مقاله هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
11 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن دارای ۴۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن :

هنر دوران ساسانی – ایوان مدائن

شیوه هنر اشکانی با همان ویژگی بارز از روبرو و سه‌رخ سازی به دوره ساسانی منتقل شد و هنرمندان ساسانی به‌آن شکل و خصوصیت مطبوع و دلپذیر دادند که جهانگیر شد. گریشمن: « هنر ساسانی معرف یک تجدد و احیای ناگهانی خود معجونی از هنر ایرانی است‌که متجاوز از هزار سال برآن گذشته است.

هنر ساسانی آخرین جلوه هنر شرقی قدیم و قدمت آن به چهار هزار سال می‌رسد. ساسانیان در هنر سنت‌گرا بوده، معماری و اصولا هنر ایران در زمان ساسانیان نسبت به گذشته تغییر کرده و در بنا از مصالح کم دوام ساخته شده، استفاده می‌شده. به همین دلیل اکثر ابنیه ساسانی بمرور زمان از بین رفته و آثار باقیمانده از طاق کسری ( ایوان مدائن) بناهای فیروزآباد، ساختمانهای مهم شهر شاپور نزدیک کازرون، قصرشیرین، نقش‌ برجسته‌های نقش رستم و طاق بستان. به‌طور مثال همین طاق بستان کنگره‌هایش شبیه کنگره‌های تخت‌جمشید است یا قصر ماشیتا در بحرالمیت که اقتباس از زمان هخامنشی در شوش

است. آثار هنر ایرانیان عهد ساسانی در دو حاشیه نمایان است. یکی برروی صخره‌ها و دیگر قلم‌زنی برروی بشقابها که در موزه‌های جهان بیشتر در لنینگراد پراکنده‌اند. دیگر هنرها عبارتند از مجسمه‌های گرد. کنده‌کاریها، کچ‌کاریها، پارچه‌ها، نقاشی و دیگر آثار کوچک. وارث این هنر دوره اسلامی است که با دستهای توانای هنرمندان ایرانی جهانگیر شد.
ازدوره اشکانیان در معماری رسمی ایران ساختن گنبد متداول گشت. از همان روزگار گنبدها روی چهارطاق گوشه بنا میشد و تفاوت آن با گنبدهای رومی این بود که گنبدهای رومی روی گوشواره بنا می‌گشت.
معماری دوره ساسانیان

معماری این دوره سرشت اصیل‌تری دارد. قصر شیرین که خسروپرویز بنا کرد، کم‌وبیش به پیروی از ساختمان‌های هخامنشیان ساخته شده است. طاق کسری (ایوان مداین) در نزدیک دجله درشهر تیسفون از آثار شناخته شده این دوره است. این بنا از آجرهای نظامی سفید و بزرگ ساخته شده است. بروی تالار بزرگی که موسوم به ایوان است، هشت تالار کوچک گشوده میشد. طاقها بطور کلی شکلی نیم‌دایره داشت و طاق بارگاه بشکل هلالی ساخته شده و وسعت شگرف آن دیده هربیننده‌ای را خیره میسازد. درحالیکه عناصر و خطوط اصلی این بنا از قریحه ایرانی مایه می‌گیرد، دورنیست که الهامی از معماری رومی درپاره‌ای از قسمت‌های آن انعکاس یافته باشد.

واقعه تاریخی ایوان
در واپسین سالهای پادشاهی ساسانیان اوضاع ایران سخت آشفته بود. هرچند روزی یکی از سرداران شورشی می کرد و یا شاهزاده ای دیگر بر تخت می نشست. از دیگر سوی قدرت از اندازه فزون روحانیون بود که در تمامی شئون زندگی مردم داخل شده و زندگی را بر آنان تنگ آورده بودند. این هردو سبب بوجود آمدن نارضایی عمیق از دستگاه حکومتی در میان ایرانیان شده بود که این نارضایی نیز به نوبه ی خود آشفتگی ها در سطوح بالای اداره ی مملکت را افزایش می داد و شورشهای سرداران و شاهزادگان را فزونی می بخشید. ناگفته پیداست که چنین اوضاع آشفته ای در یک امپراتوری بزرگ و ثروتمند تا چه اندازه می تواند برای همسایگان فقیر ولی جنگجوی عرب تحریک کننده و وسوسه انگیز باشد. در طول این سالها بارها و بارها گروههایی از اعراب بادیه نشین که در نزدیکی مرزهای ایران زندگی می کردند به ایران حمله ور شدند ولی ماموران مرزبانی توانستند تهاجم آنان را دفع نمایند. با آغاز خلافت عمر در میان اعراب ، اختلافات و آشفتگی ها در ایران به اوج رسیده بود و همچنین بود وضع طمعکاری اعراب و وسوسه ی حمله ی به ایران در میان سران آنان ؛ تا آنکه سرانجام روزی رسید که عمر به منبر رفت و برای مردم گرسنه ی خود اینچنین خواند :

