مقاله نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان دارای ۸۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان :

نقش امام خمینی در وحدت ایرانیان

چکیده: یکی از مشکلات بنیادی که به طور جدی گریبانگیر جامعه امروز ما شده است، کاهش انسجام اجتماعی می‌باشد؛ هر چند کاسته شدن انسجام، نتیجه طبیعی ایجاد فضای باز سیاسی و گشوده شدن باب انتقاد در جامعه است. این مقاله به بررسی نقش رهبری مدبرانه بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی در ایجاد و گسترش انسجام اجتماعی و وحدت مذهبی و ملی با مطالعه موردی دوران دفاع مقدس می‌پردازد.

مقدمه
یکی از مشکلات بنیادی که به طور جدی گریبانگیر جامعه امروز ما شده است؛ کاهش انسجام اجتماعی می‌باشد؛ هر چند کاسته شدن انسجام، نتیجه طبیعی ایجاد فضای باز سیاسی و گشوده شدن باب انتقاد در جامعه است.

یکی از خصوصیات همه مفاهیم علوم اجتماعی و بخصوص جامعه شناسی، دیالکتیکی و چند طرفه بودن است؛ یعنی همانطور که یک مؤلفه جامعه شناختی اثر دلخواه و قابل پیش‌بینی را بر اجتماع می‌گذارد، شاید نه به آن میزان ولی حداقلی از تأثیرات ناخواسته را نه به شکل غیرقابل پیش‌بینی بلکه به صورت غیر قابل اجتناب به دنبال دارد. این نکته از آن جهت یادآوری می‌شود تا بدانیم حال

که توسعه سیاسی باعث کاهش انسجام اجتماعی شده به این معنا نیست که در پیش گرفتن توسعه سیاسی اشتباه بوده؛ بلکه شاید معنای درستش این باشد که اگر به روش دیگری عمل می‌شد یا برای آن تأثیرات غیرقابل اجتناب هم از قبل فکری می‌شد یا سرعت حرکت کم گردیده بود و یا ; به این میزان وحدت و یکپارچگی جامعه دستخوش آسیب نمی‌گردید.

به عنوان مدخل بحث و برای این‌که به اصل موضوع این نوشته برسیم به جمله‌ای که چندی پیش یکی از اساتید جامعه‌شناسی گفته بودند اشاره می‌کنیم. آن جمله این بود که: «آنقدر میزان انسجام اجتماعی در ایران رو به کاهش است که شاید کار به جایی برسد که فقط یک جنگ برون

مرزی بتواند وحدت از دست رفته جامعه را به آن بازگرداند».

ورای این‌که آیا اساسا این تحلیل از شرایط موجود درست است یا خیر و یا اینکه مگر راه حل‌های به اصطلاح مسالمت‌آمیز دیگری وجود ندارد به نکته موجود در این کلام توجه کنیم و آن اینکه رابطه بین جنگ یا یک دشمن بیرونی با انسجام اجتماعی رابطه‌ای است مستقیم و بسیار قوی. البته این رابطه بسط یافته همان چیزی است که «کوزر» در بحث گروه‌ها مطرح می‌کند و دیگر جامعه‌شناسان نیز تأیید می‌کنند، این‌که «دشمن مشترک باعث بالا رفتن پیوند درون گروهی می‌گردد». (۱)

مروری بر اوضاع ایران در هنگام آغاز جنگ:
به سال‌های اولیه انقلاب برگردیم و روند شکل‌گیری و اوج‌گیری جنگ ایران و عراق را بررسی کنیم می‌بینیم که پیش از شروع جنگ احساس تعلق خاطر مردم به یکدیگر که ناشی از فعالیتی مشترک و بزرگ (‌یعنی همان انقلاب) بود، احساس رضایت خاطری عمیق ناشی از شکستن بتی به بزرگی سلطنت و به عمر ۲۵۰۰ سال، هدف مشترک تثبیت نظام جمهوری اسلامی و از آنها مهمتر رهبری مدبرانه و کاریزماتیک حضرت امام (ره) عوامل مهمی بودند که به اضافه یکسری عوامل دست چندم دیگر جامعه ایران را به انسجامی بی‌نظیر رسانده بودند.

در همان سال‌ها بود که حرکات خزنده و پراکنده منافقین سایه‌های یک دشمن مشترک جدید را

آشکار می‌کرد. بالطبع یکسری فعالیت‌ها نیز در راستای مقابله با این مخاطرات صورت می‌گرفت که نتیجه مستقیم آنها باز هم افزایش وحدت و انسجام میان مردم بود، به عنوان مثال گشت‌های شبانه آنقدر پیوند همسایه‌ها را بالا برده بود که “محله” یکی از واحدهای بارز اجتماعی آن روز ایران به شمار می‌آید.

وقتی از منظر فوق به جامعه آن سال‌ها نگریسته می‌شود باید به تصمیم حمله عراق به ایران به دید سخره نگاه کرد. ولی فراموش نکنیم که این نگاه از درون و یک طرفه بود. اگر به دنبال فه

رست خصوصیات ایران پایان دهه پنجاه چند مؤلفه دیگر را هم اضافه کنیم، شاید مدل ما کامل تر شود. باید بدانیم طراحان و محرکان حمله عراق به ایران بی‌شک واقعیت‌های امیدوار کننده‌ای از جامعه آن روز ایران برای خود یافته بودند (و همانطور که آشکار است تقریبا آنها هیچ وقت بدون مطالعه قبلی دست به کاری به این بزرگی نمی‌زنند). از جمله شاید بتوان مهم ترین آنها را اینگونه فهرست کرد:

ـ عدم تصفیه و پاک‌سازی کامل ارتش ایران
ـ رئیس‌جمهوری بنی‌صدر بر کشور و اختلافات آشکار او با سایر مسوولان درجه یک نظام
ـ نداشتن سازماندهی کامل نیروهای انتظامی، ژاندارمری‌ها و مرزبانی‌ها
ـ نبودن هیچ‌گونه حامی قدرتمند خارجی برای جمهوری اسلامی
ـ چندگانگی هنجاری ناشی از قطعی بودن ارزش‌های قبل و بعد از انقلاب که شاید حتی از دور یک “آنومی” به نظر می‌رسید.

با لحاظ این شرایط بود که طراحی جنگ علیه ایران انجام شد. این هجوم به سبک جنگ‌های ضربتی و غافلگیر کننده طراحی شد و با این تصور که چند روزه به پایان خواهد رسید. (مثل جنگ اعراب با اسرائیل که شش روزه خاتمه یافت) در این مدل جنگ‌ها تا حریف مدافع بخواهد حتی نیروهای بالفعل خود را در موضع مورد تهاجم، آرایش و استقرار دهد کار از کار گذشته است.

«هنری کیسینجر» در تاریخ ۷/۶/۵۹ پیش‌بینی کرده بود عراق در یک جنگ ده روزه می‌تواند بر جمهوری اسلامی پیروز شود. (۲) همان روز بختیار که شناخت بیشتری از بقیه مردم ایران داشت «سقوط نظام جمهوری اسلامی را ظرف چند ماه محقق دانست» و صدام در روز اول جنگ گفته بود که «هفت روز دیگر به تهران خواهیم رسید».

اما چرا معادلات به هم ریخت؟ و این طراحی غلط از آب در آمد؟ و جنگ چند روزه هشت سال به طول انجامید؟ پاسخ در انسجام اجتماعی مردم ایران خلاصه می‌شود که ما آن را به عنوان علت دوم که در میان مدت و بلند مدت مانع از تحقق برنامه‌های دشمن شد بررسی می‌کنیم؛ ولی پیش از آن لازم است علت اول را که تا زمان بالفعل شدن یکپارچگی مردم ایران مؤثر واقع شد، مد نظر قرار دهیم.

۱ـ مقاومت‌های محلی و نیروی هوایی:
در خوشش‌بینانه‌ترین شرایط حداقل چند روز زمان لازم است تا ارتش و مردم یک کشور به صحنه رویارویی غافلگیرانه با دشمن متجاوز بیایند. دفاع از ایران و تلاش برای نگه‌داشتن موازنه قدرت تا آن زمان بوسیله مقاومت بالای نیروهای محلی و خدمات فراموش نشدنی نیروی هوایی ارتش انجام شد.

۱ـ۱ـ مقاومت‌های محلی:
مرزنشینان غیور ایران که هنوز شور انقلاب را در سر داشتند و به علت تجربه سال‌ها ناامنی در مرزها عموما مسلح نیز بودند، به شکلی کاملا جدی و مؤثر با همه توان به مقاومت برخاستند. نیروی زمینی ارتش عراق که از پیش آماده شده بود برای اینکه از شهرهای بی‌دفاع یکی پس از دیگری به سمت مرکز کشور پیشروی کند در اولین گام ورود به کشور با مقاومتی غیرقابل تصور روبرو گردید که دو نتیجه دربرداشت: اولا شور نظامی و انرژی بالفعل ناشی از سبک پنداشتن کارزار پیش رو را تا حدود زیادی کاهش داد. ثانیا باعت شد از همان ابتدای امر به علت عقب افتادن ارتش از برنامه زمانی از پیش تعیین شده در کنار ورود عنصر ترس و احتیاط در پیشروی‌های بعدی، حرکت هجومی ارتش عراق در خاک ایران بسیار کندتر شود.

۲ـ۱ـ نیروی هوایی:
تیزپروازان ارتش جمهوری اسلامی که پیش از انقلاب یعنی در ۱۹ بهمن ۵۷ با امام خویش بیعت کرده بودند باز هم اولین نیروهای نظامی بودند که عملا وارد جنگ شدند. در همان چند روز این نیرو طی دو مرحله مأموریت خود را به انجام رساند. مرحله اول با مانورهای پیاپی بر آسمان عراق و همچنین پخش اعلامیه‌های امام (ره) خطاب به مردم و ارتش عراق اجرا شد. اثر روانی این

عملیات‌ها بسیار بالا بود؛ زیرا اولا خود این هجوم گسترده که بنا به نقل منبع رسمی عراق «با ۱۰۱ فروند هواپیما» (۳) صورت گرفت تأثیرگذار و ترس‌آور بود ـ اگر مردم عراق تصور می‌کردند این تعداد هواپیما به قصد بمباران بیایند، چه خواهد شد؟ تصور کنیم چه وحشت عمومی آنها را فرا می‌گرفت ـ و ثانیا اثر پیام‌های امام به مردم و ارتش عراق که در بخش بعد به شکلی مبسوط بررسی خواهد شد انکار ناشدنی است.
مرحله دوم بمباران مواضع نظامی و صنعتی و تأسیسات زیربنایی عراق بود. زمانی که بر ایران حجت تمام شد که وارد جنگی تمام عیار شده است در همان هفته اول خلبانان غیور ارتش اسلام با

عملیات و پروازهای تهاجمی خود از یک طرف باعث شدند عراق مجبور شود بخشی از توان خود را از حمله کاسته متمرکز در دفاع نماید و از طرف دیگر از نظر سیاسی و اعتبار بین‌المللی ضرباتی را به عراق وارد کردند. به عنوان مثال عراق به علت تسلط ایران بر خلیج فارس رسما در تاریخ ۴/۷/۵۹ صادرات نفت خود از طریق این دریا را قطع کرد و تنها به خط لوله انتقال نفت از طریق ترکیه اتکا نمود ولی در روز ۶/۷/۵۹ یعنی دو روز بعد، پس از اینکه وزیر امور خارجه عراق گفت: «نگرانیم حملات هوایی ایران به تأسیسات نفتی در توانایی عراق در جنگیدن وقفه ایجاد کند» آن خط لوله هم مورد اصابت قرار گرفت و از وجهه بین‌المللی عراق بسیار کاست به طوری که رادیو لندن گفت: «اگر شش روز پیش صدام فکر می‌کرد فرصت مناسبی برای تحقیر ایران پیدا کرده امروز باید در این فکر تجدید نظر کند» و کار به جایی رسید که در هفتمین روز جنگ صدام خواستار آتش‌بس فوری شد.

