مقاله در مورد معاد و اخرت


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد معاد و اخرت دارای ۲۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد معاد و اخرت  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد معاد و اخرت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد معاد و اخرت :

معاد و اخرت

کتاب معادشناسی/ جلد اول/ قسمت اول: مقام انسان در میان موجودات، پست ترین عوالم، فرق مومن و کافر، آخرت باطن دنیا است، آسانی
بسـم‌ الله‌ الـرّحمن‌ الـرّحیم‌
سپاس‌ و حمد بی‌اندازه‌ و قیاس‌ از ویژگیهای‌ حضرت‌ ربّ ودود ذوالجلال‌ و الاءکرام‌، خدای‌ منّان‌ است‌ که‌ بشر را بعد از آفرینش‌ و هدایت‌ تکوینیّه‌ به‌ خلعت‌ حرکت‌ بسوی‌ کمال‌ به‌ هدایت‌ تشریعیّه‌ راهنمائی‌ و مخلَّع‌ فرمود؛ اللَهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُم‌ مِّنَ الظُّلُمَـ’تِ إِلَی‌ النُّورِ. [۱]

و پاکترین‌ درود و تحیّت‌ و اکرام‌ بر پیامبران‌ و برگزیدگان‌ راه‌ خدا و طریق‌ هدایت‌ بسوی‌ معارف‌ حقّه‌ او باد، که‌ با ارشاد خود بشر را از ظلمتکده‌ جهل‌ به‌ وادی‌ ایمن‌ انوار علم‌ و دانش‌ الهیّه‌ رهبری‌ نمودند، و از جمود و رکود به‌ مقام‌ سعه‌ اطلاق‌ و گشایش‌ حقائق‌ و واقعیّات‌ به‌ پرواز درآوردند.

خاصّه‌ خاتم‌ پیمبران‌ حضرت‌ سیّدالمرسلین‌ محمّد بن‌ عبدالله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ و جانشینان‌ او حضرت‌ سیّد الوصیّین‌، أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ و یازده‌ فرزند امجد او که‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ عالم‌ را به‌ نور وجود خود منوّر، و با تحمّل‌ أعباء خلافت‌ و امانت‌ الهی‌ کاروان‌ بشریّت‌ را به‌ میقات‌ خدا و لقاء او رهنمون‌ شدند، و صدای‌ پر طنین‌ جرس‌ قافله‌ را به‌ گوش‌ جهانیان‌ رساندند.
در دلهای‌ مردم‌ از نفحات‌ قدسیّه‌، نور و سرور و حبور وارد کرده‌، و آن‌ دلها را به‌ مقام‌ عزّ خدا

پیوستند. و راه‌ عبور از عقبات‌ مخوفه‌ و کریوه‌های‌ مهوله‌ نفس‌ را به‌ راستی‌ و درستی‌ نشان‌ داده‌، به‌ مراحل‌ و منازل‌ واقعه‌ در طیّ طریق‌ آشنا نمودند. و انسان‌ را به‌ آخرین‌ منزل‌ خود که‌ مقام‌ مقرَّبین‌ و صدّیقین‌ و مخلَصین‌ است‌ به‌ حرم‌ امن‌ و امان‌ حضرت‌ پروردگار جمیل‌ و جلیل‌ رهبری‌ کردند؛ فَلِلّهِ دَرُّهُم‌ و علَیه‌ أجرُهم‌ و سلامُه‌ علَیهم‌ أجمَعین‌. از آنجائی‌ که‌ توفیق‌ الهی‌ شامل‌ حال‌ این‌ بنده‌ ناچیز شد، تا در روزهای‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ از سنه‌ ۱۳۹۶ و در شب‌های‌ این‌ ماه‌ از سنه‌ ۱۳۹۹ هجریّه‌ قمریّه‌ با بسیاری‌ از برادران‌ ایمانی‌ و اخلاّء روحانی‌ بحث‌ معاد که‌ از جمله‌ شریف‌ترین‌ و زیباترین‌ تأییدات‌ بی‌نهایت‌ و تسدیدات‌ بی‌دریغ‌ خود باز بذل‌ مرحمت‌ و عنایت‌ نمود تا مذاکرات‌ را به‌ رشته‌ تحریر آورده‌ و به‌ صورت‌ مجالسی‌ تدوین‌ شود، و بالنّتیجه‌ برای‌ خود حقیر و برادران‌ ایمانی‌ عزیز و ارجمند موجب‌ یادآوری‌ گردد.
این‌ مجالس‌ که‌ در حدود شصت‌ و اندی‌ خواهد بود، کیفیّت‌ سیر و حرکت‌ انسان‌ را در دنیا و عالم‌ غرور و اعتبار، و نحوه‌ تبدّل‌ نشأه‌ غرور را به‌ عالم‌ حقائق‌ و واقعیّات‌، و ارتحال‌ او را بسوی‌ خدا و غایه‌ الغایات‌ نشان‌ می‌دهد؛ و در ابحاثی‌ مرتّباً از عالم‌ صورت‌ و برزخ‌ و نحوه‌ ارتباط‌ ارواح‌ در آنجا با این‌ عالم‌، و کیفیّت‌ خلقت‌ فرشتگان‌ و وظائف‌ آنها، و نفخ‌ صور و مردن‌ تمام‌ موجودات‌ و سپس‌ زنده‌ شدن‌ همه‌ آنها و قیام‌ انسان‌ در پیشگاه‌ حضرت‌ احدیّت‌، و عالم‌ حشر و نشر و حساب‌ و کتاب‌ و جزاء و

عرض‌ و سؤال‌ و میزان‌ و صراط‌ و شفاعت‌ و أعراف‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ بحث‌ می‌نماید. از آیات‌ قرآن‌ و اخبار معصومین‌ و ادلّه‌ عقلیّه‌ و فلسفیّه‌ و مطالب‌ ذوقیّه‌ و عرفانیّه‌ به‌ نحو أوفی‌ و اوفر آمده‌، و از ذکر اخلاقیّات‌ و مواعظ‌ نیز در حدود امکان‌ کوتاهی‌ نشده‌ است‌.

این‌ مباحث‌ در حدود ده‌ مجلّد خواهد شد که‌ قسمت‌ «معادشناسی‌» از دوره‌ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ را تشکیل‌ می‌دهد.
این‌ دوره‌ در سلسله‌ عقائد شامل‌ سه‌ دوره‌ «الله‌ شناسی‌» و «امام‌شناسی‌» و «معاد شناسی‌» است‌؛ و در قسمت‌ احکام‌ و مسائل‌ شامل‌ بحث‌هائی‌ در پیرامون‌ قرآن‌ کریم‌ و مسجد و دعا و نماز و روزه‌ و اخلاق‌ و برخی‌ از مسائل‌ دیگر است‌ که‌ به‌ حول‌ و قوّه‌ الهی‌ امید است‌ به‌ تدریج‌ مورد استفاده‌ عموم‌ قرار گیرد.
وَ مَا تَوْفِیقِی‌´ إِلاَّ بِاللَهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.[۲]

رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ. [۳]
و هُوَ المُستَعانُ و علَیهِ التُّکْلانُ
سیّد محمّد حسین‌ حسینی‌ طهرانی‌
بازگشت به فهرست
مجلس أوّل
حـقـائـق‌ و اعـتـبـاریّـات‌

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‌
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـیم‌
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ و الصَّلَوهُ و السَّلامُ عَلَی‌ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرینَ
و لَعْنَهُ اللَهِ عَلَی‌ أعْدا´ئِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ الاْ´نَ إلَی‌ قیامِ یَوْمِ الدّینِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّهَ إلاّ بِاللَهِ الْعَلیِّ الْعَظیم[۴]‌

قال‌ اللهُ الحکیمُ فی‌ کتابِه‌ الکریم‌:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـ’نِ الرَّحِیمِ * وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَـ’ذَا الْبَلَدِ الاْمِینِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءنسَـ’نَ فِی‌´ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَـ’هُ أَسْفَلَ سَـ’فِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ’لِحَـ’تِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ * فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ * أَلَیْسَ اللَهُ بِأَحْکَمِ الْحَـ’کِمِینَ. خداوند در این‌ سوره‌ که‌ نود و پنجمین‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌ است‌ سوگند یاد می‌کند به‌ انجیر و زیتون‌ که‌ مراد[۵] همان‌ دو میوه‌ معروف‌ است‌، یا به‌ دو درخت‌ آنها، یا به‌ کوه‌ تین‌ که‌ شهر دمشق‌ در دامنه‌ آن‌ واقع‌ شده‌ و کوه‌

