مقاله استرس و بهداشت روانی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله استرس و بهداشت روانی دارای ۶۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله استرس و بهداشت روانی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله استرس و بهداشت روانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله استرس و بهداشت روانی :
استرس و بهداشت روانی
تعریف استرس
پژوهشگرانی که استرس و رابطه آن با بهداشت روانی را مطالعه کردهاند، از استرس تعاریف زیادی ارائه دادهاند. در اینجا تعریف سلیه (۱۹۹۴)، فیزیولوژیست کانادایی آورده میشود. سلیه، که تحقیقات و نوشتههای او درباره استرس، از اهمیت ویژهای برخوردار است، استرس را چنین تعریف میکند: مجموعه واکنشهای غیراختصاصی ارگانیسم در مقابل هر نوع تقاضای سازگاری از آن.
مثال زیر مطلب را روشنتر میکند. اگر در چله زمستان فوتبال بازی کنیم، بدن ما با سرعت بخشیدن به ضربان قلب و تنفس و با تحریک غدد مولد عرق، واکنش نشان خواهد داد. اگر ده دقیقه مانده به شروع کلاس، مطلع شویم که باید گزارش تحقیقی خود را همین امروز تحویل دهیم، تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس افزایش خواهد یافت و عرق سرد سرتاپای وجود ما را خواهد گرفت. بدین ترتیب، میتوان گفت: استرس عبارت از یک واکنش جسمیاست که به دنبال یک تحریک درونی(شناختی) یا بیرونی (محیطی) بوجود میآید. محرکی که استرس بوجود میآورد، عامل استرسزا نامیده میشود.
برای آن که استرس و عوامل استرسزا روشنتر تعریف شود، باز هم مثال میآوریم. فرض کنید درس سمینار دارید و از شما خواستهاند تا درباره موضوعی مطلب جمعآوری کنید و آن را در کلاس به صورت سخنران (کاری که در تخصص شما نیست) ارائه دهید. واکنشهای جسمی، مثل افزایش تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس، بالا رفتن فشار خون، درد معده، خشک شدن دهان، عرق کردن دستها و. . . . نشانههای استرس خواهد بود. عوامل استرسزا، که این واکنشها را راه میاندازد، عبارتند از: انتقاد درونی از خود، دلهره ناشی از نگاههای کنجکاوانه برخی دانشجویان، لب و لوچه آویزان کردن برخی دیگر، تفسیرها و واکنشهای استاد. بنابراین، عامل استرسزا، یعنی هر محرکی که استرس بوجود آورد.
استرس مثبت و استرس منفی
نباید از مثال بالا چنین نتیجه گرفت که استرس همیشه منفی است و باید از آن اجتناب کرد. اگر خوب توجه کنیم، خواهیم دید که تعریف سلیه، هرنوع تقاضای سازگاری از ارگانیسم را استرسآور میداند. بنابراین، میتوان گفت که تقریباً همه محرکهای بیرونی میتوانند استرس ایجاد کنند، چون همه آنها از ارگانیسم میخواهند که سازگار شود، مثلاً وقتی صدایی میشنویم، به طرف آن برمیگردیم و وقتی غذایی در دهان میگذاریم، بزاق ترشح میشود و همه این اعمال برای سازگاری با موقعیت است.
بدین ترتیب میتوان گفت که در موارد زیادی، استرس خوشایند و مفید خواهد بود، مثلاً ورزش، عامل استرسزای خوشایند و مفیدی است، زیرا اثربخشی دستگاه قلبی ـ عروقی را افزایش میدهد. سلیه (۱۹۷۴) بین استرس خوشایند یا مثبت، مثلاً ورزش ملایم و استرس ناخوشایند یا منفی، مثل بیماری بلندمدت، تفاوت قائل میشود. میتوان گفت که ارگانیسم همیشه در حال استرس است، خواه این استرس خوشایند باشد یا ناخوشایند، خواه ملایم باشد یا ناملایم. نبود کامل استرس هرگز امکانپذیر نخواهد بود، مگر اینکه تحریک بیرونی وجود نداشته باشد و آن زمانی است که فرد در زیر خروارها خاک خوابیده است. بنابراین، وجود استرس برای بقاء ضرورت دارد.
روانشناسانی که در زمینهی بهداشت روانی کار میکنند، اصولاً علاقه دارند پیامدهای منفی استرس را مطالعه کنند و به همین دلیل، آنها اصطلاح استرس را در معنای استرس منفی یا زیانآور بکار میبرند، حال آنکه استرس میتواند جنبه مثبت نیز داشته باشد.
علتهای استرس، دگرگونیها و گرفتاریهای زندگی
استرس در همه زمینههای زندگی و در همه جا با درجات مختلف، حضور دائمیدارد. علتهای اصلی استرس عبارتند از: دگرگونیهای زندگی، استرس بلندمدت، گرفتاریهای زندگی، ناکامیو تعارضها.
دگرگونیهای زندگی
رویدادهای مهمیکه زندگی را تحت تاثیر قرار میدهند، مثل ازدواج، فوت یکی از اعضای خانواده یا تغییر محل سکونت، میتوانند استرس به همراه آورند. طبق نظر هولمز و راهه (۱۹۶۷)، مواجه شدن با تعداد زیادی از موقعیتهای استرسزا، در یک زمان کوتاه، میتواند برای بهداشت روانی پیامدهای نامساعد داشته باشد. همه تغییرات زندگی، از جمله ازدواج، مرگ یکی از اعضای خانواده، تغییر در ساعات کار روزانه و حتی تغییر در ساعات حرکت وسایل نقلیه استرسزاست و اگر میزان استرس از توانایی سازگاری ارگانیسم قراتر رود، میتواند بهداشت روانی او را بخطر اندازد و حتی به بیماریهای جسمینیز منجر شود.
هولمز و راهه، مقایسهای تهیه کردهاند که ۴۱ موقعیت استرسزا را به ترتیب اهمیتی که دارند، شامل میشود و میتواند رابطه دگرگونیهای زندگی با بهداشت روانی را پیشبینی کند. مولفان، برای هر یک از موقعیتها، ارزش عددی قایل شده و بدین وسیله مقیاسی بوجود آوردهاند که دگرگونیهای زندگی را ارزشیابی میکند.
مقیاس ارزشیابی دگرگونیهای زندگی
مقیاس هولمز و راهه در زیر آورده شده است. موقعیتها را بخوانید، دگرگونیهای زندگی خود را در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها علامت بزنید. جمع کل امتیازها را بدست آورید. اگر جمع کل امتیازها بین ۲۰۰-۱۵۰ شد، ۳۷% احتمال خواهد داشت که در طول سال مریض شوید. اگر جمع کل امتیازها بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ و بالاتر از ۳۰۰ شد، احتمال بیماری شما به ترتیب، ۵۰ ۸۰% خواهد بود.
طبق نظر مولفان، اشخاصی که امتیازهای آنها بیشتر از ۳۰۰ باشد، در مقایسه با افرادی که در حد متوسط قرار دارند، احتمالاً از نظر روانی افسردگی نشان میدهند و از نظر جسمی، به بیماریهای قلبی ـ عروقی و غیره نیز مبتلا میشوند. مولفان که افزایش جمع کل امتیازها میتواند پیش آگهی افزایش حوادث و رویدادهای ناگوار زندگی باشد.
البته، مقیاس هولمز و راهه انتقادهای زیادی بدنبال آورده است، زیر برخی متخصصان بهداشت روانی معتقدند که تعداد زیادی از این موقعیتها استرسزا نیست. پس میتوان پرسید که دقت این مقیاس تا چه اندازه لازم است؟
مقیاس هولمز و راهه برای ارزشیابی دگرگونیهای زندگی
موقعیتها را یک به یک بخوانید و دگرگونیهای خود در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها را علامت بزنید. جمع کل امتیازها را به دست آورید و برای تفسیر نتایج، به متن مراجعه شود.