همین چند روز فرصت کفایت می‌کرد تا مردم ایران که هنوز مدت زیادی نبود از صحنه پیکار خارج نشده بودند وارد عرصه مبارزه‌ای دیگر شوند.

۲ـ انسجام اجتماعی:
تصمیم به شروع جنگ برای رهبران یک جامعه بسیار دشوار است؛ چه زمانی که خود متجاوز باشند و چه زمانی که به خاطر مواضع هیأت حاکمه مورد تجاوز قرار گیرند. تصور ورود به یک جنگ تمام عیار و تن دادن به تبعات آن در دنیای امروز بسیار دور از ذهن است. به قول «گاستن بوتول» مشهورترین جامعه‌شناس جنگ آیا «چه می‌شود برای رهبران و رهبری شوندگان مسلم می‌گردد که توسل به کشتار دسته جمعی مانند حجتی بی چون و چرا ناپذیر غیر قابل اجتناب می‌نماید» (۴).

هر چه هست واقعا باید حجت تمام شود همان چیزی که از ابتدا تا روز آخر جنگ هم سیره امام (ره) بر آن بود. اما وقتی واقعا بنابر جنگ شود مسأله متقاعد کردن مردم و وحدت آنها حول هدفی به این بحث برانگیزی مسأله بسیار مهمی است. در این بخش می‌پردازیم به اینکه مردم ایران چگونه برای جنگی غافلگیرانه، منسجم شدند و از همه چیز خویش گذشتند این بخش را با دو سر فصل بررسی می‌کنیم: تأثیر فضای تبلیغاتی آنها سال‌ها و دیگر تأثیر امام بر انسجام مردمی.

۱ـ۲ـ تأثیر فضای تبلیغاتی بر انسجام اجتماعی:
حمله عراق به ایران به غیر از آنکه ناجوانمردانه تلقی می‌شد با توجه به اخبار منتشره در آن روزها سایه آمریکا بر سر صدام را آشکار می‌ساخت.

امیدواری کارتر به منجر شدن جنگ به آزادی گروگان‌ها در یکم مهرماه ۵۹ و اعلام گنجاندن موضوع احتیاجات نظامی ایران در مذاکره برای آزادی آنها در پنجم مهر ماه و همچنین موضع ریگان نامزد ریاست جمهوری آن کشور در همان روز که جنگ ایران و عراق را از نتایج سیاست دولت کارتر ارزیابی کرد از جمله شاخص‌های اخبار آن روزها بود که رد پای آمریکا را آشکار می‌کرد.

آریانا فرمانده ارتش شاهنشاهی نیز در چهارم مهر ماه ۵۹ با انتشار پیامی خود را فرمانده ارتش آزادی‌بخش ایران ناامید و از سربازان خواست رژیم ایران را سرنگون کنند. این اخبار یکی پس از دیگری بر خشم ایران انقلابی می‌افزود. مردم در پس این جنگ دشمنان شکست خورده‌ دیروز را می‌دیدند؛ بنابراین دفاع از کشور در این شرایط یک ارزش شد و بالطبع پس از یک مدت کوتاهی هنجار و همچنین «از آنجا که اگر دشمنی بنیان مذهبی داشته باشد موجب انسجام و استحکام مضاعف می‌گردد. (۵) باز هم وحدت درونی نظام در این رویارویی بیشتر شد. آن روزها جبهه رفتن هنجاری شد فوق همه هنجارها و ارزش که به سایر ارزش‌های جامعه پهلو می‌زد. امام نیز از این روند حمایت می‌کردند. به عنوان مثال وقتی جوانی موضوع مخالفت والدینش با رفتن به جبهه را استفتاء کرد، امام جبهه را در صورت نیاز نیرو، ارجح دانستند. امام (ره) کشته‌ها را شهید نامیدند و شهید را پیروز مطلق؛ بنابراین طولی نکشید که جنگ، آنقدر در نظر مردم تقدیس گردید که شعار جنگ جنگ تا پیروزی به شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه در زمین» تبدیل شد.
با این مرور اجمالی متوجه می‌شویم که فضای جنگ در مدت کوتاهی باعث شد که انسجام احتمالی فوق‌العاده‌ای بر کشور حاکم شود. اما از این پس دیگر انسجام اجتماعی و وحدت و یکپارچگی مردم است که علت بقیه جنگ محسوب می‌گردد. زیرا ایران در اثر تحریم‌های بخصوص تسلیحاتی و نظامی عمده توانش به نیروهای مردمی حاضر در جنگ بود نه امکانات فوق‌العاده نظامی مانند عراق.

بنی‌صدر که این موضوع را درک نکرده بود پس از آنکه در سه عملیات طراحی شده به سبک ارتش‌های منظم دنیا سه شکست سنگین و متوالی را پذیرفت به سرعت از این دفاع ناامید گرددی و پس از چندی از فعالیت نظامی به فعالیت سیاسی روی آورد. در خوش بینانه‌ترین تحلیل او که مخالفت غرب با امام و افکار ایران انقلابی را علت موجبه جنگ می‌دانست، در صدد برآمد با کود

تا علیه امام و به دست گرفتن کنترل ایران با زد و بند سیاسی جنگ را تمام کند.

دنیای غرب نیز روز به روز با فرماندهی بنی‌صدر بر کل قوای نظامی ایران، به پایان خوش امیدوارتر می‌گردید ولی با توجه به رأی بالای بنی‌صدر در انتخاب شدنش تصور نمی‌‌کرد روزی از این مقام بر کنار شود. تعلل امام در عزل بنی‌صدر از دیگر نقاط درخشان رهبری آن بزرگوار است؛ با اینکه هر روز از سوی مسؤولان درجه یک نظام گزارش‌های کار بنی‌صدر و گلایه‌ها به امام ارایه می‌شد، ولی امام اقدامی نمی‌کردند مگر نصیحت‌های معمولی. کار به جایی رسید که حتی اسوه صبر ایران یعنی شهید بهشتی موضوع را در نامه‌ای با عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» به عرض امام رساند

ند. امام صبر کردند تا بنی‌صدر خودش با دستان خودش شرایط را آماده نماید، همه پل‌های پشت سرش را خراب کند، حوادثی مثل چهاردهم اسفند را بوجود آورد و بعد او را عزل کردند تا در توده مردم کوچکترین شبهه ای در این رابطه بوجود نیاید. امام آن روز می‌دانستند که ارزش وحدت و یکپارچگی مردم آنقدر زیاد است که تعجیل در این کار ممکن است به اختلافات داخلی انجامد و به قیمت تغییر سرنوشت جنگ تمام شود. امام به درستی دریافته بودند که کوچکترین اختلاف دا

منگیر جنگ نیز خواهد شد؛ بنابراین روز به روز بر حفظ و افزایش وحدت مردم و انسجام اجتماعی تأکید می‌کردند. بنابراین میان دو مفهوم انسجام اجتماعی و جنگ در ایران یک رابطه دو طرفه با یک دور بوجود آمد و هر روز یکی دیگری را تقویت می‌کرد.

انسجام اجتماعی جنگ
همین رابطه بود که باعث شد مردم ایران بدون اینکه زوری را بالای سرخود احساس کنند، هشت سال پا به پای امام خویش جنگ را ادامه دادند و کار را به جایی راساندند که در زمان پذیرش قطعنامه مسأله ختم جنگ و قبولاندن آن برای مردم از مشکلات بود و طبق این نظر اختلافات سال‌های بعد هم ناشی از اتمام جنگ بود.

۲ـ۲ـ تأثیر رهبری امام (ره) بر انسجام اجتماعی:
از آنجا که نقش امام در هدایت و کنترل وحدت عمومی کشور در دوران جنگ بسی بیشتر و عمیق‌تر از اندک اشاره‌های بخشی قبل است و به این علت که این نقش از نظر ایجاد انسجام میان مردم و ارتش ایران، جلوگیری از بوجود آمدن فضای رعب و وحشت و همچنین دست‌کاری از ارتش و نظام اجتماعی عراق بسیار پیچیده می‌باشد مواضع، دستورات و بیانات امام در این موضوع را با نقل عین مضامین کلام ایشان و با تکیه بر مخاطبین آن بزرگوار در ۵ سطح بررسی می‌کنیم:

۱ـ۲ـ۲ـ امام و رسانه‌ها:
از همان اولین ساعات جنگ امام به این موضوع توجه کردند که اگر بنا باشد مردم ایران منسجم شوند و به یک منبع قدرت اطمینان کرده و فرمانبرداری نمایند، در درجه اول باید تعلق خاطری عمیق نسبت به آن داشته باشند؛ به همین علت در اولین فرمانی که در روز ۱/۷/۵۹ با سر تیتر ابلاغ می‌گردد، همه راه‌های مخاطره‌آمیز برای وحدت جامعه و ایجاد فضای تشویش و اضطراب را دستور می‌دهند که مسدود شود.

ـ رادیو و تلویزیون موظفند اخباری را نقل کنند که صد در صد صحت آن ثابت می‌باشد و برای عدم

اضطراب و تشویش اذهان اخبار را از منابع غیر موثق نقل ننمایند. (۶)

ـ روزنامه‌ها در وضع فعلی موظفند از نشر مقالات و اخباری که قوای مسلح را تضعیف می‌کند جدا خودداری کنند. امروز تضعیف قوا عقلا و شرعا حرام و کمک به ضد انقلاب است. (۷)

تحریم تضعیف قوا به عنوان یک حکم از جانب مقام مرجعیت ایشان، دادن پشتوانه مذهبی به ل

زوم آرام نگه داشتن فضای عمومی جامعه می‌باشد، امام با استفاده از همه توان (رهبری + مرجعیت) و با توجه ارزش بالای مذهب در آن سال‌ها میان مردم ایران زمینه‌های اجرای این دستور را عملی‌تر می‌گردانند.

