تحقیق در مورد درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
تحقیق در مورد درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران دارای ۴۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران :
درسهایى آموزنده از مبارزات پیامبر و یاران
روحیه معنوى
کسى که دو نبرد بدر و أحد را با ژرفنگرى مورد دقت و بررسى قرار دهد، بالا بودن روحیه معنوى مؤمنان را ملاحظه خواهد کرد. این روحیه یکى از اسبابى بود که به پیروزى آنان انجامید و در دشوارترین شرایط جنگى توانستند از خود پایدارى نشان دهند.
سران و فرماندهان نظامى دنیا به ارزش و اهمیت جنبههاى معنوى روح اعتراف کردهاند. «ناپلئون» مىگوید: نسبت قدرت معنوى در میدان کارزار نسبت به توان جسمى و مادى، نسبت سه به یک [یعنى سه برابر] است.
«مونتگمرى» در جنگ جهانى دوم، بر اهمیت روحیه معنوى و تأثیر آن دردستیابى به پیروزى تأکید مىکند. این فرمانده نظامى جز با هوشمندى کامل و تجربه جنگى و فرماندهى نیروها به این نتیجه دست نیافته است.
تحقیقات جنگ و نبردهاى امروزى ثابت کرده که رزمنده شایسته و موفق کسى است که از هر دو روحیه معنوى و قدرت مادى برخوردار باشد. روحیه معنوى از ایمان انسان سرچشمه مىگیرد و رزمنده آگاهى دارد براى چه هدفى مىجنگد و در کنار اعتمادى که به نفس خویشتن و به فرماندهى و توان و کاردانى او دارد مبارزه مىکند. خداى متعال پس از جنگ بدر آیاتى نازل فرمود و در آن جایگاه روحیه معنوى و ضرورت آن را در نبردها، روشن ساخت:
یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الأَدْبارَ * وَمَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْواهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ؛(۱)
اى اهل ایمان، اگر با پیشروى و تهاجم کافران روبهرو گشتید، پشت به دشمن نکنید. هر که در روز جنگ بدانها پشت کرد و به کنارى رفت و یا به گروهى ملحق شد، در حقیقت به خشم و غضب الهى روى آورده و جایگاهش دوزخ است که بدترین منزلگاه است.
این آیه شریفه رزمندگان را از گریختن از میدان جنگ برحذر داشته و به پایدارى و استقامت در برابر دشمن دعوت مىکند. کسى که از میدان کارزار فرار مىکند، در وعده پیروزى الهى به مؤمنین دچار شک و تردید مىشود، همان گونه که اگر در قدرت آفریدگار جهان شک و تردید به وجود آید، از هرگونه قدرت دشمن، ترس و بیم به دل راه مىیابد و از این ناحیه آن را مىتوان نوعى شرک دانست; از طرفى دلهره و ناکامى در صفوف رزمندگان ایجاد مىکند و در برابر دشمن روحیه خود را ازدست داده و سبب کشته شدن مسلمانان مىگردد.
مؤمن باید دلى چون کوه، راسخ و پا برجا داشته و هیچ قدرتى در زمین نتواند او را به شکست وا دارد، چه این که او ارتباط با خدا دارد و مرگ هر کسى به دست خداوند است، بنابراین نمىسزد که مؤمن از بیم مرگ از صحنه نبرد فرار کند. از جمله آیاتى که در این زمینه نازل گشته، این آیات است:
یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَاذکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرِینَ * وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَرِئاءَ النّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ؛(۲)
اى اهل ایمان، اگر با گروهى از دشمنان برخوردید ثابت قدم بمانید وخدا را بسیار یاد کنید، شاید به رستگارى دست یابید و از خدا و رسول او فرمان ببرید و با یکدیگر مناقشه و کشمکش نکنید که شکست خورده و قدرت خویش را از دست مىدهید و صبر و شکیبایى پیشه کنید، به راستى که خداوند با صبر پیشگان است و مانند کسانى که براى خوشگذرانى و تظاهر، از شهر و دیار خود بیرون رفتند نباشید و مردم را از پیمودن راه خدا باز مىدارند و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد.
