مقاله در مورد اثرات حمله اعراب به ایران


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد اثرات حمله اعراب به ایران دارای ۱۰۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد اثرات حمله اعراب به ایران  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد اثرات حمله اعراب به ایران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد اثرات حمله اعراب به ایران :

اثرات حمله اعراب به ایران
۱- تغییرات عمد فرهنگی پس از حمل اعراب و فتح ایران در سطوح و طبقات مختلف جامعه. ( تغییرایران)
۲- تغییرات عمد اقتصادی و برقراری شرایط جدید در شیوه اخذ مالیات توسط اعراب که از ایرانیان آموختند. (تغییر اعراب)
شکست امپراتوری ساسانی از اعراب مسلمان فصل جدیدی را در تاریخ ایران گشود. فصلی که با تحولات بسیاری در سدهای پس از آن در انتظار ایرانیان بود. اغلب مورخین این حقیقت را انکار نمی کنند که آنچه ایرانیان را شکست داد نیروی عرب نبود بلکه ضعف داخلی و فساد دستگاه ساسانی

بود که مردم را کاملاً نسبت به خود بی تفاوت کرده بود و دیگر دفاع از سرزمین خود را در مقابل اعراب نه تنها نوعی وظیف ملی تلقی نمی کردند بلکه فرار از آن را نیز با توجه به ظلمی که از جانب دولت به ایشان رفته بود موجه می دانستند. از قضا که اعراب در آن روزها تحت تاثیر تعالیم اسلام دم از مساوات و عدالتی می زدند که ایرانیان در آن روزها سخت تشنه آن بودند. در این مورد دکتر زرین کوب می گوید:

سقوط ساسانیان البته از ضربت عرب بود لیکن در واقع از نیروی عرب نبود چیزی که آن را مخصوصاً از پای درآورد غلب ضعف و فساد بود می توان گفت که مقارن هجوم عرب ایران خود از پای درآمده بود و شقاق و نفاق بین طبقات و اختلافات و رقابتهای میان نجبا بعلاو تفرقه و تشتت در امر دیانت آن را به کنار ورطه نیستی کشانده بود و در چنان حالی بی آنکه معجزه ای لازم باشد هر حادثه ای ممکن بود آن را از پای درآورد دولت عظیم کهنسال ساسانی در آن روزگاران فترت و نکبت چون

سلیمان مرده ای بود که تکیه به عصای افسانه ایی اما موریانه خورد خویش داشت و هر تند بادی که از توان کران صحرایی برمی خاست می توانست آن پیکر فرتوت و بی رمق را خورد کند و به مغاک هلاک بسپارد.. ..»

در حقیقت عدم وجود یک ایدئولوژی کارآ برای هم طبقات در جامعه ساسانی اختلاف طبقاتی بسیار در مقابل شعار برابری و برادری اعراب ایرانیان سرخورده از دولت خویش را اغواء کرده و آنان را در حمایت از ساسانیان سست کرد و سرانجام موجب سقوط آنان شد. البته نخستین برخورد اعراب با ایرانیان در نبردهای میان آنان نبود بلکه پیشتر هم ایرانیان بعنوان یک دولت غالب با اعر

اب از طریق بحر عمان و خلیج فارس و حیره و حجاز ارتباط داشتند. بواقع نفوذ ساسانیان در مناطق مرکزی شبه جزیره عربستان بخصوص منطقه حجاز، یثرب و مکه بیشتر از طریق دولت دست نشانده حیره و یمن صورت می گرفت. اما پس از متحد شدن قبایل عرب تحت لوای دیانت جدید و عدم نظارت جدی بر آنان از سوی ساسانیان بواسطه اختلافات داخلی اعراب توانستند در داخل سرزمین خود به سرکوب گروههای مخالف با دیانت جدیدشان با عنوان اهل رده بپردازند و به دنبال دستیابی به منابع ثروت قدم به مرزهای غربی ساسانیان نهند. هجوم اعراب به مرزهای غربی ایران و برخوردهایی که با نیروهای آشفته ساسانیان داشتند چیزی از نوع یک لشگر کشی منظم به م

نظور دستیابی به هدفی معین نبود ، بلکه در آغاز به منظور سرکوب اصحاب رده و تعقیب آنان نخست پای ایشان به عراق وسرحدات جنوب غربی ایران باز شد. سپس به دنبال دستیابی به منابع معیشتی جدید پس از مواجهه با سپاه ساسانیان و به دنبال هزیمت آنان به داخل ایران سرازیر شدند و با شعار مسوات و برابری ایرانیان را در عدم حمایت از ساسانیان ترغیب بیشتری

کردند. قبول آئین جدید و حرکت اعراب در سرزمین ایران روندی بسیار تدریجی داشت و تا زمانیکه وجود آخرین شهریار نگون بخت ساسانی مایه امید گروههایی از ایرانیان بود که حضور این مهاجران نو رسیده را تحمل نمی کردند. مرتب شورشهای متعددی در مناطق مختلف ایران بر علیه اعراب رخ می داد. فی المثل در اشروسند مردم به هیچ وجه به مجاورت اعراب راضی نمی شدند . در

سیستان آنها را اهریمن می خواندند و از همنشینی با آنها به هر بهانه که می شد خودداری می کردند .درقم نیز باآنکه وقتی آمدن اعراب با حسن قبول تلقی شدو با آنها پیمان دوستی بستند خیلی زود از این کار پشیمان شدند و نقض عهد کردند و به مساجد موذنان تعدی و تجاوز آغاز کردند . چون عربان بانگ نماز برمی آوردند دهقانان می آمدند و آنها را دشنام می دادند و سخره می کردند و گاه در مواردی جنگ و نزاع محلی نیز برمی خاست .

در قم یکبار اعراب هفتاد تن از سران محبوس را سربریدند مردم به مجاورت آنها راضی شدند . اما در برخی موارد نیز این مهمانان ناخوانده با حسن قبول تلقی می شد. زیرا که مردم در پناه آنها از تجاوز عمال و دزدان و راهزنان در امان می زیستند . به هر حال حضور اعراب در ایران در قرون نخستین اسلامی و برخورد آنان با جنبه های گوناگون تمدنی و فرهنگی ایرانیان همچنین بهنگام

مواجه با ثروتهای افسانه ای شاهان ساسانی که اعراب حتی فکر آن را نیز نمی توانستند در ذهن خود جای دهند حکایتی است بس شگفت انگیز و در نوع خود بی نظیر که در قرن سکوت به زیبایی آن را به تصویر کشیده است. باری بدهد روی اعراب چه ایرانیان آنان را می پذیرفتند یا نه با شترها و زندگی خود که پشت آنان حمل می شد، قدم به سرزمین ایران گذاشتند تا فصلی جدید را در تاریخ این کشور کهن رقم زنند.

از همان آغاز اعراب قدم به مناطقی از ایران گذاشتند که با طرز معیشت وآب و هوای جزیره العرب تطبیق بیشتری داشت به همین جهت شهرهایی مانند اصفهان وکاشان و قم محل توجه و تردد کوچهای عرب گشت. بیشتر از همه خراسان مورد نظر طوایف عرب بود زیرا که آن سرزمین بیشتر از بسیاری نقاط دیگر با طرز معیشت ایشان موافق می نمود. و در واقع بیابان نورد عرب به کمک شتر، رفیق جدایی ناپذیر خویش به خوبی می توانست در بیابانهای اطراف خراسان رفت و آمد کند.