۲ـ۲ـ۲ـ امام و مردم ایران:
ایشان مردم ایران را در دو مرحله برای جنگ آماده کردند:
الف) در مرحله اول حضرت امام در بیاناتی که به مناسبت آغاز سال تحصیلی روز ۳۱ شهریور ۵۹ ایراد فرمودند اقدام به عادی سازی فضا کردند؛ زیرا اولا هنوز مشخص نبود که قرار است ما به عنوان طرف دوم عملا وارد این جنگ شویم و همانطور که قبلا اشاره شد اصل ورود به جنگ خود تصمیمی بسیار دشوار است. ثانیا اینکه اگر قرار می‌شد که عملا درگیر جنگ شویم مردم باید احساس امنیت می‌کردند، نباید وحشتی از دشمن به خود راه می‌دادند و با اعتماد به نفس وارد میدان می‌شدند. در همین راستا بود که امام اول اقدام به عادی سازی جنگ کردند و اینکه اصلا اتفاقی نیفتاده است:

ـ «شما خیال نکنید این یک چیزی است ; من هر دو جنگ [جهانی] یادم هست یک مقدارش هم نصیب ایران شده»(۸)
ـ «یک دزدی آمده و سنگی انداخته و فرار کرده»(۹)
ـ «گمان نکنید ملت ایران که ارتش نمی‌تواند جلوی اینها را بگیرد»(۱۰)

این جمله آخر اما در عین حال که به مردم اطمینان دفاع از کشور را می‌دهد به صورت غیر مستقیم برای ارتش هم احساس تکلیف ایجاد می‌کند. بعد هم با شرح «دیوانگی» صدام و جنایات او علیه اسلام و علمای شیعی و همچنین حمایت آمریکا از احساسات مذهبی و ضد استکباری را بیشتر تحریک می‌نمایند.

ب) مرحله دوم: در تاریخ ۱/۷/۵۹ حضرت امام (ره) پیامی ۷ بندی ابلاغ کردند که چند بند آن در بخش رسانه آمد. در این مرحله که با صدور این پیام آغاز می‌شود ایشان خطاب به ملت ایران هر نوع شایعه سازی را ممنوع کرده و ضمن تأکید بر وحدت همگان دست برداشتن از مخالفت‌ها را بر همه تکلیف شرعی کردند. (باز هم دادن پشتوانه مذهبی به دستورات)

ـ اکیدا همه قشرهای ملت موظف شرعی هستند دست از مخالفت‌های جزئی بردارند. (۱۱)

ـ مردم ایران موظف هستند شایعه سازان را به دادگاه‌های انقلاب معرفی و با نیروهای انتظامی همکاری نمایند.(۱۲)
نتیجه دستورات این است که مردم با دادگاه‌های انقلاب و نیروهای انتظامی احساس «ما» یعنی یکی بودن می‌کنند
و همچنین احساس می‌کنند آن کسی که شایعه ساز می‌کند از مردم نیست یا به عبارت دیگر خودی نمی‌باشد. بعد از این فرامین هم امام تقویت روحیه مردم را قطع نکردند و در روز ۳/۷/۵۹ پس از مانور هوایی ارتش در تهران پیامی صادر کردند و در آن فرمودند:

اظهار نگرانی کردند; مسئله‌‌ای نبوده ; ما قدرتمند هستیم یک مانور هوایی بوده است برای امتحان در صورتی که از قراری که اطلاع دادند الان بغداد مشغول به تفنگ اندازی و انفجارات است. (۱۳)

در همین زمان رادیو صدای بغداد برای اندک مخاطبان خود پیام می‌داد که «‌به قیام ارتش بپیوندند (۱/۷/۵۹) برای نجات ایران به ارتش کمک کنید (۲/۷/۵۹)، پاسداران و کمیته ها و آخوندها را شناسایی کنید تا در دادگاه خلقی محاکمه (۲و۳/۷/۵۹) ،‌ و بعد هم شایعه فوت امام را پخش می‌کند (۴/۷/۵۹)». (۱۴)

ایشان نیز که از کوچکترین نکات در آن روزها نمی گذشتند در ۵/۷/۵۹ طی یک سخنرانی فرمودند.
شنیدم امروز شایعه مرگ فلانی شده ; شما باید دعا کنید خدا بمیرد. خدا هست من کی هستم; ملت ما خدا دارد; آرزوی شهادت می‌کند دیگر خوف ندارد پس پیروز است ان شاء الله (۱۵)

بدنیوسیله نه تنها نقشه آنها را نقش بر آب می‌کند بلکه از آن هم استفاده کرده و اتکای مردم را از خودشان فراتر می‌برند و به خدا که قدرتی لایزال است مردم را اطمینان می‌دهند و به پیروزی نهایی.

۳-۲-۲- امام و ارتش ایران:
حضرت امام ارتش را در سه مرحله برای جنگ مهیا کردند:
الف) مرحله اول: از آنجا که اساسا با ارتش مشغول به جنگ فقط بر اساس قواعد نظامی و ب

ه شکل دستوری و سلسله مراتبی باید سخن گفت، در مرحله اول امام در ضمن پیام های خود خطاب به ملت به شکل غیر مستقیم ارتش را آگاهی دادند و آنها را نسبت به تکلیفی که بر دوش دارند متذکر شدند که شاهد مثال آن در بخش قبل آمد.
ب) مرحله دوم: در ابتدای امر لازم بود که چون امکان داشت هنوز شبهه شاهنشاهی بودن افرادی از ارتش در اذهان وجود داشته باشد سلسله مراتب موجود تثبیت شود و اینکه خارج از آن کسی لغو دستور یا خود سری نکند و این لازمه انجام کار نظامی است. امام که بر همه امور اشراف کامل داشتند این موضوع را هم آگاهانه درک کردند و در دستورات همان ابلاغیه ۷ ماده‌ای سلسله

مراتب را به شکل زیر مشروعیت بخشید.

– باید اطلاعات از شورای فرماندهی بدون کوچکترین تخلف انجام گیرد و متخلفین با سرعت و قاطعیت تعیین و مجازات شوند.(۱۶)
باید اشخاص و مقامات غیر مسؤول از دخالت در امر فرماندهی خودداری کنند و فرماندهی کل قوا به نمایندگی از این جانب و شورای فرماندهی مسوول امور جنگی هستند. (۱۷)

می‌دانیم زمانی که نیروها درگیر جنگ هستند همه چیز نامنظم می‌شود مثلا تشکیل دادگاه‌های صحرایی خارج از چهارچوب اداری برای کور کردن چشم فتنه در اولین نقطه بروز آن. در آن روزها ترس این بود که با استفاده از فضای موجود، یکسری افراد تصفیه حساب باقی مانده از انقلاب را انجام دهند یا نادانسته در اثر شور انقلاب و جنگ شخصی با اتکای به نظر شخصی، دست به اقدامی خلاف مصالح بزنند. حضرت امام برای اینکه امکان هر گونه سوء استفاده از شرایط را از بین ببرند طی فرمانی حکیمانه فرمودند:

در شرایط فعلی اقدام دادگاه های ارتش در اموری که شورای فرماندهی صلاح نمی داند بدون اطلاع اینجانب ممنوع اعلام می‌گردد.(۱۸) و در پایان برای برخورد قاطع با فضای ارعاب و وحشت نیروهای انتظامی را به شکلی قانونمند مکلف می‌نمایند که:
– نیروهای انتظامی موظف هستند کسانی را که دست به شایعه سازی می‌زنند از هر قشر و گروهی که باشند فورا دستگیر و به دادگاه های انقلاب تسلیم و دادگاه های مذکور آنان را در حد ضد انقلابیون مجازات نمایند (۱۹)

ب) مرحله سوم: همه جانبه نگری امام باعث شد که نگذارند ارتشی که برای جنگی با این پیش زمینه‌ها اعزام می‌شود بدون توشه اعتقادی و اخلاقی رهسپار شوند. مسلما ارتشی که احساس یاری خداوند را در وجود داشته باشد بسیار مطمئن تر و منسجم تر می‌جنگد. با تقدیس دوباه شهادت، این احساس را تقویت کردند که اگر حتی کسی کشته شود هم تازه به جاودانگی رسیده. تصور کنیم ارتشی که هر کشته آن روحیه همرزمانش را تضعیف می‌کند و در مقابل، ارتشی که امام ساخته بود و هر کشته آن انتخاب شده ای از جانب خدا تلقی می‌گشت و علتی برای همبستگی بیشتر همرزمانش اصلا این دو مدل قابل مقایسه نیستند.

ایشان دربیانات ۵/۷/۵۹ خود درخطاب به ارتش این بار در مقام یک مرشد مذهبی و اخلاقی به یک فرمانده نظامی به نقل واقعه تاریخی پیروزی سپاه ۶۰ نفری اسلام به فرماندهی خالد بن ولید بر ارتش ۶۰ هزار نفری کفر پرداختند و اینکه خداوند بی حد وحصر یاری می‌کند و بعد اشاره کردند به تقابل با ارتش شاه و کمکی که از عیب به ما می‌رسید که باعث شد در مقابل همه دنیا ایستادیم و اینکه این جنگ دیگر چیزی نیست و نباید ارتش ما را با دیگر ارتش ها مقایسه کرد. آنها برای چه می‌جنگد و قوای مسلح مابرای چه؟ گفتند کدام عاقل برای صدام جان خویش را می‌دهد، ولی

ارتش ما جان می‌دهد برای رفتن در جوار رحمت الهی و در پایان هم فرمودند اگر بکشید به بهشت می‌روید (۲۰)

۴-۲-۲- امام و ملت عراق:
امام ملت عراق را به دو شکل مورد خطاب قرار دادند:
الف) شکل اول: امام می‌دانستند که باید به طرف مقابل جنگ در اولین مرحله قدرت نمایی کرد

چه در عمل و چه در کلام. بخش عملی آن که قبلا ذکر شد توسط نیروی هوایی به اجرا در آمد. ایشان به عنوان رهبری کشور طرف جنگ برای نشان دادن اقتدار ایران به ملت عراق و ایجاد ترس در آنها از دشمنشان در پایانی‌ترین بخش بیانات ۳۱/۶/۵۹ (یعنی هنوز بر مبنای غیر قطعی بودند جنگ بودند) فرمودند:

«اگر چنانچه خدای نخواسته دامنه پیدا کرد این کارهای صدام و ارباب های او، تکلیف ملت ایران را تعیین خواهم کرد و امیدوارم به آنجا نرسد و اگر برسد دیگر بغدادی باقی نخواهد ماند».(۲۱)

در این بیان ضمن توجه به ایجاد ترس در حریف، جنگ را از ناحیه صدام و ارباب هایش به تصویر می‌کشند که این از یک طرف جدا کردن حساب مردم از جنگ است و از طرف دیگر تذکر این نکته که صدام آنها را درگیر جنگی کرده که هیچ ارتباطی یا نفعی برای آنها ندارد.

ب) شکل دوم: پس از بیان مواضع فوق از موضع قدرت حضرت امام با لحنی نرم و توام با رافت ضمن بیان بی ارتباطی جنگ با مردم عراق صدام را قربانی کننده کشور و مردمش به پای صهیونیزم معرفی می‌کنند. دشمنی دیرینه اسلام با صهیونیزم، شیعی بودن اکثریت مردم عراق و جایگاه مرجعیت امام، عواملی هستند که قدرت نفوذ این بیانات را افزایش می‌دهد:

– «رگز این جنگ به ملت عراق که برادر ما هستند مربوط نیست».
– «ما می‌دانید که صدام و رفقای کافر او تابع میشل عفلق ملحد و نوکر چشم بسته صهیونیسم و امپریالیسم هستند. شما می‌دانید که جنگ بین اسلام و کفر است».(۲۳)
– «کلیف شرعی شماست که به ضدیت و کارشکنی برآیید».
ـ «از دادن مالیات و پول آب و برق خودداری کنید».
ـ «‌مثل ما انقلاب کنید».

