مقاله امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار دارای ۳۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار :
امکان دیدار و لقاء خداوند برای مؤمنین خوش کردار
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحیم
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
وَ لَعْنَهُ اللَهِ عَلَی أعْدآئِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ ا لآنَ إلَی قِیامِ یَوْمِ الدّینِ
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إلاّ بِاللَهِ الْعَلیِّ الْعَظیم
تفسیر آیه مبارکه: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
قالَ اللَهُ الْحَکیمُ فی کِتابِهِ الْکَریم:
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی’´ إِلَیَّ أَنـَّمَآ إِلَـ’هُکُمْ إِلَـ’هٌ وَ ‘ حِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ’لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .
(آیه یکصد و دهمین ، از سوره کهف: هجدهمین سوره از قرآن کریم)
«بگو ـ ای پیغمبر ـ که اینست و غیر از این نیست که من بشری میباشم همانند شما که به من وحی کرده میشود که: فقط معبود شما معبود واحد است! پس هر کس امید دیدار و لقای پروردگارش را داشته باشد ، باید حتماً کارنیکو انجام دهد و هیچ کس را با پروردگارش انباز و همتا قرار ندهد!»
بازگشت به فهرست
تفسیر «المیزان» درباره آیه: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
حضرت اُستادنا الاکرم آیه الحقّ و العرفان و سند العلم و الاءیقان: آیه الله علاّمه طباطبائی تغمَّده اللهُ بأعلَی رضوانِه ، و رفَع درجتَه بما لا یُدرِک به عقلُ بشرٍ و لا مَلَکٍ و لا جِنٍّ و لا أحدٍ سِوی ذاتِه الاقدسِ ، در تفسیر آیه فرمودهاند:
» این آیه خاتمه سوره (سوره کهف) است و ملخّص غرض از بیان سوره را ارائه میدهد؛ و اصول سهگانه دین را در خود گردآوری نموده است که عبارت باشد از توحید و نبوّت و معاد . توحید عبارت است از گفتارش: أَنـَّمَآ إِلَـ’هُکُمْ إِلَـ’هٌ وَ ‘ حِدٌ . و نبوّت عبارت است از گفتارش: إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی’´ إِلَیَّ و گفتارش: فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ’لِحًا تا آخر. و معاد عبارت است از گفتارش: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ .
در این گفتار خداوند تعالی: قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی’´ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَـ’هُکُمْ إلَـ’هٌ وَ ‘حِدٌ ، حصر اوّل ، حصر رسول الله است در بشریّت که مماثل میباشد با بشریّت مردم ؛ که زیاده از آن چیزی را دارا نیست، و در قبال آنچه را که گمان میکنند که ادّعای نبوّت مستلزم ادّعای کینونت الهی و قدرت غیبیّه است، رسول خدا برای خود چیزی را ادّعا نمینماید.
و از همین جهت بوده است که مطالب و اموری را بر رسول الله اقتراح و پیشنهاد میکردهاند که غیر از خدا کسی را بر آن علم نبوده است و غیر از خدا احدی قدرت و توانائی آنرا نداشته است، ولیکن آنحضرت صلّی الله علیه و آله جمیع آنها را به امر خدا از خود نفی مینموده است ، و برای خود چیزی را اثبات نمینمود مگر آنکه فقط به وی وحی میشده است را.
و حصر دوّم ، حصر الوهیّت میباشد در الهی که واحد است ، و آلهه ایشان وجود و اثری ندارند ؛ و این توحید است که ناطق است به آنکه اله و معبود همه ، اله و معبود واحد است.
و گفتار خداوند: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ ـ تا آخر آیه ، مشتمل است بر اجمال دعوت دینیّه که آن عمل صالح میباشد برای خداوند وحدَه لا شریکَ لَه. و این را خداوند متفرّع نموده است بر امید و رجای دیدار و لقای حضرت ربّ تعالی که بازگشتِ بسوی اوست. چرا که اگر حساب و جزاء در میانه نبوده باشد، موجبی برای اخذ به دین و تلبّس به اعتقاد و عمل وجود ندارد تا که دعوت بسوی آن کند ؛ همانطور که خدای تعالی فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ بِمَا نَسُوا یَوْمَالْحِسَابِ .۱
و خداوند مترتّب گردانیده است عدم شرک به پروردگار و عمل صالح را بر اعتقاد به معاد. بجهت آنکه اعتقاد به یگانگی و وحدانیّت خدا با شرک در عمل، متناقض بوده و با یکدگر جمع نمیشوند. پس معبود تعالی اگر واحد باشد، باید واحد باشد در جمیع صفاتش ؛ و از جمله وحدانیّت در معبودیّت است که در آن شریک ندارد.
