مقاله در مورد وجوه اعجاز قرآن
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد وجوه اعجاز قرآن دارای ۱۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد وجوه اعجاز قرآن کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد وجوه اعجاز قرآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد وجوه اعجاز قرآن :
وجوه اعجاز قرآن
تناسب لفظ و معنا در قرآن
تناسب لفظ و معنى در قرآن
ویژگى الفاظ قرآن، انتخاب دقیق و تناسب آنها با معانى است و نیز قرار گرفتن در جایگاه مناسب خویش در جملات و هماهنگى آنها با واژههاى قبل و بعد از خود است. فعلها معانى دقیق خود را الهام مى بخشند، مثلاً فعل مضارع تجدید و استمرار را افاده کرده، تصاویر و صحنهها را باز آفرینى
مى کند و به ذهن نزدیک مى سازد، تا جایى که گویى آن تصاویر و صحنهها جلوى چشمان مخاطب قرار داده مى شوند. واژهها گاهى به شکل جمع و گاهى به حالت مفرد مى آیند و این بدون سبب نسبت بلکه به علتى منطقى یا براى حفظ آهنگ و نغمه یا ذکر خاص پس از عام و بالعکس، یا در نظر گرفتن معرفه و نکره، به غرضى بلاغى و یا تقدیم و تأخیر است
دقت در انتخاب واژهها در قرآن، نخستین مسالهاى است که پژوهشگر علوم قرآنى، آن را در مى یابد، به عنوان نمونه در قرآن موارد به کارگیرى واژه<الریاح» بادها، با واژه<الریاح» باد و نیز<الغیث» و <المطر» و جز آن با یکدیگر متفاوت است. مثلاً واژه<الریح» در قرآن صرفاً در مواردى که خیر و منفعت و رحمت الهى بیان مى شود آمده است.(۱۰)خداوند متعال مى فرماید:
<و هو الذى یرسل الریاح بشراً بین یدى رحمته حتى اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون». (اعراف، ۷ / ۵۷)
<اوست که بادها را پیشاپیش[ باران] رحمتش مژده رسان مى فرستد، تا آنگه که ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سر زمینى مرده، برانیم، و از آن، باران فرو آوردیم؛ و از هر گونه میوهاى[ از خاک] بر آوریم. بدین سان مردگان[ نیز از قبرها] خارج مى سازیم، باشد که شما متذکر شوید.»
و مى فرماید:<و أرسلنا الریاح لواقح فأنزلنا من السمأ مأ فأسقینا کموه و ما أنتم له بخازنین»(حجر، ۱۵ / ۲۲)
<و بادها را بار دار کننده فرستادیم و از آسمان، آبى نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانه دار آن نیستید.»
و نیز مى فرماید:<و من آیاته آن یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجرى الفلک بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون»(روم، ۳۰ / ۴۶)/
<و از نشانههاى او این است که بادهاى بشارت آور را مى فرستد، تا بخشى از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتى به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او[ روزى بجویید] و امید که سپاسگزارى کنید.»
و مى فرماید:<و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الى بلد میت فاحیینا به الأرض بعد موتها کذلک النشور»(فاظر، ۳۵ / ۹)/
<و خدا همان کسى است که بادها را روانه مى کند؛پس[ بادها] ابرى را بر مى انگیزند، و[ ما] آن را به سوى سر زمین مرده راندیم، و آن زمین را بدان[ وسیله]، پس از مرگش زندگى بخشیدیم؛رستاخیز[ نیز] چنین است.»
واژه<الریح» باد، نیز در جاهایى که براى ترسانیدن از فرجام عمل و عذاب کردن است مورد استفاده قرار گرفته. راغب اصفهانى مى گوید:<در اکثر جاهایى که خداوند واژه <الریح» را مفرد آورده براى بیان عذاب بوده است.»(۱۱)
خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
<مثل ما ینفقون فى هذه الحیاْ الدنیا کمثل ریح فیها صر أصابت حرث قوم ظلموا أنفسهم فأهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون»(آل عمران، ۳ / ۱۱۷)
<مثل آنچه[ آنان] در زندگى این دنیا[ در راه دشمنى با پیامبر] خرج مى کنند، همچون مثل بادى است که در آن سرماى سختى است، که به کشتزار قومى که بر خود ستم کردهاند، بوزد و آن را تباه سازد؛ و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردهاند.»