اگر تصور کنیم جامعه‌ای را که پیام یک مرجع مذهبی را که هم اکنون به عنوان دشمن حکومتشان محسوب می‌شود (‌حاوی مضامین فوق که حکومت کشورشان را نامشروع معرفی می‌کند) در سطحی وسیع آنهم بوسیله هواپیما (داخل شدن عامل ترس) دریافت می‌کند به میزان اضطراب و تشویش اذهان مردم آن جامعه پی خواهیم برد.

۵-۲-۲- امام و ارتش عراق:
سخن گفتن با ارتش دشمن از سخن گفتن با مردم آن سخت تر است و زیرکی خاصی می‌خواهد؛ زیرا به راحتی می‌توان حساب مردم را از حکومت جدا کرد ولی ارتش که بازوی نظامی حاکمیت محسوب می‌شود را چگونه می‌توان مبرای از جنگ کرد؟ کلام باید طوری باشد که علاوه بر ایجاد ترس و وحشت در نیروهای نظامی مقابل نه تنها آنها را به تلاش بیشتر در راه اهدافشان تحریکی نکند، بلکه نسبت به دستوراتی که می‌گیرد و آرمان هایی که دنبال می‌کند بی اعتقادش نماید و حضرت امام این کار رانیز کردند. ایشان با درایت خاصی همه عراقی های عضو ارتش صدام را

از او تبرئه کردند با بیان اینکه گویا یکسری را صدام از اسرائیل آورده (در این شرایط یک عراقی عضو ارتش می‌تواند با خودش فکر کند که همپا و دوشادوش اسرائیلی‌ها به جنگ برادران دینی خود رفته) و بعد هم ضمن اعلام دوباره قدرت ایران باب توبه را باز و آغوش ایرانیان را برای آمدن آنها گشوده تصویر کردند.

– «آنهایی که از اسرائیل آورده‌اند من اطلاعی ندارم و با آنها کاری نداریم» (۲۷)
– «برداران ایرانی شما اکنون در حال آماده باش هستند ; لازم باشد مخالفین اسلام را سرکوب می‌کنند» (۲۸)
– «‌اینجا می‌گویند که وقتی خون خودمان را دادیم خدا در بهشت مقامات علّیه از اینجا بهتر می‌دهد،‌ شما برای چه؟‌» (۲۹)

– «‌تا وقت باقی است توبه کنید ; برگردید; به لشکر اسلامی; برای دنیا وآخرتتان این صلاحتان است; اگر می‌توایند بکشید اینها را; اگر نه اعراض کنید; کشور ایران خانه خود شماست ما در اینجا از شما هم پذیرایی می‌کنیم» (۳۰)

این بیانات حکیمانه بود که باعث می‌شد در خبرهای فراوان بشنویم و بخوانیم که گروه های متحد از ارتش عراق خود را تسلیم سپاه اسلام می‌کنند. آری تسلیم شدن افسران ارتش عراق به بسیجیان کم سن و سال ایرانی اسطوره نبود و ناشی از ضعف قوای آن ها هم نبود که امروزه این واقعیات را به مسخره می‌گیرند، علت همین سستی عقیده و قرار گرفتن بر سر دو گانگی ارزشی دنیا و آخرت بود.

جمع‌بندی بحث تاثیر حضرت امام بر انسجام اجتماعی:
به راستی اگر درایت این رهبری پیامبرگونه، آن روزها همراه انقلاب ما نبود آنگونه مقاومتی نیز هیچگاه شکل نمی گرفت. آنقدر این بیانات مؤثر واقع شد که آن روزها همه قشرهای اجتماعی مردم ایران حول محور جنگ منسجم شدند.

به عنوان شاخص‌های حمایت از امام و وحدت ملی حول محور جنگ می‌توان به چند پیام حمایت از امام در همان هفته اول جنگ اشاره کرد:

تلگرام حمایت علمای تبریز؛ تبریز آن سال ها به عنوان پایگاه قوی‌ترین مخالف مذهبی نظام (آیت‌الله شریعتمداری) ‌تلقی می‌شد. با تلگرام حمایت مشایخ اهل سنت که مبین اعتقاد همه افراد جامعه بود نه فقط مقلدان امام و همین طور تلگرام پیشتیبانی آیت‌الله مرعشی نجفی به عنوان مرجعی بزرگ که تاییدی بود بر مواضع مذهبی و فتاوای مقام ولایت از انسجام در جبهه‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان نسبت به هم آن قدر شنیده ایم که بیانش تکرار مکررات است؛ اما برای تبرک این کلام در آخرین بخش چند نمونه جالب را ذکر می‌نماییم:

«‌رزمنده‌ای بسیجی برای آمدن خارج از نوبت به جبهه مبلغی پول (البته به عنوان کمک به جبهه به میزان ۵۰ هزار ریال) پرداخت می‌کند در حالی که فرمانده اسیر عراقی عنوان می‌کرد برای اینکه ما را به فاو نبرند گوسفند نذر می‌کردیم». (۳۱)

«‌در عملیاتی وقتی قرار می‌شود برای باز کردن معبری در عرض میدان امتدادی نیرو پشت س

ر هم بخوابند و بقیه با تجهیزات از روی بدن آنها عبور کنند رزمنده‌ها لباس اضافه می‌پوشیدند که چاق تر نمایان شوند و پا بلندی می‌کنند تا قد بلندتر». (۳۲)

نتیجه مستقیم پیوند زدن مذهب با جنگ حضور هزاران طلبه در میدان جنگ بود که یکی از روحیه‌بخش‌ترین عوامل در جبهه محسوب می‌شود‌. کارشناسان نظامی معتقدند که «سه چهارم قوای واحدهای عملیاتی را روحیه تشکیل می‌داده و این روحیه بالا در اثر تبلیغ و ارشاد روحانیون است. از آغاز جنگ تاکنون (‌سال ۶۶ لحظه نوشتن گزارش) ‌بیش از ۷۲ هزار روحانی از سراسر ایران به جبهه‌ها اعزام شده‌اند». (۳۳)

آری اینگونه بود جنگی که با خیال ۷ روز شروع شد و با واقعیت ۸ سال به پایان رسید؛ به پایانی که به فرموده امام: «امروز خدا اینگونه خواسته و دیروز آنگونه خواسته بود».(۳۴)
چگونگی رضایت دادن رزمندگان اسلام و مردم به پذیرش قطعنامه، نگاه کاملا مثبت به ۸ سال جنگ و بی ثمر ندانستن آن در سال ۶۷ تحت رهبری های پیامبر گونه امام (ره) خود بحث مفصلی است که مجالی فراخ و مجزا می‌طلبد.

‌پاروقی‌ها:
۱ـ فرامرز رفیع‌پور، توسعه و تضاد، صفحه ۱۴۵
۲ـ کلیه اخبار و اطلاعاتی که از این پس بدون ذکر مأخذ می‌آید برگرفته از کتابچه «گزارشی کوتاه» تهیه شده در مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه می‌باشد که برای زیاد نشدن ارجاعات از ذکر آنها خودداری می‌شود. البته اخبار و اطلاعاتی که از جای دیگر گرفته شده باشد در پاروقی‌ها می‌آید.
۳ـ نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی کار گروه علوم انسانی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، ص ۳۳

۴ـ گاستن بوتول، تتبعی در ستیزه شناسی، ص ۵۹
۵ـ فرامرز رفیع‌پور، توسعه وتضاد، ص ۱۳۹
۶و۷ ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۴
۸و۹ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۱
۱۰ـ‌ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۰
۱۱و۱۲ ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۴
۱۳ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۶

۱۴ـ‌ نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی ص ۲۶ـ۳۱
۱۵ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۱۰۲
۱۶و۱۷و۱۸و۱۹ـ صحیفه نور جلد ۱۳ صفحه ۹۴
۲۰ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۱۰۰ـ۱۰۱
۲۱ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۳
۲۲ـ‌ صحیفه نور جلد ۱۳ س ۹۲
۲۳و۲۴و۲۵ ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۵

۲۶ـ‌ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۱۰۴
۲۷ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۱۰۲
۲۸ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۹۵
۲۹و۳۰ـ صحیفه نور جلد ۱۳ ص ۱۰۳
۳۱ـ تلاقی نهضت و بنیاد در دفاع مقدس ـ سید مهدی آقاپور ـ نشر جهاد دانشگاهی ص ۱۲۸ـ۱۲۹
۳۲ـ از خاطرات شفاهی دوستان
۳۳ـ‌ ویژه‌نامه اطلاعات جنگ ضمیمه روزنامه اطلاعات ۲۴ آبان ۱۳۶۶
۳۴ـ صحیفه نور جلد ۲۰ ص ۲۳۹

امام‌ خمینی‌ و هویت‌ ملی‌
دکتر یحیی‌ فوزی‌
امام‌ خمینی‌ از جمله‌ متفکرانی‌ است‌ که‌ بر هویت‌ ملی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ مفه

وم‌ مهم‌ و کلیدی‌ تأکید دارد و شناخت‌ و تبیین‌ دقیق‌ آن‌ را مهم‌ترین‌ عامل‌ شناخت‌ اهداف‌ و جهت‌گیری‌های‌ هر نوع‌ حرکت‌ اصلاحی‌ و نوسازی‌ در کشورهای‌ جهان‌ سوم‌ می‌داند. در این‌ مقاله‌ تلاش‌ شده‌ است‌ راهکارهای‌ عملی‌ احیای‌ هویت‌ در اندیشه‌ ایشان‌ تبیین‌ شود .
امام‌ خمینی‌ و هویت‌ ملی‌ در ایران‌
پیش‌ از بررسی‌ هویت‌ ملی‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌، ابتدا می‌بایست‌ روشن‌ شود که‌ آیا اصولاً امام‌ خمینی‌ «ملیت‌» را به‌ عنوان‌ یک‌ مفهوم‌ جدید و یک‌ واقعیت‌ می‌پذیرند؟ این‌ سؤال‌ از آنجا مطرح‌ است‌ که‌ بحث‌ از هویت‌ ملی‌ ،فرع‌ بر پذیرش‌ واحد ملی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ سطح‌ تحلیل‌ می‌باشد و در آن‌ صورت‌ است‌ که‌ می‌توان‌ از هویت‌ ملی‌ ،منافع‌ ملی‌ و مصالح‌ ملی‌ سخن‌ گفت‌. بر این‌ اساس‌ در ادامه‌ بحث‌ ابتدا به‌ تبیین‌ نگرش‌ امام‌ خمینی‌ به‌ ملیت‌ پرداخته‌ و سپس‌ دیدگاه‌ ایشان‌ را درباره‌ هویت‌ ملی‌ مورد بحث‌ قرار می‌دهیم‌ .
الف‌) نگرش‌ امام‌ خمینی‌ به‌ «ملت‌» به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌
بحث‌ از هویت‌ ملی‌ منوط‌ به‌ پذیرش‌ «ملت‌» به‌ عنوان‌ مجموعه‌ای‌ از افراد می‌باشد که‌ در یک‌ سرزمین‌ معین‌ و تحت‌ حاکمیت‌ سیاسی‌ خاص‌ زندگی‌ می‌کنند. در سخنان‌ امام‌ خمینی‌ واژه‌های‌ ملت‌ ،ملیت‌ ،ملی‌ ،ملی‌ گرایی‌ و; به‌ کرّات‌ به‌ چشم‌ می‌خورد .به‌ نظر می‌رسد، ایشان‌ در حالی‌ که‌ ملت‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ سطح‌ تحلیل‌ همچون‌ سطوح‌ دیگر مانند ،خانواده‌ قبیله‌ ،طایفه‌ ،و; (به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌) به‌ رسمیت‌ شناخته‌اند ، اما از ملی‌ گرایی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ایدئولوژی‌ انتقاد می‌نمایند .
در این‌ باره‌ می‌توان‌ به‌ سخنان‌ مختلف‌ ایشان‌ استناد کرد که‌ همواره‌ در برخورد با گروه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌، آنان‌ را بر اساس‌ محل‌ زندگی‌ ،قومیت‌ ،نژاد و مذهب‌ ،مخاطب‌ قرار داده‌ و واژه‌هایی‌ همچون‌ ترک‌ ، ترکمن‌ ،کرد ،عرب‌، عجم‌، تبریزی‌ ،قمی‌ ،عشایر ،بختیاری‌ ،روستایی‌ ،شهری‌ و ملت‌ ایران‌ ،ملت‌ عراق‌ و; را در موارد مختلف‌ به‌ کاربرده‌اند . ایشان‌ می‌فرمایند :
«طوایفی‌ که‌ در ایران‌ هستند مثل‌ کرد ،لر ،ترک‌ ،بلوچ‌ و امثال‌ اینها (مسلمینی‌ هستند) که‌ با دو زبان‌ صحبت‌ می‌کنند » .

