مقاله در مورد خوف از خدا


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۹۷,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد خوف از خدا دارای ۲۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد خوف از خدا  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد خوف از خدا،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد خوف از خدا :

خوف از خدا

بر انسان واجب است تا زمانى که در دار تکلیف و سراى مسؤولیت به سر مى برد از عظمت حضرت حق و حکم و داورى اش در قیامت و عذاب سوزان جاویدى که براى منکرین و مخالفین آماده کرده است بترسد .
محصول و میوه ى پرمنفعت این گونه ترس بدون تردید خوددارى از معاصى و گناهان است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ قال النبى : من مشى إلى ذى قرابه بنفسه وماله لیصل رحمه أعطاه الله عزّ وجل أجر مائه شهید وله بکل خطوه أربعون ألف حسنه ویمحى عنه أربعون ألف سیئه ویرفع له من الدرجات مثل ذلک وکأنما عبد الله مائه سنه صابرا محتسبا .
امالى صدوق : ۴۳۱ ، المجلس السادس والستون ، حدیث ۱ ; بحار الانوار : ۷۱ / ۸۹ ، باب ۳ ، حدیث ۶ .
۲ ـ عن أبى بصیر ، عن أبى عبد الله (علیه السلام) ، قال : سمعته یقول : إن الرحم معلقه بالعرش یقول اللهم صِل من وصلنى واقطع من قطعنى وهى رحم آل محمد وهو قول الله عز و جل ( الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ ) ورحم کل ذى رحم .
کافى : ۲ / ۱۵۱ ، باب صله الرحم ، حدیث ۷ ; وسائل الشیعه : ۲۱ / ۵۳۴ ، باب ۱۷ ، حدیث ۲۷۷۹۰ : ۲ / ۴۹۳ .
________________________________________ صفحه ۱۴۴ ________________________________________
انسان وقتى بترسد که وجودى عظیم چون حضرت حق مراقب و مواظب اوست ، و در هیچ لحظه اى و در هیچ مکانى و در خلوت و آشکارى از او غایب نیست ، و بداند که محصول تلخ گناه ، گرفتارى شدید در حسابرسى و سپس دچار شدن به دوزخ است ، یقیناً از گناه خوددارى مى کند . بنابراین حالت خوف در این جهت از عالى ترین حالات انسان و از برترین مکارم و محاسن اخلاقى است .
امام صادق (علیه السلام) به یکى از یارانش به نام اسحاق بن عمار فرمود :

اى اسحاق ! از خدا بترس چنان که گویى او را با دو چشم سر در برابر خود مى بینى ، و اگر تو او را نمى بینى بى تردید او تو را مى بیند ; و اگر اعتقادت بر این باشد که او تو را نمى بیند یقیناً کافر شده اى ; و اگر معتقدى که تو را مى بیند آن گاه در برابر دید او دست به گناه بزنى مسلماً او را از پست ترین بینندگان قرار داده اى !!(۱)

و نیز آن حضرت فرمود :
مَن عَرَفَ اللهَ خَافَ اللهَ ، وَمَن خَافَ اللهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنیَا(۲) .
کسى که خدا را بشناسد خداترس مى شود و کسى که خداترس شود لذت ها و شهواتى را که موجب خشم خداست ترک مى کند .
رسول خدا فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ عن إسحاق بن عمار ، قال : قال أبو عبد الله (علیه السلام) : یا إسحاق ! خف الله کأنک تراه ، وإن کنت لا تراه فإنه

