مقاله در مورد نهج البلاغه


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله در مورد نهج البلاغه دارای ۴۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد نهج البلاغه  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد نهج البلاغه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد نهج البلاغه :

نهج البلاغه

از نامه های امام علیه السلام به اهل کوفه هنگام حرکت از مدینه به سوی بصره [۲] از بنده خدا امیرمؤمنان علی[علیه السلام ] به اهل کوفه گروه یاران شرافتمند و بلند پایگان عرب [۳] اما بعد : من از جریان عثمان آنچنان شما را آگاهی دهم که شنیدن آن همچون دیدن باشد . [۴] مردم به او عیب گرفتند و طعنه زدند و من یکی از مهاجران بودم که بیشتر برای رضایتش [ در راه خدا ] می کوشیدم [۵] و کمتر سرزنشش می نمودم ولی طلحه و زبیر آسانترین فشاری که بر او وارد می

کردند همانند تند راندن شتر بود [۶] و خواندن های ناراحت کننده [ که هر چه زودتر خسته شود ] و از ناحیه عایشه نیز [ عثمان ] ناگهان مورد غضب قرار گرفت . [۷] عده ای به تنگ آمدند و او را کشتند و مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با اختیار و با رغبت با من بیعت نمودند . [۸] آگاه باشید سرای هجرت [ مدینه ] اهل خویش را بیرون رانده و آنها هم از آن فاصله گرفته اند [۹] مدینه همچون دیگی در حال غلیان است و فتنه بپاخاسته . به سوی امیر و فرمانده خود بشتابید [۱۰] و به جهاد دشمنان خویش مبادرت ورزید به خواست خداوند بزرگ .

۱ و من کتاب له علیه السلام [۱] الی اهل الکوفه ، عند مسیره من المدینه الی البصره [۲] من عبد الله علی امیر المؤمنین الی اهل الکوفه ، جبهه الانصار ، و سنام العرب [۳] اما بعد ، فانی اخبرکم عن امر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه [۴] ان الناس طعنوا علیه ، فکنت رجلا من المهاجرین اکثر استعتابعه ، [۵] و اقل عتابه ، و کان طلحه و الزبیر اهون سیرهما فیه الوجیف ، [۶] و ارفق حدائهما العنیف و کان من عائشه فیه فلته غضب ، [۷] فاتیح له قوم فقتلوه ، و بایعنی الناس غیر مستکرهین و لا مجبرین ، بل طائعین مخیرین [۸] واعلموا ان دار الهجره قد قلعت باهلها و قلعوا بها ، [۹] و جاشت جیش المرجل وقامت الفتنه علی القطب ،فاسرعواالی امیرکم [۱۰] و بادروا جهاد عدوکم ، ان شاء الله عز وجل

[۱] امام علیه السلام فرمود :[۲]در فتنه ها همچون شتر کم سن و س

ال باش نه پشتی که سوار شوند و نه پستانی که بدوشند

از سخنان امام ( ع ) در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیز آمده است . در این خطبه از ستایش خداوند آفرینش جهان فرشتگان و گزینش انبیاء بعثت پیامبر ( ص ) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است . هرگز کنه ذاتش درک نشود : [۱] ستایش مخصوص خداوندی است که ستایشگران از مدحش عاجزند و حسابگران زبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد [۲] و کوشش کنندگان هر چند خویش را خسته کنند حقش را ادا نتوانند نمود هم او است که افکار بلند ژرف اندیش کنه ذاتش را درک نکنند [۳] و غواصان دریای علوم و دانشها دستشان از پی بردن به کمال هستیش کوتاه است یعنی آنکس که برای صفاتش حدی نیست و اوص

اف کمالش را توصیف نتوان کرد [۴] و برای ذاتش وقتی معین و سرآمدی مشخص نتوان تعیین نمود مخلوقات را با قدرتش آفرید[۵] بادها را با رحمتش به حرکت آورد و اضطراب و لرزش زمین را به وسیله کوهها آرامش بخشید . ونخست شناسائی خدا : [۶] سرآغاز دین معرفت او است و کمال معرفتش تصدیق ذات او و کمال تصدیق ذاتش توحید و شهادت بر یگانگی او است [۷] و کمال

توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند [۸] چه اینکه هر صفتی گواهی می دهد که غیر از موصوف است [۹] و هر موصوفی شهادت می دهد که غیر از صفت است آنکس که خدای را [ به صفات ممکنات ] توصیف کند وی را به چیزی مقرون دانسته [۱۰] و آن کس که وی را مقرون به چیزی قرار دهد تعدد در ذات او قائل شده و هر کس تعدد در ذات او قائل شود اجزائی برای او تصور کرده و هر کس اجزائی برای ا

و قائل شود وی را نشناخته است . [۱] و کسی که او را نشناسد به سوی او اشاره می کند و هر کس به سویش اشاره کند برایش حدی تعیین کرده و آن که او را محدود بداند وی را به شمارش آورده [۲] و آن کس که بگوید خدا در کجا است ؟ وی را در ضمن چیزی تصور کرده و هر کس بپرسد بر روی چه قرار دارد ؟ جائی را از او خالی دانسته [۳] همواره بوده است و از چیزی به وجود نیامده و وجودی است که سابقه عدم برای او نیست با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باش