همچنین‌ از نژادهای‌ مختلف‌ ،همچون‌ «دندانه‌های‌ شانه‌» یاد می‌نمایند که‌ هیچ‌ یک‌ بر دیگری‌ نفوق‌ و برتری‌ ندارند . ایشان‌ وطن‌ و زادگاه‌ را محترم‌ می‌شمارند و می‌فرمایند :
«حب‌ وطن‌ و حب‌ اهل‌ وطن‌ و حفظ‌ و حدود کشور مسأله‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ حرفی‌ نیست‌». در جای‌ دیگر می‌فرمایند:«ماهم‌ عربیت‌ را و عجمیت‌ را و ترکیت‌ را و همه‌ نژادها را پذیرا هستیم‌ » .
از سوی‌ دیگر واژگان‌ «ملت‌» و «ملت‌ ایران‌» در آثار ایشان‌ در موارد بسیاری‌ ذکر شده‌ است‌ ، و این‌ امر نشان‌ می‌دهد که‌ ایشان‌ ملت‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ و یک‌ واحد جمعی‌ در نظام‌ جدید بین‌ الملل‌ می‌پذیرند ، اما پذیرش‌ این‌ واحدهای‌ جمعی‌ به‌ معنای‌ پذیرش‌ نوعی‌ ای

دئولوژی‌ مبتنی‌ بر آنها یعنی‌ قوم‌ گرایی‌ ،نژادگرایی‌، منطقه‌گرایی‌ و ملی‌ گرایی‌ نیست‌ ؛ بلکه‌ تنها از آن‌ به‌ عنوان‌ یک‌ شناسنامه‌ و عامل‌ شناخت‌ می‌توان‌ یاد کرد. این‌ نوع‌ نگرش‌ متأثر از تفکر قرآنی‌ است‌ که‌ در آن‌ از واحدهای‌ جمعی‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ شناسایی‌ آنها ی

اد می‌شود و آمده‌ است‌:«خداوند شما را در گروه‌ها و قبایل‌ و ملت‌های‌ مختلف‌ قرار داد تا از هم‌ بازشناخته‌ شوید ».
امام‌ خمینی‌ اما در عین‌ پذیرش‌ تکثر و تعدد گروه‌های‌ اجتماعی‌، اقوام‌، قبایل‌ و عشایر همواره‌ نژاد پرستی‌، گروه‌ گرایی‌ ،قوم‌ مداری‌ و ملی‌ گرایی‌ را مورد انتقاد قرار داده‌ و آن‌ را «اساس‌ بدبختی‌» و موجب‌ تقابل‌ گروه‌های‌ مذکور می‌دانند و می‌فرمایند: «ملی‌ گرایی‌ ،ملت‌ ایران‌ را در مقابل‌ سایر ملت‌های‌ مسلمین‌ قرار می‌دهد» . ایشان‌ معتقداند بسیاری‌ از این‌ نوع‌ دسته‌بندیها ساخته‌ استعمار است‌ .امام‌ خمینی‌ گرچه‌ معتقدند که‌ تعلق‌ به‌ این‌ واحدهای‌ جمعی‌ هویت‌ ساز است‌، اما ایدئولوژی‌ مبتنی‌ بر قوم‌ مداری‌ یا نژادگرایی‌ و منطقه‌ گرایی‌ را بازی‌ کودکانه‌ و موجب‌ بسیاری‌ ا

ز مشکلات‌ جوامع‌ بشری‌ ذکر می‌کنند. ایشان‌ در مقابل‌ ،عناصر فکری‌ و فرهنگی‌ را عوامل‌ اصلی‌ هویت‌ بخشی‌ می‌دانند و بر این‌ اساس‌ از نوعی‌ واحد اجتماعی‌ مبتنی‌ بر فرهنگ‌، تحت‌ عنوان‌ «اُمّت‌» یاد می‌کنند که‌ می‌تواند پایه‌ای‌ برای‌ ایدئولوژی‌ جمعی‌ و هویت‌ بخشی‌ به‌ انسان‌ها محسوب‌ گردد و از امت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ واحد کلان‌تر یاد می‌کنند که‌ ملت‌های‌ مختلف‌ را در بر می‌گیرد و عامل‌ انسجام‌ ،وفاق‌ و وحدت‌ ملت‌ها، قبایل‌، نژادها و گروه‌های‌ اجتماعی‌ مختلف‌ می‌باشد. به‌ عبارت‌ دیگر با وجود کلیت‌ خود، فروع‌ مختلفی‌ همچون‌ ملت‌ها، اقوام‌، نژادها، طوایف‌ و گروه‌های‌ اجتماعی‌ را در بر دارد .
بر این‌ اساس‌ در یک‌ جمع‌ بندی‌ کلی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ امام‌ خمینی‌ واحدهای‌ اجتماعی‌ موجود در جوامع‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ می‌پذیرند و معتقدند که‌ هریک‌ از این‌

واحدها هویتی‌ را برای‌ انسان‌ها خلق‌ می‌کنند، اما هویت‌ اصیل‌ و با دوام‌، هویتی‌ است‌ ک

ه‌ مبتنی‌ بر مؤلفه‌های‌ فرهنگی‌ و اعتقادی‌ باشد .
ب‌) عناصر هویت‌ ملی‌ در ایران‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌
گفته‌ شد که‌ امام‌ خمینی‌ ملت‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ واحد سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ در جهان‌ معاصر به‌ رسمیت‌ می‌شناسند و آن‌ را عامل‌ شناسایی‌ جوامع‌ انسانی‌ از یک

دیگر می‌دانند. بر همین‌ اساس‌ ایشان‌ از هویت‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌ سخن‌ می‌گویند و خواستار تقویت‌ و احیای‌ آن‌ می‌گردند .
در این‌ بخش‌ از مقاله‌ عناصر و اجزای‌ هویت‌ ملی‌ در ایران‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌، بررسی‌ و وزن‌ عناصر مهم‌ آن‌ مورد ارزیابی‌ و تبیین‌ قرار می‌گیرد .
واژه‌ «هویت‌» سه‌ بار در سخنان‌ و دست‌ نوشته‌های‌ امام‌ خمینی‌ و به‌ صورت‌ واژه‌هایی‌ همچون‌ هویت‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌ و هویت‌ اسلامی‌ به‌ کار رفته‌ است‌ .اما واژگانی‌ که‌ به‌ معنای‌ هویت‌ هستند، به‌ طور گسترده‌ای‌ در سخنان‌ ایشان‌ به‌ کار رفته‌ است‌. مفاهیمی‌ همچون‌ «ما» (در مقابل‌ دیگری‌) ،«خود» ،«خودی‌»، «شرقی‌»،«ایرانی‌»،«اسلامی‌»(در مقابل‌ غربی‌) و یا «ملت‌ ایران‌»،«مردم‌ ایران‌» و «ایرانیان‌» .
در بررسی‌ سخنان‌ امام‌ درباره‌ «خود» و «ما» ـ به‌ عنوان‌ دو رکن‌ هویت‌ ملی‌ ـ می‌توان‌ به‌ شاخص‌هایی‌ که‌ از نظر ایشان‌ عناصر سازنده‌ هویت‌ ملی‌ می‌باشند ، اشاره‌ کرد. ایشان‌ در سخنان‌ خود ،بر اصطلاحاتی‌ همچون‌ «شخصیت‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌»، «انسان‌ اسلامی‌»، «آدم‌ اسلامی‌ ـ شرقی‌»،«موجود شرقی‌ ـ اسلامی‌»،«مغز شرقی‌»، «انسان‌ خودمانی‌»،«انسان‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌» و «مغز اسلامی‌ ـ انسانی‌» تأکید دارند و معتقداند که‌ باید برای‌ تحقق‌ آنها به‌ عنوان‌ «خود واقعی‌» کوشید .به‌ نظر ایشان‌ این‌ «شخصیت‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌ ـ شرقی‌ ـ انسانی‌»،گم‌ شده‌ است‌ و به‌ جای‌ آن‌، «شخصیت‌ غربی‌» ،«انسان‌ غربی‌»،«فکر غربی‌» و «مغز غربی‌» نشسته‌ است‌ .