و نیز مترتّب گردانیده است اخذ به دین را بر امید و رجاء به معاد، نه بر علم قطعی به معاد. زیرا احتمال معاد و بازگشت به سوی او کافی میباشد در وجوب تحذّر و اجتناب از آن به قاعده وجوب دفع ضرر محتمل. و نیز گفته شده است: مراد به لقاء، لقاء کرامت است و آن مورد امید و رجاء میباشد بدون آنکه امری قطعی بوده باشد.
و رجای لقای خدا را متفرّع کرده است بر قول خود: أَنَّمَآ إِلَـ’هُکُمْ إِلَـ’هٌ وَ ‘ حِدٌ . چون رجوع مردم به سوی الله سبحانه از تمامیّت معنی الوهیّت است. خداوند واجد منحصر به فرد تمام کمال مطلوب و تمام اوصاف جمیله است ، و از آن جمله میباشد فعل حقّ و حکم به عدل ؛ و این دو امر اقتضا دارند رجوع بندگانش را به سوی او و حکم و قضاوت میانشان.
وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الاْرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَـ’طِلاً ذَ ‘ لِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ’لِحَـ’تِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ . ۲
«و ما آسمان و زمین و آنچه در بین آنها میباشد را باطل نیافریدهایم. این پندار کسانی است که کفر ورزیدهاند، پس وای بر حال آن کسانیکه کفر ورزیدهاند از آتش ! بلکه آیا ما قرار میدهیم آنان را که ایمان آوردهاند و اعمال صالحه انجام میدهند ، مانند آنان که در زمین فساد کنندگانند؟! بلکه آیا ما قرار میدهیم مردمان با تقوی را بمانند مردم اهل فسق و فجور؟!»
« بحث روائی »
در تفسیر «الدُّرّ المنثور» آورده است که ابن مَنْدَه و أبو نُعَیم در کتاب «صحابه» و ابن عَساکر از طریق سُدّی صغیر، از کَلْبی، از أبو صالح، از ابن عبّاس تخریج حدیث کردهاند که گفت: عادت جُندَب بن زُهَیر این بود که چون نماز میگزارد یا روزه میگرفت یا صدقه میداد و آوازهاش به نیکی برمیخاست، خوشحال میشد و نشاطی به وی دست میداد؛ و لهذا روی گفتار مردم در اینکارها میافزود. خداوند او را مورد سرزنش قرار داد که: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ’لِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا . «
علاّمه میفرمایند: » نظیر این مضمون در تعدادی از روایات دیگر بدون ذکر اسم وارد شده است؛ و سزاوار است که محمل آنها انطباق آیه بر مورد بوده باشد ، زیرا که بعید است پایان سورهای از سور قرآن ، بخصوصه برای سبب خاصّی نازل شده باشد .
و نیز در «الدّرّ المنثور» از ابن أبی حاتِم ، از سعید بن جُبَیر در این آیه وارد است که: رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم گفت:
إنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ فَمَنْ أَشْرَکَ مَعِی فِی عَمَلِهِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِی تَرَکْتُ الْعَمَلَ کُلَّهُ لَهُ، وَ لَمْ أَقْبَلْ إلاَّ مَا کَانَ لِی خَالِصًا. ثُمَّ قَرَأَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ’لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .
«پروردگارتان میگوید: من شریک پسندیده و برگزیدهای هستم؛ پس کسیکه در کردارش احدی را از خلق برای من شریک قرار دهد، من تمام عملی را که بجا آورده است برای آن شریک واگذار مینمایم ، و من عمل را نمیپذیرم مگر آنکه خالص برای من بوده باشد. سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرائت کردند آیه فَمَن کَانَ یَرْجُوا را تا آخر آن.»
و در «تفسیر عیّاشی» از علیّ بن سالم ، از حضرت أبوعبدالله امام جعفر صادق علیه السّلام آمده است که خداوند تبارک و تعالی میگوید:
أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ أَشْرَکَ بِی فِی عَمَلِهِ لَمْ أَقْبَلْهُ ، إلاَّ مَا کَانَ لِی خَالِصًا !
