مقاله در مورد غیبت صغری


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد غیبت صغری دارای ۵۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد غیبت صغری  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد غیبت صغری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد غیبت صغری :

غیبت صغری

دوران غیبت صغری
امام زمان (علیه السلام) شش ساله بود که پدر را از دست داد و به امامت شیعه رسید و چون از علم خداداد و از عصمت برخوردار بود و نمونه‌ای برای همه فضیلت‌ها و خوبیها به شمار می‌آمد، شایستگی پیشوایی مسلمانان را داشت. از نظر اعتقادی و دینی، اگر خدا بخواهد، انسانی در سال‌های کودکی هم می‌تواند به نبوت و امامت برسد. حضرت عیسی (علیه السلام) درگهواره بود که به پیامبری تعیین شد و با مردم سخن گفت. [۱] امام جواد (علیه السلام) هم هنگام شهادت پدرش حضرت رضا (علیه السلام) هشت ساله بود که به امامت رسید. امام زمان (علیه السلام) هم در شش سالگی پیشوای شیعه شد، چون چیزی از شرایط امامت و رهبری کم نداشت.

امام ناچار بود که از دید مردم پنهان باشد تا به عنوان یک ذخیره الهی از گزند دشمنان مصون بماند. ولی با شیعه توسّط نمایندگانی ارتباط داشت، نامه‌ها از این طریق به دستش می‌رسید، نیازها و درخواست‌ها و سؤال‌های علمی و فقهی از این راه در اختیار وی قرار می‌گرفت و حضرت به نامه‌ها و درخواست‌ها پاسخ می‌داد. پاسخ وی یا به صورت شفاهی و از زبان آن نماینده‌های خاص بود، یا به صورت نوشته بود که نام آن نوشته‌ها را «توقیع» می‌گویند؛ یعنی نوشته‌ای که مهر و امضا

می‌شد و سندیّت و اعتبار داشت. از این نمایندگان خاص، در هر زمان یکی بیشتر نبود، نخستین آنان «عثمان بن سعید» بود. وی از اصحاب امام هادی و امام عسکری «علیهم السلام» هم بود و مورد اطمینان آنان بود. پس از درگذشت او فرزندش «محمد بن عثمان» نماینده امام شد. او که در سال ۳۰۵ در گذشت، «حسین بن روح نوبختی» سفیر و نماینده امام (علیه السلام) گشت. با رحلت او در سال ۳۲۶ ، این مقام به «علی بن محمّد سمری» رسید که تا سال ۳۲۹ هجری ادامه داشت و با درگذشت وی، امام زمان (علیه السلام) دیگر سفیر و نماینده خاصّی تعیین نکرد و این دوره ۶۹ ساله که به دوره «غیبت صغری» مشهور است پایان یافت. چون این مدّت در مقایسه با دوره غیبت کبری که تا کنون ادامه یافته، کوچکتر و کمتر بود به نام غیبت صغری مشهور شد.

آن چهار شخصیّت زبده و پاک و مورد اطمینان امام زمان (علیه السلام) ، که واسطه میان او مردم بودند، به «نُوّاب اربعه»، «نُوّاب خاص» و «سُفرای اربعه» هم مشهورند. آنان زاهد و پرهیزکار و آگاه و هوشیار بودند و با وساطت آنان، مشکلات شیعه به دست حضرت مهدی (علیه السلام) حل می‌شد. همه آن چهار نایب بزرگوار در بغداد می‌زیستند و مدفن آنان نیز در بغداد است. بغداد به سامرّا نزدیک است و امام زمان (علیه السلام) و پدرش و جدش در سامرّا اقامت داشتند. البته در این مدّت غیبت، کسی از جای دقیق امام زمان (علیه السلام) خبر نداشت و این نمایندگان، پنهانی به حضورت حضرت می‌رسیدند و نامه می‌دادند و جواب می‌گرفتند و برای اینکه شناخته نشوند،

