مقاله تساوی حقوق زن و مرد در ایران


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله تساوی حقوق زن و مرد در ایران دارای ۲۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تساوی حقوق زن و مرد در ایران  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تساوی حقوق زن و مرد در ایران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تساوی حقوق زن و مرد در ایران :

بخش اول:
نگاهی آماری به وضعیت زنان در جامعه
میزان مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، یکی از شاخصهای مهم توسعه انسانی در هر جامعه¬ای است. این شاخص توسعه در ایران بسیار پایین است. با آنکه زنان ایران از دوران پیش از انقلاب ۵۷ تاکنون برای حضور فعال در عرصه¬های مختلف تلاش کرده-اند، ولی هنوز بر سر راه فعالیت آنها موانع فرهنگی و سیاسی جدی وجود دارد. بر مبنای باورهای سنتی، زن نان آور خانواده نیست و نباید خارج از منزل فعالیت کند، زیرا وظیفه اصلی او حمایت و حفاظت از خانواده است.

بر مبنای این شیوه تفکر بخشی از کارفرمایان،زنان را برای انجام دادن بسیاری از کارها ناتوان می¬دانند، چرا که در اکثریت جوامع نوعی تقسیم کار بر اساس جنسیت وجود دارد و خواسته یا ناخواسته مهر زنانه یا مردانه بودن به مشاغل زده می¬شود و علیرغم اینکه کار زنان در خانه یکی از کارهای مهم در جامعه است، زنان در قبال آن دستمزدی دریافت نمی¬کنند و حق این بخش از کار در آمارهای رسمی در نظر گرفته نمی¬شوند و وقتی که بخشی از همین زنان از خانه کنده شده و به نیروی کار فعال تبدیل می¬شوند، کمترین دستمزد با نازلترین شرایط کار نصیب آنان می¬شود و همواره تعداد شاغلان زن در ایران کمتر از مردان بوده است.

بر طبق آخرین نتایج سالنامه آماری ایران که در سال ۸۱ منتشر شده، به ازای هر ۱۰۰ مرد شاغل در اردیبهشت ۸۱ تنها ۱۴ زن مشغول کار بوده¬اند. کاهش تعداد شاغلان زن مغایر با روند گسترش تحصیل دانشگاهی در جامعه و تمایل زنان به تحصیل در دانشگاهها بوده است. نتایج این بررسی نشان می¬دهد که آمار در میان افراد شاغل متخصص نیز متفاوت است، به طوریکه در برابر هر ۱۰۰ مرد متخصص در جامعه تنها ۲۱ زن متخصص در جامعه وجود داشته است. در کنار این عوامل به این نکته نیز باید توجه کرد که رکود نسبی بر اقتصاد ایران و محدودیت فرصتهای شغلی، یافتن

 

کار برای مردان را دشوار ساخت چه رسد به زنان که نیروی درجه دوم در بازار کار محسوب می¬شوند. بنابراین، مجموعه¬ای از عوامل فرهنگی و اقتصادی و برسر کاربودن رژیم جمهوری اسلامی با خصلت زن ستیزانه آن و قوانین ناظر بر خانواده از جمله ماده ۱۱۷ قانوان اساسی ج . ا (منع کار در صورت عدم رضایت شوهر) ، مشکلاتی را در مسیر کار زنان ایجاد کرده است. قوانین ناظر بر اشتغال از جمله قانون اشتغال نیمه وقت زنان، مقررات در زمینه مرخصی زایمان و ماده ۵ مصوبه ۱۳۷۱ شورای عالی انقلاب که محدود کننده حیطه اشتغال زنان است، هیچکدام کمکی به افزایش مشارکت اقتصادی_اجتماعی زنان نکرده، بلکه آنرا بیش از پیش محدود ساخته است.

ورود زنان به بازار کار و مشارکت در فعالیتهای اقتصادی متناسب با آهنگ رشد تحصیلات زنان نبوده، به همین جهت سهم زنان از کل جمعیت فعال کشور طی دهه¬های پس از انقلاب ۵۷ تنزل یافته و از ۸۰/۱۴ درصد سال ۵۵ به ۱۵ درصد در سال ۸۲ رسیده، یعنی با توجه به نسبت جمعیت زنان در سال ۵۵ و در مقایسه با سال ۸۲ سهم زنان در بازار کار تنزل یافته است.