به هر روی اعراب این منطقه از همان آغاز فتح با ایرانیان رفته رفته روابط و علایق پیدا کردند. مرزبانان و دهقانان خراسان با حکومت اعراب خو گرفتند چنانکه اعراب نیز با آداب و رسوم ایرانیان آشنا شدند. اندک اندک در میاان دو قوم خویشاوندیهای سببی پدیدار شد فرزندانی که در نسلهای بعد پدید آمدند تدریجاً خشونت بدوی و تعصب عربی پدران را از دست دادند و به سرزمین جدید و

خویشان تازه نیز علاقه پیدا کردند اما به طور کلی این در همه جا اتفاق نمی افتاد. دکتر صدیقی در کتاب جنبش های دینی ایرانی پس از تقسیم سه دوره خلفای راشدین/ امویان و عباسیان از یکدیگر معتقد است :«در دوره اول والیان عرب عموماً دین دار صادق و بی طمع بودند. اگر تصرف ناحیتی یا شهری به جنگ صورت گرفته بود کسانی که مقاومت کرده بودند با ایشان به سختی

عمل می شد. جمعی را که می توانستند می کشتند و پس از غلبه جمعی را اسیر کرده و اموالی را که به چنگ ایشان افتاده بود به غنیمت می بردند و مغلوبان هیچ حقی نداشتند. غنائم جنگی پنج قسمت می شد یک قسمت برای بیت المال کنار گذاشته می شد و چهار قسمت میان دیگر کسانی که در جنگ شرکت کرده بود تقسیم می شد. اگر مردم ناحیتی یکبار منقاد شده و بار

دیگر می شوریدند. رفع شورش به خشونت انجام می گرفت و کشتن و اسیر کردن شدت می یافت اگر فتح محلی به زور انجام یافته بود عموماً عربها کسی را از خود به حکومت بلد منصوب می کردند اما اگر مردم شهر بی جنگ کردن تسلیم می شدند و به پرداختن مبلغی در سال برای حمایت شدن خود صلح می کردند جان و آزادی و اموال و املاک ایشان محفوظ می ماند . مرزبان یا شهربان بومی در مقام خود باقی می ماند و تا وقتی که به عهد خود وفا کرد از جانب عرب زحمتی نمی دید ;

آنچه که در بعد از حضور اعراب در ایران مهم بود تغییرات اساسی بود که در صورتبندی اجتماعی و ساختار سیاسی ایران ایجاد شد صرف نظر از اینکه تا آن زمان ایران با توجه به قدمتی طولانی بعنوان یک کشور متمدن و با فرهنگ حالت وام دهنده را در میان سایر ملل اطراف خویش داشت یک چند پس از غلبه اعراب تحت تاثیر سنتها و رسومات قبیلگی آنان قرارگرفت هر چند که این تاثیر بعلت فقدان پشتوانه فرهنگی از سوی چادر نشینان عرب دوام نیاورد و خود پس از مدتی مقهور تمدن و فرهنگ ایرانیان شدند اما در دوران یاد شده کاملاً ایران تحت تاثیر اعراب قرار گرفت. حضور

اسلام در ایران واکنشهای متفاوتی را از سوی طبقات مختلف جامعه ایرانی در بر داشت گروهی لذا ایرانیان با عدم پذیرش اسلام و مخالفت با حضور اعراب همچنان بر کیش آبا و اجدادی خود باقی ماندند که اینان بیشترین آسیب ها را از جانب اعراب دیدند گروهی دیگر نیز با قبول آیین اسلام در زمره موالی خدمت به این مهاجران بیابانگرد را بر دشمنی بی سرانجام با آنان پذیرفتند و ربق اطاعت را به گردن انداختند. گروهی نیز با پذیرش پرداخت جزیه بعنوان اهل کتاب با این بهانه که

پیامبر از ایرانیان اهل یمن در زمان حیات خویش جزیه گرفتند در زمره اهل کتاب سعی در حفظ سرزمین آباء و اجدادی خویش کردند. اما دسته ای نیز بودند که تاب از بین رفتن مُلک و مَلک خویش را نیاوردند و دست به مهاجرت زدند و روی به سوی مرزهای شرقی ایران گرفتند و سرانجام در گجرات هند سکنی گزیدند.
همانطور که در پیشتر نیز آمد روند گرایش به آیین اسلام از سوی ایرانیان و طبقات مختلف جامعه کاملاً متفاوت بود. طبقات کارگران و پیشه وران بر خلاف طبقات بالا دست خود (شامل خاندانهای اشرافی و روحانی) که زیاده در آیین زردشت تعصب می ورزیدند به تشکیلات روحانی و عقاید و مقدرات موبدان چندان تلقی نداشتند و چون این طبقات سبب اشتغال و اعمال روزانه خویش و

تصادم و اصطحکاک دایم با قوانین و مقدراتی که در آیین زرتشت راجع به اجتناب از آلودن آتش و خاک و آب وجود داشت در نظر موبدان و روحانیان زردتشتی بی مبالات و تا حدی سُست اعتقاد بنظر می آوردند. طبعاً دیانت تازه ایی را که اعراب آورده بودند با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند . باری بامداد روزی که اسلام هر شهری را در ایران می گشود تحولی شگرف در

احوال فرد و در نظام جامعه روی می نمود. برای فرد حقوق تازه ای پدید می آمد که از آن بی خبر بود و وظایف تازه ای تعیین می شد که بدان آشنایی نداشت. در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندانها از بین می رفت و دین تازه فاصله ایی را که میان کفشگرزاده و موبد زاده بود پر می کرد مردی که مسلمان می شد از خوردنیها و نوشیدنیها که پیش از آن بهره می بُرد بعضی بروی حرام می شد و تمتع از بعضی دیگر به شرطها محدود می گشت . برخی از مشاغل نظیر مِی فروشی

و خوک بانی از بین رفت. برخی مشاغل دیگر که پیش از این چون در آنها آب و آتش آلایشی می یافت و در نظر موبدان زرتشتی منفور بود اکنون آزاد و حلال و روا شمرده می شد. بین زن و شوهر و اعضای خانواده قواعدی حاکم می شد که به گونه ای کاملاً متفاوت از پیش روابط بین آنها را تغییر می داد. ازدواج با محارم از بین رفت و نکاح طلاق، ارث و همه اینها بر اساس اصول دیانت جدید

تعریفی تازه به خود گرفتند. مردگان را دیگر در دخمه ها جای نمی دادند تا طعمه حیوانات شود بلکه می بایست آنان را به خاک بسپارند. روزهای هفته ، هفته های ماه و ماههای سال که هر یک به حکم آیین زردشت نامی برخود داشت منسوخ شدند و جشنهای کهن ایرانیان همگی به فراموشی سپرده شد آتشهای کهن خاموش می شد و بجای آن محراب و مناره برپا می شد. مغ از اعتبار سابق می افتاد و بسا که آواره یا کشته می شد.

در دوره اول یعنی دوران خلفای راشدین رفتار آنان با موالی بخصوص ایرانیان کاملا بر موازین شرع و قوانین دیانتشان استوار بود . جای سخن نیست که آنان می خواستند تا اسلام و قرآن را حرمت نهند پیوند و نشست و خاست با زنان مسلمان نجویند مسلمانان را را به آیین خود نخوانند و دشمنان اسلام را یاری ندهند همچنین ناگزیر بودند به شیوه مسلمانان جامه نپوشند و بالای بناهای خویش را بیش از عمارت مسلمانان نکشند . بانگ آلات و اَدواتی را که مجاز بودند با آنها همکیشان خود را به عبادت فرا خوانند به گوش مسلمانان نرسانند .

آشکارا خمر ننوشند نشانه های دینی خود را از چشم مسلمانان دور بدارند و مردگان خود را پوشیده و جدا گانه به خاک بسپارند . ذمیان حق برآوردن پرستشگاهای تازه نداشتند و مجاز نبودند که سلاح بر گیرند و بر اسب نشینند;. خلیفه دوم مسلمین بسیار علاقه داشت که اعراب تا آنجا که امکان داشت از همزیستی و مجالست با ایرانیان دور بمانند و با وضع قوانین جدید تا آنجا که می توانست به ایشان سخت می گرفت و اگر وجود جزیه برای ایرانیان بعنوان اهل کتاب توسط پیامبر وضع نمی شد چه بسا عمر بر ایرانیان شدت عمل بیشتری وارد می کرد .
با فتح ایران توسط اعراب این سرزمین تا قرنها بعنوان یکی از اصلیترین منابع مالی برای جهان اسلام مورد توجه بود. صرفنظر از اموالی که پی از هجوم اولیه عرب ایران نصیب آنان شد خلیفه دوم با وضع قوانین مالیاتی جدید برای ساکنان سرزمینهای مفتوحه به خصوص ایرانیان منابع مالی پایداری را

برای دار الخلافه ایجاد نمود که تا مدتهای پس از آن خلفای بعدی نیز از این روش پیروی می کردند. در حقیقت در این زمان مهمترین کار اعراب مسلمان فتوح و کشور گشایی بود و مهمترین درآمد آنها نیز از راه جنگ و غنائم آن تامین می شد و رقم اصلی مخارج را هم مخارج جنگ و لشگر کشی و مصارف مربوط به آن تشکیل می داد. خلیفه دوم عمر با اطلاع از این امر که غنائمی که در فتوحات نصیب اعراب می شود همیشگی نیست و بیت المال دار الخلافه به یک منبع مالی همیشگی احتیاج دارد تا از طریق آن بتواند مستقل از غنائمی که در طول جنگها نصیب می برد. احتیاجات خود را برآورده سازد با تاثیر از تنظیم قواعد مالیاتی که در امپراطوری ساسانی رواج داشت دست به تشکیل دیوان مالی و برقراری مالیتهایی چون و جزیه و خراج زد.البته جزیه مالیاتی بود که از زمان ذمیان و غیر مسلمانان اخذ می شد که بعدها با گرایش اغلب آنان به اسلام منابع درآمد این مالیات محدود می شد. ولی خراج به طور عموم به کلیه کشاورزان و دهقانان حتی با فرض