<أم أمنتم أن یعیدکم فیه تارْ أخرى فیرسل علیکم قاصفاً من الریح فیغرقکم بما کفرتم ثم لا تجدوا لکم علینا به تبیعا»(الاسرأ، ۱۷ / ۶۹)
<یا مگر ایمن شدید از این که با دیگر شما را در آن[ دریا] باز گرداند و تند بادى شکننده و به[ سزاى] آنکه کفر ورزیدید غرقتان کند، آن گاه براى خود در برابر ما کسى نیایید که آن را دنبال کند.»
و مى فرماید:<و فى عاد اذا أرسلنا علیهم الریح العقیم»(ذاریات، ۵۱ / ۴۱)
<و در[ ماجراى] عاد[ نیز] چون بر[ سر] آنها باد مهلک را فرستادیم.»
و مى فرماید:<و أما عاد فأهلکوا بریح صرصر عاتیْ.»(الحاقه، ۶۹ / ۶)/
<و اما عاد، به[ وسیله] تند بادى توفنده سرکش هلاک شدند.»
شاید سبب این باشد که<ریح» شر آفرین است زیرا توفنده، ویرانگر و بى قرار مى وزد، و این نوع باد به جهت استمرار و بى وقفه بودنش یک باد محسوب مىشود، و مردم نیز تغییرى در وزش یکسان آن احساس نمىکنند و آرامشى به خود نمىبینند، چرا که توفنده و ویرانگر است و یکسره مى وزد و همین باعث ترس و دلهره از آن است.اما<الریاح»بادها که در بردارندگان خیر و برکت هستند، گاهى مى وزند و گاهى آرام مى گیرند، تا مایه بارش ابرها شوند، پس<الریاح» بریده بریده و آرام مىوزند، به طورى که هر که در معرض آن قرار گیرد در مراحل مختلف وزیدن بادها، احساس آرامش مى کند/
پس در این بیان قرآن تصویرى از احساس روحى، روانى آدمى نیز دریافت مىشود.(۱۲)
اما درباره مسخر کردن<الریح» براى حضرت سلیمان علیهالسلام که خداوند مى فرماید:<و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر»(سبا، ۳۴ / ۱۲)/
باد را براى سلیمان[ رام کردیم] که رفتن آن با مداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه[ راه] بود/
و<فسخرنا له الریح تجرى بأمره رخأ حیث أصاب»(ص، ۳۸ / ۳۶)/
<پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم مى گرفت، به فرمان او نرم و روان مى شد.»
ظاهر این گونه است که نعمت روشنتر و سنت الهى آشکارتر است، زیرا آن چیزى که از آن انتظار شر و آسیب مى رود، ولى قرین خیر و سود باشد، بى تردید منت آن بزرگتر و ارزش عطایش بی
دلخوشى و شادمانى مى رود، اما به حد دل خوشى و شادمانى چیزى نمىرسد که از آن انتظار شر و آسیب مى رود، اما وسیله رحمت و نعمت الهى مى گردد/
جاحظ درباره گزینش دقیق واژهها در قرآن مى گوید:
<و همچنین واژه<المطر»(باران) در قرآن فقط در موارد انتقام به کار رفته است، در حالى که اکثر علما و خواص و همین گونه عوام، میان این واژه(المطر) و واژه(الغیث) تفاوتى قایل نیستند.»(۱۳)
در حقیقت<الغیث» تنها در جایگاه رحمت و نعمت استمعال شده است همانند<الریح» در موردى
که ذکر شد، در واقع میان<الغیث» و <الاغاثه» که به معنى کمک و یارى رسانیدن است ارتباط کامل است، از این روبکارگیرى واژه<الغیث» در موردى که باران رحمت به بار دارد و خیر به بار مى آورد، نشانگر تناسب دقیق میان لفظ و معنا است/
خداوند مى فرماید:
<ان الله عنده علم الساعْ و ینزل الغیث و یعلم ما فى الأرحام و ما
تدرى نفس ماذا تکسب غداً و ما تدرى نفس باى ارض تموت»(لقمان، ۳۱ / ۳۴)/
در حقیقت، خداست که علم[ به] قیامت نزد اوست، و باران را فرو مى فرستد، و آنچه را که در رحمهاست مى داند و کسى نمىداند فردا چه به دست مى آورد، و هر کسى نمىداند در کدامین سرزمین مى میرد. در حقیقت خداست[ که] داناى آگاه است/
و مى فرماید:<و هو الذى ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته و هو الوالى الحمید»(شورى، ۴۲ / ۲۸)/
و اوست کسى که باران – پس از آن که[ مردم] نومید شدند – فرو مى بارد، و رحمت خویش را مى گستراند و هموست سر پرست ستوده/
و مى فرماید:<ثم یأتى من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون»(یوسف، ۱۲ / ۴۹).<آن گاه پس از آن، سالى فرا مى رسد که به مردم در آن[ سال] باران مى رسد و در آن آب میوه مى گیرند.»
