مقاله در مورد نظریه متعالى بودن زبان قرآن


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد نظریه متعالى بودن زبان قرآن دارای ۲۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد نظریه متعالى بودن زبان قرآن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد نظریه متعالى بودن زبان قرآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد نظریه متعالى بودن زبان قرآن :

نظریه متعالى بودن زبان قرآن

فهم کتاب الهى مى‏طلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخى علمى و ادبى و برخى رمزى و برخى دیگر عرفى دانسته‏اند; اما هیچ یک از آنها درست‏به نظر نمى‏رسد; زیرا قرآن براى همه انسانها و همه زبانها آمده‏است; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصى تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالى نیست .

به علاوه در قرآن واژه‏هایى در معناهایى وراى فهم عرف به‏کار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانى فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبان‏ها بهره گرفته‏است . ظاهر قرآن عرفى است; ولى موضوعاتى به این قرار آن را از عرف متمایز مى‏سازد: ۱ . ظاهر وباطن ۲ . تاویل و تنزیل ۳ . محکم و متشابه ۴ . جرى و انطباق ۵ . نظام مندى ۶ . خبر از مغیبات ۷ . به‏کارگیرى بعضى از واژه‏ها در معناى خاص .

کلید واژه‏ها: زبان قرآن، متعالى بودن زبان قرآن، عرفى بودن زبان قرآن، علمى بودن زبان قرآن، رمزى بودن زبان قرآن .
۱ . مقدمه
مطالبى در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهاى فراوانى را برانگیخته‏است; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهاى هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسى بدون پدر; امورى که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحى، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تخت‏بلقیس و تاثیر جادو [فلق/۳]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامى که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان

[نساء/۲۴]، دو برابر بودن ارث مردان نسبت‏به زنان; برترى مردان بر زنان [نجم/۲۲]، تایید برده‏دارى [نحل/۷۵; نساء/۱۱] ; آنچه معناى ظاهرى آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/۲۲]، نشستن خدا بر تخت [طه/۵] ; دست داشتن خدا [فتح/۱۰]، نگاه کردن انسان‏ها به خدا [قیامت/۲۲ و ۲۳] ; مواردى که وجود نوعى نقص را در قرآن به پندار مى‏افکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهرى آیات قرآن در بعضى سور، آیاتى که امورى را مناسب

پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کرده‏است; مانند: آیاتى که مسائل خصوصى و خانوادگى پیامبر را مطرح مى‏کند که اینها با جهانى بودن قرآن نمى‏سازد; طرح مسائلى مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهاى بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردى مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد .

اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علت‏شده و تفسیرهاى آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکرده‏است ; گروهى خواسته‏اند، هرنوع اختراع یا اکتشافى را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوى و گروهى مطالب ذوقى و فلسفى و عرفانى را به قرآن نسبت داده‏اند; مانند فخر رازى، تفسیر زمخشرى و بیظاوى [۱]. برخى گفته‏اند: قرآن با فرهنگ و باورهاى خود آن مردم با آنان سخن گفته‏است; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنى که براى تصحیح

عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهاى آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده دارى را پذیرا بود، نمى‏گفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه‏» [بلد/۱۴- ۱۲] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است‏» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤده سئلت‏باى ذنب قتلت‏» [تکویر/۱۰- ۹] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثى‏» [نجم/۲۱] معنایش این است که شما که داراى چنین فکر

غلطى هستید، پس چرا خدا را کوچک مى‏شمارید و آنچه را به غلط بى‏ارزش مى‏شمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر مى‏دانید، به خود نسبت مى‏دهید .
در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلى بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایى که درباره قرآن مطرح شده‏است; توجیه و حل تعارض دین و علم .
۲ . مقصود از «زبان قرآن‏»
زبان به چند معنا به‏کار مى‏رود:

۱ . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر;
۲ . اسلوب محاوره به‏گونه‏اى که افق فهم مخاطب رعایت‏شود:
چونکه با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکى باید گشاد .