«ای مردم ! خداوند شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است. برخیزید و جنگ با فرس را ساز کنید. » با شنیدن اسم فرس همگان خاموش شدند مگر ابو عبید بن مسعود ثقفی که برخاست و بانگ برآورد که من نخستین کس باشم که بر این مهم برآیم ؛ دیگران نیز به او تاسی جستند و مهیای نبرد با ایران شدند. عمر ، ابو عبید را بر آنان امیر گردانید و این لشکر برای جنگ با ایرانیان روانه ی عراق شد. این سپاه دو بار در حدود حیره و کسکر با مرزداران ایران درآویخت و پیروز شد و سپس در آنسوی فرات با گروهی از سپاهیان ایران رو در رو گشت. پیل بانی از ایرانیان در این هنگام ابوعبید را به زیر پای پیل گرفت و به هلاکت رساند. دیگر اعراب نیز از بیم گریختند. چون خبر این شکست به عمر در مدینه رسید هراسان شد و سپاهی تازه به سرکردگی «مثنی» روانه ی جنگ کرد. این سپاه توانست شکت پیشین را جبران

کند و به سپاهی از ایران به سرداری « مهران مهروبه » فائق آید و تا دجله پیش رود. در این هنگام از جانب ابله و بصره نیز سپاه اعراب پیشرفت هایی کرده بود و در خوزستان و بصره مرزداران ایران را شکست داده بود. در این زمان مثنی خبر یافت که رستم در مداین به تدارک سپاه مشغول است و عمر را از این خبر آگاه ساخت. عمر خود در رأس سپاهی راهی ایران شد. در بین راه مرتباً اعراب بادیه نشین را به جهاد در راه خدا ( و صد البته تا اندازه ای هم در راه ثروت فزون از شمار ایرانیان ) فرا می خواند و آنان نیز به اشتیاق می آمدند. ولی در آخرین لحظات به توصیه یارانش ، عمر از همراهی این لشکر منصرف شد و « سعد وقاص » را امیری داد.

سعد با سپاه عظیمی از همه ی قبایل عرب آهنگ قادسیه کرد. از آن سوی نیز ، رستم به همراه سپاهیان ایران به دفاع می آمد. دو لشکر در قادسیه فرود آمدند و چهار ماه به مذاکره و تبادل سفیران گذراندند. آنگاه رستم نبرد را آغاز کرد ؛ سه روز به سختی نبرد کردند و از هر دو جانب کشته های فراوانی به خاک افتادند تا آنکه در چهارمین روز رستم کشته شد. پیکرش را یافتند که فزون از صد زخم داشت و چون دانستند که سردار سپاه است ، سرش را بریدند و بر نیزه کردند. مرگ رستم ضربه ی سختی به سپاه ایران وارد آورد. بسیاری از سربازان پس از آن حادثه از میدان گریختند و آنان که ماندند به دست اعراب کشته شدند. سپاه ایران در همان روز شکست خورد و اعراب مشغول غارت کردن سپاه و به غنیمت گرفتن دارایی های سپاهیان شدند. یکی از غنائمی که به دست اعراب افتاد درفش کاویانی بود که آنرا تکه و پاره کرده و هر تکه اش به

کسی رسید. آنچه بر سر درفش کاویان آمد همان است که مقدر بود مدتی بعد بر سر ایران آید و هر تکه ای از آن سرزمین به یکی از سران قبایل عرب رسد. سربازانی که توانسته بودند از این معرکه بگریزند راه مداین در پیش گرفتند و سعد نیز به دنبال آنان روانه ی مداین شد. چون اعراب به مداین رسیدند ، آن شهر را پیرامون گرفتند و در نزدیکی آن اردو زدند. محاصره ی مداین چندان به درازا کشید که در مداین قحطی آمد و مردم از شدت گرسنگی به خوردن گوشت سگ و گربه روی آوردند. یزدگرد که در آن هنگام در مداین بود خزانه را گشود و ثروت آن را میان مرزبانان و مردم بخش کرده به آنان چنین گفت: « اگر این شهر از دست برود ، شما بر این مال اولی ترید تا آن تازیان و اگر خدا خواست و شهر در دست ما باقی ماند شما این ثروت را به خزانه ی مملکت بازخواهید گرداند. » چون به سعد خبر رسید که یزدگرد مشغول بخشیدن ثروت خزانه است و دانست که اگر دیر بجنبد ثروت خزانه تمام خواهد شد و چیزی به وی نخواهد رسید سراسیمه شد و دستور حمله را صادر کرد. سپاهیان عرب از فرط طمع آنچنان خود را به آب دجله زدند که یکی از آنان در آب فرو رفت و به هلاکت رسید. نگهبان مداین وقتی که تازیان را بر کناره ی دروازه های شهر دیدند بانگ برآوردند:

« دیوان آمدند ! دیوان آمدند ! » خره زاد ( برادر رستم ) با لشکری به دفاع از شهر آمد ولی شکست خورد و به درون شهر بازگشت. خره زاد که با آن سپاه کوچکش دیگر تاب مقاومت در برابر لشکر انبوه عرب برایش نمانده بود و سقوط شهر را حتمی می دید ، نیمه شب به همراهی لشکریان خود و گروهی از مردم مداین از شهر گریخت. تازیان به تیسفون درآمدند و قتل و غارت پیش گرفتند. سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند و چون به کاخ سفید کسری درآمد قرآن خواند و امر کرد تا آتشکده ی بزرگ شهر را ویران کنند و به جای آن مسجدی بسازند. نوشته اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه بردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان افکند. پاره پاره اش کرده اند و میان سران قوم بخش کردند. بعدها یک تکه از آن را بیست هزار درهم فروختند.
پس از واقعه ی مدائن ، حادثه ی جلولاء پیش آمد که در آن نیز ایرانیان شکست سختی خوردند. وقتی که ایرانیان گریخته از مدائن به جلولاء رسیدند هر کدام از آنان برای رفتن به شهر و دیار خود راهی جدا داشتند و باید از یکدیگر جدا می شدند. در این هنگام تصمیم گرفتند پیش از متفرق شدن یک بار دیگر بخت خود را در نبرد با عربان بیازمایند. «مهران رازی» را به سردار ی خویش برگزیدند و در آنجا خندق کندند و آماده ی نبرد شدند. نامه ای به یزدگرد فرستادند و از او به مال و لشکر کمک خواستند. پادشاه تا آنجا که در توان داشت به نیرو و سرمایه ی اندکی یاریشان کرد. در این میان سعد بن وقاص که در مداین بود خبر یافت که ایرانیان مهیای نبردی دوباره می شوند. نامه ای به عمر نوشت و رای خواست. عمر فرمان داد که باید خود را آماده ی جنگ کنند و به دشمن مجال حمله ندهند. سعد لشکر انبوهی به جلولاء فرستاد و این لشکر از همه طرف به ایرانیان حمله آورد و بسیاری از آنان را به خاک افکند. شماری از سربازان ایرانی که موفق به فرار شدند به حلوان (محل استقرار یزدگرد) رفتند و از او خواستند که هر چه سریعتر از آنجا بگریزد. در جنگ جلولاء غنیمت بسیار به چنگ اعراب افتاد چندان که تا آن زمان غنیمتی بیش از آن نیافته بودند.
اعراب به رسم فتوتی که داشتند مردان را قتل عام کرده و زنان و دختران را به غنیمت بردند. شمار کشتگان جلولاء را بالغ بر صد هزار تن آورده اند! زنان و دخترانی که در این جنگ به چنگ اشغالگران افتادند چندان زیاد بودند که عمر بارها و بارها می گفت : به خدا پناه می برم از فرزندان این زنان که در جلولاء اسیر شده اند!
وقتی که یزدگرد از مدائن گریخت به همه ی سرداران پیام فرستاد که لشکرهایشان را برای یاری او و دفاع از کشور اعزام دارند. سرداران ایران اینچنین کردند. از کنار ه ی خزر تا دریای هند و از جیحون تا دریای فارس از هر جا سپاهی فراز آمد. در نزدیکی همدان سپاهی گرد آمد که شمار آن را تا صد و پنجاه هزار کس گفته اند. فرمانده ی این سپاه فیروزان بود و بنا بود که این سپاه از راه حلوان به جانب کوفه که لشکرگاه عرب بود حمله کند. عمار بن یاسر – سردار عرب – چون از این خبر آگاه گشت نامه به مدینه نوشت و وضع موجود را برای عمر تشریح کرد. عمر نامه را برگرفت و منبر رفته گفت : « ای مردم ! تا کنون به فرٌ اسلام و یاری خدا در جنگ با عجم پیروزی با ما بوده است. اکنون عجمان سپاه گرد کرده اند تا نور خدای را بنشانند !! این نامه ی عمار بن یاسر است که به من فرستاده است. می نویسد که اهل توس و طبرستان و دماوند و گرگان و ری و اصفهان و قم و همدان و ماهین و ماسبذان بر ملک خویش گرد آمده اند تا در کوفه و بصره با برادران و یاران شما درآویزند و آنان را از سرزمین خویش برانند و با شما به جنگ آیند. رایی که در این باب دارید با من بگویید.» طلحه گفت : ای امیر ! رای تو صائبترست هر چه گویی چنان کنیم. عثمان گفت:
ای امیر! به مردم شام بنویس تا از شام آیند و به مردم یمن کس فرست تا از یمن آیند و از مردم بصره درخواه تا از آنجا آیند و تو نیز از اینجا راه کوفه پیش گیر و چون این همه خلق بر تو فراز ایند سپاه تو بیشتر باشد و کار بر تو آسان گردد. مسلمانان که در پای منبر بودند این رای عثمان را پسندیدند و آفرین خواندند. به فرمان عمر سپاه عظیمی از اعراب گرد آمد و روانه ی نبرد شد. سپاه ایران نیز به سرداری فیروزان ساز و برگ بسیار آماده کرده بود. دو لشکر در نزدیک نهاوند خیمه زندند. چون ایرانیان جنگ را آغاز نمی کردند اعراب در هراس افتادند که چه کنند و فرجام این نبرد چه خواهد شد. سر انجام تصمیم گرفتند که شایع کنند خلیفه ی