مثلاً ایشان‌ می‌فرمایند: «به‌ جای‌ یک‌ موجود شرقی‌ اسلامی‌، یک‌ موجود غربی‌ بر ما تحمیل‌ شده‌ و خودمان‌ را گم‌ کرده‌ایم‌. به‌ جای‌ مغز شرقی‌ ،مغز غربی‌ نشسته‌ است‌; حالا طوری‌ شده‌ایم‌ که‌ دیگر خودمان‌ هم‌ نمی‌توانیم‌ خود را بفهمیم‌ ،خودمان‌ را گم‌ کرده‌ایم‌ ،به‌ جای‌ خودمان‌ یک‌ موجود غربی‌ نشسته‌ است‌» .
امام‌ با نفی‌ از خود بیگانگی‌ ،تمامی‌ تلاش‌ خود را برای‌ معرفی‌ «خود واقعی‌» به‌ کار می‌گیرند و در توصیف‌ آن‌ بر جایگزینی‌ «انسان‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌» و «انسان‌ خودمانی‌» به‌ جای‌ «انسان‌ بیگانه‌ با خود» تأکید دارند .
آنچه‌ که‌ از محتوای‌ سخنان‌ امام‌ خمینی‌ می‌توان‌ دریافت‌ ،این‌ است‌ که‌ منظور ایشان‌ از این‌ «خود» نوعی‌ «خود فرهنگی‌» است‌ که‌ مرکزیت‌ آن‌ را یک‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ ـ انسانی‌ تشکیل‌ می‌دهد .وقتی‌ ایشان‌ از شرق‌ سخن‌ می‌گویند در واقع‌ شرق‌ را منشأ فرهنگ‌ اسلامی‌ می‌دانند و معتقداند : «شرق‌ یک‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ دارد که‌ مترقی‌ترین‌ فرهنگ‌ است‌، با این‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ باید تمام‌ احتیاجاتش‌ را اصلاح‌ کند و دستش‌ را پیش‌ غرب‌ دراز نکند.»
و یا در جای‌ دیگر می‌فرمایند: «مکتب‌ بزرگ‌ اسلام‌ که‌ در شرق‌ است‌، شرق‌ او را گم‌ کرده‌ است‌ ،تا شرق‌ این‌ مکتب‌ را پیدا نکند و نفهمد که‌ مکتبش‌ چه‌ است‌ و خودش‌ چه‌ است‌ و خودش‌ هم‌ یک‌ موجودی‌ است‌ و کشورش‌ هم‌ یک‌ کشوری‌ است‌، نمی‌تواند با غرب‌ مقابله‌ کند» .
بنابراین‌ به‌ نظر می‌رسد در دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌ عنصر اصلی‌ و کلیدی‌ هویت‌ ملی‌ ایرانیان‌، فرهنگ‌ اصیل‌ اسلامی‌ است‌ که‌ فرهنگی‌ انسانی‌ ،سالم‌ و مستقل‌ است‌ و توانایی‌ ساختن‌ انسان‌هایی‌ مستقل‌ و کشوری‌ قدرتمند را دارد.
امام‌ خمینی‌ بر خلاف‌ کسانی‌ که‌ بر عناصری‌ همچون‌ نژاد، سرزمین‌، رنگ‌ و جنس‌ تأکید می‌کنند، معتقدند که‌: «اساساً فرهنگ‌ هر جامعه‌، هویت‌ و موجودیت‌ آن‌ جامعه‌ را تشکیل‌ می‌دهد .
بر این‌ پایه‌، ایشان‌ فرهنگ‌ را بالاترین‌ و والاترین‌ عنصری‌ می‌دانند که‌ در موجودیت‌ جامعه‌ دخالت‌ دارد . و با انحراف‌ فرهنگ‌، هویت‌ جامعه‌ دچار آسیب‌ جدی‌ می‌شود و با ارتزاق‌ فرهنگ‌ مخالف‌، هویت‌ جامعه‌ مستهلک‌ شده‌ و موجودیت‌ خود را از دست‌ می‌دهد .
ج‌) اهمیت‌ شناخت‌ و احیای‌ هویت‌ ملی‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌

امام‌ خمینی‌ شناخت و احیای‌ هویت‌ ملی‌ را رمز استقلال‌ و قدرت‌ کشور و مانعی‌ در راه‌ گسترش‌ سلطه‌ قدرت‌های‌ جهانی‌ می‌دانند .وی‌ همواره‌ تأکید دارند:«هیچ‌ نحو استقلالی‌ حاصل‌ نمی‌شود الا اینکه‌ ما خودمان‌ را بشناسیم‌» . در جای‌ دیگر می‌گویند : «ما تا تمام‌ حیثیت‌ خودمان‌ را نفهمیم‌، نفهمیم‌ که‌ چه‌ بودیم‌، ما در تاریخ‌ چه‌ بوده‌ و چه‌ هستیم‌، چه‌ داریم‌ ،تا اینها را نفهمیم‌ ، استقلال‌ نمی‌توانیم‌ پیدا کنیم‌» .و یا «هیچ‌ ملتی‌ نمی‌تواند استقلال‌ پیدا بکند الا اینکه‌ خودش‌، خودش‌ را بفهمد ،مادامی‌ که‌ خودشان‌ را گم‌ کردند و دیگران‌ را جای‌ خودشان‌ نشاندند استقلال‌ نمی‌توانند پیدا کنند » .
ایشان‌ رمز قدرت‌ و عظمت‌ کشور را «بازگشت‌ به‌ خویشتن‌ خویش‌ »و «خودباوری‌» می‌دانند و می‌گویند: «باید به‌ خودمان‌ اثبات‌ کنیم‌ که‌ ما هم‌ آدمیم‌ ،که‌ ما هم‌ هستیم‌ در دنیا، که‌ شرق‌ هم‌ یک‌ جایی‌ است‌، همه‌اش‌ غربی‌ نیست‌ ،شرق‌ هم‌ یک‌ جایی‌ است‌ که‌ خزائنش‌ بیشتر از همه‌ جا و متفکرینش‌ بیشتر از همه‌ جا بوده‌، طب‌ از شرق‌ رفته‌ به‌ غرب‌ ،تمدن‌ از شرق‌ رفته‌ به‌ غرب‌ ،لکن‌ تبلیغات‌ چه‌ بوده‌ است‌ که‌ ما را به‌ عقب‌ زدند ». بر این‌ اساس‌ امام‌ خمینی‌ بازگشت‌ به‌ خویش‌ و احیای‌ هویت‌ ملی‌ و تقویت‌ آن‌ را مهمترین‌ عامل‌ جهت‌ حفظ‌ قدرت‌ و استقلال‌ کشور و مانعی‌ فرا راه‌ هر گونه‌ سلطه‌ خارجی‌ تلقی‌ می‌کنند و از آنجا که‌ به‌ نظر ایشان‌ عنصر اصلی‌ هویت‌، فرهنگ‌ است‌، شناخت‌ و تقویت‌ آن‌ را مهم‌ترین‌ عامل‌ حفظ‌ موجودیت‌ کشورها در مقابل‌ جریان‌ پر قدرت‌ فرهنگی‌ غرب‌ و موج‌ ایدئولوژی‌ «غربی‌ کردن‌» می‌دانند .
د) راهکارهای‌ احیای‌ هویت‌ ملی‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌
امام‌ خمینی‌ براساس‌ گفتمان‌ «خود» و «دیگران‌» به‌ تبیین‌ ویژگی‌های‌ هویت‌ اسلامی‌ ـ ایرانی‌ می‌پردازند و راهکارهایی‌ را برای‌ احیای‌ آن‌ مطرح‌ می‌کنند. نخستین‌ و مهمترین‌ راهکار، نفی‌ خود کاذب‌ می‌باشد که‌ اولین‌ گام‌ برای‌ شناخت‌ خود واقعی‌ است‌. از دیدگاه‌ امام‌، فرهنگ‌ منحرفانه‌ای‌ از غرب‌، شرق‌ ،اسلام‌ و ایران‌ به‌ جای‌ فرهنگ‌ واقعی‌ و اصیل‌ اسلامی‌ ـ انسانی‌ ما نشسته‌ است‌ و هویت‌ کاذبی‌ را برای‌ ما به‌ وجود آورده‌ است‌ و اولین‌ گام‌ در جهت‌ هویتی‌ اصیل‌ ،روی‌ آوردن‌ به‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ ـ انسانی‌ است‌. به‌ نظر ایشان‌: «ما آن‌ چیزی‌ را که‌ داشتیم‌ کنار گذاشتیم‌، آن‌ چیزی‌ هم‌ که‌ آنها داشتند ،نتوانستیم‌ پیدا بکنیم‌ .چیزی‌ از کار درآمدیم‌ که‌ نه‌ شرقی‌ ، نه‌ غربی‌، نه‌ اسلامی‌ ،نه‌ اروپایی‌ ،نه‌ هیچی‌ ؛ بله‌ شرقی‌ هستیم‌ ، به‌ معنای‌ همان‌ شرقی‌ استعماری‌ ،غربی‌ هم‌ هستیم‌ به‌ معنای‌ همان‌ غربی‌ استعماری‌، باید از این‌ حالت‌ بیرون‌ بیاییم‌ .مادامی‌ که‌ این‌ فرض‌ را ما داریم‌، این‌ فرض‌ نمی‌گذارد یک‌ حال‌ صحتی‌ برای‌ ما پیدا شود .از این‌ مرض‌ باید بیرون‌ بیاییم‌ » .
همچنین‌ ایشان‌ ضمن‌ تأکید بر صدمه‌ ناشی‌ از این‌ فرایند به‌ عنوان‌ بزرگترین‌ آسیب‌ به‌ قدرت‌ ملی‌ می‌افزایند: «آنها کوشش‌ کردند که‌ شخصیت‌ ما را از ما بگیرند و به‌ جای‌ شخصیت‌ ایرانی‌ و اسلامی‌ یک‌ شخصیت‌ وابسته‌ اروپایی‌، شرقی‌ و غربی‌، به‌ جایش‌ بگذارند».که‌ به‌ نظر امام‌ ویژگی‌ اصلی‌ این‌ نوع‌ شخصیت‌ «ابراز ناتوانی‌ خود» و «نیازمندی‌ به‌ دیگران‌» می‌باشد .
ایشان‌ غرب‌ زدگی‌ را بعد دیگری‌ از این‌ «خود کاذب‌» می‌دانند و نفی‌ آن‌ را جهت‌ احیای‌ هویت‌ واقعی‌ ضروری‌ می‌شمارند. غرب‌ زدگی‌ از دیدگاه‌ ایشان‌ نوعی‌ خودباختگی‌ و «نوعی‌ شست‌ و شوی‌ مغزی‌ »است‌ که‌ فرد را از یاد می‌برد و یا هیچ‌ می‌انگارد و همه‌ چیز را در غرب‌ می‌بیند . به‌ نظر ایشان‌ شخص‌ غرب‌ زده‌ خودش‌ نیست‌ و نمی‌تواند ادراک‌ کند که‌ خودش‌ هم‌ فرهنگی‌ دارد و یا توانایی‌هایی‌ دارد . لذا تحول‌ انسان‌ها و دگرگونی‌ این‌ فرهنگ‌ از جمله‌ راهکارهای‌ مهم‌ دیگر، جهت‌ احیای‌ هویت‌ ملی‌ است‌ .
امام‌، آشنایی‌ با معارف‌ و تبلیغ‌ فرهنگ‌ خودی‌ و توانایی‌های‌ بومی‌ را از جمله‌ راهکارهای‌ دیگر

بر می‌شمارند. به‌ نظر ایشان‌ آگاهی‌ به‌ اینکه‌ شرق‌ خودش‌ فرهنگ‌ غنی‌ دارد، طوری‌ که‌ فرهنگ‌ او صادر می‌شده‌ است‌ و غربی‌ها از آن‌ استفاده‌ می‌کردند، می‌تواند از اهمیت‌ خاصی‌ برخوردار باشد. وی‌ در این‌ مورد به‌ معرفی‌ مشاهیر شرق‌، طب‌، فلسفه‌، دانشمندان‌ و بزرگان‌ شرق‌ تأکید دارند . و معتقداند: «یک‌ مملکت‌ اگر بخواهد مستقل‌ بشود چاره‌ای‌ ندارد جز اینکه‌ این‌ تفکر را که‌ ما باید از خارج‌ چیز وارد بکنیم‌ را از کله‌اش‌ بیرون‌ کند ». و یا:« شرق‌ باید در غرب‌ را ببندد، در غرب‌ را به‌ روی‌ خودش‌ ببندد، تا غرب‌ راه‌ به‌ این‌ جا دارد ،شما به‌ استقلال‌ خودتان‌ نمی‌رسید» . و در نهایت‌ نیز تکیه‌ بر فرهنگ‌ اسلام‌ ،مبارزه‌ با غرب‌ زدگی‌ و ساختن‌ انسانهای‌ مستقل‌ را مورد تأکید قرار

