تحقیق در مورد بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
تحقیق در مورد بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو دارای ۵۰۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو :
بررسی اسطوره در اشعار فروغ و شاملو
فصل اول
کلیات طرح
۱-۱ بیان مسأله :
خواننده در برخورد با اسطوره در صدد تعبیر آن بر خواهد آمد.زیرا اسطوره به عنوان یکی از ابزارهای زیبایی آفرین در شعر معاصر کم و بیش مورد توجه همه قشرهای جامعه (از افراد عامه تا شاعران) قرار گرفته قابل تامل و بررسی می باشد.
معنای اسطوره در وهله نخست سخن باطل یا قصه و افسانه را به ذهن متبادر می کند و شاید عامه مردم از اسطوره به این معنای آن اکتفا کنند اما به دلیل اینکه اسطوره امروزه مورد توجه بسیاری از شاعران و نویسندگان بوده است می توان به این نکته پی برد که معنای اسطوره در آن حد باقی نمانده است بلکه راه پیشرفت خود را پیمود و امروزه نه تنها به معنی افسانه و قصه مورد توجه قرار نگرفته که به عنوان یکی از ابزارهای زیبایی آفرینی در شعر از آن یاد می شود.
در این جا سعی شد تا این تفاوت بین آراء قدیم و جدید و تاثیر آراء جدید در اشعار شاملو و فروغ (که به صورت تطبیقی صورت گرفته) مورد بررسی واقع شود.
۱-۲ هدفهای تحقیق :
هریک از انسانها ، در مسیر زندگی خود چه آگاه و چه ناآگاه در زبان گفتار با نوشتار از اساطیر استفاده می کنند و همه غم درک معانی پنهان هرچیز را به دل دارند و سعی در جستجوی معنای آن می باشند.جامعه نیز بدون اسطوره به جامعه ای فقیر مایه تبدیل می شود.بنابراین با ادارک و شناخت اسطوره در دنیای جدیدی به روی همگان گشوده خواهد شد.از طرفی آثار جدید هنری و ادبی و کاربرد اسطوره در آنها بخصوص اساطیر مدرن که روز به روز بیشتر می شوند نشان دهنده ی قوه خیال آدمی و توجه انسان به گذشته است و بدون شناخت و آگاهی از اساطیر بخصوص اساطیر سایر ملل، درک ها از آثارهنری ناقص خواهد بود.
۱-۳ اهمیت موضوع تحقیق و انگیزش انتخاب آن
توجه و شناخت انسان به اساطیر ملی وقومی خود از جمله مواردی است که اهمیت پرداختن به اسطوره رابه خوبی آشکار می کند هیچ یک از ما انسانها در طول حیات خود بی نیاز را از اساطیر ملی و قومی خود نیستیم نه تنها اساطیر ملی که از اساطیر سایر ملل نیز زیرا در هر جامعه ای اثار ادبی و هنری زیادی پا به عرصه گذاشته اند که بوجود آورنده آنها توجه خود را به موضوعی یا اسطوره ای خاص معطوف داشته است و بدون شناخت وآگاهی از آن درک آن اثر مشکل خواهد بود.
من به دلیل علاقه خاصی که به اسطوره بخصوص در شعر معاصر داشتم این موضوع را انتخاب کردم تا بتوانم توجه به اسطوره را در شعر دو شاعر که تقریبا در یک برهه از زمان هم دوره بودند را مورد بررسی وتطبیق قرار دهم.
۱-۴ سوالات و فرضیه های تحقیق
– سوالات تحقیق
نخستین سوال که درباره اسطوره به ذهن می رسد این است که اگر ما اسطوره را به معنای گذشته افسانه و قصه و سخن پریشان بدانیم پس آیا به کار بردن آن در آثار هنری و ادبی شایسته است و آیا شاعر و نویسنده را در اوج قرار می دهد یا نه؟
دومین سوالی که با توجه به عنوان پایان نامه به ذهن متبادر می شود این است که آیا می توان اشعار فروغ و شاملو را که معاصر هم بودند در کنار هم قرار داد و محورهای کاربردی اسطوره را در آن دو تطبیق و مورد بررسی قرار داد؟
– فرضیه های تحقیق:
ممکن است این فرض در اذهان بوجود آید که واژه « اسطوره» با «تلمیح» مترادف نیست و دو معنای متفاوت را به ما القا می کند.
۱-۵ روش تحقیق
از آنجا که این تحقیق بررسی تطبیقی اشعار شاملو و فروغ را به دنبال دارد بدین جهت به طور کلی به ۴ فصل تقسیم شده است بخش اول آن که شامل مباحث نظری از جمله تعاریف اسطوره در آراء گذشته و جدید وبررسی دیدگاههای گوناگون درباره ی آن، بیان تفاوت آن با قصه وتاریخ و ارتباط و پیوند آن با دین وانواع هنرها از جمله موسیقی، هنرهای دیداری و ادبیات و بیان دو مبحث بسیار مهم و البته جدید تحت عنوان اسطوره زدایی و اسطوره آفرینی می باشد در فصل دوم که محور کار ما نیز هست محورهای کاربردی اسطوره است که سه محور آن یعنی آنیمیسم (جاندارانگاری) تلمیحات اسطوره ای و کهن الگوها مورد بررسی قرار گرفته است و ضمن تعاریف هر کدام از دیدگاههای مختلف نمونه هایی از شعر شاملو و فروغ مورد بررسی واقع شده و نمونه هایی از اسطوره زدایی و اسطوره آفرینی در شعر این دو شاعر مطرح گردیده است در فصل چهارم که می توان نتیجه گیری این مبحث نامید محورهای کاربردی اسطوره که در فصل های پیشین بیان شده به صورت مقایسه ای و تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است.
