مقاله در مورد مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب دارای ۳۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب :
مقایسه مهدویت و فرجام شناسی در اندیشه اسلام و غرب
چکیده
مقاله در پیشرو، به یکی از دغدغههای مهم انسانها پرداخته است که همان آینده نگری و آگاهی از آینده و فراسوی بشر میباشد. مسأله آینده نگری و دغدغه داشتن آن، در وجود همه انسانها در طول تاریخ و نیز در فرآیند پایان تاریخ بوده و خواهد بود. از آنجا که انسان، بر اساس فطرت روحانی آفرینش شده است، خواستهها و پرسشهای فطری او نیز خاستگاه روحانی دارد که معرفتجویی، حقیقت طلبی و آینده نگری، از جمله آنها است. بر این اساس، مقاله حاضر با سر فصلهایی که در ذیل به گزارش آنها خواهیم پرداخت، در دستور تحقیق و پژوهش قرار گرفت.
نگارنده، ابتدا به ابعاد زمان که متشکل از گذشته، حال و آینده است و مفاهیم آن پرداخته و سپ
س به خاستگاه آیندهنگری (فطری، عقلی ـ فلسفی و سیاسی ـ اجتماعی)توجه کرده است. در فرآیند بحث، آینده نگری را به مثبت و منفی تقسیم نموده و آینده نگری مثبت را از منظر ادیان ابراهیمی مورد کاوش قرار داده است. همچنین به دیدگاههای اندیشمندان و نخبگان علمی درباره آینده نگری مثبت پرداخته و در آخر و برآیند بحث، به علت روی آوردن انسان به آینده نگری منفی نیز توجه شده است.
کلید واژهها:
آیندهنگری، پایان تاریخ، ابعاد زمان، خاستگاه آینده نگری، آینده نگری مثبت، آیندهنگری منفی، فطرت، فلسفه تاریخ، اسلام، یهودیت، مسیحیت، زرتشت، آینده نگری هم اکنونی.
مقدمه
از دغدغههای مهم و اساسی که به نوعی شامل همه انسانها در طول تاریخ بوده و خواهد بود، آیندهنگری و کسب آگاهی از کیفیت رخ داد فرجام تاریخ بشریت است. اهمیت آیندهنگری و نیز اقبال عمومی مردم به آن، سبب شده است همه مکاتب ـ اعم از مکاتب الهی و مکاتب بشری ـ به نوعی به آن حساس بوده و درباره آن، بحث کردهاند تا درصدد ترسیم آن برای باورمندان خود برآیند. به راستی برای مردم، این مطلب پذیرفته نیست که خود را پایبند به مکتبی بدانند که از آینده و کیفیت رخداد آن، بیخبر باشد و ابراز بیاطلاعی نمایند؛ از این رو، آیندهنگری، میان همه مکاتب مطر ح بوده و با همین رویکرد، مکاتب، آینده و فرجام تاریخ را بر اساس آموزههای مکتب خود توجیه و تفسیر میکنند؛ اما تفاوت و تمایزی که میان مکاتب در مباحث آیندهنگری و کیفیت رخ داد آن است، سبب بروز دیدگاههای گوناگون درباره آیندهنگری شده است.
مکاتب الهی، از آن جا که جهان را دارای خالق حکیم، دانا و توانا میدانند و تدبیر جهان را بر اساس اراده حق تعالی توجیه میکنند، آینده و فرجام بشریت را روشن ارزیابی کرده و آینده جهان را از آن صالحان میدانند. در مقابل، مکاتب الحادی با جهانبینی مادی، با دستمایه قرار دادن یک سری عوامل، نظیر نژاد، ملیت، فرهنگ و باورها، معمولاً آینده تاریخ را مثبت ارزیابی نکرده بلکه اضمحلال و نابودی را سرنوشت حتمی بشر میدانند. در مقابل دو دیدگاه مثبت و منفی فوق، دیدگاه سومی مطرح است که برای بشر، آینده و فراسویی که در انتظار آن به سر برد، تصور نمیکنند؛ بلکه آینده بشریت را در هم اکنون خلاصه کرده و پایان تاریخ را اعلان نمودهاند و به نوعی خوشبختی و «به زیستی» مطلوب بشر را در نظام لیبرالیسم غربی که به گمان آنها بهترین و کاملترین ایدئولوژی تجربه شده بشر در طول تاریخ زندگی خود است، خلاصه میکنند.
