مقاله در مورد حکومت جهانى واحد
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد حکومت جهانى واحد دارای ۳۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد حکومت جهانى واحد کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد حکومت جهانى واحد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد حکومت جهانى واحد :
حکومت جهانى واحد
الحمد للَّه و السلام على رسول اللَّه و آله. براى من توفیق با ارزشى است که در جمع علما و فضلاى حوزه در یک موضوع بسیار با اهمیت براى امروز و آینده جهان اسلام و بشریت حرف مىزنم. اعتراف مىکنم در حوزه افراد شایسته ترى وجود دارند که این مسائل را مطرح کنند و نیازى به آمدن امثال بنده نیست، ولى آقایان محبت مىفرمایند و ما هم نمىتوانیم محبتهاى آنان را رد کنیم. باید امسال اظهار خوشحالى بکنیم از تحرکى که در بحث ولایت و مهدویت دیده مىشود تا آن جایى
که آشنا هستم از کارهایى که توسط سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات اسلامى و سایر بخشهاانجام مىشود، به مسائل اصلى پرداخته اند و سراغ مسائلى که واقعاً امروز مورد بحث و نیاز است رفته اند. و ما به عنوان حوزه و حکومت اسلامى مکلفیم به این مسائل بیشتر بپردازیم.
همه موجودیت ما از حضرت مهدى(عج) است و ما به نیابت ایشان خود را محق دانسته، براى نظاممان مشروعیت قائلیم که این تصرفات را انجام بدهیم. بنابراین، مسأله براى ما خیلی مهم
است.
بعد از ملاقاتى که با مسئولان مؤسسه فرهنگى انتظار نور در رابطه با گفتمان مهدویت داشتم، مسائل زیادى را مطرح کردند و من هم به بعضى از یادداشتها و منابع مراجعه کردم. واقعاً مسأله را حائز اهمیت مىبینم. در اینجا آن مقدارى که مىشود در یک جلسه مطرح کرد، مطرح مىکنم؛ اما انتظار اصلى من این است که آقایان مسائل را بهتر، عمیقتر و مفصلتر بررسى و مطرح بکنند.
آیه قرآن مىفرمایند:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِالذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(۴۹)
کلمه به کلمه این آیه قابل تعمق و بررسى است. سخن از خدا خطاب به پیغمبرصلى الله علیه وآله است، آن هم در موقعى که اسلام در محاصره بود و به تازگى سوسوى نورِ امید در ذهنها پیدا شده بود. این حرف کجا، این ادعاى بزرگ کجا و واقعیتهاى آن روز کجا؟ آیه تأکید خیلى دارد. کلمه «لقد» و تعبیر «کتبنا» معناى خاصى دارد. این نوشته خطى که نیست. خداوند که مىنویسد، جور دیگرى مىنویسد. در واقع، این خبر از یک واقعیت حتمى و جزمى که در یک زمانى تحقق پیدا مىکند، مىدهد. مکتوب است؛ اما نه به مرکب. خداوند واقعیتهاى حتمى آینده را با این تعبیر و تعبیرات شبیه به این مضامین بیان مىکند.
«;فى الزبور;» زبور چیست؟ معمولاً مىگویند یکى از صحفى است که در اختیار یکى از انبیاى گذشته بود. به نظر من، روشن نیست این زبور همان زبور باشد. باید روى کلمه زبور هم بیشتر بررسى بشود:
«;مِنْ بعد الذکر;»؛ بعد از این خبر و واقعیت این نیز یک تحقیق و بررسى دیگرى مىطلبد. «;یرثها عبادى الصالحون.» کلمات «ارث»، «عبادى» و «صالح» همه اینها از نقاطى است که در این آیه قابل بحث و بررسى است و ان شاءاللَّه در بحثهایى که شما مىکنید، ما از ثمرات آن برخوردار مىشویم. درباره امام زمان(عج) بحثهاى فراوانى مطرح است. در دیدار با آقایانى (۵۰)که از قم تشریف آورده بودند، مىگفتند: ما تاکنون هزار شبهه را که به جامعه القا شده شناسایى کردهایم. القاى شبهه از قدیم بوده، الان هم از طریق اینترنت و جاهاى مختلف این کار را مىکنند. علتش هم مىتواند بحثى باشد که مطرح مىکنم.
