مقاله در مورد تاریخ اسلام


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۱۵۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد تاریخ اسلام دارای ۷۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد تاریخ اسلام  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد تاریخ اسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد تاریخ اسلام :

تاریخ اسلام

مقدمه:
تاریخ زندگی پیشوایان (ع) عبارت است از اقتدار خط مکتب رسالت به این منظور که ادامه رهبری اسلام را در بنای امت مجسم سازد. پس از گذرگاه این حقیقت عمل پیشوایان را مطالعه می کنیم که پس از وفات پیامبر بزرگوار (ص) پشتیبانی از آینده دعوت را صورت تحقق بخشیده اند. رسول اکرم (ص) در برنامه ی عملی خود برای دگرگون سازی اجتماع در مدتی کوتاه گامهای شگفت انگیز برداشت و برنامه چنین بود که پس از درگذشت آن بزرگوار پیشوایان می بایست راه درازی را که

برای تحقق بخشیدن به برنامه او ضرورت داشت می پیمودند راه و دگرگون کردن اجتماع به طوری که همه جا را فرا گیرد کاری نبود که در مدتی کوتاه و به آسانی صورت پذیرد بلکه راهی بود دراز و فاصله های عظیم و معنوی میان جاهلیت و اسلام برقرار بود.
از این رو بود که عمل پیشوایان (ع) برای کامل کردن طریق مزبور صورت گرفت تا هدفهای اسلام که پیغمبر (ص) در پی آن بود تحقق پذیرد و در نتیجه همه آثار گذشته را که از جاهلیت بر جای مانده بود از میان ببرد و ریشه های آن از بن برکنده شود و بنای یک امت جدید در سطح ضروریات دعوت و مسئولیت های آن پی ریزی شود به زودی بحث ما روشهای عملی گوناگون را که پیشوایان (ع) به آن دست زدند روشن می سازد و این کار با تحقیق زندگانی همه ی پیشوایان (ع) و تاریخ آنان

صورت خواهد گرفت و باید این کار بر اساس توجه کلی عملی گردد نه با نظر جزئی. به این توضیح که باید پیشوایان را به منزله ی کل پیوسته و مرتبط با یکدیگر در نظر بگیریم. در بررسی این مجموعه که با کشف مظاهر عمومی و هدفهای مشترک و ترکیب اصلی آن پیوند بین خطوط آنها را بدست می آوریم و می فهمیم که بین گامهای آنان چه رابطه ای موجود بوده است و در پایان نقشی را بدست میآوریم که آنان همه از زندگانی مسلمانان بر عهده گرفته بودند . بطوری که پیشوایان همه در مجموع یک واحد را تشکیل می داده اند. واحدی که اجزای آن به یکدیگر پیوسته بوده است و هر جزء از این واحد با جزء دیگر در یک نقش و مکمل آن است. بی آنکه در بررسی اجزاء و در تجزیه کار هر یک بررسی کنیم می بینیم که در مرحله نخستین در سلوک و رفتار امامان (ع) تباین کرده اند و نقشی بر عهده داشته اند تناقض به نظر می رسد.

خلاصه اگر در تاریخ هر یک جداگانه نظر بیفکنیم بلکه همه را با نظری کلی مشاهده کنیم می بینیم همه آنان کلاً مجموعه ای بهم پیوسته اند و همه مجموعاً یک واحد را تشکیل می دهند که همه اجزای آن دقیقاً با یکدیگر مربط است و نقش هر یک نقش آن دیگری را تکمیل می کنند خلاصه اگر چه ظاهراً بین روش آنان تباین و تضاد وجود دارد اما همه یک نقش را ایفا کرده اند. به عبارت دیگر وقتی بکوشیم خصوصیات عمومی و وظیفه ی مشترک آنان را به عنوان کل بدست آوریم. همه

تناقضات و اختلافات حل می شود چه همه ی خصوصیات و دورانهای مشترک در این سطح تعبیرهای گوناگون است. که از یک حقیقت بعمل آمده است و اختلافات تعبیر متوقف بر اختلاف شرایط و اوضاع اجتماعی است که هر امام در آن شرایط و اوضاع بسر می برده است. و قضیه اسلام در عصر نو جریان داشته است و طبعاً با شرایط و اوضاعی که مکتب در عهد امام دیگر با آن مواجه بوده است تفاوت داشته است.

