مقاله در مورد شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان دارای ۱۲۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان :

شناخت مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان

چکیده مطالب
دنیای کودکی و نوجوانی از حیث خاص بودن، شگفت آور است و بدین علت از دنیای بزرگسالان، جدا می‌شود. در واقع، کودکان و نوجوانان، هر کدام سلسله رفتارها، نگرش‌های و افکار منحصر به خود را دارند و از این رو با هم برابر تلقی نمی‌شوند. بدین جهت نباید پنداشت که آن‌ها رویدادها و پدیده‌ها را یکسان ادراک و تفسیر می‌کنند. کنجکاوی را نیز باید از خصیصه‌های اصلی این سنین محسوب کرد. تحقیقات، نشان می‌دهد که کودکان و نوجوانان،‌ علاقه وافری به سر درآوردن از

مجهولات و اتفاقات کوچک و بزرگ دارند. گرچه کنجکاوی کودکان به دلیل آن که هنوز مقررات و محدودیت‌های اجتماعی را تجزیه نکرده‌اند از نوجوانان بیشتر است، با این حال، کودکان و نوجوانان کنجکاو به راحتی تحت تاثیر محرکات محیطی قرار می‌گیرند و ممکن است به سرعت، عقیده یا نظرشان عوض شود.

این نحوه از عمل در پاره‌ای از موارد، موجب واکنش‌هایی می‌شود که همیشه برای والدین و بزرگسالان، قابل درک نیست ولی به هر حال،‌ نگاه و انتخاب آن‌ها را نشان می‌دهد.
باید توجه داشت که کودکان،‌ خیلی عینی گرا هستند یعنی باید ببینند و لمس کنند تا باور نمایند ولی نوجوانان خیلی انتزاعی نگر از این رو اهل تأمل و قیاس بوده و با هر چالشی یا سوالی به راحتی کنار نمی‌آیند.

کودکان، به شدت تحت تأثیر خانواده و رفتار والدین قرار دارند و بر خلاف، نوجوانان از همسالان و عوامل اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‌پذیرند. البته باید به این مجموعه، برخی ویژگی‌های دیگر نظیر جنسیت کودکان. محدوده‌ی پیش از دبستان تا دبیرستان، شخصیت کودکان و نوجوانان را نیز افزود که با عنایت به تمامی این ویژگی‌ها، مدیریت رفتار و اندیشه‌ی کودکان و نوجوانان برای هر دوره معنادار می‌شود.

در رابطه با عدم دسترسی بسیاری از خانواده‌ها به آنچه که برای آینده فرزندانشان در نظر گرفته‌اند می‌توان به یک مورد بسیار مهم اشاره نمود و آن مسئله، روش تربیت خانواده‌هاست و اینکه تا چه حد روشهای آموزشی و تربیتی با اهداف در نظر گرفته شده هم سود و هم جهت است.
در حال حاضر بین تمام خانواده‌ها می‌توان بخوبی مشاهده کرد که والدین در خانواده در هر سطح اجتماعی که هستند تمام سعی و تلاششان در جهت تامین رفاه برای فرزندان است و حتی در این راستا از بیشتر خواسته‌های خود چشم پوشی نموده و امکانات موجود را به فرزندان خویش اختصاص داده و خود را از بسیاری امکانات برای تامین هر چه بیشتر رفاه فرزندانشان محروم می‌نمایند.
اگرچه که تامین رفاه برای خانواده هدفی بسیار پسندیده و نیکوست اما،‌ اگر عمیق تر و از زاویه دیگری به این مسئله بنگریم به نکات بسیار ظریفی دست خواهیم یافت.

مسلما وجود انحرافات اخلاقی در سطح جامعه باعث بروز حس بدبینی و عدم امنیت در نوجوانان است بدیهی است که وقتی نوجوانان از نظر اجتماعی احساس امنیت نکنند قادر به پذیرش مسئولیتهای خویش در جامعه نخواهند بود، پس ایجاد فضایی مناسب برای مشارکت نوجوانان و جوانان یکی از مسائلی است که باید در رابطه با مشکلات اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و راهبردهای مناسبی در این زمینه از سوی آسیب شناسان اجتماعی ارائه گردد.

و نکته آخر اینکه باید به علایق جوانان مورد توجه قرار دهند و جامعه باید به دختران اجازه و فرصت کافی در جهت ارائه تواییهایشان را بدهد و در واقع روی این قشر جوان که در حقیقت نیمی از جمعیت و نیروی کار مکمل را تشکیل می‌دهند حساب کرده و از این طریق با ایجاد زمینه‌های شغلی و فعالیتی باعث تداوم مشارکت ایشان در راستای تامین نیازهای جامعه باشند یعنی جامعه نباید از محول نمودن مسئولیت به این قشر پویا وحشت کند چرا که بحمدا… در حال حاضر بخوبی این مسئله را می‌توان در ابعاد وسیع اجتماعی مشاهده کرد.

و جامعه باید در راستای حل اختلالات عاطفی و روانی و اجتماعی کودکان، نوجوانان و جوانان تلاش کند و راه حل‌های موفقیت آمیزی را به آنها گوشزد کنند.