میان ادیان آسمانی، دین اسلام، در جایگاه آخرین، کاملترین و جامع ترین دین آسمانی، آینده بشریت را خوب و روشن ارزیابی کرده و آن را در قالب اندیشه مهدویت به بشر و جوامع بشری معرفی کرده است ؛ آینده بشریت و حاکمیت آن را از آنِِِ صالحان و مستضعفان دانسته و فراگیری عدالت، معنویات، مساوات و ; را از شاخصههای مهم حکومت جهانی مصلح به شمار آورده است.
ابعاد زمان (گذشته، حال و آینده) و مفاهیم آن
تاریخ انسان، در ابعاد زمان دارای معنا و مفهوم است. مفاهیم زمانی نیز به گذشته، حال و آینده تقسیم میشوند؛ در نتیجه، تاریخ انسان نیز دارای ابعاد سه گانه زمانی گذشته، حال و آینده میباشد. گذشته انسان، آن تحولاتی است که در زمانهای گذشته رخ داده و در تاریخ به ثبت رسیده است. آینده انسان نیز زمانهایی است که آبستن رخدادها و پدیدههای جدیدی است که بشر در انتظار فرا رسیدن آن به سر میبرد و حالِ انسان، خط فرضی است که بین دو زمانِ گذشته و آینده کشیده میشود. تاریخِ انسان و غیرانسان، بدون زمان تحقق پیدا نمیکنند؛ زیرا تغییر و تحول هر چیز با زمان[۱] معنا پیدا میکند. پس زمان، جزء جدایی ناپذیر تاریخ است همچنین تنها انسان تاریخ ندارد؛ بلکه همه موجودات در این عالم (که همیشه در حال تغییر و تحول هستند) دارای تاریخند. به یک اعتبار، همه چیز در عالم تاریخ دارد؛ چون تاریخ، یعنی سرگذشت. وقتی چیزی حالت متغیری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد، این، همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است؛ برخلاف این که اگر چیزی در وضع ثابتی باشد؛ یعنی هیچ تغییری در آن رخ ندهد که قهراً تاریخ هم ندارد.[۲]
در تغییر و تحول اشیا، زمان، فصل ممیز آنها است و زمان است که تغییر و تحول را دارای شناسه و شاخصه دیروزی و امروزی میکند؛ پس زمان و تحول، فصل مقوم و به تعبیر دیگر، شالوده و اساس تشکیل تاریخ هستند. اگر آن دو نباشند، تاریخ نیز وجود نخواهد داشت. میان اشیا و موجودات صاحب تاریخ، تاریخ انسان محور بحث است. این تاریخ، دارای ویژگیهایی است که از دیگر موجودات متمایز میشود؛ مانند اراده، اختیار، و ; پس انسان میتواند با اختیار و اراده از مقطع «گذشته» و «حال» عبور کرده و خود را به «آینده» برساند و فردای خود را به میل و اراده خویش بسازد.
شهید مطهری، در مقوله معرفتشناختی تاریخ، تاریخ را در اقسام سهگانه ذیل تعریف کرده است:
۱ – تاریخ نقلی؛
۲ – تاریخ عقلی (علمی)؛
۳ – فلسفه تاریخ.
وی، در تعریف اقسام سهگانه تاریخ، چنین گفته است:
تاریخ نقلی، علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته است، مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثهای، به زمان حال ـ یعنی زمانی که دربارهاش قضاوت میشود ـ تعلق دارد. حادثه روز و جریان روز است؛ اما همین که زمانش منتفی شد و به گذشته تعلق یافت، جزء تاریخ شده، به تاریخ تعلق مییابد؛ پس علم تاریخ در
این معنا، یعنی علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. علم تاریخ در این معنا، اولاً جزئی ـ یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی ـ است، نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط. ثانیاً یک علم نقلی است، نه عقلی. ثالثاً علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعاً به گذشته تعلق دارد، نه به حال.
