تحقیق در مورد سپهری نقاش
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
تحقیق در مورد سپهری نقاش دارای ۳۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد سپهری نقاش کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد سپهری نقاش،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد سپهری نقاش :
سپهری نقاش
نگاهی به آثار نقاشی سهراب سپهری
در آغاز کار شهرت سپهری به عنوان یک نقاش. بیشتر از آوازه شاعریش بود. این به دهه۳۰ بر میگردد. اگرچه شعرهایش در آن سالها خوانده میشد اما جز در نظر خواص، تجربهای موفق به شمار نمیآمد. در این سالها شعر شکست و حماسه طرفداران بیشتری داشت.
شاعران در آن دوران فراوان بودند و نقاشان اندک یک نقاش متوسط بیشتر و زودتر ازیک شاعر متوسط میتوانست خود را در حافظه جمعی ثبت کند.
سپهری کار جدی خود را در مقام نقاش با یک سلسله تصویرهای برگرفته و خلاصهشده از طبیعت آغاز کرد. نخستین آبرنگ ها و گواش های او را میتوان
بازنمایی لحظههایتجربه شاعرانه در جهان اشیاء دانست. حرکت آزاد و شتابان قلمو، در هم شدن رنگ ماده، تاکیدبر تباین های رنگی و استفاده از عوامل تمرکز دهنده در فضای دو بعدی (مثلاً، یک رنگ سرخبه نشانه لاله آتشین)، از جمله مشخصات آثار او هستند و اثرپذیری از نقاشی انتزاعیمکتب پاریس را نشان میدهند. با این حال، تلاشی آگاهانه برای تلفیق سنتهای شرقی وغربی و کوششی برای دستیابی به شیوهای مستقل و شخصی نیز در این آثار مشهود است.
دستمایه اصلی کارهای سپهری اشکال ساده شده طبیعت است. حتی یک خط راست.این سادهترین وسیله بیانی در نقاشی ـ اغلب در کارهای سپهری طوری ترسیم شده است که یاافق فراخ کویر را به یاد آورد و یا راستای درختی سر به آسمان نهاده را. کوههای دور دست کهدر ایران مرکزی هر کجا برویم در انتهای چشم انداز حضور دارند. تپههای مواج که از کوهها نزدیکترند مسیر نهری که شیب تپه را میبرد و قطاری از درختهای بید را به سوی آبادیمیبرد، خانههای بهم چسبیده آبادی. بام قوس دار خانه گوشهای از در و دیوار خانه در ارتباطبا شاخه یک درخت، تنه درخت، سرشاخههای آن، علفهای خشک و پا جوشهای اطراف تنه،یک گل وحشی، شقایق یا آلاله، اینجا یا کمی دورتر آنجا، چند تخته سنگ، یک برکه کوچک;اینجا موضوعات مورد توجه نقاش است.
از فرمهای اولیه سهراب، طرح های سیاهی بود که با قلم موئی پهن بر زمینه سفید کاغذ طرح کرده بود. فرم هایی مانند خار یا بوته که با حرکتی تند بر زمینه سفید کاغذ نقش بسته بودند. شاید این طرح های اولیه که به مرور آرام آرام در دستهای او پخته شدند. عظمت رنگها کم شدند و رقتی یافتند صاف شدند و شفاف شدند.
در طراحی، سپهری سرعت عمل و تیزدستی را میپسندید. به منظور رها کردنجزئیات کم اهمیت و رسیدن به جوهر اصلی اشیاء و چشم خود را عادت داده بود تنهاخطوط اصلی را بیند. حتی گاه به تنگ کردن حوزه دید خود از طریق بهم فشردن پلک ها اکتفانمیکرد و شب هنگام را برای طراحی انتخاب میکرد، در تاریکی کویر زیر نور ستارههایرخشان، تنها اساسیترین خطوط کوه و هامون و درخت را میتوان دید، نه بیش. به بازی سایهو روشن نور نیز اعتنایی نداشت، چه شب بود و چه روز. میگفت مثل نقاشی های مینیاتور هرچیزی را با ارزش ذاتی رنگ آن باید دید. برگ درخت همیشه سبز است و به صرف اینکه درسایه قرار گرفته باشد کورتر و قهوهایتر به نظر نمیآید. گل شقایق همیشه سرخ است اگر همهتاریکی شب دیده شود.