پیشگفتار:
رفتار درمانی شناختی، رشد و توسعه جدیدی در درمان روان شناختی، به شمار می‌آید. با این همه، در این مدت کم، توانسته است علاقه زیادی را در متخصصان بالینی، به خود معطوف سازد. سه دلیل عمده، برای این علاقه وجود دارد.
نخست آن که روشهای شناختی – رفتاری، بر عکس سایر شکلهای رفتار درمانی، مستقیماً با افکار و احساسات – که در تمامی اختلالهای روانی از اهمیتی آشکار برخوردارند سر و کار دارند. دوم آن که رفتار درمانی شناختی، شکافی را که بسیاری از درمانگران بین روشهای صرفاً رفتاری و روان درمانیهای پویا احساس می‌کنند، پر می‌سازد.

سوم آن که این روشهای جدید درمانی، بر عکس روان درمانی پویا، پایه‌های علمی دارند و قابلیت بیشتری در ارزیابی فعالیتهای بالینی از خود نشان می‌دهند. برای درمان اختلالهای افسردگی بود که رویکردهای شناختی، توجه اکثر درمانگران را به خود جلب کرد. البته امروزه رفتار درمانی شناختی، کاربردهای بس وسیعتری دارد و بسیاری از آنها به مواردی مربوط می‌شوند که با استفاده از سایر روشها نمی‌توان آنها را به سادگی و به طرز مؤثری درمان کرد.

مقدمه
سپاس فراوان به درگاه آفریدگار توانا که فطرت خداجویی را در وجود انسان به ودیعت نهاد و مسیر تربیت صحیح را فرا روی او گشود، و خلقت را در راستای رفع احتیاجات و نیازهای انسانی بشریت سامان داد.
درود بیکران بر مربیان و بزرگ مربی عصر بیداری ملت‌ها، روح خدا، خمینی کبیر، او که با اخلاص و ایثار راه نوین «چگونه تربیت کردن» را به همگان آموخت و درود بر یار وفادار او ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت اله خامنه‌ای اسوه و الگوی تربیت و نمونه انسانی الهی برای جوانان بوده است.
درباره رفتار درمانی شناختی، مطالب زیادی، چه به صورت کتاب و چه به صورت مقاله، نوشته شده است. اما فقط بخش بسیار کوچکی از این نوشته‌ها، به جنبه‌های عملی درمان اختصاص یافته است. به همین دلیل، برای یک درمانگر علاقه مند دشوار است که بتواند مناسب بودن بیمار برای این نوع درمان را تشخیص دهد و به اجرای روشها بپردازد.

بی‌شک، برای یادگیری هر روش درمانی تازه‌ای، تجربه نظارت شده‌ای لازم است و همین طور مطالعه.
بدین ترتیب، مسائل نظری مورد لزوم، به خوبی درک می‌شوند، شرکت در جلسه‌های سرپرستی، سودمندی بیشتری خواهد داشت.
و هدف از نوشتن مقاله برای هر دانش آموزی که در هر سطح که باشد آشنایی نسبی در مورد اخلاق و رفتار روانی و اجتماعی همسالان خود و کسانی که در اطراف با آنها ارتباط دارد نیست و ما در این پژوهش سعی کردیم برخی از مشکلات نوجوانان و جوانان را برشماریم تا خودمان با آنها آشنا شده و دیگران هم با استفاده از این مقاله با آن آشنایی پیدا کنند.

تعاریف واژه ها:
تعاریف، واژه‌های ناهنجاری رفتاری، مشکل رفتاری، اختلال رفتاری غیر عادی و غیره … جهت اصطلاح ناهنجاری‌های رفتاری، یا مشکل رفتاری در کتابهای متعدد روانشناسی و در طبقه‌بندی‌های بین‌الملل به کار گرفته شده است که هر کدام بر یک ویژگی یا بخشی از مشکلات یا واژه‌های مختلف اشاره کرده‌اند، ولی همه‌ی آنها اتفاق نظر در یک تعریف مشترک نداشته‌اند. دلیل آن قابل توجیه است زیرا شناخت تفاوت بین مرز یک رفتار مطلوب و مناسب با رفتار نامناسب، مشکل است و از طرفی چه مجموعه‌ای از ویژگی‌های رفتاری با توجه به فرهنگها و جوامع مختلف می‌تواند نشانه اختلال، یا مشکل باشد. با توجه به مشکل فوق تعدادی از اصطلاحات ارائه می‌گردد.

۱) اختلال سازگاری (اختلال در انطباق، ناسازگاری) واکنش فاقد سازگاری در مقابل موقعیتها و حوادث مشخص زندگی که انتظار می‌رود در صورت از میان برداشته شدن آن‌ها دوام نداشته و خاموش شود.
۲) رفتار ناسازگارانه: هر فعالیتی که از لحاظ مهارت فرد برای دست و پنجه نرم کردن مؤثر با مشکلات استرس‌های زندگی که جنبه‌ی غیر عملی و ضد سازندگی داشته باشد.
۳) انحراف رفتار: تغییر مرضی تمایلات عاطفی و اخلاقی به هنجار که به شکل رفتارهای عجیب غیر اخلاقی و ضد اجتماعی بروز می‌کند همانند انحراف جنسی، انحراف ذائقه و غیره.
۴) ناهنجاری‌ها: به معنای وسیع کلمه به فردی اطلاق می‌شود که منابع عقلی، تعادل روانی،‌ و رفتار معمولی او از اندازه و قاعده‌ی عمومی به دور است. در این معنای وسیع می‌توان تقریباً تمام آسیب‌شناسی ذهنی را گنجانید. اما در عمل، این مفهوم برای مشخص کردن کودکان و نوجوانانی که به علت تاخیر عقلی یا حالت نوروزی یا اختلالات کم و بیش شدید شخصیتی، شکل سازش با زندگی خانوادگی و اجتماعی را دارند،‌ اطلاق می‌شود. به همین دلیل امروز به کودک «سازش نایافته» هم اطلاق می‌شود.