۱-۶ پیشینه ی تحقیق
بدین سبب که اسطوره همواره در آثار شاعران وهنرمندان نمود پیدا می کند بنابراین این تحقیق و پژوهش در اسطوره همواره وجود داشته است زیرا اسطوره با دنیای ادبیات پیوندی محکم و قوی دارد و هر دو از لحاظ ساختار مشترک اند لذا توجه به اسطوره در ادبیات (شعر و نثر) اهمیت پژوهش و تحقیق آن را به طور واضح نمایان می سازد.
در این پژوهش با راهنمائیهای دکتر سلاجقه بررسی اسطوره از دیدگاههای مدرن وکاربرد آن در شعر دو شاعر معاصر(شاملو و فروغ) در حوزه زیبایی شناسی که از مباحث مدرن و جدید است بیان شد و همچنین مقالاتی که دکتر خمسه در اختیار من گذاشتند و در جهت پیشبرد اهمیت این پایان نامه مرا یاری کردند.
مقدمه :
انسان از بدو تولد و در طول دوران حیات خود برای پاسخگویی به حوادث و نیازهایی که در حوزه زندگی وی واقع می شدند و برای شناخت حوادث خارق العاده به جستجوی خصوصیات ایزدان ،مطلقها ، ابدیت ، لامکانی و لازمانی می پرداخت و باید چنین تفسیر و تعبیر نمود که اسطوره زاده ی باورها و تفکر خلاق انسان است.انسان در هر زمان و مکانی بی نیاز از اسطوره و کاربرد آن در زندگی نیستند و همین امر بررسی اسطوره را مهم و با اهمیت جلوه می دهد.اگر روند توجه به اساطیر را در زندگی روزمره مورد توجه قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه بدون وجود اساطیر جامعه ای فقیر محسوب می شوند.
«امروزه بحث اسطوره (Myth) یکی از مهمترین مباحثی است که در آراء نظریه پردازان علوم انسانی به طور گسترده به آن پرداخته شده است.از تاریخ اسطوره پژوهی بر می آید که در گذشته ، این بحث ، بطور جداگانه ،چندان مورد توجه نبوده و بیشتر در روایت تاریخ زندگی بشری و چگونگی تسلط او بر جهان ، در قالب افسانه یا حکایت بیان می شده ولی هنوز امروزه ، این بحث از جهان متعددی قابل تامل است و هرکدام ا زشاخه های علوم انسانی با توجه به عملکرد خود از بحث اساطیر بهره می گیرند.»( )
«در طول تاریخ اسطوره ها به طور گسترده ادبیات را تغذیه نموده اند»( ) اگر اسطوره امروزه بعد مذهبی خود را از دست داده است اما توجه اسطوره شناسانی چون میرچا الیاده ،ارنست کاسیرر ، رولان بارت و همچنین روانشناسی چون فروید و یونگ و ساختار گرایانی چون لوی استروس را به خود جلب کرده است.
اسطوره و ادبیات به گونه ای به هم پیوسته اند تا آنجا که «نورتروپ فرای» در کتاب تحلیل نقد می نویسد : «اسطوره و ادبیات یکسان اند» به طور کلی می توان گفت که اسطوره از جمله مباحثی است که با علوم مختلف از جمله موسیقی ،هنرهای دیداری مانند معماری و مینیاتور و; ادبیات که از جمله هنرهای زیبا که زاده ی تخیل انسان است ارتباط دارد.«اسطوره شناسی (Mythologie) شاخه ای از مطالعات ادبیات تطبیقی تلقی می شود. در ادبیات مطالعه اسطوره از سه جهت اهمیت دارد:
الف) این نوع مطالعات به ما امکان می دهند تا ادبیات را تکیه گاه اسطوره ها قرار دهیم.
ب) این نوع مطالعات به ما امکان می دهند تا توانمندی خاص ادبیات را در پرداختن به اسطوره بررسی کنیم.
ج) همچنین به ما امکان می دهد تا به حد و مرزهای تفکر اسطوره ای پی ببریم».( )
کارکردن به طور تطبیقی در ادبیات از مباحث و محورهای اصلی آن به شمار می رود زیرا ادبیات (شعر و نثر) از جمله هنرهایی است که در دوره های مختلف با بیانها و شیوه های گوناگون پا به عرصه می گزارد.بنابراین تطبیق آن ها از جمله موارد است که در این زمینه مهم و با اهمیت می باشد.بنابراین در این جا سعی شده است که محورهای اسطوره ای را به صورت تطبیقی در شعر دو شاعر (شاملو وفروغ) معاصر بودند مورد بررسی قرار گیرد و نتایج آن در این زمینه مشخص گردد.
