مقاله در مورد ایمان وآثارآن


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد ایمان وآثارآن دارای ۱۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد ایمان وآثارآن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد ایمان وآثارآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد ایمان وآثارآن :

ایمان وآثارآن

امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب، می فرماید:
«یابنَ جُندَب، اِنَّما المُؤمِنونَ الذّینَ یَخافونَ اللّهَ و یُشْفِقُونْ اَن یُسلَبوا ما اُعطوا مِن الهُدى فَاذا ذَکرُوا اللّهَ وَ نَعمائَه وَجلوا و اَشفقوا و اذا تُلیت علیهم ایاتُه زادتهُم ایماناً مِمّا اَظهره مِن نَفاذِ قُدرتِه وَ على ربِّهم یَتوکَّلونَ.»([۱])
این فقره از روایت در مقام توضیح ایمان حقیقى است که ایمان حقیقى چه آثارى در انسان دارد و مى توان مؤمن حقیقى را با این آثار شناخت. براى معرفى ایمان واقعى و آثارش، معرفى مؤمن حقیقى و مراتب و درجات ایمان، آیات و روایات بسیارى وارد شده است. دست کم، یکى از دلایل ذکر این مطالب آن است که بعضى افراد که فکر سطحى دارند، تصور مى کنند که انسان یا کافر است یا مؤمن و اگر کافر و منکر خدا و قیامت نبود مؤمن است. مؤمن هم که شد، با دیگر مؤمنان فرقى ندارد و همه آثار ایمان بر او مترتّب است، در صورتى که چنین نیست.

از روایات و بحث هاى تاریخى چنین بر مى آید که این جور کج اندیشى ها از صدر اسلام وجود داشته است. ما یک «اسلام ظاهرى» داریم، در مقابل «کفر ظاهرى» که مربوط است به زندگى دنیا و احکامى که در این وصیت، اسلام بر آن مترتّب مى شود. ممکن است کسى در ظاهر، مسلمان باشد، تمام احکام اسلام هم براى او ثابت باشد، اما در آخرت، هیچ بهره اى از ثواب آخرت نداشته باشد و تا ابد در اسفل السافلین جهنّم بسوزد; یعنى: منافق باشد و در ظاهر، اظهار اسلام کند. احکام اسلام براى چنین شخصى ثابت است: ریختن خونش حرام است ـ تا وقتى

ضرورى دین را انکار نکرده اند ـ تصرف در اموالش جایز نیست، با مسلمانان مى تواند ازدواج کند، از پدر و مادر مسلمانش ارث مى برد و; ولى این احکام ظاهرى براى این دنیاست.
در صدر اسلام، گروهى از افراد در ظاهر، مسلمان بودند، به مسجد مى آمدند، نماز مى خواندند، حتى گاهى در صف اول هم مى ایستادند. این ها به احکام ظاهرى اسلام عمل مى کردند، ولى مسلمان واقعى نبودند. آیات بسیارى از قرآن ناظر به این هاست. این ها منافقان هستند، علایمشان هم ذکر شده است. «منافق» به یک معنا، این جور افراد را شامل مى شود. که

در عین حال، احکام ظاهرى اسلام در موردشان اجرا مى شود. ملاک این اسلام گفتن شهادتین است; یعنى: همین که کسى شهادتین را بر زبان جارى کرد جزو مسلمانان به حساب مى آید. البته شهادتین یعنى شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر: که هر چه را او به عنوان رسالت از طرف خداوند آورده قبول داشته باشیم. بنابراین، اگر بدانیم چیزى را مسلّماً پیغمبر(ص) فرموده است از ضروریات اسلام به شمار مى رود. حال اگر کسى گفت که آن ها را قبول ندارم، با پذیرش رسالت تناقض پیدا مى کند. چه طور مى توان گفت: رسالت پیغمبر(ص) را قبول دارم اما آنچه را او از طرف خدا آورده است نمى پذیریم؟ این تناقض است. لذا، انکار ضروریات دین موجب کفر مى گردد و این همان «کفر ظاهرى» است. بعضى از فقها مثل حضرت امام; تصریح مى کنند که انکارى ضرورى دین به انکار رسالت باز مى گردد; یعنى: چیزى را که شخص خودش مى داند پیامبر(ص) به عنوان رسالت آورده قابل انکار نیست; مثل نماز خواندن. هر مؤمن و کافرى مى داند که آنچه را پیغمبر(ص) آورده قطعاً جزو رسالتش بوده است. لذا، اگر بگوید آن را قبول ندارم این تناقض است. این ها مربوط به اسلام ظاهرى است; یعنى: با گفتن شهادتین، احکام اسلام براى چنین شخصى ثابت مى شود، مگر این که نقضش ثابت شود; مثلاً، بگوید که «نه، اشتباه کردم» یا یکى از

