کارآموزی لیتوگرافی و چاپ


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 کارآموزی لیتوگرافی و چاپ دارای ۸۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد کارآموزی لیتوگرافی و چاپ  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی کارآموزی لیتوگرافی و چاپ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن کارآموزی لیتوگرافی و چاپ :

چکیده:
آشنائی با محیط کار, شرایط مطلوب و فراهم کردن امکانات مناسب با نوع کار, انتخاب وسائل و دستگاههای مورد نیاز و چگونگی کاربرد, عملکرد و استفاده ی صحیح از آنها مسلما”در سرعت, سهولت و کیفیت کار نقش مهمی را ایفا می کند. شناخت این موضوع که کدام وسیله برای چه نوع کار مناسب است, مسلما”در هزینه ها نیز تأثیر مستقیم دارد.

معرفت بصری وکلامی:
تجسم یا تصور کردن عبارت از توانائی ما در شکل بخشیدن به تصاویر ذهنی است.معمولا”وقتی میخواهیم به نقطه ای در شهر برویم ابتدا خیابانهائی را که باید از آنها بگذریم در نظر می آوریم , وعلایم و نشانه های بصری خالص آن مسیر را در ذهن خود مرور می کنیم , بعضی از آنها به صورت ذهنی از مقابلمان می گذرد, و مجددا”به نقطه ای دیگر بر می گردیم, این قبیل فعل و انفعالات ذهنی معمولا”قبل از حرکتمان به سوی مکان مورد نظر به وقوع می پیوندد.موضوع عجیب آن است که ما اغلب مکانی را که هرگز به آن پا نگذاشته ایم و یا ندیده ایم نیز در ذهن خود مجسم می

کنیم این نوع تجسمات یا بهتر بگوئیم , تصاویر اولیه ی ئهنی همراه با دیدن, هر دو پدیده هائی هستند که با عمل خلاقیت تصویرسازی پیوندی نزدیک دارند.ماجرای «یافتم یافتم«ارشمیدس, مثال خوبی برای این موضوع است .این جریان جابه جا ساختن تصاویر و شکلها در ذهن دقیقا”همان چیزی است که اغلب ما را در یافتن پاسخ به یک مسئله یاری میکند.آرتور کوستلر , که قبلا”به کتاب عمل خلاقیت وی اشاره شد در همان جا می نویسد:
«با رشد تدریجی قوای سمبل ساز و انتزاعی کننده ی ذهن فکر کردن به وسیله ی مفاهیم کلی پدید می آید که منشاء آن تفکر به وسیله ی تصویر بوده است, به همین گونه نیز خط آوائی طی جریانی مشابه از بطن خط هیر و گلیف که در واقع نگارش با تصویر بوده است نشاءت گرفت.»

مشاهده ی این تکامل و پیشرفت برای مبحث ارتباطات دارای اهمیت شایانی است. تکامل زبان از تصاویر آغاز شد, و به صورت تصویر نگاری درآمد که در آن شکلهای ساده با معانی روشن وواضح به کار میرفت, سپس به واحدهای آوائی تبدیل شد و سرانجام شکل الفبا به خود گرفت.گرگوری مؤلف کتاب چشم هوشمند, الفبا را به همین مناسبت«ریاضیات معنا»خوانده است.هر گامی که در این

راه بر داشته می شد مسلما” تکاملی بیشتر در ارتباط مؤثر تر میان آدمیان بود.شواهد بسیاری موجود است که نشان میدهد در این جریان امروز, بازگشتی به گذشته مشاهده می شود, یعنی بازگشت به استفاده از تصویر برای برقرار کردن ارتباط:و این عقبگرد به دلیل آن است که افرا

د بشر می خواهن به شکلی مؤثر تر و مستقیم تر با یکدیگرارتباط یابند.
یاد گرفتن سواد برای زبان مهم ترین مسئله است. شاید از پاسخ به این سؤال که با سواد بودن از نظر زبان دارای چه اهمیت و معنائی است و نیز مقایسه ی زبان تصویری با کلام , بتوان نتایج سودمندی گرفت و این پاسخ مارا در استفاده از اخبار و اطلاعات به صورت تصویری یاری رساند.زبان در جریان اموزش و یادگیری بشر , مقامی منحصر بفرد داشته است و هنوز هم دارد. کاربردهای زبان بسیار است, زبان وسیله ی ضبط وانتقال اخبار است, وسیله ای است برای تبادل افکار و

عقاید و نیز ابزذر ساختن مفاهیم کلی و ذهنی بشر است. در یونانی به زبان«لوگوس» یا «لوگیک» می خوانند که همه ی این الفاظ از همان کلمه ی یونانی لوگوس به معنای زبان اخذ شده است.به این ترتیب می بینیم که زبان وسیله ای برای اشکال عالی تر تفکر تلقی می شود, عالی تر از تفکر به وسیله ی تصویر یا تفکر از طریقحس لامسه.اما این فرض محل گفت وگو دارد, و بهتر است درباره ی آن تحقیق بیشتری بشود.
ابتدا باید در نظر داشت دانستن یک زبان و با سواد بودن دو چیز متفاوت است.البته زبان را می توان تا حد استفاده ی علمی از آن برای فهمیدن وتکلم ساده آموخت, ولی از این حد تا توانائی خواندن و نوشتن به یک زبان فاصله ی زیادی است.البته فقط زبان محاوره ای است که به صورت طبیعی تکامل می یابد.

با مطالعه ی آثار نو آم چو مسکی , می توان دریافت که زبان , ساخت بسیار عمیقی در ذهن ما دارد و اگر از لحاظ زیست شناسی به آن توجه کنیم این ساخت در ما فطری است.
به هر حال یاد گرفتن سواد خواندن و نوشتن را باید طی مراتب مختلفی به انجام رساند.ابتدا به یاد گیری سیستم , رمزهای زبان می پردازیم , که نشانه های آوائی معینی به صورت انتزاعی هستند.اینها در واقع همان عناصر الفباهستند.کلمه ی الفبا از تلفیق دو حرف یونانی آلفا و بتا به وجود آمده است.

حروف الفبا را , ابتدا یک به یک یاد می گیریم , سپس ترکیب این حروف و آوای منسوب به آنها آموخته می شود , که کلنات هستند.کلمات هر یک حاوی معنائی است که به ازای اشیاء , افکار وافعال مختلف به کار می روند.
دانستن معنای هر کلمه مستلزم دانستن تعریف عام آن است.گام نهائی آموزش زبان شامل یاد کیری قواعد دستوری آن می شود , یعنی دلالت و جای کلمات در جمله , وجود قواعد دستوری برای تعیین حدود ساختمان یک زبان بر اساس آنچه از نظر اجتماعی مقبول ومورد استفاده است , ضرورت دارد .آنچه گفته شد , مقدمات زبان کلام است و از آن نمی توان چیزی کم کرد. وقتی

شخصی به خوبی آنها را یاد گرفت , می تواند بنویسد و بخواند , می توانداخبار و اطلاعاتی را که به صورت کتبی بیان کند و بفهمد.واضح است که آموزش کلام حتی به صورت سواد آموزی ابتدائی , دارای نوعی ساخت است و تعاریف و مسائل فنی خاص آن مورد قبول همه است. ولی مبحث ارتباط بصری در مقایسه باآن ظاهرا”ساختی چنان منضبط ندارد.

سواد بصری:
اگر بخواهیم در تعریف و محدود کردن سواد بصری راه افراط پیش گیریم , با مشکلات زیادی مواجه می شویم.کلام که دارای ساخت نسبتا”منضبطی است , مسلما”بر آنهائی که خواهان آموزش بصری هستندنیز تاثیری قابل توجه می گذارد.اگر در مقام مقایسه نیز برآئیم , می توان نتیجه گرفت که اگر بشود یکی از وسائل ارتباطی را به اجزای اولیه اش تجزیه کرد وسپس آن را بررسی نمود , پس می توان وسیله ی دیگری را نیز به همین ترتیب موردبررسی نمود,پس می توان وسیله ی دیگری را نیز به همین ترتیب مورد بررسی قرار داد.

