مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی دارای ۴۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی :

بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی

طبق روایت های مختلف از آدم (‌ع)‌ تا خاتم (ص )‌یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه و اولیا همه وهمه آمده اند تا انسان را که (صاحب اختیار وجبر )‌ است هدایت کنند و او را به سرمنزل مقصود و خوشبختی برسانند . ولی از بدو تولد اولین فرزندان آدم ، هابیل و قابیل می بینیم که انسان برای ارضای نیازهای خود چه اعمالی را انجام نمی‌دهد تا به لذت های آنی خود برسد. همانطوریکه هابیل برای حس برتری جویی و خود خواهی و هوا و هوس خود برادرش هابیل را می کشد و این اولین خونی است که بر روی زمین ریخته می شود .

اما پیامبران و ائمه و اولیا آمده اند . تا انسان را که (‌ اشرف مخلوقات )‌ است به مکارم اخلاقی برسانند وبه همین دلیل بیشتر روی تهذیب نفس انسانها کار کرده اند اما باید توجه داشت که در درون انسان دو نیروی متضاد اهریمنی وخدایی به طور فطری قرار داده شده است که همیشه این دو نیرو با هم در جدال و کشمکش هستند و این انسان است که باید به تقویت نیروی درونی خود بپردازد تانیروی اهریمنی را وادار به عقب نشینی کند بدین گونه میدان دید و وسعت عملیاتی نیروی خدایی بیشتر میگردد وچنانچه این پیشرفت و روند ادامه

داشته باشد ، نیروی اهریمنی بصورت زندانی‌ای در می آید که در غل و زنجیر نیروی خدایی اسیر میگردد ولی به محض اینکه انسان از جاده راستی و درستی منحرف گردد ، نیروی اهریمنی قوی گشته و غل و زنجیر را از هم گسسته و به مرکز فرماندهی نیروی خدایی یعنی عقل نزدیک می گردد و آن را مورد حمله و تهاجم قرار می دهد و آنقدر این حمله را ادامه می دهد تا انسان را مسخر خود کند تا از اینجا به بعد است که دیگر انسان هر روز و هر روز به گمراهی و کجروی بیشتر تمایل پیدا می کند و از نیروی خدایی خود فاصله گرفته و

خویشتن خود را گم می کند و سرانجام بدی بر تمام وجود او حاکم گشته و او را درکام خود فرو می برد . تا به ورطه هلاکت و نیستی سوق دهد و به همین دلیل است که پیامبران و ائمه و اولیا را می فرستد که دراین راههای پرخوف وخطر ، دست گیر رهروان راه حقیقت و یا دیگر سالکان وادی طریقت باشند تا انسانها را با چراغ هدایت و روشنگر و بیدار کننده خود به راه درست و مستقیم بکشانند .

چه اگر این فرستادگان و برگزیدگان ودوستان خدا نبودند ،‌ جهان یکباره به دست بشر نابود و معدوم می شد و آثاری از انسان و انسانیت باقی نمی ماند . باید این برگزیدگان باشند ،‌ تاپیروان و سالکان وادی معرفت را به سرمنزل مقصود هدایت برسانند چنانچه گفته اند :
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی

و آدمی بعد از پیامبران و ائمه نیاز به اولیاء‌ ، راهبر ، ولی، هادی و مرشد دارد .
مثل انسان و اینها مانند سفر دریایی و کشتی است . چون اینها دریای عرفان و بحر بی پایان دانش و بینش و حکمت ومعرفت معنوی را طی کرده اند و به قله رفیع وادی بیکران طریقت وسیر وسلوک روحانی و مرتبه کمال و سعادت انسانی رسیده اند وانسانها برای این سفر در دریای معرفت و شناخت نیاز به کشتی دارند و سفر دریا بدون کشتی امکان پذیر نیست ،‌اما این کشتی همان راهبر یا شیخ وهادی ومرشد می باشد . و این پیر یا مرشد است که باعث بی خطر شدن سفر در دریای پر تلاطم و طوفانزای زندگی انسان می شود و با صبر و متانت و وقار خود لنگر کشتی را به ساحل نجات می اندازد و انسان را به سلامت در ساحل خوشبختی پیاده می کند .

