مقاله سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی دارای ۱۲۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی :

سنجش آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله بدو ورود به دبستان و عوامل موثر بر این آمادگی

مقدمه :
همان‌طور که می‌دانیم یکی از مهمترین مسائل و ویژگی‌های صحیح نظام تعلیم و تربیت توجه کامل به سلامت جسمانی و روانی و تفاوت‌های فردی ، توانائی‌ها و استعدادهای کودکان و تنظیم برنامه‌های آموزش متناسب با این استعدادها است که این امر قطعاً در فرآیند آموزش و پرورش کشور مفید خواهد بود. اگر آموزش فراتر از میزان توانمندی کودک باشد، تلاش و کوشش معلم، مدرسه و والدین علاوه بر بی‌نتیجه بودن، ممکن است در بعضی موارد موجب بروز مشکلات جدیدی شود. براساس آمارهای موجود بیش از ۱۰ درصد از کودکان هر جامعه به گونه‌ای از نارسایی‌های متفاوت جسمانی و روانی رنج می‌برند که بعضی از همین

مشکلات می‌توانند به بروز معلولیت‌ها و بیماریهای جبران‌ناپذیری منجر گردند. همچنین طبق تحقیقات انجام شده، ۵۰ تا ۷۰ درصد موفقیت دانش‌آموزان در هر پایه تحصیلی منوط به آمادگی شناختی و سلامت جسمانی و روانی آنان است و ۸۰ درصد اُفت تحصیلی نیز در مقطع ابتدایی در نتیجه مشکلاتی چون

بینایی،‌شنوایی و هوش است که اگر به موقع تشخیص داده نشوند، نه‌تنها باعث مردودی و تکرار پایه‌ها توسط این دانش‌آموزان می‌شوند بلکه در اکثر موارد باعث بروز مشکلات و عوارض وخیم‌تر می‌شود. (کارشناس دفتر آموزش و پرورش ۱۳۸۴).

عقیده بسیاری از متخصصان تعلیم و تربیت بر این است که شخصیت هر انسان در ۶ سال اول زندگی او شکل می‌گیرد، سالهای اولیه زندگی کودک از نظر تعلیم و تربیت چنان پراهمیت است که حتی یک ساعت تأخیر در آن زیان‌بار است و اگر گفته شود هر کسی فرزند دوران کودکی خودش است، اغراق نخواهد بود، بدین جهت نباید کودک را تنها به عنوان یک انسان کوچک در نظر گرفت و شاهد رشد و قد کشیدن او بود، برای پربار کردن این سالهای طلایی مراکز پیش دبستانی نقش مهمی را برعهده دارند هدف در ایجاد مراکز پیش دبستانی کمک به رشد حسی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی کودکان و در نهایت کمک به شکوفایی

استعدادها و علایق آنان می‌باشد. کوشش برای تربیت و پرورش و پیشرفت کودکان بعنوان نسل فردا زمانی تحقق می‌یابد که استعدادها و نیازهای نونهالان خود را بشناسیم و آنگاه برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری مادی و معنوی آنان بپردازیم. تعلیم و تربیت آنان رسالت سنگین و مسئولیت مهمی است که ما در مقابل کودکان خانواده جامعه و در نهایت در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی به عهده داریم بنابراین همه مسئولین و آحاد مردم باید تلاش کنند تا متولیان تعلیم و تربیت کودکان، بتوانند کارآمد و توانمندتر شده و نیازهای کودکان را شناخته و با بکارگیری از روش‌های نوین تعلیم و تربیت و یافته‌های جدید روان‌شناسی تربیتی و ابزارهای

نوین آموزش به رسالت و مسئولیتی که به عهده آنهاست با درایت و شناختی نسبی گام بردارند. یکی از مسائل مهمی که باید در تعلیم و تربیت در نظر گرفت وجود تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان و شناخت توانایی‌ها و استعدادهای آنان می‌باشد. زیرا اگر آموزش بیش از حد توانایی کودک باشد کلاس معلم و مدرسه ووالدین اثر چندانی نداشته و حتی در بعضی از موارد موجب بروز مشکلات جدیدتری نیز خواهد شد (کارشناسی دفتر آموزشی و پرورشی ، ۱۳۸۴) .

بسیار بدیهی است که محیط و شرایط زندگی شامل نحوه زندگی مردم، ارزش های مهم مردم و نوع عملکرد تاثیر مشخص به روی مهارتان ذهنی و هوشی افراد دارد، مثلاً کشاورزان برنج در لیبر یا در تخمین میزان برنج مسلط اند، بچه های اهالی بوسترانا در گفتن داستان و حافظه خوبی از نظر حکایات دارند. فرهنگ ها بطور مشخص از یکدیگر از جهات مختلف متفاوت است و تفات های خاصی فرهنگی را نمی توان معلول علل منفرد و مشخص دانست. متن بررسی تفاوت

های خاص فرهنگی در زیرگروههای جمعیتی یک جامعه فرهنگی کار بسیار سخت و دشواری است. اگر ما متوجه شویم که افرادی در محیط های متفاوت از نظر فرهنگی زندگی می کند دارای میزان های هوشی متفاوت هستند، در نتیجه بر این استنباط ساده میرسیم که تفاوت های محیطی باعث تفاوت در میزان بهر هوش می گردد. از طرفی برعکس می توان اظهار داشت قابلیت های فردی است که باعث می شود افراد در محیط های تفاوت به سر برند، این قابلیت ها با آزمون های هوش قابل اندازه گیری و سنجش است. بررسی ها نشان داده است که پسران که بهره هوشی شان از بهره هوشی پدرانشان بالاتر است مایلند که در وضعیت و کلاس اجتماعی بالاتری قرار گیرند تا پسرانی که بهره هوشی شان پایین تر از پدرانشان دارند. این چنین استنتاجی شگفت انگیز نیست و گویای ارتباط مستقیم بین میزان بهر هوشی و سال های تحصیل فرد دارد.(والر ،۱۹۷۱).