موقعیت امتیاز پاسخ
فوت همسر ۱۰۰
طلاق ۷۳
جدایی از همسر ۶۵
زندانی شدن ۶۳
فوت یکی از اعضای خانواده ۶۳
زخمییا بیمار شدن ۵۳
ازدواج ۵۰
از دست دادن کار ۴۷
آشتی با همسر ۴۵
بازنشستگی ۴۵
تغییر در سلامتی یکی از اعضای خانواده ۴۴
حاملگی ۴۰
مسائل جنسی ۳۹
ورود عضو جدید به خانواده ۳۹
تغییر در محل کار ۳۹
تغییر در وضع اقتصادی ۳۸
تغییر در تعداد درگیریها با همسر ۳۵
وام مهم مسکن ۳۲
ناتوانی در پرداخت وام مسکن یا وامیدیگر ۳۰
تغییر در مسوولیتهای شغلی ۲۹
رفتن یک فرزند از خانه ۲۹
اختلاف با والدین همسر ۲۹
تحقق یافتن برنامههای شخصی سطوح بالا ۲۸
شروع مجدد یا قطع کار همسر ۲۶
شروع یا پایان تحصیلات ۲۶
تغییر در شرایط زندگی ۲۵
تجدیدنظر در عادات شخصی ۲۴
مساله با والدین ۲۳
تغییر در ساعات یا شرایط کار ۲۰
تغییر محل سکونت ۲۰
تغییر محل تحصیل ۲۰
تغییر در سرگرمیها ۱۹
تغییر در فعالیتهای مذهبی ۱۹
تغییر در فعالیتهای اجتماعی ۱۹
وام کوچک خرید خانه یا غیره ۱۷
تغییر در ساعات خواب ۱۷
تغییر در تعداد دور هم جمع شدنهای خانوادگی ۱۶
تغییر در عادات غذایی ۱۵
گذراندن تعطیلات تابستانی ۱۳
شرکت در جشنهای نوروزی ۱۲
خلافکاریهای جزئی ۱۱
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) سه فرضیه ارائه دادهاند که اساس ارزشیابی استرس بر حسب موقعیتها را تشکیل میدهند. آنها ابتدا فرضیه استرسآور بودن هر دگرگونی را مورد تردید قرار دادهاند. این دو نظریهپرداز، برای بیان تردید خود، بر تحقیقاتی تکیه کردهاند که طبق یافتههای آنها، رویدادهای مهم و چشمگیر زندگی، مثل یائسگی و بازنشستگی، در اکثر افراد مسائل جدی به همراه نمیآورد (نوگارتن، ۱۹۷۰؛ روزوف، ۱۹۶۳).
همچنین آنها روی این اعتقاد تردید کردهاند که دگرگونی باید آنقدر مهم باشد که استرس بیماریزا ایجاد کند. آنها متوجه شدهاند که انسانها، در ادراک از رویدادها، تفاوتهای فردی زیادی دارند، به طوری که یک رویداد معین برای یکی استرس شدید ایجاد میکند، اما برای دیگری هیچ استرسی به همراه نمیآورد، مثلاً خانه و نقل مکان به محیط دیگر میتواند برای یکی کاملاً استرسآور و برای دیگری آْرزوی دیرینه باشد.
به عقیده لازاروس (۱۹۹۰)، موقعیت زمانی استرسزا خواهد بود که فرد وادار شود تا برای مقابله با آن از منابعی که در اختیار دارد، به شدت استفاده کند. او معتقد است که ما موقعیتها را ارزشیابی میکنیم تا ببنیم آیا در حال حاضر خطرناک هستند یا بالقوه میتواند خطرناک باشند یا رقابتی ایجاب میکنند که با خوشبینی و علاقه آن را دنبال میکنیم؟ ما این ارزشیابی را بر اساس افکار، استعدادها و تجربههای شخصی انجام میدهیم. بدین ترتیب، هر موقعیت بر اساس ارزشیابی خود شخص، میتواند یک آزمایش سخت یا یک موقعیت طلایی باشد.
بالاخره، لازاروس و فولکمن، معتقد نیستند که دگرگونیهای مهم زندگی میتوانند علتهای بیماریها باشند. درست است که استرس میتواند به طور معنیدار، به بیماریهای مختلف کمک کند، همبستگی بین ارزشهای دگرگونیها و بیمای نزدیک به ۱۲/۰ است. به دلیل این همبستگی ضعیف، به نظر میرسد که ارزشهای دگرگونیها برای پیشبینی بیماری مناسب نیست.
استرس بلندمدت
موقعیتهای استرسزا تنها به صورت رویدادهای کوتاهمدت، مثل مرگ یا تولد جلوه نمیکند، ازدواج با شکوه یا حقیرانه، موقعیتهای کاری نامناسب یا جو سیاسی خفقانآور نیز میتوانند به صورتهای عاملهای استرسآور بلندمدت جلوه کند. با این همه، خواه این عوامل کوتاهمدت باشند خواه بلندمدت، هر شخص به نحو متفاوتی در مقابل آنها واکنش نشان میدهد، مثلاً یک کارگر میتوان سالیان سال در زیر سلطه یک کارفرمای بداخلاق به کار خود ادامه دهد، اما کارگر دیگری حتی نمیتواند یک ماه نیز طاقت بیاورد.
واکنش هر کس در مقابل عوامل استرسزای بلندمدت، به ارزشیابی شناختی او از موقعیت وابسته است. از نظر شخصی، رویدادهای طلاق، از دست دادن کار، اعتیاد به الکل و مسائل اقتصادی میتوانند برای همه اعضای خانواده استرس شدیدی به همراه آورند. زندگی اجتماعی نیز میتواند استرسآور باشد، زیرا برای پیدا کردن چند دوست و نگاه داشتن آنها، اغلب به تلاش و انرژی زیادی نیاز داریم. این حالت مخصوصاً در مورد کسانی که کمرو هستند یا در مقابل بیگانگان راحت نیستند، بیشتر صدق میکند. حفظ دوستیهای بلندمدت نیز گاهی دشواریهایی بوجود میآورد، زیرا دوری مسافت، الزامهای اداری یا شغلی و ازدواج، ساعت فراغت را محدود و رفت و آمدها را دشوار میکند. همهی این عوامل استرسهای بلندمدت به همراه میآورد.
در تحقیقات مربوط به استرس بلندمدت، اغلب عوامل استرسزا در محیط کار یا در ارتباط با کار را مطالعه کردهاند. اشخاص معمولاً از این نظر استرس دارند که میخواهند شغل خود را حفظ کنند یا آن را تغییر دهند، زیرا نیاز به درآمد دارند یا نمیتوانند با همکاران خود کنار بیایند. بنابراین، در اجتماعی که امنیت شغلی وجود ندارد و مردم همیشه نگران از دست دادن کار خود هستند، یا نمیتوانند محل کار خود را تغییر دهند و در کنار افرادی باشند که با آنها راحت هستند، بهداشت روانی رخت میبند و به ناکجا آباد میرود.
استرس میتواند خود فرد و اعضای خانواده او را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. طبق تحقیقات، پدری که از نظر کاری استرس دارد، بیشتر آماده است که با خانواده و مخصوصاً با پسر خود درگیری پیدا کند. اثر این درگیری تا آنجا پیش میرود که پسر در ایجاد رابطه رضایتبخش با دوستان خود نیز ناموفق میشود. .
گرفتاریهای زندگی
علاوه بر انواع مختلف استرسهای بلندمدت، استرسهای روزانه نیز وجود دارند که به گرفتاریها یا کارهای روزانه نسبت داده میشوند. این گرفتاریها، که به ظاهر بیمعنا و کماهمیت به نظر میرسند، مثل پیدا کردن جای پارک برای اتومبیل، ایستادن در صف نان و اتوبوس، پرداخت به موقع پول آب، برق و تلفن، کنترل دفعات تلفن به شهرستان، کنترل مصرف روزانه آب و برق و. . . . میتوانند به منابع مهم استرس تبدیل شوند و بهداشت روانی را با نوسانهای زیانآور مواجه کنند.