۵) غیر عادی: اصطلاحی است که از لحاظ تعریف و کاربردی دستخوش تغییرپذیری چشمگیری می‌باشد و آن را از نظر پسیکو پاتولوژیک معادل خام و خشن محسوب نموده‌اند و آن را بر اساس ضوابط گوناگون تعریف نموده‌اند:
الف: از لحاظ معیاری یا آماری، می‌توان،‌ هر فعالیت روانی یا رفتاری را که از میزان میانگین فرهنگ یک جامعه منحرف شد غیر عادی یا (آنورمال) است.
ب: از دیدگاه ذهنی به آن پدیده‌هایی که از نظر پسیکو پاتولوژی غیر طبیعی و غیر عادی گفته می‌شود که برای فرد تولید درد و ناراحتی نموده و شخص را وادار به طلب کمک از دیگران بنماید.
ج: از لحاظ تئوری به آن گروه از انحرافات رفتاری گویند که از لحاظ مفهوم نظری به فعالیت‌های عادی و طبیعی (آنورمال) گفته می‌شود که نمایانگر یک اختلال روانی باشد.
۶) اختلال روانی: نوعی یبماری است که با تظاهرات روانشناختی و رفتاری ه

راه است و نیز آشفتگی‌ای که ممکن است ناشی از یک بیماری بیولوژیک و یا اجتماعی و یا روانشناختی و یا حتی ژنتیک یا شیمیایی باشد که در هر بیمار تظاهر و نشانه‌ای به خصوص دارد.
۷) در مورد نابه‌هنجاری: اتفاق نظر کلی وجود ندارد ولی ملاک‌هایی را در نظر گرفته‌اند نظیر انحراف از هنجارهای آماری، انحراف از هنجارهای اجتماعی، غیر اجتماعی بود، و پریشانی شخصی.
۸) در طبقه‌بندی I.C.D اصطلاحات مشکل، اختلال را بدین ترتیب توضیح داده است که: کاربرد مشکل، بدین دلیل صحیح نیست به کار گرفته شود که در فرهنگ‌های مختلف معانی متفاوتی دارد و از جانبی با «مرض» و «بیماری» تداخل پیدا می‌کند. و اصطلاح «اختلال» مناسب‌تر است چون این اختلال به مجموعه‌ی قابلیت‌های تشخیصی بالینی، نشانه‌ها یا رفتارهایی اطلاق می‌شود که در بیشتر موارد همراه با درماندگی‌ست و به صورت تداخل در کارکردها و کاهش یا میزان کارآیی فرد تجلی می‌کند و به طور یکنواخت و همیشگی هم در درون فرد یا گروه اجتماعی تجلی می‌کند.
پس عادت ساده‌ی رفتاری را مشکل و عادت شدید مختل کننده‌ی وضعیت درونی فرد را اختلال می‌خوانند. همان گونه که در تعاریف فوق آمده ما متوجه می‌شویم که اصطلاحات متعددی در کتاب‌ها ارائه گشته و کلماتی مانند: نابه هنجاری، انحراف رفتار، رفتار غیر عادی، رفتار ناسازگارانه، اختلال روانی مصطلح شده است، اما با توجه به فرهنگ جامعه‌ی ما و مسائلی که در مدرسه،‌ مربیان و مشاوران با آن روبه رو هستند بایستی بعضی از اصطلاحاتی که بار منفی آنان زیاد است و ممکن است که منجر به آسیب‌های روانی گردد، این گونه اصطلاحات را نباید به کار برد و از واژه‌ی مصطلح‌تری که در جامعه کمتر واکنش منفی ایجاد می‌کند،‌ استفاده نمود. مانند واژه‌ی مشکل رفتاری که یک واژه‌ی قابل قبولی هم هست و تعریف آن هم از مجموعه‌ی همان تعاریف بالا

می‌باشد پس به طور کلی باید گفت: «مشکل رفتاری را به رفتار فردی اطلاق می‌کنند که بدون پایین بودن بهره‌ی هوشی، تعادل روانی و رفتاری او از اندازه عمومی اجتماع خود به دور بوده، و دارای شدت،‌ تکرار و مداومت در زمان‌ها و مکان‌های متعدد می‌باشد به طوری که در عملکردهای رفتاری، تحصیلی دچار درماندگی و یا کاهش میزان کارآیی فردی گردد.»
اکنون بهتر است بعضی از لغات فوق را با مثال‌هایی توضیح دهیم تا تفاوت بین یک رفتار مشکل‌دار را با رفتارهای عادی شناخته شود.