 

بیان مساله
در کشور ایران هر سال بیش از یک میلیون کودک به طور رسمی وارد اولین عرصه کسب علم و دانش یعنی دبستان می‌شود. با شروع سال تحصیلی کودک محیط خانه را ترک و وارد نظامی می‌شود که این نظام در تکوین ساختار سالم جامعه در آینده از جایگاه رفیعی برخوردار است. (دفترچه راهنمای اجرای سنجش آمادگی،سال ۱۳۸۴)

نظام آموزشی کشور هنگامی می‌تواند در شکل‌دهی ساختار تکاملی جامعه نقش موثر و ارزنده‌ای ایفا نماید که در آن تناسب رعایت شده باشد و این تناسب به دست نمی‌آید مگر این که دانش‌آموزان که اصلی‌ترین عنصر این نظام هستند ضمن برخورداری از سلامت جسمی و ذهنی در جایگاه آموزشی مناسب جایگزین شده باشد. سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور با دیدگاه تشخیص تفاوت‌های فردی و با هدف جای‌دهی صحیح کودک در نظام آموزش از سال ۱۳۷۲ با همکاری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی طرح سنجش سلامت جسمی و آمادگی تحصیلی کودکان بدو ورود به دبستان را به مرحله اجرا

درآورد. اصل مهم در طرح سنجش این است که بکارگیری نیروی انسانی متخصص و هم‌چنین استفاده از آزمون‌های غربال‌گری و تشخیص دقیق تا حد امکان هر کودک را از نظر آموزش در محل جایگزینی نماید که شرایط آن با توجه به ویژگی‌های جسمی و ذهنی متضمن حداکثر بهره‌وری کودک از خدمات آموزش و پرورش باشد. در اسفند ماه سال ۱۳۷۵ طبق مصوبه شماره ۱۲۷۴۷۲/۱۷۷۷۹ مورخ ۱۹/۱۲/۷۵ مقرر شد تا طرح سنجش زیر نظر شورای سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی سازمان به اجرا درآیدو بعد از آن سال هر ساله به اجرا درآمد تحقیق حاضر مربوط به سنجش سال ۱۳۸۵ می‌باشد که به منظور شناخت بعضی از توانایی‌ها و استعدادهای کودکان برنامه‌ریزی شده است و از آنجایی که سلامت جسمانی به ویژه برخورداری از سلامت بینایی،‌شنوایی و همچنین آمادگی قبلی کودک برای شروع به تحصیل اهمیت بیشتری دارد، بنابراین در این طرح فقط وضعیت بینایی و شنوایی و آمادگی تحصیلی کودکان مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. (دفترچه راهنمای اجرای آموزش سنجش آمادگی، ۱۳۸۴).

مساله اساسی در پژوهش حاضر بررسی عوامل موثر بر آزمون آمادگی تحصیلی کودکان ۶ ساله شهر قزوین در سال ۱۳۸۵ می باشد. این عوامل شامل عوامل فردی – اجتماعی نظیر جنس تحصیلات والدین، تعداد افراد خانواده، یک زبانه یا دو زبانه بودن، شهری- روستایی بودن، راست دستی یا چپ دستی می باشد.

هدف پژوهش:
از مهمترین وظایف آموزش و پرورش در اختیار قرار دادن امکانات آموزشی برای کودکان لازم التعلیم است، که یکی از معیارهای موفقیت در این امر مهم تشخیص سطح آمادگی کودکان لازم‌التعلیم است. تعیین درجه آمادگی نوآموزان برای بهره‌مند شدن از فرصت‌های آموزش پیش‌بینی شده در برنامه با توجه به میزان موفقیت آنان در دروس موجب می‌شود که هم نیروی تعلیم دهنده به هدر نرود و هم نوآموزانی که نمی توانند همپای دیگر دانش‌آموزان در کلاس پیش روند از احساس ناکامی و شکست دور بمانند.

 

هدف پژوهش حاضر عبارت است از :
۱- شناخت عوامل موثر بر تفاوتهای فردی نوآموزان در آزمون آمادگی تحصیلی نظیر جنسیت یک زبانگی – دوزبانگی، راست برتری، چپ برتری .
۲- شناخت عوامل موثر اجتماعی و خانوادگی نوآموزان در آزمون آمادگی تحصیلی نظیر سن والدین، تحصیلات والدین، تعداد افراد خانواده، شهری – روستایی بودن.

