مقاله بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی دارای ۱۸۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی :

بررسی اضطراب و افسردگی در بین معلمان مدارس استثنایی و عادی

مقدمه :
در دنیای امروزه هیجانات ، تنش ها ، عصبیت ها وعوامل متعددی از این قبیل حاکم بر زندگی روزمره افراد هستند .
هر کدام از افراد جامعه امروزی در برخورد مستقیم با انواع استرسها و شرایط عصبی قرار دارند .محیط زندگی اجتماعی ، خانواده وهر آنچه فرد با آن در ارتباط است میتواند بعنوان عامل تنش زا جریان زندگی اورا به سمت بحرانها ونگرانیها سوق دهد .

امروزه تجارب تنش زا ناخواسته عکس العمل افراد را تعیین می کنند . بدین ترتیب که وقتی فردی یک تجربه ناخوشایند واسترس همراه با آن را دریافت می کند واکنش منفی بصورت اضطراب خود کم بینی ، افسردگی وغیره را از خود بروز می دهد . زیرا قدرت برخورد مقابله طبیعی با مشکلات را در نیافته وشاید نمی تواند که دریافت صحیحی ا زموقعیت خود داشته باشد .

از معضلات جامعه امروزی وشاید از بزرگترین آنها مسائل اضطراب است وافسردگی که هر کدام را به اختصار بیان می داریم .
اضطراب ، دلشوره ، تشویش ، نگرانی ،دلهره ، دلواپسی ، بی قراری ، دل آشوبه ونابسامانی حالاتی هستند که هر انسانی خواه وناخواه آنرا تجربه کرده است . می توان با اطمینان گفت که امکان ندارد انسان در این جهان زیسته باشد وتجربه اضطراب را نداشته باشد ( معانه ، ۱۳۷۰).

ممکن است اضطراب را یک نوع درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان وبه هم ریختن تعادل موجود می گردد و چون بشر دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت که اضطراب یک محرک قوی است .
امکان دارد این محرک مضر باشد واین خود بستگی دارد به درجه ترس ومقدار وخطراتی که متوجه فرد است (شاملو ۱۳۶۹).
در برخی از دیدگاهها گفته می شود که هنگامی احساس اضطراب دست می‌دهد که فرد با موقعیتی روبرو شود که کنترلی بر آن ندارد بطور کلی کنترل ناپذیر بودن آنچه روی می دهد واحساس درماندگی در برابر آن باعث می‌شود که فرد در موقعیتی فشار زا قرار گرفته احساس اضطراب نماید .
هر آدمی برای رویارویی با موقعیت فشار زا روش خاص خود را دارد گاهی فرد هیجان را در مدار توجه قرار می دهد وبجای درگیری با مساله اضطراب زا سعی می کند ، به طرق دیگری از اضطراب خود بکاهد ، گاهی خود مساله را در مدار توجه قرار می دهد .
موقعیت اضطراب زا را ارزیابی می کند وسپس دست به کاری می زند تا آن موقعیت را تغییر دهد یا از آن اجتناب نماید .( هیلگارد به ۱۳۶۹)
اگر چه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضرروی است ولی مقدار آن نیز باعث اختلال رفتار می شود واغلب اوقات شخص را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتیک یا پسیکوتیک می نماید (شاملو ، ۱۳۶۹).

موقعیتهای گوناگون زندگی خانوادگی اجتماعی تحصیلی ، شغلی همگی می‌توانند عوامل تنش زا را ایجاد ویا تشدید نمایند .
چنانچه فردی در یک موقعیت خاص شغلی قرار گرفته باشد که همواره استرس ، نگرانی ترس ویژگی شغلی او را تشکیل دهد خود او نیز حالتهای اضطراب را تجربه می کند واین موقعیتهای اضطراب زا تا حدودی بهداشت روانی فرد را بر هم می زند .
بدین ترتیب می بایست با تحقیق هر چه بیشتر در زمینه عوامل اضطراب زا وغلبه بر آنها به نحو طبیعی وصحیح موقعیتهای تنش زا را کاملا درک نموده وراه مقابله با آنرا ایجاد نمائیم تا شاید بتوان تا حدود زیادی معضل بزرگ جامعه امروزی که مسائل ناشی از اضطراب است را از بین ببریم .
افسردگی بیماری بسیار شایعی است که با وجود تحقیقات دامنه‌دار در‌مورد

علل ، علائم وطرق درمان آن متاسفانه در بیشتر جوامع امروزی و از جمله جامعه خود ما توجه به آن مبذول نشده است . علائم افسردگی را تا مدتها به عوامل دیگری چون ضعف اعصاب ، عصبانیت هیپوکندریاک وغیره نسبت می‌دادند به همین سبب تشخیص صحیح ودرمان آن به تعویق می انجامید ( امانت ۱۳۳۸).
بیماری افسردگی بیماری است که خصوصیت اول وعمده آن تغییر خلق است وشامل یک احساس غمگینی است که ازیک ناامیدی خفیف تا احساس یاس شدید ممکن است نوسان داشته باشد . این تغییر خلق نسبتا ثابت وبرای روزها ، هفته ها ، ماهها یا سالها ادامه دارد. افسردگی بر روی کل ارگانیسم اثر می کند و تمام حوزه های زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار می دهد این اثر در احساسات ، نیرو ،کشش ،فکر کیفیت ، علائق فرد نمایان می شود (وهابزاده ، ۱۳۶۴).
منظور از اختلالات عاطفی گونه هایی از سازمان یافتگی های مرضی است که در وهله نخست دگرگونی وفروریختگی خلق وخوی در آنها بصورتی بارز به چشم می خورد ، رفتارهایی که در این حالات مشاهده می شود در دو قطب کلی شادی غمگینی مشارکت دارند ، وجود بی نظمی هایی در تفکر منطقی ومحتوای آن در افسردگان بدون توجه به نوع آنان به ثبت رسیده است
( منصور ودادستان ، ۱۳۶۸).
در روانپزشکی ، افسردگی را تغییر خلق در جهت غمگینی می دانند ، بارزترین علامت بیماری افسردگی همانا خلق افسرده ایست که به درجات مختلف ممکن است پدید آید . در پاره ای از موارد خلق افسرده ممکن است تنها علامت بیماری باقی بماند به هر حال در این بیماری کلیه اعمال حیاتی متناسب با خلق افسرده تغییر می کند. (اخوت وجلیلی ، ۱۳۶۳).

همانطور که میدانیم افسردگی تنها علامت عاطفی نیست وهمراه با افسردگی ، بیخوابی وبی اشتهایی ، خودکشی ، احساس بی ارزش و فراوان دیده می شود . حدود افسردگی گاهی با موقعیت موجود متناسب نیست و گاهی حتی خود فرد از آن آگاهی ندارد .( پور افکاری ، ۱۳۶۴).
تقریبا هر کس گهگاه احساس افسردگی می کند اکثر ما گاهی وقتها احساس غم ورخوت می کنیم وبه فعالیتهای لذت بخش علاقه ای نشان نمی دهیم . افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است . عدم موفقیت در تحصیل یا کار از دست دادن یکی از عزیزان و آگاهی از اینکه بیماری یا پیری توان ما را به تحلیل می برد از جمله موقعیتهایی هستند که اغلب موجب بروز افسردگی می شوند افسردگی تنها زمانی نابهنجار تلقی می شود که با واقعه ای که رخ داده متناسب نباشد ویا فراتر ازحدی که برای اکثر مردم نقطه آغاز بهبود است ادامه یابد ( براهنی وهمکاران ، ۱۳۶۸).