دانستن و شناخت اساطیر دوران جدید نیاز به پژوهش در آثار ادبی گذشته دارد.از آنجا که شاعران امروزی (مدرن) سعی در بیان اساطیر مدرن و جدید دارند لذا درک آنها مستلزم بررسی آثار و اساطیر جهان خواهد بود به گونه ای که «سلینگ» می نویسد : «اساطیر بر اساس حقیقت خود شناخته می شوند.بنابراین فقط هنگامی حقیقتاً شناخته می گردند که در فراگرد شناخته می شوند و فراگردی که به طریقی خاص در اساطیر تکرار می شوند همان فراگرد کلی است یعنی فراگرد امر مطلق است.از این رو علم حقیقی اساطیر علمی است فراگرد امر مطلق را در اساطیر آشکار کند.اما نشان دادن این فراگرد کار فلسفه است.بنابراین علم حقیقی اساطیر، فلسفه اسطوره شناسی است».( )
در پایان می توان به این نتیجه رسید که با بررسی محورهای اسطوره در شعر شاملو و فروغ اسطوره به طور کلی در ادبیات حضور دارد و می توان آن را لمس کرد چرا اسطوره های کهن و چه اسطوره های کهن و چه اسطوره های مدرن.
پانوشت های مقدمه:
۱- سلاجقه، از این باغ شرقی ،ص ۲۴۹
۲- جواری، مقاله اسطوره در ادبیات تطبیقی، اسطوره و ادبیات، ص ۴۰
۳- همان ، ص ۴۱
۴- کاسیرر، فلسفه صورتهای سمبلیک، ج دوم، اندیشه اسطوره ای، ص ۵۶
۲-۱ اسطوره چیست؟
«واژه “اسطوره” در زبان فارسی وامواژهای است برگرفته از زبان عربی». “اسطوره” و “الاسطیره” در زبان عربی به معنای هدایت و حدیثی است که اصلی ندارد.
اما این واژه عربی خود وامواژهای است از اصل یونانی historia به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ؛ و از دو جزء ترکیب یافته است: «یکی واژه history یا history- به معنای داور و دیگری پسوند ia- .»(۱) البته در باب اشتقاق اسطوره نظریات متفاوتی است که این یکی از آنها می باشد.
« در فرهنگهای فارسی که اسطوره «اسطوره، (اسطوره، اسطاره) را معرب historia ( البته نه به معنای تاریخ و سرگذشت، بلکه به معنای دوم لغت که قصه و یاوه و ; اباطیل و ترهّات است) میدانند، اسطوره طبیعتاً «افسانه و قصه و سخن پریشان و بیهوده و باطل» تعریف شده است.»(۲)
«در فرهنگ انگلیسی آکسفورد (The oxford English Dictionary) یا آکسفورد بزرگ، چاپ بریتانیا، در زیر مدخل myth گذشته از سوابق تاریخی کلمه و شواهد مثال، دو تعریف دارد، به قرار زیر:
۱ «روایت ساختگی محض که معمولاً حاوی اشخاص یا اعمال یا وقایع فوق طبیعی است و نوعی تصور رایج را درباره پدیدههای طبیعی تا تاریخی دربردارد.
۲ «شخص یا شیء ساختگی یا خیالی.»(۳)
«اسطوره و به زبان یونانی (Muthos) عموماً، داستانی است که حقیقی نیست و به طور معمول با هستیهای فوق طبیعی یا مخلوقات فوق انسانی درگیر میشود. اسطوره اغلب با آفرینش ارتباط مییابد و توضیح میدهد که چگونه چیزی به وجود میآید. اسطوره بیانگر یک احساس یا ایده است;»(۴)
اسطوره واقعیت فرهنگی به غایت پیچیدهایست که از دیدگاههای مختلف و مکمل یکدیگر ممکن است مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد: تعریفی که به نظر الیاده از دیگر تعریفها کمتر نقص دارد، زیرا گستردهتر از بقیه آنهاست این است: «اسطوره نقلکننده سرگذشتی قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان اولین، زمان شگرد بدایت همه چیز رخ داده است; اساطیر ورود و دخولهای گوناگون ناگهانی و گاه فاجعهآمیز عنصر مینوی (یا فوق طبیعی) را در عالم وصف میکند.»(۵)
به عقیده رولان بارت «اسطوره یک گفتار است». او میگوید:« از آنجا که اسطوره یک گفتار است هر چه که به کمک شیوه بیان آن پیام مشخص میشود. برای اسطوره حدود صوری وجود دارد ولی در مورد آن عناصر ذاتی مطرح نیست. پس آیا هر چیزی میتواند اسطوره باشد؟ به نظر رولان بارت بله. زیرا جهان بیاندازه الهامبخش است. هر موضوعی در دنیا میتواند از موجودیتی بسته و خاموش به وضعیتی گویا و گشوده به تعلق اجتماعی، گذر کند.(۶)
«اسطورهها آینههایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزارهها منعکس میکنند و آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش میمانند اسطورهها به سخن درمیآیند و فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما میآورند و افکار بلند و منطق گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمند را در دسترس ما میگذارند.»(۷)