هر سیستم ارتباطی متشکل است از سمبل هائی که ساخته ی بشر هستند.علائم و سمبل هائی که ما بدان زبان وکلام می گوئیم, در روزگارهای پیشین به صورت رشته ای از تصاویر ساده ترسیم میشدند, و این تصاویر ساده نتیجه ی محسوسات بشر بودند.زبانها و سیستم های سمبل بسیاری در جهان وجود دارد و بعضی از آنها دارای ریشه ای مشترک هستند, برخی نیز هیچ ارتباطی با دیگران ندارند. مثلا”اعداد که یکی از انواع بسیار ویژه ی باز یابی نوعی از اخبار هستند, هیچ گونه ارتباط مستقیمی با الفبا ندارند و یا نتهای موسیقی که آنها هم از این گروهند.
در تمام این موارد به طور کلی می توان گفت, هر چه ترکیب اولیه ی آنها ساده تر باشد, فراگیری محتویات خبری آنها که به شکل علائم رمز درآمده, آسانتر است.این علائم رمز هر یک دارای معنای خاص است و کل سیستم آنها نیز براساس قواعد نحوی خاص استوار شده است.

در جهان بیش از سه هزار زبان رایج و منحصر بفرد و مستقل وجود دارد.بیان با تصویر ویا زبان بصری در مقایسه با کلام به مراتب جهان شمول تر است و از این رو بررسی مشکلات و مسائل مربوط به آن دارای اهمیتی ویژه است.ولی باید در نظر داشت که کلام از نظر ساخت, یک تمامیت منطقی دارد, و به همین دلیل روش یاد گیری و فهم آن می تواند بسیار روشن و مشخص باشد, در حالیکه زبان بصری از این نظر بمراتب بغرنج تر است و اگر سعی کنیم باآن عینا”همانند کلام برخورد کنیم, تلاشی بیهوده کرده ایم .

استفاده از واژه ی سواد, در کنار واژه ی بصری, در این رساله به منظوری خاص بوده است که دارای اهمیت است.همان طور که پیش تر نیز اشاره شد , دیدن یک عمل طبیعی است و حتی فهم یک پیام بصری یا تصویر نیز تا حدودی به صورت طبیعی انجام می گیرد ولی اگر جویای کارایی و تاثیر بیشتر این دو عمل باشیم, فقط بوسیله ی تحصیل در این رشته ممکن است به آن دست یافت. کسی که می خواهد از نظر بصری سواد آموزد, باید از شیوه ی یاد گیری سواد کلام و گفتار درس گیرد.هنکام آموزش کلام واژه هائی نظیر خلاقیت فقط پس از آنکه شخص توانائی خواندن و نوشتن یافت, به کار میرود.مفهوم این کلمات در واقع احکامی اعتباری به حساب می آیند و به داوری هائی مبتنی بر ارزشهای شخصی بستگی دارند.

در درجه ی نخست, یک نوشته الزاما”نباید بسیار ادیبانه باشد. یک نثر روشن , ودرست از لحاظ املائی و دستوری, کافی است. کسی که بتواند به طور سادهبه ساختن و فهم صحیح پیامهای موجود در کلام بپردازد, با سواد محسوب می شود, زیرا کلام یک وسیله است, که البته می توان از این وسیله برای داستان سرائی و یاغزل سرائی نیز استفاده کرد.بنابراین سواد کلامی در درجات و مراتب مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد, که از پیامهای ساده شروع شده به اشکال بغرنج تر هنری می انجامد.بخش بزرگی از ارتباط بصری به تصادف و یا نیروی کشف و شهود طراحان سپرده

می شود و این موضوع دو دلیل دارد:نخست آنکه هنر ازصناعت جدا شده است و دیگر آنکه توانائی نقاشی وترسیم به استعداد و آموزشی نسبتا”طولانی و ویژه نیاز دارد. از آنجا که برای تجزیه وتحلیل و یاتعریف ساخت شیوه ی بصری ارتباط, تلاش چندانی صورت نگرفته است, یافتن یک راه و روش مشخص برای کاربرد آن دشوار است.
نظام آموزشی نیز به طور کلی در این زمینه تحرک کافی ندارد, و هنوز به طور عمده شیوه ی گفتار وکلام برای ارتباط و انتقال اخبار و عقاید در آن غالب است و در نتیجه به دیگر توانائیهاو قابلیت های موجود در آن در انسان توجه لازم نمی شود. در اینجا منظور حس باصره است و برای پی بردن به اهمیت این حس در شناخت انسان کافی است به تجربیات یک کودک یاطفل توجه کردکه در تکامل فهم و شعور او بسیار مؤثر است و اغلب این تجربیات صرفا”از راه دیدن کسب می شوند.حتی استفاده از وسایل بصری در آموزش نیز اکثرا”از روی هدف و برنامه های روشن انجام نمی گیرد.

علی رغم وفور وسایل آموزشی بصری نظیر تلویزیون, فیلم و پخش اسلاید و غیره اغلب به علت فقدان برنامه و آموزش صحیح پیرامون ساختن و فهمیدن پیامهای بصری, روحیه ای صرفا”مصرف کننده در محصلین تقویت می شود, همانند روحیه ای که در بین تماشاگران تلویزیون مشاهده می شود.هنوز ضوابط ومعیارهائی که بتوان به کمک آنها تاثیر این گونه وسایل را شناخت و آنها را مورد ارزیابی قرار دادبه حد کافی شناخته نشده است.از ایت جهت استفاده از آنها برای مقاصد آموزشی باید بسیار سنجیده باشد.

اگر قرار بود کلام در وسایل ارتباطی با وضعی مشابه, آن گونه که تصویر در این نوع وسایل بکار می رود استفاده شود, می بایست مخاطبین آن در چنان رتبه ی پایینی از سواد می بودند که از تشخیص هر گونه اشتباه املائی ودستوری و بینظمی واغتشاش در نحوه ی ارائه ی موضوع ناتوان باشند.
به این ترتیب وضع اسف باری پیش می آمد. متاسفانه مسؤلین این نوع وسایل خود در زمینه ی نحوه ی استفاده از تصویر برای , آموزش اغلب دچار کم سوادی ویا حتی بیسوادی هستند.امروز انواع دستگاهها و دوربین های عکسبرداری در اختیار عموم است, و جزوه ها یا برگه هائی به عنوان راهنما همراه باآن به خریدار داده می شود. نکته ی قابل توجه این است که تقریبا”همه ی این راهنما ها برای القای منظور خود بیشتر از سنتهای ادبی و کلامی بهره می جوید, حال آنکه در این موارد دسته کم جزوه ی راهنما شیوه ی استفاده از تصویر را بیشتر از راه منابع فرهنگ بصری آموزش دهد.قسمت اعظم نیروئی که صرف آموزش بصری می شود بدون فکر و برنامه ی دقیق عمل میکندو متاسفانه هنرهای بصری در برنامه های درسی محصلین حالتی تفننی و تفریحی دارد, وسایل و رسانه های بصری نظیر فیلم و تلویزیون اغلب به همین صورت مورد استفاده قرار می گیرد.
علت اینکه در زمینه های هنرهای بصری اغلب از تعقل و آگاهی گریزانیم چیست؟با مشاهده ی شیوه ی امتحانات در نظام آموزشی می توان دید که رشد روشهای سازنده برای آموزش بصری در بیشتر اوقات به فراموشی سپرده شده است, به جز در موارد استثنائی, که اغلب به علت استعداد و علاقه ی مفرط خود دانش آموز به اینگونه رشته هاست.
در میان کلیه ی وسایل ارتباطی فقط شیوه ی بصری است که ظاهرا”فاقد هر گونه دستور وقائده ی مشخص است .زیرا هیچ سیستم یا راهنما یا ذستور واحدی برای تبیین و فهم آن وجود ندارد.امروز که ما بیش از هر زمان دیگر احتیاج به سواد بصری داریم, چرا رسیدن به آن برایمان دشوار تر شده است؟