افسردگی واکنشی است که در نتیجه پیدایش موقعیتهای نامساعد ایجاد می گردد واز لحاظ پزشکی یک نوع آزردگی است که فعالیت وقابلیت حیاتی جسمانی وعقلانی فرد را کاهش می دهد . وبطور خلاصه می توان گفت کاهش یافتن نیرو وفعالیت جسمانی روانی موجب آزردگی می باشد .( آگاه ، ۱۳۵۵).
افسردگی طبیعی ومتعادل در انسان واکنش است یک عامل بیرونی که فرد از آن آگاه است ومحرومیت آن را آگاهانه درک می کند .
باید بدانیم که واکنش افسردگی با واکنش نوروتیک آن از دو جنبه فرق می‌کند یکی اینکه افسردگی در فرد نوروتیک از لحاظ شدت نامناسب با محرک بیرونی است ودوم اینکه در افرادی ظاهر می شود که بعلت خصوصیات خاص شخصیتی آمادگی وزمینه ابتلاء به آن را داشته اند .(شاملو ۱۳۶۴).
همه ما معنای غم وافسردگی را می دانیم وگاه بی گاه دچار این حالت شده ایم . نا امیدی عشق ، مرگ وشرکت در عزا و بعضی از مسائل مردم را غمگین می سازد . در بیماران افسرده نیز افسردگی بعلل همین مسائل ایجاد می شود ولی چون شخص قبلا به سبب احساس حقارت وعدم کفایت مستعد بیماری است به کلی مغلوب می گردد وافسردگی ایجاد می شود ( بیرجندی ، ۱۳۶۴).

مشاهدات بین الملی بدون ارتباط با کشور تحت مطالعه با افسردگی یک قطبی را در زنها ۲ بار شایعتر از مردها نشان داده است .هر چند علل این اختلاف معلوم نیست این تفاوت را ناشی از استرس های متفاوت زایمان ، درماندگی آموخته شده و آثار هورمونی نهفته می دانند ( پورافکاری ، ۱۳۶۸).
با توجه به افسردگی فراوان در جامعه کنونی ما ، پژوهش حاضر در این زمینه تدوین شده ، باشد تا گامی هر چند کوچکتر در راه شناخت انواع درمان آن برداشته شود .

پژوهشگر امیدوار است که گرچه این پژوهش ممکن است نتواند آنطورکه باید افسردگی را معلمان مدارس مورد سنجش قرار دهد ، ولی حداقل گامی است که در این راه برداشته می شود وانگیزه هایی را برای ادامه پژوهش های آزمایشی در این زمینه در ذهن علاقمندان بر انگیزد.

هدف تحقیق
انسانها در جامعه امروزی در معرض انواع تنش ها و فشارها قرار می گیرند . فشارهایی که با پیشرفت جوامع در زمینه تکنولوژی وصنعت به مراتب بیشتر شده وموجبات بروز مشکلات جسمی و روحی فراوانی را برای افراد فراهم می آورد . فشارها ومعضلات عدیده اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی سبب می شود که وجود انسان سریعتر از گذشته فرسوده گردد وروان حساس آدمی زودتر در معرض انواع بیماریها قرار گیرد بخصوص دراین میان تولد کودکان استثنایی مشکل را دو چندان کرده است .
د راین راستاست که مسئله ای بنام تربیت و آموزش وتحت الشعاع آن مدارس استثنایی و کادر آموزشی مطرح می شود .
شاید یکی از مهمترین عوامل ترقی در زمینه آموزش این کودکان در هر جامعه ای ، وجود معلمان ودبیران کار آزموده و مجرب است که با مراقبتهای دقیق و آموزش و روش دلسوزانه توام باشد .
ودر آموزش وتربیت این کودکان ،اگر مثلثی را فرض کنیم که یک زاویه آن کودک در زاویه دیگر والدین باشند ، در راس آن معلمان ودبیران قرار دارند .

معلمان علاوه بر اینکه در دروس کتب را به کودکان می آموزند نقش تربیت
کردن آنان را برای ورود به جامعه ای بزرگتر را به عهده دارند وچه بسا در این راستا خود نیز به مرور زمان دچار معضلات عدیده جسمی و روحی شود . چرا که برخورد دائمی با مشکلات روحی وجسمی کودکان می تواند وجود هر فردی را تحت تاثیر قرار دهد .
بدین تربیت از آنچه گفته شد در می یابیم که سلامت روانی کادر آموزشی از درجه اهمیت بالایی برخوردار است وهدف از این پژوهش درک ودریافت پدیده افسردگی واضطراب ومسایل ناشی از آنها وارائه راه حلهای مناسب در جهت یاری نمودن به کادر آموزشی مدارس است .

فایده واهمیت تحقیق
« فرانسیس الکساندر » در کتاب در« تاریخ روانپزشکی » نوشت که : از نظر تاریخی ، روانپزشکی قدیمی ترین تخصصهای پزشکی است زیرا که طب بروی ، بیشتر به جنبه های روانشناختی وذهنی توجه داشت .
ولی در واقع عمر روانپزشکی نوین ، شاید به دو قرن نرسد وتازه به بیشترین دانش ما در این حیطه حاصل دست آوردهای علمی دو سه نسل پیشین‌است از آنجا‌،‌دانش‌ما پیرامون افسردگی،بیشترنتیجه‌تلاشهای پژوهندگان
واندشیمندان این حوزه درسی وچند سال گذشته بوده است .
با آنکه قدرت این فراگیری ، در مقایسه با توجهی که پزشکان در همه اعصار به آن داشته اند هنوز دانش ما از چند وچون افسردگی واضطراب گرچه اندک نیست .
ولی کاستیها ونقاط کور فراوان دارد . البته این شاید در مورد اکثر آشفتگیهای ذهنی ونیز بسیاری از بیماریهای جسمی صادق باشد . از اینرو هنوز پزشکان فراینده درکند وکاو وپژوهش اند .

ارسطو نوشته است : « آنها د رفلسفه ، سیاست ،شعر وهنر به جایگاه والایی میرسند ، همه گرایشی به ملانگولی دارند » پس افسردگی واضطراب به تنها بیماری مردمان شکست خورده وداغدیده ودرمانده وناتوان و آواره یا ساکنین تیمارستانها وزندانها نبوده ونیز گریبانگیر ، گرانمایگانی از آن دسته که ارسطو بر می شمرد .

درسمپوزیدی که درژنو برگزار شده بود ، روانپزشکان وپزشکان باارائه تحقیقات مورد تاکید بیان نمود که بحث « بیماری ومرض » دو حیطه قلمرو جداگانه را می طلبد چه آنچه حالات نفسانی انسانی گو آنکه در برخی حالاتشان با حالات جسمانی به ارتباط تنگاتنگ دست می یابند . نمادها وسیمایه هایی متفاوت با حالات جسمانی نسبی نوع بشر را متظاهر می سازند وبا لطبع حالات مرضی روانی نیز با حالات مرضی جسم تظاهراتی دو گانه را بروز میدهند واین مساله در نوع تلقی ما از روان که جوهری عاجز از ماده ویا منعبث ا زحرکت ودگرگونی ساده است ، تفاوتی نمی نهد اگر چه شایسته آن است که برای روان اصالتی غیر مادی قائل باشیم واین گوهر را با ارزشی دیگر ارزش نما کنیم .

بیان مساله
باتوجه به گسترش روز افزون کودکان استثنایی ودچار مشکل بعلت مسائل عدیده ای که در زندگی امروزی وجود دارد ، کادر آموزشی مدارس یکی از با اهمیت ترین جنبه های آموزشی را تشکیل می دهد که با لطبع موقعیت جسمی وروانی آنان از اهمیت بسیاری برخوردار است .
در این تحقیق سعی بر آن شده تا اضطراب وافسردگی معلمان مدارس استثنایی ومعلمان مدارس عادی بررسی شود ومورد مقایسه قرار گیرد .

موضوع تحقیق :
مقایسه میزان افسردگی واضطراب در معلمان مدارس کودکان استثنایی ومعلمان مدارس عادی .

فرضیه تحقیق :
میزان افسردگی واضطراب در معلمان مدارس کودکان استثنایی بیشتر از معلمان مدارس عادی است.

تعریف مفاهیم و واژه ها
۱- اضطراب : داشتن دلشوره بدبینی به آینده عدم قدرت تصمیم گیری ، کنش ترس شدید ومداوم ،تعریق لرزش ، آه کشیدن ،ضربان شدید قلب ، ( مان ، ۱۳۷۱).
۲- افسردگی : این اصطلاح بسیار وسیع وتاحدودی مبهم است ، برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگین وگرفتگی وبی حوصلگی وبرای پزشک گروه وسیعی از اختلالات خلقی بازیر شاخه های متعدد را تداعی می کند ( پور افکاری ، ۱۳۷۳).
۳- معلم : دوشیزه یا زنی که دوره تربیت معلم را گذرانده وبه آموزش وپرورش د رمدارس می پردازد .