مسلمین در مدینه مرده است و باید جنگ نکرده باز گردند. و پس از آن نیز آهنگ بازگشت کردند. ایرانیان از سنگرها و قلعه های خویش درآمدند تا عربان را دنبال کنند و به این حیله پراکنده شدند. چون به تازیان رسیدند ، تازیان برگشتند و جنگی سخت در گرفت و هزاران تن از هر دو سوی کشته شدند و به فرجام سپاه ایران شکست خورد و پراکنده شد و نهاوند نیز به چنگ عربان افتاد. از آنجا سپاهیان عرب به راه همدان و آذربایجان رفتند و دیگر ایرانیان را یارای مقاومت نبود. اشغال نهاوند در واقع راه اشغال همه ی ایران را به روی تازیان گشود و از این جهت عربان آن را “فتح الفتوح” نامیدند. این آخرین مقاومت منسجم و منظم دولت ساسانی در برابر هجمه ی عرب بود. پس از آن دیگر نه دولتی در کار بود نه کشوری. همه چیز به زیر سلطه ی اعراب رفته بود. سال بعد همدان و کاشان و اصفهان و استخر نیز به دست تازیان افتاد و یزگرد از فارس به کرمان و از آنجا به سیستان رفت و سرانجام در مرو کشته شد. در فتح نهاوند آخرین بازمانده ی گنجهای خسروانی نیز به دست اشغالگران افتاد و دیگر ایرانیان را ممکن نشد که لشکری فراهم آورند و در مقابل اعراب بایستند.

پس از سقوط ایران اگر چه هرگز لشکری بر علیه عربان آراسته نشد ولی مقاومتهای کوجک محلی همه جا بر ضد بیدادگری های اعراب جریان داشت. اما از آنجا که اعراب با خشونت تمام هر ندای مخالفی را خفه می کردند ، این مقاومت ها به جایی نرسید. از جمله ی دلیرانه ترین این مقاومتها ، مقاومت مردم استخر بود که بر ضد عربان سر به شورش برآوردند و عامل دستگاه خلافت عرب را در آن شهر هلاک گرداندند ولی دیری نپایید که یک سردار عرب به نام “عبدالله بن عامر” به استخر لشکر کشید و چندان خون ریخت که دیگر هیچ ندای مخالفی از آن شهر برنخاست.( در تهاجم عبدالله بن عامر به استخر دست کم چهل هزار تن قتل عام شدند). در دوران خلافت عثمان حادثه ی مشابهی در خراسان روی داد. به عثمان خبر رسید که مردم خراسان که سابقاً اسلام آورده بودند ، مرتد شده اند و سر به شورش برآورده اند. عثمان ، عبدالله بن عامر و سعید بن عاص را برای سرکوبی آنان فرستاد و آنان نیز با آفریدن جنایتی تازه ، مردم خراسان را سرکوب کردند و گرگان و طبرستان و تمیشه را دوباره فتح کردند.

پس از اشغال ایران ، اعراب بر نابود کردن فرهنگ مردم ایران همت گماردند. زبان رسمی ایران به زبان عربی تغییر یافت و ایرانیان را واداشتند که به زبان اعراب سخن بگویند. کتابهای فراوانی را که نشانه ی علم و دانش یک ملت دربند بود یا به آب انداختند یا در آتش سوزاندند. آورده اند که وقتی سعد بن ابی وقاص به مداین دست یافت کتابهای فراوانی در آنجا یافت ، به عمر نامه نوشت که با این کتابها چه کند و عمر پاسخ داد : همه ی آنها را به آب بیافکن که اگر آن کتاب ها سبب راهنمایی باشند ، ما قرآن را داریم که بس راهنماتر از آنهاست و اگر گمراه کننده باشند باید از شر آنان در امان ماند.
نشست بزرگان برای انتقال پایتخت از تیسفون به استخر (شیراز ) در لحظه حساس تاریخ ایران

 