ضروریات دین را ـ که انکارش به انکار رسالت بازگشت مى کند ـ انکار کند. این ها هیچ ربطى به واقعیت زندگى آخرت و ثواب و عقاب اخروى ندارد. حکم ظاهرى است، ملاکش هم همین مسائل دنیایى است. بنابراین، اگر شرط طهارت، اسلام باشد او طاهر است، ازدواج با او جایز است، ذبیحه اش حلال مى شود و;
در مقابل، «کفر ظاهرى» یعنى این که کسى با زبان، شهادتین را نگوید یا صدق یکى از ضروریات

دین را انکار کند. اما اگر به واقع حساب کنیم، آنچه را موجب سعادت آخرت مى شود معمولاً با واژه «ایمان» معرفى مى کنند. خداوند مى فرماید: «قَالتِ الاَعرابُ امَنّا قُل لم تُؤمنوا و لکن قولو اَسلمنا و لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبکم.» (حجرات: ۱۴) «اسلام» همین لفظ و اظهار اعمال ظاهرى است، اما «ایمان» مربوط به قلب است; «لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبکم.» اگر کسى به حقایق اسلام، توحید، نبوّت، معاد و ماندن آن باور داشت بخشى از آثار این اعتقاد مربوط به درون است. ممکن نیست کسى به چیزى باور داشته باشد اما این باور هیچ اثرى در بیرون نداشته باشد. اگر انسان چیزى را باور کرد دست کم، بعضى از لوازمش در او ظاهر مى شود. در این جا، پاى واقعیت و باطن در کار است. البته ممکن است کسى واقعاً مؤمن باشد اما تا آخر عمر، ایمانش را ظاهر نکند; تقیّه کند; مثل مؤمن آل فرعون یا حضرت ابوطالب(ع) که ایمانشان را اظهار نمى کردند. در روایات آمده است که حضرت ابوطالب(ع) حکم مؤمن آل فرعون را داشته و این باعث اشتباه امر بر مسلمانان مى

شده و تا امروز هم بیش تر مسلمانان ـ یعنى: اهل تسنّن ـ معتقدند که حضرت ابوطالب(ع) ایمان نیاورد، در صورتى که به اعتقاد شیعه، ایشان از همان اول که پیغمبر(ص) مبعوث شدند، ایمان داشت، ولى کتمان مى کرد تا بتواند در مقابل کفار از آن حضرت حمایت کند.
در قرآن، هم نمونه روشن این مسأله مؤمن آل فرعون است که تصریح مى کند: «یَکتُم ایمانَه» (غافر: ۲۸) یا در جاى دیگر مى فرماید: «اِلاّ مَن اُکره و قلبُه مطمئنٌ بِالایمانِ.» (نحل: ۱۰۶) مم