تعریف عملیاتی اضطراب
در این تحقیق اضطراب عبارتست از آنچه که بوسیله آزمون اضطراب کتل سنجیده می شود .

تعریف عملیاتی افسردگی
در این تحقیق افسردگی عبارتست ا زآنچه که بوسیله آزمون بک (‌افسردگی) سنجیده می شود .

تاریخچه اضطراب
اختلالات اضطراب بشرحی که در نوشتجات طبی آمده ، گروه ناهمگن از سندروهای بالینی وتعریفها را در بر می گیرد .
از نظر تاریخی ، اصطلاحاتی نظیر ،خستگی شدید عضو قلب ، ودر قلب تحریک پذیر و « نوروز قلبی » و سندرم فعالیت » و « آستنی عصبی عروقی » همه برای توصیف اختلالات فرض اضطراب که در آنها تنگی نفس تپش قلب ، خستگی عدم تحمل فعالیت واشتغال ذهنی با حالات جسمی علائم عمده اختلال را تشکیل می داده اند ، مورد استفاده قرار گرفته اند ، نور آ‎ستنی یا خستگی عصبی یکی دیگر از اصطلاحاتی است که برای اختلالات اضطراب فراوان به کار رفته است .نوروز اضطراب که بوسیله فروید بکار رفت . برای متجاوز از چهل سال بر چسب عمده برای اختلالات اضطراب بود ( گلدبرگ ، ۱۳۷۱).
برای اولین بار پزشک امریکایی بنام بیرد سال ( ۱۸۶۹) نور آستنی را تعریف کرد . بیمارانی که امروز آنها را مبتلا به نوروز اضطراب می شناسیم در نور آستنی بیرد گنجانده می شود . معهذا برخی از بیماران مبتلا به هیستری ویا وسواس بیشتر در تعاریف او جا می گیرد بعد از او داکوستا در سال ( ۱۸۷۱) سندرم خلل تحریک پذیری را گزارش داد.

فروید در سال ( ۱۸۹۸) نوروز اضطراب را بعنوان یک واحد بالینی از پسیکا‌ستنی بازشناخت علامت اصلی این بیماری نگرانی ،اضطراب ودلهره می‌باشد که هر سه عملیات مختلفی از یک کیفیت اساسی است که به احساس پریشانی ، انتظار خطری تربیت الوقوها واحساسهای بدنی همراه است
( گلد‌برگ ، ۱۳۶۸).
نوروز حالت اضطراب به طور عمده اختلال افراد جوان است که شروع آن معمولا در اواسط دهه سوم عمر است وبطور متوسط بیمار قبل از مراجعه برای درمان ۵ سال علائم اضطراب را داشته است .شیوع حالات اضطراب در جمعیت نرمال در انگلستان وامریکا ۲ تا ۵/۴ % ذکر گردیده است . معهذا این ارقام اطلاعاتی در مورد شدت علائم ودرجه ناتوانی اجتماعی حاصل از این اختلال بدست نمی دهد .
اختلالات اضطراب در ۱۴% بیماران قلبی و ۲% بیماران جراحی شده مشاهده شده است . اختلالات اضطراب بنظر میرسد که درکار طبابت خوب شناخته نمی شوند . عدم تشخیص اضطراب بدون تردید تا حدودی مربوط به این واقعیت است که اغلب علایم جسمی بارزترین خصوصیات حالات اضطراب را تشکیل می دهند . علت دیگر این است که بیمار مضطرب اغلب خود را مبتلا به یک اختلال جسمی تصور نموده وبیشتر به درمانگاه داخلی مراجعه می کنند تا مراکز بهداشت روانی ( طریقتی ، ۱۳۶۷).
اضطراب کلی از شایعترین مسائلی است که در کار طبابت با آن برخورد می شود تخمین زده می شود که عمده بیماران را مبتلا به اختلال اضطراب مزمن نسبت به پزشکان ۴۰ بر یک است و ۳۰% کسانیکه پزشک عمومی مراجعه می نمایند از این ناراحتی در عزابند تشخیص افتراقی وارزیابی طبیب عمومی در مورد اضطراب بارنگین کمانی از عوامل بیولوژیکی وانسانی روبرو است . نقش پزشک ارزیابی تشخیص کامل در عین حال تعادلی است که بی‌جهت به قیمت نادیده گرفتن عوامل روانی ومحیطی مهم روی جزء زیستی طبی موضوع تکیه نکند . حفظ این تعادل چندان آسان نیست در یک قطب پزشکی در خطر نادیده گرفتن علل پنهانی است ودر قطب دیگر ناتوانی در شناخت عوامل ایجاد کننده روانی رفتاری واجتماعی است .
ممکن است منجر به یک سری مراجعات مکرر وبی حاصل گردد که اغلب استفاده از انواع دارو و آزمایشات گران قیمت را به همراه دارد .
هدف کمک به پزشک در تشخیص ودرمان فقر مسائل شایع مربوط به اضطراب است در بعضی موارد نظر یک بیمار مبتلا به آسم مضطرب تشخیص آثار جانبی دارو ممکن است کلیه درمان باشد در ارتباط اضطراب با بیماریهای روان تنی بحثهای مفصلی انجام نشده ودر این ارتباط مقداری در مورد بیماریهای روان تنها صحبتهایی می کنیم .

روان وتن در ارتباط بین آنها در سراسر تاریخ بشر مورد بحث وگفتگو بوده است . دوره پس از پیدایش علوم جدید نیز سالهای درازی است که روانشناسان وتحقیق روانشناسی از سوی پزشکان ودست اندر کاران پژوهشهای فیزیکی از سوی دیگر در هر یک جداگانه در راستای مخالف با یکدیگرند .
درباره علل بیماریها ودرمان آنها ودر نتیجه درباره رابطه مزبور جستجو کرده گرچه از دیر باز از نقطه نظر فلسفی این سوال مطرح بوده وهست که ارجعیت با روان است یا با ماده وتن . گرچه هنوز نظریه پردازان برسرحل وفصل این مساله به توافقی نرسیده اند ( معانی ، ۱۳۷۰).

بازبینی و بر آورد مراجعان به طبیب عمومی در سلسله بررسیهایی که از مراجعان به پزشکان عمومی در بخشهایی مختلف انگلستان بعمل آمد توافق همگانی د رمورد میزان شیوع نوروزها وجود داشت که از هر هزار نفر ۵۰ نفر در هر سال با مشکلاتی به پزشکانشان مراجعه می کردند که بعنوان نوروز تشخیص داده میشد . این میزان د رزنان دو برابر از مردان بود میزان شیوع سالانه نوروز در جمعیت ۵% است بروز بیماری در مناطق شهری بیش از مناطق روستایی است ( وهابزاده ، ۱۳۶۴)

تاریخچه افسرد گی
افسردگی از زمانهای بسیار دور در نوشته ها آمده وتوصیف هایی از آنچه ما امروزه اختلالات خلقی می خوانیم در بسیاری از مدارک طبی قدیم وجود دارد.
داستان « عهد تحقیق » شاه سائون وداستان خودکشی آژاکس در ایلیا هومر ، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کرده اند حدود ۴۵۰ سال قبل از میلاد ، بقراط اصطلاح ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی بکار برد . د رحدود ۱۰۰ سال قبل از میلاد کورفلیسوس سلسوس۱ در کتاب Demedicina 2افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود .
این اصطلاح را پزشکان دیگر از جمله جالینوس ( ۱۲۹- تا ۹۹ بعد از میلاد ) نیز بکار بردند ، همین طور الکساندر تراز از قرن ۶ درقرون وسطی طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت . ورازی وابن سینا وپزشک بهبودی سمینونه ملانکولی را بیماری مشخص تلقی می نمودند ملانکولی را هنرمندان بزرگ زمان نیز مجسم کرده اند .
در‌سال‌۱۶۸۶‌،‌بونه نوعی بیماری روانی توصیف نمود و آن را‌
Maniacome Lancholicus نامید. در سال ۱۸۵۴ ژول فالره حالتی را توصیف نموده و آن را جنون ادواری نامید . چنین بیمارانی متناوبا حالات خلقی افسردگی را تجربه می کنند . تقریبا در همان زمان یک روانپزشک فرانسوی بنام ژول بایاژره جنون دو شکلی را شرح داد که در آن بیمار دچار افسردگی عمیقی می شود که به حالت بهت افتاده و بالاخره از آ‎ن بهبود می‌یابد .
در سال ۱۸۸۲ ،کارل کالبام روانپزشک آلمانی ، با استفاده از اصطلاح « سایکوتایمی » مانی وافسردگی را مراحل مختلف یک بیماری توصیف نموده است .
اصل کریپلین در سال ۱۸۹۶ ، براساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی مفهوم بیماری مانیک دپرسیو را شرح داد که شامل ملاکهای تشخیصی است که امروزه روانپزشکان برای تشخیص این بیماری از آنها استفاده می‌کنند .