«اسطوره به لحاظ روایت عبارت است از تقلید اعمالی که نزدیک به آرزو یا در محدودههای به تصور آمده آرزو قرار دارد; عرصه عمل اسطوره در بالاترین مرتبه آرزوی انسانی به این معنی نیست که دنیای آن الزاماً به نحوی عرضه میشود که انسانها بتوانند بر آن دست یابند یا آن را قابل دسترسی بدانند. اسطوره به لحاظ معنی همان دنیایی است که عرصه یا میدان فعالیت است البته با در نظر گرفتن این اصل که معنا یا الگوی شعر عبارت از ساختار تصاویری است که دلالتهای مفهومی دارد.»(۸)
«به عقیده ماکس مولر اسطوره نه تبدیل شکل تاریخ به صورت یک داستان افسانهای است و افسانهای است که به عنوان تاریخ پذیرفته شده باشد; آنچه را که ما اسطوره میخوانیم برای او چیزی است موکول و مشروط به وساطت زبان» (۹)
به عقیده دکتر عبدالحسین زرینکوب «اسطوره قصهگونهای است که طی توالی نسلهای انسانی در افواه نقل میشود، منشأ پدیدههای طبیعت و همچنین آیینها و عقاید موروث را به نحوی غالباً ساده لوحانه تبیین میکند، دخالت قوای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی همراه با اسباب پیدایش دگرگونیهایی که بر اثر دخالتها در احوال عالم حاصل میآید به بیان میآورد.»(۱۰)
در پایان میتوان گفت با توجه به تعاریف و نظریاتی که در باب اسطوره بررسی شد تعاریف الیاده مبنی بر اینکه «اسطوره نقل کننده سرگذشتی قدسی و مینوی است;» و رولان بارت که میگوید:« اسطوره یک گفتار است» از تعاریف دیگر کاملتر و در عین حال قاطعتر به نظر میآید. زیرا اساطیر بررسی شده در اشعار دو شاعر معاصر (احمد شاملو و فروغ فرخزاد) مصداق کامل این دو تعریف میباشد.
۲-۲ اسطوره و تاریخ:
«اسطوره با تاریخ پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی دارد.»(۱۱) بطوری که زرینکوب در کتاب تاریخ و ترازو میگوید:« هیچ خط و مرزی نمیتواند دنیای تاریخ را بکلی از دنیای اسطوره ـ دنیای شعر جدا کند.»(۱۲)
«تاریخ منطقی و خردپسند به نظر میآید و اسطوره باورناپذیر و خردآشوب و مایه شگفتگی و سرگشتگی است. دوگانگی میان اسطوره و تاریخ، باعث شده است که زبان اسطوره نمادین گردد و به خاطر نمادینگی اسطوره، دو بنیاد استوار ـ زمان و مکان ـ که بناکننده تاریخ است از هم پاشیده شود. هر پدیده تاریخی الزاماً پدیدهای است با زمان و مکان روشن و شناخته شده.
از بنیادیترین تلاشهای تاریخ نگار یافتن زمان و جایگاه پدیدههاست. در حالی که در پدیدههای اسطورهای، زمان و مکان گم شده است.
روند اسطورهای شدن تاریخ روندی است تدریجی که اندک اندک به انجام میرسد. اگر پدیدهای به یکبارگی از تاریخ به اسطوره برسد گویای گسیختگی و آشوب شگرف تاریخی میتواند بود.
مرزی بنیادین و برّا که تاریخ را از اسطوره میگسلد و جدا میدارد جز این نیست: تاریخ پهنه نمودهاست؛ اسطوره گستره نمادها.»(۱۳)
«حوادثی که در اسطوره نقل میشود همچون داستان واقعی تلقی میگردد، زیرا واقعیتها برگشت داده میشود و همیشه منطقی را دنبال میکند. اسطوره گاهی بظاهر حوادث تاریخی را روایت میکند اما آنچه در این روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نیست، بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها دربردارد.»(۱۴)
«رویداد تاریخی به خودی خود، هر چند مهم نیز که باشد، در خاطره عامه نمیماند و یادآوری آن نیز سلب الهامات شاعرانه نمیشود. جز مواقعی که یک واقعه تاریخی مشخص با نمونهای اساطیری کاملاً شباهت پیدا میکند.»(۱۵)
«اما در اسطوره دنیای عینی و ذهنی به هم میآمیزد. زمان واقع عینیت خود را از دست میدهد و به زمان ذهنی تبدیل مییابد.»(۱۶) اما الیاده معتقد است که:
«اسطوره به تاریخ تقدّس میبخشد ولی با آن در تضاد است زیرا متعلق به مقولهای دیگر است یعنی جهان لایزال و جاودانی.»(۱۷)
«در جدایی تاریخ از اسطوره نوشته آمده که تاریخ گزارشی است خودآگاه از نمودها، از آنچه که به راستی رخ داده است و در برابر آن اسطوره گزارشی است ناخودآگاه از پدیدههایی که نیک در جان و نهاد مردمان و تبارها در درازنای زمان کارگر افتادهاند. از آنجا که ارزشها و نهادهای اسطورهای با ناخودآگاهی در پیوند است و از آن مایه میگیرد، گزارش اسطوره از پدیدهها گزارشی است نمادین. زیرا زبان ناخودآگاهی زمان نمادهاست.»(۱۸)
«اسطوره در جوامع بدون نوشتار و بدون بایگانی تاریخی تضمین کننده این مسئله است که آینده تا حد امکان به حال و گذشته پایبند و اصیل باقی بماند.»(۱۹)
«مطالعه اساطیر یک قوم، در همه ابعاد آن، ما را یاری می دهد تا تاریخ رشد تمدن و فرهنگ آن را بازشناسیم.»(۲۰)
به اعتقاد الیاده «اسطوره تاریخ راستینی است که در سرآغاز زمان روی داده و الگویی برای رفتار انسان فراهم آورده است.