می‌دهند و می‌گویند: «بر فرهنگ‌ اسلام‌ تکیه‌ زنید و با غرب‌ زدگی‌ مبارزه‌ نمایید و روی‌ پای‌ خودتان‌ بایسید و بر روشنفکران‌ غرب‌ زده‌ و شرق‌ زده‌ بتازید و هویت‌ خود را دریابید ». تأکید ایشان‌ بر فرهنگ‌ اصیل‌ اسلامی‌ به‌ معنای‌ فرهنگ‌ عقلانی‌ انسانی‌ اسلام‌ ،راه‌ را برای‌ تصور معقول‌ و واقع‌ بینانه‌تری‌ از هویت‌ ملی‌ باز می‌کند. این‌ نوع‌ نگرش‌ به‌ هویت‌، در واقع‌ محوری‌ را به‌ وجود می‌آورد که‌ ضمن‌ طرد عناصر غیر عقلانی‌ تمدن‌های‌ دیگر، قابلیت‌ گفتگو و بهره‌مندی‌ متقابل‌ از عناصر فرهنگ‌های‌ دیگر را فراهم‌ می‌آورد .به‌ همین‌ دلیل‌ امام‌ خمینی‌ تأکید داشتند که‌: «اسلام‌ با هیچ‌ تمدنی‌ مخالف‌ نیست‌; همه‌ مظاهر تمدن‌ را انبیاء قبول‌ دارند; ما مخالف‌ با ترقیات‌ نیستیم‌; ».
تأکید ایشان‌ بر محور بودن‌ فرهنگ‌ انسان‌ گرا و عقل‌ گرا به‌ عنوان‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌ ،وجه‌ دیگر تفکر امام‌ محسوب‌ می‌شود که‌ در نتیجه‌ آن‌ امام‌ را از غرب‌ زدگی‌ و غرب‌ ستیزی‌ دور کرده‌ و به‌ متفکری‌ نقاد و گزینشگر در ارتباط‌ با غرب‌ و تمدن‌های‌ دیگر تبدیل‌ می‌کند

دغدغه های حکومت دینی

________________________________________

بخش دوم : حکومت دینی
قلمرو حکومت دینی از دیدگاه امام خمینی قدس سره [۱]
چکیده مقاله
مسئله قلمرو اختیارات حکومت دینی یکی از چهار مسئله اصلی «نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیه » می باشد. قلمروهایی که همه فقیهان به عنوان حداقل محدوده نفوذ فقیهان به رسمیت شناخته اند عبارت است از افتا، قضاوت و تصدی امور حسبیه . فقیهان شیعه متفق القولند که در قلمروهای ذیل فقیهان فاقد ولایت هستند: جعل حکم شرعی اولی و ثانوی ، خروج از دائره شریعت و ارتکاب معصیت و حرام ، ولایت استقلالی ، سپهر زندگی خصوصی مردم ، مصلحتهای شخصی افراد بر فرض احراز، اندیشه ، اعتقادات ، سلیقه ها و تمایلات افراد مادامی که به یک فعل

اجتماعی و عمومی تبدیل نشده باشد.
برمبنای مشروعیت الهی بلاواسطه ، در مسئله قلمرو ولایت فقیه ، قبل از ولایت مطلقه اقوال فقها به سه دسته تقسیم می شود:
دسته اول : پاسخهای ابتدایی به این مسئله بدون عنایت به ظرائف بعدی ، حوزه ای گسترده و کلی را معرفی می کند که شامل حیات عمومی و سپهر زندگی خصوصی ، مصالح اجتماعی و شخصی می شود، یعنی اطلاق و عمومی که فقیهان بعدی به آن ملتزم نشده اند.
دسته دوم : گروهی از فقها اگرچه عنصر امور عمومی و آنچه هر قومی به رئیس خود مراجعه می کند را به عنوان میزان قلمرو ولایت مطرح کرده اند، اما اولا: ولایت استقلالیه را مختص معصوم دانسته ثانیا: تصریح کرده اند در اثبات مشروعیت دخالت در امور عامه می باید به دلیلی غیر از ادله اثبات ولایت فقیه تمسک کرد. درنتیجه عملا ولایت فقیه محصور در امور حسبیه می شود.
دسته سوم :جمعی از فقها اولا حوزه ولایت را محدود به مصالح عمومی جامعه ، امور سلطانی و مسائل سیاسی دانسته ثانیا معتقد شده اند که در موارد مشکوک در قلمرو ولایت فقیه می توان به ادله عام لفظی اثبات ولایت فقیه تمسک کرد. حاصل این قول ، ولایت عامه فقیه می باشد. چاره اندیشی های امام خمینی (ره ) برای حل مشکلات حکومتی بر مبنای فقه شیعه با گذر از دو مرحله به ابتکار ولایت مطلقه انجامیده است :مرحله اول : دوران کوتاهی که کوشش می شود با احکام اولی مالوف فقهی جامعه اداره شود. مرحله دوم : بکارگیری عنصر ضرورت و احکام ثانوی در اداره جامعه .مرحله سوم : با بکارگیری عنصر مصلحت و احکام حکومتی به عنوان حکم اولی شرعی آغاز شده ، مصلحت نظام بر احکام فرعی دیگر مقدم اعلام می شود.
ارکان پنجگانه ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه حضرت امام خمینی قدس سره عبارتند از:
۱ . ولایت مقید به امور عمومی ، مسائل سیاسی ، قلمرو سلطانی و مرتبط با امر خطیر حکومت در جامعه می باشد.
۲ . ولایت مقید به مصلحت جامعه اسلامی می باشد.

۳ . قلمرو ولایت مقید به امور حسبیه مصطلح نمی باشد.
۴ . قلمرو ولایت مقید به احکام اولی و ثانوی شرعی نمی باشد. برای اداره جامعه ، فقیه اختیاراتی در حد اختیارات سلطانی پیامبر(ص ) و امام (ع) دارد. ولی فقیه فراتر از حیطه احکام اولی و ثانوی شرعی می تواند براساس مصلحت نظام حکم وضع نماید.
۵ . ولایت مقید به قوانین بشری از جمله قانون اساسی نیست . قلمرو ولایت از جانب شارع مقدس تعیین می شود و مردم در ترسیم محدوده آن دخیل نیستند. از آنجا که قانون اساسی مشروعیتش را از تنفیذ ولی فقیه کسب می کند، چنین قانونی نمی تواند ولایت مطلقه فقیه

را مقید و محدود نماید.

مقدمه
۱ در حوزه «سیاست » معاصر، امام خمینی (ره ) نامی شاخص است .[۲] امتیاز ایشان از دو جنبه می باشد:
اول : جنبه نظری یعنی ابتکار ولایت مطلقه .
دوم : جنبه عملی یعنی توفیق در اقامه حکومت اسلامی . پژوهش در هر دو جنبه به باروری اندیشه سیاسی اسلام معاصر می انجامد.
در بحث از آرا سیاسی امام خمینی (ره ) دو نکته می تواند مانع باشد:
یکی محبت و عاطفه باحث نسبت به ایشان که بحث علمی و تحلیل انتقادی را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
دیگری : کوشیده شود که آرا ایشان به گونه ای که در نظر باحث صحیح است تبیین شود و از اندیشه سیاسی ایشان رهنمود و راهکاری برای امروز استخراج شود.
واضح است که طبیعت این دو مقام متفاوت است .نگارنده با توجه به دو نکته یادشده می کوشد علی رغم احترام فراوان به شخصیت امام ، در یک بحث علمی تنها در مقام کشف آرا ایشان در زمینه قلمرو حکومت دینی برآید.
۲ . از قلمرو حکومت دینی دو مفهوم می توان اراده کرد:
اول : قلمرو جغرافیایی . مرزهای حکومت اسلامی تا کجاست دارالاسلام به کجا محدود می شود آیا مرزهای حکومت اسلامی مرزهای جغرافیایی است یا باورهای اعتقادی
دوم : قلمرو اختیارات حکومت دینی . حکومت دینی در چه حوزه هایی صاحب اختیار است و حق دخالت دارد هردو مراد از قلمرو حکومت دینی شایسته بحث است . این مقاله عهده دار تبیین مراد دوم می باشد، یعنی قلمرو اختیارات حکومت دینی .
۳ . مسئله قلمرو حکومت دینی یکی از چهار مسئله اصلی حکومت دینی از دیدگاه امام خمینی (ره ) است و بدون ارتباط به سه مسئله دیگر تمامی ابعاد آن به درستی درک نمی شود. آن چهار مسئله عبارتند از:
اول : شارع چه نوع حکومتی به حاکم الهی تفویض کرده است حکومت الهی چگونه حکومت است حاکم الهی با مردم چه رابطه ای دارد
دوم : شارع در چه محدوده ای به حاکم الهی اختیار داده است قلمرو حکومت حاکم الهی تا کجاست
سوم : شارع به چه نحوی حاکم الهی را به حکومت رسانیده است حاکم الهی با شارع چه رابطه ای دارد
چهارم : شارع چه کسانی را بر مردم حاکم کرده است حاکم الهی چه شرایطی دارد مسئله قلمرو حکومت دینی در واقع پاسخ به سوال دوم می باشد. این سوالات برمبنای مشروعیت الهی بلاواسطه شکل گرفته اند.

پاسخ امام خمینی (ره ) به این چهار سوال نظریه «ولایت انتصابی مطلقه فقیه » را بدست می دهد.[۳]
۴ . هریک از مسائل اصلی چهارگانه حکومت دینی از سه زاویه قابل بحث و بررسی است :
اول : از حیث مبادی تصوری . مراد از مبادی تصوری یک نظریه مفاهیمی است که در آن نظریه نقش اساسی بازی می کنند و تلقی صحیح آن نظریه در گرو فهم درست آنهاست .
دوم : از حیث مبانی تصدیقی . مراد از مبانی تصدیقی ادله و براهینی است که بر صحت یک نظریه
اقامه می شود. قوام یک نظریه به قوت استدلالهای آن می باشد.
سوم : از حیث پیامدها و لوازم . مراد از پیامدها و لوازم ، تحلیل انتقادی هر نظریه بویژه در مقایسه با دیگر نظریه ها، ذکر نقاط مثبت و برکات و بیان نقاط منفی و آفات هر نظریه می باشد. این مق

اله تنها عهده دار بحث اول است یعنی مبادی تصوری قلمرو حکومت دینی از دیدگاه امام خمینی (ره ) .با توجه به این که شیوه بحث حضرت امام در بحث یادشده شیوه فقهی بوده است ، واضح است که نگارنده نیز با همین شیوه فقهی بحث را مطرح کرده است . از زاویه حقوقی و سیاسی نیز می توان به این مسئله پرداخت . بحث از پیامدها و لوازم این نظریه موضوع مقاله دیگری است .با توجه به حساسیت موضوع امیدوارم که این بحث در ارتقای اندیشه سیاسی اسلام معاصر و تبیین اندیشه سیاسی امام خمینی (ره ) مفید باشد. نگارنده پیشاپیش از پیشنهادات و انتقادات صاحب نظران استقبال می کند.
۶ . مسئله محدوده ولایت و قلمرو اختیارات «حکومت ولایی » از جمله مسائل مهم و مورد بحث فقیهان شیعه بوده و هست . اقوال فقیهان در این مسئله در بدو نظر بسیار مختلف و متفاوت به نظر می رسد. در بسیاری از متون فقهی محل نزاع تنقیح نشده است . برخی از فقیهان در مقام نفی محدوده ای از ولایت برآمده اند که هیچ فقیهی قائل به ولایت در چنین محدوده ای نشده است . برای رهایی از این پراکندگی و رفع ابهام موجود در محدوده ولایت ، نخست به قلمروهایی که همه فقیهان در آن اتفاق نظر دارند می پردازیم سپس قلمروهایی که به اتفاق همه فقیهان از ولایت فقیه بیرون است را ذکر می کنیم . آن گاه به ترسیم محدوده ای خواهیم پرداخت که می تواند محل نزاع محدوده ولایت نامیده شود و نفی و اثبات فقیهان در آن وارد می شود.در سومین

قسمت بحث مراد فقیهان شیعه از دو اصطلاح ولایت عامه و ولایت مطلقه را تبیین می نمائیم .در قسمت چهارم نظر امام خمینی (ره ) را درباره این دو اصطلاح ارائه می کنیم . قسمت پنجم عهده دار اطلاق ولایت نسبت به احکام اولیه و ثانویه و اختیار صدور احکام حکومتی می باشد. آخرین قسمت بحث به اطلاق ولایت نسبت به قوانین بشری ازجمله قانون اساسی اختصاص خواهد داشت .