برخی متخصصان معتقدند که گرفتاریهای روزانه خیلی بیشتر از رویدادهای زندگی استرسزاست
. در واقع، میتوان گفت که وقتی رویدادهای مهمیدر زندگی اتفاق میافتد، گرفتاریهای روزانه خود به خود افزایش مییابند و در نتیجه خود رویداد بیشتر استرسزا میشود. مثلاً به هنگام ازدواج یا مرگ عزیزان، گرفتاریهای زندگی بیشتر میشود و قدرت استرسزایی ازدواج یا مرگ را افزایش میدهد. به همین علت، در مقیاس ارزشیابی دگرگونیهای زندگی، به تغییر محل سکونت ۱۲ امتیاز و به طلاق ۷۳ امتیاز داده شده است. تغییر محل سکونت، تعداد زیادی گرفتاریهای روزانه
ایجاد میکند، اما طلاق میتواند در دراز مدت، دهها گرفتاری بوجود آورد، از جمله اجبار در تعویض خانه یا ترک خانه بوسیله زن یا شوهر. حتی امکان دارد که مقدمات تعویض خانه یا گذاشتن خانه در معرض فروش، خیلی بیشتر از اثاثکشی استرسآورتر باشد. همه این رویدادهای مهم و به همراه آنها، همه گرفتاریهای زندگی میتوانند بر سلامت روانی ضرر داشته باشند، اما همانطور که گفته شد، در این مورد نیز تفاوتهای فردی قابل ملاحظهای وجود دارد.
پیامدهای استرس، واکنشهای ارگانیسم
این که علت استرس روانی باشد یا جسمانی، خیلی مهم نیست. وقتی در حال استرس هستیم، بدن تعداد زیادی تغییرات فیزیولوژیک کوچک و بزرگ تحمل میکند. مهمترین این تغییرات، که میتواند مقاومت بدن در مقابل بیماریها را تضعیف کند، آنهایی هستند که بوسیله دستگاه عصبی خودکار (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) تنظیم میشود.
آثار فیزیولوژیک استرس
در استرسهای ضعیف، دستگاه پاراسمپاتیک سرعت ضربان قلب را کاهش میدهد و فشار خون را پایین میآورد، در حالی که حرکات ماهیچهای معده و روده را افزایش میدهد. بدین ترتیب، ارگانیسم میتواند انرژی لازم را نگهدارد، مواد غذایی را جذب کند، عملکرد طبیعی داشته باشد و نهایتاً از نظر بهداشت روانی در حالت بهنجار به سر برد. در شرایط استرسزا، دستگاه سمپاتیک فعال میشود. بدین صورت که تعداد ضربانهای قلب و تعداد نفس کشیدنها را افزایش میدهد، فشار خون و ماهیچهای را بالا میبرد، حرکات ماهیچهای را کند و رگهای خونی را منقبض میکند و برخی هورمونها، از جمله آدرنالین و کرتیزول را آزاد میسازد. این هورمونها چربیها را به جریان خون وارد میکنند و در نتیجه برای ارگانیسم انرژی فراهم میآورد.
جنگ یا گریز
میتوان گفت که فعالیت سمپاتیک، واکنش در مقابل استرس است و به راحتی تبیین میشود. در مراحل اول تکامل انسان، برای رو در رویی با استرس، دستگاه عصبی خودکار یکی از این دو سایق را راه میانداخت: جنگ یا گریز. وقتی فرد در حالت استرس شدید قرار میگرفت، مثلاً زمانی که مجبور میشد با خرسی یا دشمنی قویتر از خود روبرو شود، تنها دو راه منطقی در پیش داشت: جنگ یا گریز. در این شرایط، اجداد ما به نیروهای فیزیولوژیک، نیروهایی که به کمک دستگاه عصبی سمپاتیک فراهم میشود، نیاز داشتند.
ما نیز همان واکنشهای خودکار نیاکان خود را داریم، اما محیطی که در آن زندگی میکنیم، خیلی فرق دارد. برای آنکه بتوانیم از موقعیتهای استرسزا بیرون بیاییم، خیلی کم اتفاق میافتد که مستقیماً مبارزه کنیم یا بدون از دست دادن فرصت، پا به فرار بگذاریم. بنابراین، نیاز نداریم که تعداد ضربانهای قلب افزایش یابد یا فشار خون بالا رود و میزان هورمونها نیز بیشتر شود. در دنیای
امروزی، برای آنکه بتوانیم بهداشت روانی و سلامت جسمیخود را از دست ندهیم، یاد نگرفتهایم جنگ یا گریز کنیم، بلکه یاد گرفتهایم خونسرد باشیم و مسایل را به شیوه منطقی حل کنیم. این شیوه عمل، ما را از واکنش جسمیدر مقابل تغییرات فیزیولوژیک، تغییراتی که بوسیله عوامل استرسزا بوجود میآید، معاف میکند. در فرهنگ امروزی، واکنش فرار یا مبارزهی دستگاه عصبی خودکار خود یک واکنش غیرانطباقی به حساب میآید. به علاوه، این واکنش تغییرات فیزیولوژیک
ایجاد میکند که آنها نیز به نوبه خود، میتوانند در درازمدت برای سلامتی جسمیو روانی مضر باشند، بدین صورت که بیماریهای حاد، مثل حملههای قلبی و سرطان، بوجود آورند.
در سال ۱۹۶۳، سلیه اعلام کرد که عوامل استرسزای شدید، واکنش فیزیولوژیک تعمیم یافتهای ایجاد میکند و این واکنش را سندرم کلی سازگاری نامید (شکل زیر). این واکنش سه مرحله دارد: مرحله اول اعلام خطر یا هشداری است، یعنی ارگانیسم از طریق فعال کردن دستگاه عصبی
سمپاتیک (سرعت بخشیدن به ضربانهای قلب، بالا بردن فشار خون و افزایش ترشح هورمونها و. . . ) در مقابل عوامل استرسزا واکنش نشان میدهد. بنابراین، ارگانیسم مقدار زیادی انرژی در اختیار میگیرد، بیشتر دقت میکند و آماده میشود که با عوامل استرسزا مبارزه کند، اما مقاومت او در مقابل بیماری تضعیف میشود. اگر عامل استرسزا همچنان حضور داشته باشد، ارگانیسم به مرحله مقاومت وارد میشود. در این مرحله، هشداری یا اعلام خطر از بین میرود و ارگانیسم خود را با عامل استرسزا انطباق میدهد، میزان مقاومت او در برابر بیماری، به بالاتر از حد طبیعی
افزایش مییابد. این مرحله برای ارگانیسم مرحله پرزحمتی است. ادامه طولانی عامل استرسزا، دیر یا زود مرحله فرسودگی را به همراه میآورد. در جریان این مرحله پایانی، نشانههای آشکار کننده هشداری دوباره ظاهر میشود، مقاومت در مقابل بیماری کاهش مییابد، انرژی لازم برای سازگاری از بین میرود و بالاخره مرگ از راه میرسد و به کل ماجرا خاتمه میدهد. از نظر سلیه، دوام بلندمدت عاملهای استرسزا نه تنها بهداشت روانی و جسمیرا تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه کل زندگی را با خطر نابودی مواجه میکند.
استرس و دستگاه ایمنی
تغییرات فیزیولوژیک ناشی از استرس میتواند فعالیت دستگاه ایمنی بدن را مختل کنند. اگر دستگاه ایمنی به طور طبیعی به فعالیت خود ادامه دهد، بیماریها را ردیابی خواهد کرد و ارگانیسم را سالم نگه خواهد داشت. برعکس، تضعیف دستگاه ایمنی، بدن را برای ابتلا به تعداد زیادی از
بیماریهای جسمیو روانی آماده خواهد کرد. مطالعات نشان میدهد که استرسهای شدید، مثل عزا، جراحی و محرومیت از خواب، در دستگاه ایمنی بدن تغییر شکلهایی بوجود میآورند. بین این تغییر شکلها و میزان بالای هورمونهای ناشی از استرس، مثل اپینفرین، نوراپی نفرین و کرتیزول رابطه پیدا شده است. به نظر میرسد که حضور این هورمونها معمولاً پیش از تضعیف دستگاه ایمنی و بروز بیماریهای عفونی صورت میگیرد.
