مقاله معارف
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله معارف دارای ۲۰۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله معارف کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله معارف،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله معارف :
نام کتاب : فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق
نویسنده : متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
چاپ یازدهم : تابستان ۱۳۷۲
ناشر : انتشارات صدرا ( با کسب اجازه از شورای نظارت بر نشر آثار
استاد شهید )
مقدمه
کتاب حاضر مشتمل بر دوازده جلسه سخنرانی متفکر شهید استاد مرتضی مطهری پیرامون ” فلسفه اخلاق ” و دارای دو بخش است بخش اول که قسمت اعظم کتاب را تشکیل میدهد متشکل از نه سخنرانی استاد در سال ۱۳۵۱ شمسی در مسجد ارک ( تهران ) میباشد که البته در اصل ده سخنرانی بوده و متاسفانه نوار سخنرانی اول در دست نیست ، ولی این امر لطمه ای به بحث وارد نمیکند زیرا در جلسه دوم ، استاد شهید خلاصه ای از بحث جلسه اول را بازگو نموده اند بخش دوم که ” ضمیمه ” نام گرفته است متشکل از سه سخنرانی استاد میباشد که در زمانها و مکانهای مختلف ایراد شده اند تاریخ دقیق و محل سخنرانی اول یعنی ” اخلاق کمونیستی ” مشخص نیست ولی آنچه مسلم است این خنرانی در اواخر حیات استاد انجام گرفته است سخنرانی دوم ” مسئله خودی در اخلاق ” نام دارد که در حدود سال ۱۳۳۹ در دانشسرای عالی تهران ایراد شده است و البته نوار آن در دست نیست و تنظیم آن از روی متنی که در همان زمان از نوار استخراج شده و در اختیار استاد قرار گرفته صورت پذیرفته است ” معیار فعل اخلاقی ” گفتار سوم این بخش و آخرین گفتار کتاب میباشد که در اواخر حیات استاد و در جمع طلاب علوم دینی ایراد شده است و البته اوائل این بحث که در تعریف فعل طبیعی و فعل اخلاقی میباشد میتواند تا حدی نبود اولین گفتار بخش اول را جبران نماید .
در اینجا ذکر چند نکته را لازم میدانیم
– کتاب حاضر صرفا حاوی بحث پیرامون اخلاق نظری نمیباشد بلکه شامل
مطالب جاذب و نافذی درباره اخلاق عملی نیز هست و توام بودن اخلاق نظری و اخلاق عملی در این کتاب از امتیازات مهم آن است .
۲ – در پایان اکثر سخنرانیها استاد شهید به جهت موقعیت زمانی ذکر مصیبت کرده اند که بی ارتباط با موضوع بحث نیز نمیباشد این ذکر مصیبتها حذف نگردیده اند .
۳ – عناوین گفتارها – غیر از گفتارهای دهم و یازدهم – از تنظیم کننده میباشد .
۴ – استاد شهید یادداشتهای نسبتا زیادی پیرامون فلسفه اخلاق و اخلاق
اسلامی دارند که به فضل خدا در سلسله یادداشتها به چاپ خواهند رسید .
۵ – قبلا کتابی تحت عنوان ” فلسفه اخلاق ” به نام استاد شهید توسط واحد فرهنگی یکی از بنیادها بدون کسب اجازه از مسؤولین امر منتشر شده است در تنظیم کتاب مذکور دقت لازم به کار نرفته و تنظیم کننده ، مطالب استاد را به قلم خود در آورده و اصالت کلام استاد را از بین برده است و به علاوه کتاب مذکور فاقد دو گفتار آخر کتاب حاضر است لهذا کتاب مذکور فاقد اعتبار است .
فرصت را مغتنم شمرده به اطلاع علاقمندان آثار استاد شهید میرساند :
همچنین است وضع کتابهای ” فطرت ” و ” توحید ” که از سوی یکی از انجمنهای اسلامی و نیز کتاب ” شناخت ” که از سوی یکی از ناشران غیر مسؤول ، به نام استاد منتشر شده اند و ” شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید ” مشغول تدوین متن صحیح و کامل کتابهای مذکور میباشد که در آینده نزدیک به یاری خدا منتشر خواهند شد ، و البته با اقداماتی که به عمل آمده از این پس شاهد اینگونه بی نظمیها در نشر آثار استاد شهید نخواهیم بود از خدای متعال توفیق بیشتر مسئلت داریم .
فعل طبیعی و فعل اخلاقی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبد
الله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا
ومولانا ابی القاسم محمد و اله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم :
« خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین ». ( ۱ ) قبلا عرض
کردیم که پاره ای از افعال انسانی ” اخلاقی ” نامیده میشود در مقابل
افعال عادی و طبیعی این سوال پیش میآید که اخلاق و معنی اخلاقی بودن یک
فعل چیست ؟ چگونه است که یک کار انسان ، اخلاقی نامیده میشود ؟ و عرض
کردیم که اگر چه ابتدا به نظر میرسد که این سوال ، سوال خیلی ساده ای
است و جواب آسانی دارد ، ولی وقتی که عمیقا وارد این مطلب میشویم
میبینیم جواب این سوال که راز اخلاقی بودن چیست ، به این سادگیها نیست
، بلکه از مشکل ترین مسائل فکری و پیچیده ترین مسائل فلسفی بشر است و از
چند هزار سال پیش تا امروز هنوز فلاسفه جهان توافق نظری روی آن پیدا
نکرده اند ما به جای اینکه اول ملاکهای اخلاقی بودن را در مکتبهای اخلاقی
بیان بکنیم و مثلا بگوئیم افلاطون درباره ملاک اخلاقی بودن چه گفته است ،
ارسطو چه گفته است ، اپیکور چه گفته است ، غزالی چه گفته است ، در
دنیای جدید ، فلاسفه اروپا هر کدام چه گفته اند ، به جای اینها اول موارد
ساده بسیار روشنش را ذکر میکنیم بعد به تفسیر میپردازیم ، زیرا قبل از
آنکه موارد فعل اخلاقی روشن بشود ، تفسیر کردن چندان صواب نیست قبلا از
موارد مسلم فعل اخلاقی ، مثالهایی از ” ایثار ” یعنی غیر را بر خود مقدم
داشتن ، زحمت خود و آسایش دیگران را طلبیدن ، در قالب تاریخچه هایی از
خارج و داخل دنیای اسلام ، و مثالهایی هم از یک مورد دیگر اخلاقیات یعنی
همدردی با دردمندان ذکر کردیم اکنون باز میخواهیم به مثالهای دیگری در
این مورد بپردازیم همه برای این است که میخواهیم موضوع کاملا روشن بشود و
قبل از ذکر مثالها ، برای اینکه شما به اهمیت این موضوع پی ببرید لازم
است مطلبی را عرض کنم .