امام علـی (ع)
ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام

علی بن ابیطالب (ع) چهارمین پسر حضرت ابیطالب یعنی بعد از طالب و بعد از عقیل و بعد از جعفر سه برادرش در حدود سی سال پس از واقعه فیل در مکه معظمه از مادری بزرگوار و با شخصیت و نامدار در تاریخ اسلام بنام فاطمه دختر اسدبن هاشم بن عبد مناف تولد یافت. علی (ع) در خانه پدرش ابیطالب و مادرش فاطمه بنت اسد به حدود شش سالگی رسید در این تاریخ که سن رس

ول خدا چیزی از سی سال گذشته بود پیش آمدی شد یعنی در مکه قحطی و گرسنگی و گرانی پیش آمد و خدا وسیله ای درست کرد برای هفت سال بعد و چنانکه بچه ها را در حدود شش یا هفت سالگی به مکتب می فرستند خدا هم فکر مکتب علی را از حالا داشت و چون گرسنگی پیش آمد رسول خدا با عموی خود عباس آمدند حضور ابیطالب و پیشنهاد کردند که چون شما در مضیقه زندگی هستید اجازه دهید ما هر کدام یکی از فرزندان شما را ببریم. ابوطالب گفت : عقیل را برای من بگذارید و دیگر اختیار با شما است. عقیل در این موقع ۲۶ ساله بود، جعفر ۱۶ ساله، و علی ۶ ساله. جعفر ۱۶ ساله را عباس برد و علی ۶ ساله را رسول خدا و از این تاریخ علی شد

بچه پیغمبر و رفت به مکتبی که خدا برای او فراهم ساخته بود و در حدود هفت سال با پیغمبر و در خانه رسول خدا زندگی کرد تا بعثت رسول خدا پیش آمد. و حضرت علی نیز می گفت که من پیش از آنکه احدی از امت خدا پرستش کند هفت سال خدا را پرستش کرده ام و نیز می گفت که هفت سال بود که آواز فرشته را می شنیدم و روشنی را می دیدم و هنوز رسول خدا مبعوث نگشته بو

د و خاموش بود و اذن تبلیغ نیافته بود.

« بسم الله الرحمن الرحیم »
حضرت امام علی (ع)

سخنی از امام علی (ع) در نهج البلاغه:

« به هنگام کودکی پیامبر مرا به دامان خود می نشاند و مرا به سینه اش می چسباند و غذا را می جوید و در دهانم می گذاشت »
« پیامبر هر سال به کوه حرا می رفت و دراین هنگام هیچکس جز من او را ندید. در آن روز که اسلام در خانه ها راه نیافته بود و فقط پیامبر و همسرش خدیجه مسلمان بودند و من دومین نفر بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را می بوئیدم »
به آن هنگام که دستور خداوند صادر شد که پیامبر خویشان خود را به اسلام دعوت کند علی (ع) به فرمان پیامبر چهل تن از خویشان را به منزل حضرت دعوت کرد و با اینکه غذا خیلی کم بود ولی همه سیر شدند. پس از صرف شام پیامبر رو به حاضران کرد و فرمود:

« ای فرزندان عبدالمطلب خداوند به من فرمان داده است تا شما را بخواهم و اسلام را به شما معرفی کنم. هر کس مرا یاری کند و به من ایمان بی آورد، برادر و جانشین من خواهد بود. » با اینکه پیامبر این تقاضا را سه بار تکرار کرد هیچکس جز علی (ع) پاسخش را نداد. هر بار که پیامبر تقاضای خود را در میان حاضران بیان می داشت فقط علی (ع) بود که از جای خود بر می خواست و دست حضرتش را می گرفت و ایمان خود را اعلام می کرد. آنگاه پیامبر فرمودند : این برادر من و جانشین من است سخن او را بشنوید و فرمانش را بپذیرید. »