اغلب شغل عادی داشتند.
ویژگی مهم این پاکان، توفیق دیدار حضوری حضرت با حضرت مهدی (علیه السلام) و فیض بردن از دیدار و گفت وگو با وی بود، همان که هزاران هزار دل شیدایی در حسرت یک لحظه از آن دیدن‌ها و نگاه‌هایند و غم هجران را به شوق وصل تحمل می‌کنند و با انتظاری شیرین هم آغوش‌اند.
خلفاى دوران غیبت صغرى عبارت بودند از:
۱ المعتمد بالله (۲۷۹ -۲۵۶ ق ) ۲ معتضد بالله (۲۸۹ -۲۷۹ ق ) ۳ مکتفى بالله ( ۲۹۵ -۲۸۹ ق ) ۴ مقتدر بالله ( ۳۲۰ – ۲۹۵ ق ) ۵ قاهر بالله ( ۳۲۲ – ۳۲۰ ق ) ۶راضى بالله (۳۲۹ – ۳۲۲ ق )
هنگامى که انسان با ذهنى بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار مى‏دهد; خوش‏بینى قابل ملاحظه‏اى نسبت‏به این خلفا حاصل مى‏شود و چنین تصور مى‏شود که اینان، محب اهل بیت‏بودند و در حق آنها نیکى و خوبى مى‏کردند.
در چندین مورد، خود مورخان ، این مطلب را با صراحت اعلام داشته‏اند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخرى‏» که شیعى مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن على، علیه‏السلام، مى‏رسد (۱) ،درباره معتضد مى‏نویسد:

«معتضد به عموزادگان خود; یعنى آل ابوطالب نیکى روا مى‏داشت.» (۲)
اگر یک مورخ شیعه ، چنین برداشتى از تاریخ داشته باشد، به طریق اولى، مردم عادى و مورخان غیر شیعه، برداشتى بهتر از آن نخواهند داشت، همان طورى که در «الکامل‏» و «مروج‏الذهب‏» و تواریخ دیگر مشاهده مى‏گردد.
درکتابهاى «تاریخ عمومى‏» که مورد بررسى قرار دادیم، درباره این خلفاى ششگانه، گزارشى که حاکى از دشمنى اینان با عموم شیعیان و خط مشى ولایت و امامت‏باشد، مشاهده نمى‏گردد. مورخان درباره بعضى از خلفا و عملکرد آنان نسبت‏به شیعیان و آل على ،علیهم‏السلام، سکوت کرده و گزارشى نداده‏اند و درباره برخى از آنها، اخبارى نقل کرده‏اند که دال بر طرفدارى آنها از اهل بیت است.

همان طورى که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشته‏اند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالى که محمد بن زید علوى از سهم امام و غیره، جهت تقویت‏شیعیان فرستاده بود، به صورت علنى در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضى‏» مى‏نویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از على ،علیه‏السلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایى در زمان اینها صورت مى‏گرفت که به نفع شیعیان تمام مى‏شد. مثل به قتل رسیدن «حلاج‏» در زمان «مقتدر» و «شلمغانى‏» در زمان راضى که از مدعیان دروغین نیابت‏بودند و فعالیت آنان باعث پراکندگى و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص‏» مى‏گردید.
تاریخ عمومى و بعضى قرائن دیگر نشان مى‏دهند که اینان با شیعیان زندگى مسالمت‏آمیز داشته و هیچ نوع سختگیرى و فشارى را به آنان روا نمى‏دانستند.
لیکن نمى‏توانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتى که به روایات و احادیث‏بیان‏کننده دوران غیبت صغرى و خلفاى آن دوره مراجعه مى‏کنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش مى‏دهد و چهره دیگرى ارائه مى‏نماید که ذهنیت انسان را نسبت‏به آنان تغییر مى‏دهد. براى روشن شدن موضوع ، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:
۱ حکومت عباسى براى یافتن امام مهدى ،علیه‏السلام، تلاش زیادى کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگى امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدى ، علیه‏السلام، به صورت مخفى صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان ، علیه‏السلام، مى‏نویسد:
«ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوى شدید حکومت و کوشش آنان براى یافتن آن حضرت، مخفى ماند.» (۳)
وقتى که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکرى ،علیه‏السلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضى‏القضات نزد امام حسن عسکرى ، علیه‏السلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانه‏روز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان مامورى را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسى کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوى فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانى که آبستنى را تشخیص مى‏دادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسى کردند و یکى از کنیزها که احتمال آبستنى داشت، در اتاقى نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوى فرزندش برخاستند و منزلها و خانه‏ها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنى آن کنیز، اموالش را بین مادر