کن است کسى وادار به اظهار کفر شود; تهدیدش کنند که اگر مثلاً ـ العیاذ باللّه ـ سبّ پیامبر اکرم یا ائمّه اطهار: نکنى تو را مى کشیم یا او را تهدید کنند که اگر به کعبه معظّمه توهین نکنى خونت را مى ریزیم. او هم مجبور باشد براى حفظ جانش، در ظاهر، تبرّى کند، ولى در باطن، چنین اعتقادى نداشته باشد; «اِلاّ اَن تَتَّقوا مِنهم تُقاه.» (آل عمران: ۲۸) تقیّه در چنین جاهایى واجب است; مثلاً، براى حفظ جان. این کار به ایمان ضرر نمى زند. لذا، ممکن است کسى عمرى را با تقیّه بگذراند و مردم نفهمیده باشند که او ایمان دارد. پس ایمان سر و کارش با قلب و باطن انسان است، کارى به ظاهر ندارد.
حتى مى توان فرض کرد که مؤمنى باشد که توان خواندن دو رکعت نماز را هم نداشته باشد، چنین شخصى نمازش را باید در قلبش بخواند. البته این فرض بعیدى است، اما در زمان هاى گذشته که غلام هاى زرخرید بودند و کاملاً زیر نظر مولایشان قرار داشتند، چنین حالاتى پیش مى آمد.

در این باره که ایمان با چه چیزى ثابت مى شود و با چه از بین مى رود، از صدر اسلام بحث و گفت و گو بوده است. برخى مى گفتند: ممکن است انسان ایمان بیاورد و هیچ عملى انجام ندهد، همه گناهان را هم مرتکب شود، ولى چون ایمان آورده است به بهشت برود. این ها به «مُرحبه» معروفند. در مقابل، برخى معتقد بودند اگر مؤمنى مرتکب کبیره اى شود «کاهل» مى گردد. این اعتقادى است که به خوارج نسبت مى دهند. آن ها مى گفتند که ایمان همان عمل به دستورات و ترک گناهان کبیره است. اگر کسى مرتکب گناهان کبیره شد ایمان ندارد; یعنى: کافر شده

است. به همین دلیل، خوارج خون طرفداران امیرالمؤمنین(ع) را حلال مى دانستند و به نوامیسشان تجاوز مى کردند و آن همه فجایع را مرتکب شدند. حرفشان این بود که مى گفتند این ها کافر شده اند. حتى در مورد شخص حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم چنین اظهار مى کردند که چون ایشان حکمیّت را پذیرفته ـ و این کفر است و شرک ـ پس از اسلام خارج شده است. این نوعى برداشت انحرافى از ایمان بود.
اما به نظر ائمّه اهل بیت:، هیچ کدام از این ها درست نیست. آنان نه نظر مرحبه را قبول داشتند نه نظر خوارج را. چنین نیست که به صرف ایمان قلبى، انسان به بهشت برود، اگرچه هر گناهى را خواست انجام دهد: «فَمن یَعمل مِثقالَ ذرّه خیراً یَرهُ.» (زلزال: ۷) این جور نیست که زندگى انسان مثلاً، با یک ایمان لحظه اى تمام شود و مجاز باشد هر گناهى را مرتکب شود و اصل ایمانش محفوظ باشد. بله، اگر کسى ایمانش را تا آخرین لحظه حیات حفظ کرد در عالم آخرت، پس از این که در عرصات قیامت به اندازه گناهانش عذاب شد، اگر لیاقت شفاعت را داشت، در بعضى از مراحل، مشمول شفاعت قرار مى گیرد و به بهشت مى رود.
ایمان این هنر را دارد که اگر شخص توانست آن را تا آخرین لحظه حفظ کند، او را نجات مى دهد. اما هیچ کس نمى تواند چنین اطمینانى داشته باشد; چون ارتکاب گناهان موجب مى شود که

ایمان ضعیف شود و به تدریج، از بین برود و انسان باطناً کافر گردد. نمونه این افراد در زمان ما کم نیست. اگر دقت کنید، مى توانید آن ها را شناسایى کنید. در گذشته هم بوده اند و تا آخر هم خواهند بود; این سنّت الهى است: «ثُمّ کانَ عاقبهُ الّذینَ اَساؤوا السُّوئ اَن کَذّبوا بِایاتِ اللّهِ.» (روم: ۱۰) کسانى که گستاخانه مرتکب گناه مى شوند و باکشان نیست و که چرا گناه کرده اند، آبروى مؤمنى را ریخته اند، به دلیل هواى نفس یا شهرت طلبى حرفى زده اند یا کار خلاف دیگرى کرده اند، به کفر کشیده مى شوند تا آن جا که «اَن کَذّبوا بِایاتِ اللّهِ» (آیات الهى را تکذیب مى کنند.)

