مقاله در مورد گزارشى از مباحث عصر جاهلى
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد گزارشى از مباحث عصر جاهلى دارای ۴۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد گزارشى از مباحث عصر جاهلى کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد گزارشى از مباحث عصر جاهلى،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد گزارشى از مباحث عصر جاهلى :
گزارشى از مباحث عصر جاهلى
خورشید اسلام در زمانى طلوع کرد که درگیریهاى قومى و طایفهاى، برخوردهاى عقیدتى و فرهنگى و کشمکشهاى دو امپراتور (ایران و روم) براى قدرت طلبى و بهرهکشى بیشتر در اوج خود بود و پردههاى جهل و ناآگاهى، همگان را در هالهاى از تاریکى فرو برده بود. از سویى شرک و بتپرستى جاى عبودیتحق را گرفته و عقاید باطل و افکار پر از اوهام در میان عامهى مردم ریشه دوانده; و از سوى دیگر، ادیان تحریف شدهاى چون یهودیت، مسیحیت، مجوسیت و صابىگرى رواج یافته بود. علاوه آن که گروههایى به نام «زنادقه»، «دهریه» و «ملاحده» از فلاسفه و طبیعتگرایان همچنان بر افکار عدهاى از مردم حکومت مىکردند تا بتوانند نور شرایع توحیدى که از حضرت ابراهیم، موسى و عیسى علیهم السلام باقى مانده بود، خاموش سازند.
در چنین زمانهاى که گردبادهاى هواپرستى و شرک آلود همچنان مىوزید، جزیره العرب، خاستگاه آخرین دین خداوند، وضعیتى بهتر از دیگر اماکن نداشته است.
فهرست مهمترین نحل و گروههاى اعتقادى را، مىتوان چنین برشمرد:
الف) بتپرستى
«بت» در عقیدهى اسلامى و در عرف قرآن کریم هر نشانهى مادى یا غیر مادى باطل است که انسانها براى تقرب به خداوند متعال و در عرض پرستش الهى آن را بپرستن
د و اصطلاح قرآنى آن «صنم» (۱) و «وثن» (۲) است.
بیشتر مفسران براى بت عینیت قایلند و مىگویند: بت عبادت از تندیسى است که به اشکال گوناگون از موادى مانند زر، سیم، سنگ و غیره مىسازند و به جاى خداوند به پرستش مىگیرند.
در حدود بیش از سى آیه از آیات قرآن کریم دربارهى ویژگىها و نامهاى بتانى که مشرکان مىپرستیدهاند، سخن گفته شده که برخى از آنها مربوط به عرب زمان جاهلیت و برخى دیگر متعلق به امتهاى دیگر است.
سرزمین مکه که روزگارى پایگاه توحید ابراهیمى بود و از ذریهى آن حضرت، اویایى به حکومت و سیادت و ترویج توحید پرداخته بودند، بعد از گذشتسالیانى، دستخوش انحراف فکرى و سپس مرکز بتانى شد که اولین بار، عمرو بن لحى در سفرش به شام، براى مکیان سوغاتى آورده بود. (۳)
«مناه» از قدیمىترین بتان بود که بر ساحل دریاى سرخ میان مکه و مدینه نصب شده بود و قبایل عرب به ویژه دو قبیلهى اوس و خزرج، آن را محترم مىشمردند.
بت «لات» از دیگر بتان با سابقهاى بود که میان عرب شمال و عرب حجاز شهرت داشت و جایگاه پرستش آن در زمان ظهور اسلام، در شهر طائف بود.