با اینکه هر انسانی خود را خیلی دوست می دارد و به سختی حاضر می شود جان خود را قربانی دیگری کند اما علی (ع) چون اسلام و پیامبر را بیشتر از خود دوست می داشت حاضر شد جان خود را قربانی پیامبرش نماید. داستان از آنجا آغاز شد که مشترکین مکه وقتی خود را در خطر نابودی می دیدند تصمیم گرفتند همگی دور هم جمع شوند و دراین باره تصمیم بگیرند. همگی در محلی بنام « دارالندوه » جمع شدند و پس از گفتگوهای زیاد چنین تصمیم گرفتند که : « از هر قبیله ای یک نفر انتخاب کنند و شبانه به خانه پیامبر حمله برند و خونش را بریزند و چون همه قبیله ها در خونش شرکت داشته اند هیچکس نتواند به خون خواهیش برخیزد. »
پیامبر از طرف خداوند از نقشه آنها با خبر شد و دستور یافت که شبانه از خانه بیرون رود و از مکه هجرت کند ولی پیغمبر شخصی می خواست که هم امین و محرم رازش باشد و هم حاضر شود جانش را قربانی هدفش کند و چنین شخصی جز علی (ع) چه کسی می توانست باشد؟ از این رو پیغمبر جریان را به علی (ع) گفت و این جوان فداکار و مؤمن ، در حالیکه لبخندی بر لب داشت با

خوشحالی داوطلب این کار شد. شب فرا رسید و تاریکی همه جا را فرا گرفت. علی (ع) در بستر پیامبر با قوت و آرامش دل و رسول خدا خانه را بسوی غار « ثور »در بیرون مکه ترک گفت. آدم کشان قریش خانه را محاصره کرده و جلادان در حالیکه نیزه ها و شمشیرها را در دست می فشردند خود را برای حمله آماده ساختند. دستور حمله صادر شد و همگی با شمشیرهای برهنه بخانه پیامبر ریختند و بسوی بسترش هجوم آوردند ولی ناگهان دیدند علی (ع) از بستر برخاست

و نشست. دژخیمان با آشفتگی و افسردگی خانه پیامبر را ترک گفتند و به سرعت، سواران خود را به تعقیب پیامبر فرستادند ولی مدتی نگذشت که با شکست و ناامیدی باز گشتند.
امام علی (ع) می فرمایند: « به خدا قسم اگر حق را در یک طرف و همه مردم را در طرف دیگر بینم خود به تنهایی در راه حق شمشیر می زنم و در برابر آنان می ایستم و از هیچ ملامت و سرزنشی باک ندارم. »

روزی در خارج شهر دو نفر با هم برخورد کردند که یکی امام علی (ع) بود و دیگری مرد مسیحی که علی را نمی شناخت، مرد مسیحی به اطراف کوفه می رفت و علی (ع) به کوفه، با هم توافق کردند که مقدار راهی را که با هم هستند صحبت کنند تا خسته نشوند بر سر دوراهی رسیدند که هر کدام می خواست به راهی برود، مرد مسیحی خداحافظی کرد و رفت ولی مشاهده نمود که رفیق مسلمانش با اینکه راهش آن طرف است بسوی او می آید. مرد مسیحی ایستاد و پرسید مگر شما نمی خواهید به کوفه بروید؟
علی فرمود: آری. مرد مسیحی گفت: پس چرا از این طرف می آیید؟ علی فرمود: ( من می خواهم مقداری راه همراهیت کنم، پیامبر فرمود: « هرگاه دو نفر درراه با هم باشند حقی بر گردن هم پیدا می کنند » اکنون تو، به گردن من حقی پیدا کردی. من بخاطر ادای این حق مقداری

با شما می آیم، تا حقت را در این دنیا ادا کرده باشم سپس به راه خودم خواهم رفت. )
مرد مسیحی از این برخورد انسانی و حرفهای او خیلی خوشش آمد و با خود گفت: « اسلامی که این چنین فرهنگ و شاگردانی دارد سزاوار است من هم مسلمان شوم. » شگفتی این مرد مسیحی وقتی زیادتر شد که دانست همسفرش علی (ع) زمامدار اسلام است، فوراً در پیشگاه حضرت مسلمان شد.
امام علی (ع) که یک انسان خود ساخته و والاست رفتارش با دیگران متفاوت است. او

