آن را تاویل یا با الفاظ آن بازى کرد؟

پـاسـخ به این سؤال همان است که کتاب حاضر آن را برعهده گرفته است , بنابراین روشن خواهد شـد کـه مـقـتـضاى حکمت پیمودن همین راه است , زیرا امت در آن روزگار هنوز درآغاز تشکل فـرهـنـگـى و ابـتداى فعالیتهاى سازنده و رشد خود بود و اگر عوامل متعددى مشاهده شود که ضرورت احتیاط در چنین امر مهمى را مى طلبد تا آن جا که خداوندسبحان با قاطعیت از معصوم مـى خـواهـد که : و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس , ((۸)) را به اجرا درآورد و اگـر تـمـامـى ایـن عوامل در بحثى مستقل موردنظر قرارگیرد, به آسانى ضرورت چنین تعبیر مـحتاطانه اى روشن مى شود, هر چند هنگام روشن شدن مساله , ادعاى عدم وضوح و صراحت در نـظـر کـسى که بحق تامل کند و در کتاب وسنت پیامبر اکرم (ص ) بنگرد بسیار کم رنگ مى شود.

براساس احادیثى که از پیامبررسیده سخن حضرت هرگز فاقد صراحت نیست , بل همان گونه که ـ بـه خواست خدا آخواهید دید در زبان عربى صریحتر از این تعبیر وجود ندارد .
در این جا پیش از آن کـه ازپـاسـخ بـه سـؤالـى کـه بـدان اشاره رفت خارج شویم ـ اگر چه همه این کتاب پاسخ به همین سؤال است ـ براى آگاهى از این نکته که بیان پیامبر واضحترین و صریحترین بیان ممکن در مـیان تعابیر بلیغ عربى است شایسته است هر چند مختصر به ضرورت این آگاهى تاکید شود که : وحى فرود آمده و اخبار رسیده در بیان موضع پیامبر اکرم (ص ) نسبت به خلافت همان گونه که روشـن است با تعابیر متفاوتى بیان شده است .

یک بار فضیلت اهل بیت بطور کلى آورده مى شود و بار دیگر با کتاب ارجمند پروردگار همراه مى گردد وحضرتش اعلان مى دارد که دو چیزگرانبها در مـیـان امـت باقى گذاشته که عبارتند از کتاب خدا و عترتش یا نظیر این سخن که مى فرماید: اهـل بیت من همچون کشتى نوح است ,کسى که بدان سوار شود نجات یابد و کسى که از آن عقب مـانـد غرق گردد .
یا اهل بیت خود را همچون باب (حطه ) ((۹)) معرفى مى کند که هر کس از آن درآید در امن خواهدبود .
پیامبر اکرم در این مورد مثالهایى مى آورد و سفارشهاى فراوانى دارد که بـراسـاس آن عـتـرت مـطـهـرش پـس از حـضـرت آمـادگى و شایستگى رهبرى امت و پذیرش مسؤولیت جانشینى پیامبر اکرم (ص ) و اداره امور را دارد.

بـار دیـگـر پـیـامبر را مى بینیم که بخصوص از فضیلت على (ع ) و فاطمه (س ) و حسین (ع )سخن مـى گوید, نظیر تصریحات متواتر ایشان درباره على (ع ): (تو نسبت به من همچون هارون هستى نـسـبت به موسى , جز آن که پس از من پیامبرى نیست ), و تنها نبوت را ازحضرت استثنا مى کند.