درپی کشته شدن رستم فرخزدا یکی از ژنرالهای ایران به دست اعراب مسلمان و افتادن درفش کاویانی ــ پرچم ارتش ــ به دست آنان ، ۲۸ ژوئیه سال ۶۳۶ میلادی یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی ایران به اصرار بزرگان کشور جلسه مشورتی درعمارت سلطنتی ( طاق کسری) تشکیل داد تا پیشنهادهای تازه شنیده شود . در این جلسه پیشنهاد شد که راه حل ، انتقال فوری پایتخت از تیسفون به استخر ( شیراز ) است. تا آن زمان این نخستین بار بود که پرچم کاویانی تصرف شده بود. ارتش ایران در دوران خسرو پرویز و در نتیجه جنگهای غیر ضروری او با رومیان و لشکر کشی به مصر و تصرف این سرزمین و پیش از همه اینها درگیری اش با بهرام چوبین سردار ایرانی خسته و فرسوده شده بود و به علاوه حمله وسیع اعراب پیش بینی نمی شد که با همه امکانات خود برضد آنان وارد عملیات شود. پس از برکناری خسرو پرویز و قتل او در زندان , اقتدار دولت ساسانی در زمان جانشینان وی که هرکدام مدت کوتاهی حکومت اسمی داشتند تضعیف شده بود و ادامه اختلاف طبقاتی در جامعه ایران مزید برعلت شده بود – همان اختلاف طبقاتی که قبلا مزدک برای ازمیان بردنش بپاخاسته بود.

به نوشته مورخان روم شرقی (قسطنطنیه) یزدگرد، نخست پیشنهاد را پذیرفت ، ولی بعدا آن را رد کرد . اعراب سال بعد تیسفون را مورد حمله قرار دادند که یزدگرد به منطقه حلوان نقل مکان کرد و چون در همین سال در جلولا ( نزدیک حلوان )هم شکست خورد به سوی نهاوند عقب نشینی کرد.

کاوشهای باستانشناسی درمحل تیسفون درسال ۱۹۳۰- بررسی کتاب “ایران درعهد ساسانی” از آثار “آرتورکریستن سن” ،‌محل شهر تیسفون، مجموعه ساختمانهائی که دراطراف طاق کسری وجود داشته، وه اردشیر” مرکز عمده مسیحیان ایران، اسامی هفت شهری که پایتخت ساسانی را تشکیل می‌دادند، محله “اسپانبر” ـ اشعاری از فردوسی درباره طاق کسری ـ ویژگی‌های معماری بنای مزبور.
اعضا هئیت کاوش کنندگان آلمانی اظهار کرده‌اند که ایوان بزرگی که امروزه برپاست به امر خسرو ساخته شده است. مجموع این کاخ و ساختمان‌های فرعی آن در زمنیی به وسعت ۳۰۰ در ۴۰۰ متر قرار گرفته ومرکب از ایوان و آثار بنای دیگری در فاصله ۱۰۰متر از آن تپه مصنوعی کوچکی بنام حرم خسرو در جنوب ایوان و در شمال آن خرابه‌های یک گورستان بوده است.

ایوان کسری مهمترین قسمتی از مجموع کاخ تیسفون است که امروز برپاست. نمای آن به طرف مشرق است و ۲۸ر۲۹ متر ارتفاع دارد و عبارت بوده است از دیواری بدون پنجره که طاقنماهایی در سرتاسر آن ساخته شده و میان طاقنماها نیم ستون‌هایی در طرفین قوس‌های هلالی وجود دارد. مجموع این طاقنماها و قوس‌ها و نیم‌ستون‌ها در چهار طبقه از پائین به بالا گنجاینده شده. احتمالاً روی این بنای آجری را بوسیله گچ سفید کرده بودند و بعضی از قسمت‌های آن را رنگ زده بودند و در بعضی قسمت‌های دیگر روپوشی از سنگ مرمر ظاهر نمای بنا را می‌پوشانده است.
تا تاریخ ۱۸۸۸ تمام نمای این بنا برپا بوده و نقشی از آن در کتاب «دیولافوآ» Dieulafoy Lart antique de la Perse کشیده شده است. در همین سال قسمت جنوبی ایوان نیز خطر از بین رفتن موجود است. ایوان بزرگ به صورت گهواره‌‌بیضی شکل در میان نمای بنا قرار گرفته و عرض آن ۶۳ر۲۵ متر و درازای آن ۷۶ر۴۳ متر است.

در پشت دیوارهای طرفین ایوان پنج تالار کم ارتفاع‌تر از ایوان مرکزی با طاق گهواره‌ای شکل ساخته شده بود. در طریین این ایوان طاق‌های متعدد دیگر وجود داشت. ضخامت دیوارهای آجری بطور کلی بسیار زیاد است. در داخل تالارها تزئیناتی بصورت گچ‌بری وجود داشته که تعداد زیادی از آنها در حفاری هئیت آلمانی پیدا شده است. زیبایی ایوان کسری بیشتر از نظر عظمت آن می‌باشد. «ابن خرداذبه» آن را به کوهی تشبیه کرده که در آن کاخی تراشیده باشند. می‌گویند خلیفه المنصور نخستین کسی است که دست به خرابی آن زد و از مصالح آن برای ابنیه شهر جدید بغداد استفاده کرد. ظاهراً‌علت اینکه تمام مصالح آن بکار نرفته این بوده است که پس از چندی به نظر رسیده است که خراب کردن و حمل مصالح از ارزش حقیقی آن مصالح تجاوز می‌نماید، و از استفاده از آن صرفنظر کرده‌اند.