یراک ، وإن کنت ترى أنه لا یراک ، فقد کفرت ، وإن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیه فقد جعلته من أهون الناظرین .
اصول کافى : ۲ / ۶۷ ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث ۲ ; بحار الانوار : ۶۷ / ۳۵۵ ، باب ۵۹ ، حدیث ۲ .
۲ ـ اصول کافى : ۲ / ۶۸ ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث ۴ ; مشکاه الانوار : ۱۱۷ ، الفصل الرابع فى الخوف و الرجاء .
________________________________________ صفحه ۱۴۵ ________________________________________
کسى که گناه کبیره یا شهوتى به او عرضه شود و او به خاطر ترس از خدا از آن اجتناب ورزد ، خدا آتش را بر او حرام مى کند و از فزع و ترس اکبر او را امان مى دهد و آنچه را در قرآن به او وعده داده : که : براى هرکس که از مقام پروردگارش بترسد در بهشت است ،(۱) وفا مى کند(۲) .
کفن دزد بنى اسرائیلى
حضرت زین العابدین (علیه السلام) حکایت مى کند : مردى در بنى اسرائیل قبور را مى شکافت و کفن مردگان را مى دزدید !
همسایه اى داشت بیمار شد و بر مرگ خویش و از این که نبش قبر شود و کفنش را بدزدند ترسید . کفن دزد را خواست و گفت : من چگونه همسایه اى براى تو بودم ؟ گفت : بهترین همسایه . گفت : به تو حاجتى دارم . کفن دزد گفت : حاجتت را برآورده مى کنم .

همسایه دو کفن نزد او گذاشت و گفت : دوست دارم بهترینش را بردارى و هنگامى که من دفن شدم گورم را براى بردن کفنم نشکافى . کفن دزد از برداشتن کفن خوددارى مى کرد ولى همسایه بر اصرارش مى افزود تا پذیرفت . همسایه از دنیا رفت . هنگامى که دفن شد نبّاش گفت : این میت دفن شد ، چه علم و بصیرتى براى اوست که بفهمد من کفن او را مى دزدم یا نمى دزدم ، هر آینه مى روم و قبرش را مى شکافم و کفنش را مى برم !!

چون قبرش را شکافت شنید ندا دهنده اى ندا مى دهد : این کار زشت را انجام مده .
نبّاش خاک روى قبر ریخت و به خانه بازگشت و از گذشته اش توبه ى حقیقى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ الرحمن ( ۵۵ ) : ۴۶ .
۲ ـ من لا یحضره الفقیه : ۴ / ۱۳ ، باب ذکر جمل من مناهى النبى ( ص ) ; بحار الانوار : ۶۷ / ۳۶۵ ، باب ۵۹ ، حدیث ۱۳ .
کرد ، سپس به فرزندانش گفت : من چگونه پدرى براى شما بودم ؟ گفتند : پدر خوبى بودى . گفت : مرا به شما حاجتى است . گفتند : هر حاجتى دارى بگو ان شاء الله به انجامش اقدام مى کنیم . گفت : هنگامى که من از دنیا رفتم مرا به آتش بسوزانید ، چون خاکستر شدم در برابر تندبادى نصف خاکسترم را به سوى دریا و نصف دیگر را به جانب خشکى بر باد دهید .

فرزندان به پدر تعهد دادند که این کار را انجام دهند . پس از مرگش و انجام وصیتش خداى توانا خاکسترش را جمع کرد و به او حیات بخشید و گفت : چه چیز تو را واداشت که چنان وصیتى به فرزندانت بنمایى ؟ گفت : به عزتت سوگند بیم از تو . خداى بزرگ فرمود : من طلبکارانت را راضى مى کنم ، و تو را از خوفم ایمنى مى بخشم ، و گناهانت را مى آمرزم(۱) .
جوان خائف

یکى از یاران پیامبر مى گوید : روز بسیار گرمى پیامبر خدا در میان ما در سایه ى درختى خود را از حرارت آفتاب دور نگاه داشت . ناگهان مردى آمد و پیراهنش را از بدنش در آورد و شروع کرد به غلط زدن روى ریگ هاى داغ ، گاهى پشتش را و گاهى رویش را به حرارت آن ریگ ها داغ مى کرد و مى گفت : بچش ! آنچه از عذاب نزد خداست ، سخت تر از کارى است که تو انجام مى دهى !