انسانها هم باید معتقد باشند که برحسب «‌قاعده لطف» خداوندی در هر عصر و زمان باید افرادی ممتاز از اولیاء‌ و برگزیدگان وجود داشته باشند تا این برگزیدگان بر حسب وظیفه کشتی نجات انسانها باشند و مایه ومیزان شناخت اهل هدایت از ارباب ضلالت بشوند و امر بر انسانها مشتبه نشود ،‌ که خود را فراموش کنند و از جاده راستی و درستی منحرف گردند .
همانطوری که فرعون و همه فرعونیان تاریخ در وهم افتاده و ادعای خدایی کرده و میکنند و هر گونه ظلم و ستم را به ملت های خود روا داشته و می دارند و اما فرعون به عنوان نماد و مظهر پلیدی و زشتی در تاریخ ثبت گردیده است و می بینیم که چه ظلم ها وستم ها که برقوم بنی اسرائیل کرد و هیچگونه ترس و پروایی نداشت و هر چه بیشتر می کشت حس خونخواری و خونریزی او بیشتر می گشت وخداوند هم سالیان سال او را به مال وجاه و قدرت مورد آزمایش قرار داد‌،‌ولی فرعون هر چه بیشتر غرق در فساد و گمراهی شد . تا اینکه به

دستور خداوند موسایی برای از بین بردن تمامی قدرت و عظمت او قیام نمود و دیدیم که چگونه او را به خواری وذلت انداخت و سرانجام او و یارانش ومزدورانش را در رود نیل غرق کرد .
این داستان و داستانهای دیگر در قرآن نشانه ایست که انسان از خواب غفلت بیدار شده و چشم باز کند و حقایق هستی را دریابدو مطابق با جهت نظام هستی راه تکامل را پیموده و به سعادت واقعی و خوشبختی کامل نایل گردد .

ولی کو گوش شنوا و چشم بینا که بتواند از این داستانها پند و عبرت بگیرد و آنها را سرلوحه زندگی خود قرار دهد و به قول مولانا :
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
فرعون مشتی از خروار است و تنها او نبود و نخواهد بود که چنین کرد . بلکه فرعونیان کوچک وبزرگ در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود چرا که انسانها تا به خویشتن خویش باز نگردند وخود را نشناسد چنین خواهد بود و این فرمایش رسول اکرم (‌ص )‌که :

«‌من عرف نفس فقد عرف رب»‌ مصداق میکند . چون انسان تا به خودشناسی وتهذیب نفس خود توجه نکند ‏، امکان ندارد به خدا و اولیا و فرستادگان روی بیاورد و همین امر هم باعث می شود که انسان به نیروهای خدایی خود روی نیاورد . و در نتیجه نیروهای اهریمنی بر اوغالب شده و تمام قدرت و اراده را از انسان سلب کرده و او را به خود پرستی و مال پرستی وادار می کنند . و از اینجاست که انسان به گمراهی و سرکشی و عصیان دچار می شود . پس باید موسایی باشدو بیاید و گوساله پرستان سامری و بت پرستان و زراندوزان را نابود کند ،‌

تا انسانها به خود آیند و به خود شناسی و تقویت نیروهای خدایی خود بپردازند و بدانند که در هر زمان نیاز به راهبر و رهبر دارند . تا به نابودی و نیستی و گمراهی کشیده نشوند. والا تاریخ چیزی جز تکرار روزها نیست و نبوده و نخواهد بود. ناگفته نماند که انسانها باید بیدار و هوشیار شوند و از تجربه ها وزندگی گذشتگان استفاده کنند . تا به دام شیاطین که در هر زمان به هر شکلی نو وجدید انسانها را به بت پرستی به شیوه تازه وادار می کنند ،‌ نیفتند . زیرا که شناخت راه از بیراه در دنیای امروز به قدری مشکل می باشد که گاهی بعضی از