بعد از انقلاب در سال ۵۷، بخش عظیمی از کارمندان زن در بخش عمومی بازنشسته شدند و برای استخدام کارکنان زن محدودیتهایی به وجود آمد. جداسازی زنان و مردان در محیط کار و حذف زنان از برخی فرایندهای تولید و تبعیض جنسی در بازار کار و اختصاص دادن کار خانگی بدون مزد به زنان که خود بحث جداگانه¬ای است، حضور زنان را در واحدهای تولیدی دشوارتر ساخت و با توجه به شرایط نامساعد اقتصادی، اشتغال برای مردان در اولویت قرار گرفت،

حتی برای نمونه در سال ۱۳۶۴ بخشنامه¬ای ازسوی سازمان صنایع و معادن صادر گردید که به موجب آن استخدام زنان در صنایع تحت پوشش خود را ممنوع اعلام کرده بود. در دوران طرح آبادگری ایران پس از جنگ نیز از کل فرصتهای شغلی ایجاد شده در سطح کشور تنها ۱۳ درصد آن به زنان اختصاص داده شد. اشاره به این نکته نیز حائز اهمیت است که بخش قابل توجهی از جمعیت غیر فعال در زمره خانه¬داران مناطق روستایی طبقه بندی شده¬اند که در واقع جزئی از جمعیت فعال هستند که به کار تولید قالی، قالیچه، گلیم و دیگر صنایع دستی و دامی و کشاورزی اشتغال دارند و یا اینکه بصورت کارگران فصلی به طور غیر رسمی در واحدهای تولیدی و خدماتی کوچک و بزرگ کار می¬کنند. چون سنتاً مردان نان آور خانواده محسوب می¬شود، در نتیجه کار آن قشر از زنان از نظر آمارهای رسمی جامعه پنهان می¬ماند. زنان در اقتصاد روستاها نیز واجد سهم قابل توجهی هستند که در زمان مهاجرت مردان برای

 

کار کردن در شهرها، کار اصلی کشاورزی و مشارکت در داشت و برداشت محصول و مراقبت از فرزندان که بطور متوسط ۵ فرزند در هر خانواده روستایی وجود دارد، نگهداری از دام و تهیه لبنیات و تولید صنایع دستی از وظایف متنوع زن روستایی است اما در نتایج اکثر سرشماریها در ایران سهم زنان در فعالیتهای روستایی بسیار پائین است و اکثر زنان روستایی جزء جمعیت غیر فعال محسوب می شوند.

 

زنان با دستیابی به سطوح عالی آموزش و تلاش فزاینده برای ورود به مراکز آموزش عالی، توانسته¬اند رقم ۵۷ درصد دانشجویان دانشگاهها را به خود اختصاص دهندتا بتوانند با کسب مدارج بالای تحصیلی راحتتر وارد بازار کار شوند و به یکی از عوامل برابری حقوق زنان یعنی استقلال اقتصادی دست یابند. نمودار تحصیلات زنان در این سالها مثبت است اما مشارکت زنان در بازار کار بسیار پائین است چرا که زنان همیشه در صف آخر استخدام بوده و کوچکترین محدودیتی پیش بیاید آنها زودتر از همه اخراج می¬¬شوند.

تدوام رکود نسبی در بازار کارسبب افزایش سریع نرخ بیکاری در میان گروههای مختلف بویژه زنان کارگر است و با توجه به رکود اقتصادی ایران و بحرانهای پی در پی در زمینه¬های سیاسی و اقتصادی در ایران و گرایش زنان تحصیلکرده به حضور فعال در بازار کار، هرساله شمار کثیری از زنان فارغ التحصیل از دبیرستانها و دانشگاهها به صف دراز بیکاران می¬پیوندند، و به علت محدودیتهای اقتصادی و فرهنگی وجود حکومتی زن ستیز و نامردمی خارج از بازار کار قرار می¬گیرند.
________________________________________

بخش دوم:
خشونتهای خانگی ، رایجترین خشونتها ست.