«من شریک انتخاب شده و برگزیدهای هستم؛ کسیکه در کردارش برای من شریک قرار دهد من آنرا قبول نمیکنم، مگر عملی را که خالص از برای من بوده باشد!»
عیّاشی گوید: و در روایت دیگری از آن حضرت علیه السّلام وارد است که: إنَّ اللَهَ یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ دُونِی.
«خداوند میگوید: من شریک اختیار شدهای میباشم؛ هر کس برای من و برای غیر من عملی را انجام دهد، پس آن عمل برای غیر خواهد بود نه برای من.»
و در «الدّرّ المنثور» با سند متّصل خود از شدّاد بن أوْس روایت مینماید که شنیدم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که میگفت:
مَنْ صَلَّی یُرَآئِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ صَامَ یُرَآئِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ تَصَدَّقَ یُرَآئِی فَقَدْ أَشْرَکَ؛ ثُمَّ قَرَ: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ ـ الآیه.
«کسیکه نماز از روی ریا بگزارد شرک آورده است، و کسیکه روزه از روی ریا بگزارد شرک ورزیده است، و کسیکه صدقه از روی ریا بدهد شرک آورده است ؛ سپس قرائت فرمود این آیه را تا آخرش.»
و در «تفسیر عیّاشی» از زُراره و حَمران ، از حضرت أبوجعفر و أبوعبدالله علیهما السّلام روایت کرده است که آن دو امام گفتند:
لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَمِلَ عَمَلاً یَطْلُبُ بِهِ رَحْمَهَ اللَهِ وَ الدَّارَ ا لاَ خِرَهَ ، ثُمَّ أَدْخَلَ فِیهِ رِضَا أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ کَانَ مُشْرِکاً.
«اگر بندهای از بندگان خدا عملی را بجای آورد و مقصودش طلب رحمت خداوند و دار آخرت بوده باشد، پس از آن رضای احدی از مردم را در آن دخالت دهد، مشرک خواهد بود.» «
علاّمه میفرمایند: » روایات در این باب از طریق شیعه و اهل سنّت ، فوق حدّ إحصاء میباشد. و مراد از شرک در آنها شرک خفیّ است که با اصل ایمان منافات ندارد بلکه منافی با کمال ایمانست. خداوند تعالی میفرماید:
وَ مَا یُوْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَهِ إِلاَّ وَ هُم مُّشْرِکُونَ .۳
«اکثریّت مسلمانانی که ایمان آوردهاند، ایمان به خدا نیاوردهاند مگر آنکه ایشان مشرک هستند.»
بنابراین، آیه شامل شرک خفیّ میشود با دلالت باطنی خود، نه با دلالت تنزیلی خود.
و در «الدّرّ المنثور» آمده است که طَبَرانی و ابن مردویه تخریج حدیث کردهاند از أبوحکیم که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:
لَوْ لَمْ یَنْزِلْ عَلَی أُمَّتِی إلاَّ خَاتِمَهُ سُورَهِ الْکَهْفِ لَکَفَتْهُمْ.
«اگر هرآینه برای امّت من هیچ نازل نشده بود مگر خاتمه سوره کهف، البتّه کفایتشان مینمود.» «
علاّمه میفرمایند: » وجه این گفتار ، در بیان سابق ما معلوم شد. تَمَّ والحمدُ للَّه . « ۴
بازگشت به فهرست
لقاء خداوند فقط با توحید بدون شائبه شرک جلیّ و خفیّ امکان پذیر است
و محصّل کلام آن است که این آیه و روایات وارده در تفسیر این آیه به ما میفهمانند لقا و زیارت خدا فقط امکان پذیر میباشد برای ایمان آوردندگان به خداوند در صورتی که بهیچ وجه من الوجوه با وی شریک و همتا و انبازی را بهجای ننهند، نه بطور جلیّ و نه بطور خفیّ، نه در مقام وجود و ذات، نه در مقام اسم و صفت، نه در مقام فعل و کردار؛ باید فقط و فقط خداوند را موثّر بدانند که: لا مُوَثِّرَ فی الْوُجودِ إلاّ اللَهُ۵ نه به منهاج شرک جلیّ، و نه به منهاج شرک خفیّ.