این در حالى است که واژه<المطر» فقط در مقام عذاب کردن و ترسانیدن آورده مىشود درست همچون واژه<الریح» مثل آیات ذیل:
<و امطرنا علیهم مطراً فانظر کیف کان عاقبْ المجرمین.»(اعراف، ۷ / ۸۴)/
و برسد آنان بارش (از مواد گوگردى) باراندیم پس فرجام گندکان حببان بود/
<فجعلنا عالیها سافلها و افطفرنا علیهم حجارْ من سجیل» حجر، ۱۵/۷۴ و آن شر را زیرو کردیم و بر آنان سنگهایى را سنگ گل باراندیم»/
<و لقد اتوا على القریْ التى امطرت مطر السؤ أفلم یکونوا یرونها بل کانوا لا یرجون نشورا»(فرقان، ۲۵ / ۴۰).
<قطعاً بر شهرى که باران بلا بر آن بارانده شده گذاشتهاند؛ مگر آن را ندیدهاند؟[ چرا] ولى امید به زنده شدن ندارند.»
<و امطرنا علیهم مطراً فسأ مطر المنذرین»(شعرأ، ۲۶ / ۱۷۳ و نمل، ۲۷ / ۵۸)/
<و بر[ سر] آنان بارانى[ از آتش گوگرد] فرو ریختیم. و چه بد بود باران بیم داده شدگان.»
چنانچه واژه<سمک» در قرآن در موضعى غیر از موضع بیان نعمت بیاید،<الحوت» نامیده مى شود و معنى<الحیتان» نیز همان<السمک» یعنى ماهى است، عرب نیز اغلب<الحوت» را به معنى<السمکْ»(۱۴)به کار مىبرد/
قرآن کریم مى فرماید:<و سالهم عن القریْ التى کانت حاضرْ البحر اذ یعدون فى البست اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون»( اعراف، ۷ / ۱۶۳)/
<و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود، از ایشان جویا شد: آن گاه که به[ حکم] روز شنبه تجاوز مى کردند؛ آن گاه که روز شنبه آنان، ماهى هایى شدن روى آب مى آمدند، و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمىآمدند، این گونه ما آنان را به سبب آنکه نا فرمانى مى کردند،
مى آزمودیم.»
و نیز مى فرماید:<فالتقمه الحوت و هو ملیم»(صافات، ۳۷ / ۱۴۲)/
<و عنبر ماهى او را بلعید در حالى که او نکوهش گر خویش بود. و<الحوث» در اینجا همان ماهى عظیم الجثه است.»
و چنانکه<الحوت» در موضع بیان نعمت و منت آورده شود آن را<الحم الطرى» یعنى گوشت تازه مى نامند/
خداوند مى فرماید:<و هو الذى سخر البحر لتأکلوا منه لحماً طریاً و تسخرجوا منه حلیْ تلبسونها وترى الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون»(نحل، ۱۶ / ۱۴).
<و اوست که دریا را مسخر گردانیده تا از آن گوشت تازه بخورید، و پیرایهاى که آن را مى پوشید از آن بیرون آورید. و کشتىها را در آن شکافنده[ آب] مى بینى، و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزارید.»