پـیـامـبـر درباره امامت على (ع ) تصریحات روشنى دارد نظیر این که :(على (ع ) سرور نکوسیرتان بهشت و بهترین مردم و پیشواى مؤمنان و مولاى متقیان وساقى حوض کوثر در روز واپسین است ) و نـظـیـر اعـتراف گرفتن پیامبر از مسلمانان در روزغدیر که : (آیا من بر شما از خود شما ولایت بـیـشـتـرى نـدارم ؟ ) یـا در روایات دیگرى همان گونه که در قرآن مجید نیز آمده پیامبر اولى بر مؤمنان معرفى شده است و مسلمانان تصدیق مى کنند که حضرت ولایت بیشترى بر ایشان دارد و به دنبال آن پیامبر این سخن تابناک خود را مى فرماید که : (کسى که من مولا و سرور اویم , على (ع ) نـیز مولا و سروراوست ) و دست على (ع ) را مى گیرد و بالا مى برد تا آن جا که سفیدى زیر بغل هر یک پدیدار مى شود, به علاوه تصریحات دیگرى که در بیان مقصود کمال وضوح را دارند.

از همین نوع است تصریحات حضرت در حق فاطمه زهرا: (فاطمه (س ) پاره تن من است , کسى که بـه او آزار رسـانـد, بـه من آزار رسانده و کسى که او را خشمگین کند, مراخشمگین کرده است و کـسى که مرا به خشم آورد, خداوند را به خشم آورده است ), ونیز امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) را سـروران جـوانان بهشتى معرفى کرده است و آن دورا امام دانسته خواه قیام کنند یا سکوت در پیش گیرند, و امثال این گونه سخنان بزرگى که پرده از مقام اهل بیت برمى دارد, اهل بیتى که خداوند هر گونه پلیدى را از آنها دور داشته و کاملا پاکشان گردانده است و دوستى آنها را بر امت لازم دانـسته و درباره آنهاسفارشهاى مؤکد کرده است و آنها را همسنگ قرآن معرفى کرده و این که آن دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا وقتى که کنار حوض کوثر بر حضرتش وارد شوند.

بار دیگر حضرت بصراحت چنین مى فرماید: (گروهى از امت من هستند که همچنان حق را یارى مـى کنند), یا آن که (امت بزودى گروه گروه خواهند شد و یک گروه نجات خواهدیافت .) دیگر بار پیامبر تصریح مى کند که پس از ایشان دوازده جانشین یا امیر خواهدبود.

اگـر در ایـن اخبار فراوان به رغم اختلاف تعابیر آن کاوش کنیم آنها را بغایت واضح و هدف آنها را آشـکـار و مغز و محتواى آنها را روشن و مقصود از آنها را بدون ابهام خواهیم یافت .
اگر ما بدور از عـاطـفـه و زمـیـنه هاى قبلى ـ اگر چه این از دشوارترین امورى است که یک پژوهشگر آزاد با آن روبـروسـت ـ بـه این مساله بنگریم و ما باشیم و دلیل هدایتگر کلام خدا و رسول صادق و امین او, گمان مى کنم که ذوق و عقل مدرک و قلب دیده در ماشکوفا مى شود و این گونه اخبار رسیده را با درنظر گرفتن کثرت آن از دلالت برخوردارخواهیم دانست .
کسى که غیر از اراده خدا و رسول او بطلبد در پى تاویلات و توجیهاتى برمى آید که به برهان و دلیلى تکیه ندارد.

پژوهشگرى که مى خواهد تنها به حقیقت آن هم بدور از هاله گمراه کننده و فریبنده آگاهى یابد, باید این دو مساله را که در آغاز شیوه بحث یادآور شدیم مورد توجه قراردهد: ۱ـ قطعیت صدور ۲ـ قطعیت دلالت براستى که قطعیت صدور از پیامبر اکرم تا چه رسد به کتابى که به هیچ روى تردیدى درآن نیست در خبر واحدى از این نوع به تنهایى ضامن تحقق بخشیدن به هدف در بیان موضع پیامبر نسبت به خلافت خواهد بود و دلایل آن به شرح زیر است : ۱ـ تواتر این خبر ۲ـ و یا به سبب انضمام برخى اخبار به برخى دیگر به گونه اى که هیچ کتابى (در میان کتبى که به ایـن نـوع احادیث توجه دارند) از این احادیث بسیار و متواتر خالى نیست , حال این اخبار در برخى مـضـامین , واحد باشد یا مستفیضه ولى به هر حال موجب ایمان تردیدناپذیر نسبت به صدور آن از سوى پیامبر اکرم است .