خشونت خانگی یکی از پدیده¬های رایج در جامعه ماست که هر روزه تولید و باز تولید می¬شود.
زنان قربانی اصلی خشونت هستند که بر روی زندگی اجتماعی آنها بسیار تاثیرگذار بوده است.
ترس و وحشت از رویارویی با خشونت بر همه¬ی زوایای زندگی آنان سایه افکنده و پیامدهای جبران ناپذیری بر روح و روان و جسم آنها گذاشته است. خشونت خانگی رایجترین خشونت و شاید مخفی¬ترین آنها باشد که همواره زنان با آن روبرو می¬شوند.

طبق تحقیق ملی برسی خشونت خانگی علیه زنان در مراکز ۲۸ اُستان ایران در سال ۸۰، میانگین¬های مرتّب شده دوره¬های زندگی زنان را نشان می¬دهد. یک سال اول ازدواج دوران تنگنای مالی، پس از تولد فرزندان، حداقل یکبار در ماه، میانگین سالی و دوران بارداری، پرخشونت¬ترین دوره¬های زندگی زنان هستند.

بر اساس این تحقیق بهانه گیری پی¬درپی، داد و فریاد و بداخلاقی با زنان ۴/۳۸ درصد، قهر و صحبت نکردن شوهر و خودداری از ارائه بحث در مورد مسایل مربوطه ۹/۳۷ درصد، به کار بردن کلمات رکیک و صحبتهای بیرون از نزاکت و دشنام ۸/۳۰ درصد، ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل، مهارت آموزی و مشارکت در انجمنهای اجتماعی ۳/۱۱ درصد و ممانعت از کاریابی و اشتغال در بیرون از خانه و یا ادامه اشتغال ۸/۱۶ درصد از رایجترین انواع خشونتهایی است که زنان از اول زندگی با آن روبرو هستند.

بیشترین قربانیان خشونت، زنان بی¬سواد و کم سواد هستند. بررسی سطح تحصیلات افراد درگیر با خشونت بیانگر آن است که در شاخصی کلی خشونت از اول زندگی مشترک، افراد بی¬سواد و فوق دیپلم و لیسانس، در خشونت فیزیکی، افراد بی¬سواد و فوق لیسانس و بالاتر، در خشونت روانی و کلامی، افراد بی¬سواد و فوق دیپلم و لیسانس به ترتیب بیشترین و کمترین خشونت را شاهد بوده¬اند.

نتایج تحقیق در بخش عوامل موثر بر خشونت خانگی علیه زنان بر حسب وضع فعالیت زنان خشونت دیده نشان می¬دهد. غیر شاغلین و شاغلین، از تهدیدات متفاوت و ایجاد مخاطره، خشونت روانی و فکری، خشونت جنسی و ممانعت از رشد اجتماعی، آموزشی به ترتیب بیشترین و کمترین خشونت را متحمل شده¬اند. همچنین بررسی سطح درآمد تاثیر آن بر خشونت خانگی نیز نشان از آن دارد که زنان در خانوارهایی با هزینه¬های کم شاهد بیشترین خشونتها بوده¬اند و البته این را هم باید بدانیم امروزه در ایران، خانواده¬های بسیاری زیر خط فقر به سر می¬برند و گرانی و تورم بیداد می¬کند.

هم چنین در یک بررسی معلوم گشته است که ۸۱ درصد مردان خشونتگرا در خانواده¬هایی پرورش یافته¬اند که یا به کرات مورد خشونت پدران خود قرار گرفته¬اند و یا این که شاهد خشونت علیه مادر خود بوده¬اند. تحقیقات انجام شده نشان می¬دهد که ۹۸ درصد زنان از سرزنش و تمسخر و ۹۰ درصد آنها از انتقاد مداوم به عنوان خشونت روانی رنج می¬برند.