در جوامع سنتی کوشش شد تا با قلمداد کردن اسطوره به مثابه مهمترین شکل «تفکر جمعی» جایی برای آن در تاریخ عمومی اندیشه باز کند.»(۲۱)
« به مفهومی، کل اسطوره بخشی از تاریخ است، زیرا اسطوره دیدگاههای انسان را درباره خود او و جهاتش و تحول آن دربردارد.
اسطوره و تاریخ در دین رزتشتی کاملاً با هم درمیآمیزد. ایرانیان همه تاریخ خود، گذشته و حال و آینده را در پرتو اسطورههای خود درک میکنند. تاریخ صحنهای است برای نبرد میان خیر و شر، و اهمیت حوادثی که در این صحنه رخ می دهد.»(۲۲)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مراد از تاریخ در برابر اسطوره، تاریخی واقعی و رویدادهایی است که به راستی اتفاق افتادهاند ولی هرگز به ثبت نرسیدهاند و پیش از «دوره تاریخی» که ما میشناسیم، وجود داشتهاند.
۲-۳ اسطوره و قصه:
«اسطوره چون قصههای موهوم و قصه جانوران و قصه خندهآور و ترانه و تصنیف عاشقانه (romance) مردمی است. البته این بدین معنی نیست که اسطوره آفریده جماعتی خاص است زیرا جماعات هرگز چیزی ابداع و تخیل نکردهاند. هر اسطوره چون مضمون هر قصه موهوم و هر قصه جانوران و هر ترانه و تصنیف زاده طبع یک یا دو انسان است.»(۲۳)
«تفاوت قصه و اسطوره تنها در درجهبندی است نه در ماهیت. به عبارتی قصه شکل کودکانه اسطوره است و به قول ژان دوران قصه اسطورهای است که به آن بیمهری شده است ; پس به هر قصهای نمیتوان نام اسطوره اطلاق کرد.»(۲۴)
به عقیده و.ونت (W.Wundt) «معتقدات ساحرانه و جادویی یا خرافات عامهپسند میتوانند در اساطیر نفوذ کنند اما با اینهمه اساطیر اساساً آفریده تخیل هنرمندانه محسوب میشوند بر خلاف عقیدهای که زمانی عموماً مقبول بود و قصههای مردم پسند را صورتهای تنزّل یافته و فروافتاده اساطیر کهن میدانست. ونت قصه را ابتداییترین شکل و صورت (اسطوره) میپندارند.»(۲۵)
«اسطوره چنان قصه ای است که ناظر به توجیه واقعیّات طبیعی از طریق تبیین رابطه موهوم بین آنها با قول طبیعی منظور می شود از این روست که انسان و حیوان دنیای اسطوره هم هرگز عین انسان و حیوان طبیعی و مربوط به عالم تاریخ نیست.»(۲۶)
به نظر هینلز «اسطورهها را باید داستانهای نیمه واقعی پنداشت که ممکن است راست یا دروغ باشند.»(۲۷)
اما به عقیده الیاده «در جوامعی که اسطوره در آنها هنوز زنده است، بومیان به دقت میان اساطیر ـ «سرگذشتهای راست» ـ و قصه (fable) و حکایت (conte) که آنها را «داستانهای دروغ» مینامند فرق میگذارند. در فرهنگهای عتیق اتفاق میافتاد که اسطورهای معنای مذهبی خود را از دست داده، به افسانه و یا قصه برای کودکان تبدیل شود؛ اما اساطیر دیگر به قوت و قدرت خود باقی بودند. «داستانهای دروغ» را همه وقت و همه جا میتوان نقل کرد و اساطیر باید در برههای از زمان قدسی گفته شود.»(۲۸)
«اسطوره با ; قصه و خیالبافیهای شاعرانه و ادبیات داستانی تفاوت دارد.»(۲۹)
۲-۴ اسطوره و دین:
اسطوره و دین دارای خویشکاری است و نظام اجتماعی عصر خود را مشروع میسازد به زبانی دیگر ارتباطی نزدیک و ناگسستنی میان تجارب دینی و اساطیری یک قوم با حقایق اجتماعی وجود دارد. (۳۰)
در قرآن مجید کلمه «اساطیر» نُه بار و همه جا در ترکیب «اساطیر الاولین» آمده است. گفتهاند که این تعبیری است که اول بار یکی از مشرکان مکه به نام نضربن حارث درباره قصص قرآن به کار برده است؛ به این معنی که در برابر دعوت پیامبر اسلام می گفته است: “«داستانهای محمد بهتر از داستانهای من نیست؛ داستانهای او مشتی اساطیرالاولین است”». منظور او هم از داستانهای خودش برخی افسانههای ایرانی بوده است. (۳۱)
بدان سان که در قرآن میخوانیم:
و اذا تتلی علیهم ایاتنا قالواقد سمعنا لونشآء لقلنا مثل هذا ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره انفال، آیه ۳۱).
– و چون بر آنان آیات ما تلاوت شود گویند ما این سخنان را شنیدیم اگر ما هم میخواستیم مانند آن میگفتیم که چیزی جز سخنان افسانه پیشینیان نیست.