بعضی از خصوصیات پیامهای بصری:
انسان تمایل دارد که ساخت کلام و گفتار را با ساخت بصری مربوط کند, علت این تمایل کاملا”قابل فهم است ویکی از دلایل عمده ی آن ناشی از طبیعت بشر است.کلیه ی اخبار و اطلاعاتی را که ما به صورت تصویر دریافت می کنیم به سه نوع کاملا”متمایز از یکدیگر می توان تفکیک کرد:نخست:اخبار بصری که به صورت سیستم سمبل ها یا صور رمزی گوناگون هستند, دو

م:اخبار بصری که حالت بازنمائی یا شبیه سازی از محیط خارج را دارد, که در نقاشی, عکاسی, پیکر تراشی و فیلمبرداری وگرافیک و; ظاهر می شودو سوم:آنهائی که انتزاعی هستند و در واقع زیر ساخت هرنوع تصویری از این جنبه ی انتزاعی برخوردار است.
اشکال انتزاعی در همه ی چیزهائی که می بینیم به صورت طبیعی وجود دارندو گاه نیز به منظور ایجاد تاثیری خاص در ساخت نهانی یا اسکلت بندی اولیه ی یک تصویربه وسیله ی سازنده اش به وجود می آیند. سمبلها در واقع علایم یا رمزهای بصری هستند و به تنهائی دنیای وسیعی را تشکیل می دهند. این رمزهای بصری برای نشان دادن حرکات وافعال و جهات مختلف به کار می روند و یا به عنوان علایم مشخصه ی سازمانها و تشکیلات گوناگون اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرند. سمبلها دارای انواع بسیاری هستند, سمبلهائی که جزئیات درآنها حفظ شده است و در واقع شبیه به بعضی اشیاء و پدیده های موجود در جهان هستند, ولی سمبلهائی که کاملا”انتزاعی هستند, وبه خودی خود فاقد هر گونه خبر میباشند.
معنای سمبلهای کاملا”انتزاعی را باید مانند زبان آموخت.آدمی برای ثبت وقایع و حالات و تجربیات خود, راه دشواری را بتدریج پیموده است که سرانجام او را به زبان نوشتاری رسانده است.
درآغاز, کلمات با تصویر نشان داده می شد و در جائیکه این امر ممکن نبود از سمبلها و علایم انتزاعی تر استفاده می شد. نگارش به تدریج در این جریان تکامل یافت, رفته رفته استفاده از تصویر در نوشتن به کلی منسوخ شد و جای خود را به سمبلها و رمزهائی داد که فقط مبین اصوات یا

آواهای گوناگون بودند. برای ترسیم این نوع علایم نیاز به مهارت خاصی نبود و بسیار ساده تر از نگارش به وسیله ی تصویر بود.کسب سواد در زبانی که از سیستم سمبلهای آوائی بهره مند گشته و به علت سادگی زیاد.به مراتب سهل تر است. به این سمبلها اصطلاحا”الفبا می گویند و شماره ی آنها, دربسیاری از زبانهائی که از این کیفیت برخوردارند, اندک است.
ولی زبانهائی هستند که هنوز هم از حد سمبلهای تصویری فرا تر نرفته اند. مثلا”در زبان چینی

که به شکل ایدئوگرام یا اندیشه نگار , باقی مانده است, تعداد سمبل های موجود از هزار متجاوز است و سواد آموزی همگانی برای آنها مشکلی خاص ایجاد کرده است. در زبان چینی برای لفظ نقاشی و خطاطی یا نوشتن, از یک کلمه ی مشترک استفاده می شود واین موضوع نشان می دهد که چینی ها می دانند نوشتن در زبان کم و بیش احتیاج به همان مهارتی داردکه در نقاشی و صورتگری.ولی در خطی که از تصاویر برای نگارش استفاده می شود, تصویر به معنای دقیق کل

مه وجود ندارد, این تصاویر به قول گرگوری در واقع« کاریکاتوری است از کاریکاتور چشم هوشمند:با آنکه این رموز و علایم جزء مهمی در شیوه ی ارتباط بصری هستند, کار ویژه ی آنها با زبان متفاوت است, و در نتیجه اگر بخواهیم برای آموزش بصری از ساخت زبان وکلام الگو برداری کنیم کاری بی حاصل خواهد بود.در هر حال , سمبل یا رمز در آموزش بصری عاملی بسیار نیرو مند و مهم است. در ترکیب بندی پیامهای بصری , دو نوع دیگر از ساخت بصری هم وجود دارد و دانستن کار ویژه ی آنها در جریان به وجود آوردن آثار بصری حائز اهمیت, و اگر به درستی بدانیم که دیگران چه نوع برداشت و تفصیری از آن خواهند داشتگام مهمی در راه ارتباط بصری برداشته ایم.
نوع دوم ساختهای بصری, صورت بازنمائی یا شبیه سازی از دنیای خارج را دارد, این نوع آگاهی بوسیله ی تصویر به طور حتم ناشی از تجربیات مستقیم ما از واقعیت است که میتواند از

محسوسات ظاهری فرا تر رود .افراد, بسیاری از چیزهائی راکه شخصا”قادر به لمس یا تجربه ی مستقیم آن نمی باشند از طریق این گونه تصاویر و شکلها ومثالها می آموزند. البته توضیحات کلامی تا حدودی در شناساندن پدیده ها مؤثرند, ولی تصویر دارای کیفیت دیگری است. تصویر یک فیلم و یا نوعی ماشین بیننده را بی وقفه از شکل ظاهر آنها مطلع می سازد حال آنکه فهماندن

مطلب از طریق کلام, که در واقع یک سیستم تبدیل به رمز شده است, مخاطب را ملزم میسازد که به نوبه ی خود برای درک معنای آنچه بیان شده است به طور ذهنی کلام را رمز گشائی کند واین امر موجب تاخیر در درک مطلب می شود. خلاصه آن که گاهی برای فهمیدن کار یک پدیده, دیدن آن و یا دیدن تصویری از آن کافی است.
درک اهمیت این موضوع فقط برای امر آموزش و یاد گیری نیست, بلکه کلا”برای آن است که بدانیم نزدیکترین چیز به واقعیت برای ما این نوع تصاویر است. از اینروست که ما به چشمان خود اطمینان
داریم و به آن وابسته ایم.آخرین نوع از شکلهای بصری شاید از همه مشکلتر و بیش از دو نوع دیگر برای رشد سواد بصری مهم باشد. این نوع در واقع زیر ساخت و ترکیب بندی ساده و اولیه یا انتزاعی پیامهای بصری است, به عبارت دیگر پیامها خالص بصری است.آنتون ارنتسواک نظریه ای درباره ی هنر مطرح کرده است که مبنای آن , جریان اولیه مشاهده کردن ورشد در آدمی می باشد ومربوط به مراتب آگاه و ناخودآگاه یا ثانویه ی ذهنی می شود.
او این تقسیم بندی در انواع ساختهای بصری را با استفاده از واژه ی, سینکر تیستیک یا حالت التقاط زمانی یا همزمانی چند موضوع بیان میکند. این واژه بار اول به وسیله پیاژه بکار گرفته شد

ه است.
برای آنکه عناصر بصری با خصوصیات آنچه طرح می شود وبا منظور اصلی یک پیام تناسب لازم را بیابند, آنها را به کمک فنون یا تکنیکهای مختلف بکار می گیرند.
پر تحرک ترین فن در میان فنون بصری, استفاده از فن کنتراست یا تضاد است, که نقطه ی مقابل آن فن هارمونی یا هماهنگی میباشد.این دو فن در دو قطب مقابل قرار دارند. این فنون الزاما”به صورت خالص و نهائی خود نباید بکار روند, و میتوان آنها را با درجاتی, از خفیف تاشدید, بکار بست,

همانطور که بین سیاه وسفید درجات مختلف خاکستری از نظر شدت وجود دارد.هنگام تجزیه وتحلیل یک مسئله ی بصری می توان به منظور یافتن شکل مناسب برای آن از فنون مختلفی استفاده کرد. در زیر به مهم ترین آنها که به آسانی قابل تشخیص هستند اشاره می شود. قرا گرفتن آنها در مقابل هم به صورتی است که بتوان فنون متضاد را در مقابل یکدیگر یافت.

