مقاله وظایف و اختیارات رهبری در مقایسه با وظایف و اختیارات عالیترین مقامات در سه کشور امریکا، فرانسه و انگلستان
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله وظایف و اختیارات رهبری در مقایسه با وظایف و اختیارات عالیترین مقامات در سه کشور امریکا، فرانسه و انگلستان دارای ۲۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله وظایف و اختیارات رهبری در مقایسه با وظایف و اختیارات عالیترین مقامات در سه کشور امریکا، فرانسه و انگلستان کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله وظایف و اختیارات رهبری در مقایسه با وظایف و اختیارات عالیترین مقامات در سه کشور امریکا، فرانسه و انگلستان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله وظایف و اختیارات رهبری در مقایسه با وظایف و اختیارات عالیترین مقامات در سه کشور امریکا، فرانسه و انگلستان :
چکیده
در این مقاله، نخست نگاهى به نحوه و سیر تاریخى تدوین قانون اساسى در کشور ما و سه کشور امریکا، فرانسه و انگلیس افکنده مىشود. هدف عمده در این بررسى و پژوهش این است که میزان مشارکت و حضور مردم و نحوه تبلور مردمسالارى و دمکراسى در نظام حکومتى کشورهاى مزبور تبیین گردد. خواننده در این مقاله به وضوح مىبیند که نظام جمهورى اسلامى ایران و ولایت فقیه، در مقایسه با کشورهاى مدعى دمکراسى و مردمسالار، دمکراتیکتر و مردم سالارتر است.
قانون اساسى و تعریف آن: عبارت «قانون اساسى» ترجمه انگلیسى، (CONSTITUTIONAL LAW) است. این معادل در آغاز انقلاب مشروطیتبه وسیله رهبران مشروطه عرضه شد و در زبان فارسى رایج گردید. در طول قرن بیستم، اغلب کشورهاى آسیایى در اثر تحولات داخلى، از نظام حکومت استبدادى به حکومت پارلمانى و نظام قانونى روى آوردند. همه این کشورها عبارت، (CONSTITUTIONAL) را به زبانهاى ملى خود ترجمه کرده، بر روى مهمترین قانون بنیادى کشور
خود گذاردند. قانون اساسى، همانطور که از نام آن پیداست، جاى بیان اصول کلى حکومت و طرحریزى تشکیلات اساسى کشور است. بنابراین، در متن قانون اساسى هر کشور معمولا شکل حکومت، شکل پارلمان (این که یک یا دو مجلس تشکیل شود)، حدود اختیارات و تکالیف هر یک از سه قوه حکومتى (مقننه، مجریه، قضاییه)، حقوق و تکالیف شهروندان در مقابل حکومت، نحوه انتخاب یا انتصاب رؤساى سه قوه و امثال این مسائل کلى درج مىگردد. بدین ترتیب، قانون اساسى هر کشور مهمترین قانون مملکتى است. قانون اساسى چهارچوب حقوقى و سیاسى حکومت را معین و در داخل کشور نوعى نظم حقوقى برقرار مىکند که این نظم حقوقى قطعات مختلف کشور را متحد و در کنار هم نگه مىدارد. (۱)
نگاهى به قوانین اساسى کشورهاى ایران، فرانسه، انگلیس و امریکا
قانون اساسى ایران
تجربه ایران در مورد قانون اساسى، قریب نود سال مىباشد. پیش از آن، در دورانى طولانى حکومت ایران در اختیار شاهان مستبد بود و اداره مملکتبا روش دیکتاتورى انجام مىگرفت. چون مذهب در میان مردم ریشهاى عمیق داشت، شاه براى تسلط بیشتر و موجه بودن در نزد مردم، به خود لقب ظلالله (سایه خدا) مىداد و همه چیز در اختیار او و دیگر شاهزادگان و امیران و سرداران ظالم و ستمکار بود و در واقع آنان مالک مملکت و مردم بودند. تا اینکه در زمان حکومت
قاجاریه با مبارزات و روشنگرىهاى علما و تلاش مردم، اختیارات شاهان محدود شد و پیشنهاد برقرارى نظام و حکومت قانون مطرح گردید. ابتدا کمیسیونى از علما، اعیان، اشراف و تجار و وزرا معین شد تا نظامنامه انتخابات مجلس را بنویسند. این مهم در ۱۹ رجب ۱۳۲۴ قمرى انجام گرفت و به امضاى مظفرالدین شاه رسید. پس از انتخابات نمایندگان تهران، طبق نظامنامه، در ۱۸ شعبان همانسال مجلس شوراى ملى در عمارت گلستان افتتاح شد. سپس این مجلس هیاتىرا مامور تدوین قانون اساسى نمود و براى اولین بار در ایران در سال ۱۲۸۵ شمسى (۱۳۲۴ ق.) یعنى شش ماه پس از شکست استبداد، قانون اساسى تدوین شد و به امضاى شاه رسید، در این قانون اساسى، سلطنتشاهان نفى نگردید، بلکه تثبیتشد ولى مشروط به رعایت قانون گردید.