۳ . سخن مناسب با فاهمه و فضاى فرهنگى و علمى جامعه و محیط .
زبان به معناى اخیر به اقسامى چند که در پى مى‏آید، تقسیم مى‏شود: عرفى، ادبى، علمى، فلسفى، عرفانى، نمادین، رمز و سمبلیک و . . .
آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معناى چهارم است; یعنى: مى‏خواهیم بدانیم خداوند با چه زبانى و در چه قالب و فضایى با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .
۳ . پیشینه بحث
روش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحث‏بوده است و لکن سبک منسجمى نداشته‏است . تعابیر قرآنى از قبیل «عربى مبین‏» یا «لسان قومه‏» نیز ناظر به این موضوع بوده‏است; ولى این بحث‏به صورتى منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شده‏است، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است .

بحث زبان دین در غرب پیشینه‏اى نسبتا طولانى دارد . «فیلون‏» یکى از برجسته‏ترین چهره‏هاى فلسفه اسکندرانى یهودى و «سنت اوگوستینى‏» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایى مسیحیت، با استفاده از برخى تئوریهاى زبان شناختى، یعنى نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودى و مسیحى با مبانى نظام فلسفى ارسطویى پرداخته‏اند .

در باره زبان دین، چند تئورى از سوى فلاسفه غربى ارائه شده است که یه معرفى آنها پرداخته مى‏شود:
الف . تئورى اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثبات‏گرایان معیار معنادار بودن گزاره‏ها را، تحقیق‏پذیرى حسى مى‏دانند; از این‏رو تمامى گزاره‏هاى متافیزیکى و دینى را بى‏معنا و غیر قابل صدق و کذب مى‏دانند [۲].
ب . تئورى انشائى بودن گزاره‏هاى دینى: صاحبان این نظریه مى‏گویند: گزاره‏هاى دینى انشایى هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمى‏دهند .

ویلیام الستون (۱۹۲۱) در این مورد مى‏گوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روش‏هاى مختلفى است که به کمک آنها مى‏توان دریافت که این تعابیر نمى‏تواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودى تصور مى‏شود که داراى وجود زمانى نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالى همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانى است [۳].

این نظریه در پى تحول علمى غرب مطرح شده‏است . در پى این تحول بسیارى از قضایاى مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهاى علمى دستخوش ناباورى گردید . متکلمان مسیحى در برخورد با این تعارضها راهى جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبرى نشمارند و براى آنها، یک رشته معانى انشایى، تخیلى و تمثیلى بیندیشند .

ایان باربور در این زمینه مى‏نویسد: از نظر نص‏گرایان یعنى، کسانى که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک مى‏کردند، هیچ نوع سازشى با تکامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه‏» و به معناى اذعان به اتکاى جهان به خداوند مى‏گرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته دست‏بشرى مى‏دانستند [۴].
۴ . چند نظریه در باره زبان قرآن
طى مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسى گردیده و یکى از آنها مورد تایید قرار گرفته است، که اینک به شرح آن مى‏پردازیم .
۴ . ۱ . نقد تئورى «زبان علمى‏»
شاید به نظر برسد که «زبان قرآن‏» زبان علم است; به این جهت که در موارد فراوانى در لابلاى آیات مسائل علمى مطرح شده‏است; مانند: «و هى تمر مر السحاب‏» .

ولى این نظریه نمى‏تواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمى مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصى بیان مى‏شود که متخصصین آن مى‏فهمند; حال آنکه قرآن که کتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم براى همه باشد . در قرآن امده‏است: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس‏» [بقره/۱۸۵] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدى و موعظه للمتقین‏» [آل عمران/۱۳۸].

ثانیا، معمولا زبان علوم زبانى خشک و استدلالى است اما در قرآن گرچه در مواردى استدلال شده‏است، ولى در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفته‏است; مثلا مى‏فرماید: «افى الله شک فاطر السموات و الارض‏» [ابراهیم/۱۰] ; نه فقط زبان خشک علمى که

گاهى از جدل و مغالطه نیز خالى نمى‏باشد .
ثالثا، در زبان علم، تئوریهاى علمى همیشه به صورت احتمالى بیان مى‏شود و گاهى نیز به ابطال مى‏رسد; ولى در قرآن مطالب به صورت یقینى القا مى‏گردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد .
رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینى است .
۴ . ۲ . نقد تئورى «زبان ادبى‏»
شاید تصور شود زبان قرآن، ادبى است; به این دلیل که