(کنتراست)متضاد (هارمونی) هماهنگ
۱:ناپایدار متعادل

۲:نامتقارن متقارن
۳:نامنظم منظم
۴:بغرنج ساده
۵:پراکندگی وحدت
۶:پر نقش ونگار صرفه جویانه
۷:مبالغه مختصر گیری
۸:ارتجال پیشبینی پذیر
۹:پر تحرک آرام
۱۰:بی پردگی تلویح(باکنایه واحتیاط)
۱۱:تاکید بی طرفی
۱۲:شفافیت ماتی

۱۳:متنوع یکدستی
۱۴:انحراف از واقع(در هنر انتزاعی) مطابقت با واقع(در هنر رئالیستی)
۱۵:سه بعدی تخت
۱۶:چند عنصری تک عنصری
۱۷:درهم ترادفی

۱۸:واضح محو
۱۹:سست پیوندی تکرار
در ارتباط بصری تکنیکها نقش عامل را ایفا می کنند,و از طریق نیرو و توان آنهاست که خصوصیت ویژه ی یک راه حل بصری شکل می گیرد.راههای انتخاب بسیار است. و وسایل و رسانه ها نیز دارای انواع زیادند, مضافا” آنکه آن سه نوع ساخت بصری که بدانها اشاره شد نیز می توانند در

یکدیگر ادغام شوند و با هم بیامیزند تا انواع جدیدی حاصل شود. هر چند برای کسی که سرگرم حل مسائل بصری است تعداد راههای انتخابی بی شمار است, ولی در نهایت انتخاب تکنیک مناسب مؤثر ترین عامل برای به نتیجه رساندن کار است. از اینرو دانستن هر چه بیشتر این فنون و استفاده ی درست از آنها بر تعداد بینندگانی که می فهمند , می افزاید.

اگر به طور کلی در پی سواد بصری هستیم باید بررسی مباحث ذکر شده ی فوق را به طور جدی در نظر بگیریم و به تحلیل و تعریف آنها بپردازیم .این مباحث به طور خلاصه عبارتنداز:
شناخت رابطه ی متقابل موجود میان محرکهای بصری و کل دستگاه زنده ی بدن انسان از نظر کار ویژه ی آن, خواه فیزیکی خواه روانی یا فکری, و همچنین شناخت نیروی موجود در این رابطه از نظر

ساخت آن خصوصیات عناصر بصری که نیروی شکل دهنده به فنون بصری هستند.علاوه بر اینها, راه حلهای درست بصری را باید با مقصودی خاص انتخاب کرد و پس از آن به وسیله ی سبکهای شخصی و فرهنگی به آن ویژگی بخشید.نکته ی آخر به خاطر داشتن نوع رسانه یا وسیله ی انتقال پیام است, زیرا هر یک از رسانه ها با ویژگیهای خاص خود در تعیین شیوه ی کار تاثیر دارند.
در عصر تکنولوژی, معنای هنر تغییری بسیار کرده , ولی بسیاری از مفاهیم زیبا شناسی در هنر
همچنان به صورت گذشته باقی مانده است.خصوصیات هنرهای بصری و نحوه ی ارتباط آن با جامعه به طرز شگفت انگیزی دگرگون شده, ولی در مفاهیم زیبا شناسی تغییر لازم به عمل نیامده است.مطابق رایج ترین مفهوم موجود در زیبا شناسی سنتی,هنرهای بصری رافقط می توان از راه کشف و شهود ذهنی دریافت, ولی در حقیقت بیان با تصویر یا بیان بصری محصولی است بس بغرنج از نوعی هوش وذکاوت آدمی که ما متاسفانه هنوز فهم بسیار کمی از آن داریم.بسیاری از چیزهائی را که می دانیم بر اثر چیزهائی است که می بینیم و سواد بصری به ماکمک میکند تا آنچه را می بینیم , بهتر ببینیم و آنچه را می دانیم, بهتر بدانیم.

« ترکیب بندی»
مهم ترین گام , در حل یک مسئله ی بصری , کومپوریسیون یا ترکیب بندی آن است.رسیدن به معنای مورد نظر در یک عبارت تصویری بستگی زیادی به نوع ترکیب بندی آن دارد , علاوه بر آن , ترکیب بندی یک اثر در جلب توجه بیننده نیز نقش بسیار مهمی را ایفا می کند.کسیکه می خواهد از راه تصویر با دیگران ارتباط برقرار سازد , در این مرحله ی بسیار حیاتی از کارش بیش از هر مرحله ی دیگری می تواند و باید بر کارش احاطه و نظارت کامل داشته باشد , زیرا او برای القای منظورش

از بهترین موقعیت برخوردار است.ولی همان طور که پیش از این اشاره شد در شیوه ی ارتباط بصری نمی توان چند ساخت محدود و معین تجویز کرد.پس چگونه می توانیم با اطمینان خاطر در این زمینه نظارت و سلطه ی خود را بر کار اعمال کنیم , تا بتوانیم سازنده وبیان کننده ی عباراتی باشیم که همه قادر به فهم آنها باشند؟ نحو در دستور زبان عبارت است از روش استفاده از کلمات با ترتیبی درست در جمله , و قواعد آن به روشنی تعریف شده است وفهم آن فقط نیازمند اندکی هوش

ودقت است.ولی این نوع قواعد در آموزش بصری فقط به ما ترتیب به کار بردن درست اجزای تصویر را نشان میدهد و مسئله ی چگونگی برخورد ما به جریان کلی ترکیب بندی باقی می ماند.این برخوردو نگرش باید با دقت و علم به این موضوع باشد که تصمیمات ما در این زمینه تاثیربسیار مهمی بر نتیجه ی نهائی کار خواهد گذاشت. در اینجا از قواعد جزمی و مطلق , خبری نیست, ولی با این وصف درباره ی نتایج کار جمع آوری و سازماندهی اجزای مختلف بصری در یک کار وتاثیر آن بر محتوای کار اطلاعات نسبتا”زیادی در دست است.بسیاری از راهنمائیها برای فهم محتوای شکلهای بصری نتیجه ی تحقیقاتی بوده که درباره ی جریان و نحوه ی کار حواس انسان صورت گرفته است.

دریافت حسی و ارتباط بصری:
معنا ,در پیامهای بصری , فقط نتیجه ی جمع شدن تاثیرات حاصل از ترکیب عناصر اولیه نیست , بلکه چگونگی آن تا حدودی زیاد به دستگاه حسی خاص که در تمام انسانها به طور یکسان عمل میکند نیز بستگی دارد.به عبارتی ساده تر , وقتی طرحی را به وسیله ی آن رنگها , شکلها , خطوط, بافتها , و اندازه هائی به وجود می آوریم و آنها رادر کارمان به یکدیگر مربوط می سازیم این کار در واقع کومپوزیسیونی است که طراح به وسیله ی آن می خواسته منظور خود را بیان کند.
ولی عمل دیدن مرحله ی مستقل دیگری در ارتباط بصری است.دیدن , جریان وارد شدن خبر به دستگاه عصبی است که از طریق حس شدن نور به وسیله ی چشمها صورت می پذیرد. ایت کار کم و بیش برای همه عادی و یکسان است. و اگر چنین نبود مردم قادر نبودند درباره ی معنای پدیده های بصری اشتراک نظر داشته باشند.
این دو گام مستقل از یکدیگر , یعنی طرح کردن و دیدن در عین حال , هم از نظر معنا به طور کلی و هم در مواردی که منظور مشخصی از یک پیام داریم به یکدیگر وابسته اند.تا اینجا به دو نوع معنا در پیام اشاره کردیم , یکی معنا و حال وهوای کلی یک خبر بصری و دیگری معنای خاص و مشخص موجود در آن , ولی بیت این دو نوع معنا نوع دیگری از معنای بصری نیز وجود دارد و آن معنا از نظر کار ویژه ی آن است , کار ویژه ای که اشیا به خاطر آنطرح و ساخته شده اند تا به رفع برخی نیازمندیها بپردازد.ظاهرا”به نظر می رسد که پیام نهفته در این نوع اشیا نسبت به موارد استفاده ی آنها جنبه

ی ناچیز و فرعی دارد , ولی درحقیقت اغلب خلاف آن مشاهده می شود , زیرا بسیار اتفاق می افتد که اشیائی نظیر, لباس, خانه , بناهای عمومی و حتی آثاری که به وسیله ی صنعتگران غیره حرفه ای به وجود آمده است , می توانند مطالب زیادی درباره ی شخصیت کسانی که آنها را طرح کرده اند و یا انتخاب نموده اند , حکایت کنند.و از این رو است که ما یک فرهنگ خاص را از طریق مطالعه و بررسی جهان ساخته و پرداخته ی دست این صنعتگران , ابزار وآلات و آثار هنری آنها می فهمیم.