پیامبر کار او را مى نگریست تا آن مرد از عملش فارغ شد و لباسش را پوشید و روى به رفتن کرد . پیامبر با دستش به او اشاره فرمود و او را نزد خود خواست و گفت : اى بنده ى خدا ! کارى را از تو دیدم که از دیگر مردم ندیده بودم ، چه عاملى تو را به این کار واداشت ؟ گفت : خوف از خدا . پیامبر فرمود : بى تردید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ امالى صدوق : ۳۲۷ ، المجلس الثالث والخمسون ، حدیث ۳ ; بحار الانوار : ۶۷ / ۳۷۷ ، باب ۵۹ ، حدیث ۲۲ .

حق خوف از خدا را ادا کردى ، پروردگارت به اهل آسمانها به خاطر تو مباهات مى کند ; سپس رو به اصحابش کرد و فرمود : اى حاضرین ! نزد او بروید تا براى شما دعا کند . پس نزد او رفتند و او هم براى آنان دعا کرد و در دعایش گفت : پروردگارا کار ما را بر هدایت قرار ده ، و تقوا را توشه ى ما مقرّر فرما ، و بهشت را جایگاه ما کن(۱) .
بیم از بدى حساب
امام صادق (علیه السلام) به مردى فرمود : فلانى ، تو را با برادرت چه مى شد ؟ گفت : فدایت شوم حقى بر او داشتم خواستم حقم را از او وصول کنم ، کار به نزاع کشید . حضرت فرمود : به من بگو معناى آیه ى ( ویخافون سوء الحساب ) چیست ؟ آیا معنایش این است که مى ترسند خدا بر آنان ستم و ظلم روا دارد ؟ نه به خدا سوگند ، بلکه مى ترسند حسابشان را به دقت برسد و مو را از ماست بکشد(۲) .

امام صادق (علیه السلام) فرمود : سوء حساب همان دقت سخت و خرده گیرى است . و نیز فرمود : معنایش این است که گناهان را به حساب آورد و حسنات را حساب نکند(۳) .
صبر و استقامت
خواجه نصیر الدین طوسى (رحمه الله) در معناى صبر مى فرماید : صبر ، بازداشتن نفس از بى تابى در برابر ناملایمات و مصایب است . صبر باطن را از اضطراب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ امالى صدوق : ۳۴۰ ، المجلس الرابع و الخمسون ، حدیث ۲۶ ; بحار الانوار : ۶۷ / ۳۷۸ ، باب ۵۹ ، حدیث ۲۳ .

۲ ـ تفسیر عیاشى : ۲ / ۲۱۰ ، حدیث ۴۰ ; بحار الانوار : ۷ / ۲۶۶ ، باب ۱۱ ، حدیث ۲۸ .
۳ ـ تفسیر عیاشى : ۲ / ۲۱۰ حدیث ۳۹ ; بحار الانوار : ۷ / ۲۶۶ ، باب ۱۱ ، حدیث ۲۷ .
و زبان را از شکایت و اعضا و جوارح را از حرکات غیرعادى بازمى دارد .
صبر بر عبادات و طاعات و بلاها و مصایب و گناهان و معاصى ، انسان را از افتادن در جاده ى انحراف و سرنگون شدن در چاه هلاکت و تسلیم شدن در برابر طاغوت ها و شیطان ها و از این که دینش را از دست بگذارد در مصونیت و حفاظت مى برد .