ارزش کار اخلاقی
کارهایی که ما به آنها میگوئیم کار اخلاقی ، میبینیم فرقشان با کار عادی
این است که قابل ستایش و آفرین و تحسین اند به عبارت دیگر بشر برای
این گونه کارها ارزش قائل است تفاوت کار اخلاقی با کار
طبیعی در این است که کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش است یعنی
یک کار ارزشمند و گرانبها است و بشر برای خود این کار ، قیمت قائل
است آن قیمتی هم که برایش قائل است نه از نوع قیمت و ارزشی است که
برای کار یک کارگر قائل است که ارزش مادی به اصطلاح ایجاد میکند و
استحقاق مبلغی پول یا کالا در مقابل کار خودش پیدا میکند ، بلکه یک نوع
ارزش ما فوق این ارزشهاست که با پول و کالای مادی قابل تقویم نیست آن
سربازی که جان خودش را فدای دیگران میکند ، کارش کار با ارزشی است ولی
ارزش آن از نوع ارزشهای مادی نیست که مثلا بگوئیم فلان عمله کارش ساعتی
بیست و پنج تومان ارزش دارد ، معمار هشتاد تومان ، مهندس صد و پنجاه
تومان ، آن دیگری پانصد تومان ، و خیلی بالا باشد ، مثلا میگویند فلان کس
آمد چاه نفت را خاموش کرد و برای هر ساعت کارش پنج هزار تومان ارزش
قائل بودند ، بالاخره قابل تقویم به ارزشهای مادی است .
کارهای اخلاقی ، در ذهن و وجدان بشر دارای ارزش و قیمت است ، گرانبها
است ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی مقیاس را هر اندازه بالا بگیرد
متفاوت است آن یک ارزش دیگری است ، ارزشی است مافوق ارزشهای مادی
قضایایی که از علی علیه السلام نقل کردیم ، قابل این نیست که بگوئیم این
کار علی را حساب بکنید ببینید چند میلیون تومان یا چند میلیارد دلار
قیمت دارد این با تومان و دلار قابل تقویم نیست البته ارزش و قیمت
دارد ولی نوع ارزشش اساسا با این ارزشها متفاوت است .
بعد از آنکه ثابت شد که در میان کارهای انسان یک سلسله کارها هست
دارای ارزش و قیمت ، آن هم نوعی ارزش که با ارزشهای مادی
متفاوت است ، قهرا این سوال پیش میآید که توجیه این ارزشها چگونه است
؟ یعنی با چه فلسفه ای ، با چه مکتبی میتوانیم این ارزشها و قیمتها را
برای کارهای اخلاقی بشر توجیه بکنیم ؟ به عبارت دیگر کدام مکتب میتواند
ارزش اخلاقی کار بشر را تفسیر و توجیه و تایید کند ؟ آیا همه مکتبها
قادرند این گونه کارها را توجیه کنند ؟ خود مکتب قادر است ؟ همه مکتبها
قادر نیستند اکنون نمیخواهم این مطلب را بسط بدهم این را عرض کردم برای
اینکه از حالا ذهن شما آماده باشد برای این مطلب که ارزشهای اخلاقی را
کدام مکتب از مکتبها میتواند توجیه کند ، و کدام مکتب قادر به توجیه
نیست ؟ مکتبهایی که قادر به توجیه نیستند بعضی صراحت دارند ، به روی
خودشان میآورند ، خجالت هم نمیکشند ، انکار میکنند میگویند : ” اصلا ”
اخلاق ” حرف مفت است ، کار اخلاقی انجام دادن از ساده دلی است ، آدم
عاقل دنبال کار اخلاقی نمیرود ، دنبال خوشی و لذت میرود جز سود و لذت
هیچ چیز دیگری در عالم منطقی نیست ” باز این خوب است ، بالاخره میگوید
من مکتبی دارم که نتیجه اش همین است ولی پاره ای از مکتبها ، جهان بینی
شان ، فلسفه و اساس فکرشان همین نتیجه را میدهد یعنی به همین جا میرسد
اما به روی خودشان نمیآورند بلکه بر عکس ، میگویند : ما هم به ارزشهای
اخلاقی قائل هستیم و برای انسانیت ارزش قائلیم ولی با کدام مکتب ؟ !
اینها با آن اساسی که تو چیدی جور در نمیآید به هر حال ما بعدا روی این
مطلب بحث میکنیم .
حال میپردازیم به مثالهای دیگر برای اخلاقی بودن بعضی از کارها .