ابنیه زمان هخامنشی تماماً از ستون‌های سنگی و سقف افقی ساخته شده بود و با وجود مصالح فراوان که برای بالا بردن آن مصرف می‌شد نسبت به بنایی مانند طاق کسری نواقص بسیار داشت. مثلاً در کاخ عظیمی چون کاخ آپادانای تخت جمشید تقریباً یک دهم بنا را پایه‌های قطور ستون‌ها اشغال کرده بود و تالار آپادانا بیشتر شباهت به جنگلی پیدا کرده بود که در آن درخت‌های عظیمی روئیده باشد. روشنایی در چنین تالاری به زحمت وارد می‌شد و روزهای «بار عمومی» عده‌ای از حاضران ناچار در پشت ستون‌ها قرار می‌گرفتند و از دیدن شاهنشاه محروم می‌ماندند.

چنین فرض کرده‌اند که روشنایی از بالای بام وارد تالار می‌شد ولی با این حال باز قسمت‌هایی از تالار در تاریکی قرار می‌گرفت. بنابراین با ایجاد ایوانی مانند ایوان کسری معماران زمان ساسانی مسایل بزرگی را مانند پوشاندن تالار بسیار بزرگی با مصالح سبک و ارزان و روشن کردن آن و افزودن بر وسعت تالار به وسیله حذف ستون، و افزایش ارتفاع آن به وسیله ایجاد طاق مرتفع بیضی شکل حل کرده‌اند.
ضمناً حل مسایل دیگری نیز با ایجاد ایوان ساسانی آسان گردیده است. در سقف افقی کاخ هخامنشی خطر آتش‌سوزی و موریانه وجود داشت و حال اینکه در کاخ ساسانی هر دوی این خطرها از میان رفته و ضمناً با سبک شدن مصالح از سنگینی بنا کاسته شده و در حقیقت سنگینی کاخ به فشار مختصری در جهت طرفین مبدل گشته است و این فشار را روی دیوارها و پایه‌های ضخیم وارد آورده که آن را تا امروز با وجود ناملایمات طبیعت تحمل نبوده است.
تاریخچه تیسفون

این شهر در اصل، در کنار شهر قدیمی تری به نام ‌اپیس در فاصله ای نه چندان دور از محل تلاقی دو رود دجله و فرات بنا شده بود. این شهر باستانی همچنین در مسیر «جاده شاهی» قرار داشت که «شوش» پایتخت «عیلام» را با نواحی مرکزی آشور و سپس با «سارد» پایتخت «لیدی» متصل می ساخت.
در اواخر قرن چهارم (پیش از میلاد)، «سلوکوس» جانشین اسکندر کبیر، و بنیان گذار امپراتوری سلوکیان، شهر سلوکیه را در سوی دیگر اپیس بنیان نهاد و از آن پس بود که اپیس، صرفا به صورت حومه این شهر درآمد. بنا به گفته «توسیدید» مورخ رومی در قرن نخست میلادی، ساکنان یونانی و مردم بومی شهر «سلوکیه» هنوز از یکدیگر متمایز و هر یک دارای مراکز شهری مجزای خود بودند و پارتیان نیز که در قرن دوم پیش از میلاد، بر ایران غلبه یافتند، نفوذ فرهنگی چندانی بر این شهر نداشتند.

اما از آن جا که پارتیان به یک تختگاه در نواحی غربی قلمرو خود نیاز داشتند، پایتخت دولتی خود را از سلوکیه به کرانه شرقی منتقل کردند و اپیس کهن را تیسفون یا تیسپون نامیدند؛ شهری که از سال ۱۲۹ پیش از میلاد، به عنوان تختگاه زمستانی شاهان اشکانی مورد استفاده قرار گرفت.

با شورش مردم سلوکیه بر «اردوان» پادشاه اشکانی، اهمیت این شهر فزونی گرفت. هر چند شورش مردم تا سال ۴۳ میلادی پایان یافته بود.
این که «آمیانوس مارسلینوس» مورخ رومی، «اردوان» را بنیان گذار شهر تیسفون نامیده حاکی از آن است که احتمالا «اردوان» دست به اقداماتی زده بود که سبب رشد و افزایش اهمیت و موقعیت این شهر شده است. در قرن دوم میلادی، این شهر به شدت آماج تجاوزات رومیان قرار داشت زیرا رومیان بر آن بودند که تصرف پایتخت پارتیان، به طور اجتناب ناپذیری به سقوط کل امپراتوری شرق خواهد انجامید.
به هر روی در یک دوره بلند زمانی، تصرف شهر توسط سپتیموس سوروس، عواقب ویرانگری برای امپراتوری پارتیان در بر داشت. از آن که رومیان چندان طلا و نقره با خود به تاراج بردند که با مقیاس های امروزی می توان چنین برداشت کرد که این غنایم به راحتی قادر بود تا به مدت سه یا چهار دهه، بحران اقتصادی در اروپا را به تعویق اندازد.