مسلمان شدن هم تحمیل می شد و آنان تا زمانیکه در زمین مشغول به کار بودند موظف به پرداخت آن بودند .
حضور اعراب مسلمان در ایران بی شک تحولات ژرف و دامنه داری را در فرهنگ و تمدن این سرزمین برای سالهای پس ازآن رقم زد. اما این نخستین باری نبود که این سرزمین مورد هجوم اقوام بیگانه قرار می گرفت به همین جهت پس از چندی از حضور این میهمانان ناخوانده آنان مهقور و مجذوب تمدن خویش ساخته و اعراب بعدها اگر نه تمام شالوده امپراطوری خویش را ، بلکه بخش عظیمی ازآن را بر پایه

سنن و آموزه های ایرانیان بنا نهادند. اعراب پس از تصرف این سرزمین با رسوم مذهبی. آداب زندگی. اسطوره ها و افسانه ها. تاریخ نگاری. آئین کشور داری . سازمانهای اداری و مالی و رسوم درباری غالباً از طریق ترجمه آثار فارسی وهمچنین بعدها با نفوذ مستقیم کارگزاران و عاملان ایرانی آشنا شدند و مستقیماً آن را در بدنه امپراطوری نوپای خویش به کار بردند. درحقیقت اسلام فاتح در پیشرفت خود با فرهنگهای فنی تر و شیوه های پیشرفته تر فرهیختگان ملل مغلوب روبرو شد و به علت رویارویی با این فرهنگها و برای حفظ اصول اعتقادی خود در برخورد با آنها ناچار شد از سنتهای بارور این فرهنگها وام بگیرد و مسلمانان در انجام این منظور کلی بودند به موالی یعنی به مسلمانان غیر عرب و اخلاف آنان که رهبری حیات فرهنگی عالم اسلام را به تدریج عهده دار شدند

ایران در عصر امویان
– حضور ایرانیان و نقش آنان در اعتراضات گروههای مختلف بر علیه حاکمیت امویان در بر انداختن امویان و نقش آنان
چنانکه پیش از این نیز گفتیم حضور اعراب در ایران واکنشهای متفاوتی را از سوی ایرانیان در بر داشت . تا زمانیکه یزدگرد آخرین شهریار ساسانی زنده بود مایه امید گروههایی از ایرانیان بود که حضور اعراب را در کنار خویش تحمل نمی کردند بهمین حهت در دوران خلفای راشدین بخصوص از عهد خلیفه دوم به بعد اعراب مجبور بودند برخی از نواحی را دو یا سه بار بگشایند و گاه درگیریهای خونینی میان آنان و ایرانیان در می گرفت اما می شد که عامه اهل یک ولایت نیز چنانکه در باب

قزوین روایت کرده اند یکسره و با هم به اسلام گرویده باشند . و یا برخی دیگر چون اُساوره دیلم با عنوان موالی حتی در جنگهای داخلی ایران با اعراب یار باشند . اما بطور کلی چیزی که عمده ایرانیان را به قبول این آئین سوق داد امید به بهبود احوال اجتماعی آنان و رفع تبعیضاتی بود که در عصر ساسانیان در مورد شان اعمال می شد بخصوص که این در رفتار عادلانه خلفای راشدین درمورد آنان در آن دوران تجربه شد
با روی کار آمدن سفیانیان و سپس مروانیان که تحت عنوان کلی امویان در تاریخ شناخته شدند روابط میان اعراب و موالی به طور کلی دچار تغییر و تحول شد . دولت امویان به رغم تلاشهایی که در گشودن قلب سرزمین بیزانس در آناتولی و اروپا و بویژه در قسطنطنیه بعمل آورد ولی نتوانست پیشرفتی در این زمینه حاصل کند بنابر این به عراق و شرق روی آورد این تغییر از جنبه سیاسی

صرف فراتر رفت و تاثیراتی که پس از این با حرکت اعراب به سمت سرزمینهای شرقی ایران پدیدار شد کم کم ساختار جامعه عرب را بطور بکلی دستخوش تغییر و تحول کرد جنگهائیکه با عنوان جهاد در راه اسلام دنبال می شد دیگر رنگ و بوی دینی نداشت و وجود غنائم و اموال فراوان در سرزمینهای جدید چشم طمع والیان عرب و حکام را خیره می کرد . در این دوره هر والی که به ایالتی منصوب می شد ابتدا سعی می کرد تا آنجا که می تواند برای خود مال و متاع گرد کند چون می دانست که مدت زیادی بر منصب خود نخواهد ماند و در دوران امویان مکرر به والیانی بر می خوریم که صاحب مال و منال زیادی شده که بعد توسط والی جدید یا خود خلیفه در زیر عذاب و شکنجه اموالشان گرفته شده بود . همچنین در این جنگها پس از فتح شهری یا ناحیه ای تعداد بسیار زیادی اسیر گرفته می شد که این اسیران معمولا به عراق منتقل می شدند . حضور

گسترده این اسیران در عراق و ظلم و جوری که به آنان وارد می شد انگیزه اصلی شرکت این گروهها در قیامها و شورشها ئی بود که بر علیه نهاد خلافت در عراق در می گرفت بعد از مرگ معاویه عراق محل برخورد و نزاع گروههایی بود که بر علیه خلافت قد بر افراشته بودند و حضور گسترده موالی در این اعتراضات تقریبا تا پایان دوران امویان به طور مستمر وجود داشت ، از طرفی مالیاتهایی که در عصر خلفای راشدین بر ذمیان و غیر مسلمانان وضع شده بود در زمان امویان همچنان از کسانی که
هم مسلمانان شده بودند ، اخذ می شد و میزان آن هم روز به روز افزایش می یافت بطور مثا

ل حجاج عامل خلیفه عبدالملک در عراق مردم نو مسلمان را مجبور کرد که جزیه نامسلمانان را هم بدهند و بدین گونه روند افزایش مالیاتها بخصوص ظلمی که عاملین خلفا در اخذ مالیاتها از مردم به آنها روا می داشتند بر نارضایی های موجود در جامعه دامن می زد و روز به روز نفرت و انزجار ساکنین سرزمینهای مفتوحه را نسبت به اعراب بیشتر می کرد .
دکتر صدیقی در کتاب جنبشهای دینی ایرانی رفتار اعراب بخصوص امویان را با ایرانیان چنین شرح می دهد : ( با گسترش اسلام در ایران بسیاری از ایرانیان بخصوص در عراق به دین اسلام در آمدند و امید داشتند که با قبول این آیین احوال اجتماعی ایشان اصلاح گردد خاصه که به سبب وجود طبقات و مراتب در ایران پیش از اسلام جمعی بسیار از رسیدن به مقامات بلند و مشاغل مهم محروم بودند یکی از اسباب پذیرش اسلام در میان ایرانیان از میان بردن فکر طبقات و مراتب بود و مهم آنکه عملکرد خلفای نخست در این میانه آنان را در پذیرش آئین اسلام بیشتر راغب کرد اما بزودی اوضاع دگرگون شد و عادات و عقاید و افکاری که پیش از ظهور اسلام در میان قبایل عرب جاری و موجود بود دوباره ظهور نمود و فاصله میان ایران تازه مسلمان و عرب روز به روز زیادتر می شد و چون نفع مادی و ملاحظات مالی اقتضا نمی کرد که از نو مسلمانان جزیه بر دارند و با پذیرفتن اسلام مراعات اصل برابر حقوق اجتماعی نمی شد واز این پس هر چه زمان بر دین اسلام می گذشت خلوص نیت و شور و شوق دینی و سادگی عرب نقصان می یافت وعجب نخوت و جاه طلبی و طمع و شهوات دیگر غلبه می نمود البته فتح ممالک و تحصیل ثروتهای هنگفت و ظهور نس

ل جدید در این امر بی اثر نبود بار تسلط عرب کم کم بر ایرانیان سنگین تر می شد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجهً زحمت تابعان تبدیل می گشت .
در حقیقت رفتاری که اعراب اموی با ملل مغلوب در پیش گرفتند باعث شد تا زمان سرنگونی آنان به دست ایرانیان پیوسته شورش و درگیریهای مختلف میانشان برقرار باشد . در شورشهایی که پس از قتل حسین بن علی در عراق بوقوع پیوست اگر چه ایرانیان رهبری آنها را عهده دار نَبودند ولی محرک اصلی بودند و آتش انقلاب را دامن می زدند و در اغلب آنها شرکت موثری داشتند و ایران از همین وقت پناهگاه مخالفان حکومت شده بود . خوارج که در این زمان یکی از اصلیترین گروههای