دقیقترین فنون ادبى، مانند کنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به کار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعى ماءک‏» [هود/۴۴] یا «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/۱۹] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا که باطل را به حبابهاى روى آب و حق را به خود آب تشبیه مى‏کند [رعد/۱۷].
این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبى در راستاى اهداف بلند هدایتى خویش بهره جسته است تا جایى که اعراب جاهلى نسبت «شعر» به آن دادند; ولى در همه جاى قرآن و از همه فنون ادبى استفاده نشده‏است; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغه‏هاى بى‏اساس

پرهیز گردیده‏است; چون قرآن کتاب تربیت است و تربیت‏با آموزه‏هاى جعلى و غیرواقعى نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نکوهش نموده‏است: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون‏» [شعراء/۲۲۴] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین‏» [یس/۶۹].
آیه اخیر اشاره به این دارد که قرآن «ذکر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
۴ . ۳ . تئورى «زبان رمزى و سمبلیک‏» و نقد آن
زبان رمزى و سمبلیک آن است که در آن الفاظ در معناى وضعى و استعمالى خود استعمال نشده‏اند . عده‏اى مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانسته‏اند .
دکتر شاکر مى‏گوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلکه تمام شریعت، در رموز و امثالى هستند که مراد و مقصود اصلى، حقایقى است که در وراى آنهاست‏» .
او از المؤید فى‏الدین شیرازى نقل مى‏کند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق کرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است‏» [۵].
و از ناصرخسرو مى‏آورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر که هر مثال را معانى

، و اشارت را رموز نداند، بى فرمان شود» [۶] مراد از از این همه فرمان [احکام حلال و حرام] مثل‏ها بود، بر حکمت‏ها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [۷].
و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الى الجنه زمرا حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/۷۳] گوید: «پیدا شد اندر این آیت که چون آن قوم بیایند، درهاى بهشت‏بسته باشد، آن‏گاه بگشایند . معناى این قول، آن است که شریعت‏هاى پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگارى خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال درى که چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است‏» [۸].
بعضى از مفسران معاصر نیز مانند آیت‏الله موسوى اردبیلى، بخشى از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائکه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانسته‏اند [۹].

بى‏گمان قرآن خالى از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولى زبان قرآن را نمى‏توان یکسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آن‏صورت زبان قرآن، زبان خصوصى بین خدا و رسولش یا بین رسول و عده‏اى از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانى بودن آن منتفى خواهد بود .
ثانیا، رمزى شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم مى‏آورد که قرآن به دلیل محتواى رمزى‏اش داراى زبان خاصى است و قابل استناد نیست .

ثالثا، در قرآن آمده است که دیگران نمى‏توانند مانند آن را بیاورند . خداى متعال فرمود: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله‏» [بقره/۲۳] یا فرمود: «قل فاتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون‏الله‏» [یونس/۳۸] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم‏» [هود/۱۳].

حال اگر زبان قرآن رمزى باشد، این تحدى معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردى مى‏تواند رموزى را بین خود و دیگرى جعل کند و با دیگران تحدى کند .
رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینکه دلیلى داشته، باشند تفسیرهاى ناروایى از آیات قرآن ارائه کرده‏اند و براى مثال مى‏گویند: مقصود خدا از صلاه در «ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنکر» [عنکبوت/۴۵] رسول ناطق است; هم‏چنانکه غسل در قرآن را به معناى تجدید عهد با کسانى گرفته‏اند که راز آیین را آشکار ساخته‏اند .

نیز ابن عربى مى‏گوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میکائیل روح فلک ششم و منظور از اسرافیل روح فلک چهارم و معناى عزرائیل روح فلک هفتم است; همین‏طور مراد از آیه مبارکه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان‏» [رحمن/۲۰- ۱۹] را به هم آمیختن دریاى هیولاى جسمانى که شور و تلخ است‏با دریاى روح مجرد که شیرین و گوارا است، مى‏داند . بى‏تردید یک‏چنین تفسیرهاى بدون دلیلى، تفسیر به راى و باطل است [۱۰].