عمل دیدن, واکنشی در مقابل نور است. مهم ترین عنصر ضروری برای این نوع تجربه و حس, وجود رنگمایه یا تونالیته است.کلیه ی عناصر بصری دیگر به وسیله ی نور بر ما مکشوف می شود و در نتیجه آنها, در مقایسه با عنصر رنگمایه, در درجات بعدی اهمیت قرار دارند.منظور از تونالیته یا رنگمایه میزان وجود یا فقدان نور است.وجود تمام مصنوعات بشر و یا اشیای محیط اطرافش به وسیله ی نور بر او آشکار می شود.
عناصر دیگر بصری پس از تونالیته یا رنگمایه عبارتند از:خط, رنگ, شکل, جهت, بافت, مقیاس, بعد وحرکت.تعیین آنکه در یک اثر بصری کدام عنصر بر دیگری غالب است, بستگی به ماهیت و نوع آن دارد, خواه طراحی شده باشد و خواه به طور طبیعی وجود داشته باشد.برای مثال اگر بگوئیم نقاشی در درجه ی اول اثری است که درآن رنگمایه و سپس شکل و جهت همراه با بافت و رنگ و احتمالا”بعد و حرکت به صورت مجاز در آن به کار رفته و تعریف بسیار ناقصی خواهد بود, زیرا این تعریف به هیچ وجه بیانگر توان و نیروی بالقوه ی بصری که در نقاش وجود دارد نیست. انواع مختلفی که یک عبارت بصری می تواند به خود بگیرد تا بتوان آن را نقاشی نامید بی نهایت زیاد است.
انتخاب یکی از این انواع بستگی به آن چیزی دارد که در ذهن هنر مند است و می خواهد آن را بیان کند, او بر بعضی از عناصر نسبت به دیگران تاکید بیشتری می کند, و تکنیک یا فنی را مطابق برنامه ای خاص انتخاب می کند و بدین وسیله معنای موردنظرش را می یابد.
نتیجه ی نهائی این کار همان عبارت و بیانی است که هنرمند حقیقتا”آن را می جسته است. ولی معنای یک عبارت بستگی به واکنش تماشاگر نیز دارد, زیرا تماشاگر نیز از طریق برخی داوریهای ذهنی خود به تعبیر و تفسیر آن عبارت می پردازد وآن را تا حدودی دستخوش تغییر قرار می دهد. تنها عاملی که نزد هنرمند و تماشاگر و در واقع نزد همگان یکسان است, حس باصره می باشد که عبارت است از اجزای فیزیولوژیک و روانی سلسله اعصاب و نحوه ی کار آنها و دستگاه حساسی که بدان وسیله می بینیم.

روانشناسی گشتالت در زمینه ی دریافتهای حسی, تحقیقات و بررسیهای ارزنده ای انجام داده است که در نتیجه ی آن اطلاعات نسبتا”زیادی درباره ی نقوش بصری و اهمیت آنها گردآمده و نیز درباره ی نحوه ی دیدن و چگونگی سازمان یابی و بیان اخبار بصری به وسیله ی انسان کشفیاتی

حاصل شده است.عوامل فیزیکی و روانی در این دارای کیفیت نسبی هستند و نباید آنها را جزمی تصور کرد. هر نقش بصری دارای کیفیتی پر تحرک و فعال است, که برای تعریف آن از نظر عقلی یا عاطفی و یا مکانیکی, صرفا”به عواملی نظیر اندازه یا جهت یا شکل نمی توان اکتفا کرد.عناصری که نام آنها یاد شد محرکهائی هستند که به خودی خود فاقد هر گونه تحرکی هستند, ولی نیروهای فیزیکی و روانی که به واسطه ی آنها برانگیخته می شود تمام فضائی را که در آن قرار گرفته اند

دگرگون می کند و به طور کلی باعث به وجود آمدن حالت تعادل یا عدم تعادل می شود.
دریافت و برداشت ما از یک طرح یا شیء موجود در محیط ناشی از مجموع این عوامل است.دیدنیها پدیده های صرفا”خارج از ما و تصادفی نیستند, بلکه آنها به منزله ی تجربیات و وقایعی برای حس باصره ی ما هستند و دارای یک تمامیتند که نتیجه ی اتحاد و تشکیل پاره ای از کنشها و واکنشهای بیرونی و درونی میباشند.
عناصری که در دستور و قواعد بصری باید بدان آگاهی داشت انتزاعی هستند ولی به هر حال می توان خصوصیت کلی آنها را تعریف کرد.معنا در یک بیان انتزاعی بسیار فشرده است وتعقل را ا

ز راه میان بر به مقصد می رساند و چون به طور مستقیم با عواطف واحساسات تماس پیدا می کند, معنا را به صورت مجزا و متراکم از بخش آگاه ذهن مستقیما”به نا خود آگاه می برد.
یک خبر بصری که به دو صورت می تواند حاوی معنا باشد, یکی از راه معنای خاصی که در سمبلها یا رمزهاست و دیگر از طریق تجربیات یکسان و مشترک ما از محیط اطراف که باعث تداعی معانی از یک خبر بصری می شود. برای روشن کردن منظورمان از تجربیات مشترک, چند مثال از برخی کیفیات که همه ی ما از نظر بصری با آن آشنا هستیم و می توانیم آن را تشخیص دهیم مفید است:بالا, پائین, آسمان آبی, درختان قائم, ماسه های ریز, آتش قرمز-نارنجی-زرد , وامثال اینها .بنابراین خواه ما نسبت به این موضوع آگاهی داشته و خواه نداشته باشیم کم وبیش واکنشی یکسان نسبت به معنای آنها از خود نشان می دهیم.

امتیاز پائین سمت چپ :
علاوه بر تاثیر مثبتی که از روابط عناصر با ساخت کلی طرح حاصل می گردد, از دو راه دیگر نیز می شود پدیده ی فشار را در یک عنصر بصری افزایش داد. اول آنکه در هر میدان بصری به قسمت پائین سمت چپ رغبت بیشتری نشان داده می شود . برای بهتر نشان دادن این موضوع از نمودار استفاده می کنیم , چشم هنگام نگریستن ابتدا نوعی ردیابی در جهتهای خطوط مرجع عمودی و افقی انجام می دهد, و سپس ردیابی در سمت پائین و چپ انجام می گیرد, این تمایل حسی ثانویه ی چشم علل زیادی دارد, ولی نمی توان آن را به عنوان یک گرایش اولیه به اثبات رساند.راغب بودن به بخش چپ میدان بصری شاید تا حدودی به علت تاثیر طرز خواندن و نوشتن که در زبانهای اروپائی رایج است و از چپ به راست صورت می گیردباشد.در این باره تحقیقات کمی انجام گرفته استو برای مثال هنوز به درستی نمی دانیم
که چرا به طور غالب موجوداتی راست دست هستی

م و توانائی خواندن و نوشتن , که در بعضی از زبانها از چپ به راست صورت می گیرد, به فعالیت نیمکره ی چپ مغزمان مربوط می شود.
و عجیب آن است که راست دستی در فرهنگهائی که شیوه ی نگارش آنهااز بالا به پائین و یا از راست به چپ است نیز به همین صورت غالب دیده می شود. در هر صورت به دلایلی نه چندان روشن , سمت چپ میدان دید نزد ما از اهمیتی خاص برخوردار است و این حقیقت در عمل ثابت شده است.