۷ ( موارد اتفاقی فقیهان در قلمرو ولایت فقیه قلمروهایی که همه فقیهان به عنوان حداقل محدوده نفوذ فقیهان به رسمیت شناخته اند عبارتند از:
۱- افتا، یعنی استنباط احکام شرعیه فرعیه و استخراج حجتهای شرعی از ادله تفصیلی . افتا نوعی اخبار از احکام شرعی است . احکام مفتی یا مجتهد یا فقیه یا مستنبط در این مقام احکام ارشادی می باشد، یعنی فقیهان ، عوام را به احکام الهی ارشاد می نمایند. خود فقیه در آن موضوعیت ندارد، طریقت دارد. افتا منصب نیست تا کسی را به آن نصب یا از آن عزل نمایند، هر مسلمانی که شرایط آن از جمله فقاهت و عدالت را واجد شود، صلاحیت افتا دارد. از افتا نمی توان به ولایت اصطلاحی تعبیر کرد.

۲- قضاوت ، یعنی رفع خصومتهای بین مسلمانان با تکیه بر احکام شرع اعم از این که نزاع ناشی از جهل به واقع یا ناشی از نپذیرفتن حق باشد. شرط قضاوت فقاهت و اجتهاد است . درباره قضاوت دو قول است اکثریت فقیهان آن را یک منصب می دانند اما برخی از فقیهان ادله لفظیه را برای اثبات نصب در آن باور ندارند، اما فقیهان را قدر متیقن افراد مجاز به قضاوت معرفی می کنند. تعبیر به لایت نیز در این باره خلاف اصطلاح ماست .
۳- امور حسبیه ، اموری است که شارع در هیچ شرایطی راضی به ترک آنها نیست ، وظیفه هر فرد نیز به حساب نمی آید تا از واجبات کفائیه محسوب گردد. فرد معینی نیز از سوی شارع برای تصدی آن تعیین نشده است . از جمله مثالهای مورد اتفاق امور حسبیه ، سرپرستی افراد بی سرپرست و تصدی اوقاف عامه می باشد. در انجام امور حسبیه بین فقیهان دو نظر است : یکی ولایت ، و دیگری جواز تصرف از باب قدر متیقن .فقیهان شیعه متفق القولند که در قلمروهای ذیل فقیهان فاقد ولایت هستند و به هیچ نحوی حق دخالت و تصرف در آنها را ندارند، به عبارت دیگر، امور ذیل از ولایت فقیهان بیرون است :
اول : جعل حکم شرعی اولی و ثانوی . تشریع حکم الهی تنها در ید شارع است ، فقیه قطعا شارع نیست ، و حق تشریع ندارد او تنها مخبر از تشریعهای الهی است
.دوم : خروج از دایره شریعت و ارتکاب معصیت و حرام . فقیه همانند دیگر مردم موظف است در حیات فردی و اجتماعی خود دقیقا به اوامر و نواهی شریعت گردن نهد. اراده او نه باعث حلیت و نه سبب حرمت می گردد. او تنها از راههای مجاز شرعی مالک می شود یا فک مالکیت می کند. او تنها از طریق معتبر شرعی می تواند همسر بگزیند یا ترک همسر گوید. هر آن چه بر همگان واجب یا حرام است بر فقیه نیز واجب یا حرام می باشد.
سوم : فقیه به عنوان فقاهتش در هیچ امری از امور ولایت استقلالی ندارد، به این معنا که صرف اراده او سبب جواز تصرف گردد. هر انسانی بر مال خود چنین حق تصرفی دارد. تصرف انسان در املاک خود نه منوط به مصلحت است نه متوقف بر نفی مفسده و ضرر. او بر اموال خود مسلط است .این گونه نیست که فقیه در جان و مال و ناموس افراد جامعه چنین ولایت و تصرفی داشت

ه باشد، در حدی که هرگونه اراده کند، یا به هرچه امر و نهی کند نافذ باشد. احدی از فقیهان شیعه چنین ولایتی را برای فقیهی به رسمیت نشناخته اند. بنابراین این گونه نیست که مطلق اوامر و نواهی فقیهان حتی اوامر و نواهی اقتراحی ایشان لازم الاتباع باشد.
چهارم : سپهر زندگی خصوصی مردم ، امور خصوصی مردم مادامی که به لحاظ عقلایی ارتباطی با حیات اجتماعی و مصالح جامعه ندارد، از تحت ولایت فقیه بیرون است . فرد در حیات خصوصی خود (همانند دیگر عرصه های حیات ) در مقابل خداوند مسوول است اما احدی حق ندارد او را در حیات خصوصی مواخذه کند، رویه خاصی را به او تحمیل کند یا از رویه ای بازدارد. فقیهان بر این باورند که حیطه زندگی خصوصی مردم (به شرطی که مرتبط با امور عمومی و مصالح جامعه نباشد) از قلمرو ولایت فقیه بیرون است . ولی فقیه حق ندارد خانه مرا بدون اذن و اجازه من بفروشد مادامی که مصلحت اجتماعی در آن نباشد، همسر شرعی قانونی مرا بدون نظر من طلاق دهد ماد

امی که مصلحت جامعه در آن نباشد. [۴]
پنجم : مصلحتهای شخصی افراد بر فرض احراز به ولی فقیه اجازه تصرف در شوون ایشان را نمی دهد. فرض می کنیم خرید خانه ای در فلان محله قطعا به مصلحت خریدار نیست یا ازدواج با دختری قطعا به صلاح داماد می باشد (بدون این که هیچ ارتباطی به مصالح جامعه و امور عمومی داشته باشد) ولی فقیه مجاز نیست بیع را فسخ نماید یا آن دو را بدون نظر ایشان به زوجیت یکدیگر درآورد. مصالح شخصی جزیی از قلمرو ولایت فقیه بیرون است .ششم : اندیشه ، اعتقادات ، سلیقه ها و تمایلات افراد از سیطره ولایت فقیه بیرون است . مسلمانان هرگونه بیندیشند، درست یا غلط، به هرکس یا هرچه تمایل داشته باشند، مادامی که به یک فعل اجتماعی و عمومی تبدیل نشده است ، احدی حق دخالت در آن را ندارد. هر انسانی در مقابل فکر و احساس و علاقه نادرست خود در مقابل خدای خویش مسوول است هرچند خداوند رحمان فکر ناصواب را عقاب نمی کند، اما به فکر صواب جدای از عمل صالح ثواب تفضل می کند.
۲ اقوال سه گانه در قلمرو ولایت فقیه
الف ) اقوالی که نخستین جوابهای فقیهان را به سوال محدوده ولایت دربرمی گیرد. پاسخهایی بسیار کلی و بدون عنایت به سوالهای ریز و دقیقی که به دنبال سوال اصلی مطرح شده است . ظاهر این اقوال قلمرو ولایت فقیهان را حوزه ای گسترده و کلی معرفی می کند که هم شامل حیات عمومی و هم سپهر زندگی خصوصی می شود، هم مصالح اجتماعی و هم مصالح شخصی را دربرمی گیرد. در این اقوال از سیاست و امور عامه و مسائل سلطانی به عنوان میزان قلمرو ولایت عین و اثری نیست .چه بسا منظور این فقیهان همان محدوده ای باشد، که فقیهان دو دسته دیگر آنها را اثبات نموده اند، اما هرچه هست در این اقوال اطلاق و عمومی هست که فقیهان بعدی به آن ملتزم نشده اند. بسیار بعید می دانیم که خود گویندگان این اقوال چنین گستره ای را اراده کرده باشند. اینجاست که انسان ایمان پیدا می کند عمل بیرونی و تجربه خارجی در مسائل فقهی به چه میزان در تصحیح بینش و نظر فقیه می تواند موثر باشد.

محقق کرکی معتقد است هرآنچه در آن نیابت دخالت دارد، ولایت رواست ، یعنی استنابه بر وجه کلی [۵] به نظر محقق نراقی در هر آنچه پیامبر و امام ولایت دارند مگر آنچه دلیل خارج کرده است فقیهان ولایت دارند.[۶] حوزه دوم ولایت فقیه به نظر نراقی همان حوزه امور حسبیه است . میر عبدالفتاح حسینی مراغی معتقد است فقیه عادل در هر آنچه از جانب شرع ولی خاصی برای آن تعیین نشده است ولایت دارد.[۷] به نظر فاضل دربندی هرآنچه در آن مصلحت (چه مخفی و چه ظاهر) باشد، تحت ولایت فقیه است .[۸] مرحوم صاحب جواهر در یکی از اقوالش فرموده است :هرآنچه شرع در آن مدخلیتی دارد چه به لحاظ حکمی ، چه به لحاظ موضوعی تحت ولایت فقیه است .[۹] و بالاخره فقیه معاصر آیت الله سید عبدالاعلی سبزواری نوشته است هرآنچه اسلام حدوثا یا بقا در آن دخیل است و مرتبط با مسلمانان می باشد نوعا یا شخصا، به عنوان دعوت به اسلام و بیان و انفاذ احکام و عقوبت بر ترک آن ، و تنظیم امور شهرها و گسترش آنچه صلاح بند

گان خدا در شوون اجتماعی و فردی می باشد حوزه ولایت تدبیری پیامبر(ص ) و امام علی (ع) است که عینا به فقیه جامع الشرایط منتقل می شود.[۱۰]
اگر توجیه و تاویل یادشده در سطور گذشته درباره این اقوال را نپذیریم و این اقوال را در اطلاق و گستره وسیعشان باور کنیم می باید آن را ولایت مطلقه به معنای واقعی کلمه و در حد ولایت پیامبر(ص ) و امام (ع) (به جز اختصاصات ایشان ) دانست.
.ب ) اقوالی است که عنصر «امور عمومی » و «آنچه هر قومی به رئیس خود مراجعه می کند»

را به عنوان میزان قلمرو ولایت مطرح کرده اند. فقیهان این دسته
اولا: ولایت استقلالیه به آن معنی که هرگاه ولی اراده کند تصرف در اموال و انفس مردم برایش جایز باشد را منحصر به معصوم (ع) دانسته و آن را به شدت در حق فقیهان رد کرده اند. ثانیا: ولایت فقیه را در امور عامه که هر قومی به رییس خود مراجعه می کند ثابت دانسته اند. هرچند ولایت فقیه در امور حسبیه که لزوما وظیفه حکومتها نیست را نیز پذیرفته اند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.