عفو و گذشت
این خودش یک مسئله ای است حدیث پیغمبر هم هست : « ثلاث من مکارم
الاخلاق : تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک » ( ۱ ) یک کسی
درباره شما مرتکب خطا یا جنحه و یا جنایتی میشود البته در اینجا بخشی از
عمل مربوط به شخص شماست ، و بخش دیگر مربوط به جامعه مثل اینکه قاتلی
میآید انسانی را میکشد ، که این عمل ، هم جنبه جنایتی دارد و هم جنبه
اجتماعی سخن در آنجا است که آن عمل به جامعه ارتباط ندارد و حقی در
جامعه تولید نمیشود : یک کسی به شما تهمتی زده ، دروغی بسته ، از شما
غیبتی کرده و از این نوع کارها ، یا از همان کارها ولی نه از جنبه
اجتماعیش بلکه از جنبه شخصی و فردی اش ، شما عفو و گذشت میکنید ، او
تقاضای بخشش میکند ، شما هم میبخشید ، میگذرید این عمل نیز یک عمل
اخلاقی تلقی میشود ما فوق عمل عادی ، و یک نوع عمل قهرمانانه .
حق شناسی و وفا
دیگری به انسان ، احسان و نیکی کرده عکس العمل انسان در مقابل او دو
جور میتواند باشد یکی اینکه بعد که فهمید دیگر به اصطلاح
خرش از پل گذشته ، اصلا اعتنا نمیکند ، فراموش میکند و کاری به کار او
ندارد ، و دیگر اینکه در مقابل او تا آخر عمر حق شناسی میکند ، نیکی او
را فراموش نمیکند ، تشکر میکند و وفا به خرج میدهد ، بعد از بیست سال
هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن شخص احتیاجی داشته باشد ، فورا به حکم
« هل جزاء الاحسان الا الاحسان » ( ۱ ) – که خود همین یک اصل اخلاقی فطری
است که قرآن ذکر کرده است – در مقام پاداش و احسان او بر میآید این
عمل یک عمل اخلاقی است .
ترحم به حیوانات
حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند ، آن پلیدی منافات ندارد با ترحم
به آنها مثلا سگ به دلیل میکروبی که در لعاب دهانش یا در همه بدنش
هست ، میگوئیم پلید است یعنی با او مانند شیئی که دارای یک میکروب
خطرناک هست رفتار میکنیم این منافات ندارد با اینکه در عین حال این
حیوان قابل ترحم باشد ، و هست انسان حیوان گرسنه یا تشنه ای میبیند یک
نفر ممکن است بی تفاوت باشد ، یک نفر دیگر او را تیمار میکند در حدیث
است که مردی در بیابان میگذشت ، سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را
به خاکهای نمناک میمالد در آنجا چاه آبی بود خف خودش را ، یعنی کفش
خودش را به دستار یا شالی بست فرستاد داخل چاه و از آن آب کشید و بعد
ظاهرا با دست خودش به این حیوان آب داد و او را سیراب کرد و از مرگ
نجات داد . وحی رسید به پیغمبر زمانش که خدا
کار این انسان را شکر کرد ، یعنی قدر این کار را دانست ( یعنی این کار
نزد خدا قدر دارد ) : « شکر الله له و ادخله الجنه » خدا قدر کار این
شخص را شناخت یعنی عملا شناخت ، به این معنی که به اوپاداش داد : او
را به بهشت برد . همین [ حدیث ] است که سعدی در بوستان آورده :
یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت
سعدی میگوید “کله دلو کرد” ولی حدیث میگوید کفش خودش را دلو کرد .
کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش (۱)
به خدمت میان بست و باز و گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد
که داور گناهان او عفو کرد
رمز مطلب در کجاست که این کار نزد خدا و خلق خدا ارزش دارد ؟
سخن سری سقطی
میگویند یکی از عرفا به نام ” سری سقطی ” میگفت : من سی سال است که
استغفار میکنم به خاطر یک ” الحمد لله ” که گفته ام ، به خاطر یک
شکری که خدا را کرده ام : انی استغفر الله منذ ثلاثین سنه لقولی الحمد لله
گفتند چطور ؟ گفت من در بغداد دکاندار بودم ( این داستان را هم سعدی به
شعر در آورده است ) یکوقت خبر رسید که فلان بازار بغداد را حریقی پیدا
شد و سوخت . دکان من هم در آن بازار بود . به سرعت
رفتم ببینم دکان من سوخته یا نه ؟ یک کسی به من گفت : آتش به دکان تو
سرایت نکرده گفتم : الحمدلله بعد با خودم فکر کردم که آیا تنها تو در
دنیا بودی ؟ بالاخره آتش چهار تا دکان را سوخته دکان تو را نسوخته یعنی
دکان دیگری را سوخته ” الحمدلله ” معنایش این است که الحمدلله آتش
دکان مرا نسوخت ، دکان او را سوخت پس من راضی شدم به اینکه دکان او
سوخته بشود و دکان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم : اولاتهتم للمسلمین
سری ! تو غصه مسلمین در دلت نیست ؟ ( اشاره است به حدیث پیغمبر :
« من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم » (۱) هر کس که صبح کند و
همتش خدمت به مسلمانان نباشد ، او مسلمان نیست ) و من سی سال است که
دارم استغفار آن الحمدلله را میکنم . این چیست ؟
دعای مکارم الاخلاق
” صحیفه سجادیه ” دعاهای بسیار معتبری است – هم از نظر سند و هم از
نظر مضمون – از زین العابدین علی بن الحسین سلام الله علیه که علمای شیعه
از صدر اسلام به این کتاب توجه کرده اند ، و بعد از قرآن تنها مجموعه ای
است که از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری به صورت یک کتاب در
دست بوده است نهج البلاغه هم کتاب است ولی نهج البلاغه ، خطب [ و نامه
ها و کلمات قصار ] علی علیه السلام است که در میان مردم متفرق بود ، سید
رضی در قرن چهارم اینها را جمع کرد و به صورت یک کتاب در آورد . اصول
کافی در قرن چهارم به صورت یک کتاب جمع آوری
شده ، و کتابهای دیگری قبل از اصول کافی بوده است کتابهایی مثل مصحف
فاطمه سلام الله علیها و کتاب علی ( ع ) که گاهی ائمه از آن اسم میبردند
الان در دست ما نیست بنابر این بعد از قرآن ، قدیمترین کتاب شیعی که از
اول به صورت کتاب به وجود آمده و الان در دست ما هست صحیفه سجادیه
است که جناب زید بن علی بن الحسین وقتی که در جنگ با امویان شهید میشد
همین کتاب همراهش بود ، و آن را به کسی سپرد ، و از آن دو نسخه بوده ،
که در ابتدای صحیفه این را نوشته اند صحیفه سجادیه دعاهای زیادی دارد حالا
من نمیخواهم درباره ارزش صحیفه صحبت بکنم که از بحث خودم دور بشوم یکی
از دعاهای صحیفه سجادیه دعائی است به نام دعای [ ( مکارم الاخلاق ” یعنی
دعای اخلاق مکرمتی .