قانون اساسى مشروطیتبارها مورد تغییر و تبدیل و اصلاح قرار گرفت و آخرین تغییرات اولین قانون اساسى در سال ۱۳۴۶ شمسى در زمان سلطنت پهلوى دوم صورت گرفت و مادر ولیعهد، در قانون اساسى، عنوان نایب السلطنه پیدا کرد.
بنابراین، ما از جمله کشورهایى نیستیم که سابقه تجربه طولانى در خصوص قانون اساسى داشته باشیم. با پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى، طومار رژیم سلطنتى و قانون اساسى شاهنشاهى درهم پیچیده شد و پس از دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ شمسى که مردم نوع حکومت موردنظر خود را «جمهورى اسلامى» انتخاب کردند، مجلس خبرگان براى تدوین نهایى قانون اساسى جدید در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ شمسى افتتاح گردید و در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ پس از انجام بحثها در ۶۸ جلسه عمومى علنى، اصول آن تهیه و تنظیم شد و بدین ترتیب دومین قانون اساسى کشور ایران در تاریخ آذرماه ۱۳۵۸ از طریق همهپرسى از عموم مردم ایران، به تایید ملت رسید.
اولین بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران: در چهاردهم اردیبهشت ۱۳۶۸ شمسى، امام خمینىقدس سره رهبر معظم انقلاب و بنیانگذار نظام جمهورى اسلامى ایران، نامهاى خطاب به رئیسجمهور وقت مرقوم داشتند که در آن دلایل لزوم بازنگرى، موارد و حدود آن، اشخاصى که باید در این بازنگرى شرکت کنند و مدتى که باید این کار انجام گیرد ذکر شده بود.
محورها و مسائل مورد بازنگرى قانون اساسى عبارت بودند از:
۱ رهبرى ۲ تمرکز در مدیریت قوه مجریه ۳ تمرکز در مدیریت قوه قضاییه ۴ تمرکز در مدیریت صدا و سیما ۵ تعداد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى ۶ مجمع تشخیص مصلحت نظام براى حل معضلات نظام و مشورت با رهبرى به صورتى که قدرتى در عرض قواى دیگر نباشد. ۷ راه بازنگرى در قانون اساسى ۸ تغییر نام مجلس شوراى ملى به شوراى اسلامى. (۲)
بدین ترتیب اولین بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران انجام گرفت و از طریق همهپرسى به تایید ملت ایران رسید. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران داراى چهارده فصل و ۱۷۷ اصل مىباشد.
قانون اساسى ایالات متحده امریکا
تا سال ۱۷۷۶ تمام ممالک متحده آمریکاى شمالى (۱۳ ایالت) جزو مستعمرات انگلستان به شمار مىرفتند. ایالات مزبور اگرچه در امور داخلى خود آزاد و مستقل بودند، اما در واقع تصمیمات کلى به عهده پارلمان انگلستان بود.