(۱) «رفتاری که از قاعده‌ی عمومی رفتارهای اطراف خود به دور است.» بعضی از رفتارها هستند که در فرهنگ یا جامعه‌ای،‌ عادی تلقی می‌گردند ولی در جامعه و محیط دیگری غیر عادی می‌باشند مثلاً کشیدن سیگار و در محیط مدرسه و لباس‌هایی که رنگ‌های زننده دارند در محیط‌های عمومی ما، برای دختران، مناسب نمی‌باشد ولی در جوامع دیگری عادی تلقی می‌گردد. و یا برداشتن اشیاء دیگران به طور پنهانی رفتاری غیر عادی می‌باشد، زیرا یک فرد متعادل روانی قادر به کنترل خواسته‌های خود می‌باشد.
(۲) «شدت و تکرار و مداومت در زمان‌ها و مکان‌های متعدد» همه می‌دانیم وقتی فردی یکی از نزدیکانش را از دست می‌دهد دچار اندوه می‌گردد و بی اشتها می‌شود.
وای چه بسا تا مدتی با به بار آوردن خاطرات فرد فوت شده گریه می‌کند. اما اگر کودکی یا نوجوانی تا سال‌ها این اندوه را حفظ کرده و به شدت هم دچار بی‌اشتهایی گشت و به صورت مکرر فرد مورد نظر را به آورد و هر بار نیز برایش گریه نمود و در زندگی روزمره‌اش دچار آشفتگی ارتباطی گردید، آیا این رفتار او دیگر یک رفتار عادی و بدون مشکل است: یا اگر دانش‌آموزی در طول سال یک یا دو، سه بار تکلیف خود را فراموش و همراه خود نیاورد و یا اینکه دو سه بار آن تکلیف را عمداً انجام ندهد رفتار او رفتار مشکل زا تلقی نمی‌گردد ولی اگر هفته‌ای دو یا سه بار این عمل تکرار شود و سوابق او در سال‌های گذشته نیز چنین مسئله‌ای را نشان دهد دیگر مشکل او یک مشکل رفتاری را نشان می‌دهد. توجه کنید شاگردی که سعی می‌کند با خنده‌ی بلند، یا سؤالات بی‌جا در کلاس درس وضعیت عادی کلاس را به هم بریزد و یا در کلاس شوخی‌های نابه‌جا با همشاگردی‌های خود بکند به او مشکل دار می‌گوییم.
دقت نماییم این اعمال باید دارای شدت،‌ تکرار، و مداومت باشد آن هم در زمان و مکان نامناسب زیرا همه کودکان و نوجوانان در زنگ‌های استراحت و در منزل با دوستان خود شوخی می‌کنند یا سؤالاتی را مطرح می‌کنند که خیلی هم ممکن است مناسب نباشد ولی در چنین مواقعی زمان و مکان نامناسبی را در برندارد.
(۳) «درماندگی و یا کاهش میزان کارآیی» کودکی که از جدایی والدین در سن بالای ۷ سال به شدت نگران است و در مدرسه مضطرب است و او به هیچ وجه مایل به توقف در مدرسه نیست و افزون بر این، شب‌ها دچار کابوس می‌شود، و راندمان کار مدرسه‌ی او پایین می‌آید یا این فرد دارای رفتار رشد نیافته‌ی اجتماعی است یا نوجوانی که مرتب با دیگران درگیری فیزیکی پیدا می‌کند و

اُفت تحصیلی دارد و اغلب دوستانش او را طرد می‌کنند و در ارتباط با خانواده‌اش همیشه مشکل دارد و حتی ترک منزل می‌کند، این در واقع دارای رفتاری نپخته و رشد نیافته اجتماعی می‌باشد. به طور خلاصه این گونه کودکان و نوجوانان مرتب از طرف اطرافیان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم طرد می‌شوند. خانواده بعد از مدتی که از رفتار آنها می‌گذرد و به اصطلاح از دست آنها خسته شده و رهایش می‌کنند و یا به یک جدال دائمی با او می‌پردازند، در مدرسه مرتب در دفتر از آنها بحث می‌شود، کادر مدرسه هر کدام به نحوی از او گله و شکایت دارند و بارها به دفتر مدرسه احضار می‌شود و یا والدین مورد بازخواست قرار می‌گیرند، در هر صورت به عنوان موردی که نیاز کمک دارد شناخته می‌شود.

تعریف رفتار هنجار یا رفتار سازشی
تعریف رفتار هنجار یا رفتار سازشی از تعریف ناهنجاری یا اختلال مشکل‌تر است و ما در این جا سعی می‌کنیم تفاوت ویژگی‌های یک رفتار هنجار را از یک رفتار ناهنجار باز شناسیم و تعاریفی را در جهت شناخت آنها ارائه می‌دهیم.
۱)‌ رفتار سازشی یا انطباقی: عبارتست از هر نوع رفتاری که بتواند توانایی و مهارت ارگانیسم را برای وفق دادن فرد با یک موقعیت محیطی به خصوص افزایش دهد.
۲) انطباق یا سازگاری: رابطه‌ی یک فرد با محیط و یا خود درونی شخص را گویند.
۳) به هنجار: یک فرد زمانی به هنجار است که مشخصات او در داخل محدوده‌ی تغییرات جمعیتی که وی به آن تعلق دارد قرار گرفته باشد.
۴) به هنجار: سازگاری فرد در مقابل محیط همراه با ویژگی‌هایی نظیر کارآمدی در ادراک، خودشناسی، توانایی در کنترل اختیاری رفتار، عزت نفس و پذیرش، توانایی در برقراری روابط محبت آمیز و با دوری در فعالیت‌های کاری پس به طور کلی می‌توان نتیجه گرفت که فرد بدون مشکل و به هنجار فردی است که قادر باشد از مواهب زندگی به طور صحیحی بهره گرفته و از زندگی خود لذت