ش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (۴)
و همچنین هنگامى که برخى از شیعیان قم، براى دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند،آنان خبر وفات امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را شنیدند، بعضى‏ها آنها را به نزد جعفر راهنمایى کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش ، از تحویل اموال به جعفر خوددارى کردند و به پیکى که امام زمان ، علیه‏السلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.
پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسى داده و او نیز دستور داد تا به جستجوى مجدد خانه امام‏حسن‏عسکرى ، علیه‏السلام، و حتى خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزى به نام «صیقل‏» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان ،علیه‏السلام، ادعاى باردارى کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وى مطمئن شده و او را رها ساختند. (۵)

۲ شیخ طوسى در «تهذیب‏» روایتى نقل مى‏کند، حاکى از آن است که مرقد مطهر امام حسین ،علیه‏السلام، در سال‏۲۷۳ ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکارى ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر على ، علیه‏السلام، نیز خراب گردد.
وقتى انسان جزئیات این حدیث – بویژه در مورد ویران کردن قبر على ،علیه‏السلام – را مى‏خواند ، لرزه بر اندامش حکمفرما مى‏شود و نهایت کینه و دشمنى اینان را نسبت‏به على ،علیه‏السلام، درمى‏یابد. (۶)
۳ روایات بصراحت‏بیان مى‏کنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بى‏سابقه‏اى بر جامعه ، بویژه نسبت‏به شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سخت‏به شمار مى‏رفت.
شیخ طوسى حدیثى را درباره حمل اموال به سوى محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان ،علیه‏السلام، نقل مى‏کند و مى‏گوید:
حامل اموال نامه‏اى همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه ، اموال را تحویل داد.

سپس مى‏گوید:
«لان الامر کان حادا جدا فى زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال‏»زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسى و موقعى بود که کار شیعیان بسیار سخت‏شده بود; و چنانکه مى‏گویند از شمشیر دشمن خون مى‏چکید. (۷)
دکتر «جاسم حسین‏» مى‏نویسد: «دوران معتضد (۲۸۹-۲۷۹ ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبى امامیه مشخص مى‏شود. » (۸)
ما نمونه‏هایى از کارهایى را که در دوره معتضد انجام گرفته ، ذکر مى‏کنیم تا این موضوع واضح گردد.
۴ «حسین‏بن‏حسن علوى‏» مى‏گوید: مردى از ندیمان «روز حسنى‏» و مرد دیگرى که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنى حضرت صاحب الزمان ،علیه‏السلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع مى‏کند و وکلایى دارد و وکلاى آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.
این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (۹) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام ،علیه‏السلام) کجاست، زیرا این کار سختى است.
عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را مى‏گیریم، سلطان گفت: نه ، بلکه اشخاصى را که نمى‏شناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها مى‏فرستیم ، هر کس از آنها پولى قبول کرد، او را مى‏گیریم; در همان

موقع توقیعى از ناحیه مقدسه امام زمان ، علیه‏السلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزى از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بى‏اطلاع نشان دهند. مردى ناشناس به عنوان جاسوسى نزد محمدبن‏احمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالى همراه دارم که مى‏خواهم آن را به امام برسانى، محمد گفت: اشتباه کردى، من از این موضوع خبرى ندارم، جاسوس همواره مهربانى و حیله‏گرى مى‏کرد، ولى محمد بن احمد تجاهل مى‏نمود; به همین ترتیب هر جاسوسى نزد وکلاى حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خوددارى کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (۱۰)
احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسى افرادى را مامور کرده بودند تا اخبار را به وى و نواب

ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولى بعید نیست‏حضرت و نواب خاص جاسوسانى را در دستگاه عباسى گماشته باشند.
۵ «احمد بن نظر» از قنبرى که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا ، علیه‏السلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسى درباره جعفر کذاب صحبت مى‏کردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامى نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیده‏اى؟ گفت: من ندیده‏ام، ولى کسى را مى‏شناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسى است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانى دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانى (۱۱) نقل مى‏کرد که ما سه نفر بودیم. روزى معتضد خلیفه عباسى ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبى شده و اسبى دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصرى، چیزى حمل نکنیم و گفت: به سامرا مى‏روید، سپس نشانى محله و خانه‏اى را داد و گفت: وقتى به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهى را مى‏بینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریده‏اش را براى من بیاورید.
ما هم وارد سامرا شدیم و همان طورى که نشانى داده بود، خانه‏اى را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهى در دهلیز نشسته و بند شلوارى را مى‏بافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسى در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهى به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکرى است. در جلو اطاق پرده‏اى دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویى تا آن موقع دست کسى به آن نرسیده بود. وقتى پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگى است که دریایى در آن است و در انتهاى خانه ، حصیرى انداخته‏اند که فهمیدیم روى آب است و شخصى که از همه کس زیباتر بود، بالاى آن ایستاده، نماز مى‏خواند و توجهى به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمى‏کند. احمدبن‏عبدالله بر ما پیشى گرفت و رفت که وارد خانه شود ولى در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد ، غش کرد و مدتى به این حال باقى ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشت‏شد . من مبهوت ماندم ، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا مى‏برم . به خدا قسم نمى‏دانستم موضوع چیست ؟ و نمى‏فهمیدم براى دستگیرى چه

کسى مى‏آیم ؟ اکنون به سوى خدا توبه مى‏کنم . ولى او به آنچه من مى‏گفتم توجهى نکرد، و از حالتى که داشت‏بیرون نیامد. این وضع او ، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم ، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم ، نزد وى ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم براى او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسى شما را دیده و این ماجرا را به کسى گفته‏اید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر ، از سعى خود درباره او مایوسم. سپس قسم‏هاى شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسى برسد، گردن شما را مى‏زنم. ما هم ، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسى بگوییم. (۱۲)

۶ از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمرى، فهمیده مى‏شود که چه اندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب مى‏کرده تا ردپایى پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.
ابوجعفر محمد بن عثمان براى آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلاى سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمى‏گرفت. اموالى که از نواحى مختلف به سوى او سرازیر مى‏شد، حاملان اموال نمى‏دانستند تحویل‏گیرنده چه کسى است و محمد بن عثمان را نمى‏شناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم مى‏کنند، آنچنان اموال به او تسلیم مى‏شد، و به وکلاى خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل ، مطالبه قبض ننمایند. (۱۳)
در اینجا این سؤال پیش مى‏آید، کسى که فرمان قتل امام زمان ، علیه‏السلام، را صادر مى‏کند و چنان سختگیرى شدیدى را در نقل اموال به سوى «نواب خاص‏» دارد و طرح مخفیانه براى دستگیرى وکلاى حضرت با همکارى وزیرش مى‏ریزد به چه مناسبتى دستور مى‏دهد اموال و سهم امام به طور آشکار میان علویان تقسیم گردد؟! بلى ممکن است چنین دستورى را داده باشد تا از آن طریق افراد و وکلاى امام زمان، علیه‏السلام، را شناسایى بکند. بنابراین، حاکمان عباسى، هرکارى را انجام داده‏اند که در نتیجه، به نفع شیعه تمام شده، از آن اهدافى داشته‏اند و براى رسیدن به اغراض و نیات پلید خودشان بوده است، نه به‏خاطر خدمت‏به اهل بیت ، علیهم‏السلام، و شیعیان