کریپلین نوع خاص از افسردگی رانیز شرح داد که پس از یائسگی در زنها واواخر بزرگسالی در مردها شروع می شود وبعدا با افسردگی رجعت معروف شده از آن به بعد یکی از معادلهای اختلال خلقی شمرده می شود بقراط در چهار قرن پیش از میلاد از رابطه «مانی و افسردگی» بطور مشروح بحث نمود . همچنین آرتویس پزشک قانونی درابتدای قرن اول میلادی دریافت که مانی وافسردگی که بعضی از اوقات در یک فرد رخ می نماید بنظر می رسد که از یک اختلال ریشه می گیرند .
در اوایل قرن ۱۹ فیلیپ پینل ( ۱۸۰۱) گزارش جالب از افسردگی به رشته تحریر درآورد که نام امپراطور تیبریوس وپادشاه فرانسه (لوئی ۱۱) در آن منعکس گردیده بود . همچنین افسردگی از طریق ارائه بعضی از قربانیان مشهورتر بطور آشکار توصیف شده است .
در یکی از جمله های عود کننده افسردگی خود چنین نوشت :
« اگر آنچه من احساس می کنم بطور مساوی بین تمام انسانهای دنیا توزیع می شد هیچ چهره شادی روی زمین وجود نداشت » همچنین ونیستون چرچیل درباره جدالهایش با آنچه وی « سگهای دیوانه افسردگی » نامیده صحبت کرده است .
گرچه قرنهاست که این اختلال توسط دانشمندان مورد توجه دقیق وامکان نظر واقع شده است ولی هنوز این افراطهای ناتوان کننده خلقی بصورت یک راز باقی مانده است در خلال عصر طلایی یونان پیشرفت قابل توجهی در فهم
درمان بیماریهای روانی بوقوع پیوست .
بقراط ( ۳۵۷- ۴۶۰ پیش از میلاد ) پزشک بزرگ یونان که « پدر پزشکی جدید » نامیده شده است مداخله خدایان و دیوها در ایجاد بیماریها را رد کرد . براساس نظریه بدنی علت بیماریهای روانی اختلال در اعضا مختلف بدن به خصوص مغز بود . بقراط معتقد بود که مغز فرمانده بدن است وبیماریهای روانی مربوط به اختلال روانی در آن است .
همچنین بقراط علت اختلالات روانی را عدم تعادل فرآورده های مزاجی (صفرا – سودا – خون – بلغم ) میدانست .

او مغز را مهمترین عضوبدن وتعبیر کننده آگاهی توصیف می کرد پیش از او مصریان قلب را حمل حیات روانی وهیجانی می دانسته اند . بقراط وپیروان وی بدلیل تشخیص ودرمان بیماریهای روانی شهرت ویژه ای یافتند .
بقراط تاکید نمود که اختلالات روانی علل طبیعی داشته ومثل سایر بیماریها مستلزم درمانند . روشهای درمانی وی شامل استراحت کردن ، حمام گرفتن –ر ژیم غذایی خاص بود .
افلاطون ( ۳۴۷-۴۲۹ ق .م) مسائل مربوط به افراد آشفته روانی را که مرتکب قتل می شدند مورد بررسی قرار داد و آشکارا اظهار داشت که این افراد مسئول جنایات خویش نیستند ونباید به آنان بدانگونه که با سایر جانیان رفتار میشود رفتار نمود . او رفتار هر فرد را نتیجه ای از تعارض بین استدلال وهیجان میدانست وبرخلاف کسانیکه علت رفتار نابهنجار را بدنی می‌دانستند برنیروی تفکر تاکید ورزید واظهار داشت که این شخص تنها واقعیت حقیقی وجود انسان است . بنظر وی عقیده داشت که رفتار انسان تحت نفوذ واستیلای نیازهای بدنی وغریزه های طبیعی وی است ( ارسطو ۳۲۲-۳۸۴ پیش از میلاد ) شاگرد افلاطون بود ولی از عقاید وی پیروی نمی کرد .
او بیشتر پیرو عقاید بقراط درباره مزاجهای چهارگانه بود وعقیده داشت که مزاجهای گرم موجب تمایلات عاشقانه و پرحرفی می شود ونیز موجد تکانه های خود کشی در فرد است او درباره استدلال و آگاهی مطالب زیادی نوشته وحالتهای هیجانی وانگیزش ازقبیل ترس ، خشم ، حسادت ، تنفر ، شجاعت ، شفقت را مورد بحث وبررسی قرا رداد. ارسطو درباره لذت والم مفاهیمی را مورد استفاده قرا رداد که با اصول وعقاید فروید و پیروانش شبیه بود .

تعاریف ونظریه های اضطراب
اضطراب یک احساس منتشر بسیار ناخوشایند واغلب مبهم ودلواپسی است که با یک یا چند تا از احساسهای جسمی همراه می گردد مثل احساس خالی شدن سردل ، تنگی قفسه سینه ، طپش قلب ، تعریق ، سردرد یا میل جبری ناگهانی برای دفع ادرار ، بیقراری ومیل برای حرکت نیز از علائم شایع است .
اضطراب یک علامت هشدار دهنده است ، خبر از خطری قریب الوقوع است وشخص را برای مقابله باتهدید آماده می سازد ترس ، علامت هشدار دهنده مشابه ، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک می شود . ترس واکنشی ، به تهدیدی معلوم وخارجی قطعی واز نظر منشاء بدون تعارض است اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم درونی مبهم واز نظر منشا همراه با تعارض است تفکیک بین ترس واضطراب بطور اتفاقی صورت گرفت .
مترجمین اولیه آثار فروید ، کلمه ، Ongst آلمانی را که اضطراب با موضوعی سرکوب شده وناخود آگاه وترس با موضوعی معلوم خارجی مربوط است ، نادیده گرفته است به وضوح ترس نیز ممکن است به موضوعی ناخود آگاه سرکوب شده و درونی مربوط باشد که به « شیئی در دنیای خارج از انتقال یافته است .
الگوهای اضطراب بسیار گوناگون است بعضی از بیماران علائم قلبی – عروقی دارند تندی ضربان قلب وتعریق برخی علائم گوارشی پیدا می کنند ، مثل تهوع ، استفراغ – احساس خلاء درون شکم یا « پروانه در شکم » دردهای مربوط به گازهای روده یا حتی اسهال .
بعضی ها تکرار ادرار دارند ، برخی نیز تنفس سطحی واحساس تنگی قفسه سینه پیدامی کنند تمام علائم فوق واکنشهای احشائی است .