ببرد و آن گاه توانایی‌های خود را در راه سازندگی جامعه به کار گیرد و در مکان‌های مختلف، رفتار معقول و قابل قبول اجتماعی گروهی را از خود بروز دهد و در هنگام شادی دیگران، در شعف آنها شرکت نمایند و در غم دیگران، به حد مناسب،‌ اندوه نشان می‌دهد و متناسب با سن و جنس خود رفتار نماید، به حقوق دیگران احترام بگذارد و از خود بیش از حد توانایی یا کمتر از حد، انتظار نداشته باشد. اینچنین است که این شخص در مدرسه و خانواده مورد قبول است و حداقل درگیری‌های اجتماعی و گروهی را برای خود و اطرافیان خود ایجاد می‌کند و متناسب با استعداد خود در درونش هم پیشرفت می‌کند.

ماهیت استرس
استرس اصطلاح مبهمی است که برای توصیف وضعیت شی یا شخصی که موجب فشار روانی می‌شود، احساسات و پاسخ‌های جسمانی که در فرد بوجود می‌آید و نتایج حاصله، بکار می‌رود. چه این امر رفتاری باشد چه شناختی و چه فیزیولوژیایی (های وارد – ۱۹۹۸) شاید در این جا مفید باشد که بین منابع استرس (عوامل فشارزا) واکنش‌های استرسی (پاسخ‌های استرسی) و استرس (فشار روانی) که تعریف فوق به آنها بر می‌گردد، تمیز قایل شویم.
عوامل فشارزا رویدادهایی هستند که فرد مشاهده (دریافت) می‌کند و سلامت روانی و جسمانی او را به خطر می‌اندازد. عوامل فشارزا ممکن است داخلی (مثل درد) خارجی یا محیطی (مثل تغییرات در محیط مانند گرما، ازدحام و سر و صدا) یا اجتماعی (مثل ایراد سخنرانی) باشد.

واکنش‌ها یا پاسخ‌های استرسی مربوط به واکنش‌ها در مقابل عوامل فشارزای فوق است این واکنش‌ها ممکن است شامل تغییرات برخی که در اعمال فوری (اورژانسی) بوجود می‌آیند (پاسخ جنگ یا گریز) و واکنش‌های روانشناختی (مثل اضطراب، عصبانیت و خشم، بی‌تفاوتی و افسردگی و آسیبهای شناختی) باشند. استرس (فشار روانی) حالتی است که وقتی مردم با رویدادهایی مواجه می‌شوند که آنها را خطرناک و تهدید کننده سلامت روانی و جسمانی خود می‌یابند، رخ

می‌دهد. این نتیجه وقتی حاصل می‌شود که مثلاً یک شخص احساس کند که نیازهای آن فراتر از توانایی موجود او برای پاسخگویی مؤثر به آن نیازهاست. بطور خلاصه، استرس حالتی است که توسط عوامل فشارزا بوجود می‌آید و منجر به تولید پاسخ‌های استرسی می‌شود. این پاسخ‌ها بمنظور کنار آمدن اثربخش با یک وضعیت ناخوشایند، طراحی و اجرا می‌شوند.
چالشها هنگامی صورت می‌گیرد که فرد تشخیص می‌دهد که ارتباط بین استرس و واکنشهای

استرسی ممکن است پیچیده و درهم برهم شود. مثلاً افزایش گرما ممکن است خوشایند یا ناخوشایند باشد، این امر بستگی به این دارد که یا ما در محیط و اتاق گرمی مشغول کار باشیم یا در کنار ساحلی دراز کشیده باشیم. الگوی تعاملی استرس (لازاروس و فالکمن، ۱۹۸۴)
لازاروس و فالکمن عقیده داشتند که تعبیر و تفسیر رویدادهای استرس آمیز خیلی مهمتر از خود رویدادهاست. این تعبیر و تفسیر عبارت است از تهدیدها، خطرات و چالشهای بالقوه و اینکه تا چه حد در اراده و کنترل آنها مطمئن هستیم.
این امر توانایی ما را در کنار آمدن و سازش با استرس معین می‌کند. مثلاً از دست دادن شغل ممکن است برای فردی که مهارت دیگری ندارد و یا فرصت بازگشت مجدد به کار را ندارد، بسیار استرس‌زا باشد در حالی که، برای فردی که فعلا در جست جوی رشد و پیشرفت در جهات متفاوتی است، فقط در حد خفیف استرس‌زا باشد. لازاروس و فالکمن اصولاً با انسانها بیش ا

ز حیوانها در گسترش تحقیقات و نظریه خود کار کردند. این امر در تأکید آنها در نیاز به ملاحظه سطح بالایی از تواناییهای شناختی نظیر ارزیابی، در توصیف استرس منعکس شده است.