.
از روایاتى که منعکس‏کننده عکس‏العمل «معتضد» در مقابل امامیه بود، معلوم مى‏شود محمدبن عثمان که مدتى از نیابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرایط زمانى هول‏انگیزى به فعالیت‏خود ادامه داده است و در عین حال، درکارهاى خود موفق نیز بوده است. هنگام مطالعه زندگانى محمد بن عثمان این مسائل باید مدنظر خواننده‏محترم قرار بگیرد.
دکتر «جاسم حسین‏» در این زمینه چنین اظهار نظر مى‏کند:
«موضع خصمانه عباسیان نسبت‏به وکلاى سفیر دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان در سال ۲۸۸ ق ادامه یافت. مسؤولیت او به پسرش قاسم تفویض شد. قاسم در خصومت‏با امامیه و به‏طور کلى با شیعه شهره بود. وى در طول خدمتش در این سمت همان سیاستهاى پدر را در قبال امامیه دنبال کرد و حتى شرارت بیشترى از خود نشان داد. به روایت «ابن جوزى‏» قا

سم بسیارى از علویان بى‏گناه را به بهانه گرایشهاى قرمطى دستگیر و بازداشت مى‏کرد که دستگیر شدگان تا سال ۲۹۱ ق در زندان ماندند. از زمان حکومت معتضد به بعد، امام براى احتیاط، چندین بار محل اقامت‏خود را تغییر داد.» (۱۴)
۷ در ادامه خط مشى «معتضد»، در زمان «مقتدر» براى دستگیرى وکلا و نزدیکان و دوستداران امام طرحهایى مى‏ریختند. یکى از آن طرحها، این بود که دستور داده شد کسانى که به زیارت مرقد امام حسین ،علیه‏السلام، و مقابر قریش، که مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، مى‏روند، دستگیر شوند تا اطلاعات لازم از آنها کسب گردد، ولى این نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم کلینى، این موضوع را در ضمن حدیثى چنین بیان مى‏کند:
على بن محمد در این‏باره گوید:
«توقیعى از ناحیه مقدسه بیرون آمد که از زیارت مقابر قریش و حائر (کربلاى معلى) نهى فرموده بود. بعد از چند ماه ، وزیر ، «باقطانى‏» را خواست و گفت: طایفه «بنى‏فرات‏» (۱۵) و «برسى‏ها» را ملاقات کن و به آنها بگو: نباید مقابر قریش (کاظمین) را زیارت کنید; زیرا خلیفه دستور داده است، کسى که مقابر قریش را زیارت کند، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.» (۱۶)
و همچنین در زمان «مقتدر» در سال ۳۱۲ ق ، حسین بن روح ، به خاطر عللى که در بخش مربوط به زندگانى اوبیان خواهیم کرد، به مدت پنج‏سال زندانى شد و درسال‏۳۱۷ ق آزاد گردید. دوران «راضى‏» هم ، که آخرین خلیفه دوران غیبت صغرى بود، مملو از ظلم و ستم و خونریزى بود و به قدرى بر نایب چهارم ، على بن محمد سمرى ، سخت گرفت که او نتوانست‏به فعالیت‏خود ادامه دهد و غیبت کبرى آغاز گردید. این موضوع را در زندگانى نایب چهارم بررسى کرده‏ایم.
ما فقط نمونه‏هایى را باختصار ذکر کردیم، ولیکن موارد زیادى شبیه آنها وجود دارد که ما جهت اختصار از بیان آن خوددارى نمودیم و ذکر همه آنها رساله مستقلى را مى‏طلبد. اینها بروشنى جو حاکم بر آن زمان و عکس‏العمل خلفاى آن دوره را نسبت‏به شیعیان ، نواب خاص وامام، علیه‏السلام، نشان مى‏دهد.
پرسش
اگر خلفاى حاکم در این دوره، چنین روش و خط مشى خصمانه و کینه توزانه‏اى داشتند، ای