پس این جور نیست که گناهان هیچ تأثیرى در سعادت و شقاوت انسان نداشته باشد. این طور هم نیست که وقتى انسان مرتکب کبیره اى شد فوراً از ایمان خارج گردد و کافر شود. آن گونه هم نیست که خوارج مى گفتند که اگر مؤمن حتى مرتکب گناه کبیره هم بشود خدا به او مهلت مى دهد تا توبه کند یا حتى اگر موفق بر توبه نشد به اندازه همان گناهش، در عالم برزخ عذاب مى شود، بلکه اگر ایمانش محفوظ باشد در نهایت، در قیامت نجات پیدا مى کند.
پس اولاً، اسلام ظاهرى و ایمان دو مقوله متفاوت هستند. ثانیاً، اسلام ظاهرى ملاک احکام ظاهرى اجتماعى است. اما گاهى بعضى از مبتدیان، که در مسائل فقهى مطالعه مى کنند، امر برایشان مشتبه مى شود و چنین مسائلى مطرح مى کنند. وقتى مى گوییم اقرار به شهادتین موجب اسلام مى شود، اگر کسى به معاد اقرار نکرد و آن را قبول نداشت، در باطن، مؤمن است یا کافر؟ بعضى تصور کرده اند که اقرار به شهادتین موجب اسلام مى شود و اسلام موجب نجات است، حتى اگر کسى ایمان به آخرت نداشته باشد. این تصورات از نقص معرفت نسبت به مسائل و معارف اسلامى است.

گفته شد که شهادت به رسالت معنایش شهادت به رسالت و لوازم آن است; یعنى: هرچه پیغمبر(ص) از طرف خدا گفته حتماً قبول است و به طور قطع، یکى از چیزهایى که هر کس مسلمان باید به آن متعهد شود و حتى مسلمانان صدر اسلام هم مى دانستد، اعتقاد به معاد کسى بگوید من مسلمانم و رسالت پیامبر(ص) را قبول دارم، اما نداند که ادعاى ایشان آن است که معادى در کار است و این جزو رسالت آن حضرت مى باشد؟ اسلام ظاهرى موجب جارى شدن احکام ظاهرى بر مسلمانان مى شود. لذا، همان گونه که ذکر شد، ممکن است کسى تا آخر عمر جزو مسلمان ها باشد، مردم هم تصور کنند که آدم خوبى است، ولى در واقع، ذرّه اى ایمان در دلش نباشد; «لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبکم.» این همان «اسلام ظاهرى» است.
البته اسلام مراتب دیگرى هم دارد که حتى انبیا: از خدا مى خواستند به آن نایل شوند. حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل۸ وقتى کعبه را بنا مى کردند دعاهاشان این بود: «رَبّنا وَ اجعلنا مُسلمَینِ لَکَ» (بقره: ۱۲۸); خدایا، ما را مسلمان قرار بده. این نشان دهنده مراتب دیگرى از اسلام است; تسلیم بودن مطلق در برابر خدا. در این جا، بحث ما در این نیست که از حیث ظاهر، چه کسى را باید مسلمان حساب کنیم و احکام ظاهرى اسلام را برایش ثابت نماییم. این مسأله مربوط فقهاست که چه حقوقى در اجتماع براى این افراد ثابت مى شود یا از آن ها سلب مى گردد و یا آن ها که مرتد مى شوند بازگشت این عقیده شان به انکار رسالت است. همچنین باید توجه داشته باشیم که گرایش مرحبه هم صحیح نیست که ایمان را مطلقاً موجب نجات مى دانستند و مى گفتند کسى که مؤمن بمیرد، هیچ عذابى نخواهد شد. نه، این جور نیست; ممکن است کسى مؤمن هم از دنیا برود ـ یعنى: ایمان واقعى داشته باشد ـ اما به دلیل گناهان زیادى که مرتکب شده شب اول قبر بر او سخت بگذرد یا جانش به سختى گرفته شود.
روایات متعددى در این باره وجود دارد که مؤمن وقتى از دنیا مى رود، اگر از گناهانش توبه نکرده