مسأله قابل توجه دیگر این که هر گاه ذکر جوشیدن آب از زمین به میان آمده، با فعل<فجر» از آن یاد شده و هر گاه بیرون زدن آب از سنگ مد نظر بوده از فعل<انبجس» استفاده شده است، راغب اصفهانى در مفردات به این نکته اشاره کرده مى گوید:<در مورد آب سه لفظ بجس المأ و انبجس و انفجر به کار برده شده، اما<انبجاس» بیشتر درباره جوشیدن آب از چیزى تنگ و<انفجار» یا در
همان مورد<انبجاس» و یا در موضع جهیدن آب از چیزى گشاده استعمال شده است. از این رو خداوند مى فرماید:<فانبجست منه اثنتا عشرْ عیناً»(اعراف، ۷ / ۱۶۰)<از آن دوازده چشمه جوشید.»
و در موضع دیگرى مى فرماید:<فانفجرت منه اثنتا عشرْ عیناً»(بقره، ۲ / ۶۰)<از آن دوازده چشمه جوشید.»
<که در هر دو مورد از جوشیدن آب از معبرى تنگ خبر مى دهد. و در جاى دیگر مى فرماید:<و فجرنا خلا لهما نهراً»(کهف، ۱۸ / ۳۳)<میان آن دو نهرى جوشاندیم.»
و یا مى فرماید:<و فجرنا الارض عیونا»(قمر، ۵۴ / ۱۲)<چشمههاى زمین را جوشانیدیم.»
و نفرمود<بجسنا»(۱۵)
بدین ترتیب مشخص مى شود که تمام واژههاى قرآن کریم در جایگاه مناسب خویش آمده است و در نهایت دقت، معناى خود را الهام مى بخشند، تا جایى که اگر واژه دیگرى جاى آن قرار گیرد نمىتواند معناى نخست را افاده کند/
گر چه تفاوتهاى ظریفى میان معانى واژههاى قرآن وجود دارد، اما هر کدام از این واژهها معناى مستقل خود را دارند و برجستگى و درخشش خود را دارند که این برجستگى و درخشش در ضمن دو جمله نمایانتر مىشود گاهى تک واژهاى بر معانى متعددى دلالت مى کند، که هر کدام از آنها از سیاق کلام یا به اصطلاح از بستر سخن دریافت مىشود به عنوان مثال واژه<السمأ» بر معانى
مختلفى اطلاق مى شود از جمله بر<سقف»،<ابر»،<باران»،<چیزى مشخص»،<مسیر»،<جهت» و <فضاى» گسترده».
اما چنانچه واژه زمین<الارض» با آسمان – چه مفرد<السمأ» و چه جمع<السموات» – بیاید، منظور از آن همین سیاره است که بر روى آن زندگى مى کنیم و هر گاه واژه زمین<الارض» تنها و بدون ذکر<السمأ» یا<السموات» استعمال شود، مقصود از آن بخش معینى از زمین است، همان گونه که در سوره یوسف مى فرماید:
<قال اجعلنى على خزائن الأرض انى حفیظ علیم»(یوسف، ۱۲ / ۵۵)/
[یوسف] گفت:<مرا بر خزانههاى این سرزمین بگمار، که من نگهبانى دانا هستم.»
و نیز مى فرماید:<و کذلک مکنا لیوسف فى الأرض یتبوا منها حیث یشأ نصیب برحمتنا من نشأ و لا نضیع اجرا المحسنین»(یوسف، ۱۲ / ۵۶)/
<و بدین گونه یوسف را در سرزمین مصر قدرت دادیم، که در آن هر جا که مى خواست سکونت مى کرد. هر که را بخواهیم به جهت خود مى رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمىسازیم.»