اما قطعیت دلالت با وجودیکى از دو امر حاصل مى شود: ۱ـ یا به سبب آن که هر خبرى خود در مضمون اعتقادى و هدفدارش صراحتى منطوقى یا مفهومى دارد, ۲ـ و یـا به لحاظ مجموع اخبار وارده در این باب که موجب مى شود قلب به این حقیقت ایمان یابد کـه پـیـامـبر اکرم از این مساله مهم غفلت نورزیده است ـ هرگزـ بلکه توجه لازم رانسبت به آن مبذول داشته و با زبانى آشکار و استوار مرادش را بیان فرموده است .

یک پژوهشگر باید در نقل , این نکته را مورد توجه قرار دهد, بنابراین اگر دلالت عقلى رابه دلالت نـقـلـى افزود بدون تردید به نتیجه قاطع و اکید دست خواهد یافت .
ما از طریق (امیرالمؤمنین از خـلال سیره نبوى ) به مرحله نخستین زندگى سیدالاوصیاء امیرالمؤمنین آگاهى یافتیم و از این راه پى بردیم که امامت پس از پیامبر خدا مستقیما تنها به على (ع )اختصاص دارد و نه کس دیگر.

بـار دیگر در این مقدمه اشاره به این نکته را تکرار مى کنیم , زیرا این نکته با احادیثى که خواهد آمد ارتـبـاط مـى یـابـد, احادیثى که براساس آن این سخن به هیچ روى گزاف وپیروى کورکورانه از عاطفه یا قرار گرفتن تحت تاثیر امرى اعتقادى یا فشارى اجتماعى نخواهد بود, زیرا لوازم قطعیت آن فراهم است که عبارتند از: ۱ـ از نظر نقل که روشن است .
زیرا منابع قطعى تعیین مناصب عالى مسلمانان همان گونه که گذشت عبارتند از: الف : قرآن کریم ب : سنت نبوى ۱ـ عـلـى (ع ) از ایـن دو چـشـمـه فیاض بى نیازترین مردم و بهترین ایشان بود و از عطا وبخشش بـیدریغ این دو منبع بهره بیشتر داشت تا آن جا که هیچ کس به خود اجازه نمى داددر هیچ یک از فـضایلى که خداوند به او اختصاص داده و پیامبر اکرم نیز بدان گواهى داده با حضرتش به رقابت برخیزد.

۲ـ بـه عـلاوه لـیـاقـت مـنـحصر به فرد حضرت در همه زمینه هایى که رهبرى عالى مسلمانان و پاسدارى اساسى از قواعد اسلام و احکام استوارش ناگزیر از آن است .
۳ـ اعـترافات صریح و الزام آور در حق حضرت به گونه اى است که هیچ کس در آنچه درمضامین ایـن اعـتـرافات آمده نظیر ایشان به شمار نمى آید .

حضرت على (ع ) در سطحى قرار دارد که هیچ کس همسنگ ایشان محسوب نمى شود و نمى تواند در حق آن حضرت منازعه کند و رقیب حضرت تـلـقـى نـمـى گـردد و هیچ کس در سابقه اى از سوابق ایشان به مقام بزرگش نزدیکى نمى یابد, سـوابـقـى کـه از سوى دوستان و دشمنان و کینه توزان وکسانى که علیه ایشان بسیج شده بودند مورد اعتراف است .
۴ـ اثـر جـاودانه و موجود حضرت که ثابت شده از ایشان است و در طول تاریخ و طى نسلها هر آن کس را که گمان مى کند نظیر ایشان است در دقت و اعجاز به رقابت مى طلبد.
۵ـ بـراسـاس رهـنـمـودهـاى عـقـلـى که هوا و هوس آن را گمراه نساخته و خرافه و اباطیل آن رانـپـوشانده است .