بنابراین، احتمال دارد که ما تنها به دلیل تحمل استرس شدید، به گریپ یا زکام مبتلا شویم. در واقع نتایج تحقیقات انجام شده به وسیله کوهن و همکاران او (۱۹۹۱) نشان میدهد که استرس به ضعف تدریجی دستگاه ایمنی و آسیبپذیری از ویروس زکام کمک میکند. به نظر میرسد که استرس، خط مقدم دفاعی ارگانیسم را، که از نفوذ ویروس به جریان خون جلوگیری میکند، درهم میکوبد. جای تردید ندارد که زکام، اثر خستگی و کسلکنندگی دارد، اما زندگی بیمار را به خطر نمیاندازد. با این همه، استرس شدید و ضعف روحیه میتواند زمینه را برای رشد بیماریهای خطرناک، مثل سرطان یا بیماریهای قلبی، مساعد کند.
استرس و بیماریهای خطرناک
در تحول و گسترش تعداد زیادی از بیماریهای جسمی، بویژه بیماریهای قلبی، سرطان، روماتیسم، التهاب کیسه صفرا، میگرن، آسم و اختلالهای معده و روده، مثل زخم معده و ورم روده، عوامل روانی نقش مهمیدارند. برای بیان چگونگی اثر استرس بر بیماریهای جسمی، دو علت اصلی مرگ در اجتماع امروزی را بررسی میکنیم: سرطان و بیماریهای قلبی.
سرطان، علتهای اصلی، از جمله استرس
همه از کلمه سرطان وحشت دارند و این وحشت بیدلیل نیست. سرطان اولین علت مرگ زنان امریکاست و این خطر وجود دارد که تا سالهای آتی، علت مرگ هر دو جنس باشد (هندرسون، راس و پیک، ۱۹۹۱). در کانادا، ۲۸ درصد مرگ و میر سال ۱۹۹۱ بر اثر سرطان صورت گرفته و طبق آمار ۱۹۹۳، افزایش آن در مورد زنها بیشتر از مردهاست.
ریشه سرطان را سلولی تشکیل میدهد که بدون کنترل تکثیر میشود. سلولهای تکثیر شده، به تدریج بر سلولهای سالم هجوم میآورند، آنها را معیوب میکنند یا از بین میبرند، بافتها و اعضای بدن را تخریب میکنند و بدین وسیله موجب مرگ میشوند. تا امروز بیشتر از ۱۰۰ نوع سرطان شناسایی شده است. به نظر میرسد که سرطانها با برخی آمادگیهای ارثی، عوامل محیطی و اختلالهای دستگاه ایمنی ارتباط دارند. هرچند نمیتوان برای مقابله با آمادگیهای ارثی، کاری انجام داد، میتوان خطرات آنها را با تغییر رفتار و بالا نگه داشتن بهداشت روانی کم کرد.
رفتار، چگونه میتواند سرطان را تحت تاثیر قرار دهد؟ شواهد نشان میدهد که هر چیزی میتواند علت سرطان باشد. برخی مواد موجود در محیط، مثل دود سیگار و مواد شیمیایی زیانآور میتوانند علت سرطان باشند. این بیماری حتی ممکن است بر اثر تغییرات زیست ـ شیمیایی داخلی بدن نیز، که میتوانند تولید مجدد سلولهای را تحت تاثیر قرار دهند، بوجود آید. اکثر مردم باور نمیکنند که رفتار نیز میتواند این دو عامل را تحت تاثیر قرار دهد. رفتار به راحتی میتواند ما را با عوامل
سرطانزای محیطی در تماس دایم قرار دهد، مثلاً وقتی سیگار میکشیم، خود را در معرض مواد سرطانزای موجود در سیگار قرار میدهیم. به منظور کاهش عوامل زیانآور محیطی، باید از ایجاد تماس با عوامل استرسزا اجتناب نمود. چرا باید سیگار کشید؟ یا حتی چرا باید در اتاقی که دیگران سیگار میکشند، توقف کرد؟ اجتناب از عوامل استرسزا، زمانی پیچیده و دشوار میشود که
بخواهیم عادات دیرینه و لنگر انداخته را تغییر دهیم؛ مثلاً پس از سالها عادت به سیگار، بخواهیم آن را کنار بگذاریم یا شغلی را که در آنها با استرسهای فراوان روبرو هستیم، کنار بگذاریم، مخصوصاً اگر رییس اداره هم باشیم. البته آثار رفتار بر زیست ـ شیمیایی ساخت بدن خیلی پیچیده و تغییر دادن آنها نیز بسیار دشوار است.
بیماریهای قلبی
بیماریهای قلبی عبارت از کلیه نارساییهایی است که بر اثر بد کار کردن ماهیچههای قلب بوجود میآید. در بیماریهای قلبی، عوامل زیادی وارد عمل میشوند، از جمله کشیدن سیگار، استرس، برخی ویژگیهای شخصیتی، چاقی، رژیم غذایی پرچربی، نبود فعالیتهای بدنی و عوامل ارثی.
آنچه به بحث حاضر مربوط میشود، این است که استرس چگونه میتواند بیماریهای قلبی را
موجب شود؟ لازم به یادآوری است که واکنش «برنامهریزی شده» جنگ یا گریز در مقابل عوامل استرسزا، برانگیختگی شاخه سمپاتیک دستگاه عصبی خودکار را موجب میشود. نتیجه این برانگیختگی، ترشح اپینفرین و کلسترول در جریان خون است. حضور همزمان این دو هورمون، ضربان قلب را افزایش میدهد و ارگانیسم را وادار میکند تا به منظور تامین سریع انرژی برای ماهیچهها، چربی ذخیره را مصرف کند. حال اگر فعالیت جسمیانجام گیرد، مثلاً ارگانیسم مجبور به جنگ یا گریز باشد، چربی، به عنوان منبع انرژی استفاده خواهد شد و هیچ عارضه ثانوی زیانآوری
ایجاد نخواهد کرد. برعکس، اگر هیچ فعالیت جسمیبه عمل نیاید، همانطور که معمولاً در اجتماع جدید و ماشینی امروز دیده میشود، چربی وارد شده در جریان خون احتمالاً به دیوارههای رگهای خونی خواهد چسبید و رسوبهای چربی تشکیل خواهد داد. این رسوبها تا آنجا متراکم خواهد شد که از جریان موج خون به طرف قلب جلوگیری خواهد کرد و در نتیجه حملههای قلبی پیش خواهد آورد.
شخصیت تیپ A
اگر شخصب خیلی پرانرژی، رقابتجو، جاهطلب، بیحوصله و ستیزهجو باشد، احتمالاً آثار استرس شدت پیدا خواهد کرد. اشخاصی که تیپ شخصیتی A دارند، به طور دایم عصبانی میشوند، تندتند حرف میزنند، احساس فوریت میکنند و اغلب به مسوولیتهای خود میاندیشند. نقطه مقابل شخصیت تیپ A، شخصیت تیپ B است. کسانی که شخصیت تیپ B دارند، آرام، راحت و بدون تنش هستند.
چگونه فهمیم که به چه تیپی تعلق داریم؟ روانشناسان، تیپهای شخصیتی را به کمک پرسشنامه ارزشیابی میکنند. برای آنکه درباره تیپ شخصیتی خود دید کلی داشته باشید، میتوانید به جدول زیر مراجعه کنید. این جدول، طرحهای کلی رفتارهای شخصیتهای تیپ A, B را نشان میدهد.
اولین تحقیقاتی که درباره رفتار تیپ A انجام گرفته، این باور را بوجود آورده که رفتاری تیپ A،
بهمبستگی را بدست نیاورده (ماتیوز، ۱۹۸۴؛ ویلیامز، ۱۹۸۴). به نظر میرسد که همه ویژگیرای بیماریهای قلبی و فشار خون، عامل بسیار مهمیاست. با این همه، تحقیقات جدید این های شخصیت تیپ A، به بیماریهای قلبی کمک نمیکند و تنها برخی از آنها میتوانند در این مورد نقش داشته باشند، مخصوصاً دشمنی، خشم و تندخویی. به نظر میرسد که افراد تیپ A، وقتی با موقعیتهایی روبرو میشوند که برای سازگاری مجدد باید تلاش شدیدی بکار ببرند یا خشونت داشته باشند، نسبت به افراد تیپ B، واکنشهای فیزیولوژیک شدیدتری نشان میدهند.