به این شکل بود که دوران فرمالیسمی کارهای سهراب خیلی زود سپری شد. دورانفرمالیسم در کار هر آغاز گر دوران شیفتگی به فرم و فن است نه شیفتگی به محتوی. دورانسیاه مشق است و گاه هنرمندان ما تا به آخر معتاد و اسیر آن میشوند و از گفتن و اندیشیدن بازمیمانند.
سهراب همچون برخی دیگر از نقاشان نوپرداز، در ابتدا به کوبیسم سپس بهسورئالیسم متمایل میشود. اگر وجود گرایش کوبیسمی را تحت تأثیر تعلیمات ضیاپور(۱۲۹۹ـ۱۳۷۸ ش) تلقی کنیم. گرایش بعدی احتمالاً با درون گرایی روشنفکران ایرانی پس از کودتای ۲۸ مرداد بی ارتباط نیست. اما سپهری در همان سالها هم به خاور دور فکر میکند.
نقاشیهای سپهری نقاشیهائیست خالص ایرانی. ترکیب های او چهره نجیب و سادهطبیعت ایران را نشان میدهد. کارهای او مثل تمام آثار ایرانی فروتنانه ابعاد جواهر گونه وعمیق فکر و زندگی ایرانی را مجسم میکند.
نقوش فکر شدهای که روی یک بادیه مسی نقر شده است. تراشی که روی یک قاشقچوبی انداختهاند. طرحی که بر روی یک کوزه گلی افتاده است. شعری که در نقوش یک نمد یاگلیم بافته در آمده است عظمت هنری طبیعی و خالص که زمینه قالی را پر کرده است. نقش ونگار آجرها، درها، پنجرهها، جلدها; همه زیر دست و پای زندگی خاضعانه مردم ما با سادگیمحض تا طی شدهاند. نقاشیهای سهراب همان طرحهای فکر شده را دارد. همان رنگهایبومی و مردمی را دارد همان سادگی و فروتنی را دارد. شفافیت رنگهایش همان تابناکی نور رادارد. اجرای کارهایش همان بی تکلفی را در تابلوهایش ریخته است.
اینگونه اجرا کردن و اینگونه نقاشی کردن مهارتی فوق العاده میخواهد تا آنقدر نرم وساده کارکرد که شکل یادداشت کردن را پیدا کند اما ترکیبی بدهد محکم و برون چون و چرا.باید به آسانی از درگاه چشم، طرحها و رنگها عبور کنند و از دالان فکر و اندیشه بگذرد و رویبوم بریزند. باید هنرمند مثل یک بلور شفاف باشد و نور خورشید به آسانی از او عبور کند وطیف هنرمند را منعکس کند.
درجات این خلوص و شفافیت درجات خلوص هنرمندانه است که سپهری گاه چقدربرهنه برهنه، طبیعت ایران را، طبیعت تصویری فکر ایرانی را منعکس میکند.
سطح دو بعدی کاغذ یا بوم جزئی از کار اوست. جهانقابی است. مربع مستطیل و این مربعمستطیل میدان دید نگاه ماست. چراکه او برسطح دو بعدی کاغذ یا بوم چیزی نمیافزایدچیزی نمیکشد و نشانی نمینهد.
بلکه سطح دو بعدی کاغذ یا بوم را طوری میانگارد که از جائی از آن، از نقطهای از آن،از وسط، از گوشه از بالا یا از پائین آن شکلی از درون ضخامت ذهنی (سطح ـ ادراک) کاغذ یابوم کمکم گسترش مییابد. و آماس میکند و در تکثیری مداوم به اطراف گسترده میشود. وچون جهان نظامی است آهنگین و با تعادل، این افزایش و گسترش بر سطح دو بعدی کاغذ یابوم به گونهای پایان میگیرد که تعادل تابلو در هم نریزد. برای این کار، هیچ الگوئی واقعیتر ازیک واحد یا یک قریه در کویر نیست.