سالکان راه طریقت نیز دچار وهم وخیال شده واز نیمه راه باز می گردند و دست از مبارزه وجهاد بر‌می دارند وتن به هزار پستی وزبونی می دهند ، تا به لقمه نانی دست یابند وبه زندگی فلاکت بار چند روزه و بی ارزش دینوی خود ادامه دهند . این ماجرا را در رسیدن مرغان منطق الطیر به خوبی مشاهد می‌کنیم و می بینیم که مرغان برای رسیدن به کوه قاف وسیمرغ چگونه در میان راه تاب و توان خود را از دست می دهند و حتی به هلاکت می رسند و بعضی از آنها به چه پستی و زبونی تن می‌دهند وتنها سیمرغ به راهبری هدهد می تواند خود را به کوه قاف رسانده و چهره حق و محبوب و معشوق را در خود مشاهده کنند و جلو ای از نور حق شوند .

چرا که هر پدیده ای نشانه ای از نشانه های خداوندی است . چه برسد به انسان که خلیفه خداوند بر روی زمین بوده وحامل بار امانت سنگین الهی است پس باید انسان خود را بشناسدو به وظایف خود آگاه گردد تا بتواند این رسالت عظیم ((‌خلیفه الهی ))‌ را به سلامت به سرمنزل مقصود برساند ومولوی هم میخواست با کتاب آسمانی خود این را بگوید که انسانها با پاک کردن نفس وداشتن پیرو ، مرشد و شیخ ،‌ می تواند به قله های بلند هستی دست یابد و لاغیر .

مقدمه :
رهبری مسئله ای است که جامعه از آن ناگزیر است ، یعنی هر جا اجتماعی تشکیل شود آن جامعه ، برای رسیدن به اهداف خود و تامین سلامتش احتیاج به یک رهبر شایسته دارد ،‌ که هیچ اجتماعی از آن بی‌نیاز نیست . و در این صورت مستند است فراوانی اعم از آیات قرآنی واحدایث وسخنان بزرگان ودانشمندان وجود دارد که ذکر آنها موجب اطاله کلام می‌شود .
اما بشر از آغاز زندگی مدنی خود با استفاده از همین اصل رهبری همواره در جهت کمال تعالی مدنی خود بوده ودر فاصله این ابتدا تا انتها مشاهده میشود هرگاه قومی دارای رهبری شایسته وروحانی بوده است آن قوم همواره در جهت ترقی تعالی سیر کرده وغیر اینصورت در مسیر فقر وخونریزی وتزلزل قرار گرفته اند .

مشخصات این رهبران در دو بعد قابل بررسی است ،‌ یکی درونی وسیر انفسی آنها و تسلط و رهبری آنها بر امت و پیروانشان . که در ضمن بیان چگونگی رهبری انبیاء‌ و اولیا و دیگر مردان خدا جابجا و نکته به نکته روشن می شود که چه هنگام این بزرگان امیر بر نفس خودند که آنگاه نفسشان در جهت تلاش وجهاد با نفسانیات مورد بررسی قرارمی گیرد و چه زمانی برای رهبری خلق جانفشانی می کنند .

چنانچه که در طول تاریخ دیدیم خداوند با آنکه پیامبرانی برای راهنمائی مردمان فرستاده و آنها را به راه راست هدایت نموده و با این وضع قرآن کریم می فرماید :‌
«ان لله لا یغیر ما بقوم و اما با نفسهم» ‌مردمان تا خودشان نخواهند سرنوشت آنها را تغییر نمی دهیم پس چگونه است که بشر از رسیدن در تاریخ خود مشخص نمی گرداند تا بدینوسیله مصونیت بیشتری از خطا برای خود بیابد و این کار در شناخت جاذبه های رهبری از دیدگاه مولوی تا حدودی انجام می شود زیرا او مشخصات و مختصات رهبری را در ابعاد گوناگون بر می شمرد .

