مقاله محمدتقی ملک الشعراء بهار


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۹۷,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله محمدتقی ملک الشعراء بهار دارای ۹۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله محمدتقی ملک الشعراء بهار  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله محمدتقی ملک الشعراء بهار،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله محمدتقی ملک الشعراء بهار :

محمدتقی ملک الشعراء بهار

کودکی و نوجوانی
محمدتقی ملک الشعراء بهار در ۱۸ آذر ماه ۱۲۶۵شمسی در محله سرشور شهر مشهد به دنیا آمد. پدر او میرزا محمد کاظم، متخلّص به صبوری، ملک الشعراء آستان قدس رضوی بود. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزااحمد صبوری کاشانی (متوفّی به سال ۱۱۹۲ ش) شاعر و قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه قاجار می دانند؛ انتخاب تخلّص صبوری از سوی پدر بهار نیز به همین مناسبت است. در عین حال این خاندان خود را از تبار برمکیان به شمار می آوردند و

بهار در شعری به این مورد اشاره می کند (شاید انتخاب نام «نوبهار» از سوی شاعر برای روزنامه اش، که در اوان جوانی تأسیس کرد، به همین علت باشد؛ چرا که برمکیان تولیت معبد بودائی «نوبهار» را در بلخ به عهده داشته اند). مادر بهار از یک خاندان اصیل تجارت پیشه و نیاکانش از معاریف گرجستان و مسیحیان قفقاز بودند، که پس از جنگ های ایران و روس توسط عباس میرزا به ایران آورده شده و دین اسلام را پذیرفتند.

بهار در چنین خانواده ای ابتدا در چهار سالگی نزد زن عمویش تحصیلات ابتدائی متداول (قرآن- فارسی) را آغاز می کند، سپس به مکتب مردانه می رود. کتاب صد کلمه (از آثار نظمی رشید و طواط) را در مکتب و شاهنامه فردوسی را نزد پدر می خواند. اولین شعر خود را در هفت سالگی در بحر تقارب می سراید و از پدر جایزه می گیرد.

تهمتن بپوشید ببر بیان
بیامد به میدان چو شیر ژیان

بین هفت تا ده سالگی در مکتب شعرهایی می گوید؛ از جمله مکتب دار پیر و بعضی هم مکتبی ها را هجا و برخی دیگر را مدح می کند. در ده سالگی در راه سفر به کربلا، همراه با خانواده، در بیستون بیتی می سراید، که پدر غالباً آن را به شوخی در مجالس دوستانه می خواند:
به بیستون که رسیدم یک عقربی دیدم

اگر غلط نکنم از لیفند فرهاد است
تا پانزده سالگی، محمدتقی جوان در شاعری و نیز شعر و نقاش طبع خود را آزموده است. اما پدر که تا این هنگام مربی و مشوق اوست، ناگهان معتقد می شود که زمانه عوض شده و فرزندش با شعر نمی تواند زندگی خود را تأمین کند و باید به دنبال کسب و تجارت برود. بنابراین تحصیل را متوقف می کند و فرزند را برای فراگرفتن راه و رسم کاسبی، به دکّان بلور فروشی دائی اش می فرستد؛ اما بهار در روح خویش شاعر است و برای دل خود همچنان می سراید. در

سال۱۲۸۳ ش، در هجدهمین بهار عمر شاعر، پدرش در می گذرد و مسئولیت سرپرستی خانواده یعنی مادر و خواهر و دو برادر کوچک، به عهده شاعر جوان می افتد؛ قصیده ای در مدح مظفرالدین شاه می نویسد و به تهران می فرستد ،به پاداش آن شاه یکصد تومان صله برای بهار می فرستد و لقب پدر- ملک الشعرائی آستان قدس رضوی- را به وی تفویض می کند (بهار این لقب را تا آخر عمر نگه داشت؛ گرچه از سنین میانی عمر خود را به عنوان ملک الشعرای

مطلق تثبیت کرده بود). این سخن سرای هجده ساله آنچنان در آثاری که می سراید مهارت به خر می دهد که اغلب فضلای معاصر کارش را باور نمی کنند و اشعارش را از سروده های پدرش می دانند؛ بنابراین بارها در مجامع ادبی با بدیهه سرائی مورد آزمایش قرار می گیرد، تا بالاخره تثبیت می شود. از آن جمله می توان به چند رباعی، که با التزام کلمات خاص فی المجلس سروده شده، اشاره کرد.مثلاً:
با استفاده از چهار واژه تسبیح، چراغ، نمک و چنار، رباعی زیر را فی البداهه ساخت.
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک

کس میوه نچیده است از شاخ چنار
و بار دیگر با استخدام کلمات گل رازقی، سیگار، لاله و کشک، چنین سرود:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیده مه ز دود سیگار تو اشک

گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت، یعنی کشک
اما اگرچه شاعر از نظر همشهریانش تثبیت شده است ماجرای شک به استعداد او سال ها دنبال می یابد؛ چنان که شایعه می کنند که وی اشعار و تخلّص خود، یعنی «بهار» را از دیوان خطّی شاعری گمانم، به نام بهار شیروانی، برداشته است و این شک پراکنی، بی خیال شعرهای تازه ای که بهار به مناسبت اوضاع روز می سازد، با نوعی عناد سالها ادامه می یابد. به هر حال شاعر جوان، که با به دست گرفتن شغل پدر از تأمین معاش آسوده شده، به ادامه تحصیلات ادبی می پردازد؛ اصول عالی ادب فارسی و مقدمات عربی را نزد ادیب نیشابوری و صید علی خان درگزی و سایر فضلای خراسان فرا می گیرد؛ آرزو دارد برای ادامه تحصیل به فرنگ برد و در رشته ای از علوم جدید تخصص به دست آورد، اما مسئولیت سرپرستی خانواده از یک سو و آغاز انقلاب مشروطیت، که قالب های ذهنی او را در هم ریخته موجب تحول عمیقی در اندیشه اش می شود از سوئی دیگر، مانع از اجرای این تصمیم می گردد. بهار وارد در فعالیت های سیاسی می شود، به صف آزادیخواهان و مشروطه طلبان می پیوندد و در بیست سالگی به عضویت انجمن مخفی «سعادت» در می آید.

نخستین اشعار سیاسی
بهار حدود بیست سال دارد که فرمان مشروطیت امضاء می شود (۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ ق= ۱۴ مرداد ماه ۱۲۸۵ ش). او معمم جوانی است که در زادگاهش شهر مشهد می زید. اشتغال های او، پیش از این رویداد مهم، یکی تقلید از چکامه های استادان قدیم شعر فارسی است و دیگر تثبیت خود به عنوان شاعری جانشین به حق حرفه پدر. این اشتغالات چه بسیار مناقشه ها و درگیری های شاعرانه و چه قدرت نمایی هایی از سوی سخن پرداز جوان به همراه دارد. جوانی او بی غم و سرخوش می گذرد،؛ خود وی این بیست سالگی را چند سال بعد، در قصیده «سرگذشت شاعر» چنین یادآوری و تشریح کرده است:
بیست ساله شاعر با چشم های پر فروغ

جز من اندر خاوران، معروف و نام آور نبود
خانه ای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب
آمد و رفتی و ترتیبی، کز آن خوش تر نبود
مادرم تدبیر منزل را نکو می داشت پاس

پاسداری در جهانم بهتر از مادر نبود
شعر می گفتیم و می گشتیم و می بودیم خوش
بزم ما گه گاه، بی مه روی و خنیاگر نبود;.

شور و شری ناگه اندر توس زاد از انقلاب
فکرت من نیز بی رغبت به شور و شر نبود
در صف طلاب بودم، در صف کتاب نیز

در صف احرار هم، چون من یکی صفدر نبود
در سیاست اوفتادم آخر از اوج علا
وین همی دانم به خوبی کان مرا در خود نبود
روزنامه گر شدم، با سائسان همسر شدم
واندر آن دوران کسم زین سائسان همسر نبود

بهار پا به عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی و همکاری با مراکز انقلابی می گذارد و در سرنوشت ملی مردم ایران شریک می شود. در نخستین اشعار سیاسی اش، آنگاه که به زبان توده مردم در ستایش مشروطیت سخن می گوید، چیزی جز مفهوم عام و کلی «عدل» را نشناخته است. شاعر جوان از فلسفه سیاسی پارلمان، آزادی های اجتماعی و نهادهای قانونی، آگاهی زیادی ندارد. در دو قطعه معروف که در همین دوران ساخته است، «به شکرانه توضیح قانون اساسی» و «عدل مظفر» شاعر از همان منش های کهن تقلید می کند؛ گوئی امیری مقتدر، اما مهربان، را با انوشیروان مقایسه کند. البته گاه گریزهایی می زند که حکایت از پیشرفت او در معارف سیاسی دارد، مثلاً آنجا که نظارت عدل و قانون را بر حکومت مشترک دربار و دین لازم می داند:
دولت و دین هر دو توأم اند ولیکن