تاریخ عقلی (علمی)، علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته است که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، ـ یعنی حوادث و وقایع ـ «مبادی» و مقدمات این علم به شمار میروند. و مورخ (به معنای دوم) در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علّی و معلولی آنها است، تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد.
هر چند موضوع و مورد بررسی تاریخ عقلی، حوادث و وقایعی است که به گذشته تعلق دارد، مسائل و قواعدی که استنباط میکند به گذشته اختصاص ندارد و قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت، تاریخ را بسیار سودمند میکند و آن را به صورت یکی از منابع معرفت انسانی در میآورد و او را بر آیندهاش مسلط میکند. تاریخ علمی (عقلی) ـ مانند تاریخ نقلی ـ به گذشته تعلق دارد، نه به حال و علم به «بودنها» است، نه علم به «شدنها»؛ اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلی است، نه جزئی و عقلی است، نه نقلی محض.
فلسفه تاریخ، علم به تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات است؛ به عبارت دیگر، علم به «شدن» است، نه تنها علم «بودن» آنها.
فلسفه تاریخ ـ مانند تاریخ عقلی ـ کلی است، نه جزئی و عقلی است، نه نقلی؛ امّا بر خلاف تاریخ علمی، علم به «شدن» جامعهها است، نه علم به «بودن» آن ها. نیز ـ بر خلاف تاریخ علمی ـ مقوم تاریخی بودن مسائل فلسفه تاریخ، این نیست که به زمان گذشته تعلق دارند، بلکه این است که علم به یک جریان است که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده میشود[۳] .
آیندهنگری
مفهومشناسی آیندهنگری
آیندهنگری، به معنای توجه داشتن به آینده و دغدغه داشتن وضعیت فراسو است که در انتظ
ار رسیدن آن و رخدادهای آن هستیم.
آیندهنگری را میتوان دو قسم کرده و آن را از دو منظر مورد مطالعه قرار داد.
۱ – آیندهنگری کلی. در این قسم، نگرش به آینده با رویکرد کلی صورت میگیرد و متعلق آن، نوع بشر است. و دغدغه انسان بر این است که فرجام و سرانجام تاریخ بشریت، روشن و آفتابی است یا تاریک و ظلمانی؟ به تعبیر دیگر، نگاه انسان در این فرض، نهایت زندگی بنیآدم است که آیا انسانها در تاریخِ خودشان، عاقبت به خیر میشوند یا فرجام شوم و عاقبت شرّ در انتظار آنها است؟
۲ – آیندهنگری جزئی. در این فرض، دغدغه و دل مشغولی انسان، فردی و جزئی است. هر کس برای فردا و فرداهای خود نگران است که چه رخدادها و حوادثی پیش خواهد بود و چگونه باید با آن کنار آمد. در واقع، تلاش و کوشش روزمره انسانها برای فردای بهتر، از این منظر توجیه میشود. در این قسم است که علاوه بر انسانها، حیوانات نیز برای فردای خود تلاش و کوشش کرده و سعی میکنند با انجام کارها و جمع کردن غذا و ساختن لانه، آینده خوبی برای خودشان بسازند. پس در فرض دوّم که آینده نگری جزئی است، انسان و حیوان، با هم مشترک هستند؛اما قسم اول که آیندهنگری کلی و به تعبیری دیگر فرجامنگری است، مخصوص انسانها میباشد؛ زیرا نگاه کلی و کلینگری از خصیصههای عقل و نگاه جزئی و جزئینگری از خصیصههای وهم است و در میان موجودات، تنها انسانها هستند که خداوند به آنها نعمت عقل و شعور عنایت فرموده است. پس انسانها میتوانند با نیروی عقل، فرجامنگری کنند؛ اما حیوانات از نعمت عقل محروم بوده و دارای وهم و خیال هستند؛ به همین دلیل، تنها جزئینگری دارند.