ضرورت پژوهش:
انسانها در جستجوی و کنش متقابل با محیط هستند، میل به چالش دارند و مهمتر از همه، پدیده‌ها را تعبیر و تفسیر می‌کند، تعبیر و تفسیر پدیده‌هاست که در رفتار تأثیر می‌گذارد،‌نه خود پدیده‌ها. (جینزبرگ و اوپر، ۱۹۶۹)
کودکان و بزرگسالان دائماً دانش خود از جهان را می‌سازند و بازسازی می‌کنند و می‌کوشند تا به تجارب معنایی بدهند و نیز در تلاشند تا دانش خود را در قالب ساختهایی به مراتب منسجم‌تر و کارآتر سازمان‌بندی کنند. ( یاسایی، ۱۳۷۰)

برای معلمان آموزش و پرورش شناخت توانایی‌ها و تفاوت‌های فردی نوآموزان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. توجه به رشد همه‌جانبه کودکان و نیازهای اجتماعی و هوشی و جسمی و عاطفی آنان، تدوین طرح و برنامه‌ریزی، استفاده از امکانات آموزشی و شناسایی تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان را میسر می‌سازد. کودکان منفعلانه دانش دریافت نمی‌کنند و تفکر صرفاً محصول تدریس مستقیم یا تقلید از دیگران نیست. جریان شناختی نیز اصولاً محصول رسش مغز قلمداد نمی‌شود. اکتساب دانش‌آموز در کلاس اول این محیط کوچک ولی آموزشی باید بگونه‌ای باشد که معلمان را به فعالیت کمتر و در عوض فراگیران را به

فعالیت بیشتر وادار سازد و نشاط و پیشرفت در رشد را جایگزین یأس و شکست نماید و در نتیجه آموزش صحیح، از رنج و سردرگمی و ابهام رها گشته و به نظم و آرامش بیشتر، دست یافت. در آموزش نوآموزان، به این مطلب باید توجه داشت که کودک را دقیقاً در زمان مناسب یعنی زمانی که برخوردهای محیطی بیشترین تأثیر را در شکوفایی استعدادهای ذاتی کودک می‌گذارند، آموزش داد. در حال حاضر آنچه که معلم را با مشکلی روبه‌رو می‌سازد این است که هر ساله عده‌ای از کودکان که در کلاس درسش حضور دارند در فراگیری مطالب تدریس شده با شکست مواجهه می‌شوند و ناگزیر باید سال بعد همان تلاش را از

سرگیرند:
جهت بهبود کیفیت آموزش و پرورش در دبستان و از بین بردن تأثیر نامطلوب عدم موفقیت در تجرب یادگیری نوآموزی که اولین بار در موقعیت آموزش قرار گرفته است، ابزاری در سال ۶۹ تهیه شد که بوسیله آن آمادگی ذهنی و پیشرفت تحصیلی حدود شصت هزار کودک داوطلب ثبت نام در کلاس اول مورد بررسی قرار گرفت و اعتبار و روایی این تست محاسبه و نرمی برای مقایسه تهیه گردید. با توجه به اینکه ازمون آمادگی تحصیلی نقش بسیار مهمی در غربال کردن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه دارد، پژوهشهایی از این نوع که عوامل موثر با این آزمون را مورد بررسی قرار می دهند بسیار ضروری می باشند(دفترچه راهنمای اجرای آموزش سنجش آمادگی،۱۳۸۴).

 

فرضیه‌ها:
۱- سابقه آموزش پیش از دبستان بر نمره آمادگی تحصیلی کودکان دختر و پسر تأثیر دارد.
۲- تحصیلات مادران بر نمره آمادگی تحصیلی دختران و پسران تأثیر دارد.
۳- تحصیلات پدران بر نمره آمادگی تحصیلی دختران و پسران تأثیر دارد.
۴- بین تعداد افراد خانوار و نمره آمادگی تحصیلی کودکان رابطه وجود دارد.
۵- سن مادر بر نمره آمادگی تحصیلی کودکان تأثیر دارد.
۶- بین نمره آمادگی تحصیلی کودکان یک زبانه و دوزبانه تفاوت وجود دارد.

۷- بین دانش‌آموزان دست راست و چپ از نظر نمره آمادگی تحصیلی تفاوت وجود دارد.
۸- بین دانش‌آموزان روستایی و شهری از نظر نمره آمادگی تحصیلی تفاوت وجود دارد.

تعاریف عملیاتی و نظری اصطلاحات و متغیرها
آمادگی تحصیلی

تعریف عملیاتی: متغیر آمادگی تحصیلی برحسب نمره آمادگی تحصیلی که دانش‌آموزان در تست دابرون-۲ کسب کرده‌اند مورد سنجش قرار گرفته‌اند این تست حاوی ۷۱ سؤال می‌باشد که توسط سازمان آموزش و پرورش استان قزوین اجرا و نمره‌گذاری شده است و نمرات آن و مشخصات دانش‌آموزان توسط سازمان آموزش و پرورش استان قزوین وارد کامپیوتر شد و آن در اختیار پژوهشگر قرار گرفته است.
تعریف نظری : دارا بودن مهارتها، دانش، نگرش، انگیزه‌ها و سایر ویژگی‌های رفتاری است که شرط اولیه برای حداکثر استفاده از تحصیلات آموزشگاهی تلقی می‌شود.

 

آموزش پیش از دبستان
تعریف عملیاتی : کودکانی که به مهد کودک و یا پیش دبستان رفته‌اند و از آموزشهای مربوط به این دوران استفاده کرده اند در این پژوهش منظور از آموزش پیش از دبستان عبارتست از دوره ۹ ماهه که دانش آموزان پیش دبستانی طبق آئین نامه آموزش و پرورش می گذرانند.
تعریف نظری: تعلیماتی است که در مراکز مهد کودک و پیش دبستانی به کودکان داده می‌شود مانند مفاهیم کمی و ریاضی و مفاهیم اجتماعی ;..