مثبت ومنفی:
هر چیزی را که می بینیم یا موضوع اصلی است و یا عامل کمکی و فرعی است ,همان طور که در کلام نیز اسم , جنبه ی اصلی و صفت , جنبه ی فرعی دارد , در پیامهای بصری نیز این رابطه پیوندی نزدیک با مراحل دیدن و فهم جذب کردن خبر دارد.یک مربع مثال خوبی برای یک عبارت مثبت بصری است ,زیرا حدود و کیفیت خود را به روشنی بیان می کند.مربع ساده ترین میدان دیدی است که می شد انتخاب کرد. با آنکه نقطه نیز یک عنصر ساده ی بصری است , ولی با ورود آن به داخل این میدان نوعی فشار بصری به بیننده وارد می کند و توجه و علاقه ی بصری او را تا حدودی از مربع معطوف به خود می سازد. این مثال آغاز مرحله ای است که مثبت و منفی یا پوزیتیو و نگاتیو در دیدن مطرح می شود.
معنا و اهمیت مثبت ومنفی فقط در این است که تمام عناصر ورخدادهای بصری موجود در یک تصویر با آن که از یکدیگر مستقل هستند , در عین حال با هم در اتحاد نیز هستند.

می توان دید که مثبت ومنفی بر خلاف مفهوم رایج آن در فیلم و عکاسی به معنای تاریکی و یا روشنی تصویر و یا شکل معکوس آن نیست.در اینجا , خواه نقطه به صورت تیره روی میدان روشنی قرار گیرد و خواه روشن روی میدانی تیره باشد , در هر حال یک شکل مثبت است , زیرا فعال شدن فشار بصری به علت آن است , و مربع شکلی منفی است .به عبارت دیگر در مواجه شدن با یک تصویر , آنچه تاثیری عمده بر چشم بیننده بگذارد عنصر مثبت است و آنچه حالتی خنثی تر داشته

باشد , عنصر منفی محسوب می شود.وجود مثبت و منفی گاه در دیدن باعث خطای باصره می شود.اغلب اتفاق می افتد به چیزی که نگاه می کنیم به علت نشانه های بصری خاصی که دارد آن را به شکل دیگری می بینیم. مثلا”ممکن است از دور چیزی به نظرمان بیاید که فکر می کنیم سگ

ی استکه روی پاهای عقبش ایستاده است و وقتی به آن نزدیکتر می شویم می فهمیم که در حقیقت دونفر انسان بودند که با هم گرم گفتگو هسنتد. و یا ممکن است یک قطعه سنگ در نظر ما به صورت آدم جلوه کند. توجه به علایم و نشانه های بصری نسبتا”فعال و مثبت, ممکن است باعث شود که ما آنچنان گمراه شویم که نتوانیم به درستی شکل موردنظرمان را معین کنیم.خطای باصره همیشه مورد توجه روانشناسان مکتب گشتالت بوده است.
برای آموزش زبان گفتاری شیوه ی جدیدی را موسوم به شیوه ی برلیتز به وجود آورده اند. در ای

ن شیوه ی آموزش زبان , به یاد گرفتن صرف افعال, املای کلمات و دستور زبان نیازی نیست, بلکه زبان عملا”به کار گرفته می شود. در ارتباط بصری نیز شیوه ی مشابهی وجود دارد, فقط باید مواد یا گچ را برداشت و به ترسیم پرداخت خواه یک نقشه ی سریع برای اتاقی جدید و خواه طرحی برای یک تابلوی اعلانات باشد.برای به وجود آوردن یک پیام یا یک نقشه و یا یک برداشت خاص ذهنی,

استفاده از شیوه ی بصری بسیار مناسب است ولی طراحی به شیوه را چگونه می شود با آموزش حساب شده هماهنگ کرد؟ تفاوت میان نگرش مستقیم و شهودی برای خلق یک اثر بصری و نظریه ی لزوم تعلیم وآموزش بصری, در نتیجه ی کار آنها به چشم می خورد. میزان دقت و نزدیکی میان شکل بصری پیام و منظور ومحتوای آن در این دو شیوه متفاوت خواهد بود.
در ارتباط به وسیله ی کلام, آنچه گفته میگردد فقط یک بار شنیده می شود و دیگر اثری از آن نخواهد ماند.یاد گیری نوشتن این امکان را به ما می دهد که بر مطلبی که می خواهیم بیان کنیم تسلط بیشتری داشته باشیم و امکانات تعابیر و برداشتهای گوناگون را به کمترین میزان بکاهیم.

یک پیام بصری نیز با کمی تفاوت تقریبا”شبیه به همین مورد است. شیوه ی ارتباط به وسیله ی تصویر بغرنج تر است و از اینرو امکان محدود کردن تعداد تعابیر مختلف از پیام دشوارتر می شود.
اما, با دانش عمیق تری از جریانات حسی که نحوه ی واکنشهای ما را نسبت به محرکهای بصری تعیین می کند, می توان میزان کنترل خود را در به وجود آوردن معانی به وسیله ی شکلهای بصری افزایش داد.
در این رساله فقط پاره ای از امکانات موجود در اخبار بصری, آمد.ولی می توان از آنها در جهت توسعه ی یاد گیری زبان بصری استفاده کرد تا به کمک آن هر کس بتواند این شیوه را بهتر ب

فهمد وبدان وسیله بیان کند.
دانستن مطالبی درباره ی ادراکات حسی انسان, در نحوه ی پیاده کردن یک ترکیب بندی سود مند است . در واقع این نوع مطالب به منزله ی دستور زبانی است برای کسانیکه در صدد یادگیری سواد بصری هستند.
سواد خواندن و نوشتن الزاما”شخص را شاعر نمی کند, لزومی هم ندارد که بکند. به همین قیاس نیز می توان گفت که هر طراح یا سازنده ی پیامهای بصری الزاما”نباید هنر مندی بسیار توانا باشد .این نوع مطالب مقدمه ایست برای فهمیدن توانائیهای موجود در نسل انسان که هم اکنون در محیطی مملو از انواع رسانه های بصری قرار گرفته است.
این نوع قواعد اولیه برای کسانی که از نظر بصری هیچ آموزشی ندیده اند به عنوان دستور یا برنامه ی کار می تواند بسیار مفید باشد. به وسیله ی آن می توانند بر محتوای آثار بصری خود نظارت بیشتری داشته باشند تا آنها را به صورتی مقبول تر و قابل فهم تر ارائه دهند.

«عناصر اولیه در ارتباط تصویری»
هر نقش یا طرح یا تصویری به هر صورت,از یک سلسله عنا صر اولیه تشکیل یافته است . منظور از این عناصر اولیه موادی مثل کاغذ,رنگ,فیلم وغیره نیست.عناصر اولیه ی بصری در اساس کلیه ی پدیده های مریی است وتعداد آنها محدود و معین است: نقطه, خط, شکل, جهت, سایه-روشن یا رنگمایه , رنگ, بافت, بعد, مقیاس و حرکت.این عناصر ماده ی خام تمام اخبار بصری هستند و به شکلهای مختلف با یکدیگر ترکیب و تلفیق می شوند . انتخاب این عناصر و طرز تاکید بر برخی از آنها در یک اثر بصری بستگی به ساخت و نوع کار دارد.
بیشتر دانش ما درباره ی کنش و واکنش و تاثیر ادراک انسانی در معانی بصری نتیجه ی تحقیقات و آزمایشهائی است که روانشناسی گشتالت بر این مبنا ست که برای شناخت هر دستگاه یا شئ یا واقعی ای ابتدا باید اجزای تشکیل دهنده ی آن را تشخیص داد, واین اجزا را می توان جدا از یکدیگر وبه صورت منفرد بررسی کرد.
مشاهده می شود که با تغییر یکی از آن اجزا, کل دستگاه نیز دچار تغییر و دگرگونی می شود. یک پدیده ی بصری نمونه ی بسیار خوبی از آن نوع دستگاه است.زیرا با پیدایش هر اثر خوب بصری یک کل متعادل ومتوازن به وجود می آید که نتیجه ی ترکیب بسیار بغرنج وپیچیده ی اجزای مختلف است.
یک اثر بصری را می توان از زوایای مختلف تحلیل کرد.ولی بهترین شیوه برای تحلیل و فهم اثر تجزیه ی آن به عناصر تشکیل دهنده ی اولیه ی آن است.این عمل فهم ما را از یک کار بصری بسیار عمیق تر می کند و نیز برای تجسم اولیه ی یک تصویر و تعبیر و تفصیر آن از طرف بیننده سود مند است.
استفاده از عناصر اولیه ی بصری برای فهم وبررسی معقولات مربوط به آن , شیوه ی بسیار مناسبی است ومی توان به وسیله ی آن, میزان قابلیت و موفق بودن یک اثر را از لحاظ گویائی به

