مقاله علم اخلاق
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله علم اخلاق دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله علم اخلاق کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله علم اخلاق،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله علم اخلاق :
علم اخلاق
تعریف علم اخلاق
علم در لغت، به معناى دانش و آگاهى است، در برابر جهل و نادانى. در اصطلاح، دو معناى متفاوت از یکدیگر دارد: .۱ علم تجربى. .۲ مطلق دانش: حقیقى، اعتبارى، عقلى، نقلى، شرعى، عرفى، فلسفى و تجربى.
در تعریف علم گفتهاند:
«عبارت از مجموعه قواعد و قوانین کلى است که درباره موضوعى مشخص و ممتاز باشد»
این تعریف کلى، علوم گوناگون را در بر مىگیرد: طب، روانشناسى، فقه، اصول، اخلاق و; زیرا هر یک از اینها داراى قواعدى هستند و بر محورى خاص در گردش و به تحقیق و جست و جو روشمندانه و منسجم درباره موضوعى معین مىپردازند و هدف ویژهاى را پىگیرى مىکنند.
علم اخلاق نیز، جزو علومى است که موضوعى معین و هدف خاصى را مورد مطالعه قرار مىدهد، ولى بمانند دیگر علوم حوزوى: فقه، اصول، صرف نحو، مطرح نیست و روشنمندانه با آن برخورد نمىشود و بهاى لازم، به آن داده نمىشود، با این که علمى است مانند دیگر علوم و یکى از سه پایه اساسى معارف اسلامى: عقائد، احکام و اخلاق .
در این مقاله، بر آنیم از انگیزههاى بى توجهى حوزه به علم اخلاق، ضرورت فراگیرى دانش اخلاق، تعریف و مرز آن با دیگر علوم سخن بگوییم.
# اخلاق جمع «خلق»و «خلق»، به معناى خویهاست. اصل آن رابه معناى تقدیر گرفتهاند: سیرت و سجایاى انسان که حکایت از هیأت باطنى انسان دارد و با چشم بصیرت درک مىشود، همان گونه که خلق، هیأت و شکل ظاهرى و جسمى آدمى است که با چشم دیده مىشود. خلق و خوى، آن دسته از صفات را در برمىگیرد که در نفس راسخ باشند و زوال ناپذیر، به گونهاى که انسان بى درنگ، کار پسندیده و یا ناپسندى را انجام دهد:
«ملکه راسخه للنفس تصدربها عن النفس الافعال بسهوله من غیر حاجه الى فکر و روّیه»
ملکهاى است پایدار در نفس آدمى که سبب مىشود، کارها به آسانى انجام پذیرد بدون نیاز به اندیشه و نگرش .
# علم اخلاق، از راههاى آراسته شدن به خوییهاى نیک و دورى گزیدن از خوییهاى ناشایست را به ما نشان مىدهد:
«هو علم بالفضائل و کیفیته اقتنائها لتتحلّى النفس بها و بالرذائل و کیفیه توقّیها لتتخلى عنها»
آگاهى به ارزشها و شیوه به دست آوردن آن است براى زینت بخشیدن به نفس و آگاهى از خویهاى ناپسند و روش دورى از آن است براى تهى کردن نفس از آن.
این تعریف و مانند آن، در کتابهاى فلاسفه اسلامى، که از حکمت عملى سخن گفتهاند، با اندک تفاوتى نقل شده و بر همین اساس، موضوع اصلى علم اخلاق، نفس انسانى است، که خویهاى نیک و بد را مىپذیرد. و سبب انجام کارهاى پسندیده و ناپسند مىگردد. «تهذیب اخلاق»، «تهذیب نفس» و «تزکیه نفس» بیان دیگرى است از علم اخلاق.
اما در تعریفهایى که دانشمندان امروز، از علم اخلاق ارائه مىدهند، تمام توجه به رفتار بایسته آدمى است.
ژکس، مىنویسد:
«علم اخلاق، عبارت است از: تحقیق در رفتار آدمى بدان گونه که باید باشد»
گاهى منظور از حکمت عملى، نفس خوى است و گاه علم به خوى و گاه اراده مىشود رفتارى که از خوى بر مىخیزد. پس مقصود از حکمت عملى که در برابر حکمت نظرى قرار دارد، علم به خوى است و آنچه از آن بر مىخیزد.
ملا صدرا، در این جا رفتار برخاسته از خویهاى نفسانى را جزو حکمت عملى، که اخلاقى است، مىداند و این بیان وى در ادامه تعریف خلق به ملکه و بیان بخشها و گونههاى آن است.
با این حال، اساس تفکر و اندیشه اخلاقى غرب، مربوط به رفتار آدمى است و دیدگاههاى نظرى را در بحثهاى فلسفه اخلاق به میان مىآورند.
