مقاله در مورد ارزشیابی شخصیت کودکان
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد ارزشیابی شخصیت کودکان دارای ۱۸۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد ارزشیابی شخصیت کودکان کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد ارزشیابی شخصیت کودکان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد ارزشیابی شخصیت کودکان :
ارزشیابی شخصیت کودکان
چکیده فصل اول:
نقاشی کودک یک پیام است، آنچه را که او نمیتواند به لفظ درآورد به ما انتقال میدهد. بررسی و درک زبان نقاشی اطلاعات ارزندهایی را در اختیار والدین و مربیان و روانشناسان و همه کسانی میگذارد که خواهان درک و دریافت راز و رمز جهان کودک هستند، اکتشاف نظامدار این قلمرو به آخرین دهههای قرن گذشته بازمیگردد و بر قوانینی متکی است که خطشناسی نیز از آن سود جسته است.
بیان مسئله:
با توجه به گسترش پژوهشهای تجربی در زمینه روانشناسی کودک به ویژه به کمک دانش رفتاری و دادههای اساسی که روانشناسی سنجشی در مورد پرورش سیستم عصبی و مرکزی ارائه دادهاند، نگرش بزرگسالان در جهات گوناگون رفتاری کودکان دستخوش تغییرات مختلفی شده است. بنا به تحقیق (ورپیلو) دو روند اساسی در توسعه و پیشرفت درک کودک مؤثر واقع میشود که یکی تشخیص شناخت اشیاء و دیگری تمایز بین آنهاست.
اهداف پژوهش
الف: استفاده از نقاشی به عنوان وسیلهای ساده برای سنجش رشد شناختی.
ب: به دست آوردن ارتباط بین جنسیت و رشد شناختی.
ج: به دست آوردن ارتباط بین سن و رشد شناختی.
اهمیت پژوهش:
در عصر حاضر هر روز که میگذرد هنر کودکان اهمیت بیشتری مییابد و به خاطر تأثیری که روانشناسی و علوم تربیتی از آن به عمل میآورد همپای دیگر هنرهای مختلف رو به تکامل و پیشرفت است، هنر و نقاشی کودکان گواه راستینی بر حقایق اجتماعی و روانشناسی است.
فرضیه:
سطح تحولیافتگی (رشد شناختی) در دختران بالاتر از پسران است.
تعاریف عملیاتی:
الف: تعریف رشد شناختی: رشد شناختی به تغییراتی مربوط میشود که در حوزه فعالیت ذهنی روی میدهد و احساس، ادراک، حافظه، تفکر، استدلال و زبان را شامل میشود.
ب: تست آدمک رنگی: این آزمون در سال ۱۹۷۷ توسط ژاکلین روآیه روانشناس فرانسوی ابداع و هنجارگزینی شده است.
سایر فرضیهها:
۱- بین نمرات مقیاس سر دختران ۶ ساله با نمرات سر پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲- بین نمرات مقیاس سر دختران ۷ ساله با نمرات سر پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۳- بین نمرات مقیاس سر دختران ۸ ساله با نمرات سر پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۴- بین نمرات مقیاس سر دختران ۹ ساله با نمرات سر پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۵- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۶ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۶- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۷ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۷- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۸ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۸- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۹ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۹- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۶ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۰- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۷ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۱-بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۸ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۲- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۹ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۹ ساله تف
اوت معناداری وجود دارد.
۱۳- بین نمرات کلی دختران ۶ ساله با نمرات کلی پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۴- بین نمرات کلی دختران ۷ ساله با نمرات کلی پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۵- بین نمرات کلی دختران ۸ ساله با نمرات کلی پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۶- بین نمرات کلی دختران ۹ ساله با نمرات کلی پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۷- بین نمرات کلی دختران ۶ ساله با نمرات کلی دختران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۸- بین نمرات کلی دختران ۷ ساله با نمرات کلی دختران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۹- بین نمرات کلی دختران ۸ ساله با نمرات کلی دختران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۰- بین نمرات کلی پسران ۶ ساله با نمرات کلی پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۱- بین نمرات کلی پسران ۷ ساله با نمرات کلی پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۲- بین نمرات کلی پسران ۸ ساله با نمرات کلی پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۳- بین نمرات کلی دختران با نمرات کلی پسران تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۴- بین نمرات کلی دختران با افزایش سن تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۵- بین نمرات کلی پسران با افزایش سن تفاوت معناداری وجود دارد.
نتایج به دست آمده براساس فرمول t تفاوت معنیدار رشد شناختی در دو گروه پسران و دختران را نشان میدهد یعنی دختران در این تست برتری خود را نسبت به پسران نشان دادند و از فرضیات مطرح شده به جز فرضیات ۲۲-۲۱-۱۹-۱۷-۹-۶-۵-۲-۱، فرضیات دیگر تأیید شدند.
فصــل اول
مقدمه:
نقاشی کودک یک پیام است آنچه را که او نمیتواند به لفظ درآورد و به ما انتقال دهد. بررسی و درک زبان نقاشی، اطلاعات ارزندهایی را در اختیار والدین، مربیان، روانشناسان و همه کسانی میگذارد که خواهان درک و دریافت راز و رمز جهان کودک هستند اکتشاف نظامدار این قلمرو به آخرین دهههای قرن گذشته بازمیگردد و بر قوانینی متکی است که خطشناسی نیز از آنها سود جسته است. همچنین دیدگاه روان تحلیلگری براساس بررسی گستره معانی نمادهائی که در خوابدیدهها و اسطورهها، افسانهها و در زندگی بازیافت میشوند به غنای آن در قرن حاضر کمک کرده است.
کودک همه مسائل خود را به واسطه نقاشی به تجربه درمیآورد و خود را میآزماید و من خویشتن را بنا میکند.
خطوط ترسیمی، انعکاسی از دنیای هیجانی او هستند و نقاشی به تنهایی به منزله جهانی است که به موازات افزایش هشیاری و دگرگونیهای کودک متحول میگردد. (دادستان، پریرخ، ۱۳۷۴، ص ۱)
بیان مسئله:
با توجه به گسترش پژوهشهای تجربی در زمینه روانشناسی کودک به ویژه به کمک دانش رفتاری و دادههای اساسی که روانشناسی سنجشی در مورد پرورش سیستم عصبی مرکزی ارائه دادهاند، نگرش بزرگسالان در جهات گوناگون رفتار کودکان دستخوش تغییرات مختلفی شده است. (فراری، ۱۳۷۱، ص ۷)
نقاشی کودک نیز در مراحلی که حوادث را دستهبندی و عرضه میکند و روند تجدیدی و تکامل یافتهای را از زمان خط خطی کردن، تا زمانی که خطوطی معنادار و بالاخره مبتنی بر قوانین پرسکتیو و شالوده منطقی رسم میکند میتوان چیزی شبیه خواب و رویا معنی کرد. نقاشی نیز مثل خواب و رویا به کودک امکان میدهند تا اطلاعات و اعمالی را که از دنیای بیرون کسب میکند از هم جدا سازد و سپس آنها را دوباره تنظیم کند. در نقاشی همانند خواب و رویا کودک خود را از ممنوعیتها رها میسازد و با ما در حالتی ناخودآگاه درباره مسائل کشفیات و دلهرههایش صحبت میکند به همین دلیل اگر آموزش نقاشی را در پایه صحیح نقاشی قرار دهیم و در آن به کودکان از سنین پایین تمرین کپی و تقلید کردن را بیاموزیم اشتباه بزرگی مرتکب شدهایم. «فراری، ۱۳۷۱، ص۳)
پرورش قدرت بیان نقاشی، فقط وابسته به تکامل جسمی کودک نیست. بلکه با درک و شعور او نیز در ارتباط است. این ادراک در بدو تولد بسیار جزئی است. ولی با پیشرفت سن، مطبوع و ظریف میشود. در حقیقت چون میتوان گفت: که چون کودک هنوز مهارت کافی ندارد بنابراین نمیتواند خوب نقاشی کند. حتی یک فرد بالغ هم اگر بخواهد با پاهایش خانهای را رسم کند، خواه ناخواه، اثری درهم و برهم به دست خواهد آمد ولی این اثر بسیار کاملتر از نقاشی کودک خواهد بود. با وجود این کودک از همان آغاز خطنگاری از اینکه سه وجه چشم، مغز و دست خود را به کار میاندازد لذت میبرد. بنا به تحقیق (دورپیلو) دو روند اساسی در توسعه و پیشرفت درک کودک مؤثر واقع میشود که یکی تشخیص شناخت اشیاء و دیگری تشخیص تمایز آنهاست. «دادستان، پریرخ، ۱۳۷۴، ص ۳۱)
اهداف پژوهش:
رشد شناختی به تغییراتی مربوط میشود که در حوزه فعالیت ذهنی روی میدهد و احساس و ادراک، حافظه، تفکر، استدلال و زبان را شامل میشود ما بتدریج تعداد زیادی مهارتهای ذهنی مهم کسب میکنیم. مثلاً در مقایسه با کودکان به راحتی میتوانیم درباره مفاهیم انتزاعی مثل دموکراسی عدالت و اخلاق فکر کنیم، علاوه برآن میتوانیم موقعیتهای فرضی در نظر بگیریم و برای یک مسئله معین به طور ذهنی راهحلهای بسیاری پیدا کنیم و تجربههای ذهنی خاص خود را پیش ببریم و به شیوههای تکرار خود جهت دهیم. (جیمز دبلیو و وند رزندن، ۱۳۷۶، ص ۳۰) و نقاشی در حقیقت شکلی از کنش نشانهیی است که در حد فاصل بین بازی کنایهایی و تصویر ذهنی قرار دارد و از طرفی مثل بازی کنایهایی موجود همان لذت کنشی و همان خودمختاری در تعیین سرنوشت افعال خویش و از طرف دیگر مثل تصویر ذهنی در واقع یک قسم کوشش است برای تقلید از واقعیت. لوکه نقاشی را یک نوع بازی تلقی میکند اما این را هم باید گفت که نقاشی حتی در اشکال ابتدایی خود هر چیزی را با هر چیز دیگر وفق نمیدهد و شبیه نمیسازد بلکه مثل تصویر ذهنی بیشتر با سازگاری تقلیدی وفق دادن من با واقعیت قابل مقایسه است. (ژان، پیاژه، مترجم دکتر پورباقر، ۱۳۵۵، ص ۹۰) و پژوهشگر در این تحقیق قصد دارد نقاشی را به عنوان وسیلهای برای سنجش رشد شناختی به کار برد و اهداف دیگری که پژوهشگر در این تحقیق در نظر دارد به شرح زیر میباشد:
۱- استفاده از نقاشی به عنوان وسیلهای ساده برای سنجش رشدشناختی
۲- به دست آوردن یک رابطه بین جنسیت و رشدشناختی
۳- به دست آوردن یک رابطه بین سن و رشدشناختی
اهمیت پژوهش:
در عصر حاضر هر روز که میگذرد هنر کودکان اهمیت بیشتری مییابد و به خاطر تأثیری که روانشناسی و علوم تربیتی از آن به عمل آورده همپایی دیگر هنرهای مختلف رو به تکامل و پیشرفت است و هنر نقاشی کودکان گواه راستینی بر حقایق اجتماعی و روانشناسی است.