د [۴] و مغایر با همه چیز است اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد انجام دهنده است اما نه به آن معنی که حرکات و ابزاری داشته باشد [۵] بینا است حتی در آن زمانی که موجود قابل رؤیتی وجود نداشت تنها است زیرا کسی وجود نداشته تا به او انس گیرد[۶] و از فقدانش ترسان و ناراحت شود .[۷] آفرینش جهان : [۸] خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه آفرینش را آغاز کرد [۹] و بی آنکه حرکتی ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابی در او راه داشته باشد جهان را ایجاد نمود [۱۰] پدیدآمدن هر یک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت و در میان موجودات با طبایع متضاد هماهنگی برقرار نمود و در هر کدام طبیعت و غریزه مخصوص به خودشان آفرید و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانید [۱۱] او پیش از آنکه آنها را بیافریند از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پایان آنها احاطه داشت [۱۲] و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود . پس از آن خداوند طبقات جو را از هم گشود [۱۳] و اطراف آن را باز کرد و فضاهای خالی ایجاد نمود و درآن آبی که امواج متلاطم آن روی هم می غلطید جاری ساخت [۱۴] و آن را بر پشت بادی شدید و طوفانی کوبنده حمل نمود [۱۵] پس از آن باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و بر نگهداریش آن را مسلط ساخت و به حدی که باید مقرون نمود فضای خالی در زیر آن گشوده [۱۶] و آب در بالای آن در حرکت بود سپس خداوند طوفانی برانگیخت که جز متلاطم ساختن آن آب کار دیگری نداشت [۱۷] و بطور مداوم امواج آب را در هم میکوبید طوفان به شدت می وزید و از نقطه ای دور سرچشمه میگرفت [۱۸] بعداز آن به آن فرمان داد تا آبهای متراکم و امواج عظیم آب را بر هم زند و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد پس آن را همانند مشکی به هم زد . [۱] و با همان شدت که در فضا می وزید بر امواج آب نیز حمله ور شد از اولش بر می داشت و به آخرش فرو می ریخت [۲] و قسمتهای ساکن آب را به امواج متحرک می پیوست آبها روی هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند و امواج روی آب کفهائی بیرون فرستاد[۳] و آن را در هوای باز و جوی وسیع بالا برد و از آن هفت آسمان را پدید آورد [۴] آسمان پائین را همچون موج مهارشده و آسمان برترین را همچون سقفی محفوخ و بلند قرار داد [۵] بدون اینکه نیاز به ستونی برای نگهداری آن باشد و نه میخهائی که آن را ببندد سپس آسمان پائین را به وسیله کواکب و نور ستارگان درخشان زینت بخشید [۶] و در آن چراغی روشنی بخش و ماهی نورافشان به جریان انداخت [۷] که در مداری متحرک و صفحه ای جنبنده بگردند . [۸] آفرینش فرشتگان : [۹] پس آنگاه آسمانهای بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان مختلف ساخت [۱۰] گروهی از آنان همیشه به سجده اند و رکوع ندارند و یا به رکوعند و قیام نمی کنند و یا در صفوفی که هرگز از هم پراکنده نمی گردد قرار دارند [۱۱] و یا همواره تسبیح می گویند و هرگز خسته نمی شوند هیچگاه خواب چشمان آنها را نمی پوشاند [۱۲] و عقول آنها گرفتار نسیان و سهو نمی گردد بدن آنها به سستی نمی گراید و غفلت و نسیان بر آنان عارض نمی شود .و گروهی دیگر امینان وحی او [۱۳] و زبان او به سوی پیامبرانند و پیوسته برای رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند .و جمعی دیگر حافظان بندگان اویند [۱۴] و دربانان بهشت او بعضی از آنها پایشان در طبقات پائین زمین ثابت

[۱۵] و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته و ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته [۱۶] و کتفهای آنها برای حفظ پایه های عرش خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پائین افکنده اند[۱۷] ودر زیر آن بالها را به خود پیچیده اند در میان آنها با کسانی که در مراتب پائینتر قرار دارند حجاب عزت [۱۸] و پرده های قدرت فاصله انداخته هرگز پروردگار خودرا با نیروی وهم تصویر نکنند[۱] وصفات مخلوقان را برای او قائل نشوند هرگز وی را در مکانی محدود نمی سازند[۲] و ب

ا چشم به او اشاره نمی کنند.[۳] آفرینش آدم :[۴] سپس خداوند مقداری خاک از قسمتهای سخت و نرم زمین و خاکهای مستعد شیرین و شوره زار آن گرد آورد [۵] و آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت آن را به هم آمیخت تا به صورت موجودی چسبناک در آمد [۶] و از آن صورتی دارای اعضاء و جوارح پیوستگیها و گسستگیها آفرید[۷] آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم و خشک ساخت [۸] تا وقتی معلوم و سرانجامی معین .و آنگاه از روح خود در ا

و دمید پس به صورت انسانی در آمد [۹] دارای نیروی عقل که وی را به تکاپو می اندازد در آمد و دارای افکاری که به وسیله آن در موجودات تصرف نماید. به او جوارحی بخشید که به خدمتش پردازد[۱۰] و ابزاری عنایت کرد که وی را به حرکت آورد نیروی اندیشه به او بخشید که حق را از باطل بشناسد و همچنین ذائقه شامه [۱۱] و وسیله تشخیص رنگها و اجناس مختلف را در اختیار او قرار داد او را معجونی از رنگهای گوناگون و مواد موافق [۱۲] و نیروهای متضاد و اخلاط مختلف : حرارت و برودت [۱۳] رطوبت و یبوست و ناراحتی و شادمانی ساخت . سپس خداوند از فرشتگان

خواست که ودیعه الهی [۱۴] و عمل به پیمانی را که با او داشتند درمورد سجود دربرابر آدم و خضوع به عنوان بزرگداشت او اداء نمایند[۱۵] آنجا که فرموده است : برای آدم سجده کنید پس آنها همه سجده کردند مگر ابلیس [۱۶] و همدستانش که کبر و نخوت آنان را فراگرفت و شقاوت و بدبختی بر آنان غلبه نمود به آفرینش خود از آتش افتخار نمودند و به خلقت آدم از گل و خاک توهین کردند[۱۷] پس خداوند برای اینکه آزمایشش کامل شود و وعده ای که به وی داده منجز گردد به او مهلت عطا کرد [۱۸] و فرمود : تا روز معلوم مهلت داده شدی [۱] سپس خداوند آدم را در خانه ای سکنی بخشید که زندگیش را در آن گوا را و پر برکت قرار داد و جایگاه او را امن و امان کرد [۲] و او را از ابلیس و عداوت وی برحذر داشت اما دشمن بالاخره او را فریب داد به خاطر اینکه بر او