منظور از دین در این مقاله عبارت است از:
مجموعهای از اعتقادات و آداب و اعمال، که کم و بیش سازمانیافته و با یک حقیقتِ ما فوق تجربی و متعالی مرتبط میباشد و درون یک جامعه معین، یک یا چند وظیفه زیر را انجام میدهد: یکپارچه ساختن، هویت بخشیدن، تبیین تجربه جمعی، پاسخگویی به ماهیت اساسی حیات فردی و اجتماعی انسانها.[۲۱]
این تعریف، شامل ادیان زنده جهان میشود که عبارتند از: سه دین غربی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، شش دین شرقی، یعنی آیین هندو، بودا، دائو، آیین کنفوسیوس، آیین شینتو و آیین جین و دینی که تقریباً در برزخ شرق و غرب قرار دارد، یعنی آیین زرتشت.[۲۲]
جهانی شدن[۲۳] فرایندی است که طی آن، تمام انسان ها موانع مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و میتوانند به سهولت با همدیگر ارتباط بر قرار کنند؛ پس: جهانی شدن، از برخی جهات، نوعی انقلاب ارتباطی است.[۲۴]
نگارنده به ابعاد دیگر جهانی شدن، به ویژه بعد فرهنگی اعتقاد ندارد؛ پس همگام با مفهوم «جهانی شدن» مفهوم «تنوع فرهنگی» نیز رشد میکند. با جهانی شدن، سطوح برونی متون فرهنگ، لایههای زیرین «هویت یابی» و «محلی گرایی» جوانه میزنند.[۲۵]
آینده، زمانی تحقق مییابد که انقلاب ارتباطی به سر انجام رسیده و امکان ارتباطات جهانی به لحاظ زیرساختهای تکنولوژیک، اقتصادی و سیاسی و زبانی به سهولت مقدور شود و همه انسان ها بتوانند با هم مرتبط باشند. به نظر میرسد در نیمه دوم قرن ۲۱ این امر، با رشد فن آوری، به ویژه اختراع دستگاههای ترجمه هم زمان تحقق یابد.[۲۶] در پاسخ به سؤالات طرح شده، یک بحث مقدماتی درباره آیندهپژوهی و پیشبینی ارائه، و بر حسب روشهای ممکن برای پیشبینی آینده، به گونههای مختلف به سؤالات پیشین پاسخ میدهیم.
مفهومشناسی و امکان پیشبینی
آیندهنگری[۲۷] کار فکری منتظمی است، مشتمل بر نگاه به آیندهای نه چندان نزدیک، برای سعی در پیشبینی آن.[۲۸] بر خلاف آنچه در مفهوم آینده نگری مندرج است، در این گفتار، منظور از آیندهنگری، مهیا ساختن آینده مورد آرزو نیست؛ بلکه هدف، حدس آینده محتمل است. هر چند حدس آینده محتمل میتواند در راستای کنترل برخی ساحتها از سوی کنشگران واقع شود.[۲۹] در این مقاله، هدف کشف آینده[۳۰] به صورت روشمند است که البته با پیشگویی متفاوت است.[۳۱]
آیندهپژوهی، دانش و معرفتی است که چشم مردم را به رویدادها، فرصتها و مخاطرات احتمالی آینده، باز نگه میدارد؛ ابهامها، تردیدها، ودغدغههای فرساینده مردم را میکاهد؛
توانایی انتخابهای هوشمندانه جامعه و مردم را افزایش میدهد؛ و به همگان اجازه میدهد بدانند به کجا میتوانند بروند (آیندههای محتمل=)[۳۲] و به کجا باید بروند (آیندههای بایسته = Normatvre futures) و از چه مسیرهایی میتوانند با سهولت بیشتری به آیندههای مطلوب برسند.[۳۳]