زیتون‌ که‌ شهر بیت‌ المَقْدِس‌ در دامنه‌ آن‌ است‌ و محلّ پیدایش‌ انبیاء و مرسلین‌ می‌باشد؛ و سوگند یاد می‌کند به‌ طور سینا که‌ محلّ مناجات‌ حضرت‌ موسی‌ کلیم‌ الله‌ علَی‌ نبیِّنا وآله‌ و علیه‌السّلام‌ بوده‌ است‌، و به‌ شهر مکّه‌ مکرّمه‌ که‌ شهر امن‌ و امان‌ بوده‌ م‌ و خداوند آنرا مأمن‌ قرار داده‌ است‌ که‌:
انسان‌ را در بهترین‌ [۶] قوام‌ وجودی‌ و ماهُوِی‌ و عالیترین‌ طینت‌ و سرشت‌ و نیکوترین‌ بنیاد و سازمان‌ آفریدیم‌، و سپس‌ او را به‌ پائین‌ترین‌ درجه‌ و منزله‌ فرود آوردیم‌؛ مگر آن‌ کسانیکه‌ ایمان‌ به‌ خدا آورده‌ و به‌ کردار شایسته‌ مشغول‌ شوند، که‌ برای‌ آنها البتّه‌ مزد و ثواب‌ مستمرّ و همیشگی‌ خواهد بود.
پس‌ بنابراین‌ روز جزا حقّ است‌ و قابل‌ تکذیب‌ نیست‌، زیرا که‌ بر اساس‌ اختلاف‌ حالات‌ و درجات‌ مردم‌، خداوند حاکم‌ به‌ حقّ که‌ حکمش‌ استوار و قائم‌ به‌ اصول‌ متینه‌ است‌ بین‌ آنها در روز بازپ

سین‌ حکم‌ خواهد فرمود.
به‌ خواست‌ خداوند متعال‌ چنانچه‌ توفیقات‌ حضرتش‌ شامل‌ شود، در نظر آمد که‌ یک‌ دوره‌ بحث‌ معاد که‌ متّخذ از آیات‌ شریفه‌ قرآن‌ و أخبار ائمّه‌ أهل‌ البیت‌ علیهم‌ السّلام‌ باشد بیان‌ شود، و از خصوصیّاتی‌ که‌ انسان‌ در حال‌ سکرات‌ مرگ‌ پیدا می‌کند و کیفیّت‌ عالم‌ برزخ‌ و انتقال‌ از آن‌ به‌ قیامت‌ کبری‌ و اجتماع‌ خلائق‌ در حشر و نشر و سؤال‌ و میزان‌ و عرض‌ و صراط‌ و شفاعت‌ و أعراف‌ و کوثر و بهشت‌ و دوزخ‌، بقدر وسع‌ و گنجایش‌ به‌ ترتیب‌ مفصّلاً ذکر شود.
در سوره‌ مبارکه‌ والتّین‌ که‌ در مطلع‌ گفتار قرائت‌ شد، خداوند موقعیّت‌ انسان‌ را از عالم‌ بالا به‌ عالم‌ طبع‌ و مادّه‌ و حیات‌ دنیا و منطق‌ احساس‌ بیان‌ می‌فرماید که‌: ما او را در بهترین‌ سرشت‌ و قوام‌ آفریدیم‌ و سپس‌ او را به‌ پائین‌ترین‌ مرتبه‌ از حدود و قیود و گرفتاری‌ در ظلمات‌ عالم‌ حسّ و دور بودن‌ از عالم‌ اُنس‌ و جمعیّت‌ و معرفت‌ نزول‌ دادیم‌، تا خود به‌ پای‌ خود برگردد و با اختیار و اراده‌ به‌ اعلا درجات‌ برسد، و بر ذروه‌ عالی‌ از مدارج‌ و معارج‌ مقام‌ انسانیّت‌ نائل‌ آید؛ در این‌ صورت‌ در نزد خدای‌ خود مقیم‌ بوده‌ و به‌ اجر و پاداش‌ غیر مقطوع‌ خواهد رسید.
بازگشت به فهرست

مقام‌ انسان‌ در میان‌ موجودات‌
در میان‌ تمام‌ موجودات‌ از جماد و نبات‌ و حیوان‌، انسان‌ دارای‌ یک‌ شرافت‌ و دارای‌ یک‌ خاصّه‌ای‌ است‌ که‌ او را از بقیّه‌ متمایز نموده‌ و در صفّ خاصّی‌ قرار داده‌ است‌؛ و آن‌ همان‌ قوای‌ عاقله‌ و ادراک‌ کلّیّات‌ و امکان‌ عروج‌ و صعود به‌ عوالم‌ اعلا و مجرّدات‌ از نفوس‌ قدسیّه‌ عقلانیّه‌ است‌.
گرچه‌ علوم‌ تجربی‌ هنوز نتوانسته‌ است‌ برای‌ جمیع‌ موجودات‌ حتّی‌ نباتات‌ و جمادات‌، اثبات‌ شعور و قدرت‌ بنماید ولی‌ در فلسفه‌ کلّیّه‌ الهیّه‌ به‌ مرحله‌ ثبوت‌ و برهان‌ رسیده‌ است‌ که‌ هر موجودی‌ که‌ بر آن‌ نام‌ موجود بتوان‌ گذاشت‌ حتّی‌ یک‌ پر کاه‌ و یک‌ ذرّه‌ نامرئی‌، همه‌ از نعمت‌ حیات‌ و علم‌ و قدرت‌

بهرمندند و «وجود» ملازم‌ با این‌ سه‌ خاصیّت‌ است‌؛ غایه‌ الامر هر موجودی‌ به‌ حسب‌ گنجایش‌ ظرف‌ وجودی‌ خود دارای‌ همان‌ درجه‌ از حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ است‌؛ موجودات‌ مادّیّه‌ بقدر گنجایش‌ خود، نباتات‌ و حیوانات‌ بقدر توسعه‌ ظروف‌ وجودی‌ آنها، انسان‌ و ملائکه‌ نیز بحسب‌ قابلیّت‌ خود دارای‌ این‌ خواصّ می‌باشند.
انسان‌ در میان‌ همه‌ موجودات‌ دارای‌ قوای‌ متضادّه‌ و غرائز مختلفه‌ و در گیر و قوسِ کشمکش‌ امیال‌

نفسانیّه‌ و شهوات‌ از طرفی‌ و قوای‌ عاقله‌ و مجرّده‌ از سوی‌ دیگر است‌.
دائره‌ فعّالیّت‌ حیوانات‌ محدود، و اختیار و اراده‌ و شعور آنها محدود است‌. و برای‌ جلب‌ منافع‌ و دفع‌ مضارّ خود بحرکت‌ در می‌آیند؛ پرندگان‌ در فضا به‌ پرواز آمده‌، و حیوانات‌ بحری‌ در دریا برای‌ طعمه‌ و صید حرکت‌ می‌کنند، و وحوش‌ و جانوران‌ برّی‌ جز تمتّع‌ حسّ و تولید مثل‌ و إعمال‌ غرائز محدود و بسیط‌ خود قدمی‌ فراتر نمی‌نهند.
آنها غیر از یک‌ طریق‌ مشی‌ محدود هیچ‌ آرزو و هدفی‌ ندارند، لذا اجتماع‌ آنها بسیط‌ و محدود است‌.
ولی‌ برای‌ انسان‌ این‌ زندگی‌ به‌ صورت‌ دیگر درآمده‌ است‌. ورود اعتباریّات‌ در صحنه‌ زندگی‌ انسان‌ پیوسته‌ دائره‌ فعّالیّت‌های‌ او را در زوایای‌ مختلفه‌ زندگی‌ توسعه‌ داده‌ است‌.
کارهای‌ حقیقی‌ انسان‌ توأم‌ با یک‌ سلسله‌ امور اعتباریّه‌ گشته‌ و امور مصلحتی‌ برای‌ حفظ‌ آبرو و رسیدن‌ به‌ امیال‌ نفسانی‌ و شؤون‌ موهومه‌ زندگی‌ و ریاست‌ و مرؤوسیّت‌ و مالکیّت‌ و مملوکیّت‌ و حبّ جاه‌ و حسّ تفاخر و حبّ تکاثر، موجب‌ شده‌ بنی‌ آدم‌ دست‌ به‌ یک‌ سلسله‌ فعّالیّت‌های‌ دامنه‌دار و وسیعی‌ بزنند.
گرایش‌ تند و شدید به‌ این‌ امور اعتباری‌، طبعاً انسان‌ را از عالم‌ معنی‌ و حقیقت‌ دور می‌کند و آنطور که‌ باید و شاید نمی‌گذارد به‌ مقصودش‌ برسد.