واژه علم اخلاق، در تفکر غرب، به سه معناى جداى از یکدیگر، امّا هماهنگ با یکدیگر و مربوط به رفتار انسان، به کار مىرود.
.۱ روش عام، یا راه زیستن.
.۲ مجموع قواعد رفتار یا قانونهاى اخلاق.
.۳ تحقیق در مورد راههاى زیستن و قواعد رفتار.
تحقیقاتى که دانشمندان غربى انجام دادهاند، مربوط به رفتار و تأثیر عوامل گوناگون در آن مىشود. امّا دانشمندان اسلامى، روى تعدیل و برابر کردن غرایز کار کردهاند و مبارزه با نفس.
در هر دو دیدگاه، چگونه عمل کردن، به طور کامل، نادیده انگاشته نشده است.
گر چه اساس در تهذیب اخلاق همان تهذیب و تزکیه نفس است و کسى که بر نفس خویش مسلط باشد، در رویدادهاى وسوسهانگیز گرفتار مشکل نمىشود و نمىلغزد. ولى درمان مفاسد اخلاقى، در مواردى، نیاز به استفاده از تحقیقات جدید دارد.
اخلاق و روان شناسى
از آن جا که در علم اخلاق، از زیست شایسته و رفتار بایسته سخن مىرود، شاید تصور شود که اخلاق، با روانشناسى یکى هستند؛ چرا که هر دو علم، به کاوش در رفتار آدمى مىپردازند. ولى باید توجه داشت که این دو علم، دو حوزه کارى جداى از یکدیگر دارند. روانشناسى در رفتار موجود اشخاص تحقیق مىکندو اخلاق از رفتار بایسته سخن مىگوید.
اخلاق، از بایدها سخن مىگوید و روانشناسى هستها را پىگیرى مىکند.
روانشناسى از تیز هوشى، قدرت یادگیرى، استعداد هنرى و ذاتى فرد بحث مىکند که صفات«شخصیت» اوست، ولى اخلاق از ویژگیهاى خلق و خوى فرد سخن مىگوید.
روشن است که علم اخلاق. مىتواند در تحقیقات خود از روانشناسى بهره برد و به درمان افراد فساد بپردازد.
زمانى که شخصى حسد مىورزد، یا خود بزرگ بین است و; تنها در چنگ خویهاى ناروا گرفتار نیامده، بلکه به بیمارى روانى نیز، دچار آمده است. بیمارى که بازتابهاى خاصى را در پى دارد.
غیبت، خویى است ضد اخلاقى و غیبت کننده، بیمار نیز هست. سلامتى روانى ندارد. او راکینهها، عقدهها و ناکامیها به این سوى مىرانند:
«الغیبه جهد العاجز»
غیبت تلاش افراد ناتوان است
بنابراین پستى اخلاقى بیمارى روانى است که با کمک روانشناسى مىتوان این رفتار ناشایست را درمان کرد و به انگیزههاى آن پى برد. از این روى، بین علم اخلاق و روانشناسى پیوندى وجود دارد که در درمان اخلاق نا پسند و براى اصلاح افراد، مىتوان از این دو دانش بهره برد.
روان شناسان جدید، از آن رو که در مطالعات خویش، روش علوم تجربى را به کار مىگیرد، آن بخشى از مسائل روانى را بررى مىکنند که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد و از تحقیق در بسیارى از پدیدههاى روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمىگنجد، اجتناب مىکنند. از این روى، کار بررسى در مورد خود «نفس» را کنار گذاشتهاند، چون روان در خور آزمایش نیست.
اینان، تحقیقات خود را متمرکز در رفتار آدمى کردهاند که در خور رؤیت و ارزیابى است. این، سبب شده که فقط به بعد حیوانى انسان توجه کنند و بعد معنوى وى رااز یاد ببرند وبه گفته علماى اخلاق، بعد «ملکى» انسان را، که انسانیت وى به آن است، فراموش کنند.
اخلاق و فقه
علم اخلاق، درباره نفس و رفتار برخاسته از آنها سخن مىگوید و علم فقه، به کارهاى مکلفان مىپردازد. بنابراین، این دو علم، به گونهاى اشتراک دارند.