نقاشی کودک به ما کمک میکند تا به درک و فهم کودک و ارزیابی او از مسائل و محیط اطرافش آگاه شویم. (سیف نراقی، ۱۳۶۸، ص ۸۳) کودکان با هنر نقاشی و داستانهای مرتبط با آن جزئی از
وجود یا ویژگیهای خویش را نمایان میسازند به این دلیل است که این ابزار وسیله مناسبی برای راه یافتن به دنیای پر رمز و راز آن تلقی میشود. (سیف نراقی، ۱۳۶۸، ص ۲۶۱)
هنگامی که کودکان عادت به نقاشی میکنند موفق میشوند شخصیت خود را نیز بیان کنند در آن زمان است که غالباً احساسات و الهاماتی را بیان میکنند که انسان به سختی میتواند باور کند که آنها با چنین شیوهایی قادر به انجام آن باشند نقاشی کودکان به ما امکان میدهد تا روند پرورش فکری آنها را بشناسیم و ببینیم آنها راجع به دنیا و اشخاصی که با آنها زندگی میکنند چگونه
میاندیشند و بالاخره متوجه میشویم که چه آموختهاند و اثر محیط به پرورش آنها چه بوده و نگرش و مشکلات عاطفی آنها چیست؟ ولی روشنترین نکتهای که از نقاشی خود به خودی کودکان تراوش میکند کشف ملموسی عالم است که بزرگسالان آن را فراموش کردهاند. نمونههای منطق و مشکلات این عالم فقط مربوط به دوران کودکی است که هنوز با الگوهای فرهنگی جامعه آشنا نشده است. این موضوع برای کودکان عقبمانده نیز صادق است و آنچه نیز به آهستگی موفق به بیان دنیای خودش میشوند. (فراری، ۱۳۷۱، ص ۹۵-۹۴)
فرضیه:
سطح تحول یافتگی (رشد شناختی) در دختران بالاتر از پسران است.
دلایل ارائه فرضیه:
الف: سطح تحولیافتگی با بلوغ جنسی در ارتباط است و چون بلوغ جنسی در دختران زودتر از پسران اتفاق میافتد، بنابراین انتظار میرود سطوح تحولیافتگی در دختران بالاتر باشد.
ب: بعد از بلوغ جنسی توجه دختران به فضای شخصی و جسمانی خود معطوف است ولی پسران به فضای بیرونی بیشتر اهمیت میدهند و این مسأله احتمالاً در ترسیم آدمک تأثیر دارد.
متغیرهای تحقیق:
الف: رشد شناختی ب: جنسیت ج: سن
سایر فرضیهها:
۱- بین نمرات مقیاس سر دختران ۶ ساله با نمرات سر پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲- بین نمرات مقیاس سر دختران ۷ ساله با نمرات سر پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۳- بین نمرات مقیاس سر دختران ۸ ساله با نمرات سر پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۴- بین نمرات مقیاس سر دختران ۹ ساله با نمرات سر پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۵- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۶ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۶- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۷ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۷- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۸ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۸- بین نمرات مقیاس طرح بدن دختران ۹ ساله با نمرات طرح بدن پسران ۸ ساله تفاوت معنادار
ی وجود دارد.
۹- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۶ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۰- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۷ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۱-بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۸ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۸ ساله تفاوت
معناداری وجود دارد.
۱۲- بین نمرات مقیاس طرح لباس دختران ۹ ساله با نمرات طرح لباس پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۳- بین نمرات کلی دختران ۶ ساله با نمرات کلی پسران ۶ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۴- بین نمرات کلی دختران ۷ ساله با نمرات کلی پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۵- بین نمرات کلی دختران ۸ ساله با نمرات کلی پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۶- بین نمرات کلی دختران ۹ ساله با نمرات کلی پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۷- بین نمرات کلی دختران ۶ ساله با نمرات کلی دختران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۸- بین نمرات کلی دختران ۷ ساله با نمرات کلی دختران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۹- بین نمرات کلی دختران ۸ ساله با نمرات کلی دختران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۰- بین نمرات کلی پسران ۶ ساله با نمرات کلی پسران ۷ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۱- بین نمرات کلی پسران ۷ ساله با نمرات کلی پسران ۸ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۲- بین نمرات کلی پسران ۸ ساله با نمرات کلی پسران ۹ ساله تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۳- بین نمرات کلی دختران با نمرات کلی پسران تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۴- بین نمرات کلی دختران با افزایش سن تفاوت معناداری وجود دارد.
۲۵- بین نمرات کلی پسران با افزایش سن تفاوت معناداری وجود دارد.
تعریف واژهها:
واژهها و اصطلاحات مورد نظر هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی تعریف میشوند.
الف- تعریف نظری:
نقاشی و طراحی از مهمترین عوامل در بیان مقاصد و افکار و عقاید و نیازهای درونی بشر محسوب میشود که از دیرباز مورد استفاده انسان قرار داشته است. اشتغال به این فعالیت خلاقه اعم از آفرینش نقاشی یا کاربرد و استفاده از آن میتواند علاوه بر پرورش حس زیبائی دوستی و ذوق هنری انسان نقش مؤثری در رشد شخصیت، شناخت مشکلات و نابسامانیهای روانی وی داشته باشد (میرزابیگی، ۱۳۷۰، ص ۱۰۸).
ب- تعریف عملی:
۱- تحول شناختی (رشدشناختی)
Cognition: the mental activity through which human beings acquire and process kowledge.
The field of coqnitire devebpment of cuses an how intellectuall abilities and know ledge of the world change as a person grows older.
شناخت، فعالیتهای ذهنی که از طریق آن انسان یا موجود زنده کسب کننده و تحلیلکننده دانش است که از طریق آن دانش را کسب و تحلیل میکنند.
زمینه تحول شناختی: (رشدشناختی) متمرکز است بر اینکه چطور توانائی ذهنی (هوشی) ودانش نسبت به جهان دریک انسان در حال رشد تغییر میکند (D:Ross,D:Park,1999,Page:320).
۲- تست آدمک رنگی:
این تست در سال ۱۹۷۷ توسط (ژاکلین رویهآیه) روانشناس فرانسوی ابداع و هنجارگزینی شده است (دادستان، پریرخ، ۱۳۷۴، ص ۱۳) تجسم ترسیمی شکل انسان به دورههای ماقبل تاریخ بازمیگردد «ترسیم یک آدمک» به منزله فعالیت ارتجاعی کودک نیز محسوب میشود. براساس بررسی آثار یک هنرمند میتوان به آسانی« سبک» رایج عصر وی و همچنین شخصیت او را بازشناخت به همین دلیل است که روانشناسان کوشش کردهاند تا به ویژگیهای روانشناختی کودکان براساس تولیدات ترسیمی آنها دست یافت و بدین ترتیب، (تست ترسیم آدمک) خلق شده است (دادستان، پریرخ، ۱۳۷۴، ص ۱۵).
نخستین تدوین رسمی روش نقاشی فرافکنی توسط آزمون نقاشی آدمک گودیناف بود او این آزمون را تنها برای برآورد تواناییهای شناختی کودکان آنگونه که در کیفیت ترسیم او انعکاس پیدا میکند به کار میبرد (سیف نراقی، مریم، ۱۳۶۸، ص ۸۳). در تست گودیناف (۵۱ ماده) وجود دارد که به هر ماده یک نمره داده میشود مجموعه نمرات آزمودنی سن عقلی وی را تعیین میکند تست را میتوان به صورت فردی یا گروهی اجرا کرد به کودک یک جعبه مداد رنگی که شامل هفت رنگ آبی، سبز، قرمز، زرد، بنفش، قهوهای و سیاه است داده میشود و همچنین یک مداد سیاه معمولی، پاککن و یک ورقه کاغذ A4 نیز به صورت عمودی در اختیار وی قرار میگیرد. آزمایشگر به کودک میگوید: «روی این کاغذ یک آدم بکش تا اونجا که میتونی قشنگ باشد اگه خواستی اونو رنگ کن». دستور اجرای تست باید همواره به گونهای که ذکر شد ارائه گردد چه تحقیقات نشان دادهاند که ایجاد تغییر در اصطلاحات میتواند نتایج را به گونهای معنادار تغییر دهد (پریرخ دادستان، ۱۳۷۴، ص ۱۷).