خداى سبحان عوامل پیروزى حقیقى را، که از قدرت معنوى سر چشمه مىگیرد، این گونه بیان مىفرماید: پایدارى و استقامت هنگام رویارویى با دشمن، فرار نکردن از برابر دشمن، ارتباط با ذات بارى تعالى که اساس هر قدرت و توان در وجود انسان است، اطاعت از خدا و رسول او به وسیله پرهیز از گناه و انجام وظایف و دورى از نزاع و کشمکش و نفاق و جدایى که انسان را به ورطه شکست مىکشاند، صبر و شکیبایى بر دشوارىهاى میدان کارزار، آمادگى شرکت در جنگ بىآنکه مغرور به قدرت خویش گشته و یا به آن فخر و مباهات نماید، و تنها در راه خدا مبارزه کند، نه براى کسب شهرت و خودنمایى، خداوند براى ابراز اهمیت صبر و شکیبایى در دستیابى به پیروزى مىفرماید:
فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِئَهٌ صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِئَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرِینَ؛(۳)
اگر صد نفر از شما صبر و پایدارى کنند بر دویست نفر و اگر هزار نفر شکیبایى به خرج دهند، به اذن خدا بر دو هزار نفر پیروز خواهند شد و خداوند با صبر پیشگان است.
در پایان یکى ازعناصر مهمى را که در تقویت روحیه معنوى نقش بهسزایى دارد یادآور مىشویم و آن عبارت از اعتقاد و باور مؤمن به این است که افرادى که در راه خدا کشته مىشوند نمىمیرند، بلکه در پیشگاه خداوند زندهاند و خداى متعال براى آنان پاداشى بس بزرگ مهیا فرموده است (قبلاً در ماجراى جنگ احد بدان اشاره کردیم).
پیروزى الهى
آنگاه که قدرت معنوى فزونى یافت و از ایمان به خدا و خالى بودن از هر گونه طمعورزى به غنایم مادى، سرچشمه گرفت، پیروزى از ناحیه خداوند تحقق خواهد یافت. این قضیه را در روشنترین شکل آن در ماجراى جنگ بدر ملاحظه مىکنیم، تعداد مسلمانان در جنگ بدر اندک بود و تجهیزات جنگى کمى داشتند، ولى دشمنانشان زیاد و داراى تجهیزات فراوان بودند، امّا در این نبرد مسلمانان به فرمان پیامبر خویش و براى جانفشانى در راه دفاع از عقیده و آرمان خود، نبرد نمودند. خداوند آنان را در قرآن به «اذلَّه؛ خوارشدگان» توصیف فرموده است. و انسان جز در حالت گرفتارى و ناتوانى ذاتى، احساس خوارى و ذلت نمىکند. خداى سبحان فرمود: «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأنْتُمْ أَذِلَّهٌ».
از اینجا بود که مسلمانان در روز جنگ بدر انتظار پیروزى نداشتند، مگر آنگاه که از طریق معجزه برایشان پیروزى به ارمغان آمد واین گفته خداى سبحان براین معنا دلالت دارد: «إِذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ المَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ»(۴).
از جمله آن موارد این بود که آنان با پیروزى بزرگى بر دشمن دست یافتند و براین باور بودند که این پیروزى عنایتى است از ناحیه خداوند و آنها تنها با قدرت و توان خود بدان دست نیافتهاند: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَما رَمَیْتَ إِذ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى».(۵)
وقتى قضیه این چنین است، پیروزى جز از ناحیه خداوند میسر نیست، همانگونه که خداى سبحان فرمود: «وَمَا النّصْرُ إلّا مِنْ عِنْدِ اللّهِ» و خداوند پیروزى و نصرت خویش را جز براى کسانى که نیّت خود را تنها براى او خالص گردانده باشند، ارزانى نمىدارد و در جنگ أحد مسلمانان، نبرد را به فرمان خدا و رسول او آغاز نمودند و علایم و نشانههاى نصر وپیروزى برایشان هویدا گشت و آنگاه که از فرمان رسولخدا(ص) سرپیچى کردند و اهتمام آنها به جنگ، به جز عدّهاى اندک و انگشت شمار، دستیابى به غنایم گردید، بدین ترتیب پس از پیروزى طعم تلخ شکست را چشیدند.