۴ . ۴ . تئورى «زبان عرفى به‏طور مطلق‏» و نقد آن
اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضى از صاحب‏نظران براین نظرند که زبان قرآن در سراسر آن عرفى محض است و در این خصوص به این آیات استناد کرده‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم‏» [ابراهیم/۴] ; «بلسان عربى مبین‏» [شعراء/۱۹۵] ; «و هذا لسان عربى مبین‏» [نحل/۱۰۳].
ولى باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینکه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمى‏توان به‏طور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازى همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالى نیست و بى‏دقتى در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنکه هرگز نمى‏توان قرآن را اینگونه دانست .
اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغه‏اى که در آن به کار مى‏رود، اعتماد از قرآن سلب مى‏شود و نمى‏تواند برهانى از جانب پروردگار تلقى شود [نساء/۱۷۴].

ثانیا، از طرفى بسیارى از کلماتى که در قرآن به کار رفته، در زبان عرف در آن معناى به کار نمى‏رود که نمونه‏هایى از آن خواهد آمد .
ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدى آن بى‏معنا خواهد بود; زیرا همه مردم مى‏توانند به راحتى با زبان عرف سخن گویند .
علامه طباطبایى مى‏گوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهى برود که در تفسیر کلام خلق مى‏رود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به کارگیرى صناعات لفظى نیست; بلکه اختلاف از جهت مراد و مصداقى است که مفهوم کلام بر آن منطبق مى‏شود» [۱۱].

در روایت نیز آمده است: «ان کلام البارى سبحانه لا یشبه کلام الخلق . کما لا یشبه افعاله افعالهم [۱۲] ; کلام خداوند به کلام خلق شباهت ندارد، همانگونه که افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
۴ . ۵ . زبانى فراتر از زبان عرف
با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت‏براى همه انسانها است و به «لسان قوم‏» نازل شده‏است، ظواهر آن عرفى و قابل فهم همگان است; ولى این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصى دارد که آن را زبان مخصوص به خود و متعالى‏تر از زبان عرف مى‏گرداند .
زبان قرآن، نه یکسره رمزى است، نه علمى، نه ادبى و نه عرفى، اگر چه نمودهایى از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن کتاب الهى است . پس باید در عین عرفى بودن، جلوه‏هاى درخشان و قدسى نیز در خود داشته باشد تا هر کس از آن به اندازه درک خویش بهره ببرد .
قرآن کریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشى را اتخاذ کرده‏است، جدا از روشهاى معمولى، که انسانها در مقام محاوره اتخاذ مى‏کنند .

«راه و روشى که عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش مى‏گیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار مى‏رود; ولى براى رسیدن به حقایق عالیه، راهى دیگر، جدا از طریق معمولى باید پیمود . قواعد مقرره کلامى، که به نام «اصول محاوره‏» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه‏» خوانده مى‏شود، براى پى بردن به مطالب رفیعه قرآن کافى نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجراى «اصاله الحقیقه‏» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصاله الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جمله‏ها به دست مى‏آید . همچنین با اجراى «اصاله العموم‏» و «اصاله الاطلاق‏» فقط عموم و شمول مدلول لفظى فهمیده مى‏شود . خلاصه تمامى «اصول لفطیه‏» ، ظواهر الفاظ را ثابت مى‏کنند; ولى هرگاه، ابهامى در عبارت به وجود آمد، تمامى این اصول از کار مى‏افتد» [۱۳] و باید راهى دیگر اندیشید .

پنهان نیست که این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه‏» [شعراء/۱۹۵] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربى مبین‏» [شعراء/۵۲] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینکه «عربى مبین‏» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نموده‏است . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، کافى و عمومى است; ولى

لایه‏هاى درونى آن از فهم عادى بالاتر است و حتى پاره‏اى از سطوح را تنها «مطهرون‏» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون‏» [واقعه/۷۹] و «راسخون‏» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فى العلم‏» [آل عمران/۷] آگاهند و این آن چیزى است که زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز مى‏گرداند .
۵ . ویژگیهاى زبان قرآن
امور متعددى زبان قرآن را زبان‏هاى دیگر متمایز مى‏سازد . برخى از مهم‏ترین آنها به قرارى است که در پى مى‏آید .
۵ . ۱ . چند سطحى بودن قرآن
رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعه ابطن [۱۴] ; براى قرآن ظاهرى است و باطنى و براى باطنش نیز باطنى تا هفت‏بطن‏» .
ظاهر قرآن براى عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهاى قرآن را هر کس به قدر معرفت‏خویش و هر جامعه‏اى به مقدارى رشد علمى و فرهنگى خویش بهره مى‏گیرند و این جهت است که قرآن را جاودانه و جهانى نموده‏است .