حسادت می ورزید و از اینکه او در سرای پایدار [۳] و همنشین نیکان است ناراحت بود آدم یقین خود را به شک و وسوسه او فروخت و تصمیم راسخ را با گفته سست او مبادله کرد [۴] و به خاطر همین موضوع شادی خود را مبدل به ترس و وحشت ساخت و فریب برایش پشیمانی به بار آورد . پس از آن خداوند دامنه توبه را برایش گسترد[۵] کلمات رحمتش را به او القاء نمود بازگشت به بهشت را به وی وعده داد[۶] و او را به سرای آزمایش و جایگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.[۷] بعثت انبیاء[۸] از میان فرزندان او پیامبرانی برگزید و پیمان وحی را از آنان گرفت [۹] و از آنها خواست که امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانی که اکثر مردم پیمان خدا را تبدیل کرده بودند و حق او را نمی شناختند .[۱۰] و همتا و شریکانی برای او قرار داده بودند و شیاطین آنها را از معرفت خدا بازداشته [۱۱] و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند پیامبرانش در میان آنها مبعوث ساخت [۱۲] و پی درپی رسولان خودرا به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند[۱۳] و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند گنجهای پنهانی عقلها را آشکار سازند[۱۴] و آیات قدرت خدای را به آنان نشان دهند : آن سقف بلندپایه آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته و این گاهواره زمین که در زیر پای آنها گسترده [۱۵] و وسائل معیشتی که آنها را زنده نگهمیدارد و اجلهائی که آنها را فانی می سازد و مشکلات و رنجهائی که آنها را پیر می کند و حوادثی که پی درپی بر آنان وارد می گردد [ همه

اینها را به آنها گوشزد کنند ] .[۱۶] خداوند هرگز بندگان خود را از پیامبران مرسل و کتب آسمانی [۱۷] و یا دلیلی قاطع و یا راهی صاف و مستقیم خالی نگذارده پیامبرانی که با کمی نفراتشان [۱۸] و فراوانی دشمنان و تکذیب کنندگان هرگز در انجام وظائف خود کوتاهی نمی کردند پیامبرانی که بعضی بشارت به ظهور پیغمبر آینده دادند[۱] و بعضی به خاطر پیامبر پیشین شناخته شده بودند . عصر بعثت محمد ( ص ) : به همین حال قرنها گذشت و روزگاران سپری شد[۲] پدران درگذشتند و فرزندان جانشین آنها گردیدند[۳] تا اینکه خداوند سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانیدن نبوت محمد ( ص ) رسول خویش را مبعوث ساخت [۴] کسی که از همه پیامبران

برای بشارت به آمدنش پیمان گرفته شده بود [۵] نشانه هایش مشهور و میلادش پسندیده بود در آن روز [ که او قدم به جهان گذارد ] مردم زمین دارای مذاهب پراکنده [۶] و خواسته های ضد و نقیض و جمعیتهائی متشتت بودند عده ای خدای را به مخلوقش تشبیه می کردند گروهی ملحد بودند [۷] و جمعی معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند اما او آنها را از گمراهی نجات داد و هدایت نمود و با موقعیت خود آنان را از جهالت نجات بخشید . [۸] سپس خدای سبحان لقای خویش را برای محمد ( ص ) اختیار کرد [۹] و آنچه را نزد خود داشت برای او پسندید او را با انتقال از دنیا گرامی داشت و از گرفتاری با مشکلات نجات داد [۱۰] وی را در نهایت احترام قبض روح کرد و به سوی خویش فراخواند او هم آنچه را که انبیای پیشین برای امت خود گذارده بودند در میان امت خویش به جای گذاشت [کتاب خدا و اوصیای خویش را میان آنان قرار داد ] [۱۱] زیرا آنها هرگز امت خود را مهمل و بی سرپرست رها نساختند و بدون اینکه راهی روشن و دانشی پایدار به آنها بدهند از میان آنان بیرون نرفتند.[۱۲] قرآن و احکام دینی : [۱۳] هم اکنون کتاب پروردگار شما در میان شما است حلال و حرامش آشکار و فریضه ها و مستحبات [۱۴] و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع خاص و عام [۱۵] پندها و مثلها مطلقها و محدودها محکمات و متشابهاتش همه معلوم است [۱۶] مجملات آن به برکت محکمات و آیات روشن تفسیر شده نکات پیچیده آن [ در پرتو آیات دیگر ] واضح است و آنچه را که پیمان معرفت آن از همه گرفته شده معلوم است . [۱] و نیز آنچه بندگان موظف به آگاهی از آن نیستند [ مانند کنه ذات خدا ] آشکار است قسمتی از احکام در

کتاب خدا [ برای مدتی محدود ] الزام شده و ناسخ آن در سنت پیامبر آمده [۲] و بعضی در سنت واجب شده در حالیکه قبلا در کتاب خدا [ برای مدت محدودی ] ترک آن مجاز بوده [۳] و بعضی در اوقات معینی واجب است و بعضی وجوب آن در آینده از بین رفته است محرمات آن از هم جدا است : [۴] یک قسمت گناهان کبیره است که کیفرش را آتش قرار داده و قسمتی صغیره است که

غفرانش را برای آن مهیا ساخته [۵] و برخی انجام کمش مقبول و مراحل بیشترش در وسعت . [۶] قسمتی از این خطبه است که در مورد حج بیان فرموده : [۷] حج بیت الحرام را بر شما واجب کرده و همان خانه ای که آن را قبله مردم قرار داده است : [۸] که همچون تشنه کامانی که به آبگاه می روند به سوی آن رو می آورند و همانند کبوتران به آن پناه می برند : [۹] خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر عظمتش و تسلیم آنان در مقابل عزتش قرار داده و از میان مخلوقاتش شنوندگانی را برگزیده [۱۰] که دعوت او را به سوی این خانه اجابت کنند و سخنش را تصدیق نمایند و در مواقف پیامبران قرار گیرند [۱۱] همچون فرشتگان که به گرد عرش می گردند به گرد آن طواف کنند و سودهای فراوان در این تجارتخانه ی عبادت بدست آورند [۱۲] و به سوی میعادگاه آمرزشش بشتابند خداوند متعال این خانه ی خود را پرچمی برای اسلام قرار داد [۱۳] و حرم امنی برای پناهندگان به آن بجاآوردن حج آن را از فرائض شمرده و ادای حق آن را واجب کرد و بر همه شما مقرر داشت که به زیارت آن بروید [۱۴] و فرمود : آن کس که استطاعت رفتن به خانه خدا داشته باشد حج بر او فرض است [۱۵] و آن کس که کفر ورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است