شرک به معنی مدخلیّت دادن کار غیر است در کار خدا . مثلاً نزد طبیب رفتن و استعمال دارو نمودن و صحّت یافتن، اگر از جنبه تأثیر استقلالی آنها ملاحظه شود ، گر چه با معیّت خدا باشد شرک است . و اگر از جنبه محکوم بودن طبیب به امر و اراده خدا، و محکوم بودن دارو به تأثیر و فرمان خدا، و حصول صحّت به امر و مشیّت خدا ملاحظه گردد، توحید است و شائبه شرک در آن موجود نمیباشد.
بازگشت به فهرست
معرفت تفصیلی لازم است که زداینده شرک است
مومن باید در سبیل خدا، تمام تأثیرهای استقلالی را که تا به حال موثّر میدانسته است نفی کند و ازصُقع و ناحیه درونی نفس خود بیرون بیفکند، تا خداوند را آنطور که شاید و باید زیارت کند؛ و گرنه ، اگر چه خدا را در پشت پرده خیالات و اوهام دیده است ولی آن خدا نمیباشد.
واقعاً آن پیرزن میدانست که خدا هست یا نه؟! بله میدانست؛ از همین چرخه ریسندگی خویشتن. یقین هم داشت که خدا موجود است، ولی از پشت هزار حجاب. آن دین العجائز ، برای خود عجوزگان است نه برای مردان راه.
کسی نشسته است پشت دروازه و دیوار بلند شهر. و اجمالاً میداند که سر و صدائی که در این شهر است ناشی از وجود سکنه آن میباشد؛ ولی خیلی تفاوت دارد با کسی که از دیوار بالا آید و اندرون شهر را با دوربینهای قویّ ببیند! و یا بهتر از آن دروازه را بگشاید و بیاید در خیابانها و شوارع و مشارع و اسواق و بازارها و مساجد شهر را ببیند؛ در مساجد و مدارس آن وارد شود، افرادش را شناسائی کند ، از علماء و مدرّسین و طلاّب آن خبر گیری نماید که آیا چگونه درسی میخوانند؟ معابد و مدارسش چگونه است؟ علمای عرفانی آن در چه سطحی میباشند؟ مصلاّی آن چقدر وسعت دارد؟ آیا مردمان آن دستورات پزشکی اسلام را کاملاً رعایت مینمایند یا محتاج به بیمارستان و درمانگاه و طبیب و دارو میباشند؟!
آن فرد پشت جدار، با این فرد وارد در شهر و آشنا و مأنوس و دوست با آنان چه اندازه فرق دارد؟! در حقیقت مابین مشرق و مغرب ! گرچه هر دو با هم برادر بوده ، و در یک مکان نشستهاند و در یکزمان زیست مینمایند و صاحب یک پدر و مادر و خویشاوندان و اصل و نسب و سبب میباشند!
پس از دین پیر زنان، و پی بردن از بَعره به بَعیر، و از پِشْک به حیوان موجود زنده و حیّ باید برون شد؛ حتماً باید سطح معلومات را افزود. زیرا اینگونه معرفتها معرفت ضعفاء و معرفت اجمالی است. باید معرفت تفصیلی حاصل نمود. باید به سراغ أمیرالمومنین علیه السّلام رفت. باید به سراغ «نهجالبلاغه» و «توحید» صدوق رفت. باید به سراغ تفسیرهای قویّ و موشکاف از قرآن کریم رفت و جدّاً راه چاره را جستجو کرد.
بازگشت به فهرست
یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ
باید به سراغ «صحیفه علویّه» و «صحیفه سجّادیّه» رفت، و از آنها در راه معرفت حضرت ربّ العزّه مدد خواست!
« یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلآءَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ. یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ .» را خوب فهمید!
«ای آنکه دلیل و رهنمای شناسائی ذات خودش را فقط ذات خودش قرار داده است، و از مجانست و مشابهت مخلوقاتش، تنزّه و تحذّر دارد، و از همرنگی و نزدیکی و پیوستگی با کیفیّتهای عالم خلقتش برتر و بالاتر آمده است. ای آنکه به واردههای پنداری و خَطْرههای فکری و اندیشهای نزدیک هستی، و از چشم انداخت چشمان و دیدگان دور میباشی، و پیش از آنکه کائنات صورت وجود و تکوّن بر خود گیرند، تو به آنها اطّلاع و علم داری!»
لاَ إلَهَ إلاَّ أَنتَ ، سُبْحَانَکَ اللَهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ! مَنْ ذَا یَعْرِفُ قَدْرَکَ فَلاَیَخَافُکَ ؟!وَ مَنْ ذَا یَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلاَ یَهَابُکَ؟!