بر همین اساس پایان کار پارتیان را نیز می توان در نظر آورد و ناگفته پیداست که با این حملات امپراتوری اشکانی به شدت ناتوان گردید تا سال ۲۲۴ میلادی که سرانجام با شورش یکی از نجبای زمیندار ایرانی رویاروی شد و دو سال پیش از آن، تصرف تیسفون به دست این بزرگزاده ایرانی به معنی پایان پادشاهی پارتیان و آغاز دوران دومین امپراتوری بزرگ ایرانیان بود؛ امپراتوری بزرگی که شاهان ساسانی فرمانروایی آن را در دست گرفتند.
در دوره ساسانیان هر چند تیسفون پایتخت امپراتوری ایران محسوب می شد، اما سلوکیه نیز چندان فراموش نشد، بلکه با نام «وه اردشیر» (به معنی شهر خوب اردشیر) تغییر نام یافت. شهری که همچنان به عنوان یک هدف نظامی مهم پا برجا می ماند.

در سال ۲۳۸ میلادی گوردین سوم امپراتور رومی، به منظور پیگیری از قدرت روزافزون شاهان ساسانی کمر به تسخیر تیسفون بست. اما پیش از نیل به این هدف سترگ، به قتل رسید. اما ادنائتوس از مردم بالمیر در سال ۲۶۲ میلادی در نیل به این هدف توفیق بیشتری داشت و نیز امپراتور کاریوس که سرانجام در سال ۲۸۳ میلادی این شهر را برای مدتی به تصرف خود در آورد، اما هنگامی که «ژولین» در پی تصرف این شهر برآمد، در میدان نبرد دچار شکست شد و به قتل رسید (۳۶۳ میلادی).

در قرن پنجم میلادی، تیسفون به عنوان مرکز مسیحیان نسطوری، اهمیت بیشتری یافت، و این به سبب وجود کلیسای مسیحیان فرقه نسطوری بود که پیشتر با پذیرش اعتقاد به جدایی میان دو طبیعت مادی و الوهی عیسی مسیح، از کلیساهای سال ۵۴۰، خسرو اول پادشاه ساسانی، «آنتیوخ» پایتخت رومیان سوریه را به تصرف در آورد و ساکنان آن را در شهر جدیدی نزدیک تیسفون و وه اردشیر، کوچ داده و مستقر ساخت. این شهر بعدها «آنتیوخ خسرو» نام گرفت. چنان حدس زده اند که در این منطقه چهار ناحیه مسکونی دیگر نیز وجود داشته است و از همین رو بوده که اعراب نیز سال ها بعد که به ایران آمدند، این مکان را «المدائن»۴ به معنی مدینه ها یا شهرها نامیدند.

در سال ۶۳۷ میلادی، مسلمانان تیسفون و شهرهای دیگر مدائن را تصرف و به تاراج گرفتند و این آغازی بر فتوحات ایشان در ناحیه بین النهرین بود تا سرانجام در سال ۷۶۲ میلادی که آنان خود شهر جدیدی را در ۳۵ کیلومتری بالای رود دجله بنا کردند. شهری که به عنوان مرکز حکومتی ایشان، بغداد نام گرفت;

تیسفون “یکی از مهمترین شهرهای ایران در دوران سلطنت سلسله ساسانیان ،به تصرف” کاروس “امپراتور روم درآمد .در آن زمان بر ایران” بهرام دوم “پنجمین شاهنشاه ساسانی سلطنت داشت و چون سرگرم جنگ با طوایف” سکا “در شرق بود” ،کاروس “امپراتور روم به ایران تاخت و بینالنهرین و تیسفون را گرفت کمی بعد به سبب مرگ” کاروس “بر اثر ساعقه رومیان به کشور خود بازگشتند و تیسفون آزاد شد .ایوان مدائن) یا طاق کسری (که بارگاه سلطنتی سلاطین ساسانی بود ،در این نقطه قرار داشت و بعدها به دوران حکومت عباسیان توسط منصور عباسی ویران شد.
ویرانه‌های باقی‌مانده از شهر قدیم تیسفون را مرحوم «ارنست هرتسفلد» در کتابی تحت نام «یک مسافرت از نظر باستان‌شناسی به سرزمین فرات» که در تاریخ ۱۹۲۰ در برلن به زبان آلمانی منتشر شده به طور مفصل معرفی نموده است.

در سال ۱۹۲۸ کاوش‌هایی توسط هیئتی آلمانی تحت سرپرستی آقای «رویتر» در محل تیسفون به عمل آمد و در سال ۱۹۳۰ میسیون امریکایی «موزه متروپولیتن نیویورک» به سرپرستی آقای «اوپتون» با هیئت آلمانی نامبرده در کاوشهای تیسفون شرکت کرد.