مخالف و مبارز با خلافت امویان بودند توانستند با شعار برتری فضیلت و تقوی بجای عصبیت و نژاد

عربی گروههای مختلفی از موالی بخصوص ایرانیان را به خود جذب کرده و آنان را بر ضد امویان با خود همراه کنند ، بخصوص که خوارج در موضوع انتخاب خلیفه مخالف نظری بودند که از سوی امویان تقویت می شد و این کاملا مورد نظر موالی بود همچنین با نظراتی که آنها در باره عدالت و تمایلی که در تساوی طلبی داشتند سبب گردید که موالی با حسن نظر در این فرقه بنگرند موالی بارها در شورشهایی که خوارج بر پا می داشتند به صفوف آنها پیوستند چنانکه در سراسر ایام خلافت اموی نه تنها نواحی دوردست ایران صحنه شورشهای خوارج علیه دستگاه خلافت بود بلکه موالی نیز در این طغیانها دوشادوش خوارج با تازیان نبرد می کردند ، این روش موالی در پناه جستن از ستم عرب به اردوگاههای خوارج و پیوستن به صفوف آنها تا پایان دوره خلافت اموی ادامه داشته است .
همچنین حمایت موالی از طغیان حجر بن عدی و حضور گسترده شان در سپاه مختار که بر ضد

خلیفه عبد الملک و زبیر و با عنوان خونخواهی حسین قیام کرده بود نشان از تحقیری بود که اعراب اموی نسبت به اینان روا می داشتند بخصوص کشتاری که مصعب برادر زبیر پس از هزیمت مختار از سپاه او که بیشتر موالی بودند انجام داد نشان از گستردگی حضور این گروه مخالف در عراق بود شیعیان نیز در دوران یکی از عمده ترین گروههایی بودند که بر علیه سیادت اعراب و با عنوان غصب خلافت توسط امویان با آنان به مبارزه بر خاستند . شورش زیدبن علی و پسرش یحیی که از نوادگان حسین بن علی بودند سخت مورد حمایت گروههای مختلف مخالف با خلافت امویان

بخصوص موالی قرار گرفت و مرگ این پدر و پسر یکی از زمینه های اصلی بود که موجب تسهیل شدن دعوت عباسیان برای قیام علیه امویان گردید .
اما گسترده ترین حضور موالی در صف گروههای مخالف در عصر امویان در شورش عبدالرحمن بن الاشعث بود که از خویشان حجاج عامل خلیفه در عراق بود که مدتی برای وی در سیستان می جنگید و بواسطه اختلافی که با حجاج پیدا کرد با لشکریان خود که عده بسیار زیادی از آنان از موالیی بودند که حجاج برای جلوگیری از حضورشان در عراق و اتحاد با گروههای مخالف امویان آنان را برای جنگ به مناطق دوردست می فرستاد ، به سمت عراق حرکت کرد در نبردهائیکه بین آنان در گرفت موالی حضوری موثر داشتند و اشعث را در این جنگها یاری می کردند.هزیمت اشعث وجِد و جَهدی که حجاج پس از دفع این غائله در از میان بردن و پراکنده کردن سپاهیان اشعث از عراق کرد نشان از خطری بود که حجاج بواسطه حضور موالی در عراق بدان پی برده بود .

اما آنچه که در این میانه از تیغ شمشیر برنده تر که بود نهضت ادبی بود که ایرانیان در مقابل و برتری اعراب در پیش گرفتند .اهل تسویه و بعدها شعوبیان نهضتی بودند که در مقابل ظلم و بیداد امویان و برتری آنان نسبت به نژادشان پدیدار شد . دکتر حسینعلی ممتحن در کتاب نهضت شعوبیه تاریخ تطور و تحمل آنان را چنین بیان می کند :« پس از رحلت حضرت رسول و سپری شدن روزگار خلفای راشدین نوبت حکومت به خلفای بنی امیه و آل مروان رسید از این پس ظلم و جوری که

خلفای اموی در حق موالی بخصوص ایرانیان روا داشتند آنان را به مقابله واداشت از اواخر عهد اموی نهضتهای ملی و سیاسی و مذهبی هر روز به رنگی ظاهر می شد مقصود اصلی این جنبشها بر انداختن دولت و سیادت عرب بود نه دین اسلام . حزب شعوبی یا فرقه ایی که مرامشان تحقیر

عرب بود و تفضیل عجم به وسایل گوناگون در بر انداختن سیادت عرب می کوشیدند تبلیغ عقاید و افکار این فرقه در شکستن قدرت عرب از هر شمشیر کارگرتر و از هر انقلاب موثرتر بود اساس حکومت عربی را قیام ابومُسلم بر نکند بلکه دعوت شعوبیه پیشتر این مهم را به انجام رسانده بود ).
در حقیقت آنچه که اساس کار ابومسلم قرار گرفت یکی نارضایتی خراسانیان از رفتار ظالمانه عاملان خلیفه بخصوص پس از مرگ یحیی بن زید بود و دیگری فعالیتهایی بود که شعوبیه در

خراسان بر ضد اعراب و سیادت آنان انجام داد . نهضت شعوبیه پاسخی بود بر عربیت خلافت اموی که بدان مباهات می کردند اما بزودی در مقابل افراط گرایی هایی که اعراب در زمینه برتری خود انجام می دادند این نهضت هم به تفریط کشیده شد بجای باطل کردن ادعای اعراب با دلایل منطقی مقابله بمثل می کرد و فقط بر برتری ایرانیان تاکید می کرد بخصوص در عصر عباسیان که خلافت را از
ایرانیان گرفته بودند این امر شدت بیشتری می یافت ، گسترش شعوبیه در میان ایرانیان بیشتر بر اساس دشمنی و مخالفت با عرب آنچه که او از جاهلیت خویش با خود بهمراه داشت ، شکل گرفت ، دعوت شعوبیه سه مرحله پیمود که نخستین آن مساوات میان عرب و غیر عرب بود که ب

ا دلائل و تعلیمات اسلامی همراه بود و چون مطابق ذوق و افکار غیر عرب بود و با اصول و موازین شرعی نیز توافق داشت پیشرفت زیادی حاصل کرد مرحله دوم دشمنی با جنس عرب بود که با روی کار آمدن عباسیان و نفوذ وزیران ایرانی در دستگاه آنان امکان فعالیت و تبلیغ و پیشرفت برای

طرفدارن این نهضت به طوری فراهم آمد که از این مرحله هم قدم فراتر گذاشتند مرحله سوم دشمنی با جنس عرب و هر چه منسوب به جنس عرب بود ، در این مرحله برخی از شعوبیه حتی با دین اسلام که منتسب به عرب است مخالفت کردند و از دائره تعلیمات دین و شرع خارج شدند . در واقع دشمنی و جدال شعوبیه با حس برتری جویی اعراب باعث شد تا آنان حتی شک وتردید

 کرده و هم باعث شوند تا شک وتردید در عقاید نو مسلمانان پدید آید از این رو جاحظ بصری در الخطط المقریزی در باره شعوبیان چنین می گوید « شاید دشمنی آنها ناشی از تعصب باشد
زیرا تمام کسانی که در اسلام شک برده اند از روی عقاید شعوبیه با اسلام دشمن
شده اند ، چه هر که از هر کس متنفر باشد آنچه که بدان کس انتساب دارد مورد تنفر او نیز واقع می شود . از عرب متنفر هستند از جزیره العرب نیز بیزارند و با این تنفر که روزبه روز شدت می یابد از اسلام خارج می شوند زیرا دین اسلام به عرب منتسب است . آنها در نشر این دین مقدم بودند

» بدین ترتیب شعوبیان نه تنها با عرب بلکه با دین اسلام نیز به مقابله برخاستند کاری که مانویان و فرق مختلف آنان چون مهریه و دنیاوریه بین مسلمانان انجام می دادند یعنی نتیجه تبلیغات مانویان منحصر به مانوی شدن جمعی از معاصران آنان نبود بلکه این امر در تولید شکست و ست کردن عقیده مردم بخصوص مسلمانان دخیل بوده که اثر این عمل مردم بی آنکه دین مانوی را بپذیرند نسبت به صحت آرا دینی خود مظنون و مشکوک می شدند بهمین جهت برخی از خلفا نظیر مهدی پسر منصور با تاسیس اداره ای به نام الزنادقه به دفع و قلع و قمع مانویان با عنوان زنادیق همت گماشتند .
بهر حال اگر چه آئین اسلام برابری همه آدمیان را از هر نژادی در اصول عقاید خود قرار داده بود اما رفتاری که اعراب بعنوان میراث داران این آئیین در برخورد با ملل دیگر در پیش گرفتند جز آن بود . بهمین جهت طی یک قرنی که از فتح ممالک
مختلف به دست اعراب گذشت. امویان حکومت اسلامی را به چیزی که تنها می توان حکومت عربش خواند تبدیل کرده بودند و شور و گرمی و آرمانگرایی اسلام چنان سستی گرفته بود که