در همه حال خدا را در نظر دارد و از آنچه رنگ خدائی ندارد گریزان است، خواه در خانه باشد و یا در صحنه جنگ، چه خوشحال باشد و یا خشمناک، برای اثبات این گفتار، خوب است به رفتارش در میدان جنگ بنگریم. در جنگ « خندق » که همه مردم مدینه، اطراف شهر را گودال بزرگی کنده و از آب پر نموده تا راه را بر دشمن ببندند. « عمروبن عبدود » جنگجو و مبارز مشهور عرب در میان دشمن، به این طرف و آن طرف می رفت و همتای خود را برای جنگ می طلبید. در میان مسلمانان هیچکس به خود جرأت و جسارت نمی داد که پاسخش دهد و به میدانش بیاید. در این هنگام تنها علی (ع) با گامی و محکم و استوار بسویش آمد و با قلبی لبریز از ایمان در برابرش ایستاد و فرمود:
« ای عمرو » این قدر لاف مردانگی مزن، آن کسی که قصد جنگ با تو دارد در برابر تو است.
عمرو نگاهی به او کرد و گفت: « برگرد، دوست ندارم تو را بکشم زیرا میان من و پدرت دوستی بود. »
علی (ع) پاسخش داد: « به خدا سوگند که دوست دارم تورا بکشم »
عمرو خشمگین شد و از اسب پیاده شد و با شمشیر به سوی امام علی (ع) شتافت و شمشیر را حواله حضرت کرد ولی شمشیرش به شدت به پسر علی (ع) برخورد کرد. آنگاه علی (ع) با ضربه ای او را به زمین افکند و روی سینه اش نشست تا او را بکشد ولی عمرو از روی خشم، آب دهان به چهره علی (ع) انداخت. علی (ع) ناگهان از روی سینه عمرو برخواست و در میدان شروع به قدم زدن کرد. سپس بسویش آمد. عمرو از او پرسید آن ضربتت و این رها کردنت چه معنی می تواند داشته باشد؟
علی (ع) فرمودند: ای عمرو من برای خدا شمشیر می زنم نه خودم. آن وقت که تو را روی زمین دیدم و روی سینه ات نشستم آب دهان به چهره من افکندی و مرا خشمگین ساختی، درآن حال اگر تو را می کشتم اجری نداشتم زیرا خشمگین بودم. از این رو از روی سینه ات برخواستم

و شروع به قدم زدن کردم تا خشم خود را فرو نشانم و کارم را برای خدا خالص و پاک گردانم.
شجاعت و خویشتن داری علی (ع) روی افکار پهلوان عرب تأثیر شگرفی گذاشت.
پیامبر (ص) درباره اش فرمود: « کاری که علی در نبرد خندق کرد و ضربتی که فرود آورد ارزشش در پیشگاه خداوند از عبادت جن و انس بیشتر است. »
در آن هنگام که مردم با علی (ع) بیعت کردند و خلافتش را پذیرفتند به منبر رفت و در برابر انبوه جمعیت فرمود:
«سوگند به خداوند تا هنگامی که یک نخل در مدینه داشته باشم از بیت المال برای خود چ

یزی بر نمی دارم »
عقیل برادرش برخواست و گفت : « آیا مرا با سیاه پوستی که در مدینه است برابر می دانی؟ »
فرمود: « بنشین برادر، تو بر آن سیاهپوست هیچ برتری نداری، جز، در ایمان و پرهیزکاری. »
و در یک شب تابستانی که برادرش عقیل وی را برای شام به خانه اش دعوت کرد تا نظر برادر را به خود جلب کند و بر حقوق ماهیانه اش بیفزاید به او فرمود: « ای برادر، این شامی را که فراهم نمودی از کجا آورده ای؟ »
گفت: « چند روز خود و همسرم کمتر خرج کردیم و اضافه را پس انداز نمودیم تا بتوانیم از شما پذیرایی کنیم. »
حضرت فرمود: « از فردا دستور می دهم از حقوق ماهیانه ات به همان مقدار کم کنند زیرا به اقرار خودت می توانی کمتر خرج کنی. »
عقیل از کلام برادر برآشفت و داد و فریاد به راه انداخت. حضرت قطعه آهنی را که در نزدیکش قرار داشت داغ کرد و به نزدیک صورتش برد. عقیل فریادش بلند شد که سوختم. حضرت فرمود: « شگفتا تو از آتشی که با دست من فراهم شده این قدر بیمناکی و بانگ و فریاد بر می آوری چگونه حاضری مرا بخاطر خودت در آتش جهنم بسوزانی، اینها اموال مردم است و من امین ایشان هست