«عزى» سومین بتبزرگ و قدیمى بود که مشرکان عرب پس از حج و طواف کعبه، به دور آن (در شرق مکه) طواف مىکردند و برخى معتقد بودند که ارواح خدایان در این بتحلول کرده است. (۴) قرآن کریم، این سه بت را نام مىبرد و از این که مشرکان آن سه را دختران خدا قلمداد مىکردند، مذمت مىکند. (۵)
علاوه بر آن سه بت، بتانى که در قرآن کریم از آنان نام برده شده است عبارتند از: انصاب (۶) (نصب) (۷) ، بعل (۸) ، ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر. (۹)
قرآن، یکى از اهداف بتپرستى مشرکان را چنین ذکر مىکند:
«والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الى الله زلفى;» . (۱۰)
بت پرستان مکه، غالبا به وجود خدا هم معتقد بودند و در حقیقت ایمان به خدا و شرک را به هم آمیخته بودند چنان که آیه مذکور و نیز آیه ۱۰۶ سوره یوسف بر آن دلالت دارد.
ظهور دین اسلام براى چنین مردمى، فرصت طلایى و خوبى را فراهم کرده بود تا آنان به دین اجداد اولیهشان (دین ابراهیم حنیفعلیه السلام) برگردند و انحرافاتى که در آیین توحیدى رخ داده بود، از میان بردارند. شاید بر همین اساس باشد، که قرآن، در حقیقت «اسلام» را احیاگر دین ابراهیمعلی
ه السلام و یا ادامهى همان شریعت معرفى مىکند. (۱۱)
ب) مادیگرایى
گروهى دیگر که در جزیره العرب زندگى مىکردند، افرادى بودند که به «دهریه»، «دهریون»
و «زنادقه» خوانده مىشوند. آنان به اصطلاح امروز مادىگرایانى بودند که وجود آفریدگار هستى را منکر بودند و آفرینش را به خودطبیعت استناد مىدادند. (۱۲) قرآن از اعتقادات آنان چنین گزارش مىدهد:
«وقالوا ما هى الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا وما یهلکنا الا الدهر وما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون» (جاثیه/۲۴).
و گفتند:«غیر اززندگانى دنیاى ما [چیز دیگرى] نیست، مىمیریم و زنده مىشویم، و ما را جز طبیعت هلاکت نمىکند».و[لى] به این [مطلب] هیچ دانشى ندارند[و] جز [طریق] گمان نمىسپرند.
ج) معاد انکارى
غالب مردم جاهلیت اعتقاد به خدا را به شرک آمیخته بودند، و همین اکثریت سبتبه زندگى پس از مرگ اعتقادى نداشتند و «معاد» و زنده شدن بدنهاى از بین رفته و استخوانهاى پوسیده را «بعید» مىشمردند و مىگفتند:
«;ان هى الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین» . (۱۳)
«جز زندگى دنیاى ما[زندگى دیگرى] نیست و برانگیخته نخواهیم شد».
و گاهى با سوگند به خدا، زنده شدن پس از مرگ را انکار مىکردند:
«واقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت بلى وعدا علیه حقا و لکن الناس لا یعلمون» . (۱۴)
«و با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسى را که مىمیرد بر نخواهد انگیخت. آرى، [انجام] این وعده بر او حق است، لیکن بیشتر مردم نمىدانند».
د) حنیفیت
در قرآن کریم کلمهى «حنیف» ده بار و جمع آن «حنفاء» دو بار (در سورههاى حج/۳۱ و بینه/۵) آمده است که در مجموع چنین برمىآید که مراد از آن توحید فطرى و روش و نگرش انبیاى الهى مخصوصا حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است و به نوعى نقطهى مقابل شرک و مشرکان
شمرده مىشود. از آیهى ۷۹ سورهى انعام و ۳۰ سورهى روم و آیات دیگر برمىآید که بین حنیفیت و فطرت( یعنى نگرش پاک و بىآلایش) و گرایش غریزى و فطرى نسبتبه آفریدگار جهان پیوندى هست.
از آیهى ۱۳۵بقره و ۶۷ آل عمران دو نکته استنباط مىشود: الف) حنیفیت نه یهودیت است و نه مسیحیت، و ب) با مسلم بودن (در معناى قبل از «اسلامى» آن) مترادف است.