انبیاء‌ از نوح تا محمد ( ص )‌ و اولیارا واقطاب و مرشدان و پیران و ابدال و دیگران مردان بزرگ را چه از سرگذشت تاریخی ومذهبیشان تا نقطه نظرات اصلاحی ودیگر اعتقاداتشان مورد برسی قرار می دهد و نکات برجسته آنها را برمی‌گزیند و بزرگ می کند و درجهت القا‌ء‌اندیشه خود از آنها کمک می گیرد . ونهایتا اینکه هیچکس منکر رهبری وارشاد نیست اما آنچه شایان توجه هست و باید روی آن کار شود اینست که چه کسی مرشد باشد و چه کسی حکومت کند و رهبر باشد و شرایط این رهبر و رئیس حکومت چگونه باشد ؟‌ !‌ اما از آنجا که

خاستگاه اندیشه وفطرت مولوی اسلام است و پایگاه فطری او قرآن مجید است تبیان کل شیء و روشنگر همه چیز و همه امور است و سنت پیامبر واحادیث مروی از پیامبر تشکیل می دهد لذا در مقابل این ارسال رسول که طرف خداوند متعال برای ارشاد وراهنمائی مردمان صورت می گیرد می فرماید مردمان تاخود شان نخواهند سرنوشتشان را تغییر نمی دهیم ،‌این مطلب را هم به روشنی بیان می فرماید : ‌که هر قومی را فرا خور طغیان ونسبت کفر آن قوم عذاب می دهیم . این عذاب چه هنگام از طرف خداوند نازل می‌شود؟

روشن است بعد از انکه خداوند پیامبرانی جهت راهنمایی فرستاد وآنها راه و چاه را به مردمشان دادند و اتمام حجت نهایی را بعمل آوردند بعد از اینها چنانچه اقوامی سرکشی وعصیان نمایند سزاوار عقوبت هستند برای آنکه خداوند عادل بصراحت می فرماید :‌
ماکان ربک مهلک القری بظلم واهلها مصلحون :‌

پروردگار توآنان را که مصلحون وخوبان هستند هلاک نمی کنی و بر همین اساس است که هر قومی را فقط به فراخور طغیان ونسبت کفر همان قوم عذاب میدهد وآنرا تادیبی جهت عبرت اولوادابصار قرارمی دهد ، چنانچه در عهد نوح (‌ع)‌طوفان آب و در عهده ثمود عذاب اهل عاد را وسیله کیفر عصیان قرار داد و از جمله عذاب الهی یکی هم اینست که هرگاه خداوند بخواهد ملتی را عذاب کند آنها را دچار فرمانروایی جبار می کند .
حال برای آنکه دچار فرمانروایان جبار نشویم باید که مشخصات رهبران شایسته را بشناسیم هر چند این شناخت محدود به دیدگاه عارفی وارسته چون مولوی باشد .

رهبر – رهبری
اصطلاح انگلیسی LEADER و واژه مشتق از آن LEADING معادلی دیگر در زبان فرانسه ندارد . رهبر ، رئیسی است طبیعی . او یک راهبر است . فردی است که هدایت یک گروه را هم به جهت ارزش شخصی و هم بخاطر تمایل دیگران را به دنبال خود دارد .

توان تأثیر بر رفتار جمعی یک گروه و هدایت اعمال و رفتار اجتماعی را داراست . واژه رهبری پدیده تبلور رفتارها ، ممارست و پویایی یک گروه را تحت تأثیر یک رهبر می‌رساند . رهبری ، از جهت رهبر مستلزم برخورداری از صفات و ویژگیهای طبیعی یک رئیس (اقتدار ، استعدادهای موجد محبت و حتی در مواردی برتری جسمانی) است .
در مواردی چند ، وضع اجتماعی و اعتبار کسب شده ، فرایند شناسایی و پذیرش رهبر را تسهیل می کند . از جهت کسانی که به دنبال یک رهبر حرکت می کنند ، رهبری مستلزم آن است که تحت تأثیر قرار گیرند ، به دنبال فرمان روند و به حرکت درآیند ، بدون آنکه احساس فشار یا اجبار کنند .