چکیده فصل دوم:
راهها و وسایل پرورش کودک فراوان است یکی از آنها که معمولاً مورد توجه قرار میگیرد ولی قبل از هر وسیله و بیش از هر چیز دیگری میتواند به آموزش کودک کمک کند نقاشی است، رنگ و تصویر بیش از هر چیز دیگر ذهن بچه را متوجه خود میکند و در عین حال وسیلهای است که ذهن بچه قبل از هر چیز دیگر میتواند به خلق آن بپردازد.
سوابق تحقیق:
در نیمه اول قرن بیستم چنین تصور میشد که آزمون آدمک یک آزمون منحصراً مربوط به هوش بوده و عوامل فرهنگی یا تشخیص در آن تأثیری ندارد، تحقیقات متعدد بعدی نشان دادند که اگرچه مراحل رشد ترسیم آدمک در نزد تمام ملل تقریباً یکسان است لکن سایر ویژگیهای ترسیم آدمک از فردی به فرد دیگر و از جامعه به جامعه دیگر فرق میکند.
بررسی نقاشی از دیدگاههای مختلف:
الف- دیدگاه تکاملی:
(نقاشی به مثابه بازی) یکی از اولین نظریههای مربوط به بازی این است که انسانها ذاتاً فعالند و بازی یکی از شیوههای تخلیه انرژی هیجانی ما افراد است.
ب- دیدگاه پیاژه از نقاشی:
پیاژه نقاشی را به عنوان ابزاری برای نظریه خود درباره تکامل بازنمائی جهان توسط ک
ودکان بکار گرفته است.
ج- دیدگاه روانکاوی:
نظریه پایهای غالب در رهیافتهای بالینی فرافکنی نسبت به نقاشی کودکان دیدگاه (روانکاوی) است. نظریه روانکاوی از کار زیگموند فروید سرچشمه گرفته است و بعدها در آن تجدیدنظر صورت گرفته است.
د- دیدگاه هنرمندانه:
۴-دیدگاه هنرمندانه
دیدگاه هنرمندانه بعضی از صاحبنظران معتقدند که بازخورد حسی ناشی از نقاشی به ویژه در مورد کودکان خردسال که نخستین قدمها را در نقاشی برمیدارند و میتواند با رضایت خاطر همراه باشد، کودکان لذت حرکتی و لذت بصری را میتوانند از طریق نقاشی به دست آورند.
تفاوتهای پسران و دختران:
معمولاً دو عامل را موجب پیدایش تفاوتهای فردی میدانند (توارث و محیط) در مورد تفاوتهای موجود بین دختر و پسر نیز همین دو عامل را سهیم میدانند، البته در این خصوص بین روانشناسان و جامعهشناسان اختلاف نظر وجود دارد. جامعهشناسان محیط را عامل اصلی تفاوتهای موجود بین دختر و پسر میدانند اما روانشناسان هر دو عامل را لازم و ملزوم یکدیگر میدانند.
بکارگیری رنگ در نقاشی
در انتخاب رنگ از نظر روانشناسی مفهومی وجود دارد برای تجزیه و تحلیل و نتیجهگیری از آن حتماً باید عامل سن کودک را در نظر داشت بین نقش یک رنگ و زندگی عاطفی کودک با در نظر گرفتن دوران تکاملی او یک حالت متوازی وجود دارد و فاصله سنین ۳ تا ۶ سالگی کودک بیشتر تحت تأثیر فشارهای درونی است علاقه او به تقدم شکل به رنگ افزونی مییابد بنا به نظر (واهنر) فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از موضوع نقاشی کودک نشانگر خلا عاطفی یا گاهی دلیل بر گرایشهای غیراجتماعی است.
فصل دوم
اولین وسیله آموزش:
راهها و وسایل پرورش کودک فراوان است یکی از آنها که کمتر مورد توجه قرار میگیرد ولی قبل از هر وسیله بیش از هر چیز دیگر میتواند به آموزش کودک کمک نماید (نقاشی) است. رنگ و تصویر بیش از هر چیز دیگر ذهن را متوجه خود میکند و در عین حال وسیلهای است که بچه قبل از هر چیز میتواند به خلق آن بپردازد. برای درک رنگ و تصویر کافی است چشم، ببیند و برای خلق آن کافی است که بچه دست در رنگ کند و آن را بر دیوار یا روی هر چه که دم دستش باشد حتی بر سر و صورت و لباس خود بمالد.
اگر نقاشی عمیقترین وسیله آموزش کودک نباشد میتوان گفت یکی از مهمترین و اولین وسیله آموزش و پرورش اوست و با این وجود در نظام آموزشی کشور ما به خصوص در دوره ابتدایی کمتر از هر چیز دیگر به آن توجه میشود و اگر بخواهیم استدلال کنیم که نقاشی در تمام مرحلههای زندگی حتی در سنهای بالا میتواند وسیله مؤثری برای اعتلای انسان باشد و به جرأت میتوان گفت که برای تربیت روانی و تکامل فکری بچه وسیله مؤثری است منتها باید
مانند هر علم یا فن دیگر راه استفاده از آن را بدانیم (داداشزاده، ۱۳۷۳، ص ۱۷).
نقاشی چیست؟
نقاشی فعالیتی است که از تحول شناختی، عاطفی، اجتماعی تأثیر میپذیرد و عبارت است از منعکس کردن زمینه ذهنی فرد بر روی یک زمینه خارج از ذهن به کمک وسایلی مانند مواد، قلم، آب دهان، انگشت و ….
در پرتو نقاشی کودکان آثاری پدید میآورند که با بررسی آنها پدر و مادر، مربیان، معلمان و پزشکان میتوانند به سرعت به اندیشهای درباره تحول روانشناختی و ماهیت مشکلات احتمالی آنان دست یابند (دادستان، منصور، ۱۳۷۱، ص ۱).
بررسی دیدگاههای مختلف راجع به نقاشی:
۱- دیدگاه تکاملی: (نقاشی به مثابه بازی)
یکی از نظریههای مربوط به بازی این است که انسانها ذاتاً فعالند و بازی یکی از شیوههای تخلیه انرژی هیجانی ما افراد است. این نظریه تبیین قابل قبولی برای نقاشی عرضه نمیکند. زیرا نقاشی عموماً مستلزم صرف کمترین انرژی است یکی دیگر از نظریههای زیستشناختی اولیه بازی، نظریه (بازپیدایی) است که میگوید بازی و نقاشی تمرین آن فعالیتهای غریزی است که برای اجداد ما هم بوده است، مثلاً پسر خردسالیکه تصاویری از سربازان جنگ رسم میکند تکانههای پرخاشگری ابتدایی را تخلیه میکند (وسیکلر، ترجمه مخبر، ۱۳۷۰، ص ۸۳-۸۲).
۲- دیدگاه پیاژه:
پیاژه نقاشی را به عنوان ابزاری برای نظریه خود درباره تکامل بازنمایی جهان توسط کودکان به کار گرفته است. از دیدگاه پیاژه نقاشی، چیزی حد فاصل میان، بازی و تصویر ذهنی است به نظر پیاژه بعضی از نقاشیهای کودکان از این کیفیت بازی برخوردار است که فقط به خاطر خودش انجام میگیرد و فرصتهایی برای جذب فراهم میسازد. لذا پیاژه، خطخطی کردنهای کودکان بسیار خردسال را صرفاً بازی قلمداد میکند. پیاژه اغلب نقاشی را به عنوان سایر شکلهای بازی کوشش به منظور بازنمائی دنیای واقعی نیز به کار میآورد. بنابراین وجوه مشترک آن با پیدایش تصاویر ذهنی بسیار زید است (وسیکلر. ترجمه مخبر، ۱۳۷۰، ص ۸۵-۸۳).
ژان پیاژه پرنفوذترین روانشناس رشد در قرن بیستم بود از سال ۱۹۶۰ به بعد تا حدود زیادی به دلیل کارهای نظری و تجربی وی، موضوع شناخت در رشد کودک از موضوعات عمده بوده است. پیاژه در سال ۱۹۸۰ در سن ۸۴ سالگی درگذشت در طول زندگیش مشاهدات بسیار دقیق از فعالیتهای خود به خودی شیرخوارگان و کودکان انجام داده است آزمونهای بدیعی درباره تواناییهای شناختی کودکان کرده است و مسائلی را برای هزاران کودک و نوجوان ارائه کرده است (هنری ماوسن، پاول، ۱۳۶۸، ص ۲۶۲).
مراحل رشد از نظر پیاژه:
الف - مرحله حسی - حرکتی:
در دوران مرحله حسی و حرکتی، رشد شناختی، براساس اعمال حسی و حرکتی قرار دارد. کودک با شروع اعمالی که در درجه اول پاسخهای انعکاسی هستند شش مرحله فرعی را میگذراند که در این ۶ مرحله اعمال هدفدار مرتباً مشهودتر میشوند. کودک در آخرین مرحله فرعی دوران (حسی - حرکتی) بازنماییهای ذهنی تشکیل میدهد. میتواند اعمال گذشته دیگران را تقلید کند و از طریق ترکیب ذهنی دانش و طرحوارههای بدست آمده قبلی، راههای جدید برای حل مشکلات طرحریزی کند. در طول دوران کوتاهی بین (۱۸) ماهگی تا (۲) سالگی «کودک خود را از صورت موجودی که تقریباً به تمامی وابسته به انعکاس و سایر ابزارهای ارثی است به صورت انسانی درمیآورد که قادر به تفکر نهادی است.»