در پاسخ به این سؤال که آیا اصولاً پیشبینی آینده در حوزه علوم اجتماعی ممکن است، دیدگاههای مختلف و متعارضی ارائه شده است. اگر این دیدگاه ها را بر یک طیف قرار دهیم، در یک سوی این طیف، عدم امکان و در سوی دیگر، امکان و در میان این دو “پیشبینی احتمالی” قرار میگیرد. برای سهولت بیان، مفاهیم سهگانه مورد بررسی و دیدگاه نگارنده ارائه میشود. برخی دانشمندان علوم اجتماعی، قلمرو آینده را از شمول حوزه علوم اجتماعی خارج دانسته و معتقدند علوم اجتماعی، توان پیشبینی ندارد؛ برای نمونه، آلفرد شوتز، حوزههای مورد مطالعه علوم اجتماعی را به چهار قلمرو تقسیم میکند: قلمرو«umwelt » یعنی قلمرو واقعیت اجتماعی که تجربه مستقیمی از آن داریم؛ «mitwelt» یعنی قلمرو واقعیت اجتماعی بدون تجربه مستقیم؛ «vorwelt» یعنی قلمرو گذشتگان و «folgweltl» به معنای قلمرو آینده. وی معتقد است آینده، کاملاً نامتعین و خارج از بررسی جامعهشناختی است. اصولاً رویکردهای تفسیری و پدیدارشناختی، با پیشبینی تناسب چندانی ندارد.[۳۴]
در مقابل، برخی دیگر معتقدند هدف دانش، فهم، پیشبینی، کنترل و در نهایت، بهبود زندگی است. در این رویکرد، پیشبینی آینده، در کنترل و بهبود آن، نقش اساسی دارد؛ چه این که بدون پیشبینی، کنترل نیز ممکن نیست. از این روی، دیدگاه فرانسیس بیکن در کتاب آتلانتیس نو که هدف دانش را بهبود زندگی معرفی میکرد اهمیت یافت.[۳۵] این رویکرد، در فصل نهم کتاب فلسفه علوم اجتماعی، نوشته آلن راین، با عنوان «پیشبینی هدف علم الاجتماع» توضیح داده شده است. در این فصل، نگارنده به بررسی مدلولات این نظریه سابقهدار میپردازد که معتقد است: «هدف از پی افکندن علم الاجتماع پیش رفته، پیشبینی تحولات عظیم و دامنهدار اجتماع است.»[۳۶]
این رویکرد، مورد قبول متفکرانی همانند مارکس، کنت و میل است که میان نظام اجتماعی و نظام طبیعی تجانس قائل بوده و به وحدت روش معتقدند.
تصویری که میل از مقصد علوم اجتماعی داشت، مبتنی بر این اصل موضوع نیوتونی بود که جهان، یک نظام جبری و علی و معلولی[۳۷] است. معنای این مطلب، آن است که عقلاً
همواره میسر است که با دانستن وضعی از جهان و دانستن کامل قوانین علّی که در آن وقت، در جهان کارگرند، هر وضع دیگری از جهان را پیشبینی کرد. این مطلب، فی الجمله در کل جهان صادق است.[۳۸]
رویکرد سوم که نگارنده به چنین رویکردی تمایل دارد، پیشبینی احتمالی است. پیشبینیهای دراز مدت، عقلا محال نیستند؛ چون کافی است علل اولیه همراه متغیرهای دخیل کشف شوند؛ اما کشف دخالتها در علوم اجتماعی که به فاعلان مختار تعلق دارد، بس مشکل است؛ بدین سبب، پیشبینی در علوم اجتماعی با چشمپوشی از دخالتهای انسانی به نحو احتمالی صورت میگیرد؛ پس علوم اجتماعی به قوانین تقریبی مجهزند.[۳۹] گفتنی است، اگر بتوان تواتر نسبی[۴۰] پیامدها را کشف کرد، پیشبینی احتمالی، با خطر کردن ملازم است. تواتر نسبی؛ یعنی این که احتمال وقوع پیامدی خاص، مقداری بین صفر و یک است. به هر حال، درباره آینده دو گونه تفسیر میتوان ارائه کرد:
۱ – تفسیر تواتری[۴۱] یا عینی[۴۲] در صورتی که بتوان محدوده پیامدهای مقصود را معین کرد؛ برای مثال اگر بتوان صورتهای مختلف ادیان در آینده را به طور قطعی تصور کرد، آن گاه میتوان به تفسیر تواتری دست زد؛ در حالی که چنین امکانی، دست کم در مقوله دین وجود ندارد.