م. » باز می بینم که گروهی از کارگزاران به حضرتش ایراد گرفتند و گفتند: « اگر سهم بیشتری به آشوب طلبان و فرماندهان می دادی حکومت نوپای اسلام را بهتر می توانستی اداره کنی، آنگاه با قدرت به عدالت حکومت می کردی. »
امام در پاسخشان فرمود: « شگفتا! از من می خواهید که پایه های حکومت خود را که نام اسلام است، بر پایه های ستم و بی عدالتی بنا نهم به خدا سوگند که هرگز چنین کاری را نخواهم کرد. تازه اگر اموال مسلمانان از آن خودم بود، این کار را نمی کردم چه رسد به اینکه همه این اموال ما

ل مردم است و من امینی بیش نیستم. »
پیامبر در مورد امام علی (ع) می فرماید: « علی داناترین امت من است. »« من شهر دانشم و علی به منزله در ورودی آن است. هر کس بخواهد به دانش دسترسی پیدا کند باید از علی بیاموزد. »
به همین خاطر است که تنها علی می تواند بر منبر رود و در حضور همه مردم بگوید: « ای مردم! پیش از آنکه مرا از دست بدهید هر چه می خواهید بپرسید. » بر اساس فرمان خداوند، پیامبر مصمم شد که علی را به جانشینی خود برگزیند تا بدان گونه که خداوند فرموده اسلام را کامل گرداند و روز غدیر در تاریخ روزی شود که خداوند به پیامبرش بشارت می دهد و مبارک باد می گوید:
« امروز روزی است که اسلام را کامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام کردم. »
حدود یکصدو بیست هزار نفر همراه پیغمبرند. همگی در روز ۱۸ ذیحجه در سرزمین « حُجْفَه » به محلی بنام « غدیر خم » رسیدند پیغمبر فرمان توقف داد بفرمان حضرت همه در آن گرمای سوزان ایستادند و با خود گفتند:
« گویا مسأله مهمی در پیش است » و چنین بود آنچه را که آنان فکر می کردند. برای حضرت

منبری از جهاز شتران درست کردند و جارچیان در میان جمعیت مأموریت پیدا نمودند که سخنان پیامبر را با صدای بلند تکرار کنند تا همه بشنوند. پیامبر در حالی که یارانش اطرافش را گرفته بودند نزدیک آمد و بالای آن بلندی رفت و چنین فرمود: « ای مردم من رسالت خود را انجام دادم و آنچه را که در توان داشتم کوشیدم، بدانید که پس از خود دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم که هیچ گاه این دو از هم جدا نمی شوند:
۱- قرآن، کتاب خدا ۲- اهل بیت خود
سپس دست علی را گرفت و مانند یک پرچم برافراشت تا همه ببینند.
آنگاه فرمود: « هر کس من ولی و سرپرست او هستم باید بداند که پس از من علی هم سرپرست اوست خدایا دوستان علی را دوست و دشمنانش را دشمن بدار، یاری نما هر کس که او را یاری کند و دشمن بدار هر کس که با او می جنگد، هان ای حاضران ! سخنان مرا به آنهایی که نیستند برسانید و ابلاغ کنید امید است گوش کنند و بپذیرند. »
پس از جنگ نهروان گروهی از خوارج در مکه هر روز جلسه تشکیل می دادند و بر کشتگان نهروان می گریستند. یک روز آنها با خود گفتند: نشستن و گریستن فایده ای ندارد باید سه نفر که حکومت اسلامی را تباه کرده اند و برادران ما را به کشتن داده اند از میان برداریم آن سه نفر عبارت انداز:

علی، معاویه، عمروعاص. برای انجام این کار، سه نفر داوطلب می خواستند، ابن ملجم برخواست و گفت : من علی را می کشم. عمروبن بکر تمیلی گفت: من هم عمروعاص را می کشم. هر سه با هم پیمان بستند و روز ۱۹ ماه مبارک رمضان را روز انجام نقشه خود تعیین نمودند هر سه به محل مأموریت خود حرکت کردند تا آنجا در انتظار روز موعود بنشینند. ولی افسوس که آن دو نفر در کار خود موفق نشدند ولی ابن ملجم موفق شد. ابن ملجم به کوفه آمد و با دشمنان علی تماس برقرار کرد و در خانه آنان ماند تا روز ۱۹ رمضان فرا رسید. یک روز علی (ع) در کوچه های کوفه به او