کافی بود شورش دسته ای از ناراضیان به نام پشتیبانی از ایمان و اهل بیت حکومت عرب را سرنگون کند در این میان طغیان مکرر عربها بر ضد حاکم خود و یا سرکشی حاکمی بر ضد خلیفه برای ایرانیان که خود فکر آزادی را در سر می پروریدند سر مشق و دستوری بود
امپراتوری که امویان آن را ساخته و بدان تکیه زده بودند بیشتر بر پایه تعصب نژادی . ظلم وجور بر غیر مسلمانان و دو دستگی های قبیله ای و عدم مشارکت غیر عرب در بدنه حکومت بنا شد

ه بود از این جهت دوام آن برای مدتی طولانی امری مهتمل بود و چنانکه دیدیم همین عوامل موجبات سقوط آنان را در سال ۱۳۰ هجری قمری فراهم ساخت در حقیقت مهمترین عواملی که موجبات سقوط این سلسله عربی را بوجود آورد مواردی چون :

۱- شکاف میان اعراب مسلمان و مسلمانان غیر عرب
۲- شیوه خلافت امویان در مقایسه میان آنان و خلفای راشدین در نظر مردم بسیار متفاوت بود
۳- زورگویی و ظلم و جور عاملین خلفا در مناطق مفتوحه نسبت به مردم و تعدی بیشمار در اخذ مالیات های مختلف
۴- عدم توجه به عهدنامه هایی که با مردم سرزمینهای مغلوب بسته بودند به جهت احترام به رسومات مذهبی و عقاید دینی .
۵- خشونت در مناطقی که به دست اعراب در بخشهای شرقی وشمالی ایران اعمال می شد .
۶- نفاق و دودستگی میان قبایل عرب با مرکز خلافت بدون توجه به عواقب وخیم آن
قیامهای متعددی که در طول حکومت امویان بر پاشد و برخورد قهر آمیز خلفای اموی با آنان همچنین نهضت ادبی و فرهنگی که شعوبیان بر علیه سیادت عرب براه انداخته بودند زمینه ای مساعد شد برای شکل گیری یک قیام بزرگ و فراگیر بر علیه امویان . ناگفته نماند اگر چه سلسله اموی سخت بر باورهای عربی خود در اداره امور تکیه داست اما با گسترده شدن مرزهای امپراتوری آنان نمی توانستند با تکیه کردن بر همین باورها بر گوناگونی فرهنگهاو تمدنهایی که حال بر آنان چیره شده بودند . آن را اداره کنند . به سخن بهتر امپراتوری اموی اگر چه نمایی عربی داشت اما ساخت و بافت اصلی آن کاملا تحت تاثیر شیوه های فرهنگی و مُلکداری ایرانیان و بیزانس قرار گرفته بود تشکیلات اداری اسلامی در عصر خلفای اموی تشریفات درباری و ادبیات نثر عربی همگی میراثی بود که اعراب از ایرانیان به ارث برده بودند . همچنین امویان شیوه های اخذ مالیاتی خود را بر پایه آنچه که ساسانیان از خود بجای گذاشته بودند بنا نهادند و در این راه از دهقانان و کدخدایان ایرانی

بهره جستند . وجود دفاتر مالیاتی که تا مدتها در عصر خلفای اموی به فارسی ثبت و ضبط می شد شاهدی بر این مدعاست . اما امویان به این توجه نکردند که آنچه باعث شکاف میان جامعه و دولت در عصر ساسانی شد وجود مالیاتهای مختلفی بود که به شیوه ای ظالمانه از مردم اخذ می شد و امویان آن را عیناً در تشکیلات مالی خود جای دادند و بدین ترتیب امیدهایی را که ایرانیان پس از رهایی از حکومت ساسانیان با طلوع اسلام در سرزمین خویش یافته بودند را به یأس و نفرت تبدیل

کردند. در حقیقت امویان در شیوه های اخذ مالیات با حفظ جنبه های ظالمانه آن از دوره ساسانی آن نفرت و ناخرسندی موالی را در عراق و خراسان نا خواسته و نادانسته به زیان دولت عربی خویش پرورش دادند و آن را چون میراث شومی به عباسیان منتقل کردند . اما مهمترین بخشی که اعراب خصوصا امویان از ایرانیان اخذ کردند شیوه ملکداری یا آئین حکومتداری بود بواقع امپراتوری امویان گونه ایی دیگراز امپراتوری ساسانیان بود که در ایران و سایر نقاط دیگر رواج یافت .اعراب در برخورد با ایرانیان با فرّه ایزدی یا حق الهی شاهان ایرانی در شیوه مُلک داری آشنا شدند و بعدها

اعراب اموی با کاربرد این واژه تحت عنوان خلیفه اللهی و برای خود حق جانشینی از طرف خداوند را قائل شدند. درحقیقت آنچه که به عنوان خلیفه الرسول الله در زمان خلفای راشدین رایج بود در عصر امویان و با تاسی از حق الهی شاهان ساسانی عنوانی جدید به خود گرفت. برگزیدن واژه خلیفه الهی نشان از مشروعیتی بود که خلفای اموی برای حکومت خویش در نظر عامه مردم بدان محتاج بودند. از طرفی کاربرد این واژه از سوی امویان تمهیدی بود که آنان به منظور حفظ قدرت و منزلت خود در رقابت با گروههای مدعی و رقیب خویش به کار می بردند.

اما در مجموع کاری که می توان گفت امویان در امر خلافت انجام دادند نهادینه کردن آن در جامعه بود . به عنوان یک منبع مشروعیت دهنده و الهی که وجودش برای تداوم حیات جامعه ضروری است و جامعه بدون آن دارای هویت روشنی نیست. خلافت در حقیقت جانشینی صاحب شریعت است به منظور نگهبانی از دین و سیاست دنیا به وسیله دین در نظرعامه مردم و این تصویری بود که امویان از مفهوم خلافت در اذهان مردم ایجاد کردند که حتی با رفتنشان هم مفهوم خلافت در نظر مردم تغییری نکرد.امویان با کاربرد واژه خلیفه الله میان حکمان و حکومت شوندگان فاصله ایی

همیشگی تعیین کرده بودند و عباسیان نیز که پس از امویان بر سر کار آمدند همواره با حفظ این واژه این فاصله را رعایت می کردند.
بهر روی پایه های انقلابی که با عنوان عباسیان طومار خلافت عربی امویان را در نوردید ، در بیست سال قبل پی ریزی شده بود. این انقلاب که با عنوانی کلی مبنی بر بازگشت خلافت غصب شده آل محمدبه رهبری یکی از موالی و با شرکت گروههای مختلف عرب و موالی شکل گرفت به

سرعت میان مردم گسترش یافت و امویان که سخت در اثر نزاعهای داخلی بهم پیچیده بودند فرصت آن را نیافتند تا بتوانند با آنان به مقابله بر خیزند. اکنون می توان ملاحظه کرد که انقلاب عباسیان بجای آنکه حاصل صرفا تنشی نژادی میان عرب ها و ایرانیان در خراسان بوده باشد نتیجه نارضایی عمومی هم در میان باشندگان بومی آن استان و هم سکنی گزیدگان عرب آن دیار بوده است که در آن تاریخ ایرانی مآب شده و بخشی از موقعیت ممتاز پیشین خود را به عنوان مردان

جنگی از دست داده و اکنون از لحاظ مالی زیر دست دیوان سالاران مالیات گیر ایرانی بودند و فراخوان انقلابی ریشه در ادعای شیعی درباره جانشینی پیامبر داشت و از علاقه مسلمانان نسبت به فرزندان او از یک سو و نگرانی و شکوه علیه سوء استفاده امویان از قدرت و وارد کردن اتهام بی تفاوتی بد خواهانه آنان نسبت به روح یا نص مذهب از سوی دیگر سو می جست همچنین می توان دریافت که رفتار با گروندگان غیر عرب به ویژه روستائیان و تنگدستان شهری به عنوان مومنان محروم آنان را نسبت به انگیزشهای فریبنده مستعد کرده بود . آنان دشواری اقتصادی