رنگ در نقاشیهای سپهری در کنار فرمهای برگرفته از طبیعت. از اهمیت یکسانیبرخوردار است و با توجه به دید نقاش از کار خود، وقتی مشاهده میکنیم همه رنگها ونیمرنگهای موجود در پردههای او نیز از همان پهنه طبیعی مورد علاقهاش دست چین شدهاند تعجب نخواهیم کرد. رنگها از کاتالگ رنگ فروشی به روی بوم و کاغذ نقاش سپهری راهنیافتهاند، از خاک بیابان و دامنه تپه و ستیغ غبار گرفته کوه و سبزه کنار جوی و خشت خامدیوار و آب برکه بیرون جستهاند هرچه رنگ میبینم اصیل و تقطیر شده از طبیعت است.قهوهای، اخرایی، خاکی، آجری، نخودی، اردهای، گندمی، یشمی، ماشی، حنایی،خاکستری، دودی، مشکی;
در مقابل این رنگهای اکثراً خاموش و نزدیک بهم گاه لکههای کوچکی از رنگهای تند وپر مایه قد علم میکنند سرخ آتشی، آبی لاجوردی، زرد زرد، این لکهها نقطه مقابل زمینه کارهستند و آنرا میشکنند، بسان آواز پرندهای که ناگهان سکوت بیابان را میشکند، یا طراوتمشتی آب چشمه که التهاب صورت عرق زده را فرو مینشاند یا خنکی سایه یک تک درختدر مقابل داغی آفتاب زل کویر.
تابلوهای او آزمونهای مراحل نزدیک شدن او به طبیعت است. بعضی اوقات حتیمیکوشد که نقش گل و یا طرح نهال یا پنجره را کنار بگذارد. میکوشد و در واقع آزمایشمیکند که شاید در یک شکل تجریدی آزادتر و بدون واسطهتر با طبیعت بیامیزد.
شاید اینجا و این ایام به آن هنرمندان ایرانیای فکر میکند که چگونه با موفقیت ازشکلهای طبیعت میبرند و در قالب نوعی تجرید، خلوص انسانی را به نقوش هندسی ومجرد بطرزی هنرمندانه تبدیل میکنند، سپهری در این تجربیات دچار فرمالیسم میشود وانعکاس سخنش دیر بگوش میرسد و بر میگردد سرخانه اول.
از ریگ ناچیزی گرفته تا تپهای. نقاشی او چون واحهای از کویر یک اتفاق ساده بود خودانگیخته یک خودنگاری دقیق و شفاف. از یکسو نمیداند چه نقشی در لحظه آفرینش حادثمیشود و از سوی دیگر با نگاه به طبیعت، طبیعت را قالب هستی را نشان میدهد. و این تنهانکتهای است که او را با طبیعت ـ نگاری پیوندی میدهد. از طبیعتگرایی گریزان است اما ازطبیعت سخن میگوید. به بیان طبیعت میپردازد. با جوششی گزارهگرا به شور درون پاسخمیگوید. از یک سو رنگهای طبیعی به کار میبرد، رنگهای زنده در کویر، و از سوی دیگر رنگهادرخشان و پاک و پالوده و خالص نیستند. ذهنیاند اشارهای از رنگند. هر اثر او یکتجردنگاری است از یک واقعیت انکارناپذیر. رنگ خاک رنگ تن باد در خلوت فراموش شدهکویر. رنگ آجر، رنگ کاهگل. با حذف دانش نقاشی به بدیهه نگاری دست میزند. آنگاه بابیان مجرد خود به جلوههای مادی اشیاء میپردازد و تنها نشانهای از یادآوری جهان بیرون ازانسان را عرضه میکند.
به جای مضمون، محتوا را مینشاند و محتوا را تنها در قالب و تن اشیاء و اجسام جلوهمیدهد. برای او شکل هر اثر هنری بیان کننده محتوی آن است. چراکه هیچ شکل تازهاینیست که بیانگر محتوای خود نباشد و این شکل تنها به یاری ساختار اثر حادث میشود و بهرویت در میآید.
علاقه سپهری به هنر و مکاتب فلسفی خاور دور معروف است. یکسالی را هم که درژاپن به سر آورد. تا فنون حکاکی روی چوب را فرا گیرد باعث شد که بعضیها نقاشی های او راتا مدتی «ژاپنی» بخوانند. البته شباهت هایی بین کار او و نقاشی ژاپنی میتوان یافت که از آنجمله است توجه نقاش به طبیعت و مخصوصاً گل و گیاه و نیز استفاده از حرکات سریعقلموی، آغشته به رنگ مشکی یا قهوهای بر زمینهای از رنگهای خیس کمرنگ.