ب- مرحله پیش عملیاتی:
دخل و تصرف در نمادها از جمله در کلمات از خصوصیات عمده پیش عملیاتی است این پدیده تقلید با تأخیر عملی که در گذشته انجام شده است و در بازیهای خیالی و بازی کردن نقش دیگران آشکار است. پیاژه (۱۹۵۱) کودک ۲ ساله از پرسشهای بلند پسری که روز قبل شاهد آن بوده است تقلید کند این کودک به هنگام بازی چیزی را به جای چیز دیگر بکار برد (نمادسازی) ممکن است از جعبهای به عنوان تخت، میز، صندلی، ماشین، هواپیما یا کالسکه بچه استفاده کند. او همچنین اسباببازیها را به عنوان نمادی از آنها به کار برد و خود نیز در بازیها نقشهائی را به عهده گیرد.
ج- مرحله عملیاتی عینی:
کودکانی که در جوامع صنعتی آمریکای شمالی و اروپا بزرگ میشوند بین سنین ۶ و ۸ سالگی وارد مرحله عینی میشوند. کودکان کشورهای عقبمانده یا در حال رشد و آنهائی که در محیطهای بسیار دورافتاده زندگی میکنند احتمالاً دیرتر وارد این مرحله میشوند. رسیدن به مرحله عملیات عینی به این معناست که فرد بتواند عملیات ذهنی انجام دهد که قابل تغییر و کاملاً برگشتپذیر باشد کودکان در این سن قواعد منطقی و اساسی معینی را درک میکنند (پیاژه به آن گروهبندی میگوید) و بنابراین میتوانند از راههایی به طور منطقی و کمی استدلال کنند که در مرحله (پیش عملیاتی) چنین چیزی مشهود شود. کودکانی که در مرحله ارزیابی پدیدهها عینی باشند آنان همچنین میتوانند (تمرکززدائی) کنند به این معنا که به طور همزمان به جنبههای مختلف یک شیء یا پدیده توجه کنند و ارتباط بین ابعاد مختلف را درک کنند.
د- مرحله عملیات صوری:
در پیشرفتهترین مرحله رشد شناختی که تقریباً از ۱۲ سالگی آغاز میشود و تا بزرگسالی ادامه مییابد محدودیتهای مرحلهی عملیات عینی برطرف میشود فرد برای حل مسائل از راهبردها و عملیات عینی به مراتب متنوعتر و گستردهتری استفاده میکند. فرد در این مرحله از لحاظ تفکر و استدلال انعطافپذیر و ماهرتر میشود و میتواند چیزها را از دیدگاههای مختلف ببیند تفکر نوجوانان پیچیدهتر و دامنه تواناییهای ذهنی آنان به مراتب گستردهتر است.
یکی از قابل توجهترین خصوصیات این مرحله این است که کودک میتواند علاوه بر مسائل فرضی در مقابل آنچه احتمال میرود استدلال کند و به احتمالات نیز به اندازه واقعیات موجود بیندیشد کودکی در مرحله عملیات عینی قرار دارد، به طور ذهنی در اشیا و پدیدهها دخل و تصرف میکند کودک در مرحله عملیات صوری میتواند در موقعیتهای فرضی دخل و تصرف کند. مثلاً: کودک بزرگتری که با این سوال روبرو میشود (اگر همه مریخیها پایشان زرد باشد آیا این موجود هم که پای زرد دارد مریخی است) به نتیجهگیری منطقی خواهد رسید کودک ۷ ساله به دشواری میتواند درباره پدیدههای نامحتمل و غیرممکن استدلال کند و احتمالاً خواهد گفت «نمیدانم» (آیا هیچ موجودی پای زرد دارد).
یکی دیگر از نشانههای حل مسأله در مرحله عملیات صوری جستجوی سیستماتیک برای راهحل است. جوانی که با مشکل تازهای روبهرو میشود میکوشد تا همه راههای اجتماعی برای حل آن را در نظر داشته باشد و به دقت منطق و کارائی هر یک از راهها را امتحان میکند و وقتی که تصمیم میگیرد به جائی برود نمیتواند به طور ذهنی همه مسیرهای احتمالی را بررسی کند و به طور سیستماتیک ارزیابی کند و ببیند که کدام مسیر، امنترین، کوتاهترین و سریعترین مسیر است. (هرچند ممکن است این توانش خود را همیشه بکار نبندد).
عملیات ذهنی در تفکر عملیات صوری در قالب عملیاتی در رده بالاتر سازمان یافته است. عملیات ردهبالا راهنمایی هستند برای به کار بستن قواعد انتزاعی
در حل مجموعه از مسائل مثلاً: کودکانی که در مرحله عملیات عینی هستند. به هنگام برخورد با این سوال که (اگر عدد ۳۰ را از دو برابرش کم کنیم چه رقمی به دست میآید؟) متوسل به ضرب و منها میشود تا بالاخره بتوانند جواب درستی را پیدا کنند ولی نوجوان این اعمال ضرب و منها را در هم ترکیب میکند و آن را به صورت عملیات پیچیدهتری درمیآورد و این معادله جبری را حل میکند (۳۰-x2 = x) و به سرعت عدد ۳۰ را پیدا میکند. (ماسن پاول هنری، ۱۳۶۸، ص ۲۷۶-۲۶۷)
۳- دیدگاه روانکاوی:
نظریه پایهای غالب در رهیافتهای بالینی فرافکنی نسبت به نقاشی کودکان دیدگاه (روانکاوی) است نظریه روانکاوی از کار بالینی (زیگموند فروید) سرچشمه گرفته است و بعدها در آن تجدیدنظر صورت گرفته است. هسته اصلی این نظریه بخش ناخودآگاه ذهن به عنوان منشاء غرایز جنسی و پرخاشگری، به نظر فروید این سائقهای غریزی پدیدآورنده امیال و تکانههای غالباً تهدیدکننده غیرقابل قبول است که از حوزه (خودآگاه ذهن) پنهان گذاشته میشوند. هرچند امیال مستقیماً در دسترس ضمیر خودآگاه قرار ندارند اما بر رفتار انسان تأثیرمیگذارند و خود را به شکلهای دیگر یا به صورتی پوشیده آشکار میسازند. در مورد انگیزههای نقاشی کودکان یکی از جنبههای مهم نظریه روانکاوی این اندیشه است که میان امیال و احساسات ناخودآگاه حتی به صورت پوشیده در یک نقاشی دریچه اطمینانی است که امکان تخلیه بیزیان احساسات و پالایش (تصعید) عواطف سرکوب شده فراهم میسازند (وسیکلر، ترجمه مخبر، ۱۳۷۰، ص ۸۸-۸۶).
بعضی از صاحبنظران معتقدند که بازخورد ناشی از نقاشی به ویژه در مورد کودکان خردسال که نخستین قدمها را در نقاشی برمیدارند با رضایت خاطر همراه باشد (گلوک) کودکان لذت حرکتی و لذت بصری را میتوانند از طریق نقاشی به دست آورند و عده دیگر از صاحبنظران توافقی دارند که کودکان به این دلیل نقاشی میکشند که تولید تصویر را فعالیتی ارضاکننده مییابند به ویژه تصاویری که علائق و تجارب تنها را به طور نمادین بیان میکنند (وسیکلر، ترجمه مخبر، ۱۳۷۰).
سوابق تحقیق:
در نیمه اول قرن بیستم چنین تصور میشد که آزمون آدمک یک آزمون منحصراً مربوط به هوش بوده و عوامل فرهنگی یا تشخیصی در آن تأثیری ندارند. تحقیقات متعدد بعدی نشان دادند که گرچه مراحل رشد ترسیم آدمک در نزد تمام ملل یکسان است لکن سایر ویژگیهای ترسیم آدمک از فردی به فرد دیگر و از جامعهای به جامعه دیگر فرق میکند (آدا آبراهام) که مجموعه تحقیقات مختلفی را که تا سال (۱۹۷۷) در مورد ترسیم آدمک انجام شده است در کتابی تحت عنوان نقاشی یک شخص جمعآوری کرده است. مدعی است که بهتر است بعد از این ما ترسیم آدم را یک ملاک سنجش شخصیت تلقی کنیم نه هوش.
به نظر او توان فرافکنی ترسیم آدمک به حدی است که گاه نیروهای شناختی فرد را تحتالشعاع خود قرار میدهد و از اینرو بازده کارکرد هوش فرد نوسان پیدا میکند
(بهرامی، هادی، ۱۳۷۲، ص ۲۷۵).
پژوهش در مورد نقاشی:
بسیاری از روانشناسان از مدتها قبل بر این عقیده بودهاند که همه افراد خواه تعلیم دیده باشند یا نباشند به هنگام کشیدن یا رنگ کردن یک تصویر ناخودآگاه شمهای از وضعیت
عاطفی خود را بیان میکنند. سیمون در سال ۱۸۷۶ ضمن پژوهش درباره (تخیل دیوانگی) وجود نوعی رابطه میان نقاشیها و نشانههای رفتاری بیماران شدیداً آشفته مورد توجه قرار داد (گودیناف) ، در سال (۱۹۲۶) عمدتا به سنجش هوش از طریق نقاشی میپردازد و خاطرنشان میکند تحلیل نقاشی کودکان برای ارزیابی عاطفی آنها بکار میآید. آزمون: خانه/ درخت/ آدم، توسط بوک ، تدوین شد او این نظریه را مطرح کرد که شخص علاوه بر مفهومی که به تصویر انسان میدهد برای خانه و درخت نیز معنایی قایل است (جولس ) (۱۹۷۱) در آزمون (Htp) از کودک خواسته میشود که یک خانه، درخت و یک انسان بکشد که هر یک از آنها به عنوان نماد بعضی از جنبههای عاطفی مهم زندگی و تجربه کودک محسوب میشود خانه میتواند نماد بدن کودک و آغوش مادر باشد. درخت: احتمالاً بازتاب احساسات نسبتاً عمیقتر کودکان درباره خودشان است، و تصویر انسان: منعکسکننده دیدگاه خودآگاه کودکان درباره خودشان و مناسبات آنها به بقیه جهان است.