معهذا در بعضی از بیماران تنش عضلانی پیدا شده وموجب شکایت از سنتی عضلانی واسپاسم ، سردرد وپیچش گردن می گردد.( پور افکاری ، ۱۳۷۳).
رولومی ( ۱۹۹۴- ۱۹۰۹) اضطراب عبارتست از ترسی که در اثر بخطر افتادن یکی از ارزشهای اصولی زندگی شخص ایجاد می شود . ممکن است اضطراب را یک نوع درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان وبه هم ریختن تعادل‌موجود‌گردد و چون بشر دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می‌کند‌.
بنابراین میتوان گفت که اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد این خود بستگی دارد به درجه ترس ومقدار خطری که
متوجه فرد است ( شاملو ۱۳۷).
انسانها چشم انداز زیستی را درک می کنند که این خود موجب اضطراب می شود از این گذشته ناتوانی آنها در تحقق بخشیدن کلیه استعدادهایشان موجب گناه می شود . این هیجانها برای اغلب مردم عادی هستند وفقط زمانی که ا زکنترل خارج می شوند موجب ناراحتی می شوند . به رغم تاکید او بر اضطراب وگناه ، او نسبت به انسان خوش بین تر از دیگران است .
آدلر :اعتقاد دارد که اضطراب احساس حقارت کردن است .
راجرز: اضطراب را نتیجه ادراک تهدید به مفهوم خود انگاره می داند . خود پنداری تحت تاثیر نیاز فرد برای بدست آوردن نظر مثبت وتائید به اولیا ویا افرادمهم سالهای اول زندگی شکل می گیرد . کودک احساس ارزشمندی را براساس ادراکی که از توجه واحترام وارزیابی دیگران می کند یاد می گیرد . احترام به خود در اثر ارتباط متقابل با اطرافیان وبویژه اشخاص مهم آموخته می شود ( نیاز برای دریافت احساس مثبت از سوی دیگران صفتی است جهان شمول ).
البته به مرور که کودک رشد می کند به نیاز به دریافت محبت وتائیدیه از اولیا با نیازهای درونی اودر تضاد قرار می گیرند وقتی این اتفاق میافتد کودک به این باور می رسد که نیازهای فردی او ارزش دریافت نظر مثبت دیگران را ندارد.
در اینجاست که تجربه هایی که بنظر می رسد ناهمگون یاخود پنداری هستند منجر به ایجاد حالتهایی ا زقبیل اضطراب ، ترس ، بی کفایتی ، وبی هویتی می شوند ، انسان از مکانیسم های دفاعی مانند انکار یا دلیل تراشی استفاده می کند تا از خطر این تضادها مصون بماند .
کلی : اضطراب نتیجه شناخت عدم کفایت وعدم لیاقت در سیستم سازه های فرد است .
روتر : اضطراب منعکس کننده تفاوت واختلاف بین نیازهای مبرم وقوی فرد با انتظارات ساده او که با هم برخورد می کنند ، است (راس ، ۱۳۷۳)
دکتر ویلسون می گوید : جمله اضطراب چیزی بیش از واکنش جنگ وستیز در برخورد بایک عصبانیت ناگهانی نیست ( قراچه داغلی : ۱۳۷۱)
کارن هورنالی : معتقد است که اضطراب احساس تنهایی ودرماندگی کردن در دنیای خصومت آمیز است .

اضطراب بنیادی : این اضطراب ارثی نیست بلکه حاصل فرهنگ وپرورش ماست . اضطراب بنیادی احساس درمانده بودن در دنیای خصمانه است احساس درماندگی میتواند شرط اصلی برای مشکلات شخصیت بعدی باشد . از این اضطراب سائق بنیادی برای ایمنی پدید می آید . ایمن بودن به معنی آزاد بودن از اضطراب است . نیاز به امنیت نیروی برانگیزنده میشود . اغلب وقتی که کودک برای امنیت تلاش می کند وطرد می شود ، اضطراب بیشتری بوجود می آید ودور باطل شکل می گیرد . هر چه کودک سخت ترتلاش کند اضطراب بیشتری ایجاد می شود . هنگامیکه امنیت بیشتر بدست نمی آید اضطراب بیشتری تولید می شود واین دور باطل بارها تکرار می شود اومی گوید :
« بسیاری از مشکلات شخص ما در اجتماعات صنعتی امروز ، نتیجه رقابتهای ناخواسته ای است که ریشه فرهنگی دارد .

این رقابتها موجب ایجاد عصبانیت وخشم در مانسبت به رقبا می شود واین امراضطراب‌وترس‌مارا‌نسبت‌به‌خطر‌انتقام‌وحمله از جانب آنها افزایش می‌دهد .»
یکی دیگر از دیدگاههای هورنای تفاوت گزاری بین اضطراب طبیعی که عبارتست از ترس وعوامل شخص مثل مرگ وتصادف واضطراب نوروتیک یا آن چیزی که وی اضطراب اساسی می خواند . اضطراب اساسی ترس است که در اوان زندگی در کودک نسبت به دنیایی که او خطرناک تصور می کند ایجاد می شود ومنجر به بروز مکانیسم های دفاعی می گردد. یکی از وظایف درمانی درمانگراین است که به مراجع خود کمک کند که وی ماهیت این اضطراب اساسی را بهتر بشناسد وبه او یاری دهد تا روشهای مناسبتری در برخورد با آنها بیاید . یکی دیگر از مفاهیم ارائه شده توسط هورنای که میتواند مورد استفاده درمانگر قرار گیرد ، عناد اساسی است ( اساس این مفهوم ، عناد نوروتیک غالبا ریشه در احساس عناد سرکوب شده دارد که به دیگران فرافکنی می شود . ادراک ما از دنیا بعنوان مکانی خطرناک اضطراب را در ما ایجاد می کند ودر نتیجه احساس عنادوخشم در ما تقویت می شود و چرخش این روند بصورت دایره ای باطل وچرخشی تسلسلی در می آید .
گلاسر : معتقد است که رفتار غیر مسئولانه افراد باعث بروز اضطراب وناراحتی روانی است ( شفیع آبادی وناصری ، ۱۳۶۵).
فروید : ( ۱۹۳۹-۱۸۵۶) اضطراب را درد روانی نامیده است یعنی به همان صورت که اگر بدن دچار زخم وبیماری گردد، اولین نشانه آن بصورت تب ظاهر می شود اگر فرد از نظر روانی دچار مسئله ومشکل شود ، اولین نشانه آن بصورت اضطراب است همچنین هر گاه شخص با یک مساله وشکل روانی مواجه گردد که موجب بهم خوردن تعادل روانی وی می گردد. احساس اضطراب می کند .( آزاد ، ۱۳۷۲).
فروید می گوید : وقتی خطری من را تهدید می کند دچار اضطراب می شود. فروید اضطراب را بصورت مبهم تعریف کرد اما او آنرا تجربه هیجانی دردناکی دانست که توسط برانیگختگی اندامهای درونی تولید می شود .
اضطراب واقعی : ترس عادی است که علت آن تهدیدهای ناشی از خطرهای موجود در دنیای واقعی است .
در اضطراب روان رنجور تهدیدها از جانب نهاد هستند . کنار آمدن با این اضطراب بسیار دشوار تر است زیرا نهاد کاملا ناهشیار است من به چند صورت دچار این ترس می شود . گاهی اوقات اضطراب فراگیر است . در این حالت شخص مضطرب می شود . اما نمیداند چرا ، هراسها وواکنشهای وحشتزدگی جلوه های دیگر اضطراب روان رنجور هستند . اضطراب اخلاقی از تهدیدهای فرامن ناشی می شود . من این اضطراب را بصورت احساس گناه یا شرم تجربه می کند . فروید خاطر نشان کرد که شخص بسیار شریف با فرامنی نیرومند از فردی که کمتر شریف است دچار اضطراب اخلاقی بسیار
بیشتری خواهد شد ( ویلیام نلاندین ، ۱۹۲۰).
مکانیزمهای دفاعی : برای کنار آمدن با اضطراب که دردناک است ،من باید چند نوع واکنش دفاعی را پرورش دهد که مهمترین آنها سرکوبی است در سرکوبی من انرژی خود را بسیج می کند وافکار ناخوشایند را به نهاد می‌راند خاطره ناخوشایند ممکن است آنجا بماند ، زیرا از خود دارای انرژی است بین فکر سرکوب شده ای که می خواهد ابراز شود ونیروهای سرکوب کننده من تعارض ایجاد می شود فروید بر فرایند سرکوبی که بصورت یک نیرو گذاری باز داشتی من عمل می کند تاکید زیاد می کرد .