پیروزى پیامبر، دلیل صدق نبوت
زمانى که مسلمانان براى دستیابى به کاروان بازرگانى قریش در روز بدر، آهنگ بیرون رفتن از شهر نمودند، آمادگى چندانى براى نبرد نداشتند، چرا که آنان قرار بود با گروهى از نگهبانان کاروان بجنگند و براى این کار کافى بود که با اسلحه سبک به آنان حملهور شده و بر کاروان غلبه یابند، ولى در آویختن با سپاهى انبوه طبعاً نیاز به نیروى انسانى فراوان و تجهیزات کامل جنگى داشت.
پیامبر اسلام(ص) بنا به وعده پیروزى که خداوند بدو داده بود، دستور داد تا مسلمانان با سپاه قریش که آن را براى حمایت از کاروان اعزام کرده بودند وارد نبرد شوند. خداى متعال فرمود: «وَإِذ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدى الطّائِفَتَیْنِ أَنَّهإ؛ههُ لَکُمْ». و آنگاه که یکى از دو طایفه، یعنى (کاروان بازرگانى) پراکنده شد، ناگزیر وعده الهى در دیگر طایفه و گروه که همان (سپاه قریش) بود، تحقق مىیافت، از این رو رسول اکرم(ص) یاران خود را براى مبارزه با سپاه قریش دعوت نمود و این فرا خوانى از ناحیه برخى از یاران او با اندک تردیدى روبهرو شد و در نهایت با ارشاد پیامبر، دستور آن حضرت عملى گشت.
اگر رسول خدا(ص) اعتماد کامل بر صدق وحى الهى نمىداشت، سپاه خویش را در چنین نبردى که به دلایل ذیل، احتمال پیروزى در آن به چشم نمىخورد گرفتار نمىساخت:
نخست، برترى تعداد نیروى انسانى مشرکین که سه برابر مسلمانان بودند و این برترى و تفوق در عرف جنگاوران برترى فوق العادهاى به شمار مىآید، بهویژه در آن زمان که نبرد بهوسیله تیرو کمان و شمشیر و نیزه بوده تعداد نفرات مسلمانان در آن نبرد ۳۱۵ و تعداد نیروى مشرکان ۹۵۰ جنگجو بوده است.
دوم، برترى تجهیزات و سازو برگ نظامى و سلاح دشمن بود که از عوامل پیروزى در جنگها به شمار مىآید؛ مشرکین داراى ۲۰۰ مرکب سوارى و مسلمانان تنها از دو مرکب برخوردار بودند، ولى با این همه، روحیه مسلمانان فوق العاده بالا بود.
فرمانده چیره دست و ماهرى که سپاه خود را به جنگ مىفرستد و یقین به پیروزى دارد و سخنى چون سخن پیامبر قبل از جنگ بدر مىگوید که فرمود: «مژده پیروزى به شما مىدهم، گویى قتلگاه این قوم (مشرکان) را با چشم خود مىبینم» و سپس گفتهاش عملى مىشود و مسلمانان به پیروزى بزرگى بر قریش دست مىیابند، بنابراین علت و انگیزه چنین چیزى را تنها در حقّانیت رسول خدا(ص) مىتوان یافت که خداوند با نصرو پیروزى خویش، آن حضرت را مورد حمایت و تأیید قرار داد.
ارزش فداکارى
قبل از صلح حدیبیه، تصویرى از بهترین شکل جانفشانى مسلمانان به چشم مىخورد. رسول خدا(ص) و مؤمنین به گونهاى مسالمت آمیز آهنگ زیارت مسجدالحرام نمودند، ولى قریش از زیارت آنان جلوگیرى به عمل آوردند. پیامبر(ص) عثمان بنعفان را به عنوان نماینده از سوى خویش نزد قریش اعزام فرمود، ولى قریش وى را باز داشت کردند و میان مسلمانان شایع گشت که او کشته شده است، لذا پیامبر اسلام(ص) تصمیم گرفت متجاوزان را گوشمالى دهد.