و اذا قیل لهم مّاذآ انزل ربکم قالوا اساطیرالاولین.(سوره نحل. آیه ۲۴)
– و هرگاه به این مردم متکبر گفته شود که خدا چه ( بزرگ آیاتی به وحی) فرستاده گویند این آیات همه افسانههای پیشینیان است.
لقد وُعدنا وءاباوناهذا من قبل ان هذا الّا اساطیرالاولین.(سوره مؤمنون آیه ۸۳)
– از این وعدهها بسیار به ما و پیش از این به پدران ما داده شده ولی اینها افسانههای پیشینیان است.
و قالو اساطیرالاولین اکتتبها فهی تُملی علیه بکرهً و اصیلاً. (سوره فرقان، آیه ۵)
– بازگفتند که این کتاب افسانههای پیشینیان و حکایات سابقین است که محمد برنگاشته و اصحابش صبح و شام بر او املا و قرائت میکنند.
لقد وعدنا هذا نحن وءاباء نامن قبل ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره نحل ، آیه ۶۸)
– بما و پیش از این به پدران ما وعدهها داده شد (لیکن) این سخنان چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
والذی قال لوالدیه اُفٍ تکمآ اتعداننی ان اُخرج و قدخلت القرون من قبلی و همایستغیتان الله و یلک امن ان وعدالله حق فیقول ماهذا الّا اساطیرالاولین. (سوره احقاف ، آیه ۱۷)
– ;. البته وعده خدا بر حق و حقیقت است، باز آن نااهل فرزند گوید این سخنان جز افسانه و اوهام پیشینیان نیست.
و منهم من یستمع الیک و جهلنا علی قلوبهم أکنهً ان یفقهوهُ و فیءاذانهم و قراً و ان یروا کلّ ایهٍ لایومنوابها حتی اذا جاوک جاد لونک یقول الذین کفروا ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره انعام، آیه ۲۵).
– بعضی از آنان بسخن تو گوش فرا دارند ولی پرده بر دلهایشان نهادهایم که فهم آن نتوانند کرد و گوشهای آنها از شنیدن سخنان حق سنگین است که اگر همه آیات الهی را مشاهده کنند باز بدان ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند در مقام مجادله برآمده و گویند این آیات چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیرالاولین.(سوره فلم، آیه ۱۵)
– در صورتیکه چون آیات ما را بر او تلاوت کنند گوید این سخنان افسانه پیشینیان است.
اذتتلی علیه آیاتنا قال اساطیرالاولین.(سوره مطفقین ، آیه ۱۳)
– که بر آنها چون آیات ما تلاوت شود گویند این سخنان افسانه پیشینیانست.
بنابراین با توجه به معنای اسطوره که «داستانی راست» پنداشته شده، طبیعی است که «اساطیرالاولین» در قرآن به زعم مفسران، «افسانههای قدما و خرافات پیشینیان» معنی میدهد. (۳۲)
نقشی که اسطورهها در دین دارند، آنها را از حکایتها متمایز میکند، آدمی میکوشد که در دین خویش شناختش را از خویشتن و طبیعت و محیط خود بیان کند. اسطورهها که تفکرات انسان را درباره هستی روایت میکنند، قالبهای تثبیت شدهای هستند که در آنها آدمی میکوشد این شناخت را بیان دارد.(۳۳)
در پایان میتوان گفت، اگر چه در قرآن نه بار واژه «اسطوره» بیان شده است ولی در همه موارد به معنی «افسانههای پیشینیان» است و با آنچه امروز مورد توجه قرار میگیرد تفاوت دارد.
۲-۵ اسطوره و هنر
۲-۵-۱ اسطوره و موسیقی:
«اسطوره و موسیقی در بسیاری از فرهنگها به شیوههای مختلف به هم گره خوردهاند. در همه جشنهای آیینی جهان معمولاً موسیقی مینوازند، به ویژه به هنگام نیایش دعا و استغاثه به درگاه ایزدان در پرستشگاهها.»(۳۴)
لوی استروس در کتاب اسطوره و تفکر مدرن میگوید:« ارتباط اسطوره و موسیقی دوگانه هست. یکی همانندی و دیگری همجواری، و در حقیقت این دو بسیار مشابهند. اما این تشابه به راحتی قابل درک نیست.
به عقیده او در ذهن شنونده موسیقی و به همین گونه شنونده داستانهای اسطورهای نوعی بازسازی مداوم در جریان است که یک تشابه جهانی نیست. این موضوع دقیقاً به گونهای است که وقتی یک شکل مشخص موسیقی خلق میشود، تنها ساختارهایی بازسازی میشود که پیش از این در سطح اسطورهای وجود داشته است.»(۳۵)
۲-۵-۲ اسطوره و هنرهای دیداری
«معماری و تندیسگری، کشفهای باستانشناسی موید برتری تجلی نظام اساطیری است. اشیای سه بعدی ساخته انسان پیش تاریخی، شامل سنگ یادبود و مقبره، خود بازتابی از نگارههای اساطیری است. نیز نقش خورشید و ماه به گونهای اساطیری، در برخی جوامع باستانی بازمانده است.
نگرشهای اساطیری حتی در آثار معماری به چشم میخورد. یک جلوه آن نقش اساطیری متون است. در بسیاری از روایات عامیانه، آسمان بر یک یا چند ستون نهاده شده است.