رهبری ، بر حسب آنکه گروه از نوع خودکامه ، یا آزادمنش به شمار آید در عمل صوری گوناگون می یابد ، در نتیجه عمل سازماندهی و هدایت یک گروه دفاع از منافع و تنسیق فعالیتهایش ، تنظیم درونی آن با توجه به هدفهایش کاستن از تنشهای درونی ساختن وسایل و موهبات همکاری بین اعضای آن نیز رهبری خوانده می شود .
و اصطلاح Leadership معادل پیشوایی است و به کسی اطلاق می‌شود که قوه راهنمایی دارد و به هدایت انسانهای دیگر که تحت نفوذ وی قرار گرفته اند می پردازد.
و مردانی را گویند که بواسطه قوه راهنمایی صاحب نفوذ می شوند

و به دیگران سرمشق می دهند و در حکم ریسمانی جهت وصل عمل می کنند و تشویق را عهده دار هستند و از آنجایی که خود در راه پیشقدم بوده اند به عنوان سرگروه و رهبر ، راهنمایی را انجام می دهند .

تاریخچه مختصری در پیدایش عرفان و تصوف
مشهور چنان است که طالبان حقیقت و مکتبهای جویای حقیقت به چهار گروه تقسیم می شوند و به زبان دیگر مکاتب مختلف فکری را در اسلام به چهار گروه تقسیم می‌کنند که عبارتند از : فلسفه ، عرفان ، کلام و تصوف که پیروان آنها را به ترتیب مشائیون ، اشراقیون ، متکلمان و متصوفه نامیده اند .
در عین حال این چهار مکتب هر کدام خود مذاهب فرعی متعددی دارند و در دو امر یعنی موضوع و هدف متفق هستند و در روش یا نحوه استدلال یا چگونگی دلیل با هم متفاوت اند . مثلاً اختلاف اشراق و مشاء را در روش آن دو مکتب شمرده اند که گفته شده است مشائیان پیروان محض عقل و منطق هستند و ذوق و قریحه و سلوک و ریاضت را برای رسیدن به مطلوب و کشف حقایق کافی نمی دانند .

خلاصه آنکه ملاک وجود امتیاز چهار مکتب فکری اسلامی (فیلسوف ، عارف ، متکلم و صوفی) را از روی بینش و یا شناخت خاصی که در باب حقیقت علم دارند باید تشخیص داد یعنی فیلسوف علم را حصول صورت معلوم و عارف اشراقی حقیقت را حضور معلوم و صوفی آنرا اتحاد و وصول با معلوم و متکلم آنرا اعتقاد به وحی و پیروی و اتباع از آن می داند . که در این میان عرفان را طریقه‌ای از معرفت در میان آن دسته از صاحب نظران می‌دانیم که بر خلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال .

حال منشاء تصوف : چنانکه دکتر عبدالحسین زرین کوب اشاره دارد : (جستجوی یک منشاء غیراسلامی برای تصوف اسلامی سالها و قرنهای زیادی معمای جالب و سرگرم کننده برای چندین نسل از محققان اروپایی شده است) از این رو فرضیه های گوناگون در بیان منشاء و اصل تصوف بیان شده است : منجمله این ادعا است که منشاء عمده تصوف آئین مجوسی است و فلسفه اشراقی که در ایران باستان بوده که بعدها خواهیم دید عقاید و افکار اشراقی ایرانیان در طرز تفکر بیگانگان و روشهای فلسفی دیگر ملل هم تأثیر گذاشته چنانکه