برخورد نمود او خواست خود را مخفی کند. علی به او فرمود: « می دانم برای چه کاری به کوفه آمده ای. »
ابن ملجم تا این حرف را شنید بدنش لرزید و پاهایش سست شد و به علی گفت: پس یا علی ح

ال چنین است دستور بده یا مرا بکشند یا زندانیم کنند و یا تبعیدم سازند. علی (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: « با اینکه می توانم هر یک از این سه پیشنهاد را درباره ات اجرا کنم ولی اسلام قصاص قبل از جنایت را روا نمی دارد، ناچارم تو را آزاد کنم تا شاید از تصمیم خود پشیمان شوی. »
سرانجام در ۱۹ ماه مبارک رمضان سال ۴۰ هجری پس مرادی فرقش را شکافت و کوهی از ایم

ان را فرو ریخت و جهان اسلام را عزادار ساخت. بدنبال فریاد علی در محراب که می فرمود: « به خدا رستگار شدم. » فریاد فرشته آسمانی جبرئیل بلند شد که فریاد می زد:
« به خدا ارکان هدایت فرو ریخت و علی کشته شد. » امام علی (ع) به فرزندش (امام ح

سن(ع) ) فرمود: « ای فرزند این مردی که قاتل من است و اسیر شما است به آب و غذایش برسید و او را آزار ندهید اگر زنده ماندم که خودم می دانم با او چکار کنم و اگر مُردم یک ضربت بیشتر به او نزنید. »ولی افسوس که علی (ع) برای این امت نماند و در روز ۲۱ رمضان در سن ۶۳ سالگی چشم از جهان فرو بست، مخفیانه در نجف به خاک سپرده شد.
سخنی از امام علی (ع) : « هیچ کاری نزد خداوند بهتر از نماز نیست. »
امام حسـن (ع)
ولادت و کودکی
امام حسن (ع) در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت بدنیا آمدند و پیامبر از طرف خداوند نام ایشان را امام حسن (ع) نامید امام حسن (ع) در دامن پدرش امام علی (ع) و مادرش حضرت فاطمه (س) بزرگ شد.

انجام مراسم دینی و سنت های مذهبی
از جمله سنت های اسلامی درباره نوزاد گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست و همچنین عقیقه کردن نوزاد است یعنی گوسفندی برای او قربانی کنند.

کنیه و القاب امام حسن (ع)
القاب آن حضرت بدین شرح است: زکّی- مجتبی- سید- تقی- طیب- ولی و ; که مشهورترین این القاب تقی و شایسته ترین همان است که پیامبر او را بدان ملقب کرد: سیــد.

شدت علاقه رسول خدا به حسن (ع) و برادرش (ع)

امام حسن (ع) در نظر رسول خدا بسیار ارزش داشت بطوری که روزی رسول خدا بر منبر برد و برای مردم صحبت می کرد ناگهان صدای گریه امام حسن را شنید از منبر به زیر آمد و رفت او را ساکت کرد و برگشت وقتی مردم از حضرت رسول علت این کار را پرسیدند فرمود: « هر وقت صدای گریه اش را میشنوم بی تاب می شدم » و همچنین پیامبر می فرمودند: « آنکه حسن و حسین را دوست بدارد من را دوست داشته و آنکه با این دو کینه ورزد و دشمنی بدارد با من دشمنی کرده است و حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت اند. »

آگاهی و ادب
روزی در مسجد پیامبر پیر مردی وضو می گرفت وضویش اشتباه بود و باید امام حسن و امام حسین پیرمرد را متوجه می کرد اما اگر پیر مرد متوجه می کردند ممکن بود پیر مرد ناراحت شود و نپذیرد به همین دلیل صحنه ای را بوجود آوردند. امام حسن به امام حسین گفت من بهتر وضو می گیرم و امام حسین به امام حسن گفت من بهتر وضو می گیرم به همین دلیل پیش پیر مرد رفته و از او خواستند تا بیاید و میان آنها داوری کند هردو وضو را به درستی انجام دادند و پیر مرد به اشتباهش پی برد و از آنها تشکر کرد.