شما با بحثهایى که در مورد وجود مقدس حضرت مهدى(عج) در همه اعصار تاریخ، در جوامع اسلامى از زمان پیغمبرصلى الله علیه وآله تا به امروز، مطرح است آشنا هستید. اگر از کلمه «مهدى(عج)» صرف نظر کنیم، بحث منجى همیشه مطرح و جزء برنامههاى انبیا بوده است. مسأله منجى، آینده خوب جهان، بشر و زمین، متواتر است.
کمتر مکتب، دین و ملتى پیدا مىشود که به نوعى به آسمان و معنویات و غیب اعتقاد داشته باشد؛ اما مسأله منجى بشر و آینده خوش دنیا برایش مطرح نبوده باشد. به آسانى نمىتوان پذیرفت. این که بعضى مىخواهند اینگونه القا کنند چون معمولاً ادیان و مروجین معارف آسمانى در مضیقه و
ناراحتى بودهاند یک مسأله دل خوش کن و امیدبخشى برایشان مطرح مىشده که آنها را از لحاظ روحى تقویت بکند. این القائات با جهان بینى و عقاید ما و همه ادیان الاهى نمىسازد؛ چون خداوند که عاجز نیست تا با واقعیتها دنیا را اصلاح بکند؛ پس چرا با دلخوش کردن و فریب دادن و کذب، این مسأله را وعده دهد.
این توجیه به درد کسانى مىخورد که همه چیز را از دید مادى، سیاسى و فریبکارى بررسى مىکنند.
حکومت جهانىمن فکر مىکنم در میان همه بحثهایى که درباره امام زمان(عج) هست، مهمترین آن مسأله حکومت جهانى است. اینکه یک روزى دنیا زیر یک پرچم و در اداره یک حکومت و با یک قانون و فرهنگ اداره شود، دنیاى به این عظمت که امروز شش میلیارد جمعیت دارد – آینده هم نمىدانیم چه خواهد شد و چگونه خواهد بود؟ – و با این همه تنوع فکرى، فرهنگى، سیاسى، نژادى و اختلاف سلایق. این مسأله خیلى مهمى است. ما چون عادت کردهایم بعضى از مسائلمان را با معجزه و با مسائل فوقالعاده و استثنایى حل کنیم، شاید آسان از کنار این مسأله بگذریم؛ اما اگر روى این مسأله جدى فکر کنیم و از حد این بحثهاى مَدْرَسهاى بیرون بیاوریم – ما عقیده داریم به صدق سخنان خداوند، پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه (علیهم السلام) و انبیاى گذشتهعلیهم السلام که گفتهاند یک روز دنیا با یک حکومت، یک قانون، یک فرهنگ و تحت پرچم واحد و; اداره مىشود – ببینیم چطور این انجام مىشود؟ما هم که بشر، محیط و خودمان را مىشناسیم که چقدر تنازع، تنوع و اختلاف سلیقه و خودخواهىها و; بر ما حاکم است؛ چطور بنا است دنیا یک چنین سرنوشتى داشته باشد و زمین به چنین نقطهاى برسد.