مسلمانان تا چه اندازه نداى پیامبر خود را لبیک گفتند. آنها با رسول خدا(ص) عهد و پیمان بستند که تا پاى جان بایستند، و از برابر دشمن نگریزند، هر چند به کشته شدن همه آنها تمام شود. چه بزرگ و پر ارج است ایمانى که زندگى و مرگ برایش مساوى است! مسلمانان صدر اسلام با قدرت ایمان خویش مبارزه کرده و هیچ قدرتى در روى زمین توان ایستادگى در برابر آنها را نداشت. همه سرزمینها را گشوده و یکى پس از دیگرى بر آنها چیره گشتند، اگر چنین ایمانى در دل مسلمانان امروز وجود داشت، ضعف و ناکامى گریبانگیر آنها نمىگشت، قدرت و توان ملتها به تعداد جمعیت آنها نیست، بلکه به ایمان و عقیده و آرمان و جانفشانىهاى آنان بستگى دارد. بهترین الگو بر این معنا، مسلمانان صدر اسلام، و در عصر حاضر، ملت ویتنامند.(۶)
امروزه چقدر جهان عرب نیازمند چنین ایمانى است. آیا این آمادگى را دارند که براى باز گرداندن سرزمینهاى خود، با رهبران مخلص خویش پیمان مرگ ببندند و اهانتهایى را که به آنها روا داشته شده، به دشمن برگردانند و یا این که همان سخن را مىگویند که اعراب به رسول خدا(ص) گفتند: «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَأَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا؟»
ولخرجى و اسراف در ساختن آسمان خراشها و کاخهاى مجلّل و تلاش بىوقفه براى دستیابى به اموال و تجمّلات زندگى و تفرقه و پراکندگى و کشمکش بر سر دنیا براى دست یازیدن به مال و ثروت و رسیدن به قدرت و جاه و مقام، همه این موارد، آنها را از تلاش ومبارزه براى بازپسگیرى سرزمینهاى از دست رفته خود و صَرف دارایى خود در این راه مشغول ساخته است.
زندگى حضرت، گواه حقّانیت نبوّت وى
بسیارى از پیروان دیگر ادیان که با ژرف نگرى اسلام را مورد تحقیق و بررسى قرار نداده و از شیوه عملکرد پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) آگاهى ندارند، براین باورند که قرآن [نعوذبالله] توسط آن حضرت و براى اهداف و مقاصد شخصى او تألیف گشته و بالأخره وى نمىتواند فرستاده خدا باشد.
ولى کسانى که در پى حقیقتند باید سیره و رفتار رسول گرامى اسلام(ص) و حوادث و رخدادهایى را که در زندگى آن بزرگوار اتفاق افتاده است، با دقت مورد بررسى و دقت نظر قرار دهند، در این صورت ملاحظه خواهند نمود که همه این امور مؤکّد این است که وى فرستاده بر حقّ خدا است.
تاریخ زندگى حضرت محمد(ص) هر گونه شک و تردیدى که او را مدّعى دروغین نبوّت تلقى کند از بین مىبرد. آن حضرت از کودکى به اخلاق نکو و پسندیده معروف بود، به گونهاى که مردم عصر او وى را امین نامیدند.
و اینک این محمد(ص) است که از عمر شریفش چهل بهار سپرى گشته و در این مدت هرگز اتفاق نیفتاده که وى مردم را به نبوّت و یا رسالتى فرا خواند، اگر آن بزرگوار [نعوذبالله] انسانى ماجراجو و جاهطلب بود، در این مدت دست به کارى مىزد که رنگ ماجراجویى داشته باشد، ولى هرگز چنین عملى از او سر نزد، در صورتى که ما مىبینیم غالب انسانهاى ماجراجو در عنفوان جوانى دست به این قبیل کارها مىآلایند.
از این گذشته آنچه قابل دقت است این که ما ملاحظه مىکنیم آن حضرت پس از آنکه به سن چهل سالگى مىرسد، تمایل به تنها زیستى و گوشه گیرى دارد، آهنگ غارحرا مىکند و در آنجا شبهاى فراوانى را به عبادت و اندیشه و تفکر مىپردازد و در همانجا که به سر مىبرد وحى الهى بر او نازل گشته وجودش را ترس و بیم فرا مىگیرد و در حالى که لرزه بر اندامش افتاده به خانهاش بر مىگردد و مىگوید: «بر جان خویش بیمناکم». این کلمه خود، دلیلى روشن بر صدق و اخلاص وى و از بین بردن هر گونه شک و شبهه بر عدم صدق ادعاى نبوّت آن حضرت است.