خوبی سنجید.برای مثال, عنصر بعد سوم را در نظر می گیریم, در معماری و مجسمه سازی این عنصر بر دیگر عناصر از لحاظ اهمیت غلبه دارد.
طی دوران رنسانس, علم و هنر پرسپکتیو به وجود آمد و منظور از آن نشان دادن بعد سوم در اثر بصری دوبعدی مانند نقاشی و رسامی بود.حتی با اثر نظر فریب پرسپکتیو, بعد را در این شکلهای بصری فقط می توان تلویحا”و نه تصریحا”نشان داد. فن عکاسی و فیلمبرداری امکان نشان دادن بعد

سوم را, چه در حال حرکت و چه در حال سکون, با چنان ظرافت و کمال به ما عرضه داشت که تاکنون بی سابقه بوده است.
زیرا عدسی دوربین مانند چشم انسان می بیند و همه ی جزئیات موجود در محیط را ثبت می کند.
اما در تجسم اولیه ی آثار بصری و در آغاز کار به جزئیات پرداخته نمی شود به طور عمده طراح در این مرحله , از عنصر ساده ونیرومندی مانند خط استفاده می کند.
در اینجا باید گفت که نوع انتخاب و میزان تاکید و نحوه ی استفاده از عناصر بصری برای رسیدن به تاثیر مورد نظر هنر وتخصص طراح و صنعتگر و هنرمند است. اوست که تجسم می کند وپدید می آورد.هنر او انتخاب وچگونگی پیاده کردن آن عناصر است و شماره ی امکانات مختلف بی حد و نهایت است. ساده ترین عنصر بصری ممکن است به نحوی بسیار بغرنج مورد استفاده قرار گیرد:مثل نقطه با اندازه های مختلف و کنار هم وسیله ی نشان دادن تصاویر چاپی است که در آن سایه-روشن وجود دارد و اصطلاحا”به هاف-تون معروف است که به خصوص برای چاپ تصاویر عکاسی بسیار لازم است.با این تفاصیل , فهم عمیق تر ساختمان عنصری شکلهای بصری به پدید آورنده ی آثار بصری امکانات و آزادی عمل بیشتری برای ترکیب بندیهای مختلف می دهد, و کسی که می خواهد از طریق بصری ارتباط برقرار کند برایش وجود امکانات مختلف بسیار مهم است.
برای آنکه به فهم وتحلیلی از کل بیان بصری برسیم, بهتر است اول یک یک عناصر بصری را جداگانه بررسی کنیم تا به کیفیات آنها بهتر پی ببریم.

نقطه:
نقطه ساده ترین و تجزیه ناپذیر ترین عنصر در ارتباط بصری است.طبیعی ترین ومعمول ترین شکلی که می توان برای نقطه قایل شد گرد بودن آن است. نقطه ی چهار گوش یا مثلثی شکل به ندرت

در طبیعت پیدا می شود اگر مایعی به صورت قطره چکیده شود, شکلی تقریبا”گرد به خود میگیرد و به این ترتیب یه نقطه تبدیل می شود, هرچند ممکن است نقطه ای بی نقص و کامل, از نظر شکل, نباشد.هر گاه بخواهیم با رنک یا چیزی مشابه آن در جائی علامت بگذاریم معمولا”آن را به صورت

نقطه در نظر می گیریم.نقطه هر کجا که باشد خواه به صورت طبیعی یا مصنوع دست انسان, چشم را شدیدا”به خود جلب می کند. دو نقطه وسیله ی بسیار مفیدی برای اندازه گیری در محیط و یا تهیه ی نقشه ای بصری از یک چیز است. استفاده از نقطه همراه با خط کش و سایر وسائل اندازه گیری یکی از اولین وسائل علامتگذاری است که هر کس می تواند آن را به آسانی یاد بگیرد.هر چه اندازه گیری پیچیده تر باشد تعداد نقاط بیشتری بکار گرفته می شود. چند نقطه خاصیت اتصالی دارند:به عبارتی دیگر قادر است چشم را راهنمائی کند. اگر تعداد نقاط بسیار زیاد باشد, با یکدیگر ترکیب و همراه می شوند و می توانند تصور رنگمایه و رنگهای مختلف را در ذه

ن پدید آورند, این امر, همان طور که اشاره
شد, اساس فن تکثیر چاپی تصاویر سایه-روشن دار سیاه و سفید و رنگی است.سورا, نقاش امپرسیونیست فرانسوی , در تقاشیهای خود که با تکنیک پوینتیلیست انجام داده بود, این پدیده یعنی ادغام و ترکیب نقطه ها در دستگاه بینائی انسان را آزمود.نقاشی های او از لحاظ تنوع رنگ بسیار غنی به نظر می رسند, ولی در حقیقت او از چهار رنگ خالص استفاده کرده است, زرد, قرمز, آبی وسیاه که آنها را به صورت نقاط ریزی روی تابلو به کار برده و در چشم بیننده نقاط رنگی با یکدیگر مخلوط می شوند و به نظر میرسد روی تابلو انواع رنگها به کار رفته است. تمام نقاشان امپرسیونیست نحوه ی عمل مخلوط شدن , متمایز شدن و سازمان یافتن رنگها را که در مورد چشم صورت می گیرد آزمایش کرده اند. این جریان بی شباهت به نظریه های مک لوهان, درباره ی شرکت فعال بیننده در نحوه ی دیدن و تاثیر آن در معنا یافتن یک تصویر نیست.ولی هیچ کس این موضوع را به وضوح آنچه سورا انجام داده بررسی نکرده است. کارهای او چنان است که گویا می خواهد جریان چاپ عکس های رنگی و سایه-روشن دار آینده ی خود را پیش بینی کند.نکته ی آخر آن که قابلیت راهنمائی چشم به وسیله ی نقطه با ازیاد تعداد نقاط و نزدیکتر شدن آنها به یکدیگر افزایش می یابد.

خط:
اگرنقطه ها‌ به یکدیگر آنقدر نزدیک شوندکه دیگر نتوان آنها را از یکدیگر تشخیص داد,احساس دارا بودن امتداد در آنها تقویت می گردد و زنجیره ی نقاط تبدیل به عنصر بصری جدیدی به نام خط می شود.خط را می توان به صورت دیگری نیز تعریف کرد و گفت خط نقطه ی در حال حرکت, یا تاریخ حرکت نقطه است, زیرا برای ترسیم خط ابتدا نوک قلم را روی صفحه می گذاریم که به صورت نقطه است و سپس آن را به حرکت در می آوریم و اثر این حرکت به صورت ثبت شده ی خط, باقی می ماند.
در هنرهای بصری خط به خاطر ماهیت خاصش , دارای توان وانرژی است. خط هرگز ساکن و ایستا نیست, بلکه همیشه پرتحرک است و عنصر بصری مهمی در طرحهای اولیه و خطی می باشد, در نتیجه ابزار پر اهمیتی برای تجسم بخشیدنهای اولیه ی هر اثر بصری است و وسیله ایست برای نشان دادن صوری که هنوز در دنیای واقعیت وجود ندارد و فقط در خیال انسان است. کیفیت سیال و قابل انعطاف خط به آزادی در آزمودن و تجربه ی شکلها کمک بسیار می کند.
و علیرغم آزاد بودن آن مبهم نیست, بلکه مشخص است, و حدود تصویر را تعیین می کند, و دارای جهت و هدف است.خط می تواند بسیار حساب شده وفنی به کار گرفته شود و نظایر این نوع خطوط در
نقشهای بسیار دقیق فنی برای ساختن اشیاء و نیز نقشه های معماری بکار میرود.
خواه خط را بسیار آزاد و تجربی بکار بندیم و خواه بسیار حساب شده. برای تصویر کردن آنچه هنوز پدیدار نیست و فقط در تصور انسان وجود دارد. وسیله ای حیاتی است.