کان مکاوور یک آزمون نقاشی به نام کشیدن یک شخص (DAP) را در سال ۱۹۴۹ طراحی کرد. در این آزمون یک صفحه کاغذ (A4) با یک مداد نرم و پاککن در اختیار آزمودنی قرار میگیرد و از او خواسته میشود که تصویر یک شخص را بکش هنگامی که کشیدن این نقاشی به پایان رسید یک صفحه کاغذ سفید دیگر به آزمودنی داده میشود و از او خواسته میشود جنس مخالف تصویر قبلی را بکش (مک اوور) معتقد بود که کودک در نقاشیهایش ذهنیات خود را فرافکنی میکند. ولی نقاشیها را بیان جنبههایی از شخصیت میداند که دائمیتر و پایدارتر از حالات عاطفی گذراست و چهرهای که اول آزمودنی میکشد منعکسکننده همانندسازی نقش جنسی اوست.
الیزابت کوپنیز در سال ۱۹۶۸ رویکرد بسیار متفاوتی از جنبههای عاطفی بیان نقاشی ارائه میدهد وی براساس نظریه روابط بین فردی (سالیوان) کار خود را بر این فرض بنیان مینهد که نقاشی چهره انسان در درجه اول بازتابی از سطح تکامل و مناسبات بین فردی کودک یعنی نگرش او نسبت به خودش و اشخاص مهم دیگر در زندگی اوست. به نظر (کوپینز) نقاشی بیش از آنکه نمایشگر خصوصیات شخصیتی پایدار باشد بازتابی از حالات عاطفی جاری است. وی برخلاف مکاوور از هر کودک یک نقاشی میگرفت وی با استفاده ازکار مکاوور شاخص عاطفی را در نقاشی کودکان تعیین میکند که غالباً در نقاشی کودکان پریشان بیش از کودک بهنجار دیده میشود.
نقاشیهای فرافکنی:
کوشش برای شناخت افراد براساس تفسیرهایی که از جهان به عمل میآورند تاریخی طولانی و اغلب قابل احترام دارد. در بخشهایی از اروپا نیشادهای هندو، مفهوم سه تفسیر مختلف که توسط سه نفر متفاوت درباره یک معلم روحانی ارائه شده بود مورد بحث قرار گرفته است. از سخنان دانشمندان یونانی نیز شنوندگان مختلف برحسب نیازهای شخصی و انتظارهایشان تفسیرهای متفاوتی به عمل میآورند. به همین ترتیب تفسیرهایی که معمولاً از آثار هنری به عمل میآید. بیانگر ویژگیهای هنرمند و آنچه که آفریده است تلقی میشود.
چنانکه همر (۱۹۵۸) اظهار میدارد هنگامی که هنرمند تصویر را نقاشی میکند او دو چیز میکشد، خودش و مدل را. اگرچه روشهای شهودی تفسیر نقاشیها تاریخی طولانی دارد و به قرنها پیش بازمیگردد. رویکرد تجربی در این مورد تنها در (۳۰) یا (۴۰) سال گذشته رواج یافته است. تفسیر نقاشیها (و به طور کلی آزمونهای فرافکن) عمدتاً به نظریه روان تحلیلگری مبتنی است. یکی از فرضهای این شیوه آن است که بسیاری از جنبههای مهم شخصیت از طریق (خودسنجی) هشیارانه به دست نمیآید و لذا پرسشنامه ها برای این منظور ارزش محدودتری دارند. برای به دست آوردن تصویر دقیق از جهان درونی شخص باید راهی انتخاب شود که از مقاومتها و دفاع
های ناهشیار پیشگیری میشود. بنابراین از دیدگاه روان تحلیلگری یک رویکرد غیرمستقیم مانند استفاده از نقاشیهای فرافکنی، امری اساسی است. فرد از طریق خلق آثار سمبلیک، مضمونها و پویائیها و نگرشهای مهمی را که به تصویر میکشد، نظریه روان تحلیلگری هم چنین فرض میکند که نه تنها بیان سمبلیک امکانپذیر است. بلکه ادراکها و پاسخهای فرد به جهان خود نیز عملاً براساس ویژگیها و نیروهای درونی تعیین میشوند وقتی از شخص خواسته میشود که یک محرک بدون ساخت را تفسیر کند جلوههای این پویاییهای درونی که در مورد هر فرد، ویژگیهای خاص خود را دارد به احتمال زیاد به وقوع میپیوندد. چنانکه همین امر هنگام که شخص روی یک برگ کاغذ سفید نقاشی میکند نیز جلوهگر میشود. این فرافکنی جنبههای درونی به احتمال زیاد تصورهای ذهنی احساسات، افکار و خاطرات اضطرابانگیز را شامل میشود. شخص با برونریزی حالتهای درونی بر جهان خارج بین خود و تصورهای ذهنی اضطرابانگیز، حصاری میکشد و بدین ترتیب موقتاً اضطراب را کاهش میدهد. مهم این فرافکنیها بالقوه میتواند زمینهها، تعارضها و پویائیهای درونی شخص را آشکار سازد.
سوابق تاریخی نخستین تدوین رسمی نقاشی فرافکنی، آزمون (نقاشی آدمک) توسط گودیناف ۱۹۲۶ بود اولین آزمون را تنها برای برآورد توانائیهای شناختی کودک آنگونه که در کیفیت نقاشی او انعکاس پیدا میکند بکار میبرد. وی چنین فرض کرد که دقت و تعداد جزئیات محتوای نقاشی سطح رشدیافتگی ذهنی کودک را نشان میدهد. برای اجزای مختلف بدن کیفیت خطوط و اتصالها نمره داده میشود. گرچه این آزمون برای کودکان (۳ سال) تمام تا ۱۵ سال و ۱۱ ماهه بکار رفته است.
تحقیق نشان داده است که برای کودکان ۳ تا ۱۰ سال تمام از دقت بیشتری برخوردار است. در سال ۱۹۶۳ هریس با افزودن دو فرم جدید روش نمرهگذاری مفصلتر و هنجاریابی گستردهتر برای آزمون نقاشی آدمک در آن تجدیدنظر به عمل آورد. او نه تنها تصویر مرد بلکه تصویر زن و تصویر خود آزمودنی را نیز پیشنهاد کرد نظام نمرهگذاری جدید گسترش یافته مشتمل است بر (۷۳) ماده نمرهگذاری برای تصویر مرد در مقایسه با ۵۱ ماده گودیناف. ۷۱ ماده: برای تصویر زن و یک مقیاس کیفی ۱۲ نقطهای که در آنان (۱) نشانگر پایینترین کیفیت و (۱۲) نشاندهنده بالاترین کیفیت است برای ترسیم تصویر خود هیچگونه ارزش نمرهگذاری وجود نداشت. آزمون در مورد (۲۹۷۵ دختر و پسر از گروههای سنی (۵ تا ۱۵ سال) و از هر گروه سنی (۷۵) نفر هنجاریابی شدند تا به امروز آزمون فرم گودیناف هریس از نظر روانسنجی دقیقترین فرم تفسیر نقاشیهای فرافکن بوده است. آزمون نقاشی آدمک مکاوور نقاشیهای فرافکنی را که از سنجش شناختی فراتر بود و در جهت تفسیر شخصیت گسترش داد. او بر مبنای مشاهدههای بالینی و قضاوتهای مشهودی فرضیههایی را تدوین کرد. برای مثال او چنین اندیشید که اندازههای تصویرها با سطح اعتماد به نفس رابطه دارد و قراردادهای تصویر در حاشیه کاغذ انعکاسی از خلق و جهتیابی اجتماعی آزمودنی است در مرحله اجرای آزمون یک برگ کاغذ سفید به مراجعان داده و به آنها گفته میشود تصویر یک آدم را بکشید اغلب در مرحله وارسی نیز توصیه میشود که در آن آزمودنی به پرسشهای خاصی درباره تصویرهائی که کشیده اشت پاسخ میدهد. مانند اینکه خلق و وضع روانی آنها چگونه است علاقهشان چیست؟ و چه چیزهائی آنها را خشمگین میکند. کوپنیز (۱۹۸۶-۱۹۶۸) جنبههای رشدی و شخصیتی نقاشیهای انسان را از طریق تدوین نظامهای نمرهگذاری عینی برای سطح رشدی شاخصهای هیجانی گسترش داد.
در حال حاضر متداولترین نوع نقاشیهای فرافکنی آزمون نقاشی آدم (DAP) است که در اصل ت
وسط مکاوور تدوین شد. اما عموماً توسط همر (۱۹۵۸)، اوربان (۱۹۶۳) و کوپنیز (۱۹۸۴-۱۹۶۸) گسترش یافت. در موقعیتهای بالینی، نظامهای کمی، نمرهگذاری رسمی، برای افسردگی، تکانشگری یا تحول رشدی به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد. متخصصان بالینی به احتمال زیاد از قضاوتهای شهودی، مبتنی بر تجربههای بالینی و همسانی مفروض بین ویژگیهای نقاشی مراجع و محیط بیرونی وی استفاده میکنند.
اما معدودی از این تفسیرها به تحقیقاتی معتبر و روا استوارند با توجه به فقدان هرگونه روش
اجرا نمرهگذاری یا تفسیر یکنواخت و همچنین تنوع و غنای خود نقاشیها تغییر عمده در این رویکرد شهود در آینده نزدیک نامحتمل است (مارنان، مترجم پاشائی، ص ۲۵۲-۲۴۷).