«هیچ معبودی و مألوهی و مقصد و مقصودی جز تو نیست، خدایا ! تو پاک و منزّه و مقدّس و مطهّر میباشی از هر شائبه محدودیّت و تشبیه ! و این پاکی و تقدیس توأم با حمد و ستایش و سپاس و مجد و عظمت تو است! کدام کس در عالم هستی وجود دارد که قدر و منزلتت را بشناسد ، آنگاه از تو در خوف و خشیت نباشد؟! و کدام کس در دائره وجود ، به وجود آمده است که بداند کیستی تو و دارای کدام انیّت و جوهره هستی میباشی ، و آنگاه از تو در هیبت و واکنش جلال و مجدت، غوطهور نگردد؟!»
فَیَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ وَ الْبَقَآءِ ، وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ وَ الْفَنَآءِ ! ۶
«ای آنکه سریر عزّت و تخت بقاء و خلود را منحصراً به خود اختصاص دادهای، و تنها و تنها مُخلّع به خلعت عزّت و دوام گردیدهای ! و بندگان خود را با تازیانه مرگ و نابودی به دیار فنا و نیستی روانه ساختهای!»
بازگشت به فهرست
بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إلَیْکَ
بِکَ عَرَفْتُکَ ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إلَیْکَ ، وَ لَوْلاَ أَنْتَ لَمْأَدْرِ مَا أَنْتَ !
«خودت را من بواسطه خودت شناختهام ! و تو هستی که مرا به خودت رهبری میکنی و به سوی خودت میخوانی ! و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم که تو کیستی و چیستی!»
فقراتی است از دعای حضرت سیّد السّاجدین امام علیّ بن الحسین علیهما أفضل الصّلوات که ابتدا میگردد با فقرات ذیل:
إلَهِی لاَ تُوَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ، وَ لاَ تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ ! مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَارَبِّ وَ لاَ یُوجَدُ إلاَّ مِنْ عِنْدِکَ ، وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النِّجَاهُ وَ لاَ تُسْتَطَاعُ إلاَّ بِکَ ! لاَ الَّذِی أَحْسَنَ اسْتَغْنَی عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ ؛ وَ لاَ الَّذِی أَسَآءَ وَاجْتَرَأَ عَلَیْکَ وَ لَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ !
«ای خدای من ! ادب کردن مرا، از راه گوشمالی و عقوبتت قرار مده ! و در راه چارهجوئی و آزمایشی که از من میکنی، با من مکر و خدعه منما ! ای پروردگار من ! کجا برای من خیر و رحمتی بوجود آید ، در حالیکه آن خیر و رحمت اختصاص به کان و کانون موجود در نزد تو دارد ! و کجا برای من نجات و رستگاری امکانپذیر میباشد ، در حالیکه راه وصول به آن غیر مقدور است مگر بوسیله تو ! نه آن کس که نیکی کند ، از عون و کمک و رحمت تو بینیاز میباشد؛ و نه آن کس که بدی نماید و بر تو جرأت ورزد و تو را از خودش خشنود نسازد، از ناحیه قدرت و حیطه توانائی تو بیرون شده است! ای پروردگارم ! ای پروردگارم! ای پروردگارم!»
و آنقدر «یَا رَبِّ» را تکرار کرد تا نفسش قطع شد؛ آنگاه عرضه داشت: بِکَ عَرَفْتُکَ تا آخر دعای رشیق و متین و عالی رتبه و بلند ذروهای که فقط از نقطه اقصای توحید ، در حرم و خلوتگاه حضرت محبوب ندا میکند، و در حرم ذات لاَ یَسَعُنِی فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ نَجوَی و مناجات مینماید.۷
چنانچه در فقرات « یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ »، و « بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إلَیْکَ ، وَ لَوْلاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ » دقّت شود، بهخوبی بدست میآید که اوّلاً راه لقاء و زیارت ذات خداوند باز میباشد، و ثانیاً معرّف آن ذات اقدس بجز ذات نمیتواند بوده باشد، و ثالثاً جمیع موجودات آفاقیّه و انفسیّه، مُلکیّه و ملکوتیّه نمیتوانند راهنما به سوی خود خدا باشند؛ او میبایست خود را بشناساند و معرّفی نماید.
إلَهی ! کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَیْکَ؟! أ یَکونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟!
مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتاجَ إلَی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟! وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکونَ ا لاْ ثارُ هیَ الَّتی توصِلُ إلَیْکَ؟!