این دو پسر راست عدل و قانون مادر
اما از این ها گذشته در همین شعرهای آغازین دو مضمون اساسی وجود دارد که تا پایان عمر در آثار فراوانی بهار جوانه می زند و شکوفا می شود: آزادیخواهی و میهن دوستی. مایه میهن دوستی در گرایش به تاریخ و تمدن باستانی ایران ظهور می کند، هم در بعد افسانه ها و اساطیر و هم در بعد تاریخ رسمی و مکتوب؛ و مایه آزادیخواهی متأثر از اخبار جوامع اروپائی و پیشرفت تمدن، و از همه مهم تر بر اساس پذیرش اصل حاکمیت ملی، به شکل تجلیل از حکومت مشروطه.

پنج ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، مظفرالدین شاه قاجار در می گذرد (۱۴ دی ماه ۱۲۸۵ ش) و فرزندش محمد علی شاه به جای او می نشیند. شاه جدید از اساس با حکومت مردم مخالف است و این را همه، از جمله شاعر جوان، می دانند. شاعر که مسئول و مداخله گر شده، خطاب به شاه ترکیب بند بلند به نام «آئینه عبرت» می سازد، که موضوع آن بعدها در دیگر آثارش تکرار می شود؛ شاعر تلخ و شیرین تاریخ ایران را از مبدأ افسانه های شاهنامه تا روزگار خود بر می شمرد، شاه را از اندیشه دشمنی با مشروطیت و قانون اساسی برحذر می دارد و با لحنی ناصحانه و جاسنگین، او را به داد و دهش می خواند. اما تعارض مردم و شاه به حد دشمنی رسیده است. بها در روزنامه مخفی خراسان، به مدیریت سید حسن اردبیلی، و به نام مستعار «رئیس الطلاب» اشعار تندی خطاب به شاه مستبدخو می سازد؛ از آن جمله یک مثنوی است به نام «اندرز به شاه» با مطلع:

پادشها چشم خرد باز کن
فکر سرانجام ز آغاز کن
و در عین حال از نگاه به سیاست منطقه یا و مطامع استعماری دولت های روس و انگلیس در ایران غافل نیست. درگیری با سیاست بر دانش سیاسی او می افزاید، از جمله ضمن تحسین و تبریک مشروطه شدن عثمانی، نخستین بار اصطلاح «حقوق بشر» را به کار می برد:
دانی که یکسان اند نوع بشر

اندر حقوق خودی
غصب حقوق خلق از هر نظر
باشد ز نابخردی
و در پی آشکار شدن نقشه های تجاوزکارانه روس و انگلیس، که صحبت از تقسیم ایران می کردند، و با نگاهی به سیاست جدید دولت عثمانی، اتحاد کشورهای اسلامی را توصیه می کند.

روز دوم تیر ماه ۱۲۸۷ ش (۲۳ جماد الاول ۱۳۲۶ ق)، مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی شاه به توپ بسته می شود و دوره کشتار و قلع و قمع آزادیخواهان، که به «استبداد صغیر« معروف است، آغاز می گردد. دیوان بهار نشان میدهد که در اوایل این دوره شاعر سر به گریبان برده، در حوزه شهر خود و شغل خود، شعر وظیفه و مرسوم می ساخته است؛ اما در اواخر استبداد صغیر، که مقاومت تبریز به رهبری ستارخان منجر به سرکشی هائی در گیلان و اصفهان شده بود، شعرهای سیاسی و تبلیغی بهار نیز آشکارتر می شود، که در ضدیت با استبداد تجلیل سران مقاومت ملی سروده شده و به گفته خود بهار، به طور مخفی در دست های مردم شهرها می گشته است؛ از جمله شعر مستزادی با مطلع:

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهب ها جداست
کار ایران با خداست