لازاروس و فالکمن عقیده داشتند که انسانها در مقایسه با حیوانات در مقابل نوع ویژه‌ای از استرسها (به دلیل سبکی که در زندگی دارند) و محیطی که در آن زندگی می‌کنند، استعداد ابتلای بیشتری دارند.
لازاروس و فالکمن استرس را به مثابه «یک ارتباط ویژه بین شخص و محیط که شخص آن را به منزله فشار و زیاده‌روی در منابع و ظرفیت‌ها و بخطر انداختن سلامت و رفاه خود ارزیابی می‌کند» می‌دانند. این دیدگاه یک رویکرد تعاملی را ارائه می‌دهد که بر تعامل بین شخص و محیط او در تعیین استرس تاکید می‌ورزد.

هم چنین بر اهمیت ارزیابی در تعیین ماهیت این تعامل تاکید می‌کند و استرس را فقط در شرایطی که تهدیدآمیز، چالش انگیز یا بالقوه مضر باشد، مورد ملاحظه قرار می‌دهد.
لازاروس و فالکمن (۱۹۸۴) سه شکل ارزیابی را در کنار آمدن با استرس تعریف می‌کنند:‌ اول، ما یک ارزیابی اولیه از موقعیتی که در آن قرار داریم، بعمل می‌آوریم. این ارزیابی بوسیله ارزیابی شناختی اثر موقعیت (یا محرک) در سلامت انجام می‌گیرد. یک رویداد واحد ممکن است بمنزله امری نامربوط، مثبت (بی خطر) یا استرس‌زا ارزیابی شود. ارزیابی یک رویداد بعنوان نامربوط معمولاً بر هیجانات ما تأثیر نمی‌گذارد. مثبت ارزیابی کردن رویداد بدین معنی است که آن رویداد بر پدیده‌های خوبی دلالت دارد.
ارزیابی استرس آمیز بودن رویداد ممکن است بدین معنی باشد که آن رویداد، مضر و خطرناک، تهدیدآمیز و چالش برانگیز باشد. بعلاوه، هر کدام از این ارزیابیها هیجانهای متفاوتی را بوجود

می‌آورد. لازاروس و فالکمن «ضرر» یا خطر را بعنوان ضربه روانشناختی قلمداد می‌کند که قبلاً صورت گرفته است. مثل بسیاری با آسیب‌دیدگی «تهدید» به مثابه پیش‌بینی ضرر و صدمه ارزیابی شده و نیز «چالش» به عنوان اطمینان و اعتماد به نفس شخص در فایق آمدن بر نیازهای مشکل تعریف شده است.
ارزیابی مبتنی بر آسیب ممکن است عصبانیت، تنفر، پریشانی و غمگینی بوجود آورد. ارزیابی ته

دید ممکن است نگرانی، اضطراب یا ترس بدنبال داشته باشد و ارزیابی چالش ممکن است پیش بینی، انتظار و برانگیختگی (تهییج) بوجود آورد. این هیجانات بطور مستقیم استرس تولید نمی‌کنند ولی در ارزیابی فرد از یک رویداد غیر مستقیم دخالت دارند.
بعد از این ارزیابی، ما یک ارزیابی مجدد (ثانویه) از موقعیتهای استرس‌زایی که در آن قرار داریم و با طرح این سوال که چگونه ما به بهترین وجه می‌توانیم با موقعیت کنار بیایم بعمل می‌آوریم. سؤالهای مربوط در اینجا مطرح می‌شود که چه گزینه‌ها و امکانات انتخابی برایم فراهم است؟ تا چه حد احتمال و امید وجود دارد که طرح و برنامه و شیوه من برای کاهش استرس موفقیت‌آمیز باشد؟ و «آیا این شیوه عمل ناراحتی مرا تسکین خواهد داد؟»
سرانجام، ما ارزیابی مجددی را از موقعیتهای استرس‌زا و پاسخمان نسبت به آن موقعیت، را با استفاده از تغییر و اصلاح اطلاعات قابل دسترس بعمل می‌آوریم. این امر به ماهیت تعاملی این الگو تأکید می‌کند و تعامل بین شخص با محیط اطرافش را در طول زمان نشان می‌دهد. ارزیابی مجدد ممکن است ضرورتاً استرس را کاهش ندهد. در حقیقت، ممکن است ارزیابی مجدد استرس را افزایش دهد چنانچه مثلاً یک محرکی که قبلاً بی‌خطر یا نامربوط بوده، بعداً ممکن است تهدید کننده تلقی شود.
ارزیابی الگوی تعاملی استرس از دیدگاه لازاروس و فالکمن
این الگو بطور موفقیت آمیزی خصوصیات فعال استرس را به هم پیوسته و یکپارچه کرده است. این الگوی تعاملی هم چنین بر نیاز به لحاظ کردن عوامل شناختی (مثل ادراک) در فهم پاسخهای استرس، تأکید کرده است.
مطالعات متعددی تاکنون تأثیر ارزیابی بر استرس را آزمایش کرده و نقش تفسیر یا ارزیابی در کنار آمدن با استرس را تأکید کرده‌اند (اوگون، ۱۹۹۶)
مدل تعاملی لازاروس و فالکمن (۱۹۸۴) بیش از آنکه توضیحی باشد، توصیفی است. گرچه طراحی آن خیلی زیباست. تحقیقات آینده، ساز و کار دقیق (فیزیولوژیایی، روانشناختی و غیره) آنچه را که در ارزیابی دخیل هستند، مورد بررسی دقیق قرار دهد و اینکه چگونه و با چه شیوه‌هایی این فرآیندها در واکنشهای استرس تأثیر می‌گذارند را مشخص کند.
استرس عاطفی:
استرس‌های عاطفی در کودکان شدت زیادتری دارد. کودکان در برزخی میان محبت و اطمینان و انحراف‌های طبیعی می‌مانند. پدر چوبی در یک دست و شلاقی در دست دیگر تهدید به آسیب بدنی و فشار اقتصادی می‌کند و مادر با ابراز محبت شدید او را می‌سوزاند. اگر پسر باشد ارتباط محکمی با مادر پیدا میکند حتی ممکن است مادر به تهدیدهای عاطفی پسر تسلیم شود.