۱ و من خطبه له علیه السلام یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الارض ، و خلق آدم ،و فیها ذکر الحج و تحتوی علی حمد الله ، و خلق العالم ، و خلق الملائکه ، و اختیار الانبیاء ، و مبعث النبی ، و القرآن ، و الاحکام الشرعیه [۱] الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون ، و لا یحصی نعماءه العادون ، [۲] و لا یؤدی حقه المجتهدون ، الذی لا یدرکه بعد الهمم ، [۳] و لا یناله غوص الفطن ، الذی لیس لصفته حد محدود ، و لا نعت موجود ، [۴] و لا وقت معدود ، و لا اجل ممدود فطر الخلائق بقدرته [۵] و نشر الریاح برحمته ، ووتد بالصخور میدان ارضه [۶] اول الدین معرفته ، و کمال معرفته التصدیق به ، و کمال التصدیق به توحیده ، [۷] و کمال توحیده الاخلاص له ، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه ، [۸] لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف ، [۹] و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه : فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، [۱۰] و من قرنه فقد ثناه ومن ثناه فقد جزاه ، و من جزاه فقد جهله ، [۱] و من جهله فقد اشار الیه و من اشار الیه فقد حده ، و من حده فقد عده ، [۲] و من قال [[ فیم ] ] فقد ضمنه ، و من قال [[ علام ] ] فقد اخلی منه [۳] کائن لا عن حدث ، موجود لا عن عدم مع کل شی ء لا بمقارنه ، [۴] و غیر کل شی ء لا بمزایله ، فاعل لا بمعنی الحرکات و الاله ، [۵] بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه ، متوحد اذ لا سکن یستانس به [۶] ولا یستوحش لفقده [۷] خلق الع

الم [۸] انشا الخلق انشاء ، و ابتداه ابتداء ، بلا رویه اجالها ، و لا تجربه استفادها ، [۹] و لا حرکه احدثها ، و لا همامه نفس اضطرب فیها [۱۰] احال الاشیاء لاوقاتها ، و لام بین مختلفاتها ، و غرز غرائزها ، و الزمها اشباحها ، [۱۱] عالما بها قبل ابتدائها ، محیطا بحدودها و انتهائها ، [۱۲] عارفا بقرائنها و احنائها ثم انشا سبحانه فتق الاجواء ، [۱۳] و شق الارجاء ، و سکائک الهواء ، فاجری فیها ماء متلاطما تیاره ، متراکما زخاره [۱۴] حمله علی متن الریح العاصفه ، و الزعزع القاصفه [۱۵] فامرها برده ، و سلطها علی شده ، و قرنها الی حده الهواء من تحتها فتیق ، [۱۶] و الماء من

فوقها دفیق ثم انشا سبحانه ریحا اعتقم مهبها [۱۷] وادام مربها ، واعصف مجراها ، وابعد منشاها ، [۱۸] فامرها بتصفیق الماء الزخار ، و اثاره موج البحار ، فمخضته مخض السقاء ، [۱] و عصفت به عصفها بالفضاء ترد اوله الی آخره ، [۲] و ساجیه الی مائره ، حتی عب عبابه ، ورمی بالزبد رکامه ، [۳] فرفعه فی هواء منفتق ، وجو منفهق ، فسوی منه سبع سموات ، [۴] جعل سفلاهن موجا مکفوفا ، و علیاهن سقفا محفوظا ، و سمکا مرفوعا ، [۵] بغیر عمد یدعمها ، و لا دسار ینظمها ثم زینها بزینه الکوا کب و ضیاء الثواقب ، [۶] و اجری فیها سراجا مستطیرا وقمرا منیرا : [۷] فی فلک دائر ، و سقف سائر ، و رقیم مائر [۸] خلق الملائکه [۹] ثم فتق ما بین السموات العلا ، فملاهن اطوارا من ملائکته ، [۱۰] منهم سجود لا یرکعون ، و رکوع لا ینتصبون ، و صافون لا یتزایلون ، [۱۱] و مسبحون لا یسامون ، لا یغشاهم نوم العیون ، [۱۲] ولا سهو العقول ، و لا فتره الابدان ، و لا غفله النسیان و منهم امناء علی وحیه ، [۱۳] و السنه الی رسله ، و مختلفون بقضائه وامره ، و منهم الحفظه لعباده ، [۱۴] و السدنه لابواب جنانه و منهم الثابته فی الارضین السفلی اقدامهم ، [۱۵] و المارقه من السماء العلیا اعناقهم ، و الخارجه من الاقطار ارکانهم ، [۱۶] و المناسبه لقوائم العرش اکتافهم ناکسه دونه ابصارهم ، [۱۷] متلفعون تحته باجنحتهم مضروبه بینهم و بین من دونهم حجب العزه ، [۱۸] و استار القدره لا یتوهمون ربهم بالتصویر ، [۱] و لا یجرون علیه صفات المصنوعین ، و لا یحدونه بالاماکن ، [۲] و لا یشیرون الیه بالنظائر [۳] صفه خلق آدم علیه السلام [۴] ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها ، و عذبها و سبخها ، [۵] تربه سنها بالماء حتی خلصت ، و لاطها بالبله حتی لزبت ، [۶] فجبل منها صوره ذات احناء و وصول ، و اعضاء و فصول : [۷] اجمدها حتی استمسکت ، و اصلدها حتی صلصلت ، [۸] لوقت معدود ، و امد معلوم ، ثم نفخ فیها من روحه فمثلت [۹] انسانا ذا اذهان یجیلها ، و فکر یتصرف بها ، و جوارح یختدمها ، [۱۰] و ادوات یقلبها ، و معرفه یفرق بها بین الحق و الباطل ، و الاذواق و المشام ، [۱۱] والالوان و الاجناس ، معجونا بطینه الالوان المختلفه و الاشباه المؤتلفه ، [۱۲] و الاضداد المتعادیه ، و الاخلاط المتباینه ، من الحر و البرد ، [۱۳] و البله و الجمود ، و استادی الله سبحانه الملائکه ودیعته لدیهم ، [۱۴] و عهد وصیته الیهم ، فی الاذعان بالسجود له ، و الخنوع لتکرمته ، [۱۵] فقال سبحانه : [[ اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ] ] [۱۶] اعترته الحمیه ، و غلبت علیه الشقوه و تعزز بخلقه النار ، و استوهن خلق الصلصال ، [۱۷] فاعطاه الله النظره استحقاقا للسخطه ، و استتماما للبلیه و انجازا للعده ، [۱۸] فقال : [[ انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم ] ] [۱] ثم اسکن سبحانه آدم دارا ارغد فیهاعیشه ، و آمن فیها محلته ، [۲] و حذره ابلیس و عداوته ، فاغتره عدوه نفاسه علیه بدار المقام ، [۳] و مرافقه