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : آزاد ، در همه ى حالات آزاد است ; اگر حادثه اى به او برسد استقامت و شکیبایى مىورزد ، و اگر مصایب شکننده بر او هجوم کنند او را نمى شکنند ، و اگر اسیر شود یا شکست بخورد یا آسانى اش به سختى تغییر یابد زیانى نمى بیند ; چنان که یوسف صدیق امین به بردگى رفتن و شکست و اسارتش به آزادى اش زیان نرساند و تاریکى چاه و وحشت و آنچه به او رسید به او ضرر نزد ; و خدا جبارى را که بر او ستم ورزید ـ پس از آن که ارباب بود ـ برده ى یوسف نمود ، پس او را به رسالت و پیامبرى فرستاد و به وسیله ى او بر امتى رحم کرد . آرى ، صبر این چنین است ، خیر و خوشى و خوبى به دنبال آن است ; پس صبر کنید و وجودتان را به صبر وادارید تا به پاداش و اجر و ثمرات صبر برسید(۱) .

حضرت باقر (علیه السلام) فرمود :
الجَنّهُ مَحفُوفهٌ بِالمَکارِهِ وَالصَّبرِ ; فَمَن صَبَرَ عَلىَ المَکارِهِ فِى الدُّنیَا دَخلَ الجَنّهَ . وجهنَّم محفُوفَهٌ بِاللَّذاتِ وَالشَّهواتِ ; فَمَن أعطَى نَفسَهُ لَذَّتَهَا وَشَهْوَتَها دَخَلَ النَّارَ(۲) .
بهشت پیچیده به ناگوارى ها و صبر است ; پس کسى که در دنیا بر ناگوارى ها صبر کند وارد بهشت مى شود . و دوزخ پیچیده به لذت ها و خواسته هاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ کافى : ۲ / ۸۹ ، باب الصبر ، حدیث ۶ ; مشکاه الانوار : ۲۱ ، الفصل الخامس ، فى الصبر .
۲ ـ کافى : ۲ / ۸۹ ، باب الصبر ، حدیث ۷ ; بحار الانوار : ۶۸ / ۷۲ ، باب ۶۲ ، حدیث ۴ .
نامعقول است ; پس کسى که لذت ها و خواسته هاى نامعقول را به نفس خود دهد وارد آتش مى شود .

انفاق در پنهان و آشکار
انفاق و هزینه کردن مال در راه خدا هنگامى صورت مى گیرد که انسان آلوده به بخل نباشد . انفاق میوه ى شیرین مکرمت اخلاق است .
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
إنّ صَدَقَهَ النَّهارِ تَمِیثُ الخطیئَهَ کَما یَمِیثُ الماءُ المِلحَ ، ; وَإنَّ صَدَقَهَ اللَّیلِ تُطْفِىءُ غَضَبَ الربِّ جَلّ جَلالُه(۱) .

صدقه و انفاق روز گناه را حلّ مى کند چنان که آب ، نمک را حل مى کند ; و صدقه ى شب خشم پروردگار بزرگ را خاموش مى نماید .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود :
. . . وَصَدقهُ السرّ فإنّها تَذهبُ الخَطیئهَ وَتُطفِئُ غَضَبَ الربِّ . . .(۲) .
و صدقه و انفاق پنهان گناه را از بین مى برد و خشم پروردگار را خاموش مى کند .
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود :

صَدقَهُ العَلانِیَهِ تَدفَعُ سبعینَ نوعاً مِن البَلاءِ وَصدَقهُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الربِّ(۳) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ امالى صدوق : ۳۶۷ ، المجلس الثامن و الخمسون ، حدیث ۱۵ ; بحار الانوار : ۹۳ / ۱۷۶ ، باب ۲۱ ، حدیث ۱ .

۲ ـ امالى طوسى : ۲۱۶ ، المجلس الثامن ، حدیث ۳۸۰ ; بحار الانوار : ۹۳ / ۱۷۷ ، باب ۲۱ ، حدیث ۹ .
۳ ـ ثواب الاعمال : ۱۴۳ ، ثواب الصدقه العلانیه ; بحار الانوار : ۹۳ / ۱۷۹ ، باب ۲۱ ، حدیث ۲۰ .
صدقه ى آشکار هفتاد نوع از بلا را دفع مى کند و صدقه ى پنهان خشم پروردگار را خاموش مى کند .
دفع بدى با خوبى
در رابطه با دفع بدى با خوبى در معارف اسلامى چند معنا ذکر شده است .
۱ ـ پیامبر به معاذ بن جبل فرمود :