درسال ۱۷۷۵ میلادى کنگرهاى در فیلادلفیا برگزار شد و طى آن جورج واشنگتن به فرماندهى ارتش انقلابى وقت منصوب گردید. این کنگره در سال ۱۷۷۶ استقلال ۱۳ مستعمره امریکایى انگلستان را اعلام کرد. پس از مدتها بحث و مناظره بین سران ممالک، سرانجام کنگره فیلادلفیا در ۱۷ سپتامبر ۱۷۸۷ دولت متحد را تاسیس نمود و قانون اساسى دولت جدید را پس از تصویب در پارلمانهاى ممالک، تایید کرد. از سال ۱۷۹۱ تا ۲۰۰۰، ۳۷ ایالت دیگر به عضویت دولت متحده درآمدند. (۳) قانون اساسى امریکا در حال حاضر، داراى هفت اصل و بیست و شش اصلاحیه مىباشد.
قانون اساسى انگلستان
قانون اساسى انگلستان عمدتا قانونى غیر مدون است و قسمت عمده این قانون به صورت سوابق، عرفها و عاداتى است که به تدریجبه وجود آمده و از نسلى به نسل بعدى انتقال یافته و در طول زمان، مؤسسات سیاسى این کشور را به شکل امروزى درآورده است. بعضى از مصوبات پارلمان نیز جزء قانون اساسى هستند، اما تعداد آنها زیاد نیست. البته این قوانین مکتوب نیز، در یک زمان و یک تاریخ از طرف پارلمان تصویب نشدهاند، ولى فعلا به صورت پراکنده در دستگاه حقوقى انگلستان حضور دارند. مردم انگلیس هرگز در طول تاریخ نظام سیاسى خود را یک جا طرحریزى و به شکل یک قانون اساسى تدوین و تصویب نکردهاند.
شکل گرفتن قانون اساسى و نهادهاى سیاسى در این کشور چنین بوده است که مثلا در یک زمان مردم از پادشاه در زمینه اداره امور خود، اختیاراتى مطالبه کردهاند و پادشاه درمقابل مردم گامى به عقب برداشته، تسلیم خواست ملتشده است و در نتیجه فرمانى صادر کرده و به موجب آن قسمتى از اقتدارات حکمرانى خود را به ملت تفویض نموده است. این قبیل مطالبات از طرف مردم و عقبنشینى پادشاهان، در طول تاریخ انگلستان و در زمانهاى مختلف، به دفعات رخ داده است. این فرامین و سوابق هماکنون قسمتى از قانون اساسى این کشور محسوب مىشود.
از طرفى در کشور انگلستان، قوه قضاییه در طول زمان، ضمن حل و فصل دعاوى مردم، نظرات قضایى ذىقیمتى درزمینههاى مختلف حقوقى ابراز داشته است. این نظرات قضایى نیز مجموعا به عنوان «قانون ساخت قاضى» در نظام حقوقى انگلستان اعتبار قانونى دارند. قسمتى از این تصمیمات قضایى که مربوط به روابط مردم و حکومت و حقوق بنیادى و آزادىها است، جزء قانون اساسى انگلستان مىباشد.