تقوی و پاکی امام
امام حسن (ع) از همه مردمان زمان خود عابدتر و زاهدتر بود و هرگاه برای مراسم حج به مکه می رفت پیاده راه می رفت و وقتی به نماز می ایستاد و بعد خود را دربرابر خداوند می دید بدنش می لرزید و می فرمود: « وقت آن استکه می خواهم امانت خدا را ادا کنم. »

بردباری امام حسن (ع)
روزی حضرت سوار بر اسب از کوچه ای عبور می کردند بین راه به مردی از دوستان معاویه برخوردند و آن مرد شروع به ناسزا گویی به امام کرد پس امام ایستاد و گوش کرد و گفت فکر می کنم تو اهل اینجا نیستی اگر حاجتی داری بگو تا حاجتت را برآورده کنم.وقتی این مرد بی ادب این حرف ها را از امام شنید پشیمان و ناراحت شد و از امام معذرت خواهی کرد.

سخاوت و بخشندگی امام
امام حسن روزی به خانه خدا رفته بود و در همان حال که مشغول عبادت بود شنید مردی با خدای خود به گفتگو نشسته است و می گوید « خداوندا به ده هزار درهم نیاز دارم که سرمایه زندگی ام کنم و تو ای بخشنده مهربان این نعمت را نصیبم کن همانوقت که او بازگشت آن مبلغ را برایش فرستاد.»

شمّه ای از فضائل و مکارم اخلاقی آن حضرت
آن حضرت عابدترن و زاهد ترین مردم در زمان خود بود و چنان بود که وقتی یاد مرگ می کرد می گریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون از قیامت یاد می کرد می گریست آن حضرت بیست و پنج بار حج را پیاده به جای می آورد و اموال خود را با خوار و بار تقسیم می کرد یعنی نصف آن در راه خدا به فقرا می داد.

تواضع و فروتنی آن حضرت
¬نجیح روزی حسن بن علی (ع) را دید که غذا می خورد و همگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت عد لقمه ای که می خورد لقمه دیگری همانند آن را به سگ می داد من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه می دهید این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟ امام حسن (ع) فرمود من از خدای عزوجل شرم دارم.

انس با قرآن و خوف و خشیت آن حضرت
روایت شده که در رسم امام حسن (ع) آن بود که چون به بستر خواب می رفت سوره کهف را می خواند، روزی از امام حسن (ع) پرسیدند: که چگونه می گویی با اینکه مقام شما نسبت به رسول خدا آن گونه است؟ و رسول خدا درباره شما آن سخنان را فرمود؟ و ۲۰ مرتبه پیاده حج بجای آوردی؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کرده ای؟ امام در پاسخ فرمود:
من به دو جهت میگریم یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان.

دفع دشمنی خطرناک از مردی به وسیله امام
روایت شده که مردی در حضور امام حسن ایستاده بود و گفت: ای فرزندان امیرالمؤمنین سوگند به آنکه این نعمت را به تو داده که واسطه ای برای آن قرار نداده بلکه از روی انماص که برتو داشته آنرا به تو مرحمت فرموده که حق مرا از دشمن بیدادگر و ستمکار بگیری که نه احترام پیران سالمند را

نگه دارد و نه بر طفل خردسال رحم کند. امام (ع) که تکیه کرده بود، برخاست و سر پا نشست و به آن مرد فرمود این دشمن تو کیست که من شرّش را از سر تو دور کنم؟ عرض کرد: فقرو نداری!
امام (ع) سر خود را به زیر انداخت و کمی تأمل کرد و سپس سر برداشت و به خدمتکار خود فرمود: هر چه موجودی داری حاضر کن. خدمتکار رفت و ۵ هزار درهم آورد.
بزرگواری امام (ع)

روایت شده که مردی نامه ای به دست امام حسن (ع) می دهد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام (ع) بدون آنکه نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست. شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ می دادی؟ امام (ع) پاسخ عجیب و خواندنی داد: هم آن دادم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری متامش مرا مورد موآخذه قرار دهد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.