قبلا این حدیث را خواندم که پیغمبر اکرم – به تعبیری که اهل تسنن
روایت کرده – اند فرمود : « بعثت لا تمم مکارم الاخلاق » ( ۱ ) – و به
تعبیری که شیعه روایت کردهاند – فرمود : « علیکم بمکارم الاخلاق فان ربی
بعثنی بها » و گفتیم شاید هر دو تعبیر در دو نوبت از زبان پیغمبر اکرم
صادر شده باشد ، ولی مضمون به هر حال یکی است این دعا اسمش دعای مکارم
الاخلاق است ، شاید به این علت که یک جمله از آن این است : « وهب لی
معالی الاخلاق » ( ۲ ) اگر ما در این شبها فرصت پیدا بکنیم لااقل در بعضی
از شبها قسمتهایی از این دعای شریف را برای شما بخوانیم [ بسیار مناسب
است ، زیرا برای ] معرفی مکتب اخلاقی اسلام یکی از بهترین نمونه ها دعای
مکارم الاخلاق است . و از جمله آرزوهایی که من سالهاست دارم این
است که یک وقتی توفیق پیدا بکنم این دعا را به فارسی ترجمه و مخصوصا
شرح بکنم ، فلسفه ها و نکاتی را که در این دعای شریف هست تشریح کنم و
در اختیار فارسی زبانان خودمان قرار بدهم این جزء آرزوهای من است
امیدوارم خدای متعال این توفیق را به من عنایت کند و خود وجود مقدس علی
بن الحسین سلام الله علیه از خدای متعال بخواهد که این توفیق برای من پیدا
بشود حالا من قسمتی از این دعا را میخوانم برای همین نمونه ها هر کس که
این مضمونها را بشنود و انسانی را که آرزویش اینجور شدن است و البته او
اینجور هست و دارد به همه یاد میدهد که انسان اسلام باید اینجور باشد در
نظر بگیرد ، با خود میگوید چگونه است که این کارها اینقدر ارزش و قیمت
پیدا میکند ؟ این دعا هر قسمتش با صلوات شروع میشود ، حضرت یک صلوات
بر پیغمبر و آل پیغمبر میفرستد ، بعد چند جمله دعا میکند ، دو مرتبه
صلوات میفرستد و حال قسمتی از این دعا :
به خدای خود عرض میکند : « اللهم صل علی محمد و آله و سددنی لان اعارض
من غشنی بالنصح » پروردگارا درود بفرست بر پیامبر و آل پیامبر ، و به من
توفیق بده که با آن کسانی که با من دغلی میکنند ، به ظاهر دوستی میکنند
ولی در باطن میخواهند به من بدی کنند معارضه کنم ²و اجزی من هجرنی بالبر»
آن کسانی که مرا ترک و رها کرده اند ، دوستانی که دیگر به سراغ من
نمیآیند ، جزای آنها را کف دستشان بگذارم چگونه ؟ در مقابل اینکه آنها
مرا ترک کردند و ترک احسان کردند من نسبت به آنها برو احسان بکنم
« و اثیب من حرمنی بالبذل » پاداش بدهم آنکه مرا محروم کرده است ، به
اینکه به او ببخشم « و اکافی من قطعنی بالصله » و مکافات بدهم هر کس با
من قطع رابطه میکند : ارحام و دوستانی که قطع صله رحم یا قطع صله مودت
میکنند ، [ به اینکه رابطه را برقرار کنم ] آنها میبرند ، من پیوند کنم
مکافات من این باشد که آنها این رابطه را میبرند من در مقابل وصل کنم ،
آنها فصل میکنند ، من وصل کنم « و اخالف من اغتابنی الی حسن الذکر »
مخالفت کنم با آن کسانی که از من غیبت میکنند ، پشت سر من از من
بدگویی میکنند ، و مخالفتم با غیبت کن های خودم این باشد که پشت سر
آنها همیشه نیکی آنان را بگویم . « و ان اشکر الحسنه و اغضی عن السیه »
نیکیهای مردم را سپاسگزار باشم و از بدیهای آنها چشم بپوشم این چه آرزویی
است برای انسان ؟ حالا اعم از اینکه ما خودمان اهل این آرزوها باشیم یا
نباشیم ، اهل این عملها باشیم یا نباشیم ، آیا اینها یک امور قابل
ستایش در حد اعلی هست یا نه ؟ آیا این امور ارزش دارد یا ارزش ندارد
؟ گرانبها است یا گرانبها نیست ؟ ارزشش چه نوع ارزشی است ؟ آیا
انسانی که اینگونه است ، در نظر ما یک قهرمان هست یا نیست ؟ قهرمان
است این قهرمانی یعنی چه ؟ راز این قهرمانی در کجاست ؟ این است معنی
سؤالی که هی طرح میکنیم تا بعد جوابش را بدهیم : راز اخلاقی بودن این
کارها ، این فکرها ، این نیتها ، این میلها ، این اراده ها در کجاست ؟
سخن خواجه عبدالله انصاری
تعبیری دارد خواجه عبدالله انصاری که حالا شاید از خودش تعریف کرده به
هر حال او مردم عارف وارسته ای بوده میگوید : ” بدی را بدی کردن سگساری
است ” یک کسی به آدم بدی میکند ، انسان در مقابل بدی او بدی میکند این
، سگ رفتاری است چون اگر سگی سگ دیگری
را گاز بگیرد او هم گازش میگیرد ” و نیکی را نیکی کردن خر کاری است ”
یک کسی به آدم نیکی میکند ، انسان در مقابل نیکی او نیکی میکند این هم
کار مهمی نیست نمیدانم دیده اید یا ندیده اید ؟ هر کس مثل من دهاتی
باشد دیده : یک الاغ وقتی که شانه یک الاغ دیگر را میخاراند ، او هم فورا
شانه او را میخاراند اگر دید او شانه او را میخاراند که از این خاراندن
خوشش میآید ، فورا شانه رفیقش را میخاراند ” بدی را نیکی کردن کار
خواجه عبدالله انصاری است ” حالا یک چهارمی هم دارد : ” و نیکی را بدی
کردن کار ما مردم ایرانی است ” .