باشد و گناهانش بخشیده نشده باشد، ملک الموت جانش را سخت مى گیرد. این سختى موجب مى گردد گناهانش پاک شود. اگر پاک شد، در برزخ راحت است. اما اگر گناهانش بیش از آن بود که با سختى جان دادن پاک شود، شب اول قبر بر او سخت مى گذرد. در روایات، براى این شب، عذ

اب هایى ذکر شده است. اگر در این مرحله، پاک شد، چه بهتر، وگرنه این عذاب ها ادامه دارد تا زمانى که جانش پاک شود. اگر مؤمنى در طول عالم برزخ، همه عذاب ها را کشید و باز هم گناهانش پاک نشده بود، در عرصات قیامت و در محشر، آن قدر تشنگى، شرمندگى گرفتارى، وحشت و اضطراب خواهد داشت تا پاک شود. در تمام این مراحل، هر کس به حسب لیاقت خود و اعمال خوبى که انجام داده، ممکن است مشمول شفاعت واقع شود; موقع جان دادن، شب اول قبر، در عالم برزخ و بالاخره، در قیامت.([۲])

در روایتى آمده است که ائمّه اطهار: به شیعیانشان مى فرمودند: «آنچه را ما براى شما ضمانت مى کنیم، شفاعت قیامت است; براى عالم برزخ خود فکرى بکنید.» یعنى: این طور نیست که هر کس مؤمن و شیعه باشد، حتماً در عالم برزخ سالم باشد. ممکن است در عالم برزخ سال ها عذاب بکشد. چند سال، خدا مى داند! شاید هزاران سال، شاید هم میلیون ها سال. پناه بر خدا! به هر حال، شفاعت، بى حساب نیست. این جور نیست که وقتى مى گویند فلان افراد مشمول شفاعت واقع مى شوند از همان اول، که از دنیا مى روند، مورد شفاعت قرار گیرند. شفاعت مراحلى دا

رد و افراد ممکن است در جاهاى گوناگونى مشمول شفاعت واقع شوند. اما آن شفاعت کارساز، مخصوص روز قیامت است; وقتى که حساب ها به کلى تصفیه مى شود. اگر کسى در آن جا

حسابش پاک نشد تا ابد در جهنّم خواهد سوخت. به همین دلیل، در روایات، تصریح شده است که جوانان خودتان از افکار مرحبه برکنار بدارید. آن ها با پخش افکارشان، جوانان را تحریک مى کردند و به ارتکاب گناه وامى داشتند; مى گفتند: نگران نباشید، هر کس ایمان داشته باشد، بهشتى مى شود. لذا، مى فرمودند: مواظب باشید این افکار انحرافى بر افکار جوانان شما اثر نگذارد: «عَلّموا صبیانکم ما ینفعهم اللهُ به لایَغلب علیهم المرجئهُ بِرأیها.»([۳])
چنین برداشتى از اسلام بسیار خطرناک است; چون وقتى انسان فکر کند که هر کارى انجام دهد آمرزیده مى شود، از هیچ جنایتى خوددارى نخواهد کرد. پس این همه دستورات پیغمبر(ص) و انذارها و تعالیم براى چه بوده است؟ در مقابل، یک عقیده تفریطى بر آن بود که اگر کسى مرتکب کبیره اى شد، کافر است و دیگر فرقى نمى کند که یک گناه مرتکب شود یا صد گناه. اما این گونه نیست که کسى با یک گناه کافر شود. البته هر کس به اندازه گناهش ممکن است عذاب شود ـ اگر توبه نکند ـ.
اما گذشته از این، در داشتن ایمان واقعى هم همه در یک سطح نیستند. مراتب ایمان از زمین تا آسمان است. در روایات ما، این مسأله تکیه شده که ایمان درجاتى دارد. بعضى از روایات براى آن ده مرتبه و بعضى از آن ها هفت مرتبه ذکر کرده اند. اما بر حسب نظرهاى گوناگون، اگر با یک نظر دقیق نگاه کنیم، مى توانیم بگوییم مراتب ایمان تا بى نهایت ادامه دارد. آن قدر اختلاف در مراتب ایمان افراد وجود دارد که شاید دو نفر هم کاملاً شبیه یکدیگر نباشند.
ما باید سعى کنیم که ایمان واقعى داشته باشیم و تنها به اسلام ظاهرى اکتفا نکنیم، دلمان خوش نباشد که جزو مسلمان ها هستیم، از پدر و مادرمان مى توانیم ارث ببریم، ذبیحه مان حلا