اولین سرکوبی نخستین وسرکوبی واقعی فرق گذاشت وسرکوبی نخستین افکار با امیال غریزی که هرگز هشیار نبوده اند در نهاد نگه داشته می شوند . در سرکوبی واقعی ، افکاری که در ابتدا هشیار بوده اند توسط سرکوبی نهاد ناهشیار رانده می شوند .
اضطراب جدایی : هنگامیکه ما از نظر روانی رشد می کنیم شیوه های قدیمی رفتار را کنارمی گذاریم ورفتارهای جدیدی را فرا می گیریم که برای فرایند رشد مناسبتر هستند . با این حال گاهی اوقات برداشتن گام بعدی تهدید کننده است .
امکان دارد فرد ترجیح دهد در همان مرحله ای که قبلا بوده بماند . در این
صورت ممکن است بگوییم که او تثبیت شده است ممکن است یک کودک در مادرش تثبیت شود وهرگز نخواهد پیوندهایش را قطع کند . فروید نوشت که احتمال دارد کودک بیشتر بخاطر ترس نه عشق تحت نفوذ وکنترل مادرش بماند . اولین ترس را اضطراب جدایی نامید .
اضطراب اختگی : افسانه ادیپ که براساس آن پسر پدرش را می کشد ودر طی آن دلبستگی به مادر خصومت روز افزون نسبت به پدر ظاهر می شود پسر بصورت ناهشیار میل دارد با مادرش ازدواج کند همراه با عقده ادیپ ، اضطراب اختگی بوجود می آید که در این حالت پسر می ترسد از اینکه پدرش او را اخته کند . (ویلیام لاندین ، ۱۹۲۰)
الیس : اضطراب را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی وغیر عقلانی می داند
( شفیع آبادی وناصری ، ۱۳۶۵).
فرید فرام ریچمن می گوید : اضطراب پیوند روانشناختی نزدیک با تنهایی دارد ، او اعتقاد دارد که حالات عاطفی که توسط تئوریسینها میزان اضطراب معرفی گردیده در تحقیق حالاتی ا زتنهایی یا ترس از تنهایی می باشد .
( مانفرواکرالپتیز ، ۱۳۶۹)
پرز : معتقد است که اضطراب فاصله و شکاف میان حال و آینده است انسان بدان دلیل مضطرب می شود که وضعیت موجود را رها میکند ودرباره آینده ونفشه های احتمالی که ایفاء خواهد کرد ، به تفکر می پردازد (شفیع آبادی وناصری ، ۱۳۶۵).
ارنست میلگارد : برای اضطراب سه معنی ذکر می کند :
۱-اضطراب مقدم بر هر چیز یک حالت ترس نگرانی وناراحتی است ، ترس است که گاهی در مقابل امر مبهم بوجود می آید و زمانی موضوع معینی ندارد.

۲-اضطراب درمعنی یک ترس مبهم ومحدود نیز استعمال شود و آن ترس از ناامنی است اضطراب در این معنی بیشتر جنبه اجتماعی دارد واز لحاظ منشا امری است اجتماعی که از کودکی شروع می شود ودر این زمان بچه ، والدین خود که از اومراقبت می کنند متکی است محرومیت از محیط یا غفلت والدین از این لحاظ وفقدان محبت در بچه احساس ناامنی بوجود می آورد وهمین احساس سبب ترس بچه می شود ترس از ناراحتی اضطراب اساسی را تشکیل می دهند واین ترس است که سایر افراد در آن وارد می شوند.

۳-اضطراب در مورد سوم : معنی نگرانی از رفتار خودمان یا احساس تقصیر است . ما بواسطه اعمال منع شده ای که در گذشته انجام داده ایم و دیگران متوجه آنها نبوده اند احساس تقصیر می کنیم ( شریعتمداری ، ۱۳۶۹)
سالیوان معتقد است : هر انسان دو هدف دارد : یکی رضایت جسمانی مانند خوردن ودیگری ایمنی که عبارتست ا زاحساس خوشحالی که از ارضای توقعات وانتظارات جامعه بدست می آید . کودکان در طی فرایند اجتماعی شدن خود را در وصفی مشاهده می کنند که در آن بین نیازهایشان وامنیت اجتماعی تعارض وجود دارد . در جریان اجتماعی شدن کودک ، اولیاء نارضایی ها و بازداریها از خود نشان می دهند که سبب ایجاد احساس اضطراب حاصل از بر نیاوردن انتظارات بزرگسالان در کودک می شود . علایم این اضطراب تنش جسمانی وحذف تجربه هایی اضطراب انگیز از هشیاری است کوشش کودک برای حل واین اضطرابها در قالب فعالیتهای مختلف سبب رهایی او از آن نمی شود زیرا کاستن از اضطراب از تنش های فیزیولوژیک دیگر نمی کاهد . اگر کودک بتواند ، رضایت جسمانی واحساس ایمنی دست یابد .
به احساس تسلط وقدرت نیز خواهد رسید ودر نهایت احساس اعتماد بنفس
در او تقویت می شود . بنابراین برداشت کودک نسبت به خودش بر آیند برداشت دیگران از اوست . همچنین طرز برداشت کودک در مورد خود تعیین کننده نحوه تلقی او از دیگران است . این نکته که بیشترین بخش اضطراب درکودک از روابط بین فردی او نشئت می گیرد ، از نظر سالیوان بسیار حائز اهمیت است . در صورتیکه در جریان اجتماعی شدن کودک دچار اضطراب زیاد شود از یادگیری مثبت آگاهی وتوانایی برای رشد بینش فردی واجتماعی او بسیار کاسته می شود . سالیوان این فرایند را بی توجهی انتخابی می نامد .
زمانیکه افراد دیگر در رابطه بین فردی سخنی می گویند ویا احساس را نشان می دهند که در ما اضطراب ایجاد می کنند ارزیابی ما از دیگران صورت منفی به خود می گیرد ودر نتیجه افراد نسبت به هم احساس بیگانگی می کنند . بنابراین در درمان لازم است درمانگر به این نکته مهم توجه کند که رفتارهای نابهنجار بیمار حاصل طرد شدن او و کوشش بیهوده ای بوده است که برای بدست آوردن محبت وتوجه دیگران انجام داده است .

او می گوید یکی از منابع تنش ، اضطراب است اضطراب از تهدیدهای واقعی یا خیالی ناشی می شود شدید ترین شکل تنش که در اضطراب ظاهر می شود وحشت است . اضطراب حالتی است که باید از آن اجتناب کرد زیرا با عملکرد کار آمد توالی ارضای نیاز روابط میان فردی ناخوشایند و تفکر آشفته تداخل می کند . میزان اضطراب بطور کلی در نتیجه شدت تهدید فرق می کند . اضطراب اغلب در نتیجه ناکامی در فرایند پرستاری از مادر به کودک منتقل می شود کاهش اضطراب به احساس امنیت می انجامد .

تعاریف ونظریه های افسردگی
افسردگی این اصطلاح بسیار وسیع وتا حدودی مبهم است . برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگینی وگرفتگی وبی حوصلگی وبرای پزشک گروه وسیعی از اختلالات خلقی بازیر شاخه های متعدد را تداعی می کند . خصوصیات اصلی ومرکزی حالات افسردگی کاهش عمیق میل به فعالیتهای لذت بخش روزمره ، مثل معاشرت تفریح ورزش ،غذا وروابط جنسی است.
این ناتوانی برای کسب لذت حالتی نافذ وپایا دارد بطور کلی شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم ودرجه نفوذ آنها دارد . در خفیف ترین شکل ،ممکن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد .
مهمترین علامت افسردگی همین ناتوانی در کسب لذت از چیزهائی است که قبلا برای شخص لذت بخش بوده است .
غذا برای شخص بی طعم ، فعالیت جنسی بدون لذت ، شغل خسته کننده ومعاشرتهای پر معنی پیشین پوچ و بی معنی می گردد. غمگینی یکی از خصوصیات افسردگی است . معهذا در تمام انواع آن جزئی از علائم بیماری نسبت بیمار ممکن است بجای غمگینی از گیجی واضطراب وعدم تمرکز فکری شکایت داشته باشد . احساس درماندگی میل به خود ملامتگری کاهش اعتماد بنفس از شایعترین علائم افسردگی است کندی روانی – حرکتی یا برعکس آن تحرک و آشفتگی ممکن است یکی از تظاهرات افسردگی باشد .
بی خوابی بخصوص بی خوابی آخر شب علامت جمعی است . بی اشتهائی وکاهش وزن نیز از علائم عمده افسردگی شمرده می شوند . تغییرات شبانه روزی خلق به صورت شدت یافتن علائم بهنگام صبح بارز است شکایتهای مبهم از سردرد ، کمر درد ، یبوست ، بدون علت آشکار گاهی با افسردگی رابطه دارد . وجود افکار انتحاری تکرار شونده نیز درمیان مهمترین علائم افسردگی بوده مستلزم توجه جبری است ( پور افکاری ، ۱۳۷۳)
را دو اعتماد دارد که افسردگی یک فریاد بلند ونومید انه عشق است ، در انسان کیفیات گوناگونی الگوی از دست دادن موضوع عشق را متجلی می‌سازند ( منصور ، ۱۳۶۴)
لیبرینک اعتقاد دارد افسردگی قبل از هر چیز پدیده ای عاطفی است که با حالت استیصال « من » همبستگی دارد اگر فردی در معرض تنشهای اجتناب ناپذیر واقع شود ویا کنترل تقویت کننده ها را از دست بدهد سرانجام در یک فعل پذیری مفرط ویا تغییر نا مطلوب وانگیزش غوطه ور می شود که آنرا حالت استیصال اکتسابی می نامند ( منصور ، ۱۳۶۴).