فتح تهران توسط مشروطه طلبان، فرار محمد علی شاه و پناهنده شدنش به سفارت روس (۲۷ و ۲۸ جمادی الثانی ۱۳۲۷ ق = ۲۵ و ۲۶ تیر ماه ۱۲۸۸ ش) و سرانجام خلع او از سلطنت و بازگشت حکومت ملی، زبان شاعر را در گزارش احساسات ملی آزاد می کند. با رسیدن بشارت فتح تهران، بهار و دوستانش، اعضای «انجمن سعادت»، جشن هایی در مشهد ترتیب می دهند و اشعاری که در این شب ها خوانده می شود اغلب سروده بهار است. در مراسم سلام آستان قدس رضوی (۱۳ رجب ۱۳۲۷ ق= ۹ مرداد ماه ۱۲۸۸ش ) چنین می سراید:

بیا ساقی که کرد ایزد قوی بنیان آزادی ; الخ
دو شعر معروف بهار، «فتح تهران» و «فتح الفتوح» ، که در بزرگداشت قهرمان مردم (ستارخان) و قهرمان اشرف (سپهدار) است، تحلیل سیاسی بهار را از اوضاع منطقه نشان می دهد. نگاه او که نگران افق های پیرامون است، خطر اصلی را می شناسد، وحشت خود را از دو همسایه، به خصوص همسایه شمالی که به خاطر هم مرزی با خراسان خطرناک تر است، به روشنی آشکار می کند.عناصر عمده آثار این دوران او عبارتند از: افتخار به تاریخ گذشته، یادآوری پیروزی های امیران و سرداران قدیم ایران، ستایش فلسفه عدالت و تبلیغ اخلاق میهنی و مذهبی و همه به قصد یکپارچه کردن مردم پراکنده و بی خبر در برابر موج بلعنده بیگانگان. همزمان، بهار در جراید ملی نظیر روزنامه توس، به مدیریت میرزا هاشم خان قزوینی، مقاله می نویسد و شعر چاپ می کند و برخی آثار او نیز بدون امضاء در روزنامه حبل المتین کلکته منتشر می شود.

اکنون شاعر جوان عشق را شناخته است. در آثار فراوانی که بعدها خلق خواهد کرد، اشارات بسیار به خواهش های دل او می یابیم؛ عشقهای جسمانی یا عارفانه که در شعر او گرمایی ملایم دارد. اما آن عشق بزرگ که سراسر عمر بهار را می سوزد و می افروزد دیگر است: عشق به وطن.

گام های انقلابی
شناخت بهار از مرام های سیاسی جدید، به میزان شایان توجهی مرهون آشنائی او با حیدرخان عمو اوغلی است. حیدرخان این انقلابی حرفه ای، یا به قول عارف قزوینی «چکیده انقلاب»، که در مبارزات انقلابی روسیه شرکت کرده و عضو «حزب اجتماعیون عامیون» قفقاز بود، در سال ۱۲۸۹ شمسی به قصد تأسیس شعبه «حزب دموکرات»، با هدفهایی در عمق «سوسیالیستی»، به مشهد سفر می کند، با شاعر جوان که مقالات شورانگیزش را قبلاً می شناخت آشنا می شود و بهار به عنوان عضو کمیته ایالتی این حزب در خراسان برگزیده می شود. نخستین جلسه حزب دموکرات مشهد، در مسجد گوهرشاد تشکیل می شود و بهار نطق آتشینی ایراد می کند که به ویژه ژنرال کنسول روس تزاری را در آن شهر به وحشت می اندازد.

روز پنجشنبه ۲۱ مهر ماه ۱۲۸۹، نخستین شماره روزنامه نوبنیاد نوبهار، به عنوان ارگان و ناشر افکار حزب دموکرات در مشهد، به مدیریت بهار منتشر می شود. مقالات روزنامه نوبهار بیشتر پیرامون اوضاع روز، خطر بازگشت ارتجاع، خطر مداخله روسیه تزاری در امور ایران، مخالفت با بقای نیروهای نظامی روس در ایران که به شمال کشور و به ویژه خراسان وارد شده بودند، و انتقادهای شدید است از سیاست های استعماری روسیه در ایران، که از مستبدان حمایت می کرد. در همین دوران نخستین قصیده اش را که آوازه بسیار یافت، می سراید. محتوای قصیده، که در سراسر مناطق فارسی زبان دست به دست شد و در راهروهای