إذا عَمِلَتْ سَیّئهً فَاعْمَلْ بِجَنبِهَا حَسنهً تَمحَها(۱) .
هنگامى که مرتکب کار بدى شدى ، کار خوبى در کنار آن انجام ده تا آن را محو و نابود کند .
۲ ـ بدى دیگران را با خوبى کردن به آنان دفع مى کنند(۲) .
۳ ـ بدى گناه را با توبه دفع مى کنند(۳) .

در رابطه با نماز که در آیات سوره ى رعد ـ آیاتى که توضیح آن را خواندید ـ آمده در بخش دوم همین نوشتار آیات و روایاتى ذکر شد که در اینجا نیازى به تکرار آنها نمى بینم .
آنچه توضیح داده شد و باید از آنها به عنوان زیبایى هاى اخلاق و حسنات نفسى یاد کرد وسایل و علل و سبب هایى هستند که در دنیا زندگى انسان را آراسته به امنیت و

نورانیت و پاکى مى کنند ، و در آخرت انسان را از ناگوارى ها نجات و به بهشت جاویدان مى رسانند .
البته وسایل نجات منحصر به همین امور نیست ، بلکه روزه و زکات و حج و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و توبه از گناه و . . . نیز از وسایل نجات در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ مجمع البیان : ۶ / ۲۸۹ .
۲ ـ مجمع البیان : ۶ / ۲۸۹ .
۳ ـ مجمع البیان : ۶ / ۲۸۹ .
دنیا و آخرتند .
اگر انسان به امور واجب و حسنات اخلاقى ، مستحبات ـ به خصوص مستحبات مالى و بویژه زیارت هاى مستحب ـ را هم بیفزاید پاداش و اجرش افزایش مى یابد .
در قلمرو آداب اجتماعى ت شنوایى و به تعبیردیگر خوب شنیدن و درست گوش دادن، نقش مهمى دارد. بى‏اعتنایى‏به حرفهاى گوینده، نشان بى‏ادبى است. بر عکس، حسن توجه و ابرازعلاقه، علامت ادب و تربیت اجتماعى و بها دادن به موقعیت انسانى‏مخاطب و گوینده به شمار مى‏آید.
رسول خدا(ص) به حرفهاى دیگران گوش مى‏داد، حتى به سخن‏آنان که بیماردل بودند و روى اغراض شوم، حرفهایى مى‏زدند.پیامبر(ص)، دو گوش شنوا براى آنان بود; تا حدى که آنان به ستوه‏مى‏آمدند و از روى طنز مى‏گفتند: «او گوش است‏». خداوند دستورمى‏دهد که به آنان بگو اگر گوش هم هست، براى شما گوش خوبى‏است، به خدا ایمان دارد و به حرفهاى مؤمنین نیز باور دارد:
«یقولون هو اذن، قل اذن خیر لکم، یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین.» (۲) .

آنان از روى آزار، لقب «گوش‏» به پیامبر(ص) مى‏دادند، تا او راخوش‏باور، ساده‏لوح و سطحى قلمداد کنند. ولى پیامبر(ص)، این‏شیوه را براى جلوگیرى از فتنه‏انگیزى آنان و دستیابى به سوژه‏هاى‏تبلیغاتى براى معارضه و مبارزه اتخاذ کرده بود. شاید اینگونه سکوت‏کردن و گوش دادن، بهترین شیوه خنثى کردن توطئه‏هایى باشد که‏مى‏خواهند حرف بکشند و سوژه درست کنند.
به قول صائب تبریزى:
نیست درمان مردم کج‏بحث را جز خامشى.
ماهى لب بسته، خون در دل کند قلاب را.
آیه قرآن، ضمن اینکه از اخلاق خوش پیامبر اسلام ستایش‏مى‏کند، اعتماد او را تنها نسبت‏به حرفهاى مؤمنان بیان مى‏دارد.