الابرار ، فباع الیقین بشکه ، و العزیمه بوهنه ، [۴] و استبدل بالجذل وجلا ، و بالاغترار ندما ثم بسط الله سبحانه له فی توبته ، [۵] و لقاه کلمه رحمته ، و وعده المرد الی جنته ، [۶] و اهبطه الی دار البلیه ، و تناسل الذریه [۷] اختیار الانبیاء [۸] و اصطفی سبحانه من ولده انبیاء اخذ علی الوحی میثاقهم ، [۹] و علی تبلیغ الرساله امانتهم ، لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه ، [۱۰] و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته ، [۱۱] واقتطعتهم عن عبادته ، فبعث فیهم رسله ، [۱۲] و واتر الیهم انبیاءه ، لیستادوهم میثاق فطرته ، و یذکروهم منسی نعمته ، [۱۳]

و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ، و یثیروا لهم دفائن العقول ، [۱۴] ویروهم آیات المقدره : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، [۱۵] و معایش تحییهم ، وآجال تفنیهم ، و اوصاب تهرمهم ،و احداث تتابع علیهم ، [۱۶] و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبی مرسل ، او کتاب منزل ، [۱۷] او حجه لازمه ، او محجه قائمه : رسل لا تقصر بهم قله عددهم ، [۱۸] و لا کثره المکذبین لهم : من سابق سمی له من بعده [۱] او غابر عرفه من قبله : علی ذلک نسلت القرون ، و مضت الدهور ، [۲] و سلفت الاباء ، و خلفت الابناء مبعث النبی [۳] الی ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لانجاز عدته ، و اتمام نبوته ، [۴] ماخوذا علی النبیین میثاقه ، [۵] مشهوره سماته ، کریما میلاده و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه ،[۶] و اهواء منتشره ، و طرائق متشتته ، بین مشبه لله بخلفه ، او ملحد فی اسمه ، [۷] او مشیر الی غیره ، فهداهم به من الضلاله ، و انقذهم بمکانه من الجهاله [۸] ثم اختار سبحانه لمحمد صلی الله علیه و سلم لقاءه ، [۹] و رضی له ما عنده ، و اکرمه عن دار الدنیا ، و رغب به عن مقام البلوی ، [۱۰] فقبضه الیه کریما صلی الله علیه و آله ، و خلف فیکم ما خلفت الانبیاء فی اممها ، [۱۱] اذ لم یترکوهم هملا ، بغیر طریق واضح ، و لا علم قائم : [۱۲] القرآن و الاحکام الشرعیه [۱۳] کتاب ربکم فیکم : مبینا حلاله و حرامه ، و فرائضه و فضائله ، [۱۴] و ناسخه ومنسوخه ، و رخصه و عزائمه ، و خاصه و عامه ، [۱۵] و عبره و امثاله و مرسله و محدوده ، و محکمه و متشابهه ، [۱۶] مفسرا مجمله ، و مبینا غوامضه ، بین ماخوذ میثاق علمه ، [۱] و موسع علی العباد فی جهله ، و بین مثبت فی الکتاب فرضه ، و معلوم فی السنه نسخه ، [۲] و واجب فی السنه اخذه ، و مرخص فی الکتاب ترکه ، [۳] و بین واجب بوقته ، و زائل فی مستقبله و مباین بین محارمه ، [۴] من کبیر اوعد علیه نیرانه ، او صغیر ارصد له غفرانه ، [۵] و بین مقبول فی ادناه ، موسع فی اقصاه [۶] و منها فی ذکر الحج [۷] و فرض علیکم حج بیته الحرام ، الذی جعله قبله للانام ، [۸] یردونه ورود الانعام ، و یالهون الیه ولوه الحمام ، [۹] و جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا [۱۰] اجابوا الیه دعوته و صدقوا کلمته ، و وقفوا مواقف انبیائه ، [۱۱] و تشبهوا بملائکته المطیفین بعرشه یحرز

ون الارباح فی متجر عبادته ، [۱۲] و یتبادرون عنده موعد مغفرته ، جعله سبحانه و تعالی للاسلام علما ، [۱۳] و للعائذین حرما ، فرض حقه ، و اوجب حجه ، و کتب علیکم وفادته ، [۱۴] فقال سبحانه : [[ و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا، [۱۵] و من کفر فان الله غنی عن العالمین ] ]

[۱] خطبه ای است که امام ( ع ) پس از مراجعت از صفین ایراد فرموده است و در آن وضع مردم پیش از بعثت و اوصاف اهل بیت پیامبر ( ص ) و سپس اوصاف مردم دیگر آمده است . [۲] ستایش می کنم خداوند را به خاطر اتمام نعمتش و تسلیم در برابر عزتش و حفظ و نگهداری از معصیت

ش [۳] در نیازها از او استعانت می جویم چه این که آنکس را که خدا هدایت کند هیچگاه گمراه نمی شود و آن کسی که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات نمی یابد [۴] و هر کس که خداوند او را کفایت کند نیازمند نخواهد شد . ستایش او می کنم زیرا ستایش خداوند در ترازوی حق از همه چیز سنگین تر است و برترین گنجی است که می توان ذخیره کرد [۵] و گواهی می دهم که به جز خداوند یکتای بی شریک معبودی نیست گواهی که اخلاص آن را آزموده ایم [۶] و به خالص بودن آن معتقدیم و مادامی که زنده ایم به آن پای بند هستیم و آن را برای صحنه های هولناکی که در رستاخیز با آن روبرو خواهیم شد ذخیره می کنیم [۷] این گواهی تصمیم قطعی ایمان است و بازکننده درب نیکی و احسان موجب خشنودی خداوند بخشنده است [۸] و دورکننده شیطان و گواهی می دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است وی را با دینی آشکار [۹] و با نشانه و آئینی راستین و کتابی نوشته شده و نوری درخشان [۱۰] و روشنائی تابنده و امری آشکار فرستاد تا شبهات را از بین ببرد و با دلائل روشن در برابر همگان استدلال کند [۱۱] و با آیات مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و با کیفرها بترساند . [۱۲] او را زمانی فرستاد که مردم در درون فتنه ها قرار داشتند رشته های مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده [۱۳] راههای اساسی برای شناخت حق مختلف و امور مردم پراکنده و متشتت راه فرار از فتنه ها باریک مرجع و پناهگاه ناپیدا [۱۴] هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینائی همه را فراگرفته بود خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید [۱۵] ایمان بدون یاور مانده ارکان آن فروریخته و نشانه هایش دگرگون شده راههای آن ویران [۱] و جاده های آن کهنه و فرسوده گشته بود . شیطان را اطاعت می کردند و به راههای او می رفتند و در آبخورگاه او وارد می شدند [۲] به وسیله مردم نشانه های شیطان آشکار شده و پرچم او برافراشته گردیده فتنه ها با پای خویش آنان را لگدمال نموده [۳] و با سمهای خود آنان را له کرده بود فتنه بر روی پای خود ایستاده و آنها در آن متحیر و سرگردان بی خبر فریب خورده [۴] در کنار بهترین خانه [ کعبه ] و بدترین همسایگان [ بت پرستان ] قرار داشتند خوابشان بیداری [۵] و سرمه چشمهایشان اشک بود در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فروبسته و جاهلش گرامی بود . [۶] قسمتی از این خطبه که اشاره به اهلبیت