وزارت خارجه ها روان گردید، پیام منظومی است خطاب به وزیر امور خارجه انگلستان، سر ادوارد گری . شاعر که بیست و پنج سال داردف با وزیر کهنه کار انگلیسی به زبان سیاست سخن می گوید: مگر انگلستان نمی داند که روس ها نیروی خود را در شمال ایران متمرکز کرده اند، نه تنها برای اشغال کشور بلکه برای ساختن سرپلی به قصد تصرف هندوستان، این مستعمره زرخیز انگلیس، پس صرفه انگلستان در این است که کشور ایران با آن گذشته درخشانش

مستقل بماند. این شعر، که معروف ترین چگامه سیاسی عصر خود شد، از طرح تقسیم ایران بین روس و انگلیس به سختی انتقاد می کرد، گرچه تقسیم عملاً انجام پذیرفته بود. روس ها در آذربایجان از مجاهدان انتقام خونینی می گرفتند و انگلیس ها در جنوب، با تشکیل قوای مزدور رفتاری خودکامه داشتند.

روسیه در پی اعمال سیاست های بهانه جویانه اش، در همین ایام اولتیماتومی به دولت ایران می دهد: مورگان شوستر، مستشار مالی دولت ایران که از کشور بی طرف وارد شده بود، برای سر و صورت دادن به مالیه ایران بر آن می شود که از اعیان و اشرافی که عادت به مالیات دادن نداشتند مالیات بگیرد. عده ای از اینان تبعه دولت روس، یا تحت حمایت آن دولت، به شمار می آیند. بنابراین روسیه، با استناد به قرارداد کاپیتولاسیون، دخالت دولت ایران در امور اتباعش را محکوم می کند و ضمن اتمام حجت موهنی می خواهد که هرچه زودتر شوستر از ایران اخراج گردد، والا روسیه کار خود را با نیروی نظامی پیش خواهد برد.

مجلس دوم مشروطیت اولتیماتوم را نمی پذیرد و دولت ناچار می شود مجلس را تعطیل کند و به شرایط روس ها گردن نهد؛ اما روس ها، که در پی بهانه جوئی هستند، با اعزام قوا برخی از شهرهای گیلان را اشغال می کنند. پاسخ این تجاوز، تظاهرات سراسری مردم در بعضی شهرهای بزرگ، از جمله تهران و مشهد، است؛ زنان روبنده بسته، نخستین تظاهرات سیاسی خود را در تاریخ ایران، جلو مجلس شورای ملی انجام می دهند؛ شاگردان مدارس با فریاد «یا مرگ یا استقلال»، در حالی که پرچم های ایران را به دست دارند دست به تظاهرات می زنند و تصنیف معروف عارف، با مطلع «ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود» ورد زبان مردم شهرهاست. در این هنگامه بهار یکی از پر انگیزش ترین شعرهای خود را منتشر می کند: «ایران مال شماست» در مقابله با اولتیماتوم سروده

شده است. شاعر جوان همه نیروی طبیعی، دانش اکتسابی و شناختش را از توده مردم به کار می گیرد، تا ملت را به جنبش در آورد و در این راه از دو اهرم نیرومند مدد می گیرد که دستمایه شعرهای بعدی او و بسیاری شاعران دیگر شده است؛ «غیرت اسلامی» و «جنبش ملی»:
هان ای ایرانیان، ایران اندر بلاست

مملکت داریوش، دستخوش نیکلاست
مرکز ملک کیان، در دهن اژدهاست
غیرت اسلام کو، جنبش ملی کجاست؟
برادران رشید، این همه سستی چراست؟

ایران مال شماست، ایران مال شماست!
به کین اسلام باز، خاسته برپا صلیب
خصم شمال و جنوب، داده صدای مهیب

روح تمدن به لب، آیه امن یجیب
دین محمد یتیم، کشور ایران غریب
بر این یتیم و غریب، نیکی آئین ماست
ایران مال شماست، ایران مال شماست!;