جدول، طرحهای کلی رفتارهای شخصیتهای تیپ A, B
ویژگیها تیپ A تیپ B
بحث
مکالمه
تولید کلمات
لحن کلام
کیفیت کلام
دیکلمه، انعطافپذیری
زمان پاسخ
مدت واکنشها
موارد دیگر
رفتارهای کلی
آه کشیدن
حالت
نگرش کلی
حرکات چهره
تبسم
خنده
فشار دادن انگشتان
واکنش به هنگام مصاحبت
قطع کردن حرف دیگران
برگشت به موضوع پس از قطع شدن
تلاش برای تمام کردن سوالات طرف مقابل
به عجله واداشتن طرف مقابل (بلی بلی، آهان آهان، تکان سر)
تلاش برای تسلط بر طرف مقابل
دشمنی
رفتارهای ویژه
رضایت از کار
انگیزش، جاهطلبی
احساس فوریت
بیحوصلگی
شایستگی
دشمنی
تند
پاسخ یک کلمهای، سرعت در پایان جمله شدید
زمخت، محکم و کوتاه
انفجاری، تکیه بر کلمات
پاسخ آنی
کوتاه و مستقیم
بلعیدن کلمات، جا انداختن و تکرار
فراوان
همراه با تنش، ناآرام
آماده باش، سخت
کشیده، خصمانه، ابروها درهم
در گوشه لب
خشک
زیاد
اغلب
اغلب
اغلب
اغلب
اغلب
اغلب
خیر، تلاش برای طی کردن درجات
بلی، طبق نظر دیگران و خود
بلی
بیزاری در رعایت نوبت، چه در رانندگی و چه در خرید
تلاش برای برنده شدن، حتی به هنگام بازی با فرزندان
شدید، استقبال خطر
کند
شمرده، مکثها یا توقفهای زیاد
ملایم
یکنواخت
—
مکث پیش از پاسخگویی
طولانی، بیربط
—
به ندرت
بدون تنش، راحت
آرام، دقیق
آرام، دوست داشتنی
گسترده
نرم و لطیف، خوشایند
به ندرت
به ندرت
به ندرت
به ندرت
به ندرت
به ندرت
هرگز
بلی
نه به طور خاص
خیر
پذیرش هر نوع فاصله زمانی، بدون عصبانی شدن
بیاهمیت بودن
به ندرت، صرفنظر از هر موقعیت
به نظر ویلیامز، دشمنی و تندخویی عواملی هستند که به بیماریهای قلبی کمک میکنند. به عقیده او فردی از تیپ A، که نگرش دشمنانه و منفی دارد، نسبت به فرد دیگری از همان تیپ که نگرش دوستانه و مثبت دارد، بیشتر در معرض جسمیو روانی است. دشمنی موجب میشود که فرد همیشه در حال آمادهباش باشد، دشمنیها را پیشبینی و پیشگیری کند و در نتیجه دایماً در حال استرس روزگار بگذراند. به علاوه، این افراد در موقعیتهای استرسزا، اغراقآمیز واکنش نشان میدهند و این حالت را به مدت طولانی نیز نگه میدارند.
آیا میتوان به جای رفتار تیپ A، رفتار تیپ B نشان داد؟ آن گروه از افراد تیپ A که نگش مثبت دارند، نیاز ندارند رفتار خود را تغییر دهند، اما آنهایی که نگرش منفی و خصمانه دارند، باید سعی کنند رفتارهای تیپ B نشان دهند و کمیحوصله داشته باشند. روانشناسان بهداشت روانی برای تغییر رفتار تیپ A، دو روش فراهم آوردهاند: روش کلی و روش اختصاصی.
روی کلی سعی میکند مجموعه رفتارهای تشکیل دهنده شخصیت تیپ A را تغییر دهد. فریدمن و همکاران او، از این روش در برنامه پیشگیری بیماریهای قلبی حاد استفاده میکنند. این برنامه در مورد تشخیص و درمان بیماریهای قلبی، توصیههایی ارائه میدهد: تجویز رژیم غذایی، برنامه ورزشی و دارویی مناسب و گروه درمانی به منظور تغییر یا حذف رفتارهای تیپ A. در این روش،
افراد تیپ A تشویق میشوند که آهنگ رفتارهای خود را آرامتر کنند و رفتارهایی پیش بگیرند که با شخصیت آنها سازگاری ندارد، مثلاً سعی کنند به حرف دیگران، بدون قطع کردن آنها گوش دهند یا به میل خود در صفهای طولانی فروشگاهها یا اتوبوسها رعایت کنند و وقتی به طور دستهجمعی و با اعضای فامیل سر سفره هستند، صبر کنند تا همه بیایند و آن وقت شروع کنند، در حال غذا خوردن، اگر حرفی به ذهنشان رسید که باید بگویند، آن قدر تحمل داشته باشند که غذای خود را ببلعند، سپس حرف بزنند، نه اینکه با دهان پر سخن بگویند.
روش اختصاصی تنها آن گروه از رفتارهای تیپ A را هدف قرار میدهد که احتمالاً علت بیماری قلبی هستند و مخصوصاً آنهایی که نگرش منفی و دشمنانه ایجاد میکنند. فردی که بتواند رفتارهای موردنظر را تغییر دهد، کسی خواهد بود که اراده دارد و بر خود مسلط است. چنین فردی میتواند اختیار بهداشت روانی خود را تا اندازهای برعهده بگیرد.
مسلماً، استرس و رفتار تیپ A، تنها عواملی نیستند که بروز بیماریهای قلبی را مساعد میکنند. چاقی نیز میتواند مستقیماً بر قلب فشار آورده، زیرا افزایش وزن، ماهیچههای قلب را وادار میکند تا خون زیادی به بدن بفرستند. رژیم غذایی پرچربی، مخصوصاً غذای گلسترولدار، میتواند به گرفته شدن شبکههای خونی، بر اثر تراکم مواد چربی، کمک کند. نبود ورزش یا فعالیت بدنی، وزن را افزایش میدهد و مانع میشود تا ارگانیسم، از امکاناتی که در اختیار دارد، بهره بگیرد، مثل تقویت ماهیچههای قلب، بهبود اثربخشی قلب و ترشح هورمونهایی که فرد را آرا میسازند و به سلامتی او کمک میکنند.
آثار شیوه زندگی بر بهداشت جسمیو روانی
به تعدادی از تحقیقات انجام شده درباره فرهنگهای مختلف اشاره میشود تا آثار شیوه زندگی غربی بر گسترش اختلالهای قلبی ـ عروقی، اختلالهای روانی و سرطان را درک کنیم. گروه نیـ هون ـ سان از سال ۱۹۶۴، مطالعه پیوستهای روی بیماران قلبی، که ۱۲۰۰۰ مرد ژاپنی را شامل میشد، انجام داده است. آزمودنیهایی که در ژاپن زندگی میکردند، کمترین میزان بیماریهای قلبی را داشتند، کسانی که به هاوایی مهاجرت کرده بودند، حد متوسط را تشکیل میدادند و
آنهایی که به کالیفرنیا رفته بودند، بالاترین میزان بیماریهای قلبی را نشان میدادند. پژوهشگران فوق، این تفاوتها را به فرهنگپذیری نسبت دادهاند. فرهنگپذیری فرآیندی است که طی آن انسانها، رفتارها و سنتهای انسانهای دیگر را جذب میکنند. ژاپنیهایی که در ژاپن زندگی میکنند و شیوه سنتی زندگی خود را نگه میدارند، کمتر علایم ابتلا به بیماریهای قلبی را نشان میدهند. میزان کلسترول آنها پایین است، کمتر سیگار میکشند، کمتر چاق هستند و نسبت به ژاپنیهای مقیم آمریکا، ۴۰ درصد کمتر چربی مصرف میکنند و از نظر بدنی نیز فعالترند (کاگان، مارموت و کوتا، ۱۶۸۰).