سن مادر
در این تحقیق محدوده سنی مادران به طبقات ۲۰ تا ۳۵ -۳۶ تا ۴۵ -۴۶ تا ۷۰ تقسیم شده است.

زبـان
در این پژوهش ۱ زبانه زمانی است که کودک با یک زبان آشنایی دارد و صحبت می‌کند و ۲ زبانه یعنی کودک با دو زبان آشنایی دارد و برای مثال در خانواده زبان مادری زبان دیگری است و در بیرون از خانواده به زبان فارسی با او صحبت می‌شود.

تحصیلات والدین:
در این پژوهش سواد والدین در چهار طبقه:
بی‌سواد ـ ابتدایی ـ راهنمایی ـ دیپلم و بالاتر .

تعداد افراد خانوار
در این پژوهش تعداد افراد خانوار در ۴ طبقه ۳ نفری ـ ۴ نفری ـ ۵ نفری ـ ۶ نفری و بالاتر طبقه‌بندی شده است.
دست غالب
کودک با کدام دست مسلط به نوشتن است راست یا چپ.
شهری و روستایی
کودک در داخل شهر زندگی می‌نماید یا در روستا.

مقدمه :
در گذشته، بسیاری از اقدامات برای رشد و تکامل کودکان خردسال بر دو عملکرد متکی بود:
آماده کردن کودکان برای ورود به دبستان و یا آزاد کردن خانواده ها از گرفتاری مراقبت از کودکان در روزهای کار. این دو عملکرد بخش مهمی از سیاست و اقدامات تربیتی رشد و تکامل کودکان خردسال را تعیین می کردند. اکنون در رشد و تکامل کودکان خردسال، بْعد سومی که تاکنون نادیده گرفته شده بود، بیشتر مورد

تأکید قرار گرفته است و به عنوان پایه و اساس آن تلقی می شود و آن تندرستی و رفاه کلی کودک و رشد و تکامل احساس و ذهن او است.این بْعد اهمیت خود را در دنیای پرآشوب و تضاد و دستخوش تغییرات دائم نشان می دهد. همانگونه که تحقیقات مکرر نشان داده است، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال راه گشای زندگی در آموزش، خوداتکائی و پژوهش است. رشد و تکامل کودکان خردسال، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال نامیده می شود تا بیشتر بر مفاهیم رشد و تکامل تأکید شود. لیکن چه عبارت رشد و تکامل کودکان خردسال و چه مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال بکار رود، منظور فرایند

تحقق یافتن حق هر کودک برای زنده ماندن، پشتیبانی، مراقبت و مطلوب ترین رشد و تکامل از آغاز بارداری به بعد است. کودک انسان، بی دفاع است و عدم آمادگی اش برای دنیای خارج بسیار طولانی است، طولانی تر از دورانی که برای موجودات شناخته دیگر وجود دارد. خردسالی دورانی پر از بیم و خطر و همچنین پْر از امکانات فوق العاده است. زمانی است برای اکتشاف، تجربه و تغییرات عمده. در این دوره حساس، کودک تمایل مثبتی به یادگیری و نیز علاقه زیادی به مشارکت در کارهای دنیای خارج پیدا می کند. (سازمان ملل متحد یونیسف، ترجمه: عالی پور، ۱۳۸۰).

مفهوم و تعریف های مختلف هوش
همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند، از نظر خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی‌های روانی و شخصیتی نیز بین آنها تفاوتهای آشکار وجود دارد. مطالعه نوشته‌های فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشته‌های بسیار دور از تفاوتهای فردی آگاه بوده است. چنانکه افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسان ها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعدادها و تواناییهایش گمارده شود. او درباره تفاوتهای افراد، در کتاب جمهوریت خود چنین گفته است: «اشخاص به طور کاملاً یکسان به دنیا نمی آیند، بلکه از نظر استعدادهای طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر مناسب است».( شریفی، ۱۳۸۳).

ارسطو شاگرد برجسته افلاطون نیز در نوشته های خود تفاوتهای فردی و گروهی انسانها را از نظر تواناییهای مختلف مورد توجه قرار داد و به تفاوتهای موجود بین گروههای نژادی اجتماعی، و جنسی اشاره کرد. در قرون وسطی تفاوتهای فردی چندان مورد توجه قرار نگرفت. تصمیمهای فلسفی در رابطه با ماهیت ذهن عمدتاً به طور نظری انجام می گرفت و روشهای تجربی در مشاهده و سنجش رفتار به کار بسته نمی‌شد. در این زمان روان شناس قوای ذهن که توسط سنت آگوستین و سنت توماس مطرح شده بود بر نظام آموزش قرن عصر حاکم بود. (شریفی، ۱۳۸۳).

براساس این نظریه، حافظه، تخیل و اراده عناصر اساسی ذهن به شمار می روند و پرورش این قوا موجب می شود که انسان در همه زمینه ها توانایی و مهارتهای لازم را کسب کند. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی عده ای از دانشمندان تعلیم و تربیت مانند روسو، پستالوزی هربارت، و فروبل تفاوتهای فردی کودکان را از نظر علایق، فعالیتهای ذهنی و توانایی های یادگیری مورد توجه قرار دادند که در روشهای تعلیم و تربیت کودکان تأثیری عمیق برجای گذاشت.( شریفی،۱۳۸۳).