تردیدى نیست که مقصود از واژه<الارض» در دو آیه یاد شده همه کره زمین نیست، بلکه آن سرزمینى معینى است که در حوزه حکومت مصر در آن زمان بوده است/
گاهى مسأله عکس این است و مثلاً برخى واژههاى متباین با هم در قرآن دیده مى شود که در مواضع مختلف به معنى واحدى آمدهاند، واژههایى همچون: <خلق»،<جعل»<ابدع»،<فطر» و مشتقات آنها، تمامى این واژهها بر آفرینش و پدید آوردن بدون الگو و نمونه پیشین دلالت دارند/
راغب اصفهانى درباره واژه<خلق» مى گوید:<اصل واژه<الخلق» سنجش اندازهگیرى درست است و نیز بر آفریدن بدون الگو و تقلید دلالت دارد/
خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
<خلق السموات و الأرض» یعنى آن دو را – بدون الگو – ابدع کرد و آفرید، به دلیل آیه دیگرى که مى فرماید:<بدیع السموات و الأرض»<بقره، ۲ / ۱۱۷) یعنى ابداع کننده و آفریننده آسمانها و زمین را، و خلق از نوع ابداع یا آفرینش، صرفاً از آن خدا است و بس، از این رو در تفاوت میان خود و بندگان مى فرماید:
<أفمن یخلق کمن لا یخلق أفلا تذکرون»(۱۶)(نحل، ۱۶ / ۱۷)/
<آیا کسى که مى آفریند مانند آن کسى است که نمىآفریند، این را متذکر نمىشوید.»
درباره<الابداع» مى گوید: ابداع پدید آوردن چیزى است و این واژه هرگاه درباره خداوند به کار برده شود منظور پدید آوردن بدون ابزار، ماده، زمان و مکان است و این معنا را جز درباره خداوند نمىتوان به کار برد چرا که پدید آوردن و نو آورى از آن سازنده حقیقى است مانند آن جا که مى فرماید:<بدیع السموات و الأرض»(۱۷)پدید آورنده آسمانها و زمین.و درباره واژه<جعل» مى گوید: جعل، در میان افعال هم معناى خود مثل:<فعل» و <صنع» کلىتر است و بر پنج وجه آمده است. دوم از معانى آن<أوجد» است که متعدى به یک مفعول است. مانند آیه<و جعل الظلمات و النور»(انعام، ۶ / ۱) تاریکى و روشنایى را به وجود آورد. معنى سوم آن ایجاد چیزى از چیز دیگر و پدید آوردنش از آن است:<و جعل لکم من الجبال اکناناً»(نحل، ۱۶ / ۸۱). معنى چهارم آن در آوردن چیزى به حالتى خاص است:<الذى جعل لکم الأرض فراشاً»(بقره، ۲ / ۲۲) و<جعل لکم مما خلق ظلالاً»(نحل، ۱۶ / ۸۱) و <جعل القمر فیهن نوراً(نوح، ۷۱ / ۱۶) (۱۸)و درباره واژه<فطر» مى گوید:<اصل این واژه به
معنى شکاف طولى است، خداوند مى فرماید:<هلترى من فطور»(ملک، ۶۷ / ۳) یعنى اختلال و کاستى چه در جهت صلاح آمدن و چه در جهت به فساد گراییدن و<فطر الله الخلق» یعنى پدید آوردن چیزى و ابداع آن به نحوى که بتواند عملى را انجام هد. خداوند مى فرماید:<الحمد الله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، ۳۵ / ۱) و مى فرماید:<الذى فطر هن»(انبیأ، ۲۱ / ۵۶) و <الذى
فطرنا»(طه، ۲۰ / ۷۲) یعنى ما را پدید آورد و به وجود آورد(۱۹)ز مخشرى نیز این تفسیر از واژه(فطر) را مبنا قرار مى دهد و براى آن به قول یکى از اعراب استناد مى جوید که درباره چاهى با شخصى دیگر اختلاف داشت و به او مى گفت:<انا فطرتها» یعنى من آن را ساختم و پدید آوردم.(۲۰)
درباره آفرینش آسمان و زمین، واژه<خلق» بیشتر از سایر واژههایى که بر آفریدن دلالت دارد
استفاده شده است، شاید علت این باشد که این واژه بیشتر از واژههاى هم معنایش بر پدید آوردن دلالت مى کند. مضاف بر این که بنا به گفته راغب اصفهانى دلالت بر سنجش درست و صحیح دارد/
در واقع واژه<خلق» بیانگر آفرینش دقیق و سنجیده است زیرا ساختار آفرینش، ساختارى در هم و بر هم و آشفته نیست، بلکه ساختارى هنرمندانه و دقیق است که دست خداوند تواناى حکیم آن را روى طرحى حساب شده و سنجیده پدید آورده است، از مواردى که کمله<خالق» بیانگر ایجاد و پدید آوردن است این آیه است که مى فرماید:<و من آیاته اللیل والنهار و الشمس و القمر لا
تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدولله الذى خلقهن»(فصلت، ۴۱ / ۳۷)/
<و از نشانههاى[ حضور] او شب و روز و خورشید و ماه است؛ نه براى خورشید سجده کنید و نه براى ماه، و آن خدایى را سجده کنید که آنها را خلق کرده است اگر تنها او را مىپرستید.»