م برق و موسیقی و همگی نمونه های دستگاههای نشانه اند که خط در آنها مهم ترین عنصر است. اما خط در هنر, مهم ترین عنصر طراحی است, طرح در هنر رمز و نشانه نیست که به جای چیز دیگری قرار گرفته باشد, بلکه خود مستقیما”حاوی اطلاعات بصری لازم درباره ی پدیده ی مورد نظر است, که هر گونه عناصر بصری غیر لازم را ازآن جدا کرده و به صورت ساده و روشن تر آشکار می کند.این خاصیت خط نقش بسیار مهمی در انواع حکاکی های چاپی دارد اعم از آنکه روی چوب باشد یا فلزات یا چاپ سنگی.
خط می تواند, برای بیان حالات مختلف, صورتهای گوناگونی به خود بگیرد.
می تواند آزادانه و بدون نظم آشکار باشد, مثل برخی از طرحها که از خصلت آزاد بودن خط برای بیان موضوعی سود می جویند.
خط می تواند در دست یک هنرمند بسیار ظریف و لرزان باشد و یا درشت وسنگین. خط ممکن است حالتی مردد و جستجو گر و یا سر گردان را به خود بگیرد, مثل هنگام آزمودن طرحهای مختلف برای رسیدن به طرح اصلی و نهائی.خط به صورت دست نوشته تا حدودی نشان دهنده ی خصلت و روحیه ی نویسنده ی خود است, و می دانیم که آن لرزشهای خفیف و خاص برای روانشناسان بیانگر فعالیتهای ناخود آگاه ذهن ماست که تحت تاثیر فشارهای مختلف فکری قرار دارد.حتی خطوط مستقیم نیز که در آن نقشه های مکانیکی و بی جان فنی ومعماری بکار گرفته می شود تا حدودی بیانگر احساسات و عواطف بسیار شخصی نقشه کش و مهمتر از همه نشان دهنده ی نحوه ی بینش او نسبت به آن کارند.
در طبیعت, خط به صورت خالص به ندرت یافت می شود, ولی در محیط زیست اطرافمان می توان آن را به وفور یافت, سیمهای برق یا تلگراف, ترکهای روی دیوارها, خطوط راه آهن, آنتن روی پشت بامها و غیره . . . از خط اغلب برای نشان دادن سایه-روشن های مختلف و نیز کنار یکدیگر بودن چند نوع رنگمایه در یک طرح, استفاده می شود.

شکل:
خط شاخص شکل است و بغرنجهای یک تصویر در هنر به وسیله ی آنبیان می شود.سه شکل اصلی وجود دارد, مربع, دایره و مثلث متساوی الاضلاع. هر یک از این سه شکل دارای ویژگیهائی مخصوص به خود هستند و به هر یک از آنها حالات و خصوصیاتی نسبت داده شده است که یا به علت شکل ذاتی آنها بوده است و یا به علت واکنش دستگاه فیزیولوژیکی-روانی انسانها و یا به دلیل تعابیر خاص فرهنگی وغیره.مثلا”به مربع حالت بی حرکتی, صداقت, صراحت, و استاد کارانه نسبت داده شده ؛مثلث فعالیت, جدال و انقباض را تداعی می کند؛و دایره بی انتهائی, گرما و محفوظ بودن را.

تمام شکلهای اصلی مسطح, ساده و ابتدائی هستند و می توان به سادگی آنها را ترسیم کرد یا به زبان تعریف کرد.مربع شکل چهار ضلعی است با چهار زاویه ی ۹۰ْدر چهار گوشه ی آن و چهار ضلع کاملا”مساوی بایکدیگر.دایره شکل مدور پیوسته و بسته ای است که کلیه ی نقاط روی خط پیرامون آن از نقطه ای در مرکز آن دارای فاصله ی مساوی باشد.مثلث متساوی الاضلاع شکلی است سه ضلعی که اضلاع و زوایایش همه باهم برابرند.باترکیب انواع این سه شکل اصلی می توان تصویر کلیه ی شکلعای موجود در طبیعت و یا در ذهن بشر را ساخت.

جهت:
هر یک از شکلهای اصلی دارای سه جهت اصلی با معنای خاص خودش است:مربع , جهت افقی و عمودی, مثلث جهت مایل, و دایره جهت دورانی دارد.هر یک از این جهات تداعی کننده ی یک معناست که در به وجود آوردن پیامهای بصری بسیار مفید است. ‍‌‌این جهت برای انسان مهم ترین مرجع برای حفظ تعادل و تحرک است. اهمیت آن فقط برای ارگانیسم انسان در محیط زیست نیست , بلکه وجود تعادل در یک تصویر با پیام بصری نیز حائز اهمیت بسیار است.این فقط انسان نیست که با در نظر گرفتن این جهتها قادر به حفظ تعادل در خود می باشد , بلکه در طرح و ساختن اشیاء و ابنیه نیز رعایت آنها ضروری است.
جهت مایل با مفهوم تعادل رابطه ی عکس دارد , به این معنا که مایل یعنی فاقد تعادل.این جهت بی ثبات ترین و پر تحرک ترین نیروی جهت دار بصری است و در تصاویر وجود چنین جهتی بیش از همه چشم را به خود جلب می کند.معناو حالت آن ناآرام و تهدید کننده است.جهت دورانی دارای حالت و معنای محاط کنندگی , تکرار و گرما است کلیه ی جهت های نامبرده در رسیدن به تاثیری خاص در یک ترکیب بندی دارای اهمیت فوق العاده است.

رنگمایه:
لبه ها یا حواشی که در طراحی موجودات با خط نشان داده می شود معمولا”در محل دو نوع تاریک –
روشن یا رنگمایه ی مختلف است.رنگمایه به عبارت دقیق تر میزان شدت تاریکی یا روشنائی چیزهائی است که می بینیم.توانائی دیدن به علت وجود نسبی نور است , ولی نور , اعم از طبیعی یا مصنوعی , به صورت یکنواخت و یکدست محیط را آکنده نمی کند.اگر چنین می بودعمل دیدن همانقدر ناممکن می شد که در تاریکی محض.هنگامیکه نور بر اشیائی می تابد , نقاط صیقلی و درخشان موجوددر سطح اشیاء آن را با شدت بیشتری منعکس می کنند و نقاط زبر با شدت کمتر و نیز بازتاب نور به وسیله ی اشیاء از زوایای مختلف با یکدیکر تفاوت دارد , جنس و بافت شکل نیز در میزان انعکاس نور دخیل است , از اینرو پدیده های موجود در هر نقطه از حیث میزان تاریکی و روشنی بسار متنوع اند. عمل دیدن درست به علت عمین تنوع در تاریکی و روشنی رنگمایه انجام می گیرد.علت آنکه ما شیء ای را به صورت خاص می بینیم دقیقا”آن است که در مجاورت نقطه ای با میزان روشنائی بیشتر و یا کمتر قرار گرفته است.
در طبیعت ,بین نور و تاریکی مطلق هزاران درجه وجود دارد. این درجات را اصطلاحا”میزان تونالیته یامیزان رنگمایه نیز می نامند. ولی در هنرهای بصری نش

ان دادن این درجات بسیار محدود تر است. وقتی چیزی را در طبیعت می بینیم در واقع با نور حقیقی سر و کار داریم , ولی در شیء نقاشی شده یا تصویر عکاسی یا فیلم به وسیله ی ذرات رنگی مختلف و یا بلور های بسیار ریزی از ترکیبات نیترات نقره که در فیلمها و کاغذهای عکاسی بکار رفته , مصنوعا”سایه – روشنهای مختلف طبیعی را نشان می دهند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.