در کنار فرامین پادشاهان و رویه قضایى و مصوبات عادى پارلمان، سنتهاى حقوقى – سیاسى نیز که در طى یک دوران طولانى در انگلستان شکل گرفتهاند، ستون فقرات دمکراسى و حقوق اساسى این کشور را تشکیل مىدهند. این سنتها که به آنها کنوانسیون، (Convention) مىگویند، هیچ گاه و در هیچجا تدوین نشدهاند. مضافا شکل گرفتن آنها نتیجه تدبیر و اندیشه شخص یا هیات بخصوصى نیست، بلکه پیشآمدها و اتفاقات سیاسى موجب پیدایش و قوام آنها شده است. بدین جهات است که گفته مىشود قانون اساسى انگلستان از ازدواج عقل و اتفاق متولد شده و فرزند این دواست. (۴)
قانون اساسى فرانسه
رژیم فرانسه تا سال ۱۷۸۹ میلادى سلطنتى و اختیارات سلطنت نیز بسیار وسیع و نامحدود بود، به گونهاى که تمام قدرت و اختیارات و اقتدار در دست پادشاهان مطلق قرار داشت و سلاطین وقت معتقد بودند این قدرت را خداوند به آنها اعطا کرده است تا اینکه:
الف) در سال ۱۷۸۹، با وقوع انقلاب در فرانسه، اولین قانون اساسى در ۱۵ سپتامبر سال ۱۷۹۱ م. سلطنت مطلقه را به سلطنت مشروطه تبدیل نمود و قدرت تقنین به عهده یک هیات مقننه قرار گرفت و پادشاه حق انحلال و تعطیل این مجلس را نداشت.
ب) قانون اساسى مصوب ۲۴ ژوئن ۱۷۹۳، حکومتسلطنتى را به حکومت جمهورى تبدیل کرد.
ج) قانون اساسى سال سوم جمهورى در ۱۷۹۵، شرایط، شکل، تعداد و چگونگى انتخابات مجلس و وظایف قوه مجریه را تغییر داد و قوانین جدیدى را وضع نمود.
د) در سال هفتم جمهورى (۱۷۹۹) ناپلئون با کودتاى خود قانون اساسى جدیدى را وضع کرد که یکى از خصوصیات آن تشکیل چهار مجلس (شوراى دولتى، تریبونها، هیات تقنینیه و مجلس سناى حافظ یا نگهبان) بود.
ه.) قانون اساسى مصوب سال ۱۸۰۲، حکومت جمهورى را به حکومت امپراتورى تبدیل نموده و ناپلئون به سمت امپراتور انتخاب شد.
و) پس از سقوط ناپلئون، حکومت فرانسه به لوئى هجدهم منتقل شد و قانون اساسى ۱۸۱۴، قوه مقننه را به مجلس مبعوثان و مجلس اعیان واگذار نمود.
ز) در اول مارس ۱۸۱۵، ناپلئون جزیره الب را ترک کرد و عازم فرانسه شد و پس از ورود به شهر لیون خود را مجددا امپراتور فرانسه معرفى نمود و در تاریخ ۲۰ مارس وارد پاریس شد و در ۱۲ آوریل قانون اساسى جدیدى تحت عنوان سندالحاقى ابلاغ نمود.
ح) مجلس مؤسسان فرانسه در سال ۱۸۴۸ قانون اساسى جدیدى تصویب و ابلاغ کرد و هیات مقننه را مجلس واحدى نمود.
ط) با کودتاى لوئى ناپلئون، قانون اساسى ۱۸۴۸ ملغى و قانون اساسى جدیدى وضع شد.
ى) در سال ۱۸۵۲ حکومت جمهورى ملغى و ناپلئون به سمت امپراتور تعیین شد و سپس با شکست او در سال ۱۸۷۰، مجددا حکومت فرانسه جمهورى گردید.
ک) در سال ۱۸۷۵ قانون اساسى دیگرى در فرانسه تصویب و به مورد اجرا گذاشته شد.
ل) سرانجام در ۱۳ اکتبر سال ۱۹۴۶ پس از تخلیه فرانسه از نیروهاى نظامى آلمان، «ژنرال دو گل» با انجام رفراندوم، قانون اساسى ۱۸۷۵ را ملغى و قانون اساسى جدید را معرفى و براى اجرا اعلام نمود. (۵) قانون اساسى فرانسه هماکنون از هفده فصل و یکصد و هشتاد و نه اصل تشکیل شده است. (۶)
سه کشور ایران، فرانسه و امریکا براى انتخاب رئیس قوه مجریه، یعنى رئیسجمهور، شرایطى را مشخص نمودهاند و در ایران علاوه بر آن، براى انتخاب ولىفقیه نیز شرایط خاصى در نظر گرفته شده است. اما در انگلستان با توجه به نظام سلطنتى این کشور، شرایط خاصى براى تعیین پادشاه در نظر گرفته نشده است و سلطنتبه صورت موروثى از پادشاه به ولیعهد منتقل مىگردد، بنابراین، مردم در تعیین پادشاه هیچ نقشى ندارند.