مثلاً شخصی‌ که‌ برای‌ ادامه‌ زندگی‌ خود احتیاج‌ به‌ غذا دارد، اصل‌ غذا که‌ متکفّل‌ امر حیاتی‌ اوست‌ بسیار ساده‌ و راحت‌ بدست‌ می‌رسد، ولی‌ مشکلاتی‌ عجیب‌ و غریب‌ از امور اعتباریّه‌ او را احاطه‌ می‌کند؛ می‌گوید چه‌ غذائی‌ انتخاب‌ کنم‌ که‌ آبرویم‌ نرود؛ رفیقم‌ مرا در آن‌ حال‌ ببیند از من‌ انتقاد نکند، یا میهمانی‌ که‌ به‌ منزل‌ می‌آید از من‌ خرده‌ نگیرد. اینها یک‌ رشته‌ امور اعتباریّه‌ است‌ که‌ با آن‌ امر حقیقی‌ ممزوج‌ شده‌ و بالنّتیجه‌ عمل‌، شامل‌ هر دو گونه‌ از دست‌ یابی‌ به‌ واقع‌ و لحاظ‌ امر

اعتباری‌ می‌گردد.
و چه‌ بسا هست‌ که‌ کثرت‌ توارد و تزاحم‌ امور اعتباری‌ به‌ حدّی‌ است‌ که‌ آن‌ امر واقع‌ را بکلّی‌ از بین‌ می‌برد و در کام‌ خود هلاک‌ می‌کند.
تمام‌ اموری‌ که‌ در دنیا برای‌ انسان‌ پیش‌ می‌آید یا انسان‌ بدانها دست‌ می‌زند از قبیل‌ خرید و فروش‌، صلح‌، هبه‌، وکالت‌، اجاره‌، مزارعه‌، مساقاه‌، مضاربه‌، نکاح‌، طلاق‌؛ بر اساس‌ اعتباراتی‌ شدید متورّم‌ می‌گردد به‌طوریکه‌ چه‌ بسا انسان‌ برای‌ حفظ‌ آنها خود را در کام‌ مرگ‌ می‌کشاند، و آن‌ تورّم‌های‌ اعتباری‌ و مصلحت‌اندیشی‌های‌ موهوم‌ را با جان‌ عزیز خود معاوضه‌ و مبادله‌ نموده‌ و در شطرنج‌ روزگار به‌ رایگان‌ می‌بازد.
بازگشت به فهرست
پست‌ترین‌ عوالم‌، حکومت‌ منطق‌ حسّ است‌
این‌ عالم‌ اعتبارات‌، أسفلُ السّافلین‌ است‌، یعنی‌ پست‌ترین‌ عوالم‌ از سرحدّ حقیقت‌ و متن‌ واقع‌. چون‌ انسانی‌ که‌ در مسیر تکاملی‌ خود باید صد در صد وجودش‌ را با حقائق‌ تطبیق‌ دهد، و در سیر بهره‌یابی‌ از موادّ حقیقیّه‌ عالم‌ و وصول‌ به‌ واقعیّات‌ در نردبان‌ صعود به‌ ترقّیات‌ روز افزون‌ نائل‌ گردد؛ کارش‌ در انحطاط‌ به‌ جائی‌ می‌رسد که‌ تمام‌ عمر خود و سرمایه‌ وجودی‌ خود را از عقل‌ و علم‌ و حیات‌ و قدرت‌، صرف‌ گفتگوی‌ داستانهای‌ خیالی‌ و افسانه‌ای‌ زید و عَمرو می‌کند و برای‌ آبرو به‌ یک‌ سلسله‌ آرزوهای‌ دراز که‌ معلوم‌ نیست‌ به‌ آنها می‌رسد یا نمی‌رسد، دلبستگی‌ پیدا می‌کند.
و برای‌ وصول‌ و کامیابی‌ به‌ آن‌ منویّات‌ و آرزوهای‌ خیالیّه‌ دست‌ به‌ فعّالیّت‌های‌ تند می‌زند، و بالنّتیجه‌ میوه‌ عمرش‌ نارسیده‌ و با دست‌ تهی‌ و از ثمرات‌ حیات‌ بهرمند نگشته‌ از دنیا می‌رود، و با حال‌ انکسار و فتور بدین‌ عمر گذشته‌ می‌نگرد، حسرت‌ و ندامت‌ سراپای‌ او را فرا می‌گیرد؛ چون‌ در مقابل‌ عمر ضایع‌ شده‌ و طومار درهم‌ پیچیده‌ و بانگ‌ رحیل‌ چه‌ می‌توان‌ کرد ؟!
بازگشت به فهرست
دین‌ تنظیم‌ کننده‌ روابط‌ میان‌ امور حقیقی‌ و اعتباری‌ است‌
دین‌ از طرف‌ پروردگار آمده‌ است‌ تا سلسله‌ اعتباریّات‌ انسان‌ را در حدودی‌ که‌ برای‌ انسان‌ منفعت‌ دارد و مانع‌ از ترقّی‌ و تکامل‌ او نمی‌گردد مشخّص‌ و معیّن‌ کند. بسیاری‌ از آنها را که‌ به‌ درد او

نمی‌خورد بلکه‌ او را به‌ جهنّم‌ می‌کشد از دست‌ او بگیرد و یک‌ رشته‌ دستوراتی‌ که‌ انسان‌ را به‌ عالم‌ هستی‌ و حیات‌ می‌رساند به‌ او تعلیم‌ کند.
کسانیکه‌ طبق‌ این‌ دستورات‌ عمل‌ می‌کنند ثمره‌ وجودی‌ آنها به‌ مرحله‌ کمال‌ خود می‌رسد و از استعدادات‌ و قوائی‌ که‌ به‌ آنها داده‌ شده‌ است‌ حدّاکثر استفاده‌ نموده‌ قوای‌ هستی‌ خود را به‌ فعلیّت‌ می‌رسانند. در این‌ صورت‌ هنگام‌ مرگ‌ بشّاش‌ و خندان‌ بوده‌ (چون‌ از مراحل‌ ابتدائیّه‌ تکامل‌ وجود جزئی‌ خود را به‌ کلّیّت‌ این‌ عالم‌ مربوط‌ و در علم‌ و حیات‌ و قدرت‌ کلّیّه‌ مُنغمر و فانی‌ شده‌اند. و هیچ‌ حال‌ منتظره‌ای‌ برای‌ آنها باقی‌ نمانده‌ و از مردن‌ هراس‌ ندارند بلکه‌ عاشق‌ مردن‌ و دلباخته‌ مرگند که‌ آن‌ عوالمی‌ را که‌ در اینجا ندیده‌اند و بنا به‌ مصلحتی‌ از ایشان‌ نهفته‌ مانده‌ است‌ در پیش‌ ببینند.
و کسانیکه‌ به‌ این‌ دستورات‌ عمل‌ نمی‌نمایند و دوران‌ عمر خود را به‌ بازی‌ مشغول‌ و از دائره‌ اعتبار قدم‌ فرا نمی‌نهند، چون‌ باطل‌ دلهای‌ آنان‌ را مسخّر نموده‌ و در لباس‌ حقیقت‌ و با صورتهای‌ زینت‌

دهنده‌ خیالیّه‌ افکار آنان‌ را به‌ خود مشغول‌ ساخته‌ و بالاخره‌ بدون‌ کامیابی‌ از ثمرات‌ هستی‌بخش‌ عالم‌ واقع‌ و وصول‌ به‌ مقصد خلقت‌ و سرّ آفرینش‌ و آشنائی‌ با وطن‌ اصلی‌ و ربط‌ با عالم‌ کلّی‌ و مناجات‌ و انس‌ با خدای‌ خود بسر برده‌اند؛ ناچار حرکت‌ آنها به‌ عالم‌ بعد توأم‌ با ضعف‌ و نقصان‌ وجودی‌ آنها بوده‌، با حال‌ انکسار و شکستگی‌ و همّ و غم‌ و حسرت‌ و اندوه‌ بدون‌ دریافت‌ نتیجه‌، تشنه‌کام‌ از این‌ عالم‌ رحلت‌ می‌کنند.
رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَـ’رَهٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن‌ ذِکْرِ اللَهِ وَ إِقَامِ الصَّلَو’هِ وَ إِیتَآءِ الزَّکَو’هِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الاْبْصَـ’رُ * لِیَجْزِیَهُمُ اللَهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُم‌ مِّن‌ فَضْلِهِ وَ اللَهُ یَرْزُقُ مَن‌ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ * وَ الَّذِینَ کَفَرُو´ا أَعْمَـ’لُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْـَانُ مَآءً حَتَّی‌’´ إِذَا جَآءَهُ و لَمْ یَجِدْهُ شَیْـًا وَ وَجَدَ اللَهَ عِندَهُ و فَوَفَّـی’هُ حِسَابَهُ و وَ اللَهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ[۷].

تابش‌ نور حقیقت‌ و جلوه‌ الهی‌ در دل‌ مردمانی‌ است‌ که‌ تجارت‌ و خرید و فروش‌ آنها را از یاد خدا و اقامه‌ نماز و زکاه‌ باز نداشته‌ و امور اعتباریّه‌ این‌ عالم‌، از آن‌ مقصد و مقصود و از آن‌ هدف‌ و معبود آنها را به‌ خود مشغول‌ نکرده‌ است‌. پیوسته‌ آنان‌ از روزی‌ که‌ عاقبت‌ وخیم‌ اعمال‌ زشت‌ دلها و چشمها را واژگون‌ کند در خوف‌ و هراسند.
آری‌، خداوند به‌ بهترین‌ پاداش‌ آنان‌ را مفتخر خواهد نمود، و از فضل‌ و رحمت‌ خود مقدار بیشتری‌ به‌ آنان‌ عنایت‌ خواهد فرمود، و خداوند از روزیهای‌ وافر خود بدون‌ دریغ‌ و حساب‌ به‌ آنها مرحمت‌ خواهد نمود.