۲ – تفسیر روانی[۴۳] یا بر اساس شدت و ضعف باور[۴۴] در صورتی که بر آورد تواتر نسبی پیامدها ممکن نیست، بسیار سودمند است. در این تفسیر، برآورد احتمالی، از قوّت و ضعف دلایل و قرائن موجود، برای انتظار وقوع حادثه حکایت میکند و تصور پیامدهای احتمالی، ضرورت ندارد.[۴۵]
در این مقاله، پیشبینی احتمالی بر حسب تفسیر روانی است. با توجه به مطالب مذکور، پیشبینی در علوم اجتماعی از اتقان تئوریک برخوردار نبوده و در اکثر موارد، تجارب تاریخی، آنها را ابطال کرده است؛ اما به دلایل مختلف جذابیت دارند. نیاز به پیشبینی از انگیزههای عملی برای کشف آینده ناشی میشود؛ [۴۶] از این روی در همه ادیان بزرگ، مثل دین یهود، دین مسیحیت و دین اسلام پیشبینی آینده وجود دارد.[۴۷] در دوره مدرنیته که دانشمندان به پیشبینی دروندینی ادیان، اهمیت نمیدادند، پیشبینی مبتنی بر دانش بشری جایگزین ادیان شد.[۴۸] این امر، نشان میدهد پیشبینی در دورههای مختلف تاریخی برای انسان ها اهمیت دارد؛ چه این که پیشبینی، چه درست و چه غلط، راهنمای عمل و جهتدهنده مسیر حرکت انسان ها به سوی آینده است.[۴۹]
پیشبینی آینده ادیان
برای پیشبینی آینده ادیان، کربی دو رویکرد نظری ترسیم میکند: رویکرد درون دینی و مطالعه متون مقدس[۵۰] و رویکرد بروندینی و علمی که خود، متضمن چندین روش است.[۵۱] این روشها همچون فرافکنی روند، [۵۲] نظرخواهی و مشاوره[۵۳]، توفان فکری یا هماندیشی[۵۴]، تحلیل تاریخی[۵۵]، استدلال مفهومی- ذاتی[۵۶] و تحلیل انعکاس دین در رسانهها هنگام بررسی هر کدام از نظریهها، توضیح داده خواهد شد. البته از آن جا که این مقاله، به لحاظ روش ش
ناختی بر تفسیر ذهنی[۵۷] مبتنی است، مراعات اصول و قواعد روشهای مذکور ضروری نیست؛ بلکه هدف، ارائه شواهدی دال به سوی پیشبینی با استناد به تلفیقی از فنون مذکور است.
رویکرد درون دینی
با نگاه دروندینی، در اکثر ادیان، به ویژه ادیان بزرگ، آیندهنگری وجود دارد. الگوی غالب بر پیشگویی ادیان بزرگ، پیشبینی جهانیشدن و غلبه بر سایر ادیان است؛ پس جمعبندی پیشبینیهای دروندینی یا به تعبیر حوزوی، اجماع مرکب اینگونه پیشبینیها، اجماع بر سر «دینیشدن » جهان در آینده است. کارکرد اینگونه پیشبینیها در میان پیروان، امیدبخشی و تقویت ایمان دینی است که در نهایت به تداوم ادیان کمک میکند. یواکیم دو فیوره[۵۸] راهب بزرگ ایتالیایی در قرن دوازدهم (۱۱۴۵-۱۲۰۲ م) این آموزه را مطرح ساخت که در تاریخ سه مرحله وجود داشته است: مرحله اب در عهد عتیق، مرحله ابن (آخرین هزاره تاریخ دستگاه دینی مسیح) و مرحله آینده یا مرحله سوم روح القدس[۵۹] که در آن، هیچ دستگاه دینی دیگری وجود نخواهد داشت و همه تحت تعلیم روح القدس قرار خواهد گرفت.[۶۰]
در اندیشه اسلامی نیز، به ویژه به صورت آشکارتر در مکتب تشیع، پیشبینی جهانیشدن دین وجود دارد. طبق آموزههای شیعی، دین اسلام سراسر گیتی را فرا گرفته و غلبه جهانی خواهد داشت. شهید مطهری با اشاره به استعاره قرآنی کف و آب که در آیه هفده سوره روم، حق و باطل به آن ها تشبیه شده معتقد است باطل به مثابه کف روی آب، از بین رفتنی است و آنچه باقی میماند دین حق است:
کف، از بین میرود و نابود میشود و آب باقی میماند. چون نافع است، وجودش در عالم خیر است، باقی میماند؛ یعنی بقا از آنِ نافعبودن و سودمندی است؛ پس در واقع مسأله «آینده دین » و چگونگی پیروزی آن، مربوط میشود به نقشی که دین، در تکامل معنویت انسان و انسانیت دارد. پس نور خدا چون حق است، باقی میماند.[۶۱]