یکی از مسایل مهمی که در تعلیم و تربیت و رسیدن به اهداف پرورشی باید در نظر گرفت اصل تفاوت های فردی است. این اصل بدین معنا است که همه کودکان صرفنظر از تفاوت های درون فردی و بین فردی بتوانند از امکانات و فرصت های آموزشی مطابق با حداکثر توانایی ها و ظرفیت خود استفاده نمایند بدون توجه به این که ظرفیت و توانایی آموزشی آنان کم باشد یا زیاد. برای آنکه تفاوت های بین فردی و درون فردی دقیق تر اندازه گیری شوند، به وسایلی برای سنجش نیاز است تا بدین وسیله بتوان آموزش و پرورشی مبتنی بر شناخت همه جانبه کودکان و متناسب با توانایی ها و رغبت هایشان ارائه داد. براساس دیدگاه مرسوم، هوش عبارت است از برخی ویژگی های نسبتاً ثابت فرد که در تعامل بین محیط و وراثت شکل می گیرد(استرنبرگ و گریگورنکو ، ۱۹۹۷).

پدیده هوش بارزترین فعالیت توان ذهنی در بشر می باشد که قدرت سازگاری او را در محیط میسر می سازد. مطالعه هوش از دیرباز مورد نظر روان شناسان بوده و در سالهای اخیر تحقیقات فراوان در این باب انجام گرفته است.(عظیمی، ۱۳۸۰)

یکی از تعریف‌هایی که خیلی زیاد مورد استفاده قرار گرفته تعریفی است که وکسلر در ۱۹۵۸ پیشنهاد کرده است. او هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین، از نظر وی هوش شامل توانایی های فرد برای تفکر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد مؤثر با محیط است از نظر وکسلر هوش می تواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگی هایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست. به نظر هامفریز هوش عبارت است از خزانه مهارتهای ذهنی آدمی و بورینگ عقیده داشت هوش چیزی است که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود.( شریفی، ۱۳۸۳)

 

چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد، سه نظر متداول:
– هوش عبارت است از توانایی یادگیری
– هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط خود
– هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی (براونینگ ، ۱۹۹۰).
این سه تعریف مغایر یکدیگر نیستند، تعریف اول تأکید بر تعلیم و تربیت دارد. تعریف دوم بر شیوه مواجه افراد با موقعیت‌های جدید تأکید می کند، و تعریف سوم ناظر بر توانایی افراد در زمینه استدلال کلامی و ریاضی است. به این ترتیب، این سه توانایی با یکدیگر وجوه مشترکی دارند.

در زمینه هوش دو نظر کلی، تواناییهای ذهنی انسان دارای یک عامل مشترک است که اسپیرمن آن را عامل g معرفی می کند. در نظریه چند عامل، چند عامل مجزا یا مهارتهای اساسی وجود دارد که هر فعالیتی با یک یا چند عامل از آنها درگیر است.( بامدادی ،صادق پور، ۱۳۸۷به نقل از سایت اینترنتی ام قاعد)

هوش، یکی از مفاهیم انتزاعی است که تغییر و تحول زیادی داشته است. عده ای هوش را محصول استعدادهای ذهنی و تعدادی هوش را توانایی یادگیری، خوب استدلال کردن، سازگاری با محیط و تحلیل اطلاعات می دانند. بینه عقیده داشت:« هوش چیزی است که به وسیله تست او سنجیده می شود» و بورینگ معتقد بود: «هوش چیزی است که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود». کوششهایی که برای تدوین یک تعریف دقیق از هوش به عمل آمده اغلب با مشکل مواجه بوده و به تعریفهای بحث انگیزی منجر شده است. دلیل این امر آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و درواقع هیچگونه پایه محسوس و

عینی و فیزیکی ندارد. هیچ نقطه ای در مغز انسان وجود ندارد که بتوان آن را جایگاه هوش دانست. اصطلاح هوش فقط نامی است که به فرایندهای ذهنی فرضی یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود و نظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است (شریفی، ۱۳۸۳).
چنین رفتاری شامل توانایی های مختلف و دیگر متغیرهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر تفاوت می کند. بنابراین، هوش یک برچسب کلی برای

گروهی از فرایندهاست که از رفتار ما و پاسخهای آشکار افراد استنباط می شود. به عنوان مثال، می توان فنون حل مسئله را مشاهده کرد و نتایج حاصله از به کار بستن این فنون را مورد سنجش قرار داد، اما هوش، که فرض می شود این فنون را به وجود می آورد به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازه گیری نیست. مفهوم هوش تا اندازه ای شبیه اصطلاح «نیرو» در فیزیک است: نیرو را می توان از روی آثارش شناخت و از این طریق حضور آن را استنباط کرد. هوش نیز موجب می شود که شخص به محض برخورد با مسائل مختلف به شیوه های معین رفتار کند. (شریفی،۱۳۸۳)