امّا کسانیکه‌ به‌ خدای‌ خود کافر شدند، اعمال‌ آنها، رفتار آنها، مقصد و منظور آنها مانند سراب‌ است‌. سراب‌، آب‌ خیالی‌ است‌ نه‌ واقعی‌؛ شخص‌ برای‌ پیدا کردن‌ آب‌ هر چه‌ می‌رود دستش‌ به‌ آب‌ نمی‌رسد، چون‌ سراب‌ است‌، از شعاع‌ خورشید روی‌ ریگها و خاکهای‌ متلالی‌ منظره‌ای‌ از آب‌ از دور به‌ چشم‌ می‌خورد و انسان‌ تشنه‌ تصوّر آب‌ می‌کند.
کافر تشنه‌کام‌ برای‌ آنکه‌ خود را از آب‌ سیراب‌ کند، در بیابان‌ خشک‌ و سوزان‌ عالم‌ اعتبار بدنبال‌ آب‌ می‌دود ولی‌ به‌ آب‌ هرگز نمی‌رسد و کامش‌ سیراب‌ نمی‌گردد. عمرش‌ سپری‌ می‌شود، نعمت‌ حیات‌ را از دست‌ می‌دهد. چون‌ به‌ صراط‌ مستقیم‌ حرکت‌ نکرده‌ و نقاط‌ ضعف‌ وجود خود را ترمیم‌ نکرده‌، نقصان‌ وجودی‌ تبدیل‌ به‌ کمال‌ نشده‌، آب‌ نخورده‌، از آب‌ حیات‌ استفاده‌ نکرده‌ است‌. تنها بدنبال‌ سراب‌ رفته‌؛ سراب‌ که‌ انسان‌ را سیراب‌ نمی‌کند! در نتیجه‌ عمر تباه‌ و در پیشگاه‌ خدا و عالم‌ حقیقت‌ شرمنده‌ و مورد حساب‌ و بازجوئی‌ قرار خواهد گرفت‌.

بازگشت به فهرست
فرق‌ مؤمن‌ و کافر در پیروی‌ از عقل‌ و حسّ
از اینجا استفاده‌ می‌شود که‌ کفّار هم‌ بدنبال‌ آب‌ می‌گردند. کفّار هم‌ بدنبال‌ خدا می‌گردند. آنها هم‌ گمشده‌ای‌ دارند و برای‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ در حرکت‌ و جستجو و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ در تکاپو و تلاشند لیکن‌ راه‌ را گم‌ کرده‌اند. راه‌، راه‌ آب‌ باید باشد نه‌ راه‌ سراب‌. مؤمن‌ بدنبال‌ آب‌ می‌رود و از راه‌ آب‌ به‌ چشمه‌ زلال‌ و گوارای‌ حقیقت‌ دست‌ می‌یابد و سیراب‌ می‌شود؛ کافر برای‌ رفع‌ تشنگی‌ و رسیدن‌ به‌ آب‌ راه‌ آب‌ را بدست‌ نسیان‌ سپرده‌، راه‌ سراب‌ در پیش‌ می‌گیرد، و برای‌ زیاد کردن‌ اعتباریّات‌ دنیا از جاه‌ و مال‌ و زن‌ و فرزند و ریاست‌ و حکومت‌ هر چه‌ بیشتر می‌کوشد، و هر چه‌ بیشتر بکوشد از راه‌

حقیقت‌ دورتر شده‌ و به‌ سراب‌ نزدیکتر، حرارت‌ آفتاب‌ و سوزندگی‌ بیابان‌ خشک‌ جگر او را تشنه‌، عمر سپری‌، راه‌ برگشت‌ باقی‌ نمانده‌، با نکبت‌ و وبال‌ در آرزوهای‌ خود مدفون‌ می‌گردد و خیالات‌ و افکار باطل‌ مقبره‌ او می‌شود.
بازگشت به فهرست
تقسیم‌ مراحل‌ اعتباری‌ در طول‌ حیات‌ انسان‌ از نظر قرآن‌ مجید

در قرآن‌ مجید چقدر این‌ موضوع‌ به‌ شکل‌ عالی‌ و تشبیه‌ لطیفی‌ بیان‌ شده‌ است‌:
اعْلَمُو´ا أَنَّمَا الْحَیَو’هُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی‌ الاْمْوَ ‘ لِ وَ الاْوْلَـ’دِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ و ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَن’هُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَـ’مًا وَ فِی‌ ا لاْ خِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَهِ وَ رِضْوَ ‘ نٌ وَ مَا الْحَیَو’هُ الدُّنْیَآ إِلاَّ مَتَـ’عُ الْغُرُورِ[۸].

ببینید خداوند علیّ أعلا چگونه‌ حقیقت‌ را برای‌ انسان‌ مجسّم‌ می‌کند؛ می‌فرماید: این‌ زندگی‌ دنیا، این‌ زندگی‌ که‌ بشر با این‌ صحنه‌ وسیع‌ از اعتبارات‌ و خواسته‌ها و آرزوها که‌ عمر خود را بر اساس‌ آنها سپری‌ می‌کند، و ساعات‌ و دقائق‌ خود را بر آنها منطبق‌ می‌نماید، و بالاخره‌ با دست‌ تهی‌ از دنیا می‌رود، از پنج‌ موضوع‌ خارج‌ نیست‌. این‌ زندگی‌ که‌ حقیقهً مادون‌ زندگی‌ حیوانات‌ و بهائم‌ است‌، این‌ اعتباریّاتی‌ که‌ بشر را بخود مشغول‌ نموده‌ و از حقائق‌ دور نموده‌ و از زیست‌ درندگان‌ پائین‌تر

آورده‌ است‌، مرکّب‌ است‌ از لَعِب‌: بازی‌ بدون‌ خواهش‌ نفسانی‌، و لَهْو: کارهائی‌ که‌ انسان‌ روی‌ تمایلات‌ نفسانی‌ انجام‌ می‌دهد و غرض‌ عقلائی‌ صحیحی‌ بر آن‌ مترتّب‌ نیست‌، و زینَه‌: روی‌ باطل‌ و اعتبارات‌ را به‌ لباس‌ حقیقت‌ پوشانیدن‌ و امور م‌ فانیه‌ را بصورت‌ امور باقیه‌ جلوه‌دادن‌، و تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ: خودپسندی‌ نمودن‌ و بر اساس‌ تفاخر و مباهات‌ امور زندگی‌ خود را بنا نهادن‌، و تَکَاثُرٌ فِی‌ الاْمْوَ’لِ وَ الاْوْلَـ’دِ: پیوسته‌ بدنبال‌ زیاد نمودن‌ مقدار اموال‌ و تعداد اولاد بر آمدن‌.
مرحوم‌ شیخ‌ بهاء الدّین‌ عاملی‌ (ره‌) کلام‌ لطیفی‌ [۹] در تفسیر این‌ آیه‌ دارد و می‌فرماید: خداوند

این‌ پنج‌ مرتبه‌ را به‌ موازات‌ سیر عمر افراد بشر بیان‌ فرموده‌ است‌. چون‌ انسان‌ در اوّل‌ مرحله‌ از زندگی‌ که‌ همان‌ دوران‌ صباوت‌ است‌ به‌ بازی‌ مشغول‌ می‌گردد، و سپس‌ در اوان‌ بلوغ‌ به‌ لهو و امور مُشهیانه‌ دست‌ می‌زند، و در هنگام‌ شباب‌ و جوانی‌ زینت‌ به‌ حدّ اعلا بدو روی‌ می‌آورد، و در نیمه‌ عمر به‌ تفاخر و حسّ تفوّق‌ می‌پردازد، و بالاخره‌ در اوان‌ پیری‌ و شیخوخیّت‌ داعیه‌ زیاد نمودن‌ اموال‌ و اولاد در سر او می‌افتد.
آری‌! انسان‌ پس‌ از گذرانیدن‌ دوران‌ صباوت‌ و بلوغ‌ دوست‌ دارد به‌ خود زینت‌ ببندد. لباس‌ خود را، شغل‌ خود را، زندگی‌ و مکان‌ خود را، و بالاخره‌ تمام‌ متعلّقات‌ خود را بنحوی‌ ترتیب‌ دهد که‌ نقش‌ بقاء و بنحو ابدیّت‌ زیست‌ نمودن‌، روی‌ حقیقت‌ فناء را بپوشاند و واقع‌ امر در تحت‌ این‌ نقشهای‌ باطله‌