همچنین پژوهشگران متوجه شدهاند که در دو فرهنگ ژاپن و امریکا، فشار خون ضعیفترین عامل خطر برای پیشبینی بیماری قلبی است. سایر عوامل خطر غیرقابل اغماض عبارتند از: سن، میزان کلسترول خون، مصرف سیگار و میزان گلوکز. لازم به یادآوری است که بین مصرف متعادل برخی نوشیدنیها و فعالیت بدنی با بیماریهای قلبی، همبستگی پیدا شده است.
زندگی با استرس
باورنکردنی است که بتوان از همه موقعیتهای استرس اجتناب کرد. البته از نظر بهداشت روانی نیز درست نخواهد بود که تحت هیچ نوع عامل استرسزا قرار نگرفت، آنها را تجربه نکرد و برای مقابله با آنها آماده نشد. انسان همه تنشهای کاری، سیاسی، گرفتاریهای روزانه و دگرگونیها را تحمل میکند. او مجبور است مرگ عزیزان را نیز تحمل کند. چون انسان نمیتواند از استرس به دور باشد، پس باید بیاموزد که در مقابل عوام استرسزا به طور موثر وارد عمل شود.
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) سازگاری با استرس را بدین صورت تعریف کردهاند: تغییر دایمیدر رفتارها و ادراکها، به منظور پاسخگویی به خواستههای درونی و بیرونیای که طاقتفرسا به نظر میرسد و از تواناییهای شخص بالاتر است. به عبارت سادهتر، سازگاری با استرس، یعنی، پذیرفتن آن و به نحو موثر واکنش نشان دادن. البته در اینجا سازگاری با استرس خاصی مورد نظر نیست، بلکه فرآیندی موردنظر است که امکان مقابله با انواع استرسها را ممکن میسازد. این فرآیند میتوان هم شکلهای سازگاری با هیجانهای استرس و هم شکلهای سازگاری با حل مسایل حاصل از استرس را دربر بگیرد.
شکلهای سازگاری با هیجانهای استرس، ارزشیابی مجدد موقعیت
شکلهای سازگاری با هیجانهای استرس، یعنی استفاده از راهبردهای هیجانب یا شناختیای که ارزشیابی فرد از موقعیت استرسزا را تغییر میدهند. به عنوان مثال، فرض کنید تقاضای شما برای شغل دلخواه رد شده است. میتوانید موقعیت را مجدداً ارزشیابی کنید و نهایتاً به این نتیجه برسید که آن شغل برای شما خیلی هم مناسب نبوده است. پیش خودتان استدلال میکنید که به نظر کارفرما، شما همه تواناییهای لازم برای احراز آن شغل را ندارید و بهتر است به شغل دیگری اشتغال داشته باشید.
برای روبرو شدن با استرس، اغلب از مکانیزمهای دفاعی استفاده میشود. شخص بطور ناآگاه از این راهبردها کمک میگیرد تا من را حفظ کند و با تغییر شکل واقعیت، اضطراب را از خود دور نگهدارد. مکانیسمهای دفاعی میتوانند احساس اضطراب و گنهکاری را سبک کنند، اما در عین حال، ممکن است در درازمدت زیانآور باشند. مثلاً کسی که به مکانیسم دفاعی انکار متوسل میشود، در واقع وجود مشکل را حاشا میکند و نگرش غیرواقعی پیش میگیرد.
شکلهای سازگاری با حل مسائل حاصل از استرس
شکلهای سازگاری با مسایل حاصل از استرس مستقیماً خود موقعیت یا عوامل استرسزا را هدف قرار میدهند تا آنها را کاهش دهند یا از بین ببرند. به طور کلی، سازگاری با مسایل، یعنی بکار بردن شیوههایی برای حل آنها. هر اندازه فرد بیشتر تمایل داشته باشد که مسائل خود را حل کند، به همان اندازه بیشتر توان خواهد داشت که راهبردهای موثر برای مقابله با استرس را فراهم آورد. راهبردهای موثر عبارتند از: تعیین منبع استرس، بیان راه حلهای قابل تصور، آشکار کردن راه حل مناسب و بکارگیری مناسب آن به منظور حذف استرس.
برای روشنتر شدن تفاوت دو راهبرد سازگاری، مثال میآوریم. فرض کنید استاد گزارش کار شما را گک کرده و با این تصور که شما گزارش ننوشتهاید، نمره نداده است. میتوانید موقعیت را دوباره ارزشیابی کنید و به این نتیجه برسید که این مردودی برای شما ضرری نخواهد داشت (راهبرد سازگاری با هیجان استرس) یا میتوانید با دلایل و مدارک نشان دهید که کار خود را به موقع تحول دادهاید (راهبرد سازگاری با حل مساله).
منابع لازم برای مبارزه با استرس، از سلامتی تا امکانات مالی
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴)، برای مبارزه با استرس، فهرستی از انواع محنتلف منابع فراهم آوردهاند: سلامتی و توانایی، افکار مثبت، توانایی حل مسائل، منبع کنترل درونی، توانایی اجتماعی شدن، حمایت اطرافیان و امکانات مالی.
سلامتی و توانایی
عامل استرسزا، موجب تغییرات فیزیولوژیک میشود، در نتیجه سلامتی فرد و ناتوانی او با عامل استرسزا، مستقیماً تحت تاثیر قرار میگیرد. مرحله مقاومت، در واقع مرحله سازگاری است. توانایی مقاومت و سازگاری فرد، تابع نیرومندی و زنده بودن اوست، او میتواند بدون آنکه وارد مرحله فرسودگی شود، تا زمانی که سلامتی اجازه میدهد، با استرس مقابله کند.
افکار مثبت
نگرش و تصویر ذهنی مثبت از خود، سودمندی خاصی دارد. تحقیق نشان میدهد که حتی افزایش موقتی اعتماد به نفس، اضطراب ناشی از موقعیتهای استرسزا را کاهش میدهد. امیدواری نیز میتواند به هنگام گرفتاری، به فرد کمک کند، همانطور که فعالیت و پیروزی افراد در موقعیتهای دشوار و ظاهراً غیرممکن، موجب تقویت روحیه آنها میشود. به نظر لازاروس و فولکمن، امیدواری موجب میشود تا فرد: ۱) به خود اعتماد داشته باشد و بر اثر این اعتماد راهبردهای سازگاری خاص خود را بکار گیرد. ۲) به دیگران اعتماد پیدا کند، همچنان که بیمار به پزشک معالج خود اعتماد پیدا میکند. ۳) به خدا متوجه شود و در اثر این توجه قوت قلب به دست آورد. نرمان کازینز، فردیکه به بیماری مرگآوری مبتلا شده بود، در کتاب اراده و بهبود، نجات خود را به نگرش خوب و عوامل
مثبت، مثل خنده، امیدواری، اعتماد و اراده برای زندگی کردن و زنده ماندن، نسبت میدهد. کازینز به این فکر میافتد که از هیجانهای مثبت خود چگونه میتواند بهره بگیرد. او پس از بهبود اعلام میکند: «خنده دوای همه دردهاست». کازینز واقعاً تصمیم گرفته بود زنده بماند. وا درمانهای عادی بیماری را کنار گذاشته بود و در عوض شوخ طبیعی بیش از اندازه، مشاهده فیلمهای کمدی، باز هم کمدی، خندههای انفجاری، فیلمهای بسیار شاد، شوخی، سر به سر گذاشتنها و گاهی هم به بازی گرفتن زندگی روی آورده بود.
منبع کنترل
اگر شخص منبع کنترل درونی داشته باشد، یعنی، شانس و تصادف را قبول نکند و معتقد باشد که سرنوشت انسان به دست خود اوست، میتواند رویدادهای موثر بر زندگی را تحت کنترل خود درآورد و بهتر با استرس کنار بیاید. کسی که منبع کنترل بیرونی دارد، خود را ناتوان احساس میکند و بر این باور است که نمیتواند جریان رویدادها را تغییر دهد. کسی که منبع کنترل درونی دارد، درباره بیماریها مدارک و اطلاعات علمیدقیقی فراهم میآورد و رژیم سالمیاتخاذ میکند و در نتیجه، نسبت به فردی که منبع کنترل بیرونی دارد، از بهداشت روانی بالاتری بهرهمند میشود. متخصصان بهداشت روانی معتقدند که منبع کنترل درونی یکی از مطمئنترین ابزارهای مبارزه با استرس است.