پیامبر ( ص ) می کند [۷] آنها موضع اسرار خدایند [۸] و ملجا فرمانش ظرف علم اویند و مرجع احکامش پناهگاه کتابهای او هستند و کوههای استوار دین او به وسیله آنان خمیدگی پشت دین راست نمود [۹] و لرزش های وجود آن را از میان برد . [۱۰] قسمت دیگری از خطبه که اشاره به جمعیت دیگری است [ جمعیتی از دشمنان اسلام ] . [۱۱] بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که جز بدبختی و نابودی نبود درویدند : [۱۲] احدی از این امت را با آل محمد ( ص ) مقایسه نتوان کرد آنان که ریزه خوار خوان نعمت آل محمدند با آن

ها برابر نخواهند بود . [۱۳] آنها اساس دینند و ارکان یقین . [۱۴] غلوکننده باید به سوی آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان ملحق شود . ویژگیهای ولایت و حکومت از آن آنها است [۱۵] و وصیت پیغمبر ( ص ) و وراثت او در میان آنان هم اکنون حق به اهلش برگشته [۱۶] و دوباره به جائی که از آنجا منتقل شده بود باز گردیده است .

۲ و من خطبه له علیه السلام [۱] بعد انصرافه من صفین و فیها حال الناس قبل البعثه و صفه آل النبی ثم صفه قوم آخرین [۲] احمده استتماما لنعمته ، واستسلاما لعزته ، واستعصاما من معصیته [۳] و استعینه فاقه الی کفایته ، انه لا یضل من هداه ، و لا یئل من عاداه ، [۴] و لا یفتقر من کفاه ، فانه ارجح ما وزن ، و افضل ما خزن [۵] و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له ، شهاده ممتحنا اخلاصها ، [۶] معتقدا مصاصها ، نتمسک بها ابدا ما ابقانا ، و ندخرها لاهاویل ما یلقانا ، [۷] فانها عزیمه الایمان ، و فاتحه الاحسان ، و مرضاه الرحمن ، [۸] و مدحره الشیطان و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالدین المشهور ، [۹] و العلم الماثور ، و الکتاب المسطور ، و النور الساطع ، [۱۰] و الضیاء اللامع و الامر الصادق ، ازاحه للشبهات ، و احتجاجا بالبینات ، [۱۱] و تحذیرا بالایات ، و تخویفا بالمثلات ، [۱۲] و الناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین ، و تزعزعت سواری الیقین ، [۱۳] و اختلف النجر ، و تشتت الامر ، و ضاق المخرج ، و عمی المصدر ، [۱۴] فالهدی خامل ، والعمی شامل عصی الرحمن ، و نصر الشیطان ، [۱۵] و خذل الایمان ، فانهارت دعائمه ، و تنکرت معالمه ، و درست سبله ، [۱] و عفت شرکه اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه ، ووردوا مناهله ، [۲] بهم سارت اعلامه ، وقام لواؤه فی فتن داستهم باخفافها ، [۳] و وطئتهم باظلافها ، و قامت علی سنابکها ، فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون ، [۴] فی خیر دار ، و شر جیران نومهم سهود ، [۵] و کحلهم دموع ، بارض عالمها ملجم ، و جاهلها مکرم [۶] و منها یعنی آل النبی علیه الصلاه و السلام [۷] هم موضع سره ، و لجا امره ، و عیبه علمه ، [۸] و موئل حکمه ، و کهوف کتبه ، و جبال دینه ، بهم اقام انحناء ظهره ، [۹] و اذهب ارتعاد فرائصه [۱۰] و منه

ا یعنی قوما آخرین [۱۱] زرعوا الفجور ، و سقوه الغرور ، وحصدوا الثبور ، [۱۲] لا یقاس بال محمد صلی الله علیه و آله من هذه الامه احد ، و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا : [۱۳] هم اساس الدین ، و عماد الیقین [۱۴] الیهم یفی ء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق

الولایه ، [۱۵] و فیهم الوصیه و الوارثه الان اذ رجع الحق الی اهله ، [۱۶] و نقل الی منتقله

[۳] هر کس طمع در درون داشته باشد خود را حقیر کرده . [۴] و کسیکه ناراحتیهایش را فاش کند به ذلت خویش راضی شده . و کسیکه زبانش را بر خود امیر کند شخصیت خود را پایمال کرده است .

۲ – و قال [ع ] : ازری بنفسه من استشعر الطمع ، و رضی بالذل من کشف عن ضره ، و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه

[۱] از نامه های امام علیه السلام به اهل کوفه پس از فتح بصره [۲] خداوند به شما اهل این شهر از ناحیه اهل بیت پیامبرتان جزا و پاداش دهد بهترین پاداشی که به عاملان و مطیعان خود و سپاسگزاران نعمتهایش عطا می کند [۳] چرا که شنیدید و اطاعت کردید دعوت شدید و اجابت نمودید .