إلَهی ! عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیبًا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْتَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیبًا !
«بار خداوندا ! چگونه راه شناسائی وجودت امکان پذیر میباشد بواسطه استدلال و برهان با وجودهای امکانیّه حادثه که آنان در اصل وجود و بقائشان نیاز ذاتی و افتقار وجودی به تو دارند؟! آیا برای جز تو از سائر موجودات، ظهور و بروزی وجود دارد که برای تو نبوده باشد، تا بتوانند آنها تو را نشان دهنده و ظاهر کننده باشند؟!
کی غائب شدهای تا آنکه محتاج گردی به دلیل و رهبری که به سوی تو راهنمائی بنماید؟! و کی دور گردیدهای تا آنکه آثار و مصنوعات، رساننده و واصل کننده به ذات تو باشند؟!
بار خداوندا ! کور است دیدهای که تو را بر خود شاهد و مراقب نمینگرد! و زیانبار است معامله دست بندهای که تو برای وی از محبّت و مودّتت نصیب و مقداری مقرّر نفرمودهای!»
بازگشت به فهرست
غزل فروغی بسطامی در ظهور خداوند در همه عالم
چقدر خوب و روشن فروغی بسطامی این واقعیّت را در غزل خود گنجانیده است:
کی رفتهای ز دل که تمنّا کنم ترا کی بودهای نهفته که پیدا کنم ترا
غائب نگشتهای که شوم طالب حضور پنهان نگشتهای که هویدا کنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
چشمم به صد مجاهده آئینه ساز شد تا با یکی مشاهده شیدا کنم ترا
بالای خود در آینه چشم من ببین تـا بـاخبـر ز عـالـم بالا کنم ترا
مستانه کاش بر حرم و دیر بگذری تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم ترا
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم خورشید کعبه ، ماه کلیسا کنم ترا
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من چندین هزار سلسله در پا کنم ترا
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند یکجا فدای قامت رعنا کنم ترا
زیبا شود به کارگهِ عشق کار من هرگه نظر به صورت زیبا کنم ترا
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی ترسم خدا نخواسته رسوا کنم ترا
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی میر سپاه ، شاهِ صف آرا کنم ترا
بازگشت به فهرست
فقرات مناجات تاج الدّین ابن عطاء الله اسکندریّ
باری ، این دو مناجات اخیر: « إلَهی کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ »، و « إلَهی عَمیَتْ عَیْنٌ » ، فقره نوزدهم و بیستم از زمره سی و پنج فقره مناجات شیخ تاجالدّین أحمد بن محمّد بن عبد الکریم بن عطاء الله اسکندریّ ، متوفّی در سنه ۷۰۹ هجری قمری است.۸
و بقیّه آن بدین قرار میباشد:
۱ ـ إلَهی أنَا الْفَقیرُ فی غِنایَ ، فَکَیْفَ لا أکونُ فَقیرًا فی فَقْری؟!
«بار خداوندا ! من نیازمند و فقیرم به سوی تو در عین غنا و بینیازیم که از ناحیه تو به من عنایت شده است (چرا که این بینیازی چون از سوی تست، عین نیازمندی است!) پس چگونه نیازمند و فقیر نبوده باشم به سوی تو در عین فقر و نیازمندیم که حالت عدم من بوده است ؛ و مَبنَی و اصل و منشأ هستیم، فقدان و نیستی؛ و مادّه اوّلیّه حدوث و تحقّقم، نابودی و کَتْم عدم و نیستی در مرحله ماهوی بوده است؟!»
۲ ـ إلَهی أنَا الْجاهِلُ فی عِلْمی ، فَکَیْفَ لا أکونُ جَهولاً فی جَهْلی؟!
«بار خداوندا ! من نادان و جاهلم در عین دانائی و علمم که از ناحیه تو به من عطا گردیده است (چرا که این دانائی چون از سوی تست، عین نادانی است.) پس چگونه نادانِ ثابت و مستمرّ نبوده باشم در عین نادانی و بیدانشیَم که حالت عدم اصلی و فقدان ماهوی و نیستیِ ذاتی من بوده است؟!»
بازگشت به فهرست
فقرات مناجات که از توحید محض خبر میدهد
۳ ـ إلَهی إنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَهَ حُلولِ مَقادیرِکَ، مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکونِ إلَی عَطآءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فی بَلآءٍ !
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.