در این دوره، سهراب از نقاشیهای ژاپنی گرتهبرداری میکرد: بازی با فضاهای خالی،حرکت آزاد و شتاب زده قلمو تقلید رنگی از شیوههای نقاشی مرکب و آب، استفاده از رنگهایمحدود آبی و قهوهای و ناگهان یک گل، یک شیئی مرکزی در تضاد با متن در قلب منظره، یاطبیعت بیجان ـ هدفش این است: جهان را در چهار چوبی منتخب نشان دادن، حیات را درتضاد شدید رنگها خلاصه نمودن.
اما اگر سپهری چیزی در ژاپن آموخت که زندگی او را شدیداً تحت تأثیر قرارداد ایناصل بود که یک هنرمند جدی به خاطر هنرش زندگی میکند، با انظباطی که کارش را روز بهروز بهتر کند و آمادگی او را در جهت آفرینش آثار نابتر افزایش دهد.
یک نقاش خوب تنها با چشم و دستش نقاشی نمیکند بلکه با تمام وجودش. همانطورکه یک شاعر خوب نیز با شعرش و برای شعرش زندگی میکند.
نقاش از ابتدا در اندیشه وحدت بخشیدن به کثرت های پیرامون خود بود و یافتن رابطهایبین اجزاء مهم سازنده یک کادر و رسیدن به هدف اصلی یک نما که در تابلو با رنگی چشمگیر نشانهگیری میشد. در واقع خلاصه کردن خویش در شعر و نقاشی بدان گونه که نقاشی هایش آواز رنگها و خوابها در متن مرگ و آفتاب و اندوه شرقی بود و شعرهایش بازتاب این فضا درگنجایی کلام.
شگرد سپهری در نمایش طبیعت، اغلب گرفتن بخش کوچکی از آن و قرار دادنش درگوشهای از قاب است، به نحوی که بیننده بداند جزئی از کل را میبیند و هیچوقت جزء رافارغ از کل در حد خود کامل و تمام شده نپندارد. یک ریگ بیابان، هر قدر زیبا و پر نقش ونگار، تنها روی زمین کنار ریگهای دیگر قدر و قیمت دارد، نه کف دست بینندهای که آن را اززمین برداشته و ذرهبین روی آن گرفته است. سپهری با حذف جزئیات کم اهمیت، ملایم کردنرنگها، و خاموش کردن نورافکن خورشید ـ که با سایه روشنهای مشخص خود وقت روز وجهات اربعه را به چشم مجرب نشان میدهد ـ اشیاء تصویر کرده خود را به بیزمانی میکشاند و آنها را چنان نشان میدهد که «همیشه» از ازل تا ابد میتوانند وجود داشته باشند.
برای سپهری منظره یک کل متشکل از اجزاء نیست. برای او هر واقعیت بیرونی یکاتفاق است که در درون تو به غلیان میافتد تا آنچه را باید بر سطح دو بعدی بوم یا کاغذحادث شود بنابراین چه نیاز به این که چون محمد غفاری آسمان را آبی، درختان را سبز،دشت را بدون باغ و پرنده و باغ را با گل و گیاه و آدمها را در قالب لباسهای معمول زمان یا درغلافی از رنگ پوست بدن بکشد. یا پابند شبیهسازی چهرهها باشد. اگر پائیز است پائیز رارنگ زرد بزند. اگر زمستان است سوز و سرما را توصیف کند و برف را بباراند. اگر بهار استشکوفهها را شکفته کند. آسمان او میتواند صفحه کاغذ باشد. رنگ های او رنگ است که ازقوانین ذهنی و
ساختاری او پیروی میکند. از ساختاری که پاسخ دهنده نیاز درونی و حسی و ادراکی اوست. برای همین است که به اصل خاک، به اصل باد، به اصل گیاه نظر دارد. واقعیت بوم و کاغذ مربع مستطیل در برابر اوست. بنابراین قوانین نور و سایه حذف میشود. نور ازجائی نمیتابد، نور در بطن اثر است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.