حسن سلوک و رفتار، ایجاب مى‏کند که انسان در ظاهر، حالت‏پذیرش و قبول از خودش نشان دهد، هر چند در دل، نپذیرفته باشد. یااگر کسى خبر، داستان یا مطلبى را باز مى‏گوید، باید چنان با علاقه گوش‏فرا داد که تصور شود نمى‏دانیم و از زبان او براى اولین بار است که‏مى‏شنویم; نه اینکه با بى‏اعتنایى، نشان دهیم که آن را شنیده وخوانده‏ایم و از آن مطلعیم! استاد هم اگر درس را توضیح مى‏دهد، یاپاسخ سؤالمان را مى‏گوید، باید این «شوق شنیدن‏» را ابراز داریم، تا او باعلاقه پاسخ دهد; «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.».
اینک به چند نمونه از این موارد اشاره مى‏کنیم; که در روایات ماهم از این مقوله با عنوان «حسن الاستماع‏» – خوب گوش دادن – یاد شده‏است.

۱- با گوینده
نسبت‏به سخنان هر گوینده باید تحمل و صبورى نشان داد و به آن‏گوش داد، تا کلامش به پایان برسد. بریدن حرف دیگرى شیوه‏اى‏ناپسند و دلیل کم‏ظرفیتى و بى‏ادبى است.
در سیره اخلاقى حضرت رسول(ص) و مجلس آن حضرت، آمده‏است که:
«من تکلم، انصتوا له حتى یفرغ‏»; (۳) .
کسى که سخن مى‏گفت، به او گوش مى‏دادند، تا سخنش به پایان‏برسد.
البته این تعلیمى بود که از مجالست‏با اسوه ادب و اخلاق،حضرت رسول(ص)، آموخته بودند و خود آن حضرت عملا چنین‏بود و با رفتار به آنان اینگونه درس آموخته بود.
در باره حضرت رضا(ع) نیز، از ابراهیم بن‏عباس روایت است که:

«و ما رایت قطع على احد کلامه حتى یفرغ منه‏»; (۴) .
آن حضرت را هرگز ندیدم که سخن کسى را قطع کند، مگر آنکه آن‏شخص از سخن خویش فارغ شود.
۲- با استاد
امام سجاد(ع) در رساله الحقوق، مى‏فرماید:
«و حق سائسک بالعلم، التعظیم له و التوقیر لمجلسه وحسن الاستماع الیه‏»; (۵) .
حق آن کس که عهده‏دار آموزش تو است، آن است که احترامش‏کنى، مجلس او را بزرگ و گرامى بدارى و به او خوب گوش دهى.

شنونده نباید خود را داناتر از گوینده و استادش فرض کند و به‏گفته‏هاى او گوش ندهد، یا بى‏اعتنایى کند، یا تصور کند هر چیز رامى‏فهمد و نیازى به شنیدن و گوش دادن ندارد.
«شهید ثانى‏»، نسبت‏به تمرکز حواس و استماع دقیق سخنان استاد وارج نهادن به توضیحات او چنین مى‏نویسد:
«شاگرد، نباید در ادامه هر نوع سخن و گفتگوى استاد، وقفه‏اى‏ایجاد کند و پیوستگى کلام او را [با حرف زدن خود] از هم بگسلد. اونباید در بیان مطلب بر استاد سبقت‏بگیرد و در خط مشى گفتار اوخویشتن را در مسیر گفتار او آورده و با وى هماوردى کند، بلکه بایددرنگ نماید که سخن استاد به پایان برسد و سپس سخن خود را به میان‏آورد. آنگاه که استاد با او گفتگو مى‏کند و یا در جمع