ن سؤال مطرح مى‏شود که: چرا نواب خاص امام‏زمان ،علیه‏السلام، و نیز کارگزاران و وکلاى آنها در بغداد، که مرکز خلافت عباسى‏ها بود، در غیر بغداد توسط دستگاه عباسى دستگیر و زندانى نشدند؟ و چرا خلفاى عباسى آنها را قتل عام نکردند و از دم شمشیر نگذرانیدند و جلو فعالیتهاى آنها را به طور جدى و قطعى متوقف ننمودند؟
درست است که طبق گزارش ابوالفرج اصفهانى در «مقاتل الطالبین‏»، تعداد زیادى از شیعیان و علویان و حتى بعضى از فقها و بزرگان زیر شکنجه‏هاى حاکمان ستمگر جان سپردند و شهید شدند، لیکن هسته و شبکه مرکزى نیابت و وکالت توانستند به فعالیت‏خود ادامه دهند و دچار چنین گرفتاریهایى نگردند. این سؤالى است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است و شاید یکى از نکات مهم در زندگانى نواب و وکلاى آنها به شمار مى‏رود.
پاسخ
حقیقت این است که دستگاه عباسى نتوانست‏به این تشکیلات منظم و منسجم پى ببرد و ماهیت «نیابت‏» با آن همه فعالیتهاى عریض و طویل کشف نگردید. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقیق از «نواب‏» و مکان آنها و کیفیت تلاشهاى آنان، براى خلفا مقدور نشد، اقداماتى در جهت دستگیرى و متوقف نمودن کارهاى نایبان انجام بدهند.

یکى از نویسندگان مى‏نویسد:
«شیوه تربیت‏سفیران ، بقدرى دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسى به دست رژیم گرفتار نشد حتى در مدت ۷۴ سال هیچ‏یک از سفیران توسط جاسوسان رژیم شناخته نشد ! و در عین حال ، همه شیعیان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اکناف جهان نایب امامشان را مى‏شناختند و با آنها تماس مى‏گرفتند و پرسشهاى خود را به آنان مى‏دادند و پاسخهاى لازم رابه‏خطحضرت‏ولى‏عصر،علیه‏السلام، دریافت مى‏کردند. (۱۷)
با مطالعاتى که در زندگانى نواب خاص امام زمان ،علیه‏السلام، و کارگزاران آنها و روش فعالیت آنان، صورت گرفته، به نظر مى‏رسد، مسائل مندرج در ذیل ، علت فاش نشدن اسرار آنها گردید.
۱ زندگانى نواب و وکلاى آنها طورى تنظیم شده بود که توجه کسى را به خود جلب نمى‏کرد.

زندگانى و تجارت آنها به شکل طبیعى و عادى بود. بدون اینکه اشعارى در خطمشى و زندگى آنان به مخالفت‏با دولت مشاهده گردد. چنانچه در آینده ، در زندگانى «نواب‏» مطالعه خواهید کرد، اولین نایب ، عثمان بن سعید در زمان امام حسن عسکرى ،علیه‏السلام، به صورت تاجر روغن ، زندگى مى‏کرد و لقب «سمان‏» به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام مى‏رسانید. د

ر زمان غیبت صغرى نیز ، زندگى خود را به همین روش ادامه داد، بدون اینکه کوچکترین تغییرى در روش زندگى وى حاصل گردد. در نهایت‏سادگى و در خانه‏هاى محقر و کوچک زندگى مى‏نمودند، و از خدام و کنیزکان و زندگى مفصل و رفت و آمد خبرى نبود و هکذا وکلاى آنها چنین بودند. پدر مرحوم صدوق ، على بن بابویه قمى مغازه‏اى در قم داشت و مثل تجار معمولى هر روز در محل کار حاضر و به کار خود مشغول مى‏گشت.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.