مختفی‌ و منتفی‌ گردد. از این‌ مرحله‌ که‌ بگذریم‌ دوران‌ تفاخر است‌، می‌گوید: قدرت‌ من‌ چنین‌ است‌، مال‌ من‌ چنان‌ است‌، علم‌ من‌ فلان‌ است‌؛ حتّی‌ با کمال‌ جرأت‌ به‌ استخوانهای‌ پوسیده‌ و خاکستر شده‌ آباء و نیاکان‌ خود فخر می‌کند و رجز می‌خواند، و بر اشیاء درهم‌ شکسته‌ و نقشه‌های‌ پوسیده‌ افتخار می‌کند و آنها را در موزه‌های‌ مجلّل‌ و با شکوه‌ قرار می‌دهد و شعرهای‌ حماسی‌ می‌خواند. و بالاخره‌ در آخر دوران‌ زندگی‌ نیروی‌ وجودی‌ خود را در زیاد کردن‌ مال‌ و فرزند متمرکز

می‌کند.
انسان‌ طبعاً هر چه‌ عمرش‌ زیادتر شود حریص‌تر می‌شود؛ در جوانی‌ انفاق‌ در راه‌ خدا می‌کرد، حالا نمی‌کند؛ حسّ گذشت‌ و ایثار داشت‌، حالا ندارد.
طبع‌ بشر چنین‌ است‌ که‌ بر هر اساسی‌ تربیت‌ شود نفس‌ او بر همان‌ اساس‌ متحجّر می‌گردد و احوال‌ گذران‌ او بصورت‌ ملکات‌ ثابته‌ در می‌آید. البتّه‌ چون‌ خود را بر محور قانون‌ دین‌ و حقّ تربیت‌ ننموده‌ است‌ لذا در آخر عمر نتیجه‌ نفسانی‌ او همان‌ تراکم‌ احوال‌ و تحجّر خاطرات‌ و افکار اوست‌.
بازگشت به فهرست
داستان‌ پیرمرد حریص‌ و هارون‌ الرّشید در

آرزوی‌ دراز
گویند روزی‌ هارون‌ الرّشید به‌ خاصّان‌ و ندیمان‌ خود گفت‌: من‌ دوست‌ دارم‌ شخصی‌ که‌ خدمت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ مشرّف‌ شده‌ و از آنحضرت‌ حدیثی‌ شنیده‌ است‌ زیارت‌ کنم‌ تا بلاواسطه‌ از آنحضرت‌ آن‌ حدیث‌ را برای‌ من‌ نقل‌ کند. چون‌ خلافت‌ هارون‌ در سنه‌ یکصد و هفتاد از هجرت‌ واقع‌ شد و معلوم‌ است‌ که‌ با این‌ مدّت‌ طولانی‌ یا کسی‌ از زمان‌ پیغمبر باقی‌ نمانده‌، یا اگر باقی‌ مانده‌ باشد در نهایت‌ ندرت‌ خواهد شد. ملازمان‌ هارون‌ در صدد پیدا کردن‌ چنین‌ شخصی‌ بر آمدند و در اطراف‌ و اکناف‌ تفحّص‌ نمودند، هیچکس‌ را نیافتند بجز پیرمرد عجوزی‌ که‌ قوای‌ طبیعی‌ خود را از دست‌ داده‌ و از حال‌ رفته‌ و فتور و ضعف‌ کانون‌ و بنیاد هستی‌ او را در هم‌ شکسته‌ بود و جز نفس‌ و یک‌ مشت‌ استخوانی‌ باقی‌ نمانده‌ بود.

او را در زنبیلی‌ گذارده‌ و با نهایت‌ درجه‌ مراقبت‌ و احتیاط‌ به‌ دربار هارون‌ وارد کردند و یکسره‌ به‌ نزد او بردند. هارون‌ بسیار مسرور و شاد گشت‌ که‌ به‌ منظور خود رسیده‌ و کسی‌ که‌ رسول‌ خدا را زیارت‌ کرده‌ است‌ و از او سخنی‌ شنیده‌، دیده‌ است‌.
گفت‌: ای‌ پیرمرد! خودت‌ پیغمبر اکرم‌ را دیده‌ای‌ ؟ عرض‌ کرد: بلی‌.
هارون‌ گفت‌: کی‌ دیده‌ای‌ ؟ عرض‌ کرد: در سنّ طفولیّت‌ بودم‌، روزی‌ پدرم‌ دست‌ مرا گرفت‌ و به‌ خدمت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ آورد. و من‌ دیگر خدمت‌ آنح

ضرت‌ نرسیدم‌ تا از دنیا رحلت‌ فرمود.
هارون‌ گفت‌: بگو ببینم‌ در آنروز از رسول‌ الله‌ سخنی‌ شنیدی‌ یا نه‌ ؟ عرض‌ کرد: بلی‌، آنروز از رسول‌ خدا این‌ سخن‌ را شنیدم‌ که‌ می‌فرمود:
یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ [۱۰].
«فرزند آدم‌ پیر می‌شود و هر چه‌ بسوی‌ پیری‌ می‌رود به‌ موازات‌ آن‌، دو صفت‌ در او جوان‌ می‌گردد: یکی‌ حرص‌ و دیگری‌ آرزوی‌دراز.»
هارون‌ بسیار شادمان‌ و خوشحال‌ شد که‌ روایتی‌ را فقط‌ با یک‌ واسطه‌ از زبان‌ رسول‌ خدا شنیده‌ است‌؛ دستور داد یک‌ کیسه‌ زر بعنوان‌ عطا و جائزه‌ به‌ پیر عجوز دادند و او را بیرون‌ بردند.

همینکه‌ خواستند او را از صحن‌ دربار به‌ بیرون‌ ببرند، پیرمرد ناله‌ ضعیف‌ خود را بلند کرد که‌ مرا به‌ نزد هارون‌ برگردانید که‌ با او سخنی‌ دارم‌. گفتند: نمی‌شود. گفت‌: چاره‌ای‌ نیست‌، باید سؤالی‌ از هارون‌ بنمایم‌ و سپس‌ خارج‌ شوم‌!
زنبیل‌ حامل‌ پیرمرد را دوباره‌ به‌ نزد هارون‌ آوردند. هارون‌ گفت‌: چه‌ خبر است‌ ؟ پیرمرد عرض‌ کرد: سؤالی‌ دارم‌. هارون‌ گفت‌: بگو. پیرمرد گفت‌: حضرت‌ سلطان‌! بفرمائید این‌ عطائی‌ که‌ امروز به‌ من‌ عنایت‌ کردید فقط‌ عطای‌ امسال‌ است‌ یا هر ساله‌ عنایت‌ خواهید فرمود؟وَءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ!
«راست‌ فرمود رسول‌ خدا که‌ هر چه‌ فرزند آدم‌ رو به‌ پیری‌ و فرسودگی‌ رود دو صفت‌ حرص‌ و آرزوی‌ دراز در او جوان‌ می‌گردد!»
این‌ پیرمرد رمق‌ ندارد و من‌ گمان‌ نمی‌بردم‌ که‌ تا درِ دربار زنده‌ بماند، حال‌ می‌گوید: آیا این‌ عطا اختصاص‌ به‌ این‌ سال‌ دارد یا هرساله‌ خواهد بود. حرص‌ ازدیاد اموال‌ و آرزوی‌ طویل‌ او را بدین‌ سرحدّ آورده‌ که‌ بازهم‌ برای‌ خود عمری‌ پیش‌بینی‌ می‌کند و در صدد اخذ عطای‌ دیگری‌ است‌.
باری‌، این‌ نتیجه‌ عدم‌ تربیت‌ نفس‌ انسانی‌ به‌ ادب‌ الهی‌ است‌ که‌ حرص‌ و آرزو در وجود او دامنش‌ گسترده‌ می‌گردد و با طیف‌ وسیعی‌ رو به‌ تزاید می‌رود که‌ حدّ یَقِف‌ ندارد.
امّا کسانی‌ که‌ با ایمان‌ به‌ مبدأ ازلی‌ و ابدی‌ و گرایش‌ به‌ وجود سرمدی‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ و الاءکرام‌ رخت‌ خود را در جهان‌ باقی‌ می‌برند و دل‌ به‌ کلّیّت‌ و ابدیّت‌ می‌دهند و طبعاً با عمل‌ صالح‌ رفتار زندگی‌ خود را بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ می‌نهند، پاداش‌ آنها نزد خدا بوده‌ و بطور همیشگی‌ و مستمرّ به‌ آنها خواهد رسید؛ إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ’لِحَـ’تِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ [۱۱].
پاداشی‌ که‌ حدّ و حساب‌ ندارد و در بهشت‌ جاودان‌ و عالم‌ ابدیّت‌؛ از بهترین‌ نعمت‌ معنوی‌ و حقیقی‌ متمتّع‌ خواهند بود؛ فَأُولَـ’ئِِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ [۱۲].
و روزی آنان از جانب پروردگارشان هر صبح وشام به آنهاخواهد رسید؛ وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا [۱۳].
بازگشت به فهرست