محمد(ص) آنچه را با چشم خود دیده و او را بیمناک ساخته بود و سبب ترس و بیم در او گشت توصیف مىکند، به همین دلیل نوعى سرما درخود احساس مىکند و به خانوادهاش مىگوید: «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید».
یکى دیگر از دلایل حقانیّت نبوّت آن حضرت، گواهى «ورقه بن نوفل(۷)» است. وى فردى آشناى به انجیل بود وهنگامى که ماجراى نزول وحى را بر حضرت محمد(ص) شنید گفت: این همان وحى است که خداوند آن را بر موسى نازل گرداند. ورقهبننوفل این سخن را طبق شناختى که از زندگى بىپیرایه و راستین حضرت که دور از هر گونه جاه طلبى بود عنوان کرد. ورقه، درخبر مربوط به پیامبر، سیمایى از صدق و صفا مىبیند و عبارتى درباره او مىشنود که دور از فکر و اندیشه برنامهریزى شده اتفاق افتاده است.
و اینک این رسول خدا(ص) است، بعد از آنکه خداوند بدو دستور مىدهد، دعوت خویش را علنى سازد بر کوه صفا مىایستد و قریش را با این سخن خویش مخاطب مىسازد: آیا اگر به شما اطلاع دهم در دامنه این کوه سپاهى وجود دارد سخنم را باور دارید؟ در پاسخ گفتند: تو در نزد ما بدسابقه نبودهاى و دروغى را از تو سراغ نداریم.
محمد(ص) نبوّت خویش را با بر افراشتن پرچم صدق و راستى با اعتماد کامل مطرح مىسازد، سراسر زندگى آن حضرت متصف به دورى از رذایل، و آراسته به پاکیزگى تام است، به گونهاى که او را وامىدارد تا با صراحت، جامعه آن روز را به مصاف بطلبد و به طور واضح و روشن اعلان نماید که زندگى او گواه بر صدق گفتار اوست.
از بهترین نظریاتى که در این زمینه عنوان شده سخن شیخ محمد خضر حسین است که مىگوید: «اگر حضرت محمد(ص)به دروغ ادعاى نبوّت کرده بود قضایایى که نقض کننده ادعاى او بود بر پیروان خردمند او پوشیده نمىماند آن حضرت پس از بعثت مدت بیستو سه سال زندگى کرد و این مدت طولانى براى کسانى که از هر جنبه مىخواستند رسالت او را مورد مناقشه قرار دهند، کافى بود تا مراقب رفتار صاحب رسالت بوده، شاید بر نمونهاى از رفتار آن حضرت آگاه گردند که ظاهر آن با آنچه در باطن است، تفاوت داشته باشد و یا مطلبى را ندانسته به خدا نسبت دهد و اینان بهانهاى به دست آورند.
از دیگر شواهد این است که رفتار آن بزرگوار از هرگونه خدشه در ادعاى رسالت، پاک بوده [و بالأخره] کسانى که بدو ایمان راسخ داشته و دلهاى آنان از عشق و محبت و احتراماو لبریز بود، همان افرادى بودند که بیشتر با وى همنشینى کرده بودند و آنان که جزاندک زمانى از او مفارقت و جدایى حاصل نکردند، همان سابقین از مهاجر و انصاربودند.
همانگونه که در سیره و رفتار پیامبر(ص) یاد آور شدیم، آن حضرت از هرگونه حس دنیاطلبى، خالى و برکنار بود، زمانى که رحلت فرمود براى خانوادهاش چیزى از ساختمان واموال و دارایى باقى نگذاشت، بلکه فرمود: «ما پیامبران چیزى به ارث باقى نمىگذاریم»(۸) و هنگام وفات، زره مبارک وى جهت تأمین هزینه زندگى خانوادهاش در گرو فردى یهودىبود.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.