که ایرانی ها و عرب ها تحت حاکمیت امویان به طور یکسان ازآن رنج می بردند به هر دو گروه کمک کرده بود که در جنبش علیه سلسله حاکم به یکدیگر بپیوندند . و نارضایی گسترده در خراسان رنگی مذهبی به خود گرفته و گریز راه را در حمایت از فراخوانی بر بازگشت به اسلام اولیه زمان پیامبر و باز شناسی کاملی از اصول و سنت های اسلامی یافت.
چنین درمی یابیم که تبلیغات با دور اندیشی و شکیبایی بسیار آغاز شد چون در این ایام کارهای دُعات دیگر به واسطه بی احتیاطیها و همچنین قدرت امویان در عراق به بد فرجامی کشیده شد

ه بود. ازاین رو امام عباسی دعات و نقیبان خود را با احتیاط کامل وپنهان کاری به خراسان که دور از دسترس امویان بود و همچنین بسان عراق که دسته ای طرفدار خوارج گروهی هوا خواه عثمانیه و عده ای کثیر نیز حامی مروانیان بودند ، خراسانیان را مردمی شناخت که اذهانشان هنوز آزادانه مقاصد آینده بود و نقیبان توانسته بودند بسرعت دست به نشر افکار و عقاید امام عباسی در آن

ناحیه بزنند. هویت امام عباسی نیزکه در حمیمر سوریه اقامت داشت را جز بالاترین رهبران عباسی کسی نمی دانست. همچنین در می یابیم که عباسیان با چه زیرکی رهبران علوی دعوه را ازجایگاهایشان بیرون کشیدند جای آنان را غصب کردند و با اتخاذ سیاستهای دقیقاً برنامه ریزی شده بر پایه مشروعیت خود خوانده جای آنها را گرفتند در حالی
که در همین زمان ادعاهای علوی را انکار و مواضع آنها را تضعیف می کردند. اکنون آشکار است که ابومسلم رهبر محبوبی که در حدود سه دهه فعالیت پنهانی را به ثمر رساند از نارضایی های نژادی و گروهی فراتر رفت او بر وحدت منطقه ایی و جغرافیایی طرفداران انقلاب به عنوان خراسانی ها تاکید می کرد و به این منظور غرور محلی آنان را پرورانید و آنان را در ارتشی متحد با هدف جنگیدن با امویان و پدید آوردن دگرگونی بنیادی گرد آورد. چیزی که کار ابومسلم را آسان کرد این بود که بیشتر سکنی گزینان عرب در خراسان اکنون به مردمان بومی شباهت یافته و بسیاری از آنان در فرایند انطباق خود با شرایط اجتماعی و اقتصادی و کشاورزی آن استان زبان فارسی را فرا گرفته بودند . بدین ترتیب سپاهی که از خراسان روانه شد از احساس همبستگی بسیار قوی برخوردار بود که تا مدتها پس از شکست امویان و بیرون راندن آنان نیز ادامه داشت . همچنین شیوه ای که عباسیان درنشر دعوت برای به دست آوردن خلافت به کار بردند. بعدها سرمشق و الگوی دقیقی بود برای گروهها و نیروهایی که به خلافت عباسیان را به رسمیت نمی شناختند.

بهر روی پس از فروپاشی خلافت امویان زمینه برای مشارکت فعال ایرانیان در همه زمینه ها در دولت اسلامی جدید گشوده شد . عباسیان پس از آنکه هم در راس ساختارهای دنیوی و هم در راس تشکیلات مذهبی مستقر شدند مفهوم وسیع تری از اسلام را پذیرفتند که به غیر عربها فرصت می داد به نظام نوین خدمت کنند و ارزش خود را ثابت نمایند و ایرانیان بیشترین بهره را از این وضع بردند.

ایران در عصر عباسیان
۱ وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی
۲ نقش ایرانیان در وزارت
۳ برآمدن خاندانهای حکومتگر ایرانی
۴ بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری.

شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری داشتند را به خود جلب کند و آنان را بر علیه دشمن مشترکشان یعنی امویان متحد کند. نزاعهای داخلی و درگیریهایی که پس از به خلافت رسیدن عباسیان میان آنان و گروههای رقیبشان رخ داد، نشان از آن داشت که عباسیان تنها نبودند که توانستند این انقلاب را به ثمر برسانند بلکه مشارکت گسترده گروههای مختلف که

تحت عنوان شعار کلی مبنی بر بازگشت به سنتهای پیش از امویان که آنان را به دور هم جمع کرده بود توانست خلافت امویان را از بین ببرد. خطبه ای را که ابوالعباس سفاح در روز نخست خلافت ایراد کرد و عمش آن را ادامه داد حاکی از آن بود که نخست عباسیان مدعی بودند که شناختن حق آنها به خلافت الزامی است و آنان به تفضیل الهی خلافت را بدست گرفته اند با موافقت خلق همچنین برای گروههای رقیب خود نیز این مسئله را مسجل کردند که امر خلافت از آغاز بر آنها راست شده و آنان نباید در این مهم با عباسیان درگیر شوند.

اما اکنون زمان آن فرارسیده بود تا شعارهایی که در هاله ای از ابهام پیچیده شده بود و عباسیان به کمک آن توانستند سایر گروههای مخالف خلافت امویان از جمله علویان را با خود متحد کنند صورت مشخص تر و دقیقتری به خود بگیرد. این مشخص بود که از آغاز عباسیان خلافت را تنها و بی رقیب می خواستند اما گروههای مختلفی که در سقوط امویان و همراهی عباسیان نقش داشتند حال هر کدام به تنهایی مدعی تخت خلافت بودند. مهمترین این گروهها علویان بودند که عباسیان با شعارهای آنان توانستند حامیان آنان را در حمایت از خود بسیج کنند اما حال که عباسیان خلافت را تصاحب کردند علویان ، آنان را غاصب می دانستند و خلافت آنان را فاقد مشروعیت لازم می دانسته به همین جهت عباسیان برای آنکه حقانیت خود را در امر خلافت نسبت به علویان برجسته نشان دهند شعارشان را که تا آن زمان انتقال خلافت از طریق وصایت و سفارش از ابوهاشم به جدشان محمد بن علی صورت گرفته بود ، تغییر دادند و در عوض مدعی

شدند که امامت از زمان وفات پیغمبر بدون فترت به آنها تعلق داشت و در تقویت دعوی عباسیان و رد ادعای برخی اعقاب علی که امامت را حق خود می دانستند مباحثات نسبی خاصی پیش کشانده شد . عباسیان می گفتند که از پشت جدشان عباس بودن ، اهمیتی بیشتر از نسل فاطمه دختر کوچک پیامبر و زوجه علی دارد. از آن جهت که فاطمه زن بود و یا ابوطالب پدر علی و عم پیامبر که هرگز آشکارا قبول اسلام نکرده بود در صورتی که عباس عم پیغمبر اسلام پذیرفته بود. بهمین جهت عباسیان در امر خلافت خود را محق تر از علویان نشان دادند اما در آن سو عل

ویان ضمن رد کردن ادعای عباسیان در امر خلافت دست به قیامهایی گسترده بر علیه عباسیان زدند و بدین ترتیب مخالفت خود با آنان را عملا نشان دادند. قیام محمد و ابراهیم ملقب به النفس الزکیه در منطقه حجاز و تعرض سخت منصور خلیفه عباسی به آنان یادآور خاطره قیام زید و پسرش یحیی بر علیه امویان بود در نظر علویان همچنین بعدها قیام حسین بن علی بن حسن و یارانش د

ر زمان هادی که به شهدای فخ مشهور شدند، حکایت از آن داشت که علویان هرگز ادعای عباسیان را در امر خلافت به رسمیت نشناختند و آنان را بسان امویان غاصب تلقی می کردند. اما خطر دیگری که خلافت نو پای عباسیان را از هر سو تهدید می کرد ابومسلم خراسانی بود. عباسیان اگرچه با شعار « الرّضا من آل محمد » توانستند ناراضیان را در پشت سر خود جمع کنند

اما کسی که در نهایت بیرق خلافت را در دستان آنان نهاد ، ابومسلم بود به همین جهت عباسیان سخت در روزهای نخست خلافت خود به ابومسلم و سپاهیانش محتاج بودند. ابوالعباس سفاح خلیفه نخست عباسی فرصت آن را نیافت تا کار ابومسلم را یکسره کند و این مهم ، به عمش ابوجعفرالمنصور که پس از وی به خلافت رسید، سپرده شد. منصور نخست به وسیله ابومسلم دیگر مدعیان خلافت و کسانی راکه می توانستند حیات نوپای خلافت عباسی را بخطر اندازند را از میان برد. کسانی چون عبدالله بن علی عموی منصور یا بهافرید و یا لشگری از چینیان را که مرزهای شرقی جهان اسلام را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند و یا قیامی که به طرفداری از علویان در بخارا به پا شده بود.