فلسفه نوع افلاطون یکی از این مکتبهاست که افلاطون پیشوای این مکتب به ایران آمده و با فلسفه اشراق آشنا شده و پس از قرار گرفتن افکار عرفانی ایرانیان به موطن خود بازگشته و همچنین دانشمند ایرانی چون شیخ بهاءالدین سهروردی تمایل بیشتری به فلسفه ایران باستان از خود نشان داده و صدرالمتالهین شیرازی و حاج ملا هادی سبزواری هم در مسئله اصالت وجود از فلسفه (فهلویین) یاد کرده و نظریه آنها را پس از تشریح و تأیید، پایه و اساس فلسفه خاص خود قرار داده اند . فلسفه و مسلک مانی که بیشتر روح تصوف عملی در آن

مشاهده می شود که از جمله آدابی که به مانویان نسبت می دهند دوره گردی و تجرد و عشق‌ورزی است که بعدها قسمتی از همین آداب و عادات به طرز ماهرانه در میان مسلمین به کار گرفته می شود . علاوه بر آن یک سلسله آداب و افکار صوفیان مطرح می شود که در میان دسته ای از زرتشتیان معمول و رایج بوده است که در کتاب ریاض السیاحه در این باره چنین آمده است :

گروهی از زرتشتیان اهل حال هستند و طریق ریاضات و مجاهدات و روش باطن می‌سپارند و از این راه در تزکیه نفس و تحلیه و تخلیه روح می‌کوشند و به حالت تجریه و پرهیزکاری و توکل و بردباری به سر می برند و به عقیده این گروه طالب یزدان باید نخست ، ترک دین و مذهب و آباء خویش نماید و با همه خلق صلح کند و خلوت گزیده و از غذای معتاد روزانه مقداری کم کند و طریقه ریاضت را از راه گرسنگی و خاموشی و بیداری و تنهایی و یاد یزدان دنبال نماید . این گروه کار مخصوص دارند از آن جمله ذکر چهار ضرب (رویت) است که به ترتیب ذیل انجام می گیرد :

سالک چهارزانو می نشیند و پای راست خود را به بالای ران چپ و پای چپ خود را به بالای ران راست می گذارد ودستها را از پشت سر به پاها می بندد به طوری که با دست راست سرانگشت پای چپ و با دست چپ سرانگشت پای راست را می گیرد چشمهای خویش را بر زمین می‌دوزد و این جلسه را فرنشین می گویند و باید به این ترتیب که هر دو چشم فرد بسته است سر در پیش اندازد ، و طریقه دیگر آنکه به پیر دست از کار بردارد و به گوشه خلوت و عزلت نشیند و دل را به عالم بالا بندد و به ذکر حق مشغول شود .

دیگر آنکه سالک پیکر پیرو مرشد خود را در نظر بگیر و چنان داند که وی حاضر و ناظر است و حقیقت پیر را بی چون و چگونه و بی مثل و نمونه و از جمیع اشکال و الوان و صنعت بیرون و منزه شناسد و پیوسته بر این فکر ادامه دهد و همه حواس ظاهری و باطنی را در آن متمرکز سازد . که این گونه متالقب از پیر و مرشد ، دو مبحث رهبری پیر و مرشد از دید مولوی از آن مفصلاً سخن خواهیم کرد که ریشه پیروی از پیر در ایران باستان و در کیش زرتشتی در فلسفه اشراق ایرانی قبل از اسلام وجود داشته و علاوه بر موارد مذکور اسناد و دلایل فراوان در دست است که عرفان دین زرتشت را ثابت می کند و این در کتابهای کمی که از دین باقی مانده است موجود می باشد .