در این مقاله، جهانیشدن، با بعد ارتباطی تعریف شد؛ یعنی سهولت ارتباطات جهانی را جهانی شدن تلقی کردیم. اتفاقاً مکتب تشیع، آینده ارتباطی جهان و همگام با آن، رشد دینداری را نوید داده است. امام صادق علیه السلام رئیس مکتب جعفری میفرماید:
زمانی که قائم ما ظهور نماید، خداوند گوشها و چشمان شیعیان ما را به گونهای تقویت میکند که میان آنان و قائم، به پیک نیاز نیست. او ]= حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف[ با آنان سخن میگوید و آنان سخن او را میشنوند. و در حالی که وی در جایگاه خویش قرار دارد، او را میبینند.[۶۲]
در این جامعه جهانی، شرق و غرب عالم به هم وصل شده و بعد ارتباط جهانی تسهیل م
یشود. به تعبیر امام صادق علیه السلام:
مؤمن که در شرق است، برادر خود را که در مغرب وجود دارد خواهد دید و نیز مؤمنی که در مغرب است، برادر خویش را در مشرق میبیند.[۶۳]
بر اساس آموزههای تشیع، در آخر الزمان دولت جهانی دینمدار ظهور پیدا میکند.[۶۴]
رویکرد بروندینی
پس از بطلان پیشبینیهای قرن نوزدهمی مبنی بر زوال دین، در نیمه دوم قرن بیستم به ویژه از دهه هفتاد رویکرد جدیدی مبنی بر تجدید نظر در نگرشهای قدیم شکل گرفته است. در این نگرشها که بر اساس روش استدلال، دستهبندی میشوند، اصولاً پیشبینی زوال دین جایگاهی ندارد. هر چند تغییر شکل در نوع دین، غلبه جنبه باوری دین بر گونه رفتاری یا دامن کشیدن دین از عرصه سیاسی به صورت مبهم مورد بحث قرار گرفته است، اکثریت متفکران به تاثیر غیر مستقیم دین بر جنبههای اجتماعی زندگی حتی در عرصههای سیاسی، اذعان دارند. بر حسب گونهشناسی روششناختی به برخی اندیشه¬های متداول اشاره میکنیم.
الف: روش فرافکنی روند
یکی از روشهای اساسی برای درک گذشته و پیشبینی آینده، فرافکنی روند[۶۵] است.[۶۶] که کربی نیز در مقاله »آینده مذهب« به طور خاص با عنوان برون فکنی روندها[۶۷] به این روش اشاره میکند. در این روش، با مطالعه فرایند تغییرات یا ثبات یک پدیده در گذشته، جهت حرکت و مسیر آینده را پیشبینی میکنند. البته پیشبینی در این روش احتمالی است. ماسیمو انترورین[۶۸] مدیر مرکز مطالعات مذاهب جدید در تورین ایتالیا[۶۹] و در مقالهای با عنوان »آینده مذهب و آینده مذاهب جدید« به پیشبینی مذهب در جامعه رسانهای میپردازد. مقاله وی از دو جنبه اهمیت دارد: اول این که تحلیلهای وی درباره سمینار سالیانه »بنیاد جانسون« (ژوئن ۲۰۰۱) در اوستا واقع در انگلیس میباشد که عده زیادی از محققان مذهبی، دیپلماتها، دستاندرکاران امور بینالملل و روزنامهنگاران در آن سمینار حضور داشتند. دوم این که وی با ایجاد سه مقطع زمانی، یعنی قرن ۱۹ (دوره بدبینی به مذهب) دهه ۱۹۷۰ و سال ۲۰۰۱ به بررسی فرایند مذهب پرداخته، و آینده را پیشبینی میکند. البته وی نیز همانند سایر اندیشمندان، رشد فزاینده ارتباطات را به طور ضمنی مفروض میگیرد. ماسیمو میگوید:
من (فکر میکنم بیشتر همکاران من در مطالعات مذهبی) آینده مذهب به ویژه مذهب جدید را در بیست سال آینده چه به صورت سازمانیافته و چه به صورت غیر سازمانیافته پیشرونده میبینم. مذهب، در رسانهها قویتر ازآنچه اکنون هست حضور خواهد یافت. دستگاه رسانه ممکن است رشد ثابت را پرتوافکنی کند. در مذاهب بنیادگرا و محافظهکار، با توجه به تنوع آن ها، برخی مذاهب جدید یا کهنسال مثل مورمونها یا گواهان یهوه، احتمالاً چنان رشد کنند که جزء جریان
قرار بگیرند.گرچه ممکن است برخی مذاهب پیرامون خود را از دست بدهند، این عده درصد کوچکی از کل جمعیت خواهند بود و مذاهب دیگری ظاهر خواهد شد.