نقاشی سالم:
روانشناسی بالینی در روان پزشکی در تمرکز به حوزهها مشکل سوگیری نشان میدهند. اغلب به نقاط قوت، منابع و حوزههای مثبت رشد شخصی کمتر مورد توجه میشود. این سوگیری در تفسیر روان تحلیلگرایانه ابزارها و مواد فرافکنی آشکارا به چشم میخورد. در بیشتر راهنماهای تفسیری نقاشیهای فرافکنی معمولاً پس از اشارهای گذرا به اهمیت سازگاری به سرعت فهرستی طولانی از ویژگیهای آسیبشناختی ارائه میشود. اغلب چنین فرض میشود که اگر هیچگونه ویژگی آسیبشناختی در نقاشی دیده نشود. در این صورت صاحب آن نقاشی احتمالاً شخصی سالم و سازگار است (مورنا، ۱۹۸۱).
با مرور مربوط به ادبیات نقاشیهای افراد سالم، ویژگیهای مختلف نقاشیها را که نشانگر عزتنفس، اعتماد به نفس، احساس امنیت، کارکرد خوب در روابط میان فردی، باز بودن نسبت به خود و محیط، روشن بودن درباره جهتیابی جنسی و توانائی مؤثر در سازمان دادن به خود و به زندگی خود را خلاصه کرده است.
مشخصات این حوزه در زیر فهرست شده است. اما عامل زمینه را میتوان کیفیت کلی نقاشی دانست. این مطلب به وسیله نظامهای مختلف نمرهگذاری که برای سنجش نقاشیها به کار رفتهاند. در وهله نخست، کیفیت نقاشی (یا فقدان آن) را به عنوان تنها عامل مشترک شناسائی میکنند تأیید شده است.
الف- امنیت و اعتماد به نفس: تصویر در وضعیت مناسب قرار دارد. در وسط صفحه کشیده میشود، بالقوه میتواند حرکت کند، انعطافپذیر و منجمد نیست. کیفیت خطوط محکم است، بیش از اندازه پررنگ یا کمرنگ نیست.
ب- باز بودن: شخص بالقوه میتواند با محیط تعامل کند. وضع قیافه و اندام باز است و در آزمون خانه/ درخت/ شخص، خانه قابل دسترسی است (راهی به طرف در خانه کشیده شده و در و پنجره آن نشان داده شده است).
ج- ثبات و نظم: عکس کامل به نظر میرسد هیچیک از جنبههای تصویر ناتمام نمانده و یا جزئیات مهم آن حذف نشدهاند. بخشهای مختلف تصویر یکپارچه بوده و مکمل یکدیگرند (گریگراث، مترجم پاشائی).
عوامل مؤثر در بیان نقاشی کودکان:
پرورش قدرت بیان نقاشی فقط وابسته به تکامل جسمی کودک نیست. بلکه با درک و شعور او نیز در ارتباط است. این ادراک در بدو تولد بسیار جزئی است ولی با پیشرفت سن مطبوع و ظریف میشود. در حقیقت میتوان گفت که چون کودک هنوز مهارت کافی ندارد. بنابراین نمیتواند
خوب نقاشی کند حتی یک فرد بالغ هم اگر بخواهد با پاهایش خانهای رسم کند. خواه ناخواه اثری درهم و برهم بدست خواهد آمد ولی این اثر بسیار کاملتر از نقاشی یک کودک خواهد بود. با وجود این کودک، از همان آغاز خطنگاری، از اینکه سه وجه، چشم، مغز و دست خود را به کار میاندازد لذت میبرد. مشابه تحقیق (دورپیلو) دو روند اساسی در توسعه و پیشرفت درک کودک مؤثر واقع میشود. که یکی تشخیص شناخت اشیاء و دیگری تشخیص تمایز بین آنهاست. در مورد اول توجه کودک به سوی نقاط مشترک شئی محرک و تصویری که از آن در ارتباط با تجارب اولیه زندگیش در مغز دارد جلب میشود و در مورد توجه او به تفاوتهای اشیاء جلب میشود این روند تشخیص بدون هیچگونه دشواری بسیار زیادتر توسط کودک به کار گرفته میشود و حتی اگر بین اشیاء مختلف، اختلاف دیگری باشد او تصاویر آنها را در مغزش به خاطر میسپارد. تصویر گرافیک که به این ترتیب در مغز کودک ضبط میشود بیشتر از شباهت بین اشیا مورد استفاده واقع میشود و کودکان چهار یا پنج ساله برای تصویرنگاری از این حافظه استفاده میکنند. در ابتدا اشیاء در نظر کودک به چند نوع عمده از قبیل: خانه، درخت، آدمک دستهبندی میشود که برای نقاشی نیز زیاد مورد استفاده قرار میگیرد ولی در سالهای بعد کودک اشکال جدیدی از خانه، درخت و آدمک عرضه میکند و آن هنگامی است که او شناخت کاملی نسبت به ظاهر اشیاء دارد و فقط اندازه این شکلها بیش از حد کوچک است.
یکی دیگر از خصوصیات روحیه کودکی این است که از واقعیات بیرونی آن نظر گاهی که ارتباط با نیازهای عاطفی است. بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و بقیه جنبهها فراموش میشود از همینروست که در نقاشی او فقط جنبههای عاطفی که بیشتر مورد نظر واقع شده نمایانتر به نظر میرسد (فراری، ۱۳۷۱، ص ۳۲-۳۱).
تفاوتهای خلقی در کودکان:
هر مادر و یا پدر و یا هر پرستار بخش نوزاد میداند که در میان کودکان تفاوتهای آشکاری وجود دارد که از همان نخستین روزهای زندگی دیده میشود بعضی گریه بسیار میکنند و بعضی ساکتند بعضی طبق برنامه منطقی میخوابند، بعضی دیگر بیموقع از خواب بیدار میشوند، بعضی مدام میجنبند و بعضی دیگر مدتها در جای خود آرام میمانند البته میتوان کاری کرد که کودکان تحریکپذیر و فعالتر باشند ولی باید قبول کنیم که بعضی کودکان به خلق و خوی خاص و واکنشهای خاص گرایش دارند این گرایشها که اساس سرشتی دارند خلق و خو نامیده میشوند.
روانشناسان به دو دلیل به خصوصیات خلقی علاقه دارند اول اینکه اگر بعضی از خصوصیات خلقی اساس ارثی داشته باشند یا مربوط به عوامل پیش از تولد باشند و در طول رشد کودک بدون تغییر باقی میمانند. دوم اینکه همانطور که والدین در کودک تأثیر میگذارند کودک نیز در والدین اثر میگذارند. بنابراین کودکان با خلق و خوهای متفاوت واکنشهای متفاوت از طرف والدینشان برمیانگیزند و با وجود رویاروئی با تجارب یا روشهای تربیتی مشابه به شیوههای مختلف رفتار میکنند کودکان از لحاظ خصوصیات فیزیولوژیکی و روانشناختی تفاوتهای بسیاری با هم دارند. مثلاً تحریکپذیری زمان متوسط خواب، نیرو میزان ادامه لبخند، برای ارزیابی اینکه کدام خصوصیات خلقی بیشترین اهمیت را دارند دو معیار به کار رفته است اول اینکه در طول زمان ثابت بمانند، دوم اینکه اساس آنها عوامل
فیزیولوژیکی و پیشزادی باشند. ترسو بودن، حساس بودن در برابر محرک، هوشیاری و واکنش شدید، نشان دادن این خصوصیات تا حدودی به این دلیل انتخاب شدهاند که مشاهده آنها نسبتاً ساده است و میتوان حدس زد که احتمالاً با توانائی سازگاری کودک در آینده ارتباط دارد. الکساندر توماس و استلاچس ۱۹۷۷ اولین کسانی بودند که مطالعه درباره خلق و خوی کودک را آغاز ک
ردند و از مطالعات مؤثر آنان به طور گسترده ای استفاده میشود آنان با نمونهای از مادران هر سه ماه یکبار تا دو سالگی فرزندانشان مصاحبههای مفصلی ترتیب دارند و سپس تا هفت سالگی آنان مصاحبه را به دفعات کمتر ادامه دادند. آن خصوصیات عبارتند از میزان فعالیت، نظم، مرتب بودن خواب و خوراک، بداخلاقی، میزان از دست دادن تمرکز حواس محدوده توجه هوشمندی آستانه پاسخ و آمادگی برای تطابق با امور جدید مثل غذاهای جدید آدمهای تازه و تغییر در برنامه روزانه (توماس و چس، ۱۹۷۷).
میزان فعال بودن:
کودکانیکه پرجنب و جوش و بیقرار هستند وقتی که بزرگتر میشوند و به مدرسه رفتند لزوماً بچههای شیطان و جنجال برانگیزی نخواهند بود هرچند نوزادانی که خیلی فعالند در سال اول زندگیشان از سایر کودکان پرجنب و جوش جوشتر خواهند بود ولی کمتر احتمال دارد که این خصوصیت را در دوران بعدی کودکی حفظ کنند. تحلیل یافتهها نشان داد که تأثیر عوامل ژنتیکی در میزان فعال بودن کودک تا حدودی در هشت ماهگی مشهود است ولی نه در سنین بعدی به این معنا که دوقلوهای همسان از لحاظ میزان فعال بودن در هشت ماهگی بیش از دوقلوهای ناهمسان به هم شباهت داشتند ولی در سنین چهار تا هفت سالگی از این تشابه چندی نبود. محققان دیگر نیز نتوانستند در تأثیر این موضوع که تفاوت در میزان فعال بودن اساس ژنتیکی دارد شواهد زیادی به دست دهند.