سیره نویسان مانند ابن هشام و دیگران اشاره کردهاند که پیش از بعثتحضرت رسولصلى الله علیه و آله و سلم، تنى چند از قریش به نامهاى: ورقه بن نوفل و عبید الله بن جحش و عثمان بن حویرث و زید بن عمرو بن نفیل از پرستش بتها دورى جستند و در طلب دین حنیف که دین ابراهیم باشد برآمدند. این اشخاص را حنفاء خواندهاند و نیز گفتهاند: حنیف کسى بوده است که از عبادت اصنام و هر چه مربوط به ایشان است پرهیز مىجسته است و در ذهن و حافظهى قریش و مردم مکه بوده است که ابراهیم علیه السلام جدایشان، دین حنیف داشته و از بتها بیزار بوده است. البته دین
ابراهیم علیه السلام جد عرب و بانى کعبه که دین توحید بود، به تدریج در مکه منسوخ شده و برافتاده بود. اما چیزى از آن در ضمیر مردم مانده بود و آن این که ابراهیم علیه السلام مسلم و حنیف بوده و مشرک نبوده است. (۱۵)
ه) مجوس
برخى از ساکنان جزیره العرب، مجوسى بودهاند. لفظ مجوس (۱۶) فقط یک بار در قرآن مجید
(سوره حج، آیه ۱۷) به کار رفته است و به گونهاى از آن یاد شده که نشان مىدهد از اهل کتاب هستند. مجوس عنوان کلى معتقدان به دو اصل نور و ظلمتشناخته شده است; منتها در فرق میان ایشان و مانویه یا ثنویه گفته شده است که به عقیدهى مجوس، نور ازلى و قدیم است اما ظلمتحادث است. (۱۷)
گفتهاند: مجوسیت در قبیلهى تمیم راه یافته بود. از اینان، زراره بن عدس تمیمى و پسرش حاجب، اقرع بن حابس و ابو سود، جد وکیع بن حسان را برشمردند. (۱۸)
ناگفته نماند که دلایل قطعى در دست نیست که مجوسى بودن عرب جاهلى، حتما از همان نوع زردشتى یا مزدکى و مانویت و; باشد. در هر حال، اینان یک گروه اعتقادى هر چند کوچک را در میان عرب جاهلى تشکیل داده بودند.
و) یهودیت
یهود یا قوم یهود، اصطلاحى که، مترادف با عبرانیان و اسرائیلیان، براى معرفى اخلاف قبایل اسرائیل متدین به دین موسى یا دین یهود به کار مىرود. (۱۹) بعضى بر آنند که از آن جهت این امت را یهود گویند که موسى گفت:
«انا هدنا الیک» .
«ما به تو بازگشتیم و توبه کردیم».
در قرآن کریم به یهود، هم «الذین هادوا» و هم بنى اسرائیل گفته شده است، و «الیهود»
هشتبار(یک بار هم کلمهى یهودى) به کار رفته است، و دو بار با وصف «هود»(جمع هائد) یاد شده است، و چنین برمىآید که در عرف قرآن کریم مراد از بنىاسرائیل، یهود قدیم و مراد از یهود، یهودیان معاصر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم ساکن مدینه و شهرکها و قلعههاى پیرامون آن است. (۲۰)
در میان عرب جاهلى، برخى از مردم (همانند گروهى از مردم تبع از سردمداران یمن) به یهودیت روى آورده بودند. چنان که بنى قریظه، بنى قینقاع از جمله قبایل یهود جزیره العرب بودند که
در نزدیک مدینه زندگى مىکردند و گروههایى از یهود هم در فدک، خیبر، وادى القرى به سر مىبردند.
یهود در عصر رسالت، تمام تلاش را براى حفظ افکار و مبانى اعتقادى خویش به کار گرفت و در موارد متعدد رو یا روى رسالت نبى خاتم صلى الله علیه و آله و سلم قرار گرفته، ولى بالاخره تن به حکومت اسلامى داده با دادن جزیه به زندگى خویش پرداختند و افرادى هم به دین جدید (اسلام) گرایش پیدا نمودند.