واکنش روسیه در مقابل نهضت ملت، قتل عام مردم بی دفاع در آذربایجان و گیلان است و در مشهد مردم گرد آمده در مسجد گوهرشاد و حرم امام رضا (ع)، توسط قزاقان روسی به توپ بسته می شوند (۱۰ ربیع الاول ۱۳۳۰ ق= ۹ اسفند ماه ۱۲۹۰ ش). شاعر به این مناسبت ترکیب بند «توپ روس» را می سراید، که در آن با چنگ و دندان با خطر بیگانه مقابله می کند و می کوشد با اتکاء به احساسات مذهبی و ملی مردم نفرت آنان را نسبت به بیگانه تجاوزگر تشدید کند.
روز چهارم آذرماه ۱۲۹۰، به دستور صریح ژنرال کنسول روس، روزنامه نوبهار توقیف می شود و بلافاصله به جای آن شاعر جوان تازه بهار را منتشر می کند.

بازارهای مشهد بسته می شود، دموکراتهای خراسان به دستور کمیته مرکزی حزب اسلحه بر می گیرند و شاعر در روزنامه تازه بهار طی مقالاتی پرشور مردم را به جهاد ترغیب می کند؛ اما این روزنامه نیز پس از انتشار ۹ شماره به دستور وثوق الدوله، وزیر خارجه وقت، به وسیله حکومت خراسان تعطیل می شود (محرم ۱۳۰۰ ق = دی ماه ۱۲۹۰ ش). با این همه، کینه توزی ژنرال کنسول روس با شاعر روزنامه نویس همچنان ادامه دارد؛ زمینه سازی کنسول، پس از آنکه

نمی تواند با شاعر کنار آید، منجر به تکفیر و اخراج او همراه ۹ تن از دوستانش (اعضای کمیته ایالتی حزب دموکرات خراسان) از مشهد می گردد. اگر در اشعار بهار اشاره ای به انجام فرائض نیست، اما در اسلامیت و به ویژه اعتقاد او به مبدأ تردیدی وجود ندارد، لیکن انتقادهای تند او از خرافات مذهبی و از راه و رسم خشکه مقدس ها (که نمونه ای از آن در قصیده طنز آمیز «جهنم» دیده می شود) بهانه به دست حریف داد:
بهار مجموع عواملی را که باعث نفی بلد و توقف قلم او شد، چنین بر می شمارد:

گرچه بود از کفر کافر ماجرائی طبع دور
گام های انقلابی لیک بی کیفر نبود
در هزار و سیصد و سی روسیان روسبی

طرد کردندم به ری، زیرا کسم یاور نبود
از خدا بیگانه ام خوانند اندر مرز توس

هو شدم اما ز میدان در نرفتم مردوار
لیک یاران را سر برگ من مضطر نبود
زین سبب در هم شکست از جور روس و انگلیس
شکرین کلکی که چون او هیچ نی شکر نبود

در طی راه تبعید، بهار و همفکرانش در بیابان، گرفتار دزدان می شوند و اموالشان به غارت می رود. بین سبزوار و شاهرود، برای دومین بار با حیدرخان عمو اوغلی و ابوالفتح زاده، که از طریق مشهد عازم روسیه و اروپا هستند، دیدار می کند و شاعر آنها را با معرفی نامه ای خطاب به شیخ جواد تهرانی، روانه مشهد می کند تا برای گرفتن جواز عبور از مرز از او یاری بگیرند. بهار به تهران می رسد و مدت هشت ماه در این شهر به حالت تبعید به سر می برد تا سرانجام در پائیز ۱۲۹۱ شمسی به مشهد بازگردد. در مراجعت از تبعید در درگز، ماجرای سفر خود را به نظم در می آورد .

اندکی بعد در شهر زادگاهش بار دیگر مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را آغاز می کند. در سال ۱۲۹۲ ش، در تهران اعتدالیون که طرفدار سنت ها و معارف قدیم، و طبعاً مخالف دموکرات ها بودند، امور دولت را در دست می گیرند. بهار انتشار دوره دوم روزنامه نوبهار را از ۱۴ دی ماه ۱۲۹۲ آغاز می کند، که همچنان با مخالفت ژنرال کنسول دولت روس در شهر مشهد روبروست؛ ولی نوبهار به حیات خود ادامه می دهد. بهار یک رشته مقاله درباره آزادی زنان، زیر عنوان های «تجدد و انقلاب» «روح و دیانات» و غیره، در روزنامه اش منتشر می کند، که به تحریک کنسول روس موجب برخورد بهار با برخی زهدفروشان می گردد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.