دو مشخصه اساسی افسردگی ناامیدی وغمگینی است فرد رکود وحشتناکی را در خود احساس می کند نمی تواند تصمیم بگیرد اغلب افسردگی با غمگینی اشتباه می شود در حالیکه غمگینی وقتی است که برای فرد موقیعتی به پیش می آید که موجب غمگینی او شود ولی این حالت روانی با هم شدن بنیه معنوی فرد همراه نیست اما در افسردگی کیفیت خلق در شخص تاثیر عمیق گذاشته و ادراک او را از خودش ومحیط اطرافش دگرگون می کند
( بیرجندی ، ۱۳۶۴).
میلر می گوید : افسردگی مانند فقر همیشه با ما است ، همه ما معنی غم وافسردگی را می دانیم چرا که گاه وبیگاه دچار رنج شده ایم .
نومیدی در عشق مرگ والدین وسانحه شکست در شغل وبسیاری از مسائل دیگر باعث اندوهگینی مردم شده است که در بیماری افسردگی نیزنقطه شروع باهمین موارد است . متخصصان بالینی از دیر باز به رابطه بین حوادث زندگی ومشکلات آن به ابتلا به بیماری افسردگی پی برده اند .
افسردگی بیماری نا امیدی ، دامنگیر قرن اخیر که افراد زیادی از انسانها را در زبانه آتش خود می گذارد افرادیکه نه خود دانستند که بیمارند ونه کسی توانست ازغم ودرد آنها آگاهی یابد .
سالیون معتقد است : که افسردگی یک فرایند مخرب است که همه انگیزه های بر قراری روابط سازنده با دیگران را قطع کرده وتنها شرایط مخرب را باقی می گذارد ( بازتاب شماره ۳و۴ زمستان ۱۳۶۱)
افسردگان بی علاقگی به زندگی را عمومیت می دهد واز تراشیدن ریش خود داری می کنند وبه آرایشگاه نمی روند ، ناخنهای خود را تمیز نمی کنند ، مسواک نمی زنند ، حمام نمی گیرند وبه سروضع خود توجهی نمی کنند وبا ادامه این وضع احساس تنفر مردم را نسبت به خود بر می انگیزند ( قراچه داغی ، ۱۳۶۶)
جورج کلی : افسردگی را شکست در ساختمان شخصیتی می داند که منجر به احساس شکست و گناه وخصومت وپرخاشگری در شخص می شود پرفسور آرون – تی بک در کتاب «عشق هرگز کافی نیست» می گوید : بخش عمده ای از زندگی حرفه ای من به مطالعه نقش اندیشه در اضطراب وافسردگی واختلالات ناشی از هراس گذشته است . سالهای متمادی گروه کثیری از زوجهای پریشان را درمان کرده ام .دریافتم که آنان نیز مانند سایر بیماران افسرده ومضطرب گرفتار اختلال شناختی هستند ، با آنکه شدت افسردگی بحدی نبوده که به روان درمانی بخصوص نیاز باشد اغلب آنها ناخشنود به هیجان آمده وعصبی بودند .
آنها هم مانند بیماران من بیشتر به اشکالات زندگی توجه داشتند ، نقاط قوت ومثبت را یا نمی دیدند ویا عمدا ا زدیدن آن می گریختند . ( قراچه داغی ، ۱۳۶۹) .
در چنین وضعی فرد غمگین است ، گریه می کند ، از خوردن غذا امتناع می‌کند ، دچار یاس وبدبینی می شود خود را گناهکار و بی ارزش تلقی می‌کند، غالبا مضطرب است ، علاقه ای به دیگران ندارد وکارهای خود را به کندی انجام می دهد .( شریعتمداری ، ۱۳۶۹).

این افراد معمولا برداشتی محدود ، غلط ، ناقص گمراه کننده از محیط خود دارند در نتیجه رفتار آنها باواقعیات محیطی متناسب نبوده وبه نتیجه مورد نظر منجر نمی گردد. به نظر فرستر افراد افسرده در مقابل محیط حالت انفعالی یا واکنشی داشته وفقط در مقابل دستورات یا رویدادهای ناخوشایند عکس العمل نشان می دهند ( مهریار ، ۱۳۷۳).
عدم موفقیت در تحصیل یا کار ، ا زدست دادن یکی از عزیزان و آگاهی از اینکه بیماری یا پیری توان ما را به تحلیل می برد ، ا زجمله موقعیتهایی هستند که اغلب موجب بروز افسردگی می شوند . افسردگی زمانی نابهنجار تلقی می‌شود که یا با واقعه ای که رخ داده متناسب نباشد ویا فراتر ا زحدی که برای اکثر مردم نقطه آغاز بهبود است ادامه یابد ( براهنی ودیگران ، ۱۳۷۰) واز دیگر خصوصیات میشود به حزن ، اندوه شدید واحساس تنهایی ونومیدی شدید اشاره داشت ، آنها احترام و ارزش به خودرا از دست داد ومرتب خود را سرزنش وتحقیر میکنند . وهر روز صبح با حالت بیقراری وخستگی از خواب برخاسته درکارهای روزانه با کمبود انرژی روبرو می شوند ( دلخوشنواز ، ۱۳۷۰).
طول دوره افسردگی ، عواملی چند ، چون سن بیمارو صفات اخلاقی او بستگی دارد وهر قدر حالت وسواسی ونگرانی در بیمار شدیدتر باشد افسردگی او طولانی تر خواهد بود ویکی از مشخصات عمومی افسردگیها برگشت مکرر آن به مبتلا یان میباشد . بیمار افسرده نگران خود است وهر مقدار که از این نگرانی خوشش نیاید ، باز بیش از حد نسبت به خود وشطانش فکر می کند ( پودات ، ۱۳۶۶).
تخمینها نشان می دهد که در حدود ۳% ا زمردم در طول حیات خود دچار افسردگی می شوند وگفته می شود که درهر مقطعی در زمان تقریبا ۱۵% دچار نوعی افسردگی هستند . افسردگی در زنان ۲ تا ۴ بار بیشتر ا زمردان رخ می دهد .(وهابزاده ، ۱۳۷۰)

۱-افسردگی از دیدگاه روان پویایی :
فروید عقیده داشت که فرد مبتلا به افسردگی یک وجدان یا فراخود تنبیه کننده قوی دارد . او براساس گناه که وجدان موجب آن می شود تاکید می ورزد . پایه اغلب فرضیه های روانکاوی مربوط به افسردگی گزارش است که فروید در سال ۱۹۱۵ تحت عنوان عزا و مالیخولیا به رشته نگارش در آورده است . فروید مشاهده کرده بود که هر چند افسردگی غالبا توسط یک فقدان آشکار می شود با وجود این میان واکنشهای عزای عادی وواکنشهای مرضی تفاوت وجود دارد .
بنابر نظریه فروید ، افسردگی واکنشی است نسبت به فقدان که با احساس
گناه همراه است این احساس منجر به درون فکنی موضوع ا زدست رفته واحساس دشمنی نسبت به خود می شود اکثر نظام بندیهای روان پویایی ومحور تاریخچه روابط بین فردی وشخصی که او در کودکی بیشترین وابستگی را به وی داشته است ( معمولا مادر ) دور می زند .

۲-افسردگی از دیدگاه رفتار گرایان
رفتار گرایان طبق سنّت ، افسردگی را با فقدان تقویتها همراه دانسته اند بنظر آنها شخصی که خود را از تقویتهای مثبت چه جسمی وچه اجتماعی محروم می بیند افسرده می شود واین امر افت فعالیت را بدنبال می آورد که خود منجر به کاهش جدیدی در میزان تقویتها می شود .
این تسلسل ها همچنان ادامه می یابد تا جائیکه بیمار افسرده خود را در یک دور باطل محصور احساس می کند .