ز) مسیحیت
از جمله اعتقادات برخى از اقوام عرب جاهلى، مسیحیتبوده است. کلمهى «نصارى» در قرآن کریم به معناى مسیحیان یا عیسویان(پیروان حضرت مسیح علیه السلام ) ۱۴ بار به کار رفته است. «لفظ نصارى در عربى ماخوذ از لفظ سریانى نصرا مىباشد و شاید با نجران یا نصران قرابت اشتقاقى داشته باشد.». (۲۱)
در زمان بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم بعضى از قبایل عرب، نصرانى مذهب بودند که از میان آنان مىتوان، بنى تغلب (۲۲) ، قبیله بهرائى (۲۳) از قبایل قضاعه و تنوخ (۲۴) را نام برد. گروهى از اینان در سال نهم هجرت با صلیبهاى طلایى در مدینه حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و جهت فرار از جزیه، صلحى را امضا کردند که بر آیینشان باقى باشند ولى فرزندانشان را به این آیین دعوت نکنند. (۲۵)
بحث و گفتگوى اعتقادى میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و مسیحیان نجران (شهرى که مرکز سکونت کشیشان مسیحى بود) که به صورت هیئتبه مدینه منوره آمده بودند، به جایى نرسید و چون آنان مباحث اعتقادى صحیح درباره حضرت مسیح علیه السلام را نپذیرفتند، قضیهى مبا
هله میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و آنان اتفاق افتاد. (۲۶)
غیر از اینها، گروههاى گوناگون و متعددى از عربهاى مسیحى بودند که در «حیره» زندگى مىکردند و «عبادى» خوانده مىشدند. (۲۷)
ح)صابیان
برخى دیگر از اقوام و طوایف ساکن شبه جزیره عربستان معروف به «صابیان» بودند; چنان که در سه آیهى قرآن کریم (۲۸) از آنان به صراحت نام برده شد و به نظر مىرسد که صابئان مانند یهود و نصارى اهل کتاب و دین بوده و دینشان یک دین الاهى و آسمانى است و آنها هم همانند پیروان سایر ادیان آسمانى، پیامبر و شریعتى داشتهاند و پس از پیامبرشان، به تدریج دچار انحرافاتى مانند تقدیس و پرستش ستارگان شدهاند.
این که قرآن کریم براى این قوم اهمیت قایل بوده و سه بار نامشان تکرار شده، دلیل بر این است که آنها در عصر نزول قرآن قومى مشهور و داراى جمعیت معتنابهى بودهاند و گرنه قرآن اعتنایى به آنها نمىکرد و در ردیف ادیان بزرگ یهود و نصارى نمىشمرد. (۲۹)
ط)پارهاى از اعتقادات دیگر عرب جاهلى
گذرى اجمالى بر روح اعتقادى حاکم عصر جاهلیت و عصر رسالت داشتهایم که به صورت آیینهاى مختلف جلوه کرده بود. اینک به پارهاى از اعتقادات دیگر عرب جاهلى، اشاره مىکنیم.
پرستش جن، از اعتقادات بعضى دیگر عرب جاهلى بوده است. به زعم آنان، جنیان، دختران خدایند. چنان که قرآن کریم اعتقادات آنان را در این مورد، چنین گزارش مىدهد:
«وجعلوا لله شرکاء الجن وخلقهم وخرقوا له بنین وبنات بغیر علم سبحانه وتعالى عما یصفون». (۳۰)
«وبراى خدا شریکانى از جن قرار دادند، با این که [خدا] آنها را خلق کرده است. و براى او، بى هیچ دانشى، پسران و دخترانى تراشیدند. او پاک و برتر است از آنچه وصف مىکنند».