۲ و من کتاب له علیه السلام [۱] الیهم ، بعد فتح البصره [۲] و جزاکم الله من اهل مصر عن اهل بیت نبیکم احسن ما یجزی العاملین بطاعته ، و الشاکرین لنعمته ، [۳] فقد سمعتم و اطعتم ، و دعیتم فاجبتم
[۴] از نامه های امام علیه السلام که به شریح ابن حارث قاضی خود نوشته نقل شده شریح ابن حارث قاضی امیرمؤمنان علیه السلام در عصر حکومت امام علیه السلام خانه ای برای خود به ۸۰ دینار خرید این گزارش که به امام رسید وی را احضار کرده به او فرمود : [۵] به من خبر رسیده که خانه ای به قیمت ۸۰ دینار خریده و آن را قباله کرده ای و بر آن شهود و گواه گرفته ای . [۶] شریح پاسخ داد چنین بوده است ای امیرمؤمنان امام علیه السلام نگاه خشم آلودی به ویکرد و فرمود : [۷] ایشریح به زودی کسی بسراغت خواهد آمد که نه قباله ات را نگاه می کند و نه از شهودت می پرسد [۸] تو را از آن خارج می کند و تنها ترا به قبرت تحویل می دهد . ای شریح بنگر این خانه را از ثروت غیر خود نخریده [۹] و یا بهای آنرا از غیر مال حلال خود نپرداخته باشی که هم در دنیا و هم در آخرت خود را زیانکار کرده ای [۱] آگاه باش اگر هنگام خرید خانه نزد من آمده بودی نسخه قباله را بدین گونه می نوشتم [۲] که دیگر در خریدن خانه ای حتی به بهای یک درهم یا بیشتر علاقه بخرج ندهی[۳] نسخه قباله این است : این چیزی است که بنده ای ذلیل از مرده ای که آماده کوچ است خریداری کرده [۴] خانه ای از سرای غرور در محله فانی شوندگان و در کوچه هالکان [۵] این خانه به چهار حد منتهی میگردد : یک حد آن به آفات و بلاها می خورد [۶] و حد دوم به مصائب [۷] و حد سوم به هوا و هوس های سست کننده و حد چهارم آن به شیطان اغواگر منتهی میشود [۸] و در خانه همین جا است . این خانه را مغرور آرزوها [۹] از کسیکه پس از مدت

کوتاهی از این جهان رخت برمی بندد به مبلغ خروج از عزت قناعت [۱۰] و دخول در ذلت دنیاپرستی خریداری نموده هرگونه عیب و نقص و کشف خلافی در این معامله واقع شود [۱۱] بعهده بیماری بخش اجسام پادشاهان [۱۲] و گیرنده جان جباران و زایل کننده سلطنت فرعونها : همچون کسری قیصر [۱۳] تبع و حمیر می باشد و به عهده کسانی که مال را گردآوری کردند و بر آن افزودند و آنها که بنا کردند و محکم ساختند [۱۴] طلاکاری نمودند و زینت دادند اندوختند و نگهداری کردند و به گمان خود برای فرزندان باقی گذاردند [۱۵] همانها که همگی به پای حساب و محل ثواب و عقاب رانده می شوند [۱۶] یعنی هنگامی که فرمان داوری قضاوت الهی رسیده باشد و بیهودگان در

آنجا به زیان برسند [۱۷] شاهد این قباله عقل است آنگاه که از تحت تاثیر هوا و هوس خارج گردد و از علائق دنیا جان سالم بدربرد .

۳ و من کتاب له علیه السلام [۴] لشریح بن الحارث قاضیه و روی ان شریح بن الحارث قاضی امیرالمؤمنین علیه السلام ، اشتری علی عهده دارا بثمانین دینارا ، فبلغه ذلک ، فاستدعی شریحا ، و قال له : [۵] بلغنی انک ابتعت دارا بثمانین دینارا ، و کتبت لها کتابا ، و اشهدت فیه شهودا [۶] فقال له شریح : قد کان ذلک یا امیر المؤمنین قال : فنظر الیه نظر المغضب ثم قال له : [۷] یاشریح ، اما انه سیاتیک من لا ینظر فی کتابک ، و لا یسالک عن بینتک ، [۸] حتی یخرجک منها شاخصا ، و یسلملک الی قبرک خالصا [۹] فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک ، [۱۰] او نقدت الثمن من غیر حلالک فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دار الاخره [۱] اما انک لو کنت اتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتابا علی هذه النسخه ، [۲] فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق [۳] و النسخه هذه : [[ هذا ما اشتری عبد ذلیل ، من میت قد ازعج للرحیل ، [۴] اشتری منه دارا من دار الغرور ، من جانب الفانین ، و خطه الهالکین [۵] و تجمع هذه الدار حدود اربعه : الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات ، [۶] والحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات ، [۷] والحد الثالث

ینتهی الی الهوی المردی ، والحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی ، [۸] و فیه یشرع باب هذه الدار اشتری هذا المغتر بالامل ، [۹] من هذا المزعج بالاجل ، هذه الدار بالخروج من عز القناعه ، [۱۰] و الدخول فی ذل الطلب و الضراعه ، فما ادرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک ، [۱۱] فعلی مبلبل اجسام الملوک ، [۱۲] و سالب نفوس الجبابره ، و مزیل ملک الفراعنه ، مثل کسری و قیصر ، [۱۳] و تبع و حمیر ، و من جمع المال علی المال فاکثر ، و من بنی و شید ، [۱۴] و زخ

رف و نجد ، وادخر واعتقد ، و نظر بزعمه للولد ، [۱۵] اشخاصهم جمیعا الی موقف العرض والحساب ، و موضع الثواب والعقاب : [۱۶] اذ وقع الامر بفصل القضاء [[ و خسر هنالک المبطلون ] ] [۱۷] شهد علی ذلک العقل اذا خرج من اسر الهوی ، و سلم من علائق الدنیا ] ]

[۵] بخل ننک است و ترس نقصان [۶] و فقر شخص زیرک را ازبیان دلیلش گنگ می سازد . و شخصی که فقیر است در شهرش غریب است .