آثار نقاشی ایرانیان باستان نیز بنمایههای اساطیری دارد. نگارههای مادی، عیلامی، هخامنشی سرشار از مایههای هنر انتزاعی است.»(۳۶)
۲-۵-۳ اسطوره و ادبیات
«اسطوره به خاطر ماهیت و مفهوم و قدرت انعطاف پذیری به راحتی می تواند خمیرمایه اثر ادبی شود و آثار ادبی الهام گرفته از آن بسیارند.»(۳۷)
«در زمانهای باستانی و حتی امروزه در جوامع نیمه متمدن، ادبیات شفاهی که اسطوره جزئی از آن است، زاده قوه و استعدادی انسانی و عمومی و مردمی و بس اندک فردی است و اثریست که همگان، حس و درکش میکنند و گر چه بعضی از افراد با استعداد آن را آفریدهاند اما دیری نمیپاید که اثر به مالکیت و تصرف مردمان قبیله و ملّت درمیآید.»(۳۸)
« نورتروپ فرای در کتاب “کالبد شکافی نقد” خود انواع ادبی منطبق بر چهار فصل را به صورت زیر نشان داده است:
۱- اسطوره بهار : کمدی
۲- اسطوره تابستان : رمانس
۳- اسطوره پاییز: تراژدی
۴- اسطوره زمستان: طنز
فرای با جسارتی درخشان اسطوره را با ادبیات یکسان میبیند و میگوید که «اسطوره “اصل ساختاری و سازمانده شکل ادبی است” و یک کهن الگوی “اساساً غالباً عنصر تجربه ادبی فرد” است.»(۳۹)
«کسانی که مانند نورتروپ فرای تعریف اسطوره را به عنوان پیرنگ از اسطوره میگیرند و چنین میپندارند که «اسطوره عنصری ساختاری در ادبیات است، زیرا ادبیات به طور کلی “اساطیر به جا شده” است.» هیچ یک از آنان وابستگی بنیادین میان اسطوره و ادبیات را مورد تردید، قرار نمیدهند.
آنان که بر تفاوت میان اسطوره و ادبیات تأکید میورزند، عموماً بر حسب مقولههای شکل و محتوا میاندیشند. هربرت رید مینویسد: «اسطوره و شعر از این نظر تفاوت دارند که اسطوره به سبب تخیل پایدار است و این تخیل از طریق نمادهای لفظی هر زبانی قابل انتقال است; اما شعر بواسطه زبان پدیدار است و جوهرش به آن زبان خاصی تعلق دارد و ترجمه پذیر نیست.»(۴۰)
«دنی روژومون(Denis Rougemont) و “لوی استروس” ادبیات را چه از نظر موضوع و چه از نظر شکل استخراج و منتج از اسطوره تلقی میکنند. دنی روژومون معتقد است که ادبیات عملکرد مذهبی و مقدس اسطوره را از بین میبرد و آن را در مسیر انحطاط قرار میدهد.
طبق نظر «پیر برونل» اسطورهها آنهایی هستند که ادبیات آنها را به صورت اسطوره در آورده است، یا آنچه یک فرهنگ توانسته یا خواسته به اسطوره مبدل سازد. (۴۱)
«ادبیات که در بعدی وسیع بیانگر داستانی است متشکل از حوادث و موقعیتهای پی در پی به میزان گسترده از اسطوره بهره میبرد.
ادبیات در افسانههایی که اسطوره در اختیارش میگذارد از یک سو مضمونهایی مییابد که میتواند به دلخواه تغییر دهد و حتی از اسطورهای به اسطورهای دیگر بپیوندد و از سوی دیگر به نمونهها و شخصیتهایی که برایش حکم کهن الگو یا الگوی نخستین را دارد، همچون الگوی خدایان و قهرمانان دست یابد.»(۴۲)
«اسطوره یکی از معنیدارترین عناصر ادبیات است عنصری که سخن را به ژرفا میکشاند و در ایجاد طیف گستردهای از معانی رمزی تأثیری فراوان دارد. علاوه بر ظهور و تجلی ناخودآگاهانه صور اساطیری (orchetype) در بافت کلام ادبی،آگاهی خودآگاهی شاعر، نیت ذوق و سلیقه او هم میتواند در به کارگیری اسطوره دخالت داشته باشد و حتی در بافت اصلی آنها دخل و تصرف کند.»(۴۳)
۲-۶ اسطوره از دیدگاههای گوناگون
۲-۶-۱ اسطوره از دیدگاه زبانشناسی
«زبانشناسان معتقدند که دانش اساطیر نوعی ضایعه یا «بیماری زبان» است، بدینمعنی که نخستین انسانها با تخیّل سیلآسایشان به اشیاء اوصافی منسوب میداشتند، ولی بعداً ازیاد بردند که آنها اوصافی بیش نیستند و در نتیجه آن اوصاف را به ایزدان مبدل ساختند.» (۴۴)
به عقیده ماکس مولر «اسطوره فرآورده یک کوتاهی بنیادی و ضعف ذاتی زبان است; اگر ما زبان را به صورت بیرونی و تجلی اندیشه بدانیم، پس اسطورهسازی باید امری گریزناپذیر، طبیعی و ضرورت ذاتی زبان باشد. درواقع اسطوره سایه تاریکی است که زبان بر اندیشه میافکند و این سایه هرگز ناپدید نخواهد شد مگر آنکه زبان و اندیشه کاملاً همطراز شوند، امری که هرگز رخ نخواهد داد; اسطورهسازی در والاترین معنایش: همان قدرتی است که زبان در هر یک از قلمروهای امکانپذیر فعالیت ذهنی بر اندیشه اعمال می کند.»(۴۵)