علامه طباطبایى مى‏گوید: «ظهر قرآن عبارت است از معناى ظاهرى آن که در ابتدا به نظر مى‏رسد و بطن آن، آن معنایى است که در زیر پوشش معناى ظاهرى پنهان است [۱۵]» .
در جاى دیگر در توضیح این مطلب مى‏گوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خداى متعال در کلام خود مى‏فرماید: “و اعبدواالله ولا تشرکوا به شیئا [نساء/۳۶] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار مدهید” .

ظاهر این کلام نهى از پرستش معمولى بتها است . چنانکه مى‏فرماید: “فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/۲۳] ; دورى گزینید از پلیدیها که بتها باشند”; ولى با تامل و تحلیل معلوم مى‏شود که پرستش بتها براى این ممنوع است که خضوع و فروتنى در برابر غیر خداست و بت‏بودن معبود نیز خصوصیتى ندارد; چنانکه خداى متعال اطاعت‏شیطان را عبادت او شمرده، مى‏فرماید: “الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/۶۰] ; آیا فرمان ندادم به شما اى بنى آدم که شیطان را مپرستید” .

و با تحلیلى دیگر معلوم مى‏شود که در اطاعت و گردن گذارى انسان میان خود و غیر فرقى نیست و چنانکه از غیر نباید اطاعت کرد، از خواستهاى نفس در برابر خداى متعال نباید اطاعت و پیروى نمود; چنانکه خداى متعال اشاره مى‏کند: “افرایت من اتخذ الهه هواه [جاثیه/۲۳] ; آیا دیدى کسى را که هواى نفس خود را خداى خود قرار داده” .
و با تحلیل دقیق‏ترى معلوم مى‏شود که اصلا به غیر خداى متعال نباید التفات داشت و از وى غفلت نمود; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکى نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش مى‏باشد . قرآن مى‏فرماید: “و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس – تا آنجا که مى‏فرماید: – اولئک هم الغافلون [اعراف/۱۷۹] ; سوگند مى‏خورم ما بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدیم” – تا آنجا که مى‏فرماید: – “اولئک هم الغافلون”; آنان همان غفلت‏کنندگان [از خدا] هستند .
همین ترتیب در سراسر قرآن مجید جارى است . ظاهر و باطن قرآن در طول هم هستند و یکدیگر را نفى نمى‏کنند [۱۶]» .

۵ . ۲ . تاویل و تنزیل
به نظر علامه طباطبایى تاویل از جنس لفظ نیست; بلکه امر عینى است که محتوا و پیام الفاظ بر آن اعتماد دارد و تاویل در تمام آیات قرآن وجود دارد . وى مى‏گوید: حق در تفسیر تاویل این است که تاویل عبارتست از حقیقت و واقعیت که بیانات قرآن اعم از موعظه، حکم و حکمت‏به آن واقعیت مستند مى‏شود و این در همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد و از جنس الفاظ نیست; بلکه از امور عینى است [۱۷]» .
نیز در روایت آمده‏است: «ان للقرآن تاویل، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئى فاذا وقع التاویل فى زمان امام من الائمه، عرفه امام ذلک الزمان [۱۸] ; قرآن تاویل دارد . برخى از آنها آمده و پاره‏اى از آنها تاکنون نیامده است . اگر یکى از آنها در زمان یکى از ائمه رخ دهد، امام آن زمان،

آن را مى‏شناسد .
۵ . ۳ . محکم و متشابه
قرآن مى‏فرماید: «منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات [. . . آل عمران/۷] ; برخى از آیات محکم (دلالت آنها روشن) و برخى متشابه است (که مقصود واقعى آنها به غیر آن شبیه است)» .
آیات محکم آیاتى است که معناى آن روشن و در افاده معنا مستقل است و آیات متشابه آنهایى است که در افاده معنا باید به محکمات برگردانده شوند . البته متشابهات از نظر مفهومى روشن هستند; ولى در حوزه مراد آیه روشن نیست .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.