دیدگاه بدیل درباره هوش آن است که هوش یک نوع خبرگی رشد یابنده است و آزمونهای هوش نوعاً یک بعد محدود از خبرگی را اندازه می گیرد. دیدگاه تکوین خبرگی سهم عوامل ژنتیکی را منبع تفاوتهایی در توانایی تکوین مقدار مشخصی از خبرگی نمی داند. بسیاری از ویژگی های انسانی از جمله هوش، نشان دهنده تغییرات همگام و تعامل میان عوامل ژنتیکی و محیط است. اگر چه سهم ژن ها را در هوش افراد نمی توان به طور مستقیم اندازه گیری و یا حتی برآورد کرد. اما چیزی که اندازه گیری می شود بخشی از آن چیزی است که علائم تکوین خبرگی نامیده می شود.(استنبرگ ، ترجمه: حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵)
یکی از قدیمی ترین تعریفهای هوش توسط بینه و سیمون (۱۹۱۶) به صورت زیر مطرح شده است:

«قضاوت، و به عبارتی دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن اینها فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند. در حالی که بینه و سیمون هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی می کنند، روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسئله یا توانایی سازگاری با موقعیت های جدید می دانند.( شریفی،۱۳۸۳)

وکسلر روان شناس آمریکایی هوش را این طور تعریف می کند:
– مجموعه شایستگی‌های فرد در تفکر عاقلانه رفتار منطقی و سودمند و اقدام موثر در سازش با محیط.
آلفرد بینه در سال ۱۸۵۷-۱۹۱۱ روان شناس فرانسوی می گوید:

– هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش آن را می سنجد و باعث می شود که افراد عقب مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز کند.(میلانی فر، ۱۳۸۷)
استرنبرگ (۱۹۸۵) عملکرد در آزمونهای هوش و در شاخص های موفقیت را به عنوان فرامؤلفه های تفکر مطرح می کند. بازشناسی مسائل، تعریف مسائل و تنظیم راهبردهای حل مسائل، بازنمایی اطلاعات، تخصیص منابع و نظارت و ارزیابی راه حلهای مسئله، تکوین این مهارتهای حاصل تعامل و تغییر همگام محیط و ژن است.

همانطور که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند، از لحاظ خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی های روانی و شخصیتی نیز با هم تفاوت دارند. حتی نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم بیان می دارد که انسان درگذشته های دور به تفاوتهای فردی اعتقاد داشته است. افلاطون حتی برای گزینش سربازان و نظامیان مناسب برای مدینه فاضله خود گونه ای از «آزمون عملی» را پیشنهاد کرد. (آناستازی ، ۱۹۵۸، ترجمه: شریفی، ۱۳۷۶)

 

تعریف تربیتی هوش:
به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد، تحصیل به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود می گیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند کیفیت هوش را نمی توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موقعیت‌های زندگی بستگی به میزان هوش ندارد.(عبدالعزیز، ۱۳۸۵، به نقل از سایت اینترنتی عبدالعزیز).

تعریف تحلیلی هوش
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیت های جدی و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شادی بهترین تعریف تحلیل هوش به وسیله دیوید وکسلر روان شناس آمریکایی پیشنهاد شده است که بیان می کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط. (عبدالعزیز ، ۱۳۸۵، به نقل از سایت اینترنتی عبدالعزیز).

تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش همین باشد.(عبدالعزیز، ۱۳۸۵، به نقل از سایت اینترنتی عبدالعزیز).

به طور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و براین اساس طبقات مختلفی از انواع هوش زیر مطرح شده است:

انواع هوش از دیدگاه ثرندایک .
ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توانایی های خاص گوناگون می داند. او از سه نوع هوش صحبت می کند که افراد مختلف در هر یک از این انواع می توانند متفاوت باشند.

هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نمادها سروکار دارد. درک روابط اجزا و پدیده ها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظریه و ریاضیات و ; به این نوع هوش مرتبط است.هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط می شود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخوردارند. هوش اجتماعی: به تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر می سازد اطلاق می شود. (فاطمی ، ۱۳۷۸، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد).

انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن
اسپیرمن معتقد است که همه کارکردهای روانی و یک عامل کلی هوش (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوش (s) وجود دارد. به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم می کند. (هوشمند، ۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد).

انواع هوش از دیدگاه ترستون
ترستون بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد و بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است. که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک را شامل می شود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل می شود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق می شود و منظور از درک معانی کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه های منحصر به فرد است.

منظور از حافظه، حفظ کردن هرگونه طرح و نقشه، شعر و قطعه، اعداد و ارقام، به صورت طولی واراست و استدلال به استنتاج قاعده و اصول از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق می شود. ادراک عبارت است از تمیز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژه ها و اندامها در شکل ها. (هوشمند،۱۳۸۷ ، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد).

 

تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیرکلامی)
این نوع تقسیم بندی در آزمونهایی چون استنفرد ـ بینه و آزمون هوش وکسلر دیده می شود. در سال ۱۹۳۷ ترمن با همکاری مریل تجدیدنظری در آزمون هوش استنفرد ـ بینه به عمل آوردند و آن را به دو دسته M و C ( کلامی و عملی) تقسیم نمودند. هرچند این دسته بندی در تجدید نظر سال ۱۹۶۰ چهار گستره عمده استدلال کلامی، استدلال انتزاعی، استدلال کمی و حافظه کوتاه مدت را در انواع هوش که مورد سنجش قرار می داد شامل شدد.آزمون وکسلر دو نوع هوش کلامی و عملی را اندازه گیری می کند. نوع آزمون که هوش کلامی را دارای آزمون می سنجند عبارتند از: اطلاعات عمومی،‌درک مطلب محاسبه عددی، تشابهات، فراخوانی ارقام یا حافظه عددی و اجزا آزمونهای مربوط به هوش عملی عبارتند از: تکمیل تصاویر، تنظیم تصاویر، طراحی مکعبها، الحاق قطعات ، رمزگردانی یا رمزنویسی.( فاطمی،۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد).