<و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما لا عبین»(دخان، ۴۴ / ۳۸)/
<و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازى نیافریدهایم.»
پس از واژه<خلق» که به معنى ایجاد و پدید آوردن است، واژه<فطر» مى آید. آن جا که مى فرماید:<الحمدلله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، ۳۵ / ۱).<سپاس خداى را که پدید آورنده آسمان و مین است.»
و آیه<قالت رسلهم افى الله شک فاطر السموات و الأرض»<ابراهیم، ۱۴ / ۱۰)/
پیامبرانشان گفتند:<مگر درباره خدا – پدید آورنده آسمانها و زمین – تردیدى هست؟
و آیه<قل الله فاطر السموات و الأرض عالم الغیب و الشهادْ انت تحکم بین عبادک فى ما کانوا فیه یختلفون»(زمر، ۴۶)
<بگو: بار الها، اى پدید آورنده آسمانها و زمین،[ اى] داناى نهان و آشکار، تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مى کردند، داورى مى کنى.»
واژه<بدیع» یعنى ابداع کننده یا پدید آورنده، دوبار با واژههاى<السموات» و<الأرض» تکرار شده است، در سوره بقره مى فرماید:
<بدیع السموات و الأرض و اذا قضى امراً فانما یقول له کن فیکون»(بقره، ۲ / ۱۱۷)
<[او] پدید آورنده آسمانها و زمین[ است]، و چون به کارى اراده فرماید، فقط مى گوید:<[موجود]باش»؛ پس [فورا موجود] مى شود.»
و مى فرماید:<بدیع السموات و الأرض أنى یکون له و لد و لم تکن له صاحبْ و خلق کل شئ و هو بکل شئ علیم»(انعام، ۶ / ۱۰۱)
<پدید آورنده آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى که براى او همسرى نبوده، و هر چیزى را آفریده، و اوست که به هر چیزى داناست »
همین گونه، استعمال دو فعل<جعل» و<القى» با جبال است، خداوند مى فرماید:
<و هو الذى مد الأرض و جعل فیها رواسى و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشى اللیل النهار ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون»(رعد، ۱۳ / ۳)/
<و اوست که زمین را گسترانید و در آن، کوهها و رودها نهاد، و از هر گونه میوهاى در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب مى پوشانید. قطعاً در این[ امور]براى مردمى که تفکر مىکنند نشانههایى وجود دارد /
و مىفرماید: <والقى فى الارض رواسى أن تقیدبکم و أنهاراً و سبلاً لعلکم تهتدون» نمال، ۱۶/۱۵)
و در زمین کوههایى استوار افکند تا شما را نجنباند، و رودها و درهها قرار داد) تا شما را خود را پیدا کنید/
که در موارد یاد شده از آفریدن کوهها از فعل<القى» استفاده شده، زیرا این واژه معنى جعل دارد (۲۱)
نظیر این را در فعل<ساق» و<ازجى» که به معناى واحدى هستند مى بینیم (۲۲)که با<سحاب» به کار برده شدهاند. خداوند مى فرماید:
<حتى اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون»(اعراف، ۷ / ۵۷)/
<تا آن گاه که ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سرزمینى مرده برانیم، و از آن، باران فرود آوریم؛ و از هر گونه میوهاى[ از خاک] بر آوریم. بدین سان مردگان را[ نیز از قبرها] خارج مى سازیم، باشد که شما متذکر شوید.»
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.