حتماً باید روى این مسأله بیشتر کار پژوهشى انجام شود. گر چه این مباحث در معارف گذشته و امروز هم هست.خوشبختانه امروز بحث کردن از مسأله حکومت واحد جهانى از پنجاه سال پیش آسانتر است.امروز وقتى که صحبت از حکومت واحد جهانى مىشود به گوش انسان آنقدر سنگینى نمىکند که چهل، پنجاه سال پیش سنگینى مىکرد؛ چون خود دنیا قطع نظر از معارف اسلامى و افکار ما، همین حرفها را مىزند و به این طرف مىرود.تعبیر دهکده جهانى به عنوان یک بحث کاملاً جدّى در محافل تصمیمگیر دنیا مطرح است. تعابیر دنیاى تک قطبى و جهانى شدن، حتى قبل از اینکه بگویند عملاً خودشان را براى آن آماده مىکنند.تأسیس بانک جهانى، صندوق بین المللى پول، تأسیس سازمان ملل، شوراى امنیت، پلیس بین الملل، دادگاه جهانى بین المللى و جهانى شدن اقتصاد، فرهنگ و کارهاى سازمانهایى مثل یونسکو و یونیسف و بهداشت جهانى نمونهاى از این اعمال است. الان خیلى از سازمانها هستند که سرنوشت دنیا را به هم مىدوزند و طراحان و استراتیژیستهایى هستند که دارند این جزئیات را هم طراحى مىکنند. البته آنها با یک دید دیگرى این کارها را مىکنند و ما با یک دید دیگرى این مباحث را مطرح مىکنیم. اما میان هر دو گروه این مباحث هست. بنابراین، بحث از حکومت واحد جهانى امروز دیگر در گوش ذهن و قلب مستمعین سنگینى نمىکند.
حالا بحث من این است که چه کسى مىخواهد این کار را بکند؟ و چگونه مىخواهد این کار اتفاق
بیافتد؟ آیا ما واقعاً مدعى این مسأله هستیم؟ و اگر هستیم ظرفیت این کار را داریم؟ اینها بحثهایى است که باید قدرى روى آن درنگ کرده و ببینیم چگونه است؟
مدعیّان حکومت واحد جهانىداعیه داران هدایت جهان و حاکمیت بر جهان چه کسانى هستند؟البته ممکن است خُرده مکاتبى در دنیا باشند که این مباحث را مطرح کنند؛ ولى الان سه قطب مهم
داعیه حکومت واحد جهانى دارند.
الف) اسلام
اسلام ریشه دارترین مکتب است و از قدیم این حرف را مىزده است. اینگونه نیست که امروز فرصتطلبى کرده باشد. پیش از اینکه دیگران اصلاً تصورش را بکنند، این مسأله را مطرح کرده است.آنچه واقعا مهم است، تعبیرات قرآن است که معمولاً مخاطبش ناس و بشر است نه عرب نه مکىها نه مدنىها نه حتى مسلمین.
خود پیغمبرصلى الله علیه وآله هم مبعوث به کافه ناس و تمام مردم است. این مطالب را ما امروز نمىگوییم. این را پیغمبرصلى الله علیه وآله زمانى مىفرمودند که در مکه بودند و تنها پنج، شش نفر دوست و افراد وفادار داشتند. این یک سخن سیاسى نمىتواند باشد بلکه سخن مخصوصى است که ریشهاش در عرش و آسمان است. ادیان گذشته هم این حرفها را داشتهاند. مسیحیت هم همین ادعا را دارد.البته با عنوان برگشت حضرت مسیحعلیه السلام که خیلى به معارف ما درباره حضرت مهدى(عج) نزدیک است.
البته اسلام جوهره ادیان الاهى و آخرین، بر حقترین و امروزىترین ادیان است؛ و همین حرفها در ریشههاى آن یعنى صحف آسمانى که در اختیار حضرت ادریسعلیه السلام و سایر انبیا بود نیز وجود دارد.
ب) مارکسیزم
دوم از مکاتب داعیهدار حکومت واحد جهانى مارکسیزم است. آنها تز خود را با تحلیل تاریخى و ماتریالیسم تاریخى با روش دیالکتیک و فلسفه خودشان اثبات مىکردند که دنیا از یک امت واحده ابتدایى جهانى کوچک شروع شده و با مسیرى که طى مىکند سرانجام و در نهایت از دنیاى صنعتى و سرمایهدارى عبور مىکند و دوباره به کمون (نه به کمون اولیه) کمون جهانى و ملت و امت واحده جهانى با مرام اشتراکى برمىگردد که تز آخرالزمان آنها بوده است. تعبیر آخرالزمان به میان آنها هم رفته بود و تعبیر مىکردند.
آخرین و عالىترین نقطه تکامل تاریخ را به شیوه دیالکتیک و ماتریالیسم که فلسفه تاریخ مارکسیزم به آنها آموخته بود، مىدیدند.