در نهایت پس از آنکه منصور خلیفه عباسی توانست بوسیله ابومسلم آرامش و امنیت خلافت عباسی را تضمین کند اقدام به حذف او کرد. البته از میان بردن ابومسلم چندان به آسانی صورت نگرفت چرا که اهمیت ابومسلم به عنوان حلقه اتصال زنده میان حکومت مرکزی ای که در شرف پیدایی بود و ولایتی که قدرت مرکزی نفرات نظامی و پر شورترین طرفدارانش را از آنجا گرد آورده

بود، هنگامی آشکار گردید که خراسان بدنبال قتل وی دستخوش شورشهای پی در پی شد. نخستین این شورشها، خروج سنباد بود که قیام وی هفتاد روز بطول انجامید. همچنین جنبش سنباد به تشکیل یک سازمان مخفی به نام بومسلمیه منجر شد که سالها به پرورش احساسات ضد عباسیان می پرداخت.
خروج استاذسیس و المقنع در نواحی کش و نسف پس از سنباد سخت از حمایت محلی برخوردار بود همچنین بعدها خروج اسحق ترک که همگی نشان از محبوبیت بالایی بود که ابومسلم در میان ایرانیان داشت. بهر ترتیب عباسیان توانستند از میان این انقلابها و بحرانهایی که دهه های

نخستین خلافت آنان را فراگرفته بود، جان به در برند و پایه های خلافت خود را پس از آن محکم کنند، اما آنچه که در این میان مهم بود میراثی بود که عباسیان در جهت تثبیت و استمرار خلافت خویش از اسلاف خود به ارث بردند. این میراث که ارزش آن به مراتب بالاتر از بهایی بود که عباسیان در جهت تثبیت خلافت خویش پرداختند، توانست حیات خلافت خاندان عباسی را برای قرنهای پس از آن تضمین کند. نیک می دانیم معاویه نخستین کسی بود که پس از تثبیت خلافت سفیانیان تمام سعی خود را به کار برد تا یزید پسرش را ولیعهد خود قرار دهد.برغم مخالفتهای پراکنده ای که

توسط کسانی چون حسین بن علی ، عبدالله بن عمر و ; صورت گرفت ، یزید بن معاویه خلیفه شد و این نخستین بدعتی بود که پس از وفات پیغمبر در امر خلافت صورت گرفت و در حقیقت عمل وی مستلزم الغای نظام انتخابی شد که پیش از آن برقرار بود و به جای آن نظام جانشینی میراثی برقرار شد. همه خلفایی که پس از معاویه بر سر کار آمدند از بدعت وی پیروی کردند و همین مهم به عنوان میراثی اصیل از امویان به عباسیان رسید که باعث شد بتوانند پنج قرن قدرت را در دست

داشته باشند. البته گفتنی است که امویان به ابتکار خود این عمل را انجام ندادند بلکه در برخورد با تمدنهایی چون ایران و بیزانس آنان نیز با شیوه وراثتی سلطنت آشنا شدند و بعدها مستقیما آن را به کار گرفتند.

همچنین در آن هنگام که حضرت محمد به عنوان فرستاده خدا کلام او را به مردمان ابلاغ می کرد یک نظام خداسالاری استقرار یافت و آن حضرت در واقع همچون نایب خدا بر روی زمین قرار داشت. پس از رحلت پیغمبر گونه ای از خداسالاری دوم روی کار آمد چه خلفای راشدین خود را ناگزیر از آن می دانستند که دستورهای قرآن را ملاک اعمال خود قرار دهند و در کارهای خود پا بر جای پای

پیغمبر نهند. از بیم اشتباه هرجا که در گرفتن تصمیم دچار شک می شدند از هرکس که سخنان پیغمبر را شنیده و با او نزدیکتر زیسته بود می پرسیدند تا چنان نباشد که عملشان مخالف عمل پیغمبر نشود اگر می خواستند به ابتکار خود عمل کنند عامه مسلمانان هرچه زودتر وظایف ایشان را گوشزد می کردند. هنگامیکه پس از مرگ علی و بسیاری از اصحاب دیگر آن دسته از مردم از بین رفتند که می توانستند بخاطر نزدیکی خود با پیغمبر به اعمال خلفا اعتراض کنند دیگر خلیفه مانعی

برای انجام دادن هر چه خود می خواسته در برابر نداشت. بهمین جهت امویان با به کار بردن واژه خلیفه اللهی به جای فره ایزدی یا حق اصلی سلطنت ایرانیان برای خود مشروعیتی فوق مردمی قائل شدند عباسیان نیز که پس از امویان بر سر کار آمدند از همین روش برای خلافت کردن سود جستند و مستقیماً مشروعیت خلافت خود را بعدها از جانب خداوند دانستند. به کار بردن وازه

خلیفه اللهی در زمان عباسیان آن هنگام که سستی و فتور راه یافته در ارکان و عناصر قدرتشان باعث پیدایش قدرتهای سیاسی مستقل و نیمه مستقل یا خاندانهای خود مختار شد تمهیدی شد تا عباسیان با کار برد این واژه در برتری خود نسبت به گروههای رقیب به عنوان یک مرکز مشروعیت دهند عمل کنند. همچنین خلفا در رقابت با علمایی که دعوی آشنایی با دین خداوند و احکام حلال و حرام را داشتند باید بر منصب الهی خود تاکید می ورزیدند تا جا مبادا کشاکشهای منزلت جویی به موضعی فروتر در غلتند.

از دیگر مواردی که امویان برای اخلاف خود باقی گذاشتند نظام دیوانسالاریی بود که بعدها عباسیان برای اداره قلمرو پهناور خویش آن را بسط و گسترش دادند. نظام دیوان سالاری که امویان بنا نهادند چندان گسترده نبود اما توان یاری رساندن به آنان را جهت اداره قلمرو خویش داشت عباسیان با به کارگیری عناصر غیر عرب در ساختار امپراتوری خویش بوروکراسی گسترده ای را ایجاد کردند که به آنان امکان می داد تا با آرامش و امنیت بیشتری به اداره سرزمین پهناور خویش بپردازند. کاری که

امویان از آن غافل شدند یا حداقل مجال آن را نیافتند تا به بسط و گسترش آن دست بزنند. از مهمترین ممیزه های خلافت عباسیان نسبت به امویان مشارکت گسترده غیر اعراب بخصوص ایرانیان در ارکان مختلف حکومت نو پای عباسیان بود. در نتیجه استیلای عباسیان که تحت حمایت خراسانیان برقرار گردید اوضاع ایران نیز رنگ تازه ای بخود گرفت و این بدان علت بود که ایرانیت در

پیروزی این سلسه جدید و در پیگیری نظم تازه ایی که جانشین سازمان عربی اموی شده بود سهم قاطعی داشت.با چنین اوضاع و احوالی دیگر جای هیچگونه تردیدی نبود که از این پس باید ایرانیان به عنوان شرکای متساوی الحقوق دولت جدید شناخته شوند. حضور ایرانیان در صحنه های مختلف خلافت عباسیان این نکته را به آنان خاطر نشان ساخت که به تنهایی و بدون حضور ایرانیان قادر نخواهند بود که خلافت خویش را تثبیت و آن را به سرزمین پهناور اسلامی ادامه دهند. انتقال

مرکز ثقل خلافت به سوی شرق پس از انقلاب عباسی فزونی وزیران، ندیمان، دبیران و کارشناسان مالی ایرانی در اوائل حکومت عباسیان و فراوانی نویسندگان، شاعران و نوازندگان ایرانی در زندگی فرهنگی روزمره قابل انکار نیست. نخستین تاثیر حضور ایرانیان در خلافت عباسیان پیاده کردن آیین و راه و روشی بود که در ایران عصر ساسانی در زمینه ملکداری و طرز اداره سرزمین وجود داشت بوسیله ترجمه هایی از آثار آن دوره و بدست برخی از اندیشمندان ایرانی. نفوذ آثار تمدنی

ساسانیان در زمینه های حکومت و اداره امور که در حوالی پایان دوره اموی آشکار شده بود بواسطه انتقال این آثار و ترجمه آنها به زبان عربی قوی تر گشت و اندیشه هزاره ای امپراتوری جهانی در میان مسلمانان پدیدار شد.
بعلاوه بسیاری از ادبیات حکیمانه ایران میانه که بر پایه مجموعه های مواعظ و یا اندرزهای اخلاقی استوار بود جذب ادبیات اسلامی شد. در رساله سیاسی « عهد اردشیر» و « نامه تنسر» با ترجمه عربی ابن مقفع در دنیای اسلامی شناخته شد. همچنین با ترجمه خداینامه، عباسیان بیش از پیش با فنون کشور داری در ایران باستان آشنا شدند و آن را مستقیم در خلافت خویش به کار گرفتند.