عری است در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین میفرماید :
و ذی سفه یواجهنی بجهل
و اکره ان اکون له مجیبا
” سفیه ” نه معنایش دیوانه است ، بلکه یعنی کسی که رشد فکری و هدف
داشته باشد ، کار او جنبه اجتماعی پیدا میکند و دیگر جای گذشت نیست
« واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما »(۱) امیرالمؤمنین چنین سخنی میخواهد
بفرماید .
” و ذی سفه یواجهنی بجهل ”
بسا هست آدمهایی که رشد فکری ندارند ، با روی جهالت و نادانی خودشان با
من روبرو میشوند ، از من بدگویی میکنند ، به من فحش میدهند
” و اکره ان اکون له مجیبا ”
[ و من کراهت دارم از اینکه پاسخ آنها را بدهم ] .
یزید سفاهه و ازید حلما
کعود زاد فی الاحراق طیبا (۲)
خیلی اتفاق میافتدکه او بر سفاهت و جهالت وبدگویی خودش میافزاید ،
من بر حلم خودم میافزایم مثل من مثل آن عودی است که در آتش میاندازند ،
هر چه آتش بیشتر میسوزد ، بیشتر بوی خوشش ظاهر میشود غرض اینکه حلم
نیز یک ارزش اخلاقی است . این شعر در ” مطول ” است :
و لقد امر علی اللئیم یسبنی
فمضیت ثمه قلت لا یعنینی
من بر بعضی اشخاص پست ناکس عبور میکنم ( مرور میکنم ) او فحش میدهد
، [ با خود ] میگویم مقصود او من نبودم .
بازاری و مالک اشتر
داستان مالک اشتر را همه شنیده اید : اوکه مردی قوی اندام و قوی هیکل
بود ازبازار کوفه میگذشت یک بچه بازاری آنجا نشسته بود او را نمیشناخت
نوشته اند یک بند قه ای که نمیدانم چه بوده ، مثلا آشغالی را برداشت
پرت کرد به سر و صورت مالک مالک اعتنایی نکرد و رد شد بعد ازاینکه رد
شد ، شخصی به آن بازاری گفت : آیاشناختی این کسی که این جور به او
اهانت کردی ، مسخره اش کردی که بود ؟ گفت : که بود ؟ گفت : مالک
اشتر امیر الجند و سپهسالار علی بن ابی طالب بدنش به لرزه افتاد گفت :
قبل ازاینکه درباره من تصمیمی بگیرد بروم از او معذرت بخواهم تعقیبش
کرد ، دید رفت داخل مسجد و شروع کرد به نماز خواندن دو رکعت نماز خواند
صبر کرد تا نمازش را سلام داد بعد سلام داد و افتاد به التماس که من همان
آدم بی ادب بی تربیتی هستم که به شما
جسارت کردم ، نمیشناختم ، و از این حرفها مالک گفت : به خدا قسم اصلا
من نمیخواستم به مسجد بیایم ، جای دیگر میرفتم به خدا قسم من به مسجد
نیامدم جز برای اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا بکنم که
خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند این کار اسمش چیست ؟ یک
ارزش اخلاقی بسیار عالی درباره ائمه اطهار ، ما از این جور قصه ها ،
حکایات و داستانها الی ماشاء الله داریم .
مرد شامی و امام حسین ( ع )
داستانی است که هم به امام حسن نسبت داده اند و هم به امام حسین ، و
این روایتی که نقل میکنم درباره امام حسین علیه السلام است مردی به نام
” عصام بن المصطلق ” اهل شام ، آمد در مسجد مدینه مردی را دید با هیبت
و جلال ( ۱ ) . نظرش را جلب کرد گفت این کیست آنجا نشسته ؟ معلوم
میشود شخصیتی است یک کسی گفت : حسین بن علی بن ابیطالب ( ۲ ) .
تاشنید حسین پسر علی ، گفت : قربه الی الله بروم چند تا فحش
آبدار به اوبگویم آمد و روبروی حضرت ایستاد وبا کمال وقاحت ، تا
میتوانست حضرت امیر و خود حضرت را سب کرد و فحش داد که اسلام را شما
خراب کردید ، شما مردمی هستید منافق ، و از این حرفها . امام نگاهی به
او کرد ، در چهرهاش خواند که او یک مرد اغفال شده است همینکه حرفهایش
تمام شد فرمود : « ا من اهل الشام انت ؟ » آیا تو اهل شامی ؟ گفت بله
یک جمله بیشتر نگفت : « شنشنه اعرفها من اخزم » ( ۱ ) ( مثل است ) :
میدانم ، شامیها این جور هستند . بنابر این شما در شهر ما غریب هستی ،
مهمان ما هستی ، بیا برویم منزل مهمان ما باش ، تو را پذیرایی میکنیم ،
اگر آذوقه ات کم باشد آذوقه به تو میدهیم و خود این مرد میگوید یکمرتبه
حالتی به من دست داد ، دوست داشتم زمین شکافته بشود به زمین فرو بروم .