سایه رهبر ، به است از ذکر حق
در مورد ضرورت پیر و دلیل را ، رای مولانا این است که باید مراحل صعب العبور و جاده ناهموار در سایه شیخ کامل و مرشد و اصل طی کرد ، زیرا بسیار کم اتفاق می‌افتد که بی پیر (به طریق اویسیان) بتوان در سرمنزل مقصود رسید ، در دفتر سوم می‌گوید :
پیر چو که بی پیران سفر
هر که در این ره ، بی قلا و فرزی رود
هرکه تازد سوی کعبه بی دلیل

هر که گیرد ، پیشریی ، بی اوستا
جز که تا در باشد اندر خافقین
مال ، او باید که کسبی می کند
مصطفایی کو که جسمش جان بود؟

هست پس پر آفت و خوف و خطر
هر دو روزه راه ، صد ساله خود
همچو این سرگشتگان ، گردد ذلیل
ریشخند شد به شهر و روستا
آدمی ، سربرزند بی والدین
نادری باشد که گنجی برزند
تا که رحمن ، علم القرآن بود

ولی اگر کسی بی پیر ، به مطلوب رسد ، که آن هم به عون عنایت پیران بوده است .
هر که تنها ، نادرا ، این ره برید هم به عون همت پیران رسید
لذا بهتر آن است که خار وجود را به گلبنی پیوند زنیم ، و کمتر مقید به نوادر باشیم :
یا تیر برگیر و مردانه بزن
یا به گلین ، وصل کن این خار را

تا که نور او ، کشد نار ترا
تو علی وار ، این در خیبر بکن
وصل کن با نار ، نور یار را
وصل او ، گلشن کند خار ترا

مولانا در تبیین و تثبیت این دستورالعمل ، در یکی از غزلیات خود می گوید که : من هم همین کار را کردم ، خار خود را به گل وجود شمس پیوند زدم ، و خود را چون سرکه یافتم ، با شکر شمس در آمیختم :

خویش را چون خار دیدم ، سوی گل بگرفتم
کاسه پرزهر بودم . سوی تریاق آمدم
خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم

ساغری دردی بدم ، در آب حیوان ریختم

اما مسئله دیگر اینجاست که به قول حافظ :
نقد صوفی ، نه همه صافی و بی غش باشد ای بسا خرقه ، که مستوجب آتش باشد
تشخیص هویت صوفی صافی و مراد حقیقی برای سالک مبتدی مثل اینجانب حقیر بسیار دشوار است زیرا :
چون بسی ابلیس ، آدم روی هست
زآنکه صیاد آورد بانگ صفیر
بشنود آن مرغ ، بانگ جنس خویش
پس به هر دستی ، نشاید داد دست
تا فریبد مرغ را ، آن مرغ گیر
از هوا آید ، بیابد دلم وینش

آنها ، همان جو گندم نما اند که متاع قلب خود را ، در بازار ساده دلان عرضه می دارند و جنگ خرفروشان را به راه می اندازند .
آنها دونان و سفلگانی اند که با دزدیدن و حفظ کردن کلماتی چند از درویشان یا آیاتی و احادیثی طوطی وار ، در بین مردم نفوذ می کنند و آنها را در کمند دغا و اهوا گرفتار و در ورطه فلاکت به هلاکت می رسانند :
حرف درویشان را بدزدد مرد دون
کار مردان ، روشنی و گرمی است
تا بخواند بر سلیمی ز آن افسون
کار دو نان ، حیله و بی شرمی است

راه و روش نیل به کمال در سایه رهبر
اگرچه در طریقت مولانا بر روی کوشش بشری تکیه شده است که آدمی باید از سعی و تلاش بازنماند ولی در انسان شناسی ملای روم تمسک به دامان اولیای الهی و دستگیری مردان حق برای راه یابی به سرمنزل مقصود خود ارزشی دارد .

هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر
گر بپیوندی بر آن شه ، شه شوی
دامن آن نفس کش را سخت گیر
سوی هر ادبار تاکی می روی

مولانا عقیده بر این است راه سیر سلوک سخت دشوار است و توان فرسا و برای رسیدن به مقصود باید دستورها و فرامین پیر را هرچند مشکل و طاقت فرسا باشد پذیرفت چرا که تحمل دشواری موجب می شود آدمی صیقلی شود .
ور به هر زخمی تو پر کینه شوی پس کجایی صیقل آینه شوی

مکتب مولانا عشق به مرد از یک علاقه معمولی و جزئی سرچشمه به خودباختگی و عشق حقیقی برسد .
رهبر روحانی می تواند انقلابی در دوران خود ایجاد کرده و او را به سوی قله کمال بکشاند البته گرایش به پیر باید در حدی باشد که به عنوان راهنما برای نیل به کمال تلقی گردیده و مورد پرستش قرار نگیرد .

از همین است که مولانا آن انسان را شایسته رهبری می داند که خود راهرو باشد و هیچ گاه به فکرش خطور نکند که به عالی ترین مرتبه کمال نائل آمده باشد .
من غلام آنکه او در هر رباط خویش را واصل نداند بر سماط
آری باید تسلیم پیران راه صدق و خلوص سرسپرد . کاملان راه حق و حقیقت شد تا آینه وجود آدمی صیقل گردد و زنگارهای روح و روان زدوده شود .
شرط تسلیم است نه کار دراز

چون گزیدی پیر نازک دل مباش
سود نبود در ظلالت ترک تاز
سست ورزیده چو آب و گل مباش

سرسپرده راه کمال چون تسلیم اولیاء حق شد و با راهنمائی پیر خویش دست به ریاضت ها و تکالیف شرعی زد . باید طالب توفیق و عنایت الهی شود که «جهد بی‌توفیق جان کندن است» .

جاذبه های رهبری انبیاء
مطالبی که در مثنوی پیرامون احوال و اسرار پیامبران بیان می شود برداشت و دریافت و تجارب روحانی مولانا است . به عبارت دیگر آنچه بر اساس آیات قرآنی و احادیث در مثنوی پیرامون خصوصیات انبیاء آمده است برای این است که این بزرگان بیشتر شناخته شوند ، تا در نتیجه اعمال آنها مورد پیروی سالکان قرار گیرد .
یک مطلب کلی در سراسر احوال آنها مشترک است و آن این است که این پیامبران در باطن از نوع فرشتگان و از جنس روحند .
انبیاء چون جنس روحند و ملک مرملک را جذب کردند از فلک

و این انبیاء از آن جهت در صورت بشر آفریده شده اند تا بواسطه جاذبه جنسیت جامعه بشری را هدایت و اصلاح کند .
یک وجه مشترک دیگر که مولوی برای انبیاء قائل است این است که آنها را چون آب مطهر و پاک کننده تیرگیها می داند و شوینده تمام آلودگیها و به همین واسطه احوال آنها را الگوی رهبری و سرمشق سالکان قرار می‌دهد .

زان بود جنس بشر پیغمبران
پس بشر فرمود خود را مثلکم
زآنکه جنسیت عجایب جاذبی است
تا به جنسیت رهند از ناودان
تا به جنس آیند و کم گردند کم
جاذب جنس است هر جا طالبی است
«دفتر چهارم»

جاذبه های رهبری شمس تبریزی
ملاقات و برخوردهای مولانا با شمس الدین که گمشده خود را وجود شمس یافته بود چنان او را شیفته خویش کرد واز هرچیز دل برید که به جای اقامه نماز وروزه ;. بر سماع ورقص درآمد و بجای کتاب ومدرسه دل به ترانه دلنواز شمس نهاد و پروانه‌وار به گرد شمع وجودش می چرخید ، واز این فیض خداوندی بهره می جست وچون حقیقت شمس بر او آشکار می‌شود او را به آقایی و سروری ورهبری خویش برمی‌گزیند بطوریکه حتی به اشاره او به رقص در می آید وبه قول خودش کمال در صحبت مردان کامل است وچنان فریفته او شد که همه وجودش چشم وگوش شد برای شنیدن سخنان شمس .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.