رؤساىجمهور ایران و فرانسه با راى مستقیم مردم انتخاب مىشوند (انتخابات یک مرحلهاى است)، اما رئیسجمهور امریکا و ولىفقیه در ایران با روش دو مرحلهاى انتخاب مىشوند. در امریکا در مرحله اول، مردم هر ایالت عدهاى را به عنوان هیات انتخابکنندگان رئیسجمهور برمىگزینند، سپس هیات مزبور در هر ایالت تشکیل جلسه داده و از طریق راى مخفى دو نفر را که حداقل یک نفرشان مقیم ایالت آنان نباشد انتخاب مىنمایند و آن گاه فهرستى از افرادى که به آنان
راى داده شده با مشخص نمودن راى هر یک از آنها تهیه و به مرکز حکومت ایالات متحده و به نام مشخص رئیس سنا، ارسال مىنمایند. در حضور اعضاى سنا و مجلس نمایندگان راىها شمارش مىشوند. شخصى که بیشترین راى را براى ریاست جمهورى به دست آورده باشد مشروط بر آنکه آراى اکثریت کل راىدهندگان تعیین شده را اخذ کرده باشد، به عنوان رئیسجمهور معرفى مىشود. (۷)
در ایران نیز براى انتخاب رهبر، مردم هر استان یک نفر را به عنوان نماینده مجلس خبرگان رهبرى (در استانهایى که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارند، به نسبت هر پانصد هزار نفر یک نماینده افزوده خواهد شد) انتخاب مىنمایند، سپس مجموع نمایندگان منتخب مردم استانها، مجلس خبرگان رهبرى را تشکیل مىدهند و با توجه به صفات و شرایطى که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران براى رهبر مشخص نموده است (۸) ،فردى را که واجد شرایط مذکور در قانون اساسى مىباشد به عنوان ولىفقیه انتخاب مىنمایند. (۹) یکى از تفاوتهاى هیات انتخابکنندگان رئیسجمهور در امریکا با مجلس خبرگان درایران، این است که
اعضاى هیات انتخابکنندگان هر چهار سال یک بار و صرفا به منظور انتخاب رئیسجمهور در آن دوره انتخاب مىشوند و پس از تعیین رئیسجمهور، وظیفه آنها خاتمه مىپذیرد، اما اعضاى خبرگان در ایران براى مدت هشتسال انتخاب مىشوند (۱۰) و غیر از تعیین رهبر، وظیفه نظارت بر اعمال و شرایط او را نیز بر عهده دارند.
در کشورهاى امریکا و فرانسه، رئیسجمهور عالىترین مقام رسمى کشور مىباشد. در انگلستان، پادشاه این نقش را بر عهده دارد، اما نقش او کاملا نمادین و تشریفاتى است. (۱۱) در جمهورى اسلامى ایران، عالىترین مقام رسمى کشور ولىفقیه و سپس رئیسجمهور مىباشد. (۱۲)
ولىفقیه و رئیسجمهور در ایران و رئیسجمهور امریکا، هر یک در برابر وظایف و اختیارات خود مسؤولیت دارند، اما در فرانسه، اصل بر عدم مسؤولیت رئیسجمهور است، مگر در صورت ارتکاب خیانتبه کشور. (۱۳)
مدت دوره ریاست جمهورى در ایران و امریکا چهار سال، و در فرانسه هفتسال مىباشد. مدت تصدى مسؤولیت ولىفقیه مشخص نگردیده و مادامالشرایط است. دوام و بقاى رهبرى منوط به دارا بودن و حفظ شرایط رهبرى است؛ یعنى در صورتى که رهبر، شرایط رهبرى را از دستبدهد، مجلس خبرگان رهبرى که نسبتبه اعمال و شرایط رهبر نظارت دارد در مورد برکنارى او تصمیم خواهد گرفت. در انگلستان شخص پادشاه به صورت مادامالعمر به سلطنت مىپردازد و سلطنت او هیچ نوع محدودیت زمانى ندارد.