مرضیه عارفی جامعه شناس و کارشناس علوم تربیتی در این رابطه می¬گوید که خشونت علیه زنان در ابعاد وسیع خود شامل خشونتی است که هم در داخل خانه و هم در خارج از خانه در محدوده¬ی خانواده¬گی اتفاق می¬افتد، ولی شکی نیست که علت اصلی این نوع خشونت را باید در نابرابری قدرت جستجو کرد.

به اعتقاد وی خشونت تنها حمله¬ی فیزیکی نیست، چراکه خشونت در واقع شامل انواع رفتارهایی است که مردان به قصد کنترل و ارعاب زنان در پیش می¬گیرند و چنین به نظر می¬رسد که خشونت در خانواده امری خصوصی به حساب می¬آید، بدین صورت که مسائل باید بین زن و شوهر حل و فصل شود، نیازی به دخالت پلیس ندارد. وی همچنین می¬گوید شرم و حیا و ارزشهای حاکم در جامعه باعث می¬شود که بسیاری از زنان این عمل را به عنوان یک راز نزد خود نگه دارند.

بنابراین فقط می¬توان تخمین زد که چه تعداد از زنان در این مسئله به مراکز قانونی مراجعه می¬کنند.وی در ادامه می¬افزاید که زن یک گروگان در خانه¬ی خودش است و بسیاری از زنانی که مورد خشونت خانگی قرار می¬گیرند نه توانایی ترک خانه را دارند و نه توانایی گزارش به دیگران را. بنابراین به مرور زمان، عزّت نفس زنان مورد خشونت قرار گرفته و به پایین¬ترین حد خود ¬¬ می¬رسد، پس از مدتی احساس درونی زن مورد آزار قرار می¬گیرد. متاسفانه یکی از دلایل اصلی قبول کردن خشونت از سوی زنان وابستگی اقتصادی است که در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی زنان درصد بسیار کمی از مشاغل را بر عهده دارند و هیچ منبع درآمدی ندارند و اگر بخواهند از خشونت اعمال شده رهایی یابند، بدون سرپناه خواهند ماند و هیچ گونه پشتیبانی نخواهند داشت. پس فقر، بیکاری، وابستگی اقتصادی، آموزش¬های

 

غلط و ترس از روبرو شدن با معضلات اجتماعی، زنان را وادار به تن دادن به خشونت می¬کنند.
________________________________________

بخش سوم:
سالاریت زنان در جهان

پیش از هر چیز باید گفت که حق سالارییت در جهان به نسبت زنان متحقق نشده و هنوز مفهومی جاریست، به همین جهت است که هنوز مبارزه زنان تحت اسم و ایزمهای متفاوت در گوشه و کنار جهان موجودیت و جدیت خود را در راستای دستیازی به حقوق خود حفظ کرده و تدوام می‌بخشند. نظام جهانی در واقع اقتدار را همچون به اکثریت جهان، به زنان نیز روا نداشته و اساساً در سایه سهیم نکردن این اکثریت است که اقلیتی ناچیز سلطه و اقتدارشان بر جهان پدید آمده و بازتولید می‌شود. زنان نیز همچون دیگر اقشار و طبقات تحت ستم جامعه به مبارزه علیه نظام موجود برخاسته و زیانهای جانی و مالی زیادی متحمل شده‌اند.ساختار اقتصادی،

اجتماعی و فرهنگی نظام موجود نه براساس سهیم کردن جدی و واقعی که بر اساس تبعیض، نابرابری و ستم به اقشار و طبقات جامعه بنا نهاده شده است. زنان نیز در بسیاری کشورها هنوز حتی دارای حق رای نبوده ، در اداره جامعه و حاکمیت مشارکت جدی داده نشده‌اند و یا مشارکتی ناقص و درجه دوم را دارند که این خود بیشتر شامل کشورهای پیشرفته است.

سرشت ابزار ساز نظام اجتماعی موجود مسلط بر جهان، در ایران نیز همراه دیگر خصلتهایش، نظام اجتماعی را تغییر داده بود، نه اینکه قبلاً زنان به هویت و منزلت اجتماعی اعلای خود دست یافته بودند، بلکه به این سطح از موجودیت تنزل داده نشده بودند.