برترین مخلوقات خدا در علم و زمینه هاى مختلفى که مردم بدان نیازمندند, و نـیـز برترین خلایق در آفرینش معتدل و در فضیلت با استوارترین مبانى آن , ونیز فرد برخوردار از شـنـاخـت و تـطبیق دقیق و حرف به حرف قرآن و بهره مند از تعالیم اسلام در بالاترین سطح آن , هـمـان کـسى است که شایستگى رهبرى را دارد و هر کس جزاو اگر بینش داشته باشد دنباله رو اوست و به او اقتدا مى کند و اگر راه یافته باشد فعل او رادر پیش مى گیرد و هیچ کس نباید او را به تمسخر گیرد و هیچ کینه توزى راه طعن زدن براو را ندارد.

کـسـى کـه برترین خلایق خدا باشد, خدا نیز به او مقامى مى دهد که در شان اوست و در به دوش کشیدن رسالتش کسى را بر او مقدم نمى دارد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته .
((۱۰)) موضع مسلمانى که به کار خود اهمیت مى دهد و ناگزیر باید خدایش را دیدار کند ومسؤولیتى را کـه بر دوش او نهاده شده ادا کند و کارنامه او هر گناه کوچک و بزرگى رامنعکس مى سازد, جز الـتـزام و پـیـروى آگـاهـانـه نـخـواهـد بـود: قـل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیره انا ومن اتـبـعـنـى .

((۱۱)) اهل بیت کسانى هستند که نسبت به آنچه در این خاندان مى گذرد آگاهترند.
ایـشان حاملان نور الهى هستند, کسانى که خداوند به فضلش اختصاصشان داده و براى دین خود برگزیده است .
آن که بر آنها پیشى گیرد خارج از دین است و کسى که از ایشان عقب ماند هلاک مى شود و ملتزم رکاب ایشان به مطلوب دست مى یابد, و برائت ذمه حاصل نمى شود, مگر به پیروى از ایـشـان .

قـرآن کـریم , کلام خدا وصادقترین سخنهاست که از حضرتش مى گوید و او را در هر فضیلت و مجد و شرفى که به پیامبر ارزانى داشته در کنار پیامبر قرار مى دهد, حتى در آیه مباهله همان گونه که همه منابع تصریح دارند حضرت را نفس رسول اللّه (ص ) معرفى مى کند.
در مـیـان سـخـنان پیامبر کافى است تنها به یکى از نصوص صریح و واضح ایشان در معرفى مقام والاى مـولایـمـان اشـاره کـنـیم .
آیا پیامبر درباره ضربه اى از ضربات على (ع ) در برابردشمنانش نـفـرمود که این ضربه همسنگ عبادت جن و انس است ؟
دیگر از این بالاتر چه مى توان گفت ؟

آیا حـضرت به على (ع ) نفرمود: (اى على ! هیچ کس جز من و تو خدا رانشناخته و هیچ کس جز خدا و مـن تـو را نـشناخته و هیچ کس جز تو و خدا مرا نشناخته است ؟ ) به این ترتیب آیا ممکن است فرد دیگرى جز على (ع ) این رسالت را به دوش گیرد؟
در ایـن سـخـنـان عـامـلـى آرامـش بـخـش وجـود دارد کـه ما را به این یقین مى رساند که این گـونـه احـادیـث یـا از نـظـر نـص و یـا از نظر مضمون از پیامبر اکرم صادر شده و عقل را در این که احادیث مذکور دلالت بر مقصود دارند کاملا قانع مى سازد.

حال اى خواننده عزیز اگر مایلى با ما در این بحث همراه شوى بیا تا با یکدیگر به جایى راهى شویم کـه در وضوح مضمون و قوت دلالت گواهى قاطع به دست آورى و ایمانى عمیق یابى که به هیچ روى شـکى بدان راه ندارد و اگر چنین تمایلى ندارى مرا همین بس که از خلال این بحث نه تنها خود ایمان آوردم بلکه تو را نیز به آنچه خود آگاهى داشتم آگاه گرداندم و به کفایت این بحث از نظر دلالت اطمینان دارم .