انتخاب مجدد رئیسجمهور امریکا، براى دو دوره متوالى امکانپذیر است، اما رئیسجمهور ایران، پس از دو دوره متوالى، با فاصله یک دوره مجددا مىتواند در صورت احراز شرایط، به عنوان رئیسجمهور انتخاب گردد. در فرانسه هیچ نوع محدودیتى براى انتخاب رئیسجمهور وجود ندارد و رئیسجمهور مىتواند در هر دوره با احراز شرایط لازم، آراء اکثریت را به خود جلب نماید و به عنوان رئیسجمهور انتخاب شود.
رؤساى جمهورى در کشورهاى ایران، فرانسه و امریکا و همچنین ولىفقیه در ایران، حتشرایطى قابل عزل مىباشند، اما در انگلستان، هیچ راه قانونى براى برکنارى پادشاه وجود ندارد.
شرایط عزل مقامات موردنظر متفاوت است؛ رئیسجمهور امریکا در صورتى که با راى ۲۳ نمایندگان مجلس سنا محکوم شناخته شود، از سمتخود برکنار مىشود. در فرانسه اگر رئیسجمهور مرتکب جرم خیانتبه کشور شود، فقط توسط مجلسین (ملى و سنا) با راىگیرى علنى اکثریت مطلق اعضاى تشکیل دهنده آنها مورد پیگرد قرار مىگیرد و توسط دیوان عالى عدالت محاکمه مىگردد (۱۴) و شوراى قانون اساسى با اکثریت مطلقآراء خود، مىتواند رئیسجمهور را از کار بر کنار نماید.
در جمهورى اسلامى ایران، رهبرى در حین انجام وظایفش، تحت نظارت مجلس خبرگان رهبرى مىباشد. مجلس خبرگان مىتواند با توجه به هر یک از دلایل زیر، رهبر را از سمتخود عزل نماید. (۱۵)
۱ ناتوانى رهبر از انجام وظایف قانونى خود؛
۲ از دست دادن یکى از شرایط رهبرى؛
۳ فاقد بودن برخى از شرایط رهبرى از ابتدا.
همچنین در جمهورى اسلامى ایران، رئیسجمهور به دو طریق از کار خود برکنار مىشود:
۱ در صورتى که ۲۳ کل نمایندگان مجلس شوراى اسلامى به عدم کفایت رئیسجمهور راى دهند و رهبرى هم راى آنها را تصویب نماید.
۲ در صورتى که دیوان عالى کشور حکم به تخلف رئیسجمهور از وظایف قانونىاش بدهد و حکم مذکور مورد تصویب رهبرى قرار گیرد. (۱۶)
در انگلستان، هیچ مقام و نهادى صلاحیتبرکنارى پادشاه را ندارد.
در کشورهاى ایران (۱۷) ،فرانسه (۱۸) و امریکا (۱۹) ،ریاست قوه مجریه با رئیسجمهور و در انگلستان بعهده نخستوزیر مىباشد. (۲۰) البته در ایران، پس از انتخاب رئیسجمهور توسط مردم، امضاى حکم ریاست جمهور با رهبر مىباشد.