تحریکپذیری:
تفاوت بین کودکان از لحاظ خصوصیاتی مثل گریه کردن، بدخلقی و تحریکپذیری عمومی در ۶ ماه اول زندگی تفاوتهای پایداری نیست ولی تحریکپذیری شدید در کودکان بالای ۷ ماه معمولاً تا یک یا دو سال اول زندگی ثابت میماند در این مورد که تحریکپذیری اساسی فیزیولوژیکی دارد شواهد کمی در دسترس است البته احتمال دارد که کودکانی که در سه یا چهار ماه اول زندگی زیاد گریه میکنند مشکل جسمانی مثل دلدرد داشته باشند. شاید به همین دلیل است که از تحریکپذیری کودک در چند ماه اول زندگی نمیتوان رفتار بعدی او را پیشگیری کرد.
بازداری و ترس:
آنچه را والدین ترس و خجالت مینامند روانشناسان بازداری به هنگام مواجهه با چیزهای ناآشنا مینامند و آن عبارت است از خجالت کشیدن، ساکت بودن، پرهیز از پاسخ دادن به افراد، جاها و اشیاء ناآشنا. این خصوصیات خلقی تا حدودی ثابت میماند دست کم از سال اول زندگی تا دوران اولیه کودکی ادامه دارد. از این مهمتر گرایش به طرف بازداری با مشخصههای دیگری ارتباط دارد که به وضعیت بازداری به عنوان یک خصوصیت خلقی انجام میبخشند. علایم بازداری را در بعضی از کودکان در اولین سال تولدشان میتوان مشاهده کرد. زیرا اینگونه کودکان آمادگی دارند که از غریبهها بترسند و دچار سایر ترسهایی بشوند که معمول این دوران است. در این سن بعضی از کودکان وقتی بزرگسال به طرف آنها میآید دست از بازی میکشند ساکت میشوند و قیافه محتاطانهای به خود میگیرند یا گریه سر میدهند. بعضی دیگر لبخند میزنند، خوشحالی میکنند و میگذارند تا بزرگسال با آنها بازی کند و هیچ حالت بازدارندهای در آنها به چشم نمیخورد. کودکی که علایم بازداری از خود نشان میدهد احتمالاً پس از پنج دقیقه یا ده دقیقه سرحال میآید و با غریبه بازی میکند هرچند که بازداری کودک به هنگام مواجهه با یک وضعیت ناآشنا کوتاه مدت است ولی این نوع واکنش کودک در دو و سه سال اول زندگی ثابت می ماند باید بپذیریم که تداوم این حالت در پسرها بیش از دخترهاست. زیرا پسربچههای ترسو در ۶ یا ۷ سالگی هنوز هم ترسو بودند حال آنکه این خصوصیت در دختربچهها چندان پایدار نیست (هنری ماوسن، پاول، ۱۳۷۵، ص ۱۶۷-۱۶۳).
تفاوتهای پسران و دختران:
معمولاً دو عامل را موجب پیدایش تفاوتهای فردی میدانند (توارث و محیط) در مورد تفاوتهای موجود بین دختر و پسر نیز همین دو عامل را سهیم میدانند، البته در این خصوص بین روانشناسان و جامعهشناسان اختلاف نظر وجود دارد. جامعهشناسان محیط را عامل اصلی تفاوتهای موجود بین دختر و پسر میدانند اما روانشناسان هر دو عامل را لازم و ملزوم یکدیگر میدانند. امروزه علم زیستشناسی ثابت کرده است که دختر و پسر از همان لحظه انعقاد نطفه تفاوت دارند چون پسر محصول ترکیب (xy) و دختر محصول ترکیب (xx) است.
آمار نشان میدهد که در سراسر دنیا تعداد انعقاد نطفههای پسر به مراتب بیشتر از تعداد نطفههای دختر است. حتی در ایران به گواهی آمار در مقابل هر ۱۰۰ دختر تقریباً ۱۰۶ پسر به دنیا میآید. میزان مرگ و میر دو جنس کاملاً متفاوت است، روی هم رفته جنس نر آسیبپذیرتر از جنس ماده است. بعضی از بیماریها از قبیل لخته شدن خون در عروق، سکتههای قلبی، هموفیلی و غیره در جنس نر دیده میشود. تعداد الکنها و کوررنگها نیز در بین پسرها به مراتب بیشتر از دخترهاست. البته جای انکار وجود ندارد که اجتماع یعنی رفتار دیگران میتواند این تفاوتها را تضعیف یا تشدید کند. مثلاً زیستشناسی ثابت کرده است که جنس نر، به علت وجود هورمونهای آندروژن در خون از جنس ماده پرخاشگرتر است. رفتار دیگران میتواند این تمایل را کم یا زیاد کند. مثلاً در بسیاری از اجتماعات، خشونت را برای پسر حق قانونی میدانند، اما از دختر میخواهند که آرام باشد. به پسر اجازه میدهند که تفنگ بازی کند، از دختر میخواهند عروسکبازی کند و آرام باشد.
دختر و پسر از لحاظ قد و وزن نیز تفاوتهایی دارند. پسرها هم از لحاظ قد و هم از نظر وزن از بدو تولد تا حدود (۱۲-۱۱) سالگی سرعت بیشتری نسبت به دخترها نشان میدهند. از آن به بعد تا پایان دوره (۱۶-۱۵) سالگی دخترها جلو میافتند، آخرالامر، باز پسرها هستند که افزایش قد و وزن نشان میدهند. درست است که از نظر رشد و قد روی هم رفته پسرها جلوتر از دخترها هستند، از نظر پختگی بدن، استخوانی شدن، دندان درآوردن و به طور کلی اعمال و رفتار همیشه دخترها جلوترند. دختربچهها سریعتر از پسربچهها مینشیند، میخزند، راه میروند، حرف میزنندو به دوران بلوغ میرسند و در هوش و سایر استعدادها نیز تفاوتهایی بنیادی دارند. دختربچهها بیشتر در آزمونهای کلامی بهتر از پسرها هستند، ادراک کلامی پسرها باز هم بهتر از دخترهاست. پراکندگی نتایج دخترها کم و در عوض پراکندگی نتایج پسرها زیاد است، دخترها همیشه در حد وسط قرار دارند.
درعلائق و رغبتها نیز تفاوتهای چشمگیری بین دخترها و پسرها وجود دارد. مثلاً علایق دینی، اجتماعی، زیبائیشناسی دخترها بیشتر از پسرهاست. دخترها به مسائل اخلاقی و پسرها بیشتر به مسائل سیاسی علاقه نشان میدهند، کلیه تفاوتهای فردی و کلیه تفاوتهای دختران و پسر
ان در اثر کنش متقابل محیط و توارث به وجود میآید (حمزه گنجی، ۱۳۷۵، ص ۲۳۳-۲۳۱).
تکامل چهرهنگاری:
در فاصله بین ۳ تا ۴ سالگی سعی میکند تصویر شخص یا اشخاص را بکشد این تصویر شامل عناصر مشخص و معینی از قبیل: یک دایره به جای سرو در اطراف آن چند خط به عنوان بازوها و پاهاست. علت ساده بودن نقاشی در این سن از عدم شناخت تکنیکی ناشی نمیشود. بلکه این درست همان تصویری است که کودک از بدنش در ذهن دارد. این تصویر دارای یک سر است که برای کودک مهم جلوه میکند. زیرا سر موضع حسهای شنوائی و بینایی است و این دو برقراری ارتباط با خارج را میسر میسازند (فراری، ۱۳۷۱، ص ۳۳) و دیگر اینکه دارای بازوهایی است که امکان گرفتن و لمس کردن اشیاء را دربردارد و دارای پاهائی است که امکان جابهجا شدن را فراهم میکند کودک در سالهای اول زندگیش هنگام کشیدن آدمک، بدن او را فراموش میکند.
به نظر او وظیفه و عمل بدن زیاد مهم نیست. محصول گرافیکی که بر اثر ادراک کودکان این سن و سال در همه نقاط جهان به دست میآید، موجودی است که در همه جا شکل واحدی دارد. فقط ممکن است که این موجود به صورت افقی یا عمودی یا اریب به روی کاغذ کشیده میشود. بعد از این مرحله است که کمکم، در داخل دایره دو چشم بزرگ نمایان میشود. این موجود دارای دو چشم میشود. زیرا برای کودک هیچچیز مثل چشمها او را جذب نمیکند. آنچه نوزاد را نیز به خود جلب میکند و او آشنا و ناآشنا را از هم تشخیص میدهد همین چشمها هستند، بررسی و تحقیقاتی که توسط (سپیتز) در مورد درک نوزادان از صورت انسان انجام شده نشان میدهد، که نوزادان به عنوان علامت هر کس تمام صورت او را مورد توجه قرار نمیدهند، بلکه مجموعه به هم پیوسته پیشانی، چشم و بینی را در حال حرکت هستند مورد دقت فراوانی قرار میدهند. در مرحله بعد است که در داخل دایره رسم شده دهان و بینی ظاهر میشود و مدتهای زیاد به صورت آدمک عضو بسیار مهمی برای نقاشی کردن کودکان است و این موضوع به اندازهای مهم است که میتوان گفت: اگر کودکی تصویر آدمک را نقاشی نکند ناسازگار است. در سنین چهار و چهار و نیم سالگی کودک بدن آدمک را رسم میکند و اغلب ناف آن را نیز میکشد. ناف زیاد مورد توجه کودکان است، زیرا ناف برای آنها هم خندهدار است و هماینکه خیلی از بچهها تصور میکنند بچه از ناف مادر متولد میشود.
آدمکی که توسط کودکان پنج ساله کشیده میشود، کاملاً قابل شناخت است زیرا علاوه بر چشمها و بینی و دهان دارای بدن و بازو و پا هم هست. در مرحله بعدی گوشها نیز کشیده میشود که اغلب به اندازه اغراقآمیزی بزرگ است و آن نیز به دلیل خوشحالی زیادی است که از این کشف نصیب کودکان میشود.