و در جاى دیگرى آمده است:
و [یاد کن] روزى را که همهى آنان را محشور مىکند، آنگاه به فرشتگان مىفرماید: «آیا اینها بودند که شما را مىپرستیدند؟» مىگویند: منزهى تو، سرپرست ما تویى نه آنها! بلکه جنیان را مىپرستیدند; بیشرشان به آنها اعتقاد داشتند». (۳۱)
از میان همین مردم، گروهى به «تناسخ» و انتقال ارواح به اجساد دیگر، اعتقاد داشته ، سخن از هامه و; مىزدند که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در رد سخنان آنان فرموده بود:
«لا هامه ولا عدوى ولا صفر». (۳۲)
بر اساس نقل جاحظ در کتاب «الاخبار»، هم اینان بر این باور بودند که هرگاه فردى کشته شود و ولى او، خونخواهىاش را نکند، از مغزش پرندهاى به نام «هامه» خلق مىشود و همچنان بر قبرش خواهد بود و تا روز زنده شدن، کار ولى او را ناله کند. (۳۳)
موحدان عصر جاهلى
در هیاهوى اعتقادات باطل، خرافات و اوهام و در میان تاریکىهاى جهل و نادانى تنها اندکى ا مردم عرب جاهلى بر فطرت توحیدى باقى ماندند و از آیین قهرمان توحید، حضرت ابراهیم علیه السلام پیروى مىکردند و «حنفاء» خوانده مىشدند. تاریخ نام برخى از این موحدان عصر جاهلى را چنین ثبت کرده است:
الف) عبدالمطلب; سید البطحاء، یکصد و چهل سال عمر کرد، بر آیین ابراهیم حنیف بود، هنگام مرگش، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هشتساله بود و در حالى که مىگریست در تشییع جنازهاش شرکت داشت تا در حجون (مکه) دفن گردید. (۳۴)
ب) ابوطالب بن عبدالمطلب; شیخ قریش، پدر امیرمؤمنان على علیه السلام ، تنها حامى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم که به قول مشهور در ۲۴ رجب سال دهم عثتبا ایمان به پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. (۳۵)
ج) زید بن عمرو بن نفیل; پسر عموى عمر بن خطاب، همراه ورقه بن نوفل و عثمان بن حویرث، جهت پژوهش دین به شام سفر کرد. همرهان به دین نصرانى درآمدند ولى وى بر فطرت توحیدى باقى ماند، از پرستش بتان کناره گرفت و مىگفت: خداى من، خداى ابراهیم و دین من، دین ابراهیم است. سه سال پیش از بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. (۳۶)
د) قس بن ساعده ایادى; حکیم و فیلسوف عرب، گویند: وى که عمرى طولانى داشت، اولین موحد (خداپرست) از میان عرب (موجود آن زمان)بوده، به معاد وحساب قیامتیقین داشت. از کفر کنارهگیرى کرد و مردم را به دین حنیف ابراهیمى تشویق مىکرد. ازپیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل شد که فرمود: یادم نمىرود که وى در بازار عکاظ بر شتر سرخ موى ایستاده و خطبه مىخواند و مىگفت: «من عاش مات، و من مات فات، و کل ما هو آت آت. (۳۷)
و) علاف بن شهاب تمیمى، وى به خدا و روز حساب ایمان داشت. (۳۸)
ز)زهیر بن ابى سلمى (۳۹) و دیگران.