یزید سفاهه و ازید حلما
کعود زاد فی الاحراق طیبا
فرازی دیگر از دعای مکارم الاخلاق
آن قسمتهایی که از صحیفه سجادیه خواندم ، باز میبینیم ارزشهای اخلاقی
بسیار عالی است قسمت دیگری از صحیفه سجادیه را هم برای شما بخوانم .
بعد از آن قسمت دو مرتبه درود میفرستد بر پیغمبر و آل پیغمبر ، و به
پاورقی :
>
یک وقتی یک شامی با یک کوفی در یک قهوه خانه بین راه به اصطلاح
امروز سر یک مسئله نماز مباحثه میکردند کوفی خواست بگوید که حرف من
درست است ، گفت آخر من علی را دیدم این جور نماز میخواند شامی گفت :
مگر علی نماز هم میخواند ؟ ! این بدبختها ، این شامیها تا این حد اغفال و
گمراه شده بودند .
۱ ) منتهی الامال ، ج ۱ ، ص . ۲۰۹
۲۶
خدای متعال عرض میکند : « و حلنی بحلیه الصالحین والبسنی زینه المتقین »
پروردگارا ! مرا مزین کن و زینت بخش به زیور صالحان ، و بپوشان لباس
پرهیزکاران خود این جمله ها توضیح نمیدهد که زیور صالحان چیست و چه
چیزها برای صالحان زیور است ؟ چه چیزها برای متقیان جامه ای زیبا است ؟
چون صالحان و متقیانی که ما میشناسیم با آن که امام سجاد در اینجا توضیح
میدهد خیلی فرق میکند « حلنی بحلیه الصالحین و البسنی زینه المتقین فی
بسط العدل و کظم الغیظ و اطفاء النائره و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذات
البین و افشاء العارفه و ستر العائبه و لین العریکه و خفض الجناح »
خدایا ! مرا مزین کن به زینت صالحان ، مرا بپوشان به لباس زیبای
پرهیزکاران و متقیان . ( بعد برای اینکه مردم بفهمند که او زینت صالحان
و جامه متقیان راچه میشناسد ، میفرماید ) : « فی بسط العدل » در گسترش
دادن به عدالت زینت صالحان و جامه زیبای متقیان این است که عدالت را
گسترش میدهند « و کظم الغیظ » وقتی که خشم میگیرم ، بتوانم بر خشم خود
غالب بشوم و خشم خود را کظم کنم ” کظم ” یعنی چه ؟ غیظی که انسان پیدا
میکند ، درست حالت عقده ای را دارد که در انسان پیدا میشود ، حل کردن
این عقده را ” کظم ” گویند مثل غده سرطان که وقتی آن را زیر برق
میگذراند آب میشود از نظر روحی ، کظم غیظ این است که انسان کاری بکند
که نه تنها اثری بر غیظ خودش مترتب نکند بلکه آن عقده ، آن کینه که در
قلبش وجود دارد ، حل بشود و مثل یخی که آب میشود ، آب بشود زینت
متقیان و حلیه صالحان این است که بتوانند خشم را در خودشان حل کنند
« و اطفاء النائره » هر جا که آتشی شعله ور است ( معلوم است که مقصود
آنجایی است که میان دو مؤمن جنگ و نزاعی هست ، اختلافی هست ، شعله
فتنهای
۲۷
هست حال آیا در آنجا مثل اغلب ما مردم ، هیزم کشی بکنم که آن آتش شعله
ورتر بشود ؟ ! نه ، هر جا که شعله نزاع میان برادران مؤمن فروزان است )
من بشوم آتش نشان آن شعله « و اصلاح ذات البین » میان مؤمنان و مسلمانان
، اصلاح بر قرار کنم « و افشاء العارفه » خوبیهای مردم را فاش کنم
« و ستر العائبه » بر عکس ، بدیهای مردم را ، عیبهای مردم را روپوشی کنم
(همه اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که در آنها حق عموم
پیدا میشود نیست ، چون در آن موارد دستورهای دیگری است که در همین دعای
مکارم الاخلاق هم آن دستورها هست ) انسان باید در این حد باشد که برای
اینکه مردم را بیشتر خوشنام بکند و حسن ظن مسلمین را نسبت به یکدیگر
زیاد نماید ، خوبیهای مردم را اینجا و آنجا بازگو کند و روی بدیهای مردم
حتی بدیهای واقعی مردم را بپوشاند ، زشتیها را آشکار نکند این خودش یک
وظیفه اسلامی است : آشکار کردن نیکیها و پوشاندن بدیهای مردم . وقتی که
انسان یک مقدار نیکی دارد ، بعد ببیند مردم او را با نیکیهایش میشناسند
، همین خودش عاملی است برای اینکه بدیها را در وجود خودش کم بکند ، و
بر عکس ، اگر انسان یک سلسله نیکیها داشته باشد و یک سلسله بدیها ، و
بعد ببیند مردم او را فقط به این بدیها میشناسند ، آن شخصیت نیک ، و
نیکی اش شکست میخورد ، یعنی به تدریج تبدیل به آدم بد میشود .