حاضران جلسه‏درس، سرگرم بحث و مذاکره است، نباید با شاگردان دیگر صحبت‏کند، بلکه موظف است‏سراپا گوش گردد و درس استاد را کاملا استماع‏نموده و تمام حواس و قواى خود را به منظور درک و فهم بیان اومتمرکز سازد. اگر استاد، ضمن بیان مطلب، حکمتها و نکات دقیقى رابازگو نماید و یا در توضیح مساله‏اى به داستان یا شعرى تمثل جوید وشاگرد نیز از این حکمتها و نکات و داستان و شعر، آشنایى قبلى داشته‏باشد [نباید خود را از این گونه شواهد بى‏نیاز جلوه داده و از استاد،

روى برگرداند، بلکه] باید بعنوان یک فرد ناآگاه و خالى الذهن، با تمام‏دقت‏به گفتار استاد گوش فرا دهد و چنین وانمود کند که با عطش شدیدو علاقه وافرى خواهان چنان مطالبى است ;». (۶) .
۳- با نصیحتگر
هر کس به موعظه و پند و راهنمایى دیگرى مى‏پردازد، دوست‏دارد شاهد حسن توجه و گوش دادن او باشد و علایم پذیرش و تاثیر وقبول را در او ببیند.
امام سجاد(ع) در باره حق نصیحتگر بر نصیحت‏شونده مى‏فرماید:
«و حق الناصح ان تلین له جناحک و تصغى الیه بسمعک‏»; (۷) .
حق ناصح (بر تو) آن است که بال تواضع خویش را براى او نرم‏سازى و با گوش خود به سخن او گوش فرا دهى. این شیوه، جامعه ومردم را بهتر به سمت‏برخوردارى از راهنماییهاى دلسوزانه وانتقادهاى سالم و سازنده پیش مى‏برد. حضرت على(ع) در بیان‏اوصاف متقین، هنگام شنیدن آیاتى از قرآن که مشتمل بر بیم دادن الهى‏و موعظه و اندرز است، مى‏فرماید:

«اصغوا الیها بمسامع قلوبهم‏»; (۸) .
با گوشهاى جانشان به آن هشدارهاى الهى گوش مى‏سپارند.
از علل بى‏اثر بودن بسیارى از هشدارها، تذکرها، انتقادها و نهى ازمنکرها، آن است که شنونده این مواعظ و ارشادها، بنا بر بى‏توجهى‏گذاشته یا خود را به ندانستن و نفهمیدن مى‏زند، یا چندان اهمیتى براى‏آنها قائل نیست. نتیجه قهرى چنین برخوردى نیز روشن است:دلسردى هشداردهنده از تذکر و یاس از تاثیرگذارى انتقاد سالم! زیان‏این نیز به مجموعه جامعه برمى‏گردد که از نعمت ارشادهاى دلسوزانه‏و امر به معروف و نهى از منکر محروم مى‏ماند و ملت‏بى‏تفاوت نسبت‏به هشدارها و موعظه‏ها، گرفتار غفلت و غرور، یا سنگدلى و قساوت‏مى‏شود.
۴- با درددل کننده

خیلیها دلهاى آکنده از غم و خاطرات تلخ و مشکلات ونابسامانیهایى دارند که آنان را در فشار روحى قرار مى‏دهد. در پى‏دو گوش شنوایند که با آنها درد دل کنند و با بازگویى دردمندیهایشان‏سبک شوند. آنکه عاطفه نشان مى‏دهد و به شکوه‏ها و غمنامه‏هاى یک‏دردمند گوش مى‏سپارد و خود را علاقه‏مند به شنیدن نشان مى‏دهد، با اونوعى همدردى کرده است. این روحیه خوب و بزرگ، ستودنى است.
على علیه‏السلام فرموده است:
«من السؤدد الصبر لاستماع شکوى الملهوف‏»; (۹) .
از بزرگوارى و آقایى است که انسان براى گوش سپردن به شکوى‏و ناله دردمند، تحمل و صبر داشته باشد.
روحیه گرم و مردم‏دوستى و داشتن عواطف بشردوستانه، زندگیهارا گرمتر و بار سنگین غمهاى گرفتاران را سبکتر مى‏سازد.
۵- پرهیز از پرحرفى