از خداوند امید آن دارم که قلبت را بگشاید تا با بى طرفى بدان بنگرى و پس از آن بر تو است که آن گونه که مى خواهى داورى کنى و به هر حال در نظر من بسیار گرامى هستى و بهترین سپاسهاى من نثار تو باد.
پیش از پایان بحث شایسته است از دوست عزیزم که در این پژوهش بر من منت نهاده سپاسگزارى کـنـم .
او سید محمد رضى رضوى صاحب کتاب چرا اسلام را برگزیدیم است که نامه اى براى من فرستاد و در آن تصمیم خود را در تالیف کتابى با عنوان چراشیعه هستم , به اطلاع من رساند .
تکیه وى در ایـن کـتـاب بـه پـاسـخ گـزیده اى از فضلاى اهل انصاف است که منابع مورد استفاده در مـبـاحـثـشـان کـتـب مورد اعتماد اهل سنت مى باشد,و از طرفى قصد دارد پاسخهایى به دور از اختلاف انگیزى یا نیرنگ کارى یا طعن به برادران مسلمان بدهد .

همین نامه انگیزه دست یازیدن به این تلاش شد و طرح این بحث را در من برانگیخت .
بهترین سپاس و ثناى من نثارش باد.
عـامـل دیگرى که مرا در این تلاش تشویق مى کرد, امورى بود که در حال آماده کردن این بحث با فـراهـم آوردن مـاده لازم آن در اثناى مراجعه به کتابهاى اسلامى و ارزشمند, لمس مى کردم , به گـونـه اى کـه براى آگاهان این کتب بوضوح روشن مى شود که تسنن و تشیع دربسیارى امور با یکدیگر نزدیکى و همسویى دارند.
حـتـى مى توان گفت یک فرد آگاه به کتابهاى مسلمانان تفاوتهاى میان تسنن و تشیع را بیش از تفاوتهایى که میان خود سنیهاست نمى یابد .

اما درباره منابع , بسیارى اوقات به کتابهاى جامعى در تـحـقیق در این زمینه تکیه کرده ام و بر این تکیه اشاره نموده ام , اگر چه گاهى خودم به منبع یا مـنـابـعـى آگـاهى یافته ام که در این کتب جامع گاهى از بعضى از آنها نقل قول شده است , زیرا مقصود رسیدن به هدف واحد یعنى همان دستیابى به کثرت منابع وثبوت واقعى آن است .
بحث و پژوهش از کثرت پیش کسوتهاى این عرصه نمى کاهد, البته با اعتراف به اهمیت خدمات ارزشمند و شـکیبایى برتلاش و رنج کاوش و پژوهش جلوداران و پیشگامان معرفت در این زمینه که به طور خاص مى توانم به این کتابها اشاره کنم : غایه المرام اثر سید بحرانى و کتابهاى نجم الدین عسکرى و کـتـابـهـاى سـیـدعـبدالحسین شرف الدین بویژه کتاب المراجعات او و الغدیر اثر علامه امینى و فضائل الخمسه من الصحاح السته .

شـایـد در ذکـر تـکـیـه بر امثال این منابع سودهایى آشکار وجود داشته باشد که از جمله آن است اعـتـراف ضـمنى در برابر طرفداران حق و ثناى مستحقان آن که تلاش بسیار به کاربسته اند و از ارزشـى بـرخـوردارند که مقتضى نهایت احترام براى ایشان است , ارزشى که دلالت بر فضیلت آنها دارد و گـواه سـخـتیهایى است که آن را در راه آگاهى دادن به مسلمانان و روشن کردن راه آنها تـحـمـل کـرده انـد .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.