 

انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ
اشترن برگ نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه، عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره می کند و بر این اساس هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم می کند. هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت می خواند و می فهمد و در سخن گویی واژگان بیشتر و دقیقتری بکار می برد. هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش فرد هوشمند همواره موقعیت ها را خوب بررسی می کند و مسایل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل می کند. هوش اجتماعی : فرد هوشمند با این نوع از هوش آن گونه که هستند می پذیرد پیش از سخن گفتن می اندیشد و رفتار و کرداری با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است. (فاطمی،۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد) .

انواع هوش از دیدگاه گاردنر
هاورد گاردنر روان شناس آمریکایی هوش را هفت نوع جداگانه مشخص کرده است:
هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس، گاردنر معتقد است که افراد آدمی برای هر مسأله خاصی، هوش مربوط به آن مسأله را بکار می برند.

هوش هیجانی دارای حداقل ۴ مؤلفه است: اولین مؤلفه هوش هیجانی، آگاهی هیجانی است. هیجانات طیف وسیع و گسترده ای دارند. شادی، شور و شعف هیجانات مثبت و ترس و اضطراب از هیجانات منفی هستند. منظور از آگاهی هیجانات این است که تا چه اندازه هیجانات خود را بشناسیم و اینکه بدانیم در شرایط مختلف آنچه بر ما حاکم است چیست؟(هوشمند ،۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی پی ۳۰ ورلد).

 

هوش از دیدگاه رشد
پیاژه هوش را نوعی انطباق فرد با جهان خارج تلقی می کند. درواقع او بر این باور است که انسان برای ادامه حیات خود باید وسایل انطباق خویش با محیط را فراهم آورد. از این دیدگاه هوش عبارت است از نمونه ای ویژه از انطباق زیستی، یا توانایی ایجاد کنش متقابل و کارا با محیط.

پیاژه رشد شناخت را عبور گام به گام از بازتابهای نوزاد تا توانایی بزرگسالی از حیث استدلال منطقی و انتزاعی می داند. براین اساس، سازوکار(مکانیسم) حالات رشد شناخت برای هر فرد اختصاص به خود او دارد، زیرا محیط هر فرد وضعیت خاص بر او تحمیل می کند و در نتیجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرایندهای عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.( بامدادی،۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی ام قاعد).

 

پیاژه استدلال می کند که چهار عامل اساسی در رشد تفکر آدمی تأثیر می گذارد:
۱) بلوغ زیست شناختی
۲) تجربه اندوزی از محیط فیزیکی
۳) تجربه اندوزی از محیط اجتماعی
۴) تعادل.
با بلوغ کودک، ساختار جسمی او کاملتر می شود و می تواند از محیط خود با مهارت بیشتری کسب تجربه کند.
فرایند تعادل جویی نیز، به سبب تنظیم و یکپارچه سازی تغییراتی که در اثر بلوغ و نیز تجارب مادی و اجتماعی پدید می آید، در تحقق رشد کودک از نظر توان شناخت نقشی مهم دارد. درواقع، تعادل جویی از طریق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم تعادل به سوی تعادل می برد. از دیدگاه پیاژه، هوش همین فرآیند تعادل جویی است.( صادق پور،۱۳۸۷، به نقل از سایت اینترنتی ام قاعد).

تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مسأله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بیان انسانها موجب می شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف می توان مشاهده کرد. برای مثال زیست شناسان، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار داده اند. فلاسفه بر اندیشه های مجرد به عنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم و تربیت، بر توانایی یادگیری تأکید داشته اند. در مقاله ای معتبر که در سال ۱۹۰۴ منتشر شد، چارلز اسپیرمن روان

شناس بریتانیایی، نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی و کمی تشریح کرد. پیدایش مقیاس هوش بینه ـ سیمون، در سال ۱۹۰۵، به دنبال آن تهیه و استاندارد شدن مقیاس استنفر و بینه در سال ۱۹۱۶ در امریکا، از فعالیتهای اولیه به منظور تهیه ابزار اندازه گیری هوش بوده است.

البته در سال ۱۸۳۸ اسکیرول به منظور تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی، روشهای مختلفی را آزمود و به این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آن که بعدها نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانشی ذهنی شناخته شده امروز نیز محتوای اکثر تستهای هوش را مواد کلامی تشکیل می دهد.

ترستون، ژندایک، سیریل برت، گیلفورد، فیلیپ و رنون، از دیگر افرادی بودند که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند. (عبدالعزیز ، ۱۳۸۵ ، به نقل از سایت عبدالعزیز).