پنتی کاستالیزم،[۷۰] اصول مذهب کاتولیک و اسلام جهانی شده ممکن است فاتح نهایی[۷۱] باشند.[۷۲]
انترورین میگوید در دهه ۱۹۷۰ محققان، سه پیشبینی انجام دادند که هیچکدام کاملاً اشتباه نبود: جامعهشناسان (بیشتر در اروپا نه در آمریکای شمالی) دنیاگرایی[۷۳] را سناریوی مذهبی مناسبی برای پایان قرن تعبیر میکردند. آنها میگفتند فرایندی که در عصر روشناندیشی شروع شده است، تداوم خواهد داشت. عدهای (همانند متفکران قرن ۱۹) با جرأت افول سرنوشت تکاملی مذهب را پیشبینی میکردند. در دهه ۱۹۹۰ توافق جامعهشناسی بر این قرار گرفت که تئوری دنیاگرایی اشتباه بوده است. جامعهشناسان آمریکایی، به ویژه طرفداران تئوری انتخاب عقلانی، نتیجه گرفتند که سکولاریزاسیون، صرفاً یک اشتباه اروپایی و تعمیم ناروای وضعیت بخشی از اروپا (به ویژه فرانسه و آلمان) به کل جوامع میباشد.[۷۴] آزمونهای آماری نشان داد برخلاف رشد ارتباطات، در سال ۲۰۰۰ تعداد کسانی که خودشان را مذهبی میدانستند در مقایسه با دهه ۷۰ افزایش یافته است. پوشش رسانهای پدیدههای مذهبی از پاپ گرفته تا بنیادگرایی اسلامیافزایش یافته بود.
۲ – پیشبینی دوم در دهه ۱۹۷۰ این بود که مذهب سازمانیافته کاهش پیدا میکند. این پیشبینی در مقایسه با پیشبینی نخست، به ویژه در اروپا از اشتباه کمتری برخوردار بود؛ زیرا گرچه منتقدان به مذهب زیاد شده بودند، تعداد کسانی که مذهب در تصمیمات هفتگی آنها تاثیر داشت کاهش مییافت.
۳ – سومین پیشبینی در دهه ۷۰ که در دهه ۸۰ با جسارت بیشتری مورد تاکید قرار گرفت، این بود که کلیسای اصلی با کاهش روبرو خواهد شد؛ لیکن اغلب کشورها با انفجار کیشها[۷۵] و یا فرقه[۷۶] مواجه خواهند شد. این پیشبینی از یک سو درست بود؛ زیرا بیش از هزار جنبش مذهبی در آمریکایشمالی، اروپا و آسیا شکل گرفت. از سوی دیگر غلط بود؛ زیرا گرچه جنبشها زیاد میشد، فزونی جنبشها دلیل افزایش پیروان نبود. وانگهی جنبشهای جدید، کمتر از دو درصد جمعیت کشورهای جهان را در بر میگرفت.
ماسیمو با عطف توجه به گذشته، با اذعان به این که، اثبات این مطالب با دادههای آماری مشکل است، معتقد است مذهب ممکن است در دهه ۲۰۱۰ در جامعه و رسانه مهم باقی بمانند؛ اما تصمیمات اساسی سیاسی- فرهنگی به وسیله آن تعیین نشود. وی درباره جوامع اسلامیاستثنا قائل است و میگوید:
در کشورهای اسلامیدنیاگرایی کیفی ] البته کمی نیز[ وجود ندارد. بنیادگرایی پدیده پیچیدهای است، موضوعات سیاسی و مذهبی را ترکیب میکند و ممکن است فینفسه به پارسایی فزاینده منجر نشود.[۷۷]
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.