این آدمک بعداً صاحب ابرو و مژه هم میشود و گاه از نیمرخ شباهت به نقاشیهای مصر قدیم پیدا میکند از آن پس کمکم بدن از سر بزرگتر میشود و بازوها از دو طرف کشیده میشوند گاهی لباس هم با دگمه، کلاه یا شلوار بر تن آدمک پوشانده میشود. در شش سالگی تصویری که کودک از بدن خویش در مغزش پدید میآید کاملتر است و بنابراین آدمکی که رسم میکند دارای گردن و دو دست هم هست که در انتهای بازو قرار گرفتهاند، بنا به تحقیق (گزل) بلندی آدمک معمولاً چهار بر
ابر پهنای آن رسم میشود، قدر مسلم این است که آدمک با بزرگتر شدن خود کودک، بزرگتر و تکمیل میشود البته مدت زمانی لازم است تا نشانههای آدمک کشیده شود و یا سر روی گردن قرار گیرد بر اینکه کودک بتواند تصویر کاملی با تمام اعضاء و حرکات بدن رسم کند دست کم بر ده سال وقت نیاز دارد و البته گاهی هم هرگز موفق به انجام آن نمیشود.
معمولاً کودکان در نقاشیهایشان در کنار آدمک چیزهایی دیگری نیز قرار میدهند، مثلاً: اسباببازی و غیره که آدمک مجهول را به صورت شخصیتی آشنا برای خودشان درمیآورد این خود نشانههائی از پختگی آنهاست.
اغلب دخترها بیشتر و زودتر از پسرها به این درجه از رشد میرسند این خود نشاندهنده زودرس بودن عاطفی دخترهاست به گفته (گودیناف) اصولاً نقاشی آدمک بیانگر پختگی فکری کودکان است و بسیاری از دانشمندان به عنوان تست هوشی با در نظر گرفتن تکامل نقاشی از نظر بدن، لباس و غیره از آن استفاده میکنند. آزمایشاتی که ما در این مورد انجام دادیم نشان میدهد که نتیجه کار به عوامل زیادی از قبیل: انگیزه نقاشی، ورزیدگی در کار گرافیک و تمرین و علاقه و توجه لحظهای کودک بستگی دارد. به عنوان مثال: اگر کودکی بخواهد تصویر شخصی را نقاشی کند چنانچه از او خوشش آمده باشد و یا نسبت به وی بیاعتنا باشد این امر در جزئیات و اندازه نقاشی که از او میکشد تأثیر میگذارد.
ولی در هر حال اگر بتوان در نقاشیهای او ضمن در نظر گرفتن و ارزش دادن به هر یک از اعضاء مختلف بدن که نقاشی کردن و پویائی و زنده بودن صورت و جزئیات آن به درجه هوش و پختگی او پی برد. به طور کلی پیشرفت نقاشی به مرور و در هر مرحله کاملتر از مراحل قبلی میشود ولی نقاشی نیز مثل دیگر زمینهها گاه برگشت به عقب و یا جهش به جلو دارد گاه کودک موضوعهای تازهای را که میآموزد به کار نمیگیرد و هنوز توجهش به موضوع گذشته معطوف است و یا در یک صفحه مراحل مختلفی از پیشرفت نقاشی او به نظر میرسد (فراری ، ۱۳۷۳، ص ۳۸-۳۶).
مراحل تحول شناختی:
از حدود ۱۱ ماهگی یعنی تقریباً مقارن با به راه افتادن و حفظ تعادل کودک بدون آنکه قصد خاصی داشته باشد لکهها و خطوطی را در فضای اطراف خود پدید می آورد. در این وهله لذت حرکت است که کودک را هدایت میکند و فعالیت ترسیمی در چارچوب همه بازیهائی قرار میگیرد که پارهای از مؤلفان (پردومو) ظهور فعالیت ترسیمی کودک را به تحول روانی و حرکتی وی وابسته دانستهاند و پارهای دیگر از آنها (ویدلو شه ناویل و …) بر این نکته تأکید کردند که افزون بر تحول روانی - حرکتی، نوعی ابزاری که طفل در اختیار دارد نیز واجد نقش پراهمیتی است. مشاهدات ظریف و دقیق (گزل در دانشگاه (ییل ) نیز پیشتر نقش ترسیم نقاشی را در روانشناسی تحول نشان داده بود. تویفهای وی درباره فعالیتهای روزمره کودکان این نکته را برجسته ساختند که نقاشی در حدود (۱۸ ماهگی) در گستره رفتار کودک متجلی میگردد. اغلب کودکان در این سن ترسیم انحناداری که از مرکز شروع شده و بخشی از فضا را محدود میکند، میپردازند این خطوط که کم و بیش مارپیچ و حلزونی هستند بدون بلند کردن دست به تصویر کشیده میشوند و به همین دلیل نیز ترسیم چنین خطوطی از ترسیم زاویهها که مستلزم قطع آهنگ و توقف حرکت هستند آسانتر هستند.
اما به هر حال باید گفت آنچه کودک را در این وهله مجذوب میکند نتیجه عمل نیست بلکه فعالیت خود به خودی است. تدریجاً و نسبتاً زود، توجه کودک نسبت به آثاری که در فضای اطراف خود پدید میآورد معطوف میشود و رابطه علت و معلولی (حرکت خود و نتیجه آن) را درک میکند عمل وی به صورت ارادی درمیآید و به مرحله جدیدی از هوشیاری دست مییابد. بدین ترتیب پس از دومین سال زندگی خطوطی که از لحاظ حرکتی مهار شدهاند. جانشین خط خطی کردنها میشود و چشم که در آغاز دست را دنبال میکند نقش هدایتکننده آن را به عهده میگیرد (اولستریت، ۱۹۷۶).
این مهار حرکتی موجب میشود که کودک بتواند دستش را بلند کند و شکلهای متفاوتی را به صورت متوالی ترسیم نماید و بدین ترتیب گذار از خط پیوسته به خط ناپیوسته واقع میشود. در حدود ۵/۲ سالگی شاهد ترسیم خطوط افقی، عمودی، نقطهچین و دایره بود و براساس نظر اغلب مؤلفان، در خلال سومین سال زندگی است که نخستین خطوط تقلیدی که از مرحله خطخطی کردن فراتر میروند متجلی میشوند و میتوان پارهای از شکلها را در ترسیم کردن متمایز کرد. در همین هنگام است که میل به تجسم عینی در کودک پدیدار میگردد بدین معنا که شباهت بین خطوط خود و اشیاء واقعی را درمییابد و آنچه به تصویر کشیده شده است معنائی میدهد و آن را نامگذاری میکند. اما این ادراک شباهت، کاملاً جنبه موقت دارد و به همین دلیل کودک میتواند متناوباً به یک شکل معنای متفاوتی را نسبت دهد.
تجربه مهارگری و اکتشاف کودک را برای مرحله بعد، یعنی مرحله ترسیم آدمک (و زغ گونه) آماده میسازد. در حدود ۳ سالگی در سراسر جهان به ترسیم آدمکی میپردازند که از یک دایره مرکزی و چند خط متصل به آن تشکیل شده است. آدمکی که ابتدا علیرغم تلقین بزرگسالان به منظور ایجاد تغییر در آن دستخوش دگرگونی قابل ملاحظه نمیگردد، چه افزون بر آنکه نشاندهنده حد تحول عقلی کودک است. به منزله فرافکنی تصویر طرح بدنی،در نقاشی است و از درجه هوشیاری کودک نسبت به بدن خویش حکایت میکند و این نکته را برجسته میسازد که کودک خردسال توانائی متمایز کردن بخشهای مختلف اندام خود را ندارند. تجربه کودک درباره اندام شخصی و فضای پیرامونی تغییر شکل تدریجی آدمک و غنای آن را در پی دارد اما هوشیاری نسب به درون و برون نسبت به فضای بدنی و فضای پیرامونی یکباره به دست نمیآید و براساس شناخت تدریجی بخشهای مختلف بدن است که آدمک معرف تحول کودک نیز هست. در چهار سالگی کودک میتواند با دقت و مدت زمان طولانیتر به یک ترسیم بپردازد و از این به بعد غالباً نیاز دارد که نقاشی خود را شفاهاً نیز شرح دهد. معهذا نقاشی کودک معمولاً فاقد جزئیات است و بدون توجه به نسبتها انجام میشود و آنچه که برای وی اهمیت دارد بزرگتر ترسیم میگردد. پارهای از کودکان چهار ساله میتوانند به نقاشی کردن چیزی که از آنها خواسته میشود مثلاً یک آدم یا یک درخت بپردازد و پارهای دیگر به دستورات وقعی نمینهند.
از پنج سالگی به بعد است که تقریباً همه کودکان میتوانند به ترسیم یک درخت، یک آدم یا یک خانه به صورت یک مجموعه ساخت یافته مبادرت کنند و هندسی شدن اشکال به ایجاد زوایایی در عناصر و ایجاد ریختهای تجسمی کم بیش قالبی، منتهی میشود کودک از این حد، بد
ون الگوبرداری از واقعیت به ترسیم آنچه از اشیاء میداند و به نظرش مهم و ضروری است میپردازد. به عبارت دیگر از انگارهای درونی سود میجوید که نمایشگر همه اجزاء شیئی است. بدون اینکه همه چیزهایی که به تصویر کشیده میشوند قابل رویت باشند.
در این ترسیم نماها یا منظرها در نظر گرفته نمیشوند سطوح مختلفی از شئی پهلوی هم قرار می گیرند و شئی به عنوان مجموعهای از جزئیات بازشناختی است. از آغاز این مرحله تا حدود (سن ۱۱ سالگی)، دوازده سالگی فقط گامهایی در راه بهبود بخشیدن به این روش برداشته میشود و از آن پس به سوی یک پویایی که خاص اوست و در کودکان مختلف متغیر است تحول مییابد
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.