پس از زایش سرمایه‌داری به شی و کالا نزول پیدا کردند. کالایی جهت تولید و انباشت سرمایه از یک سو و کالای مرد در خانه که شغل درجه دوم و بدون حقوق به تعلق می‌گرفت. آری او میبایست در مقام کارخانه بچه سازی و بچه پروری نسل دوم کار را تولید می نمود و فراورده های معنوی به مرد سرمایه ارائه میداد. این خود چه در سرشت زن و چه در ساختار حکومت درونی نهادینه شد(البته نباید از یاد برد جریانات چپ و رادیکال در بطن جامعه همگام با مطرح شدن تجددگرایی در ایران دستارودهایی را برای زنان و برای کلیه اقشار جامعه به ارمغان آوردند که این خود بحث دیگری است.)

اما جمهوری اسلامی به این سطح از ارتجاع نیز بسنده نکرد.آنچه رژیم اسلامی مزید بر این مضلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بر دوش زنان گذاشت، بحث برانگیز است. آری به شی وارگی زنان، به کالا بودنشان بسنده نکرد و از

آن نیز پست تر نمود. آخر کالاها دارای آزادی عرضه اند ولیکن کالاهای مذکور در عرضه نیز آزاد نبودند. کالاهایی که صرفاً مصرف خانگی داشتند. در خانه نیز باید در محفظه های حجاب دور از دسترس نگهداری می شدند، دور از دسترس جنس ناهمجنس ملزومش. امکانپذیر نبود وگرنه این خشک مغزان، زنان را به کره های دیگر می بردند تا با جنس مخالف، هم فرهنگ، همگون، هماهنگ و هم آوا و همسخن و هم عقیده نباشد. در یک کلام هرکدام موجوداتی مربوط به کره ای خاص باشند!! به زنان سالها و سالها تعلیم داده و تدریس و آنجا که عناد زنان رخ می نمود تحمیل شد. به جنس مذکر نیز که زمینه های روانی و فرهنگی جنس دوم بودن زن را از اجداد به ارث برده شده بود، چون امتیاز شرم انگیزی هدیه داده شد و فرهنگ کنترل برده گونه(این مریضی روانی) را که باستان شناسان کشف کرده بودند، به مردها آموختند.

از طرق مختلف آموزه های بد آموز را به ماهیت جامعه گستراندند. موازی با فعالیت حجیم رسانه ها، آموزش و پرورش به مثابه نهاهای ذیربط، کنترل ارگانهای کنترل(کمیته و منکرات;) نیز این ماموریت تاریخیشان را به پیش بردند. ترس موجود از خدا را گسترش داده و ترس از ماموران خدا روی زمین را نیز اضافه نمودند. نقشی خنثی برای جامعه ایجاد کردند.

پسر بچه ها را آموزش دادند که پاسدار دختر بچه ها باشند”چون جنس مونث کالاهایی هستند که باید در جای خشک و خنک نگهداری شوند!!” آری مفلوک جامعه‌ای که تحت اداره اینان است. جامعه ایران با این فرهنگ همزیست شده و با او انس و در نتیجه خو گرفت. مردم ما چقدر به اسلاف بازگشت؟! اسف بار است، آموزه های یاد شده تا استخوانهای جامعه و آحادش سرایت کرد و با منافع اشخاص و اقشاری همسو و مختلط شد و در نتیجه امر مبارزه را با بازدارندههای نوبنیادی رودرو نمود.

نباید از یاد برد که یکی از عواملی که آزادی را از یاد همگان و نیز زنان برد و همه جوانب زندگی و روال عادی جامعه را تحت الشعاع قرار داد، جنگ هشت ساله بود. طی هشت سال مردم، سرگرم “همزادهای جنگ” بوده و کلیه جوانب زندگی را فراموش کردند. انظار عموم به آنسوی مرزها متمرکز اگرنه، جلب بود. فقر و درماندگی به همراه خود احساس زنان را(چه رسد به تعقل) دچار اختلال نمود. همچنین جنگ همراه خود احساسات متنوعی از جمله درد از دست رفتگان و; را به دنبال داشت که احساسات دیگر و نتیجتاً شعور دیگری خلق کرد و این، شور و شعور جنسی را کاملاً به حاشیه برده و مانع خود آگاهی زنان و در نتیجه مبارزه ایشان جهت آزادی شد. یا لااقل آنرا به تاخیر و درجات و مراحل بعدی انداخت. رژیم با خیال راحت پروژه های شوم بی هویت سازی زنان و سلطه گر سازی جنسی مردان را به پیش راند و دریک کلام جامعه را با