در علم اخلاق، «رفتار» از آن جهت که بار ارزشى دارد و آشکار کننده سرشت فرد است، مورد بررسى قرار مىگیرد و اگر عملى، گاهى اتفاق بیفتد، از جهت علم اخلاق مورد توجه نیست. اما در فقه، رفتارى مورد توجه است که دستور بر انجام و بیا ترک آن رسیده باشد، حتى اگر عملى یک بار شخصى آن را انجام دهد، از جهت حقوقى و فقهى، به ارزیابى گذارده مىشود با این که مشترکاتى بین فقه و اخلاق وجود دارد، ولى هر یک از دو علم، از حیثیت و جهت یکسانى بحث نمىکنند. در فقه، بحث از افعال مکلفان است، از جهت تشخیص
وظیفه و تعیین حدود و حقوق افراد؛ ولى دراخلاق، موضوع اصلى ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى، مورد توجه است. آداب مستحبى از نظر فقهى، هیچ گونه الزامى ندارند، امّا همانها رادر رابطه بااصلاح و تهذیب نفس در نظر بگیریم، به گونهاى بایستگى در پى دارند؛ چرا که بار ارزشى دارند. ممکن است عملى از نظر حقوقى ممنوع نباشد، لیکن در چهار چوب علم اخلاق، ناپسند باشند. نیت بد در فقه و حقوق کیفرى ندارد، و لیک در اخلاق، نیت اصالت دارد و تفاوت کارهاى انسانها به نیتهاى آنان بستگى دارد. چه بسا، عملى روى مصالح
اجتماعى یا نیازهاى فردى، صحیح و در فقه مباح باشد، امّا پیامدهاى ناگوار اخلاقى داشته باشد. گاهى انسان، ناگزیر است که دروغ بگوید و غیبت کند. این، بى گمان اثر روحى بدى روى شخص مىگذارد، هر چند در فقه رواست.
و از این روى، انسان اگر بتواند در موارد ضرورت نیز دروغ نگوید، بهتر است.
سفارش علماى اخلاق در عمل به تو ریه، براى پرهیز از آثار بد دروغ است. تجرّى اگر خلاف شرع هم نباشد، پیامدهاى ناگوارى در روح و روان آدمى به جاى مىگذارد.
برخى کارها که جنبه حقوقى دارند و انجام آن در روان انسان تأثیر مثبت یا منفى مىگذارند، عنوان اخلاقى و ارزشى نیز پیدا مىکنند و به گونهاى تلازم بین جنبه حقوقى و جنبه اخلاقى آن وجود دارد. در چنین مواردى براى از بین بردن بعد حقوقى موضوع، در آغاز بعد ارزشى و اخلاقى آن را دگر گون مىسازند. این مسأله، در موضوعات اجتماعى و اخلاق عمومى، بیشتر محسوس است.
غرب، که امروز گرفتار بحران اخلاقى شده، از آن جهت است که ارزشها را وارونه ساخته است.
غربیان، خدا و اخلاق را از انسانها گرفتهاند و در نتیجه بعد حقوقى آن را نیز از بین بردهاند. وقتى که حجاب ضد ارزش باشد، از جهت حقوقى، خود را موظف به بیرون راندن دانشآموزان با حجاب مىدانند.
زمانى که کارهاى ناساز با پاکدامنى، بار منفى خود را از دست مىدهد، مشکل حقوقى آنها نیز حل مىگردد.
از نظر متفکران غرب، اگر مقرراتى را مجلس با تشریفات خاصى تصویب کند و مراجع صلاحیت دار قضایى ضامن اجراى آن شوند، در آن گاه، افراد با قانون سرو کار دارند و مسأله حقوق مطرح مىشود. امّا اگر اصول غیر مدون وجود داشته باشد که جامعه آن را پذیرفته و یا رد کرده، جنبه اخلاقى پیدا مىکند. برابر این دیدگاه:
«اخلاق، مجموعهاى از قوانین غیر ر
سمى است. اصول کلى اخلاقى، چیزى جز قواعد پذیرفته شده رفتار اجتماعى و احکام ویژه اخلاقى نیز چیزى جز کار برد آن احکام در مواردى خاص نیستند. »
برابر این دیدگاه، اخلاق مقررات اجتماعى غیر رسمى است که شناسه خاصى در جامعه دارد و این، با آنچه در فقه و اخلاق اسلامى مطرح است، فاصله دارد.
حوزه و علم اخلاق
عالمان وارسته حوزه از دیرباز، رویکرد اساسى به تهذیب نفس و علم اخلاق داشتند.
آموزش اخلاقى، در کنار احکام و عقائد رکن مهمى از مباحث حوزههاى علمیه بوده است. درسهاى اخلاق و نوشتن دستور العملهاى اخلاقى و کتابهاى اخلاقى رایج بوده است و به خاطر این اهتمام جدّى، انسانهاى وارستهاى تربیت شدهاند که هر یک، اسوهاى بودهاند براى حوزویان و دیگر مردم.
امّا اکنون، بهاى لازم به اخلاق داده نمىشود و بسان دیگر علوم حوزوى به آن توجه نمىگردد. بحثها و درسها اخلاق، کم فروغ شده است و تحقیقات لازم و بایسته در این علم انجام نمىگیرد و ناهنجاریهایى که گاهى دیده مىشود، ریشه یابى نمىشوند گر چه ساعاتى در روزهاى پایانى هفته، براى درس اخلاق در نظر گرفته شده، اما برنامه ریزى دقیقى در این زمینه انجام نگرفته و متن خاصى براى آموزش علم اخلاق تدوین نشده است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.