ج) سرمایهدارى
سومین مکتب داعیهدار حکومت واحد جهانى، سرمایهدارى است. آنها هم اخیراً تز آخر الزمان را مطرح مىکنند. از وقتى که مارکسیزم به این روز افتاده، آنها حرفهاى جدیدترى مىتوانند بزنند و از موضع بالاترى حرف مىزنند. مىگویند همه چیز به طرف حاکمیت سرمایهدارى با فرهنگ غربى که سرمایه اصلى آنها است، مىرود.
با ابزار علمى و فنى دنیاى غرب، با سرمایه عظیم، قدرت نظامى بى سابقه و عظیم دنیاى غرب
و با ابزار اطلاع رسانى که نمونهاش را شما در ماهواره و اینترنت و; مىبینید، مرزها را مىشکنند و به سرعت نور و ما فوق سرعت نور ارتباط برقرار مىکنند و دنیا را به هم پیوند مىدهند و همه بشریت را در یک محدوده قرار مىدهند.سخن آنها سرمایه، صنعت، فن، فرهنگ، و قدرت و برنامه است. غربىها شاید امروز حرفشان از بقیه مکتبها و راهها مستمع بیشترى داشته باشد و تأثیر بیشترى بتوانند بگذارند.
سوسیالیستها سرخورده شدند. البته بعضى از آنها مىگویند این موجى است و دنیا بعد از یک آزمایشى که از قطب سرمایهدارى کرد – چون محور و شعار سوسیالیستها و اجتماعیون عدالت و مساوات مطلق است و این چیزى است که در فطرت انسان است و سوسیالیستها دنبال آن هستند – بعد از موج دوم، دوباره سراغ سوسیالیزم و ما مىآیند.
اسلام که با منطق و مبنا و روش آن تا حدودى آشنا هستیم، جور دیگرى مسأله را مطرح مىکند که من روى آن یک مقدار تأکید مىکنم.
البته در سایر ادیان باستانى و قدیمى هم مسأله مهدویت یا منجى بشر وجود دارد؛ اما در آنها داعیه جهانى را به صورتى که کمونیسم یا سرمایهدارى غرب مطرح مىکنند ندیدم یا با آن صراحتى که ما درباره حکومت واحد جهانى داریم به همین تعبیر «; اَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون»(۵۱) مطرح نشده است. این ادعاى صریح را در جاهاى دیگر نمىبینیم. با یک مقایسه اجمالى بین این سه مکتب مىتوانیم دریابیم امتیازاتى در اسلام است که آنها ندارند.در حال حاضر غربىها امتیازاتى دارند ولى امتیازات آنها مبنایى نیست و به خاطر نداشتن بعضى از نیازهاى واقعى حکومت جهانى واحد مشکل برایشان ایجاد مىکند.
این را تقریباً همه متفکرین دنیا قبول دارند که اگر یک مکتبى بخواهد جامعیت داشته باشد، پیش از هر چیز احتیاج به یک جهانبینى دارد که واقعیت جهان و انسان را ترسیم بکند؛ و اگر بخواهد دوام داشته باشد و منطبق با حقیقت خارجى حرکت بکند، باید اول جهان و انسان را آن جورى که هست بشناسد و ارزیابى درستى از آن داشته باشد؛ بعد ایدئولوژى یا به تعبیر دیگر که همه قبول دارند استراتژى لازم دارد. چون غربىها حکومتى که مبنایش بر ایدئولوژى اداره شود، حکومت جزمى مىدانند که خیلى رویش حساب نمىکنند؛ ولى استراتژى را همه قبول دارند. استراتژى از ایدئولوژى بیرون مىآید. استراتژى اصول راهنمایى است که زندگى را در یک مسیرهاى مشخصى قرار مىدهد. بعد هم بر اساس این فرهنگ خلق مىشود و خلق فرهنگ همان جریانهاى عملى زندگى بشری
ت است و راهنمایىها و خیلى چیزها مؤثر است تا اینکه فرهنگى به وجود بیاید و در دلها و عمل انسانها به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه رسوخ پیدا بکند و مردم تحت تأثیر آن سرمایه حرکت کنند.