به نظر او (ماکس مولر) «اسطوره پیامد فرهنگی است که گونهای انحطاط را پشت سر نهاد و پویهای تازه را آغاز نموده است. کسانی چون او مدعیاند که اسطوره صورت تکامل نیافته و ابتدایی یک فرهنگ به شمار میآید. اما بعضی از همین پژوهندگان بر نظریه ماکس مولر خرده گرفته و میگویند که اسطوره محصول بیماری زبان نیست، بلکه نشان از تجربههای ماقبل زبانی «طبیعت» دارد;». (۴۶)
۲-۶-۲ اسطوره از دیدگاه ساختارگرایی
«به اعتقاد کلودلوی ـ استروس اندیشمند ساختارگرای فرانسوی، پژوهش درباره اسطوره سخت دچار آشفتگی است و بایستی به این حوزه از لحاظ علمی سر و سامان داد. او اسطورهها را حکایاتی تخیلی میداند که سعی دارند در پرتو منطقی خاص تقابلهای دوتایی میان فرهنگ و طبیعت را حل نمایند. ; به عقیده او اسطوره بیان خاصی از منطق زندگی است و دریافت منطق شکل دهنده آن به معنای درک کنشهای ذهنی است. (۴۷)
«لوی ـ استروس اسطوره را بیش از هر چیز دیگر، ابزاری منطقی ( با در نظر داشتن خصوصیات اندیشه بدوی) برای غلبه بر تعارض قوانین و تنازع احکام میداند. اندیشه اساطیری به قول او از تبیین دو حد متناقض متدرجاً به میانهگیری و توسط بین آن دو میرسد. استروس سعی در اثبات این معنی دارد که اسطوره، تضاد یا شکل دو حدین زندگی ـ مرگ را به طور قاطعی حل میکند (یعنی جانب یکی را میگیرد) و این گزینش تعیین کننده ساختار اسطوره است. (۴۸)
به عقیده او «اسطوره برخاسته از سخن است». «هر چیزی ممکن است در اسطوره رخ دهد. گویی زنجیره رویدادها در آن پیرو قاعده منطقی یا توالی نیست، هر موضوعی میتواند گونهای گزاره داشته باشد ; با این وجود همین اسطورهها که ظاهراً دلبخواهی و قراردادی هستند با ویژگیهایی یکسان و اغلب همواره جزئیاتی همانند در قسمتهای مختلف دنیا پدید میآیند ; اسطوره مانند هر موجود زبان شناسیک از واحدهای بنیادی تشکیل یافته است، این واحدهای بنیادی مانند واحدهای بنیادینی هستند که در ساختار زبان دخالت دارند از جمله واجها (phone mes) ، تک واژهها (mor phemes) و سازههای معنایی (Semanye me). لوی استروس این واحدهای اسطوره ای را (myteheme) سازه اسطوره ای می نامیم.این به خودی خود دارای معنا نیستند اما در رابطه با واحدهای دیگر معنا مییابد. (۴۹)
ک.لوی ـ استروس «با الهام پذیری از کشفیات زبانشناسی معاصر، توجه میدهد که دانش اساطیر هنوز در مرحلهایست که زبانشناسی پیش از انقلاب دو ـ سوسور (de saussure) داشته، یعنی مرحله کشف پیوند درونی معانی با اصوات.
اگر اساطیر معنایی دارند، این معنا نمیتواند مربوط به تک تک عناصر یا عناصر منفرد و مجزایی باشد که در ترکیب آنها موجودند و به کار رفتهاند، بلکه مربوط به نحوه ترکیب و جفت و جور شدن این عناصر با هم است.
اسطوره از مقوله زبان است و جزء تام و تمام آن محسوب میشود؛ معهذا زبان بدانگونه که در اسطوره به کار گرفته شده، نمایانگر خواص و صفات ویژهایست.» (۵۰)
«لوی ـ استروس یادآور میشود که برای فهم معانی اسطورهها باید ساختارهای نهانی و عمیق آنها معلوم داشت. بدیهی است که این ساختارهای نهانی و عمیق نمودی از انگارههای عام ذهن آدمی است و تحلیل اسطوره، آدمی را قادر به درک انگارههای مزبور میگرداند.» (۵۱)
«لوی استروس تأکید میکند که اولاً بر خلاف تصویر جاری، جستن و یافتن ساختار ثابت در پدیدههای متغییر کار تازهای نیست، بلکه با عصر نوین «مدرنیته» از زمان رنسانس به این سو، در فرهنگ اروپایی آغاز میشود؛ ثانیاً این کار چیزی نیست جز گردهبرداری از یکی از دو روشی که همیشه در «علوم دقیقه»، یا به اصطلاح انگلیسی «علوم سخت» مانند فیزیک و شیمی، به کار میروند».(۵۲)
به نظر لوی استروس «اسطوره بیان نمادین ارتباط متقابلی است که توسط انسان میان پدیدههای گوناگون پیرامون او و نیز خود وی برقرار گشته است. (۵۳)
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.