سی. پی. آنی یان مؤلف کتاب درمان بیمار که یک کتاب درسی است نمونه‌ای کلاسیک از بحران عاطفی کودک بویژه در ارتباط با مادر به دست می‌دهد و به نقل تاریخچه‌ای می‌پردازد.
کودکی ده ساله با تیک‌های متعدد را برای درمان آوردند، شانه‌هایش را بالا می‌انداخت مرتب پلک می‌زد. شکلک در می‌آورد و دست راستش را تکان می‌داد. دلیل خاصی برای این رفتارهای غیر عادی پیدا نشد تا این که مددکار اجتماعی مجرب پس از چند بار رفتن به خانه‌ی او علت را پیدا کرد.

این کودک فرزند نوازنده ماهر پیانو بود، اما علاقه به نواختن موسیقی کلاسیک نداشت. او موسیقی مورد علاقه‌ی خود را می‌خواست و علاقه‌ای نداشت که امتحان نهایی پیانو را بگذراند. دوست داشت موسیقی مدرن بنوازد و همین امر سبب ناراحتی مادرش شده بود او خودش را بین علاقه مادر و موسیقی کلاسیک (که به آن بی‌علاقه بود) تقسیم کرده بود و سرگردان بود. بعد از مصاحبه‌ی پزشک با خانواده و تحصیل موافقت آنان طولی نکشید که تمام تیک‌های کودک برطرف شد.
«کنار آمدن سازش با استرس»
لازاروس و فالکمن کنار آمدن با استرس (سازش) را به عنوان «تغییر دادن مداوم کوششهای رفتاری و شناختی در جهت جامعه عمل پوشاندن به نیازهای ویژه‌ی داخلی و خارجی می‌دانند که به عنوان فشار آوردن بد و یا زیاده روی در منابع و ظرفیتهای شخص ارزیابی می‌شود. بنابراین کنار امدن با استرس یک فرایند است و آن چیزی که ما می‌آموزیم تا عمل کنیم بر اساس تجربیات

ما از موقعیتهای استرس‌زای قبلی است.
همچنین مشخص شد که کنار آمدن با استرس نیازمند تلاشی است که موقعیتها را تحت سیطره و اداره خود قرار می‌دهد. همچنین ما یاد گرفتیم که ممکن است فرد ضرورتاً از واکنشهای سازشی خود باخبر نباشد. کنار آمدن با استرس در شناخت اینکه سازش موفقیت‌آمیز مستلزم «سلطه» نیست، سودمند است. برخی امور در زندگی خارج از کنترل ماست و سازش بیشتر اداره کردن و مهار یک موقعیت است تا حل کردن موفقیت آمیز مشکلات.
دو نوع مهارت سازشی از نظر لازاروس و فالکمن ۱۹۸۴ وجود دارد: سازش مسأله محور و سازش هیجان محور. همانگونه که از اسمش پیداست راهبرد اولی روی خود کنار آمدن با موقعیت یا مشکل متمرکز است. مثل بازسازی ماهیت چالش. سازش هیجان محور بر اساس کنار آمدن با هیجان خود در ارتباط با موقعیت بیش از اداره کردن خود موقعیت قرار دارد. مثلاً ممکن است ما مکانیزمهای دفاعی مانند انکار یا جابجایی را برای حفظ خود از احساسات ناخوشایند نسبت به موقعیت بکار ببریم. مشکل در اینجا موقعی بوجود می‌آید که بجای استفاده از یک راهبرد که بطور مؤثر کنترل

استرس را میسر سازد. یک راهبرد سازشی نامناسب را اتخاذ کنیم «ممکن است روی احساسات همکاران در یک مشکل کاری تمرکز بیش از حد داشته باشیم» این راهبردهای متنوع موجب گسترش پرسشنامه‌هایی شده که در جستجوی شناخت شیوه‌های مختلف سازش می‌باشد.