گرچه این نکته به آداب گوش فرا دادن مرتبط نیست و بیشتر به‏گوینده اختصاص دارد، ولى چون در رابطه متقابل با گوینده و شنونده‏است، قابل طرح و یادآورى است.
اغلب، تصور مى‏شود که در مجالس، گوینده است که چون نیرومصرف مى‏کند، خسته مى‏شود. ش

برایش‏تکرارى، غیر مفید و غیر جذاب باشد، زودتر و بیشتر از گوینده خسته‏مى‏شود. از این‏رو، گوینده خودش باید حال شنونده و اقتضاى جلسه رامراعات کرده، از پرحرفى و «اطاله کلام‏» بپرهیزد. هر چند سخنورى ونطق، براى خود سخنران و گوینده، شیرین و خوشایند باشد.

در وصایاى حضرت خضر، چنین آمده است:
«اى جویاى دانش! گوینده کمتر از شنونده خسته و ملول مى‏شود. پس هیچ‏یک از همنشینانت را (با پرحرفى) خسته مکن.» (۱۰) .
۶- بى‏اجازه گوش ندادن
از آداب اجتماعى مربوط به گوش دادن، رعایت اذن و اجازه است.اگر کسانى با هم صحبت مى‏کنند و مایل نیستند دیگرى سخنانشان را(بشنود، نباید به صورت فضولى گوش دهد. یا باید از محل سخن آنان‏بیرون رفت، یا خود را به کارى دیگر مشغول ساخت که حرفهایشان به‏گوش نرسد. حداقل آنکه بى‏تفاوت باشد، نه حساس براى گوش دادن‏و پى بردن به محتواى مکالمات آنان. فرقى نمى‏کند که صحبتهایشان‏حضورى باشد، یا تلفنى. بویژه اگر انسان بفهمد که آنان علاقه‏مندند که‏دیگرى حرفها را نشنود; چون گاهى حرفها خصوصى است و راضى‏نیستند دیگران آگاه شوند.

در این باره نهى‏هایى شده است. از جمله در این سخن امام‏صادق(ع):
«من استمع الى حدیث قوم و هم له کارهون، یصب فى اذنیه الآنک یوم‏القیامه‏»;
کسى که به (۱۱) سخن گروهى گوش دهد، در حالى که آنان، آن راخوش نداشته باشند (و تمایلى به شنیدن او نداشته باشند) روز قیامت،در گوشهایش سرب گداخته ریخته مى‏شود.
گوش نشستن و «استراق سمع‏»، از آداب ناپسند اجتماعى است که‏گاهى مفاسد و پیامدهاى تلخ به دنبال دارد.
پس، کار ساده و معمولى «شنیدن‏» و «گوش دادن‏»، این همه آداب ورسوم، تاثیر و تاثر زمینه‏ها و عواقب و حد و حدود و حق وحقوق دارد.
بهره‏مندى از مراعات این حقوق و حدود و شرایط هم «هنر» است،«هنر خوب گوش کردن!».
پى‏نوشتها:
۱) بحارالانوار، ج‏۲، ص‏۶۳
۲) توبه، آیه ۶۱
۳) مکارم‏الاخلاق، طبرسى، ص‏۱۵، سنن النبى، علامه طباطبایى، ص‏۱۸
۴) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۹۰
۵) همان، ج‏۲، ص‏۴۲، و من لا یحضره الفقیه، ج‏۲، ص‏۶۲۰
۶) آداب تعلیم و تعلم در اسلام، ص‏۳۴۸
۷) من لا یحضره الفقیه، ج‏۲، ص‏۶۲۵

۸) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۱۹۳
۹) غررالحکم، چاپ دانشگاه، ح ۹۴۴۳

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.