تمثیل‌ زندگی‌ دنیا به‌ نباتات‌ سرسبز و خشکیدن‌ آنها
خداوند پس‌ از بیان‌ این‌ پنج‌ مرحله‌ از زندگانی‌ دنیا؛ چون‌ هر یک‌ از آنها دستخوش‌ زوال‌ و بوار می‌باشد و بالاخره‌ چون‌ سراب‌ می‌گذرد و از ذات‌ این‌ مراحل‌ حقیقتی‌ عائد انسان‌ نمی‌گردد؛ بعنوان‌ تمثیل‌ مثالی‌ می‌آورد:
کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ و ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرب’هُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَـ’مًا[۱۴].
این‌ لعب‌ و لهو و زینت‌ و دوران‌ تفاخر و تکثیر اموال‌ و اولاد از بین‌ می‌رود، و آن‌ شادابی‌ و طراوت‌ جوانی‌ و غرور جمال‌ و عزِّ
از آنها باقی‌ نخواهد ماند.
عیناً به‌ مثابه‌ باران‌ تند و فراوان‌ با دانه‌های‌ حیات‌بخش‌ خود که‌ از آسمان‌ می‌بارد و چنان‌ زمین‌ را سیراب‌ می‌کند که‌ دهقانان‌ و برزگران‌ از نباتات‌ روئیده‌ و خرّمی‌ و سرسبزی‌ گیاهان‌ در شگفت‌
به‌ زردی‌ و خشکی‌ گردد و آن‌ لطافت‌ تبدیل‌ به‌ خشونت‌ شود. گیاه‌ سبز و خرّم‌، خشک‌ و مانند علفهای‌ خشکیده‌ خرد و ریز ریز گردد و خاکستر شود.
این‌ مثال‌ و نمونه‌ زندگی‌ دنیاست‌ که‌ علم‌ و قدرت‌ و حیات‌ و سائر سرمایه‌های‌ انسانی‌ ترقّی‌ نموده‌ به‌ اوج‌ خود می‌رسد، استعدادها در مرحله‌ اعلای‌ از فعلیّت‌ جلوه‌ و خودنمائی‌ می‌کند و مانند آتش‌ در آتشگردان‌ نطفه‌های‌ سرد مبدّل‌ به‌ انسان‌ پرحرارت‌ و پرجوش‌ و خروش‌ می‌گردد، که‌ ناگهان‌ از نقطه‌ اوج‌ به‌ سمت‌ حضیض‌ می‌گراید و تمام‌ این‌ صفات‌ رو به‌ کمی‌ و نقصان‌ می‌رود، کندی‌ و

سستی‌ و ضعف‌ انسان‌ را از هر سو تهدید می‌کند تا کم‌کم‌ او را در آستانه‌ مرگ‌ و عبور از این‌ عالم‌ طبع‌ وارد بنماید.
ولیکن‌ باید دانست‌ که‌ این‌ آخرین‌ مرحله‌ حیات‌ نیست‌ و دوران‌ زندگی‌ بدین‌ نقطه‌ پایان‌ نمی‌پذیرد؛ بلکه‌: وَ فِی‌ ا لاْ خِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَهِ وَ رِضْوَ ‘ نٌ وَ مَا الْحَیَو’هُ الدُّنْیَآ إِلاَّ مَتَـ’عُ الْغُرُورِ [۱۵].
در عالم‌ جان‌ و حقیقت‌ و نتیجه‌ این‌ عالم‌ که‌ عالم‌ آخرت‌ است‌ مردم‌ به‌ دو دسته‌ منقسم‌ می‌شوند:
یکدسته‌ کسانیکه‌ به‌ همین‌ امور ظاهریّه‌ قناعت‌ نموده‌ و از زینتها و غرور دنیا و اعتباریّات‌ و لذائذ موقّته‌ قدمی‌ فراتر ننهاده‌ و کام‌ آنها از آب‌ حیات‌ سرمدی‌ سیراب‌ نگشته‌ و به‌ معدن‌ عظمت‌ و لقای‌ خدای‌ خود نائل‌ نشده‌ و در پرتو صفات‌ جمال‌ او از جذبات‌ ربّانیّه‌ بهرمند نشده‌ و بالاخره‌ هر چه‌ بوده‌ برای‌ آنها جز سرابی‌ بیشتر نبوده‌ است‌، لذائذ فانیه‌ از بین‌ رفته‌ و کسب‌ لذّات‌ دائمیّه‌ را هم‌ که‌ ننموده‌اند؛ لذا در آخرت‌ نتیجه‌ آنها محرومیّت‌ است‌.
نتیجه‌ انغمار در لذّات‌ اعتباریّه‌ و تجاوز از مقام‌ عدالت‌ و عبودیّت‌ حضرت‌ حقّ جلّ و علا و سرپیچی‌ از دستورات‌ عقل‌ و فطرت‌ و شرع‌ و اتّکای‌ به‌ نفس‌ امّاره‌، همان‌ عذاب‌ شدید در روز بازپسین‌ است‌.
دسته‌ دوّم‌ کسانی‌ هستند که‌ امور ظاهریّه‌ دنیا را عنوان‌ برای‌ عالم‌ ابدی‌ قرار داده‌ و خود را در کام‌ سهمگین‌ اعتباریّات‌ فانی‌ نکرده‌اند، و تمام‌ وجود و قوای‌ خود را صرف‌ لذائذ موقّت‌ و زودگذر ننموده‌، و به‌ سراب‌ از آب‌ اکتفا ننموده‌اند، و به‌ موازات‌ طیّ این‌ زندگی‌، نظر به‌ باطن‌ این‌ عالم‌ نموده‌ و از حیات‌ ثمربخش‌ ابدیّت‌ زندگی‌ یافته‌ و با ربط‌ با خدا و امید دیدار جمال‌ ازلی‌ و دلبستگی‌ به‌ انوار سرمدی‌ بهرمند شده‌اند.
نتیجه‌ استقامت‌ و پایداری‌ برای‌ وصول‌ به‌ مقام‌ عظمت‌ و مقاومت‌ در مقام‌ متین‌ صدق‌ و حقیقت‌ همانا رضوان‌ خدا و کامیابی‌ از صفات‌ حسنی‌ و اسماء علیای‌ او و بهرمندی‌ از مقام‌ مغفرت‌ است‌.
بازگشت به فهرست
استفاده‌ لطیف‌ علاّمه‌ طباطبائی‌ از قرآن‌ مبنی‌ بر آنکه‌ آخرت‌ باطن‌ دنیاست‌
حضرت‌ استاد گرامی‌ علاّمه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ العالی‌ در رساله‌ «الاءنسان‌ فی‌ الدُّنیا» که‌ هنوز هم‌ طبع‌ نشده‌ و با شش‌ رساله‌ دیگر در یک‌ مجموعه‌ گرد آمده‌ و از آثار نفیس‌ غیر مطبوعه‌ ایشان‌ است‌ می‌فرماید: ممکن‌ است‌ در این‌ آیه‌ مبارکه‌، «وَ فِی‌ ا لاْ خِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَهِ وَ رِضْوَ’نٌ» عطف‌ بر کلمه‌ « لَعِبٌ» باشد؛ و بنابراین‌ در معنی‌ چنین‌ می‌شود: إنَّما الْحَیَوهُ الدُّنْیا فِی‌ ا لاْ خِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَهِ وَ رِضْوانٌ. یعنی‌ همین‌ زندگی‌ ظاهری‌ دنیا که‌ از این‌ پنج‌ چیز تشکی