گزارش نهج البلاغه از وضعیت فرهنگى اعتقادى عصر جاهلى
امیرمؤمنان علیه السلام وضعیت اعتقادى فرهنگى مردم عصر پیش از بعثت پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله و سلم را چنین ترسیم مىفرماید:
«;پدران رفتند وپسران جاى آنان را گرفتند تا آن که خداى سبحان، محمد صلى الله علیه و آله و سلم را پیامبرى داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعدهى حق را به وفا مقرون گرداند، طومار نبوت او به مهر پیامبران ممهور، و نشانههاى او در کتاب آنان مذکور، و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور; حالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند، و هر گروه پى خواهشى افتاده، و در خدمت آیینى ایستاده، یا خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتى که سزاى او نیستبدو بسته، یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدو از گمراهى به رستگارى کشاند و از تاریکى نادانى رهاند». (۴۰)
«; و این هنگامى بود که مردم به بلاها گرفتار بودند، و رشتهى دین سست ونااستوار، و پایههاى ایمان ناپایدار، چراغ هدایتبىنور، دیدهى حقیقتبینى کور، همگى به خدا نافرمان، فرمانبر و یاور شیطان، از ایمان رو گردان، پایههاى دین ویران، شریعتبىنام و نشان، راههایش پوشیده و ناآبادان. دیو را فرمان بردند، و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پى او گرفتند;». (۴۱)
و نیز دربارهى بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و وضعیت مردم آن زمان فرمود:
«; او را هنگامى فرستاد که: پیامبران نبودند، و مردمان در خوابى دراز مىغنودند، اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگها فروزان، جهان تیره، فریب دنیا بر همه چیره، باغآن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوهاش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانههاى رستگارى ناپیدا، علامتهاى گمراهى هویدا;» (۴۲) بتان همه جا برپا، پاى تا سر آلوده به خطا، تا آن که خداى، محمد را برانگیخت تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید رساند. (۴۳)
آنچه تاکنون گذشت، گزارش اجمالى از معتقدات عصر جاهلى بود. هدف از این نوشتار، زمینهس
ازى براى ورود در مباحث ره آوردهاى اعتقادى اسلام است. مقصود،بازگویى مسایل کلان اعتقادى است که در قرآن آمده و با ابلاغ آن توسط پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از سوى مردمى که چنان سابقهى اعتقادى داشتند، به تدریج مورد پذیرش قرار گرفت و این که آیا مسلمانان عصر رسالت، در باب اعتقادات دینى اسلام اختلاف داشتند و اظهار نظر فردى بر اساس فهم شخصى صورت مىپذیرفتیا نه؟ و نیز این که اختلافات کلامى از چه زمانى شروع شد و چرا؟ علل و عوامل بروز مکاتب کلامى چه بود؟ و;
بر آن بودیم که در همین مقال، به این مباحث پرداخته شود ولى جهت عدم اطالهى مقاله، ناچاریم ادامهى آن را در آینده پى گیریم. ان شاء الله.
پىنوشتها:
۱ «صنم» پنجبار و همواره به صورت جمع در قرآن آمده است: اعراف/۱۳۸; ابراهیم/۳۵; انعام/۷۴; شعراء/۷۱، انبیاء/۵۷
۲ «وثن» سه بار و آن هم به صورت جمع یعنى «اوثان» در قرآن کریم (حج/۳۰; عنکبوت ۱۷ و۲۵) به کار رفته و مفسران عقیده دارند: وثن به بتانى گفته مىشود که از جنس سنگ باشند.
۳ر.ک: تاریخ ابن کثیر:۲/۱۸۷ ۱۸۹; انساب الاشراف، بلاذرى:۱/۳۴
۴ ر.ک: دراسات فى علم الکلام والفلسفه الاسلامیه، صص ۳۰ ۳۱، دکتر یحیى هویدى، دار النهضه العربیه، قاهره، ۱۹۷۲م.
۵ ر.ک: نجم/۲۱۱۹
۶ مائده/۹۰
۷ مائده/۳; معارج /۴۳
۸ صافات/۱۲۵
۹ نوح/۲۳
۱۰ زمر/۳
۱۱ر.ک: آل عمران/۶۸; بقره/۱۳۵
۱۲برخى بر این عقیدهاند که چنین گرایشى از سوى مردم فارس در زمان یزدگرد دوم (۴۳۸ ۴۵۷م) به سرزمین عرب، راه پیدا کرده است. ر.ک: تاریخ الفلسفه، دى بور، ترجمه عربى: ابو ریده، ص ۱۵، چاپ چهارم،سال ۱۹۵۷م.