در حقیقت ترجمه آثار یاد شده، جدایی ناپذیری پادشاهی و مذهب را رسم می کند و این گفته را به اردشیر پادشاه ساسانی نسبت می دهد که : مذهب و پادشاهی دوبرادرند که ( هیچکدام نمی توانند بی نیاز از هم باشند; ) و بعدها این مسأله به صورت رکن اساسی تئوری سیاسی اسلام در آمد. به واقع تاکید عباسیان بعدها بر ماهیت الهی خلافتشان در مقابل مدعیان این امر ریشه در آشنایی آنان با سنتهای عصر ساسانی داشت.

حضور ایرانیان در ساختار خلافت عباسیان و تبدیل کردن آن به یک مرکز توانمند و مشروعیت بخش در جهان اسلام، سرزمین پهناوری را که در انتهای عصر امویان می رفت تا تجزیه شده و به بخشهای مستقلی تبدیل شود را دوباره تحت لوای خلافتی جدید متحد کرد. در این دولت مرکز توجه تنها به نقش عنصر عرب در ساختار و تشکیلات دربار خلافت نبود بلکه به حضور موالی بخصوص ایرانیان در شکل دهی صورتبندی اجتماعی جدید توجهی خاص شده بود. خلفای نخست عباسی تحت تاثیر آثار ترجمه شده عصر ساسانی در زمینه سیاسی و تشکیلات دیوانی و اداری بر تمرکز

و اداره دقیق دولت پرداختند. منصور حکومت را از قضاوت جدا کرد و کارکنان و وظایف آنها را مجزا نمود همچنین با تاسیس دیوان زمام نظارت خود را بر کارکنان دستگاههای اجرائیش بیشتر کرد اما مهمترین تحولی که در تشکیلات اداری عباسیان پدیدار شد به کارگیری نهاد وزارت بعنوان مسئول دستگاههای دیوانی، مالی و اداری بود. در حقیقت ایجاد نهاد وزارت در عصر عباسیان که تحت نفوذ سیستم اداری ساسانی بود، هم وسیله ای برای رواج الگوهای ایرانی و هم ابزاری برای تحکیم نفوذ به شمار می رفت.

پیشتر عنوان شد که دیوان سالاری در دوران امویان دارای کارکرد محدودی بود و این به دلیل ماهیت قدرت مطلق خلفا در این دوره و عدم پذیرش عنصر غیر عرب در ساختار و تشکیلات دیوانی بود که باعث شد دیوانهای عصر اموی نتوانند به طور مشخص به ایفای نقش بپردازند. کسانی هم که در رأس امور دیوانی قرار می گرفتند بیشتر عنوان کاتب و منشی داشتند و نقشی در اداره امور نداشتند.

دیوانهایی که در عصر امویان وجود داشت، مثل دیوان خاتم یا دیوان برید ;. بدان علت که اولا: تعدادشان اندک بود . ثانیا : بعلت عدم آشنایی کافی خلفای اموی با سیستم اداری و تشکیلاتی امپراتوریهای ایران و بیزانس که معمولا یا از راه ترجمه آثار و یا به کارگیری عناصر دیوان سالار موجود در امپراتوریهای پیشین صورت می گرفت نمی توانستند خلفا را در اداره قلمروشان یاری دهند. از اینرو تشکیلات دیوانی امویان فاقد کارآیی لازم بود.

اما در عصر عباسیان با ایجاد شبکه های پیچیده اداری و مالی که معمولاً توسط موالی و به طور دقیقتر ایرانیان اداره می شد. خلفای عباسی برای خود جایگاهی رفیعتر نسبت به رقبای پیشین قایل شدند همچنین با به کارگیری عناصر غیر عرب در ساختار دولت خویش ه

م به جلب گروههای رقیب پرداختند و هم دوام و بقای خلافتشان را بدین وسیله تضمین کردند.
نظریه های موجود درباره وزیر و نقش آن در تشکیلات اداری بر دو گونه است که هر یک کاملاً متفاوت از دیگری است. دسته ای از محققین و پژوهشگرانی چون: و.و. بارتولد. ام اسپرنگلینگ. اس. دی. گوتیاین و دی. سوردل معتقدند که وزارت تحول سنت اداری عرب است در طول تاریخ خلافت و واژه وزیر که به معنای یار و دستیار می باشد در قرآن نیز به کار رفته. این محققین با استناد به رفتار و سلوک پیامبر در آگاه شدن از رأی اصحابش در تصمیم گیریهای مهم دوران

زندگیش و خلیفه بعد از او ابوبکر که در تنظیم امور مهم خود را از مشورت با صحابه محروم نمی کرد.
چنین استنباط می کنند که وزیر و نهاد وزارت در حقیقت در بطن سنتهای عرب به صورت ابتدایی وجود داشته و پس از گسترش قلمرو اسلام این مقام نیز مفهوم دقیقتری به خود گرفته. درست در نقطه مقابل این نظریه برخی دیگر از محققین قرار دارند که واژه وزیر و تحول آن را کاملا مرتبط با سنتهای ایران بخصوص ایران پیش از اسلام می دادند. کریستین سن محقق ایران شناس پیشینه وزیر را در وجود صدر اعظم ساسانیان یعنی بزرگ فرما تار ( فرمانده / حاکم/ امر) می جوید همچنین دار مستتر معتقد است واژه وزیر از لغت پهلوی و ویچرا مشتق است که به صورت وچیر استعمال می شده و به معنای تصمیم گرفتن بوده. ابن طقطقی صاحب کتاب الفخری می نویسد: لغویون

چنین گویند که لفظ وًزًر به معنای ملجاء و پناهگاه است و وِزْر به معنای بار است. پس وزیر یا از وِزر اشتقاق یافته است که در آن صورت مفهوم آن کسی است که تحمل بار گران کند و یا از وزر که در آن صورت وزیر شخصی است که خلیفه به اندیشه و رأی او پناه برد و به تدبیر او توسل جوید:
با توجه به نظرات یاد شده حتی اگر واژه وزیر و نقش آن راهم جدای از سنتهای ایران پیش از اسلام بدانیم در عصر عباسیان نهاد وزارت و عملکرد آن تا حد زیادی به الگوی قدیمی تر آن در عصر

ساسانیان شباهت داشت بخصوص که حضور ایرانیان در رأس این نهاد و تداوم آن تا چند نسل پی در پی میان آنان و اخذ بسیاری از شیوه های اداری تشریفات درباری، لباس ها و سردستارها کاملا تحت تاثیر این سنتها قرار داشت نظر بارتولد درباره وزاری عباسی نیز به همین نکته اشاره دارد: سامانه اداری کاملا متعادل ساسانی که عربها آن را بالاترین نمونه حکمرانی خردمندانه می دانستند سرمشق آنان قرار گرفت وزاری آنها که ( این مقام نیز با درک دیوانسالارانه اش اندامش

به وسیله عباسیان به وجود آمد ) که از زمان منصور به خاندان سرشناس ایرانی برمکیان تعلق داشتند خود را جانشینان مستقیم بزرگمهر و دولتمردان نیمه اسطوره ای دوران ساسانی تلقی می کردند. )
عباسیان با علم به اینکه تصرف تخت خلافت یک مطلب است و تداوم آن بصورت آرام و بی دردسر مطلبی دیگر. با سپردن نهاد وزارت به مردان اهل قلم یعنی ایرانیان دیوان سالار هم برای خود حامیانی نیرومند ایجاد کردند و هم بدین وسیله تداوم خلافتشات را برای مدتی طولانی فراهم کردند. البته ناگفته نماند به دلیل ماهیت

قدرت در تاریخ میانه ایران عنصر و ماهیت خدمت شخصی منصب وزارت باعث شد که این منصب با صراحت و روشنی تمام تعریف نشود و طبق سلایق شخصیتهای درگیر آن و نیز مقتضیات موجود گسترش یافته و یا محدود گردد. در حقیقت وزیر پیش از آنکه به تنظیم امور دیوانی و نظارت بر کار آنان بپردازد، در مقام خدمتگزار شخصی خلیفه روابط بین او و سایر حکام و سلاطین را هدایت می کرد.

وزیر عباسیان ابوسلمه خلال بود وزیر سفاح که وزیر آل محمد لقب داشت و از موالی ایرانی بود. نیز ابوایوب موریانی وزیر منصور عباسی ایرانی و از مردم موریان از قرای اهواز بود یعقوب بن داوود وزیر مهدی و یحیی بن خالد برمکی وزیر هارون نیز ایرانی بودند. مأمون نیز خاندان سهل را به وزارت منصوب کرد که دست پرورده خاندان برمکی بودند

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.