در کشورهاى ایران و فرانسه، مسؤولیت اجراى قانون اساسى، با رئیسجمهور است. اما در امریکا نظارت بر اجراى قانون اساسى بر عهده دیوان عالىکشور است ولى قضات دیوان عالى کشور، توسط رئیسجمهور انتخاب مىشوند. (۲۱)
در کشور فرانسه، رئیسجمهور فردى را به عنوان نخستوزیر برمىگزیند. (۲۲) در انگلستان، پادشاه، رهبر حزب اکثریت نمایندگان را به عنوان نخستوزیر انتخاب مىکند. (۲۳) در کشور امریکا، در جریان انتخابات ریاست جمهورى، همزمان با انتخاب رئیسجمهور، معاون او نیز توسط هیئت انتخابکنندگان تعیین مىشود. (۲۴) اما در ایران، رئیسجمهور شخصا معاون خود را انتخاب مىنماید. (۲۵)
در انگلستان عزل و نصب وزرا و یا قبول استعفاى آنها، بر عهده نخستوزیر است. (۲۶) در امریکا، رئیسجمهور با کسب موافقت کمیتههاى مربوطه در مجلس سنا، وزرا را تعیین مىنماید (۲۷) اما در عزل وزرا رئیسجمهور شخصا اقدام مىنماید. [ عرف سیاسى چنین است که همواره مجلس سنا به وزراى پیشنهادى رئیسجمهور راى مىدهد،] در جمهورى اسلامى ایران، وزرا با تعیین رئیسجمهور و کسب راى اعتماد مجلس شوراى اسلامى منصوب مىشوند، اما عزل آنها به دو صورت امکانپذیر است: ۱ مستقیما توسط رئیسجمهور؛ (۲۸) ۲ از طریق راى عدم اعتماد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى. (۲۹) در فرانسه، رئیسجمهور، نخستوزیر را منصوب مىنماید و به پیشنهاد نخستوزیر، اعضاى دیگر دولت [ وزرا] را نصب و عزل مىنماید. (۳۰)
ریاست هیات وزیران، در ایران، فرانسه و امریکا بر عهده رئیسجمهور است، ولى در انگلستان بر عهده نخستوزیر مىباشد. همچنین عزل و نصب مقامات عمده قوه مجریه در کشورهاى ایران، فرانسه و امریکا از اختیارات رئیسجمهور و در انگلستان از اختیارات نخستوزیر مىباشد.
تعیین سفرا و نمایندگان دیپلماتیک در کشورهاى ایران، فرانسه و امریکا با رئیسجمهور و در انگلستان بر عهده نخستوزیر است. پذیرش استوارنامه سفرا و نمایندگان کشورهاى خارجى در ایران، فرانسه و امریکا به عهده رئیسجمهور و در انگلستان از اختیارات پادشاه مىباشد.
فرماندهى کل نیروهاى مسلح و نصب و عزل مقامات عالىرتبه کشورى و لشکرى، در کشورهاى فرانسه و امریکا با رئیسجمهور است و در ایران از اختیارات ولىفقیه مىباشد. اختیارات مذکور در کشور انگلستان متعلق به پادشاه است، اما نقش پادشاه دراین زمینه مانند سایر موارد، تشریفاتى مىباشد و عملا نظرات نخستوزیر تعیینکننده خط مشى است.
اعلان جنگ و صلح، در کشور ایران از اختیارات ولىفقیه است. در فرانسه اعلام جنگ با اجازه پارلمان و در انگلستان با پادشاه مىباشد و در کشور امریکا اعلان جنگ و صدور مجوز اقدام مقابله به مثل و وضع قوانین مربوط به متصرفات زمینى و دریایى از اختیارات کنگره مىباشد.
ریاستشوراى عالى دفاع و یا شوراى عالى امنیت ملى، در ایران، فرانسه و امریکا بر عهده رئیسجمهور و در انگلستان بر عهده نخستوزیر است.
تعیین عالىترین مقام قضایى و یا دیوان عالى کشور و همچنین عفو و تخفیف مجازات محکومان، در کشورهاى فرانسه و امریکا، از اختیارات رئیسجمهور و در جمهورى اسلامى ایران متعلق به ولىفقیه مىباشد و در کشور انگلستان در اختیار پادشاه است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.