۱۳انعام/۲۹
۱۴ نحل/۳۸
۱۵ر.ک: دانشنامهى قرآن و دانش پژوهى، به کوشش: بهاء الدین خرمشاهى:۱/۹۶۶ ۹۶۷، چاپ اول، پاییز۱۳۷۷
۱۶در فارسى باستان به آن: مگوش، موغو، مگ و در فارسى جدید، مغ گفته مىشود. گویند: کلمهى مجوس، ایرانى الاصل است و به وسیلهى آرامیها با تغییر صوتى و حرفى مختصر در زبان عرب وارد شده است.
۱۷ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى:۲/۱۹۸۴
۱۸ المعارف، ابن قتیبه، ص ۲۶۶، چاپ اول، ۱۹۳۴م.
۱۹ لفظ «یهود» جمع است و مفرد آن یهودى منسوب به یهودا(قبیله و ناحیه) است و به تیرهاى از سامیان که عبرانیان یا بنى اسرائیل، و از نظر دینى کلیمى یا موسوى خوانده مىشوند، اطلاق مىگردد. دانشنامهى قرآن و قرآن پژوهى:۲/۲۳۸۲
۲۰ همان.
۲۱ ر.ک: اعلام قرآن، خزائلى، ص ۶۳۳
۲۲ «تغلب» از لحاظ مقام و منزلت، بزرگترین قبیله ربیعه در کشورهاى عرب محسوب مىشد.
۲۳ بهرائى منسوب به قبیله بهراء است. تهذیب الاسماء واللغات، نووى:۲/۲۹۳
۲۴ گروهى نصرانى مذهب که در بعضى از مناطق شام مىزیستهاند و قضایایى از آنان در مواجهه با فتوحات اسلامى و پس از آن ذکر کردهاند. ر.ک: دایره المعارف الاسلامیه:۵/۵۰۸-۵۱۵
۲۵ البته با گسترش دامنهى اسلام، خلیفه دوم از اینان درخواست جزیه کرد. آنان از دادن چیزى به نام «جزیه» سرباز زدند و گفتهاند: حاضریم به نام «صدقه» سرمایهى بیشترى در اختیارتان بگذاریم. نقل شد که خلیفه دوم گفت: بپردازید، هر چه خواستید، آن را نام نهید. ر.ک: دائره المعارف الاسلامیه:۵/۳۲۴; محیط المحیط، ص ۶۶۳
۲۶ قرآن کریم، در سوره آل عمران، آیات ۵۴ تا ۶۱، این جریان را بازگو فرموده است.
۲۷ از میان آنان مىتوان از عدى بن زید بن الخمار عبادى نصرانى نام برد که از بزرگان چهارگانهى شعراى دورههاى جاهلى است. الکامل فى التاریخ:۱/۴۸۳; سیر اعلام النبلاء: ۵/۱۱۰
۲۸ ر.ک: بقره/۶۲، مائده/۶۹; حج/۱۷
۲۹ براى آشنایى بیشتر ر.ک: مجله کلام اسلامى، سلسله مقالات صابیان در قرآن، داود الهامى، شماره مسلسل۳۰۲۵
۳۰ انعام/۱۰۰
۳۱ سبا/۴۱۴۰
۳۲ر.ک: الملل والنحل:۲/۲۴۶; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید:۱/۱۱۹
۳۳ ر.ک: الملل والنحل:۲/۲۴۶; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید:۱۹/۳۹۱
۳۴ سفینه البحار:۲/۱۴۰; الغدیر:۷/۳۴۶; الملل والنحل: ۲/۲۴۸
۳۵ الکنى والالقاب:۱/۱۰۵; الغدیر:۷/۳۵۶; شرح نهج البلاغه ابن اب
ى الحدید: ۱۴/۶۵
۳۶ البدایه والنهایه، ص ۲۴۳; الملل والنحل:۲/۲۵
۳۷ محیط المحیط، ص ۷۳۴; الملل والنحل:۲/۲۵۱; البدایه والنهایه:۲/۲۳۰