نهی شدید قرآن از اشاعه زشتیهای مؤمنین
این است که قرآن فوق العاده شدید نهی میکند از اینکه فحشاء ( و به
تعبیر قرآن : فاحشه ) یعنی زشتیهای مسلمانان ، حتی زشتیهای واقعیشان
۲۸
پخش بشود : « ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب
الیم »( ۱ ) بنابر یکی از دو تفسیری که درباره این آیه هست : ” کسانی
که دوست دارند زشتیها درباره مسلمانان و مؤمنین اشاعه پیدا کند ” خدا
نکند که یک وقت اطلاع پیدا کند که لغزشی در فلان شخص پیدا شده است تازه
من راستها را میگویم ، دروغ که دیگر و اویلا است حدیث است که اگر کسی
به برادر مؤمنش تهمت بزند ، ایمان در روح او آب میشود آنچنان که نمک
در آب حل میشود ، ایمان برای شخص باقی نمیماند اگر راست باشد ، این به
آن میگوید ، آن به دیگری میگوید [ و به تدریج شیوع پیدا میکند ] اگر دروغ
باشد که خدا میداند ، همانی است که قرآن هرگز نمیخواهد چرا غیبت کردن
حرام است ؟ برای اینکه بدبینی ایجاد میکند در حالی که غیبت کردن همان
افشاء بدیها است یعنی بدیهای واقعی را بازگو کردن .
غیبت در مواردی جایز است
باز عرض میکنم : حرمت غیبت در غیر موارد استثنایی – که همه این
موارد جنبه اجتماعی دارند – میباشد ، مثل آنجا که مثلا نصح مستشیر است :
یک نفر میخواهد با یک کسی شرکتی تأسیس کند ، میآید با شما که از احوال
آن شخص اطلاع دارید مشورت میکند که آقا این آدم که تو مدتی با او بوده
ای چه جور آدمی است ؟ من میخواهم با او شرکتی تأسیس کنم ، یا میخواهم
دخترم را به او بدهم ، یا میخواهم
پاورقی :
۱ ) سوره نور ، آیه . ۱۹
۲۹
دخترش را برای پسر خودم بگیرم . و امثال اینها اینجا پای مشورت در میان
است و بر شما جایز و بلکه لازم است که بگویید چون پای مشورت در میان
است من حقیقت را میگویم : این آدم این جور و این جور است یا در موردی
که خودتان مظلوم یک شخص هستید یعنی او حق شما را پایمال کرده در اینجا
شما یا باید دهان ببندید و نگویید حقم پایمال شده ، و حقتان پایمال شود و
یا اگر بخواهید بگویید ، غیبت کردهاید . این غیبت جایز است : « لا یحب
الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم »( ۱ ) .
مخصوصا من اینها را میگویم برای اینکه از افراط و تفریطها برحذر باشیم
. و عیب ما جامعه مسلمین ، عیبی که تاریخ حکایت میکند این است که ما –
مخصوصا ما ایرانیها – یا از آن طرف میافتیم یا از این طرف ، حد وسط
نمیایستیم ، یا مردمی هستیم که دائما غیبت میکنیم ، و یا میرسیم به حدی
که غیبت کردن حجاج را هم جایز نمیدانیم .
سخن نادرست ابن سیرین و اشتباه غزالی
” ابن سیرین ” یکی از علمای ایرانی مسلمان قرن دوم هجری است بعد از
اینکه حجاج سفاک خونریزی که در دنیای اسلام نمونه است در سفاکی ، به
درک رفته است ، مردی میآید در حضور او بدی حجاج را میگوید ابن سیرین
مقدس میگوید : ” غیبت نکن ، الان غیبت
پاورقی :
۱ ) سوره نساء ، آیه ۱۴۸ [ ترجمه : خداوند دوست نمیدارد که کسی به
عیب مردم صدا بلند کند مگر اینکه ستمی به او رسیده باشد ] .
۳۰
تو گناهش بیشتر از گناه حجاج است من حاضر نیستم غیبت حجاج را بشنوم ”
. حرف مفت است عجیب این است که غزالی به این بزرگی و عظمت ، این
داستان را نقل و تأیید کرده این اشتباه است با اینکه ما غزالی را مرد
بسیار بزرگی میدانیم یعنی مرد مفکر فوق العاده ای است ، اما آدمهای
بزرگ اشتباههای بزرگ هم دارند یکی از اشتباههای بزرگ غزالی ، به قول
ابن الجوزی این است که در بسیاری از موارد ، شرع را به تصوف سواد کرده
آن افراطهای صوفیگری غزالی ، گاهی سبب شده که از فقه اسلامی منحرف شود ،
مثل همین جا که میگوید : ” راست گفته ابن سیرین ، آن مرد حق نداشته
غیبت حجاج را بکند ، حجاج مسلمان بوده ” اگر حجاج را نمیشود غیبت کرد
پس غیبت کی جایز است در دنیا ؟ ! پس ما هم شبانه روز بالای منبر داریم
غیبت یزید بن معاویه را میکنیم چون مظالمش را بازگو میکنیم خدا خودش
از فرعون غیبت کرده ، از نمرود غیبت کرده ، از قارون غیبت کرده ، از
بلعم باعوراء غیبت کرده ، و از صدها نفر دیگر ، و از اقوامی غیبت کرده
، از همه قوم بنی اسرائیل یکجا غیبت کرده است نه ، اینها غیبت نیست
دیگر از آن طرف هم نیفتد .
تعبیر حضرت این بود : « و افشاء العارفه و ستر العائبه » همه اینها را
من برای این ذکر میکنم که انسان وقتی به این حد میرسد که آرزویش چنین
آرزویی میشود ، قابل تقدیس است ، اندیشه اش که چنین اندیشه ای هست
قابل تقدیس است ، عملش که چنین عملی هست قابل تقدیس است ، ملکاتش
که چنین ملکاتی هست ملکات قهرمانانه است ، ملکاتی است با ارزش ، با
قیمت و گرانبها این گرانبهایی ریشه اش
۳۱
کجاست ؟ از کجا و چگونه این [ اندیشه یا عمل ] گرانبها شد ؟ ریشه این
گرانبهایی را ما باید به دست بیاوریم .