۳ – وقال [ع ] : البخل عار ، و الجبن منقصه ، و الفقر یخرس الفطن عن حجته ، و المقل غریب فی

بلدته

[۱] این خطبه مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او می باشد [۲] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای خلافت را بر تن کرد در حالیکه خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم [ که بدون آن آسیا نمی چرخد ] . [۳] [ او می دانست ] سیلها و چشمه های [ علم و فضیلت ] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [ دورپرواز اندیشه ها ] به افکار بلند من راه نتوانند یافت [۴] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها [ با بی یاوری ] به پا خیزم [ و حق خود و مردم را بگیرم ] [۵] و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم ؟ محیطی که : پیران را فرسوده جوانان را پیر[۶] و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد . [۷] [ عاقبت ] دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبائی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که : خاشاک چشمش را پر کرده [۸] و استخوان راه گلویش را گرفته با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند . تا اینکه اولی به راه خود رفت [ و مرگ دامنش را گرفت ] [۹] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد [ در اینجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش این است ] : ۱ [۱۰] که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پیروز [۱۱] شگفتا او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [ و با وجود من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست [۱۲] و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند [ خلاصه ] آن را در اختیار کسی قرار داد [۱۳] که جوی از خشونت سختگیری اشتباه و پوزش طلبی بود [۱۴] رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند . [۱]

به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند [۲] و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب چاره ای جز شکیبایی نداشتم . [۳] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و آ

ن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا [۴] [ راستی ] کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من بجایی رسد که مرا همسنگ اینان [اعضای شورا ] قرار دهند ؟ [۵] لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم [ و طبق مصالح مسلمین ] در شورای آنها حضور یافتم [۶] بعضی از آنان به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را [ بر حقیقت ] مقدم داشت اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست . [۷] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر

پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت [۸] بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما [۹] عاقبت بافته هایش [ برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت [۱۰] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت [۱۱] ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از هر طرف مرا احاطه کردند [۱۲] چیزی نمانده بود که دو نور

چشمم دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد [۱۳] مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در میان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم جمعی پیمان خود را شکستند [۱۴] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتندو دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سر پیچیدند [ و جنگ صفین را به راه انداختند ] گویا نشنیده بودند که خداوند می فرماید : [۱۵] سرزمین آخرت را برای کسانی برگزیده ایم که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند عاقبت نیک از آن

پرهیزکاران است [۱۶] چرا خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند [۱] ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنها را فریفته بود [۲] آگاه باشید بخدا سوگند خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته [۳] و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسک ولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ] گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران [۴] و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم [۵] و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم [ آن وقت ] خوب می فهمیدید که دنیای شما [ با همه زینتهایش ] [۶] در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفند بیرون آید . [۷] هنگامی که امیرالمؤمنین ( ع ) به اینجای سخن رسید مردی از اهالی عراق برخاست [۸] و نامه ای بدستش داد [۹] او همچنان نامه را نگاه می کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت [۱۰] ای امیر مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه میدادی ؟ [۱۱] ولی امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هیهات ای پسر عباس شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید و فرونشست [۱۲] ابن عباس می گوید : بخدا سوگند من هیچگاه بر سخنی همچون این گفتار تاسف نخوردم [۱۳] که امام ( ع ) نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد . [۱۴] سیدرضی می گوید : مقصود امام ( ع ) از اینکه رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند این است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را این طرف و آنطرف می کشاند و بینی اش پاره می شود و اگر مهارش را رها کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار میدهد و او قدرت حفظ آن را ندارد: آنگاه گفته می شود اشنق الناقه که به وسیله مهار سر شتر را به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نیز گفته شده است این را ابن سکیت در اصلاح المنطق گفته است . و اینکه امام ( ع ) فرموده است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای این است که آنرا در مقابل اسلس لها قرار داده گویا امام فرموده است اگر سر مرکب را بالا آورد یعنی با مهار آنرا نگاهدارد [ بینیش پاره می شود ] .

۳ و من خطبه له علیه السلام [۱] و هی المعروفه بالشقشقیه و تشتمل علی الشکوی من امر الخلافه ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعه الناس له [۲] اما و الله لقد تقصمها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحا [۳] ینحدر عنی السیل ، و لا یرقی الی الطیر ، [۴] فسدلت

دونها ثوبا ، و طویت عنها کشحا و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء ، [۵] او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیرو یشیب فیها الصغیر [۶] و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ترجیح الصبر [۷] فرایت ان الصبر علی هاتا احجی ، فصبرت و فی العین قذی ، [۸] وفی الحلق شجا ، اری تراثی نهبا ، حتی مضی الاول لسبیله ، [۹] فادلی بها الی فلان بعده ثم تمثل بقول الاعشی : [۱۰] شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر [۱۱] فیاعجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته [۱۲] لشد ما تشطرا ضرعیها فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ کلمها ، [۱۳] و یخشن مسها ، و یکثر العثار فیها ، و الاعتذار منها ، [۱۴] فصاحبها کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ، [۱] فمنی الناس لعمر الله بخبط و شماس ، و تلون و اعتراض ، [۲] فصبرت عل

ی طول المده ، و شده المحنه ، [۳] حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم ، فیا لله و للشوری [۴] متی اعترض الریب فی مع الاول منهم ، حتی صرت اقرن الی هذه النظائر [۵] لکنی اسففت اذ اسفوا ، و طرت اذ طاروا ، [۶] فصغا رجل منهم لضغنه ، و مال الاخر لصهره ، مع هن و هن ، [۷] الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه ، بین نثیله و معتلفه ، [۸] و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع ، [۹] الی ان انتکث علیه فتله ، و اجهز علیهعمله ، [۱۰] و کبت به بطنته مبایعه علی [۱۱] فما راعنی الا و الناس کعرف الضبع الی ، ینثالون علی من کل جانب [۱۲] حتی لقد و طی ء الحسان ، و شق عطفای ، [۱۳] مجتمعین حولی کربیضه الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفه ، [۱۴] و مرقت اخری ، و قسط آخرون : کانهم لم یسمعوا الله سبحان

ه یقول : [۱۵] [[ تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ، و العاقبه للمتقین ] ] [۱۶] بلی و الله لقد سمعوها و وعوها ، و لکنهم [ نهج البلاغه م ۴ ] [۱] حلیت الدنیا فی اعینهم ، وراقهم زبرجها [۲] اما و الذی فلق الحبه ، و برا النمسه لولا حضور الحاضر ، [۳] و قیام الحجه بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم ، [۴] و لا سغب مظلوم ، لالقیت حبلها علی غاربها ، [۵] و لسیقت آخرها بکاس اولها ، و لالفیتم دنیا کم هذه [۶] ازهد عندی من عفطه عنز [۷] قالوا

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.