توانایی اجتماعی شدن
برخوردهای اجتماعی (دور هم جمع شدن، تشکیل کانونهای بحث، ملاقاتهای دوستانه، قرارهای محبتآمیز، جشنها و. . . . ) اغلب به عنوان منابع شادی به حساب میآیند و در عین حال میتوانند استرسهایی ایجاد کنند؛ مثلاً اولین ملاقات با افراد ناآشنا، اجبار در بحث با کسی که او را خیلی نمیشناسیم و گاهی هم بحث با دوستان قدیمیمیتوانند استرسآور باشند. اشخاصی که میدانند در اجتماع چگونه رفتار کنند، چگونه با موقعیت سازگار شوند، چگونه بحثها را اداره کنند و طوری حرف بزنند که شنونده را تحت تاثیر قرار دهند، در مقایسه با دیگران، کمتر استرس
احساس میکنند. کسانی که به دشواری روابط اجتماعی برقرار میکنند، بیشتر در خطر بیماری قرار دارند. قدرت اجتماعی شدن به فرد اجازه میدهد تا آرزوها، تمایلات و نیازهای خود را به راحتی انتقال دهد، در صورت نیاز درخواست کمک کند یا به کمک دیگران بشتابد و بدین وسیله دشمنی را کاهش دهد.
حمایت اطرافیان
دوستان، والدین و سازمانهای اجتماعی، از جمله سازمانهای مذهبی، میتوانند برای روبرو شدن با استرس کمکهای خوبی باشند. حمایت اطرافیان میتواند آثار طلاق، از دست دادن یکی از عزیزان، بیماری مزمن، حاملگی، سقط جنین، بدهکاری و بسیاری دیگر از گرفتاریها را کاهش دهد. وقتی شخص در موقعیت استرسزا قرار میگیرد، خانواده و دوستان به کمک او میآیند. آنها مواظب سلامتی او میشوند و به این فکر نمیافتند که شخص استرسدار خوب استراحت کند، خوب
بخورد و روحیه خوبی داشته باشد. آنها با حرفهای او گوش میدهند، دستهایش را در دست میگیرند، بغل میکنند و این احساس را در او بوجود میآورند که میتواند بر آنها متکی باشد. آنها نمیگذارند که او کارهای احمقانه انجام دهد و بدین وسیله تعادل و بهداشت روانی خود را بیش از پیش برهم بزند. امروزه، در کشورهای پیشرفته، سازمانهایی وجود دارد که به کمک افراد افسرده میشتابند، آنها را از تنهایی نجات میدهند، سرگرم میکنند و توصیههایی ارائه میدهند.
امکانات مالی
میگویند «پول خوشبختی نمیآورد»، اما در مقابل این ضربالمثل را نیز میگویند: «آنچه شیران را کند رو به مزاج، احتیاج است، احتیاج». ظریفی در مقابل این ضربالمثل میگفت: «آنچه رو به را کند شیران مزاج، اسکناس است، اسکناس». در واقع، وقتی میخواهیم با استرس روبرو شویم، پول و آنچه میتواند فراهم آورد، منبعی غیرقابل انکار است. هر اندازه بیشتر پول داشته باشیم، به همان اندازه بیشتر امکان خواهیم داشت که راههای مبارزه با استرس را در اختیار خود بگیریم و وسایل لازم را راحتتر فراهم آوریم. اشخاص مرفه بیشتر امکان دارند غذای مناسب و متعادل بخورند، اگر
محل کار یا موقعیت کاری موجب ناراحتی آنها شود، خیلی راحت میتوانند آنها را عوض کنند یا حتی کنار بگذارند. این افراد خیلی راحت میتوانند به کلاسهای ژیمناستیک، ورزش، شنا، حمام، سونا و. . . بروند و در مناطق آرام سکونت کنند. گرفتاریهای روزانه، رویدادهای زندگی و بسیاری از عوامل استرسزای دیگر به کمک پول، در صورتی که توان استفاده از آن را یاد گرفته باشیم، خیلی راحت کنار گذاشته میشود. این که گفتهاند پول حلال مشکلات است، در واقع بیربط نگفتهاند.
ضربالمثلهای زیر نیز اهمیت امکانات مالی را نشان میدهند:
«زر بر سر فولاد نهی نرم شود»، «جوی زر بهتر از پنجاه من زور»، «با پول سر سبیل شاه نقاره میزنند»، «بیزر بیپر»، «پول سفید برای روز سیاه»، «زر کار کند و مرد لاف زند»، «جنگ را شمشیر میکند، سودا را پول» و به قول سعدی: «زود ده مرد چه خواهی زر یک مرده بیار».
پول است که به شاعر اجازه میدهد تا بگوید:
این ته بساط حسن تو جانا چکی به چند؟ تا نقد جان بیارم و یه هو قپون کنم؟!
راهبردهای سازگاری خاص، چگونگی کاهش استرس
تا اینجا، برای کنار آمدن با استرس و حفظ بهداشت روانی، شیوههای زیادی ارائه شد: ارزشیابی منطقی واقعیت و واقعیتگرایی، اعتقاد به اینکه میتوان بر خود مسلط شد و با استرس مقابله کرد، توجه به جنبههای مثبت موقعیت استرسزا بجای جنبههای منفی آن، یادگیری حل دشواریها و پایان دادن به تعارضها.
علاوه بر روشهای سازگاری شناختی، روشهای فعال دیگری نیز وجود دارند که میتوانند برای کاهش آثار استرس، راههای مستقیمتری در اختیارما بگذارند. این راهها عبارتند از: آرمیدگی، ورزش و توصیههای دیگر.
آرمیدگی
آرمیدگی یکی از روشهای مقابله با واکنشهای جسمیاسترس است. هنگام استرس، در ماهیچههای خود تنش ایجاد میکنیم. اگر یاد بگیریم که تنش یا کشیدگی ماهیچهها را، به کمک آرمیدگی، کاهش دهیم، خواهیم توانست استرس را به کنترل خود درآوریم.
شیوه آرمیدگی: برای آرمیدگی شیوههای مختلفی وجود دارد. در اینجا شیوه آرمیدگی جاکوبسن توضیح داده میشود و آن عبارت است از سفت و شل کردن شانزده گروه ماهیچه بدن. اینک چگونگی آن:
• روی صندلی، مبل یا تختخواب لم بدهید، خود را شل کنید، آرام، مرتب و عمیق نفس بکشید؛
• روی اولین گروه ماهیچهها (دست و ساعد) متمرکز شوید، ؛
• ماهیچهها را به مدت پنج دقیقه سفت کنید؛
• ماهیچهها را به تدریج شل کنید، در حالی که به خود میگویید: آرام، آرام. . . .
• روی تفاوت بین سفت شدن و شل شدن ماهیچهها متمرکز شوید؛
• پیش از آن که به سراغ گروه دیگری از ماهیچهها بروید، تمرین بالا را تکرار کنید؛
• همین مراحل را برای هر یک از گروههای ماهیچههای زیر انجام دهید:
۱ دست و ساعد راست؛
۲ بازوی راست؛
۳ دست و ساعد چپ؛
۴ بازوی چپ؛
۵ پیشانی؛
۶ بینی و چشمها؛
۷ فکها و لبها؛
۸ گردن؛
۹ سینه و شانهها؛
۱۰ شکم؛
۱۱ ران راست؛
۱۲ ساق پای راست؛
۱۳ پای راست؛
۱۴ ران چپ؛
۱۵ ساق پای چپ؛
۱۶ پای چپ.