اینجا است که مکتبهای مختلف برای نشان دادن رمز اخلاقی بودن کارها
پیدا شده و اظهار نظرها کرده اند از فردا شب شروع میکنیم نظریات این
مکاتب را بیان کردن که فلان مکتب میگوید رمز اخلاقی بودن در فلان جهت
نهفته است ، آن مکتب دیگر میگوید در فلان جهت دیگر ، و در نهایت امر
میخواهم رمز اخلاقی بودن را در مکتب اسلام بیان بکنیم ، ببینیم اسلام رمز
این ارزش و علو و گرانبهایی را در چه و در کجا میداند ، و گذشته از این
ببینیم اسلام [ کارهای اخلاقی را ] چگونه توجیه میکند و این کارها با مکتب
اسلام چگونه سازگار است که البته از همه بیشتر با این مکتب سازگار است
، همچنین مکتبهای دیگر مخصوصا فلسفه های مادی ، ارزشهای اخلاقی را چگونه
میتوانند توجیه و تأیید بکنند .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین باسمک العظیم الاعظم الاعزالاجل
الاکرم یا الله .
پروردگارا دلهای ما به نور ایمان و به نور قرآن منور بگردان .
پروردگارا غلها و غشها از روحهای ما به کرم و لطف خودت بیرون بفرما .
پروردگارا ما را به حقایق شناس اسلامت قرار بده .
پروردگارا همه ما را آشنا به وظایف خودمان قرار بده ، مسلمین را در
همه جبهه ها تأیید بفرما ، همه مسلمین را چه در جبهه معنوی و اخلاقی
۳۲
و چه در جبهه بیرونی ، خدایا به لطف خودت نصرت و پیروزی عنایت بفرما
.
پروردگارا اموات ما مشمول عنایت و مغفرت خودت قرار بده .
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات .
۳۳
در کتاب منتشر شده این صفحه خالی بوده است.
شما به صورت خودکار به صفحه بعد منتقل می شوید.
۳۴
جلسه دوم نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
۳۵
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، والصلوه والسلام علی عبد
الله و رسوله و حبیبه وصفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا و
مولانا ابی القاسم محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم :
« خذ العفو و امر بالعروف و اعرض عن الجاهلین »( ۱ ) .
اجمالا این مطلب را ذکر کردیم که افعال انسان دو گونه اند : یک گونه
افعال طبیعی و عادی و معمولی که شایسته ستایش ، آفرین گفتن و قهرمانانه
شناختن نیست ، و گونه دیگر کارهایی که انسانها آن کارها را قابل ستایش
میدانند و کننده آن کارها را تحسین میکنند و آنها را به نوعی قهرمان
میشناسند ، و ما اینها را کارهای اخلاقی مینامیم .
پاورقی :
۱ ) سوره اعراف ، آیه . ۱۹۹
۳۶
رسیدیم به اینجا که رمز اخلاقی بودن [ یک فعل ] چیست ؟ یک کار چگونه و
به چه جهت رنگ اخلاقی پیدا میکند و با افعال طبیعی تمایز پیدا مینماید ؟
به تعبیر دیگر معیار و مقیاس اخلاقی بودن چیست ؟ در اینجا نظریه های
گوناگونی وجود دارد که ما این نظریه ها را ابتدا نقل میکنیم و بعد نقد و
بررسی : کدامیک از این نظریات صحیح است ، کدام نا صحیح ؟ و یا یک
نظریه ممکن است قسمتی از آن صحیح باشد و قسمتی نا صحیح .
نظریه عاطفی
یکی از نظریات درباره ملاک اخلاقی بودن که از قدیم ترین نظریات است
نظریه عاطفی است گروهی رمز اخلاقی بودن را در عواطف بشر میدانند ،
میگویند کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و
میلهای طبیعی انسان سر چشمه بگیرد و هدف از آن کار هم رساندن سودی به
خود و یا رسیدن خود شخص به لذتی باشد هر کار که از چنین میلهایی سرچشمه
بگیرد و برای چنین هدفهایی باشد ، کار عادی و معمولی است و اخلاقی نیست
مثل اکثر کارهایی که مردم انجام میدهند یک نفر کارگر که صبح به دنبال
کار میرود برای اینکه مزدی بگیرد و با آن مزد هزینه زندگی خودش را تأمین
بکند ، کار او یک کار معمولی و عادی است همچنین کار یک کارمند که شغل
اداری دارد یا در شرکتی کار میکند ، و یا کار یک بازرگان که دنبال
تجارت و سود میرود ، تا آنجا که مربوط به شخص خودش و
۳۷
زندگی خودش هست و از یک میل که مربوط به شخص خودش هست ناشی میشود و
هدف ، لذتی است که به خودش برسد یا دفع رنجی است که از خودش بشود (
مثل مراجعه انسان به پزشک که برای دفع رنج یا دفع خطری است که از خودش
میشود ) یک کار طبیعی است کار اخلاقی کاری است که از عاطفه ای عالیتر
از تمایلات فردی یعنی عاطفه غیر دوستی سرچشمه میگیرد کارهای اخلاقی
انسانها کارهایی است [ ناشی از این ] که آن انسانها غیر را هم دوست
میدارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند ، به سرنوشت دیگران هم مانند
سرنوشت خودشان علاقهمند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذتی برسد همان
اندازه شادمان میشوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذتی برسند و
البته این درجات دارد گاهی عاطفه غیر دوستی آنچنان در بعضی از انسانها
اوج میگیرد که از اینکه به دیگران لذت یا سود برسانند بیشتر خوشحال
میشوند تا اینکه به خودشان لذت یا سود برسانند یعنی از اینکه بپوشانند
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.