 

این بدعت شیرماک نمود. هنگامی که جنگ در جامعه مستتر و ستیز اقشار و طبقات خلط و آشفته و آغشته به دیگر مسایل شد، شعور زنان به مثابه یک قشر ویژه چگونه بیدار بماند و اگر ماند چگونه ابراز بدارد؟

کلیه ایدههای زن ستیزانه همگام با بقیه دیگر به ساختار های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بدل گشت. قوانین به نهادهای عجیب و نهادها به نهاد خانواده سرایت کرد و این جریان روزبروز وسعت یافت. قوانین و نهادها نه برای توسعه و آزادی که جهت محدودیت و عقیم ساختن آزادی زنان ایجاد شد. فقر روز افزون نیز سایه بر مناسبات انداخته و زنان را بیشتر مصدوم نمود. زن در خانه نیز بدلیل آموزش نادرست خود را در قید پرورش هرچند ناقص بچه¬های زیاد اسیر نمود. وظیفه های که مقدس ارزشگذاری شده و به صدر وظایف صعود کرده بود و سرباز زدن از این وظیفه در روانشناسی مصنوعی نه جامعه و نه حتی خود زن نمی گنجید.

زنان خود را با این ارزشها وفق داده بودند طوری که کسانی که تصوری غیر از این را داشتند، منکوب و بایکوت میشدند. این جزئی ساختگی از همان فرهنگ بازتولید کننده شی وارگی زن بود که ذکر گردید، فرهنگی که نقش کنترل خودکار را در جوار دیگر مکانیزمهای کنترل رژیم ایفا مینمود. تا اینکه تاریخ، سد ساختگی و کاریکاتوری رژیم اسلامی را شکافت و جریانهای رادیکال، دمکراسی طلب و عدالتخواه در قلب جامعه ما نیز چون جوامع دیگر دوباره سر برآوردند. نسل جوان، نسل نقاد و خردگرا و کنجکاو »»»»»;;

به بازبینی ارتباطات وسعت یافت. روابط فرهنگی با غرب که قبلاً در حاشیه بود به مرکز تمایلات و گرایشات منتقل گشت. رسانه‌های خارجی، جای خالی رسانه های داخل را پر کردند. دیگر همسوئی فرهنگی با نظام سیاسی که رژیم سالها به تولید و توسعه آن پرداخته بود محو اگر نه، کمرنگ و کمرنگتر شد. جامعه ایران دست آوردهای غرب را در زمینههای مختلف مورد بررسی دوباره با نگاهی دیگر قرار داده و جبهه زنان مبارز از آندست بودند. زنان که شرایط اجتماعی و فرهنگی خودشان تا اندازه های آگاهی آفریده بود، بسوی تجربههای دیگر نقاط جهان روی آور شدند و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی نوین را جایگزین ارزشهای تحمیلی نمودند.

پوشاک سنتی و اسلامی را با مدهای غربی جایگزین نمودند و بدینگونه خود را از وجهه حجابی بودن، آهسته و نسبی رها ساختند طوری که زنان خانواده های مبلغین اسلام را نیز فرا گرفت. اگر چنین بپنداریم که زنان با این کار صرفاً الگوها را تعویض نموده اند و بس، خود را دچار سطی نگری کردهایم، بدین سبب که در جریان این انتقال و تعویض، تلاقی و در نتیجه ستیز فرهنگها، خود آموزه های نو آفریده و زنان را در جایگاهی برتر نسبت به مراحل قبل قرار داده و به بیانی دیگر زنان را در صحنه ستیز

جنسی و حتی سیاسی(به سبب طرف بودن با حاکمیت مذهبی) قرار داده و آنان را آگاهانه و ناخودآگاه ستیزهجو پروراند. این اصل البته در تمام موارد دیگر فعالیت زنان نیز صادق است. برای مثال الگوی تفریحات و سرگرمی زنانه جای خود را به سمبلهای فراگیرتر داد، نمونه برجسته را در این زمینه میتوان دوچرخه سواری نام برد که دوچرخه سواری آشکار فائز هاشمی یادآور ستیزه آفرینی این گونه اعمال است.