از دیدگاه دیگر ، نظریه رفتار گرا « نتیجه پیش بینی شده » را مورد بررسی قرار می دهد یعنی اینکه فرد در چه حدی خود را قادر به هدایت امکانات تقویمی مطلوب می بیند . نظریه موسوم پیگیری مسیر با امکانات پاسخ ، افسردگی را از این طریق توجیه می کند که شخص خود را در محیط تسلط نیروهای خارجی احساس می کند ( انسانها یا نیروهای محیط زیست ) یاخیال نمی کند که خود تنها مسئول رضایتهایی است که بدست می آورد .

۳- افسردگی ا زدیدگاه شناختی
بک نظریه هایی تدوین کرده که براساس آن افسردگی در سطح وسیعی بر پایه یک مثلث شناختی منفی ( متشکل از سه عامل ) استوا راست . موضوع اصلی این مثلث به دور تصوراتی سازمان می یابد که انسان : ۱- از خود ، ۲-‌از دنیای خارج ،۳- از آینده دارد وفرد افسرده تمام وقت در حال نشخوار جنبه های منفی آن است .
این تصورات منفی از یک ردیف تحریفهای منطقی ناشی می شود که فرد را بعنوان باز دارنده ای که همیشه خواهد بافت معرفی میکند خصیصه این نوع تفکر زیاده روی در تعمیم است واین یکی از خصایصی است که آئرون بک در تفکر افراد افسرده یافته است .

۴- افسردگی از دیدگاه اجتماعی
هنگامیکه می خواهیم ا زجنبه های اجتماعی وبین فردی افسردگی سخن به
میان آوریم اولین نامی که به نظرمان می رسد نام هاری سالیوان است : بنظر سالیوان شخصیت ماتااندازه زیادی به « خود بازیابی » مفهومی که او از جرج هربرت میر اقتباس کرده وابسته است .
براساس این مفهوم ، مامیل داریم خود را در آینه چشمان دیگران ببینیم وخود را در واکنشهای آنان ودر کنش های متقابلشان نسبت به ما بازیابیم ، اگر واکنشهای آنها همیشه مساعد باشد، « تصویر بازتابی » خوبی از خود خواهیم داشت .
اما برعکس ، اگر واکنشهای آنان نامساعد باشد یا پیگیر بنا شده « تصویر بازتابی » ما از خودمان منفی خواهد بود .
این مفهوم عزت نفس که بر پایه ادراک ما از ادراک دیگران استوار است حاوی این معناست که جهت گیری تمام رفتارهای ما تابعی ا ز« دیگری تعمیم یافته » است چه حاضر باشد چه غالب .

نظریه ملانی کلاین
ملانی کلاین معتقد است که افسردگی مربوط به از شرگرفتن میباشد، به عبارت دیگر کودک چیزی را که قبلا به راحتی از مادر می گرفته الان قادر نیست آنرا بگیرد ترس هم ممکن است یکی از عاملهای افسردگی باشد که به صورتهای گوناگون جلوه می کند . مانند ترس از مدرسه یک شخص یا یک موقعیت مشخص که ترس از مدرسه درکودکان افسرده مشاهده می شود احساس بی ارزشی در بعضی ا زافسرده ها وجود دارد ( پور افکاری ، ۱۳۷۱).

نظریه کامرون
کامرون در سال ۱۹۶۳ د رتوضیح ر وان کاوانه افسردگی ، آنرا از جهت سازگاری فرد مورد بررسی قرار می دهد زیرا این افسردگی مکانیزمهایی در فرد افسرده ایجاد میکند که تماس او را با محیط آسان کرد واو را از برگشت کامل باز می دارد . بعبارت دیگر بیمار احساس دردمندی وناتوانی می کند و ا‌ز نزدیکانش کمک میخواهد تا به او اطمینان دهند که آنطور که خودش فکر میکند درمانده وناتوان نیست ( اخوت ، ۱۳۶۲).

نظریه ادوارد بیبرنیک
او در سال ۱۹۵۳ نظریه اش را بیان نمود . تفاوتی که با روانکاوان دارد این است که او بیشتر به پاسخهای آگاهانه وبه روانشناسی خود اعتبار می دهد تا به تعارضات ناخود آگاه بین خود وفراخود او عامل اصلی افسردگی را مساله کاهش احترام به خود مطرح می کند ومحرومیتهای آشکار فرد وانتظاراتی را که دارد ، عامل ایجاد افسردگی می داند ( پور افکاری ، ۱۳۷۱)

نظریه الکساندر لوئی
الکساندر نیز افسردگی را حالت شدید غم واندوه می داند و آن را مانعی می داند که خصومتهای نهفته بعلت آنکه فرد فاقد قدرت بیان آنها نسبت به فرد از دست رفته به خود باز می گردد احساس تقصیر و گناه نیز آن را سخت تر می کند .( پور افکاری ، ۱۳۷۱)

انواع اضطراب
در اضطراب نیز تفاوتهای فردی وجود دارد برخی از افراد فقط در بعضی از مواقع مضطرب اند در حالیکه بعضی دیگر در اکثر اوقات در حال اضطراب هستند . این نوع مشاهدات روانشناسان را بر آن داشته است که بین دو نوع اضطراب تفاوت قائل بشوند :
۱-اضطراب موقعیتی
۲-اضطراب خصیصه ای

۱- اضطراب موقعیتی :
حالت A یک عکس العمل هیجانی موقتی یا لحظه ای است از این رو گاهی اضطراب موقعیتی حالت A نامیده می شود که بعنوان یک وضعیت ناپایدار وزود گذر تعریف شده است که هم از نظر شدت وهم از نظر نوسان در زمانهای مختلف متفاوت است ( راس ، ۱۳۷۳).

۲- اضطراب خصیصه ای :
اضطراب خصیصه ای گاهی صفت یا ویژگی A نامیده می شود که بعنوان خصوصیات دیر پای فرد خوانده می شود .

همانند سایر صفات این ویژگی هم از فردی به فرد دیگر متفاوت است بعضی از افراد دارای اضطراب خصیصه ای در سطح پائین وبعضی دیگر دارای اضطراب خصیصه ای در سطح بالا هستند کسانی که دارای اضطراب خصیصه ای در سطح بالا هستند اغلب اوقات درحالت اضطراب به سر می‌برند این قبیل افراد آمادگی دریافت تهدید از طرق و موقعیتهایی مختلف که اغلب بی‌ضرر بوده را دارند وبدین وضعیتها بصورت اضطراب موقعیتی واکنش نشان می دهند .(راس ، ۱۳۷۳).

انواع افسردگی
۱- افسردگی در نوجوانی :
افسردگی در نوجوانان به لحاظ ویژگی سنین وتحولات بدنی روانی آنان فراوان دیده می شود وهنگام وجود محرومیت یا ناکامی نوجوان عقب نشینی می کند ومنفعلانه به شرایط واکنش نشان می دهد چنین واکنشی علائم افسردگی را درخود دارد وبه نوجوان کمک می کند تا خشکی روحی خود را با فراز از مشکلات تخفیف دهد . (ضوابطی ، ۱۳۶۵).

۲- افسردگی پنهان :
اصطلاحی است که از سال ۱۹۵۰ به بعد عمومیت یافت . این نوع افسردگی ممکن است درلباس هر نوع شکایت جسمی که نسبت به درمانهای مناسب مقاوم بوده است ، ظاهر شود چنین شکایات جسمی معمولا با درمانهای ضد افسردگی مثل آنتی دپرسیونهای سه حلقه ای یا الکتروشوک بهبود می یابد .
(پور افکاری ، ۱۳۶۴) .

۳- افسردگی اتکائی :
سندرمی است که در بچه ها در نیمه دوم یکسالگی به دنبال محرومیت از توجه مادر یا کسی که نقش مادری داشته باشد ظاهر می گردد . چنین طفلی ابتدا باخشم واعتراض واضطراب به غیبت مادر واکنش نشان می دهد . ( پور افکاری . ۱۳۶۴).

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.