آرمیدگی نوعی یادگیری است. همانطور که ورزش روزانه ظرفیت دستگاه تنفسی را افزایش میدهد، تمرین آرمیدگی (دو نوبت در روز) نیز ظرفیت آرام گرفتن را بیشتر میکند. بنابراین، در موقعیتهای استرسزا تنها یک کلمه خواهید گفت: «آرام، آرام. . . » و بیشتر احساس آرامش خواهید کرد. آرمیدگی واقعاً خوشایند است، تمرین کنید؛ اما همه متخصصان باور ندارند که دستاوردهای آرمیدگی بیشتراز دستاورهای یک استراحت کامل و مناسب باشد. آنها معتقدند که هر کس به این فکر باشد که روزی دو بار و هر بار به مدت ۲۰ دقیقه به خود برسد، بدین صورت که افکار مزاحم را کنار بگذارد، از هیجانهای خود بکاهد و نگرش مثبت اتخاذ کند، همان آثار آرمیدگی را به دست خواهد آورد.
ورزش
اگر ورزش کنید و وضعیت جسمیخود را به حالت طبیعی و خوب نگهدارید، نسبت به زمانی که از نظر جسمیوضعیت خوبی ندارید، کمتر مضطرب و افسرده خواهید شد. روانشناسان دو گروه افراد را مقایسه کردهاند. گروه اول ورزشهای سخت و گروه دوم ورزشهای سبک انجام میدادند. اضطراب افراد گروه اول آشکارا از اضطراب افراد گروه دوم کمتر بوده است. ورزش جسمیآثار منفی استرس را به شیوههای مختلف کاهش میدهد: در درجه اول هورمونهای وارد شده در جریان خون به هنگام استرس را مصرف میکند و خطر آنها را در تحت تاثیر قرار دادن دستگاه ایمنی بدن کاهش میدهد، در درجه دوم تنش متراکم شده در ماهیچهها را آزاد میسازد و بالاخره ورزش، نیرو، نرمی و قدرت بدنی را افزایش میدهد و مقاومت دستگاه قلبی ـ عروقی را زیادتر میکند. ورزشهایی که در هوای آزاد انجام میگیرد، موثرتر از ورزشهای داخل سالن است. در بین ورزشهای مفید میتوان پیادهروی، دوچرخهسواری و شنا را نام برد.
توصیههای دیگر
۱ اعتماد کنید. اضطرابها و کسالتهای خود را با اعضای خانواده و با دوستان درمیان بگذار، گاهی دیگران موفق میشوند، درباره موقعیت شما نظر خاصی داشته باشند؛ مسائل را روشن کنید و راهحلهایی ارائه دهند که شما به آنها فکر نکرده بودید. اگر مسائل حاد باشد، بهتر خواهد بود به روانشناس، مشاور یا متخصص بهداشت روانی مراجعه کنید.
۲ موقعیت خود را ارزشیابی کنید. علت استرس خود را به روشنی تعیین کنید. آیا علاقه دارید راهبردهای سازگاری با حل مساله کمک بگیرد (مثلاً ساعت کاری خود را کم کنید) یا ترجیح میدهید از راهبردهای سازگاری با هیجان استرس بهره بگیرید (مثلاً اگر مادر خود را از دست دادهاید، سعی میکنید واقعیت فقدان او را بپذیرید)؟
۳ هر بار یک کار انجام دهید. وقتی بر اثر کار، مطالعه، خانواده و مزاحمتهای دیگران خسته میشوید، کارهای مهم خود را یادداشت کنید و در هر نوبت فقط یکی از آنها را انجام دهید.
۴ فرصت زندگی کردن پیدا کنید. برای خود زمان آزاد درنظر بگیرد. باید بین کار و اوقات فراغت تعادل بوجود آورید، زیرا این کار به سلامتی جسمی و روانی و مبارزه با بیماری کمک میکند. دست کم هفتهای یک روز به خود اختصاص دهید و با یکی از دوستان صمیمیگردش کنید و از گذشتههای خود حرف بزنید. این رباعی خیام را به یاد داشته باشید:
ای بس که نباشم و جهان خواهد بود نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشم همان خواهد بود
۵ غذای سالم بخورید و استراحت کنید. وقتی انسانها مواظب غذای خود هستند و خواب خود را نیز تنظیم میکنند، بهتر میتوانند با استرس روبرو شوند.
آخر کلام، این که خود را مسوول بهداشت جسمیو روانی خود بدانید. به هنگام بیماری، به پزشکان، پرستاران، روانشناسان و روانپزشکان به شرط اینکه اراده و امکان داشته باشید. اختیار شما هستند، اما فراموش نکنید که پیشگیری بهتر از درمان است. اگر درجه استرس خود را در حد مطلوب نگهدارید، نگذارید از حد توان شما بالاتر رود، به ارگانیسم خود کمک خواهید کرد که در حالت سلامت جسمیو روانی کامل قرار گیرد.
مسائل اجتماعی و بهداشتی روانی
چند سوال
آیا میدانید که چند در صد مردم در فقر زندگی میکنند؟ آیا میدانید که احتمال پیدا کردن کار مناسب، برای فارغالتحصیلان دانشگاهها چند درصد است؟ آیا میدانید که شانس ورود به دانشگاهها برای بچههای روستایی چقدر است و چند درصد جوانهای خانوادههای فقیر به دانشگاه راه مییابند؟
آیا میدانید که میزان خود کشی، بیماریهای جسمی و روانی جوانها با فقر خانواده آنها رابطه دارد؟ آیا میدانید که هوش فرزندان خانوادههای فقیر پائینتر از هوش فرزندان خانوادههای متوسط است؟ آیا میدانید که نسبت مردودی و ترک تحصیل در خانوادههای کمدرآمد خیلی بیشتر از خانوادههای پردرآمد است؟
آیا میدانید که دختران خانوادههای طبقات پائین در سنین پائین ازدواج میکنند و با دشواریهای بچهداری، سازش با شوهر، ترک تحصیل و انواع دشواریهای زندگی روبرو میشوند؟ آیا میدانید که افزایش بیکاری به میزان یک درصد، پذیرش افراد در بیمارستانهای روانپزشکی را به اندازه ۵ تا ۶ درصد افزایش میدهد؟ آیا میدانید که زندگی شهرنشینی و صنعتی امروزی انسانها را از یک
دیگر بیگانه میکند و این بیگانگی مسائل روانی زیادی به همراه میآورد؟ آیا میدانید که مهاجرت، آثار روانی بسیار شدیدی دارد و به بیهویتی منجر میشود؟ آیا میدانید که افزایش فردگرایی، در اثر زندگی ماشینی و صنعتی، هنجارهای اجتماعی را تضعیف میکند و به بهداشت روانی آسیب میرساند؟ آیا میدانید که هر سال تعداد زیادی از مردم به خاطر مسائل سیاسی جان خود را از دست میدهند یا در زندانها به سر میبرند؟
سوالات فوق و دهها سوال دیگر به مسائلی مربوط میشود که در اجتماع به وجود میآیند و نه تنها بهداشت روانی فرد، بلکه موجودیت او را نیز به خطر میاندازند. برای بررسی آثار جسمی و روانی هر یک از این مسائل، بدون تردید، لازم است تحقیقاتی انجام گیرد و کتابهایی نوشته شود.
طبقات اجتماعی
اجتماع از افراد تشکیل میشود. بین فرد و اجتماع همیشه وابستگی متقابل وجود دارد. بدین معنا که اجتماع بدون فرد و فرد بدون اجتماع نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. در درون هر اجتماع، روابط افراد بسیار متنوع و پیچیده میشود. این روابط موجب میشود که آنها گاهی خیلی به یکدیگر نزدیک شوند و گروههای منسجمی به وجود آورند و گاهی چنان با یکدیگر تفاوت و تضاد داشته باشند که رو در روی هم قرار گیرند و به کشت و کشتار بپردازند.
روابطی که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد، ممکن است روابط برابری یا نابرابری باشند. وقتی روابط بر اساس نابرابری پایهریزی میشود، از روابط سلطهگری و سلطهپذیری سخن به میان میآید. روابط سلطهگری و سلطه پذیری ممکن است بر اساس جنس، قوم، سن، طبقه اجتماعی، نژاد و غیره پایهگذاری شود
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.