یک نمونه‌ی آن «پرسشنامه‌ی سبکهای سازش» فالکمن و لازاروس (۱۹۸۸) است. این پرسشنامه از افراد می‌خواهد یک عنصر استرس‌زای ویژه را نام ببرد. (آغاز تحصیلات دانشگاهی) و سپس میزان استرس زا بودن آن تجربه را بر اساس مقیاس پنج درجه‌ای درجه‌بندی کند. در سازش مؤثر بسته به وضعیت سلامت یا سطح انرژی تفاوتهای فردی نیز وجود دارد،‌ افرادی که سطح بالایی از سرسختی یا سخت رویی را گزارش می‌کنند (کوبامیا ۱۹۷۹) یک ساختار شخصیتی مشتمل بر کنترل (مثلاً من می‌توانم در زندگی خود بر رویدادها تأثیر بگذارم) تعهد (مثلاً من یک احساس یا هدف و جهت در

زندگی خود دارم) و مبارزه‌جویی یا چالش (مثلاً من تغییر را به مثابه یک فرصت می‌بینم تا یک تهدید) دارند. آنها راهبردهای سازشی موفقیت‌آمیز بیشتری را گزارش می‌کنند. لازاروس و فالکمن هم چنین خاطر نشان ساخته‌اند که مهارتهای مؤثر حل مسأله مهارت‌های اجتماعی مطمئن منابع جسمانی (مادی) کافی و حمایت اجتماعی همگی در یاری به مردم برای اداره کردن (مهار) و موقعیتهای استرس‌زای خود بسیار اهمیت دارند.

«اداره (مهار) یا کنترل استرس»
قبلاً ملاحظه کردیم که افراد ممکن است شیوه‌های سازشی متفاوتی در پاسخ به استرس اتخاذ کنند. این شیوه‌ها بخشی از حیطه‌ی وسیع اداره‌ی استرس است که مداخلات درمانی در جهت مبارزه با استرس را مورد ملاحظه قرار می‌دهد. این روش‌ها فرد را در مقابل دوره‌هایی از استرس در آینده‌ی زندگی‌شان محافظت می‌کند کنترل استرس هم چنین ممکن است کاربرد بازخورد زیستی تغییر رفتار، درمان شناختی و تمرین را شامل شود. بعلاوه هیپنوتیزم مراقبه و روش‌های آرامش عضلانی نیز مورد استفاده قرار گرفته‌اند. فواید همه‌ی این شیوه‌ها در کنترل و یا پیشگیری استرس نشان داده شده و ثابت گردیده است.
ایمن سازی در مقابل استرس:
ایمن سازی در مقابل استرس (مایکبنام و کامرون ۱۹۸۳) بطور موفقیت‌آمیزی همان تکنیکهایی را که برای درمان درد و کنترل استرس مورد استفاده قرار گرفته بکار بسته است. ایمن سازی استرس شامل سه مرحله زیر است:
مفهوم سازی
اکتساب مهارت‌ها
تمرین و مرور ذهنی و پی گیری یا کاربرد
بحران هویت در نوجوانان
جست و جوی هویت یک کار دائم است و از زمانی که نوجوان متوجه قیافه خود در آیینه می‌شود و از خود می‌پرسد من چه کسی هستم، آغاز می‌شود. او از هیچ کس نبودن می‌هراسد و سرکشی و نافرمانی او با والدین، تلاش و کشمکش برای یافتن هویت خویش است.

تعریف هویت:
هویت که معادل واژه لاتین (Identity) می‌باشد یعنی اعتقاد به اینکه ما فردی متمایز از دیگران و همچنین شخص مهم و باارزشی هستیم. به عبارتی دیگر هویت عبارت از افتراق و ممیزی ا ست که فرد بین خود و دیگران می‌گذارد، هویت شخصی یک ساز و ساختار روانی اجتماعی است یعنی هم شامل طرز تفکرها و عقاید می‌شود که معرف فرد است و هم نحوه ارتباط فرد با دیگران را می‌رساند.

بحران هویت:
عدم موفقیت یک نوجوان در شکل دادن به هویت فردی خود اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب کودکی باشد یا شرایط نامساعد فعلی، بحران ایجاد می‌کند که بحران هویت یا گم گشتگی نام دارد. در هنگام بحران هویت نوجوان دچار تضادها و کشمکش‌های ضد و نقیض می‌شود، به پدر و مادر خود علاقه دارد و از طرفی به خاطر امر و نهی‌های مکرر آنها تنفر هم دارد، هم از نظر اقتصادی و عاطفی وابسته به آنان است و هم می‌خواهد مستقل عمل کند و با آنها مخالفت می‌کند، این تضادهای درونی به رفتارهای ضد و نقیض می‌انجامد و نوجوان را شدیداً دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی می‌کند.
بر اساس نظریه اریکسون اگر هویت شخصی نوجوان در طی زمان بر اساس تجربیات حاصل از

برخورد صحیح اجتماعی به تدریح ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد.
تعادل روانی وی تضمین می‌شود ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد جایگزین اعتماد گردد به جای تماس با مردم، نوجوان گوشه‌گیر و منزوی می‌شود و به جای تحرک به رکود گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت دچار ابهام در نقش شود تعادل روانی وی به هم می‌خورد.
در نظریه واقعیت درمانی گلاسر نیازهای اساسی انسان عبارتند از: «نیاز به عشق و محبت» و

«نیاز به احساس ارزشمندی». فرد باید دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن را بیاموزد. او باید در این دنیا شخصی را پیدا کند که دوستش داشته باشید و متقابلاً شخص دیگری نیز او را دوست بدارد اگر ممکن باشد اشخاص متعددی را، ولی حداقل یک نفر را دوست داشته و یک نفر نیز او را دوست بدارد. مفاهیم محبت و ارزشمندی، به قدری به هم نزدیک و وابسته است که می‌توان آن دو را در قالب یک واژه به هم پیوند داد و اصطلاح هویت را به کار برد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.