وقتى که جهان بینى و ایدئولوژى و فرهنگ خاص جامعهاى شکل بگیرد، بر اساس آن، برنامهها
نوشته مىشود و ابزار اجرایى به کار گرفته مىشود و اجرا مىشود. اشکال اصلى آن دو مکتب که در مقابل ما هستند، نقص بسیار جدى در جهانبینى آنها است که واقعاً از عهده دفاع بر نمىآید. هر گاه فیلسوف و دانشمند منصفى از اینها با این مباحث مواجه مىشود، مىگوید حالا ما داریم به واقعیات و عمل بیشتر توجه مىکنیم.
بالاخره این جهان را چگونه مىشناسیم مبدأ و معاد را قبول داریم یا نداریم؟
انسان را بین مبدأ و معاد قبول داریم یا نداریم؟ این که جهان هستى خدایى دارد و طراح و مدیر عالى و ربّى دارد، اینها را مىپذیریم یا نمىپذیریم؟اکثریت مردم دنیا، چون در فطرتشان است، مىپذیرند؛ حتى بت پرستان و مشرکان هیچ وقت نتوانستند خدا را در ذهن خودشان منکر بشوند؛ حتى ملحدترین و مادىترین انسانها هم در شرایط خاصى رجعت به خدا و فطرت و واقعیت و روح عالم دارند؛ ولى در زندگى مىخواهند این را ندیده بگیرند.بنابراین، مشکل این دو مکتب این است که با اصل فطرت سازگار نیستند و بخش اساسى و اصلى آن را ندیده مىگیرند و از وسط مىخواهند شروع کنند.مشکل اصلى اینها اینجا است. اگر روى این مسأله براى بشریت یک روزى هماهنگى به وجود بیاید، قدمهاى بعدى خیلى سریعتر عمل مىشود.انکار خدا، توحید، ربوبیت خدا و انکار حضور اراده الاهى و احاطه عرش الاهى بر جهان، این مسأله بسیار بسیار مهمى است؛ گر چه در خیلى از مسائل و در این غوغاى مادیت دنیا مغفول عنه است.ندیده گرفتن این امر و ارکان آن خیلى کار دست اینها داده و مىدهد و مشکلات جدى ایجاد کرده است.
بسیارى از تحلیلگران در رابطه با اُفول مارکسیزم و سوسیالیزم مىگویند در عمل شیوههاى غلط اقتصادى موجب شکست آنها شد. البته این مسأله بود؛ اما اینها هیچ وقت تحلیل نمىکنند که مشکل و مسأله اصلى اینها انکار خدا، دین، عالم غیب و;. بود. حتى به همین مقدارى که چراغ دین در غرب روشن است، براى مارکسیزم نبود. اینها مىخواستند به کلى خدا را تبدیل بکنند به حرکت چرخهاى ماشین صنعت و تولید. بدترین تناقضها در زندگى اینها از همین جا در آمد.اینها با نفى و فراموش کردن معنویت و خدا مىخواستند «مساوات» را که مهمترین رکن آن روح ایثار، فداکارى و فراموش کردن خود و توجه به معنویات است در جامعه حاکم بکنند که این تناقض بسیار جدى دارد.
انسانى که خودش را مثل یک درخت تصور مىکند که سبز مىشود، رشد مىکند و بعد مىمیرد و خزان و خشک مىشود، چگونه مىتواند به مساوات و عدالت فکر بکند؟
اگر در یک جنگلى مساوات پیش بیاید، اگر در یک جامعه حیوانى مساوات معنا داشته باشد، در جامعه با چنین نگرش مادى و خالى از معنویت و خدا هم مىتواند معنا داشته باشد.
لطیفترین و عالىترین اوج حرکت معنوى انسان را که همین مساوات و عدالت و انسان دوستى و احساس رنج دیگران است، اینها را مىخواهند بدهند به یک موجود خشک بى روحى که هیچ سرمایه معنوى و خدایى نداشته باشد.الان کسى در تحلیل افول مارکسیسم به این مسأله خیلى نمىیابد؛ زیرا فطرت انسان، خودخواه، خودبین و منحصرخواه است. اینها به ادلهاى در وجود انسان تعبیه شده است.