«آرتور کریستن سن» در کتاب «ایران در عهد ساسانیان» که در سال ۱۹۳۶ ترجمه فرانسه آن منتشر شد با استفاده از نتایج کار کاوش‌کنندگان در تیسفون خلاصه‌ای از اطلاعاتی را که راجع به این شهر در دست داشت انتشار داد و ما قسمتی از آن اطلاعات را در این مقاله از نظر خوانندگان می‌گذرانیم.

«پایتخت شاهنشاهان ایران خصوصاً در زمان خسرو اول وسعت و اعتبار یافت و تیسفون (Tespon) نام شهر عمده‌ای است که جز مجموعه‌ای از چند شهر یورد که به زبان شامی Mahoz یا Medhinata یا Medhine (ما حوزه ملکا یا مذیناتا یا مذینه) می‌نامیدند، و اعراب آن را به «المدائن» ترجمه کرده‌اند و احتمال دارد که این کلمات ترجمه پهلوی «شهرستانان» Shahristanan باشد شهرهای مهم این مجموعه شهر «وه‌اردشیر» Veh-Ardechir (سلوقیه قدیم) و تیسفون بوده است.»

«آمین مارسل» می‌گوید پایتخت ایران غیرقابل تسخیر بود و از چندین شهر تشکیل شده بود و حصاری آن را احاطه می‌کرد و این حصار دروازه‌های محکم داشت.
تیسفون در مشرق دجله و «وه‌اردشیر» در مغرب آن قرار داشت و جسری آن دو را بهم می‌پیوست و فردوسی در شاهنامه خود در ضمن بیان تاریخ پادشاهی شاپور دوم می‌گوید: چون رفت و آمد روی این پل روز به روز زیاد می‌شد شاپور در ابتدای پادشاهی خود دستور داد پل دیگری روی دجله انداختند تا عبور از آن پل و برگشت از پل دیگر انجام گیرد.
تیسفون اصلی در مشرق دجله حصاری به صورت کمان داشت و برج‌های متعددی در این حصار بود که آثارشان هنوز باقی است و مجموع زمینی که در زیر آن بود از ۵۸ هکتار تجاوز نمی‌کرد و آن را به زبان عربی «مدینه العتیقه» می‌نامیدند. در نتیجه کاوش‌هایی که در سال‌های ۱۹۲۸ و ۱۹۲۹ در این ناحیه انجام گرفته پدیده‌های کلیسایی از زمان ساسانیان پدیدار گشته است.
در مشرق تیسفون امروز آرامگاهی بنام سلمان پاک وجود دارد که در محله سابق «اسپانبر» Aspanbar واقع است. کاخ شاهنشاهان ساسانی در همین محله قرار داشته و مرکب از حیاط‌ها و تالارها و باغ‌هایی بوده است که طاق کسری امروز، در میان آن برپا بوده است.

در جنوب طاق کسری خرابه‌هایی بنام «خزانه کسری» Khazanat Kersa وجود دارد و محل دیگری بستان کسری می‌باشد که «رومگان» Rumaghan نیز نامیده‌می‌شد و خسرو اول پس از فتح انطاکیه عده‌ای از مردم آن شهر را به پایتخت خود انتقال داد و شهر جدید را برای آنها ساخت.
قسمتی از مدائن را که مغرب دجله قرار دارد حصاری از آجر احاطه کرده بود و بخش مهم آجرهای آن شهر از شهر بابل به این محل حمل شده بود و در مکان قدیمترین ساختمان این شهر یعنی سلوکیه برپا شده بود.
اردشیر قسمتی از آن را تعمیر کرده و آنرا «وه‌اردشیر» نامید (ترجمه واژه اردشیر خوب یا خانه اردشیر). وه‌اردشیر مرکز عمده مسیحیان ایران و مقر «کاتولیکوس» رئیس مذهبی آنان بود و کلیسایی در آن بنا شده بود که به فرمان شاپور دوم ویران شد و بعد از مرگ این پادشاه مجدداً آنرا برپا کردند.

تقریباً در پنج کیلومتری شمال «وه‌اردشیر» شهر کوچک «درزنیدان»Darzanidhan قرار داشت. در مغرب «وه‌اردشیر» شهری بنام «ولاش آباد» واقع بود. بنابراین از مجموع شهرهایی که در زمان خسرو اول پایتخت ایران را تشکیل می‌دادند امروز پنج شهر آن را می‌شناسیم ( تیسفون و رومگان در مشرق دجله، «وه‌اردشیر»(سلوکیه) و «درزنیدان» و «ولاشاباد» در مغرب آن). اگر محله «اسپانبر» در مشرق و «ماحوزه» در مغرب را به پنج شهر فوق‌اضافه کنیم تعداد شهرهای پایتخت ساسانیان به هفت خواهد رسید
در طرفین رود دجله چند کاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولی از همه آنها معروفتر همان «طاق کسری» یا ایوان کسری است که در محله «اسپانبر» قرار داشت و ویرانه‌های آن هنوز موجب تعجب و تحسین است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.