مسافرت، تحصیل،اشتغال، ازدواج و روابط زناشویی و طلاق، روابط خانوادگی، روابط اجتماعی و تقسیم کار همگی آماج خواستهای نو و غیر اسلامی قرار گرفت گزینش رشته های تحصیلی بر مبنای جنسیت به چالش روزافزون کشیده شد. توزیع تبعیض آمیز مشاغل وادار به عقب نشینی شد.

قضیه صاحب حق طلاق بودن زنان پیش کشیده شد و زنان در این عرصه نیز خود را نسبتاً قدری از قید و بندهای سنتی رها ساختند. کتک زدن زن که قبلاً از جانب سیستم اسلامی تبلیغ می شد و این البته قرنها بود که به یک سنت جا افتاده بدل گشته و در آحاد جامعه درونی شده بود، تدریجاً به عملی زننده و ضد ارزش بدل گشت، هرچند نظام حاکم با اغماض و چشم پوشیهای خود از چنین اعمالی سعی در حفظ سنت های مذکور نمود اما رادیکالیزه شدن مقتدر و قالب شکن درون جامعه کلیشهها را کنار زده و مسیر خود را ادامه داد و پیشروی نمود. روابط خانوادگی، نیز چون دیگر عرصه ها دگرگون شد. معادله و موازنه قدرت در خانه تغییر کرد.

اقتدار و اتوریته پدر به مثابه سلطه درجه یک به چالش کشیده شد که این خود ناشی از استقلال اقتصادی زن از یک سو و آشنایی با دیگر فرهنگها از سوی دیگر بود. این دو عامل اصلی چنان بدیلهای عینی و ذهنی پیش رو گذاشت که بیداری زنان را سرعتی دو چندان بخشید و نظام خانواده را دستخوش تغییر جدی نمود. اوجگیری آمار طلاق و پدیده دختران فراری و فروش آنها به شیخ نشینهای خلیج فارس از جانب دست اندرکاران رژیم را می توان برآمد این نکته برشمرد.

همچنین زنان در تلاش جهت کسب حق سرپرستی و مسئولیت فرزندان خواستار تغییر نسب نامه و نظام خویشاوندی سنتی شدند. دستیابی به نتیجه ای مطلوب در این مسیر دارای اهمیت درجه دوم است. آنچه در اولویت قرار دارد، فهم و طرح آنست بدین دلیل که درک این مسئله که دیگر زن، برای مرد چون متعلقات فرزندان و خانه ظاهر نخواهد شد بلکه به مثابه اتوریته دیگری در حیطه خانوادگی چهره مینماید، لااقل سازوکارها و تربیت خانواده را و در نتیجه اعماق جامعه مدنی را از خود متاثر میسازد. زن دیگر موجودیت اقتدار آمیز خود را اعلام میدارد و کشمکش دو گرایش اینجا دیگر ظاهر میشود و در جریان همین کشمکش است که زن مکانیزمهای خود را می یابد و بنا می نهد و این

 

همان آموزش دهندگی زندگی واقعی است که قبلاً ذکرش رفت. زنان به ایجاد نهادهای مستقل گرایش پیدا می کنند، جستارها و پلمیکها و لو تحت خفقان رژیم برپا شد. نهادهای مدنی منوط به زنان با وجود کنترل و وجود عناصر مخل ایجاد شد. ساختارهایی که وظیفه طاقت فرسای مبارزه با زنان و فرهنگ مردسالار آنان از یک سو و رژِیم و نظام تبعیض آفرین از سوی دیگر را برای حقوق زنان برعهده داشتند. آری جنگیدن برای کسانی که خود در صف دشمن قرار دارند براستی طاقت فرسا و ناهمتا و نابرابر است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.