امروز بحث کردن از اینکه غرب دچار اشکال واقعى است کار آسانى نیست. براى اینکه چشمها و گوشها پر است از مظاهر قدرت و پیشرفت غربىها، به خصوص اگر از طرف کسانى مثل ما که در زندگى و اداره جامعه و جهان اسلام بسیار بسیار مشکل داریم، باشد. ما وقتى که این حرفها را بزنیم، خیلى آسان از ما نمىپذیرند؛ چون مىگویند شما اگر اینها را بلدید، خودتان عمل کنید؛ چرا به دیگران مىخواهید بگویید.
ما حالا در مقام بحث و تحلیل هستیم. ما ممکن است در عمل نتوانسته باشیم و نتوانیم مسلمانهاى خوبى باشیم؛ اما ما از اسلام داریم حرف مىزنیم نه از خودمان.
سؤال این است که آیا امریکا سردمدار غربىها داعیهدار حکومت واحد جهانى یک جامعه موفقى است یا نه؟ و آیا غرب صلاحیت دارد حکومت واحد جهانى را اداره کند و عدالت و حق را و آن چیزهایى که فلاسفه و حکما و اندیشمندان دنبال آن بودند و آن مدینه فاضلهاى که همیشه روح انسانهاى خیر خواه را جذب مىکرده، پدید آورد؟ آیا آنها مىتوانند این کار را انجام بدهند؟ قطعاً نه.شاید در غرب موفقترین ملتها الان امریکا باشد که از لحاظ مادى از کشورهاى دیگر پیشرفتهتر است و حقیقتاً در این ارزشهایى که آنها قائلند و فکر مىکنند موفقیت است او پیشتر از همه اینها است. عملاً هم مىبینید که بالاخره او تصمیم گیر نهایى است، آیا جامعه امریکا واقعا جامعه ایدهالى است؟ آیا آنها که الان مىگویند ما مىخواهیم قطب عالم باشیم و دنیاى تک قطبى را اداره کنیم و فرهنگمان را بر دیگران غلبه بدهیم، وضعیت درستى دارند؟ باید بررسى کنیم و ببینیم در جامعه خودشان چه خبر است؟
در جامعه امریکا حدود سى، چهل مورد اشکالات اصلى مىتوان پیدا کرد.
البته کسى که از دور ماهواره را مىبیند و خبرهاى روزنامهها و رسانههاى آنها را مىبیند، خیال نمىکند این اشکالات در امریکا باشد؛ ولى اگر کسى یک قدرى مطالعه کند. از زبان خود امریکایىها که جامعه امریکا را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند، مىبیند به بیشتر این مشکلات اشاره و پرداخته شده است.من به تعدادى از مشکلاتشان اشاره مىکنم. اینها از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى تناقضها و گرفتارىهاى فراوان دارند.
* فقر
از لحاظ سطح برخوردارى از نعمتها و سطح استاندارد، در جامعه امریکا – چنانکه خودشان مىگویند – ۱۳ یا ۱۴ درصد مردم زیر خط فقرند؛ و این در یک جامعه ۲۵۰ میلیونى یعنى در حدود ۳۰ یا ۴۰ میلیون نفر زیر خط فقر زندگى مىکنند. چطور این جامعه مىتواند ایده آل باشد.
* بىبند و بارى جنسى بند و بارى جنسى که محصول آن بچههاى نامشروع هستند، زیاد است و آفتى فوقالعاده کشنده براى امریکایىها شده است. این را از ارزشهایشان بیرون بردهاند؛ مثل کسى که مأیوس شده و غرق شده و کارى نمىتواند بکند، تسلیم شدهاند؛ رشته امور از دست مسؤولان خارج شده است. وضع دختران و پسران جوان در مدارس، خانوادههاى متزلزلى که هر روز از هم جدا مىشوند و; همه اینها معلول بى بند و بارى جنسى و گرفتارى آنها به این مسأله است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.