ل‌ یافته‌ است‌ یک‌ باطنی‌ دارد که‌ آنها بصورت‌ عذاب‌ شدید و یا مغفرت‌ و رضای‌ خدا بوده‌ و بدین‌ نحو جلوه‌ خواهد نمود. و بنابراین‌، عالَم‌ آخرت‌ باطن‌ دنیاست‌، و دنیا ظاهر آخرت‌ است‌؛ و شاهد این‌ معنی‌ آنکه‌ خداوند بعد از این‌ آیه‌ بلافاصله‌ می‌فرماید:
سَابِقُو´ا إِلَی‌’ مَغْفِرَهٍ مِّن‌ رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الاْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَهِ وَ رُسُلِهِ.[۱۶]
«سبقت‌ بگیرید بسوی‌ مقام‌ مغفرت‌ پروردگارتان‌ و بهشتی‌ که‌ وسعت‌ آن‌ به‌ اندازه‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌؛ آن‌ بهشتی‌ که‌ برای‌ مؤمنین‌ به‌ پروردگار و گرویدگان‌ به‌ پیمبرانش‌ مهیّا و آماده‌ شده‌ است‌.»
پس‌ سبقت‌ بسوی‌ مغفرت‌ و بهشت‌ خدا امری‌ است‌ که‌ در این‌ دنیا پیدا می‌شود و در این‌ زندگی‌ بدست‌ می‌آید، اگر نظر به‌ باطن‌ دنیا کرده‌ شود و بر آن‌ اساس‌ انسان‌ رشته‌ فعّالیّت‌ها وکوشش‌های‌ خود را ترتیب‌ دهد.
بازگشت به فهرست
فرق‌ کردار مردان‌ خدا و بردگان‌ دنیا
تمام‌ امور دنیوی‌ که‌ پایه‌ زندگی‌ و حیات‌ بشر در این‌ عالم‌ است‌ مانند معاملات‌، تجارات‌، زراعات‌، صناعات‌، نکاح‌ و طلاق‌ و غیرها بین‌ مومن‌ و کافر مشترک‌ است‌. مؤمن‌ از آنها نتیجه‌ حقیقی‌ می‌گیرد چون‌ نظر به‌ أصالت‌ آن‌ داد؛ کافر نتیجه‌ اعتباری‌ می‌گیرد چون‌ صرفاً نظر به‌ ظاهر آن‌ دارد.
أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بیل‌ دست‌ می‌گرفت‌، تخم‌ می‌کاشت‌، زراعت‌ می‌نمود، درخت‌ خرما می‌کاشت‌، نخلستان‌ ایجاد می‌کرد، زمین‌ را حفر می‌نمود، قنات‌ آب‌ روان‌ جاری‌ می‌ساخت‌؛ مردم‌ کافر هم‌ همین‌ کارها را می‌کنند، فرقش‌ چیست‌ ؟ این‌ غفلت‌ است‌ و آن‌ بیداری‌ است‌. این‌ به‌ آرزوی‌ تمتّع‌ از همین‌ لذّات‌ می‌کاود و بر پایه‌ حبّ نفس‌ و زیادی‌ ثروت‌ و مال‌ و فرزند و مفاخره‌ بهره‌برداری‌ می‌کند؛ و آن‌ بر اساس‌ اعانت‌ و کمک‌ و دستگیری‌ به‌ مساکین‌ و فقرا و عدالت‌ و رحمت‌ برای‌ رضای‌ پروردگار و عالم‌ ابدیّت‌ و اصالت‌ معنی‌ و روح‌ انجام‌ می‌دهد.
أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ چه‌ قنات‌ جاری‌ می‌کرد ؟ برای‌ چه‌ خطبه‌ می‌خواند ؟ برای‌ چه‌ شمشیر بدست‌ می‌گرفت‌ و در سرما و گرما با مواجهه‌ با هزاران‌ مشکل‌ فعّالیّت‌ می‌نمود ؟ آیا برای‌ زیاد کردن‌ مال‌ یا حبّ ریاست‌ و خودنمائی‌ مظاهر کمال‌ و جمالش‌ بود ؟ ابداً ابداً! او کار می‌کرد با دیده‌ واقع‌بین‌، با چشم‌ خدا بین‌. کار می‌کرد چون‌ نفس‌ کار مطلوب‌ بود. دیگران‌ کار می‌کنند برای‌ مقاصد جزئیّه‌. همین‌ است‌ مَفرق‌ طرق‌ و بس‌.

مؤمن‌ و کافر هر دو به‌ موازات‌ هم‌ عمر خود را طی‌ می‌کنند، بازی‌ می‌کنند، و از دنیا متمتّع‌ می‌شوند، و دست‌ به‌ تجارت‌ و زراعت‌ و صناعت‌ می‌برند، نکاح‌ می‌کنند، زن‌ می‌گیرند، بچه‌ می‌آورند؛ امّا مؤمن‌ بر پایه‌ اصیل‌ ایمان‌ به‌ معنی‌ و روح‌ و بر جلوه‌ خدا و اتّکاء بر بقاء انجام‌ می‌دهد و کافر بر پایه‌ سست‌ دعاوی‌ نفسانیّه‌ و لذائذ فانیه‌ و شهوات‌ و زینت‌های‌ فریبنده‌. کافر نظر به‌ ظاهر دارد و مؤمن‌ در شکم‌ ظاهر نظر به‌ باطن‌ دارد.
بازگشت به فهرست
معنای‌ زینت‌ و غرور بودن‌ دنیا، و اثر آن‌
راه‌ مؤمن‌ حقیقت‌ است‌ و واقع‌؛ راه‌ کافر زینت‌ است‌ و غرور. زینت‌ چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ را از حقّ به‌ باطل‌ می‌گرایاند، و باطل‌ را به‌ چهره‌ حقّ و زشتی‌ را بصورت‌ جمال‌ و زیبائی‌ در نظر جلوه‌ می‌دهد. شخصی‌ که‌ خود را زینت‌ می‌کند برای‌ آنست‌ که‌ خود را نیکو بنمایاند، زن‌ که‌ زینت‌ می‌کند، گیسوان‌ و چهره‌ خود را می‌آراید، دست‌بند و گردن‌بند و گوشوار می‌بندد برای‌ آنستکه‌ معایب‌ خود را نیکو جلوه‌ دهد یا بر حُسن‌ خود بیفزاید؛ و چون‌ دارای‌ حسن‌ واقعی‌ نیست‌ و زینت‌ دارای‌ حُسن‌ است‌، با زینت‌ نمودن‌، دیده‌ ناظر را از زشتی‌ خود و نارسائی‌ حسن‌ خود معطوف‌ به‌ حسن‌ زینت‌ می‌کند و در نتیجه‌ شخص‌ ناظر دیده‌اش‌ از نظر به‌ صاحب‌ زینت‌ و ادارک‌ زشتی‌ او به‌ حسن‌ زینت‌ منعطف‌ می‌شود و بالمآل‌ و المجاز صاحب‌ زینت‌ را نیکو و حَسن‌ می‌یابد.
اگر دست‌ زن‌ به‌ اندازه‌ای‌ دارای‌ حسن‌ و زیبائی‌ باشد که‌ از زینت‌ دست‌بند وانگشتری‌ بی‌نیاز باشد، هیچگاه‌ زن‌ به‌ خود دست‌بند نمی‌بندد و انگشتری‌ به‌ انگشت‌ نمی‌کند و سینه‌ و بازوان‌ و گوش‌ خود را به‌ بازوبند و سینه‌بند و گوشوار نمی‌آراید، زیرا در این‌ صورت‌ این‌ قبیل‌ زینت‌ها مانع‌ جلوه‌ حُسن‌ و طراوت‌ خدادادی‌ او شده‌ و جلوی‌ نیکوئی‌ او را می‌گیرد و زینت‌ دیگر عنوان‌ زینت‌ ندارد.
پس‌ استعمال‌ تمام‌ اقسام‌ زینت‌ برای‌ برگردانیدن‌ نظر صائب‌ از واقع‌ و متن‌ امر به‌ جهات‌ اعتباری‌ و نسبت‌های‌ ناروا و مجازی‌ است‌. و در حقیقت‌ زینت‌ یعنی‌ خدعه‌ و گول‌ و نهادن‌ دام‌ گسترده‌ و حیله‌ برای‌ انعطاف‌ افکار و گرایش‌ به‌ سوی‌ زیبائیهای‌ مجازی‌؛ و همین‌ است‌ معنای‌ غرور. دنیا خانه‌ زینت‌ و دار غرور است‌ یعنی‌ انسان‌ را گول‌ می‌زند، اعتباریّات‌ فانیه‌ در نظر انسان‌ به‌ صورت‌ حقائق‌ واقعیّه‌ جلوه‌ نموده‌ و برای‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ حقائق‌ انسان‌ گرفتار دام‌ هوس‌ و مشغول‌ به‌ زینت‌ و غرور، پیوسته‌ با این‌ اعتباریّات‌ خیالیّه‌ نرد عشق‌ می‌بازد و با این‌ صورتهای‌ زشت‌ و قبیحه‌ از فنا و زوال‌ و بوار و نیستی‌، عقد معاشقه‌ برقرار می‌کند تا بالنّتیجه‌ سرمایه‌ وجودی‌ و هستی‌ خود را به‌ رایگان‌ از کف‌ می‌دهد.
ولی‌ مرد راستین‌ ابداً به‌ زینت‌ دنیا توجّه‌ نمی‌کند. و با دیده‌ واقع‌بین‌ حقیقتش‌ را نگریسته‌، به‌ امور اعتباریّه‌ و لذّتهای‌ فانیه‌ نسبت‌ بقا و دوام‌ نمی‌دهد. و خود را گول‌ نمی‌زند و با عجوزه‌ آراسته‌ به‌ هزاران‌ مکر و فریب‌ و خدعه‌ و تزویری‌ که‌ هزاران‌ داماد را در آغوش‌ خویش‌ به‌ کام‌ مرگ‌ کشیده‌ است‌ عقد مناکحت‌ نمی‌بندد.