ل است یا بدنمان پاک است. این ها دلخوش کننده نیست، احکام ظاهرى این دنیاست. باید بدانیم در باطن، چه قدر ایمان داریم و به مراتب اولیه ایمان اکتفا نکنیم. آن قدر مراتب عالى براى ایمان وجود دارد که انسان به هر مرتبه اى که برسد، وقتى به مرتبه پایین نگاه کند، مى فهمد چه قدر ترقّى کرده و یا اگر ـ خداى ناکرده ـ تنزّل کند، مى بیند سرمایه عظیمى از دست داده است. البته این تحوّل ها براى همه پیش مى آید. ما در طول عمرمان ممکن است گاهى ایمانمان تقویت شود و ممکن است به عکس، گاهى خود را بیازماییم و ببینیم ایمانمان کم تر شده است. هر قدر ایمان

قوى تر باشد تأثیرش در عمل بیش تر است. گاهى هم آثار ایمان به سادگى قابل شناختن نیست.
برخى از آیات قرآن در مقام معرفى ایمان واقعى به مردم است و آن ها را ترغیب مى کند که آن ایمان را به دست آورند و سعى کنند ایمانشان کامل تر شود و به مراتب نازل ایمان اکتفا نکنند. یکى از این آیات آیه دوم سوره انفال است: «اِنَّما المُؤمنونَ الّذین اذا ذُکرَ اللّهُ وَجلت قلوبُهم.» اولین نشانه مؤمن واقعى آن است که وقتى یاد خدا مى شود یا خودش به یاد خدا مى افتد، دلش مى لرزد. ما هم مى توانیم خودمان را بیازماییم تا بدانیم که چه قدر این نشانه در ما وجود دارد. گاهى ما به صورت تعبّدى مى خواهیم بگوییم قرآن این مطلب را فرموده است، ولى گاهى مى خواهیم قدرى این مطلب تبیین شود و سرّش را بفهمیم که چه ارتباطى بین ایمان و این حالت قلبى وجود دارد. جاى ایمان واقعى قلب است.
«قلب» در اصطلاح قرآن، هم مرکز معرفت انسان است و هم مرکز احساسات و عواطف; جاى یقین، ایمان، محبت، بغض، کینه، ترس، امید و; قلب است. حال حقیقت قلب چیست که این اوصاف برایش ذکر مى شود خودش بحث مفصّلى است. بنابراین، «قلب» در اصطلاح قرآن، همان است که این آثار را دارد. به تعبیر علمى، جاى معارف، احساسات و عواطف در قلب است. اگر در چنین ظرفى ایمان وجود داشته باشد باید آن احساس، که لازمه اش ایمان است، به موقع پدید بیاید. شما اگر کسى را دوست مى دارید جاى محبت او قلب شماست. اگر واقعاً انسان کسى

را دوست داشته باشد و اتفاقاً یادش بیاید و یا کسى نامش را بیاورد، تغییر حالى در او پیدا مى شود. به عنوان مثال، وقتى اسم امام زمان(ع) را مى شنود، احساس مى کند به همان اندازه اى که نسبت به ایشان معرفت و علاقه دارد دلش تکان مى خورد; تغییر حالى در او پیدا مى شود. هر قدر انسان معرفتش بیش تر باشد، محبتش بیش تر باشد، تغییر حال بیش تر در او ظاهر مى شود. کسانى که خدا را به عنوان یک عظمت بى نهایت مى شناسند این معرفت در دلشان وجود دارد. این ها لوازم ایمان و خداشناسى است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.