۳۸ بلوغ الارب فى معرفه احوال العرب:۲/۲۷۶; الملل والنحل:۲/۲۵۲
۳۹ همان; نهایه الارب فى معرفه انساب العرب، ص ۳۱۸
۴۰ نهج البلاغه، خطبه اول، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص ۶
۴۱ نهج البلاغه، خطبه ۲، همان، ص ۸
۴۲ همان، خطبه ۸۹، ص ۷۲
۴۳ ر.ک: همان، خطبه۲۶، ص ۲۶
بعثت یا طلوع خورشید اسلام
ضرورت و اهمیّت بعثت
جهان تاریک جاهلیّت، برای طلوع خورشید هدایت، ثانیهشماری میکرد، همه چیز بیانگر ضرورت بعثت و نیاز به وجود آیین سازنده و رهاییبخش، و رهبر بزرگ، مدبّر، نجات دهنده و دلسوز بود. در چنین وضع نابسامانی، لطف خدا شامل حال انسانهای آن عصر و نسلهای آینده شد، که محمّد بن عبداللّه(ص) را برای رهایی مردم به پیامبری مبعوث فرمود.
پیامبری که آخرین پیامبر بود، و کاملترین آیین را آورد، و همه پیامبران پیشین در انتظار او بودند تا او بیاید و آیین توحید و نجاتبخش خدا را کامل نماید و همه بشریّت را از لجنزارهای آلودگی، گناه و انحراف، رهایی بخشد.
با بعثت پیامبر اسلام، هم خورشید اسلام طلوع کرد، و هم شخصیّت عظیم پیامبر(ص) متولّد شد، در سراسر زندگی پیامبر(ص) روزی مبارکتر از روز بعثت نبود، روز تولّد آن حضرت بیانگر تولّد جسم او بود، گرچه مبارک بود، ولی روز بعثت، روز تولّد شخصیت پیامبر(ص) بود که بسیار مبارکتر بود. و اگر روز هجرت پیامبر(ص) از مکّه به مدینه بسیار مهم بود، و به همین خاطر به پیشنهاد حضرت علی(ع) آغاز تاریخ مسلمانان گردید، مهم بودن هجرت از این رو بود که آرمانهای بعثت پس از پشت سرگذاشتن سختیها، تولّد نو یافت، و آماده اجرا و بروز و ظهور و تعمیق و گسترش گردید. بنابراین باید گفت: خورشید شخصیّت پیامبر اسلام(ص) نیز در چنین روزی تولّد یافت.
برای درک ضرورت بعثت و عظمت آن، کافی است که به معنا و مفهوم بعثت در اسلام، توجّه کنیم:
بعثت یعنی: سرآغاز مبارزه با هرگونه شرک و انحراف فکری و عقیدتی و عملی، و هرگونه خرافات. بعثت یعنی: رستاخیز و به پاخاستن برای نجات انسانها از زیر یوغ اسارتهای فکری، سیاسی و اجتماعی. بعثت یعنی: طاغوت زدایی، شرک زدایی، تنشزدایی و زدودن هرگونه عوامل و پیشینههایی که موجب سقوط و عقبگرد خواهد شد.
بعثت یعنی انفجار نور درخشان الهی در میان ظلمتهای متراکم گوناگون. بعثت یعنی تجلّی حق، در برابر باطل و باطلپرستی، و نابودی هرگونه باطل و بیهودهگرایی. بعثت یعنی فرود صاعقهای سوزان بر خرمن مفسدان، تبهکاران و نیرنگبازان، و براندازی دامهای شیطان، و عوامل و طرفداران شیطان.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.