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی‌ الاْرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَ إِنَّا لَجَـ’عِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا.[۱۷]
«همانا ما آنچه‌ روی‌ زمین‌ است‌ زینت‌ قرار دادیم‌ تا مردمان‌ را بیازمائیم‌ که‌ کدامیک‌ گرایشش‌ به‌ حقیقت‌ بیشتر و کردار او نیکوتر است‌. و ما در عاقبت‌ کار آنچه‌ روی‌ زمین‌ است‌ به‌ صورت‌ یک‌ صحنه‌ خاک‌ خالص‌ و بدون‌ خصوصیّت‌ و اثر قرار خواهیم‌ داد.»
در روی‌ زمین‌ آب‌ زینت‌ است‌. گیاهان‌ و درختان‌ و مناظر دلفریب‌ کوهها و آبشارها همه‌ زینت‌اند. پرندگان‌ و مرغان‌ زینتند. انعام‌ و چارپایان‌ زینتند. زنان‌ و فرزندان‌، ارحام‌ و عشیره‌، دوستان‌ و برادران‌ همه‌ زینتند. خداوند همه‌ را زینتِ مادّه‌ و هیولای‌ بدون‌ صورت‌ بدون‌ رنگ‌ و بو و بدون‌ جمال‌ و دلربائی‌ قرار داده‌ تا مردم‌ رابیازماید که‌ از این‌ عمر و رشته‌ زندگی‌ چه‌ بهره‌ می‌گیرند، چه‌ قسم‌ بیرون‌ می‌آیند، چگونه‌ پاک‌ و خالص‌ می‌شوند؛ چون‌ تمام‌ این‌ اشکال‌ و صور در آتشگردان‌ گردون‌ تبدیل‌ به‌ خاکستر می‌شود و این‌ طراوت‌ و جمال‌ تبدیل‌ به‌ صورتهای‌ کریهه‌ و مناظر عجیبه‌ می‌گردد، زمین‌ سرسبز به‌ صورت‌ بیابان‌ خشک‌ و لمْ یَزرعْ در می‌آید.
خدا در این‌ میانه‌ امتحان‌ میکند که‌ کدام‌ فرد در این‌ گیرودار و جلوه‌های‌ فریبنده‌ و دامهای‌ گسترده‌ گول‌ نمی‌خورد، و از قوانین‌ فطرت‌ و عقل‌ و اخلاق‌ فاضله‌ و عمل‌ صالح‌ و ایمان‌ به‌ آفریدگار این‌ عالم‌ غریب‌ و عبودیّت‌ در پیشگاه‌ مقدّس‌ او که‌ از صورت‌ و شکل‌ و رنگ‌ و بو بیرون‌ است‌ تجاوز نمی‌کند، و از انفاق‌ و ایثار که‌ لازمه‌ توجّه‌ به‌ واقعیّت‌ است‌ دریغ‌ نمی‌نماید، و دل‌ به‌ این‌ رنگ‌ و آن‌ بو نمیدهد که‌ با از بین‌ رفتن‌ آنها دل‌ هم‌ تباه‌ شود و در دیار هلاک‌ مدفون‌ گردد.
أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در ضمن‌ خطبه‌ ۱۵۵ از «نهج‌ البلاغه‌» می‌فرماید:
فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی‌ الظُّلُمَاتِ، وَ ارْتَبَکَ فِی‌الْهَلَکَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی‌ طُغْیَانِهِ، وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّی‌ءَ أَعْمَالِهِ؛ فَالْجَنَّهُ غَایَهُ السَّابِقِینَ، وَ النَّارُ غَایَهُ الْمُفَرِّطِینَ.[۱۸]
«کسیکه‌ در این‌ دنیا از اصلاح‌ نفس‌ خود غافل‌ گردد و به‌ غیر خود مشغول‌ شود (خواه‌ به‌ افساد غیر یا به‌ اصلاح‌) چنین‌ کسی‌ در تاریکیهای‌ عمیق‌ فرو رفته‌ و متحیّر خواهد شد، و در وادی‌ هلاک‌ سقوط‌ خواهد نمود. بطوریکه‌ خلاصی‌ از آن‌ نباشد، و ابلیسان‌ و راهزنان‌ شیطانی‌ پیوسته‌ او را در طغیان‌ و سرکشی‌ می‌کشانند و زشتی‌ کردار او را به‌ صورت‌ فریبنده‌ در نزد او جلوه‌ می‌دهند؛ پس‌ بهشت‌ نهایت‌ سفر افرادی‌ است‌ که‌ از طغیان‌ و زینت‌ اعراض‌ کرده‌ و به‌ نفس‌ خود واصلاح‌ آن‌ مشغول‌ شده‌اند و گوی‌ سبقت‌ را از همگنان‌ ربوده‌اند، و آتش‌ نهایت‌ سیر زیان‌کاران‌ و کوتاه‌نظران‌ و تقصیرکاران‌ است‌.»
بازگشت به فهرست
خطبه‌ «نهج‌ البلاغه‌» درباره‌ دنیا
و در جای‌ دیگر می‌فرماید:

الدُّنْیَا دَارُ غُرُورٍ وَ فَنَآءٍ، وَ مُلْتَقَـی‌ سَاعَـهٍ وَ وَدَاعٍ، وَ النَّاسُ مُتَصَرِّفُونَ فِیهَا بَیْنَ وَردٍ وَ صَدْرٍ، وَ صَآئِرُونَ خَبَرًا بَعْدَ أَثَرٍ. غَایَهُ کُلِّ مُتَحَرِّکٍ سُکُونٌ، وَ نِهَایَهُ کُلِّ مُتَکَوِّنٍ أَنْ لاَ یَکُونَ؛ فَإذَا کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ، فَلِمَ التَّهَالُکُ عَلَی‌ هَالِکٍ ؟ وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا الدُّنْیَا تُطْلَبُ لِثَلاَثٍ: لِلْعِزِّ وَ الْغِنَی‌ وَ الرَّاحَهِ؛ فَمَنْ قَنِعَ عَزَّ، وَ مَنْ زَهِدَ اسْتَغْنَی‌، وَ مَنْ قَلَّ سَعْیُهُ اسْتَرَاحَ.
«دنیا خانه‌ غرور و فنا و محلّ برخورد و ملاقات‌ است‌ یکساعت‌ با همدیگر و سپس‌ وداع‌ و مفارقت‌ از هم‌. مردم‌ پیوسته‌ در حرکت‌ می‌آیند و می‌روند و دائماً دو دروازه‌ دنیا باز، دسته‌ای‌ وارد و دسته‌ دیگر خارج‌ می‌شوند. و بعد از آنکه‌ در دنیا اثری‌ بودند تبدیل‌ به‌ خبر می‌گردند.
(یعنی‌ چه‌ ؟ یعنی‌ دیگر از وجود آنان‌ اثری‌ نیست‌. از قدرت‌ آنها، از علم‌ آنها، از حیات‌ دنیوی‌ آنها، از تمام‌ صفات‌ و آثار آنان‌ اثری‌ نیست‌؛ خبر است‌. یک‌ روز اثر بودند امروز خبر شدند، شناسنامه‌ عوض‌ می‌شود، آقای‌; أیَّده‌ الله‌ تبدیل‌ به‌ مرحوم‌ آقای‌; رَحِمه‌ الله‌ می‌شود، امروز می‌گویند: خدایش‌ شفا دهد، برای‌ او حمد بخوانید، فردا می‌گویند: خدایش‌ رحمت‌ کند برای‌ او فاتحه‌ بخوانید. هست‌ اینطور یا نه‌ ؟!
برادر! پدر ما کو ؟ جدّ ما کو ؟ اجداد ما کجا رفتند ؟ همه‌ آنها خبر شدند. یک‌ روز اثر بودند، چه‌ اثر مهمّی‌؛ دنیا را زیر گام‌ خود تکان‌ می‌دادند، فریاد أنانیّت‌ آنان‌ گوش‌ فلک‌ را کر می‌کرد؛ اینها همه‌ اثر بود. می‌آمدند در این‌ مساجد می‌نشستند به‌ نصائح‌ و مواعظ‌ گوش‌ می‌دادند، همه‌ اثر بود. امروز همه‌ خبر شدند، همه‌ و همه‌. ما هم‌ امروز اثریم‌؛ می‌گوئیم‌، می‌شنویم‌، در فعّالیّت‌ هستیم‌؛ فردا خبریم‌، می‌گویند: خدایشان‌ رحمت‌ کند، دیروز اثر بودند امروز خبر شدند. این‌ قرعه‌ای‌ نیست‌ که‌ فقط‌ بنام‌ آنان‌ زده‌ شود، شتری‌ است‌ که‌ درِ هر خانه‌ می‌خوابد و از همه‌ کس‌ استقبال‌ خواهد نمود.)

نهایت‌ هر متحرّکی‌ سکون‌ است‌؛ و آخر هر موجودی‌ که‌ لباس‌ حیات‌ و کون‌ پوشیده‌ أَن‌ لاَ یَکُون‌ است‌. پس‌ چون‌ مطلب‌ از این‌ قرار است‌، به‌ چه‌ دلیل‌، به‌ چه‌ مجوّز عقلی‌ شخص‌ خود را برای‌ رسیدن‌ به‌ چیزهای‌ فانی‌ و خراب‌ در کام‌ هلاک‌ بیفکند و برای‌ وصول‌ به‌ این‌ امور فانیه‌ و زائله‌ در خودکشی‌ و تهالک‌ سبقت‌
گیرد ؟

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.