 

تاریخچه آزمون های هوش
شروع آزمون های هوش از فرانسه و شهر پاریس می باشد و تاریخ آن نیز اوایل قرن بیستم است. در آن زمان مدارس پاریس تعدادی دانش آموز داشتند که ظاهراً از روش تعلیمات معمول استفاده ای نمی بردند. مشکل در این بود که آیا علت عدم یادگیری مناسب نبودن روش تدریس بوده و یا کودکان از نظر هوش ضعیف بودند. بدیهی است تعریف عملی هوش در اینجا مصداق دارد زیرا هوش را معیاری برای پیشرفت و موفقیت تحصیلی می دانستند. به منظور مطالعه در باب این موضوع هیئت مخصوصی مأموریت یافت. در میان اعضاء هیئت مزبور دانشمندی بنام «آلفرد بینه» بود که با همکاری سیمون، اولین آزمون هوش را ابداع

نمودند. با این تصور که پیشرفت تحصیلی با پدیده هوش ارتباط دارد بینه و سیمون از خود سؤال کردند برای موفق شدن در امر تحصیل وجود چه عاملی الزامی است. در حقیقت تفسیر پرسش مزبور این است که بخش های سازنده هوش چه می باشند. پاسخ آن مستلزم استفاده از تعریف تحلیلی هوش است زیرا شامل برخی از توانایی ها می گردد که در پیشرفت و موفقیت تحصیلی بکار می روند. بینه و سیمون متوجه شدند که از میان سایر عوامل ظاهراً توانایی و مهارت در استفاده از لغات و تفاوت و تمیز گذاردن میان حوادث مختلف و همچنین بخاطر داشتن و کاربرد و یادگیری اعداد ارتباط با آنچه که آنان هوش خواندند دارند. با توجه به این مطالب دو دانشمند فرانسوی فوق الذکر مبتکر اولین آزمون هوش می باشند. (عظیمی،۱۳۸۰)

 

سیر تحول نظریه های زیربنایی تست های هوش
بطور یقین یکی از اثرگذارترین کتاب های تمام ادوار، کتاب «منشاءانواع» داروین (۱۸۵۹) است. داروین در این کتاب بیان کرد که می توان تکامل انواع و تحول انسان را در فرآیند تکاملی انتخاب طبیعی جستجو کرد. او معتقد بود که ظرفیت‌های انسان در برخی حواس با حیوانات رده های پایین تر پیوستگی دارد. فرانسیس گالتون (برادرزاده داروین)، احتمالاً نخستین نفری بود که نتایج داروین را برای مطالعه هوش انسان کشف کرد. گالتون (۱۸۸۳) معتقد بود که در کیفیت عمومی، افراد باهوش تر را در زمینه های متفاوت به وسیله سطح انرژی خارق العاده خود قابل شناسایی هستند. دوم، ویژگی حساسیت است. طبق نظریه،

او هر چقدر باهوش تر باشیم، نسبت به محرک های اطراف خود حساس تر خواهیم بود. گالتون به مدت هفت سال (۱۸۹۰-۱۸۸۴) در موزه کنرینگتون جنوبی در لندن مبادرت به سنجش هوش مردم کرد. آزمونهای او اختلاطی از ابزارهای اندازه گیری بود، وسایل نظیر سوت برای اندازه گیری بلندترین صدایی که یک فرد می تواند ادراک کند و یا پوکه فشنگ که با مواد مختلف پر می شود تا توان افراد را در تشخیص وزنهای مختلف شناسایی کرد(استرنبرگ، ترجمه حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵). مهمترین کار گالتون ابداع روشهای آماری برای تجزیه و تحلیل داده های مربوط به تفاوتهای فردی و کمی ساختن نتایج آزمایشها بود. (هومن، ۱۳۸۰)

روشهای آماری مورد مطالعه وی بعدها توسط کارل پیرسون توسعه پیدا کرد، و به تدوین روش همبستگی گشتاوری منجر شد (شولتز، شولتز، ۱۹۸۷، ترجمه شریفی، ۱۳۸۳)
در آن زمان مردم، این آزمونها را جدی می گرفتند از جمله روان شناسی به نام جیمز مک کین کتل که ایده های گالتون را به امریکا برده است. کتل (۱۸۹۰) آزمون مشابهی را طراحی کرد که شامل فشردن یک ابزار و آوردن فشار تا زمانی که فرد درد را احساس کند، بود. ویسلر (۱۹۵۱) یکی از شاگردان کتل، دریافت که نمره های این آزمون با یکدیگر، با نمرات دانشگاهی مرتبط نمی باشند. این یافته، سؤالی را در مورد اعتبار آزمونهای هوش گالتون و کتل پیش می آورد(استرنبرگ، ترجمه: حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵). کتل برای نخستین بار واژه »تست» و اصطلاح «تست روانی» را وارد فرهنگ روان سنجی کرد. او معتقد بود که با تست های تشخیص حسی و زمان واکنش می توان کنشهای روانی را اندازه گیری کرد.(هومن، ۱۳۸۰).

در سال ۱۹۰۴، وزیر آموزش عمومی فرانسه در پاریس برای یافتن راهی جهت تشخیص کودکان عقب مانده ذهنی کمسیونی، اطمینان از این بود که فقط کودکانی در کلاسهای مخصوص عقب ماندگان ذهنیت قرار بگیرند که نمی توانند از آموزشهای معمولی استفاده کنند. آلفرد بینه و همکارش تئودور سیمون آزمونهایی را در این راستا طراحی کردند(استرنبرگ، ترجمه حجازی، عابدینی، ۱۳۸۵).

این آزمون در سال ۱۹۰۵ انتشار یافت که ۳۰ سؤال داشت و به ترتیب سطح دشواری از آسان به مشکل تنظیم شده بود و سه کارکرد شناختی یعنی قضاوت ، درک و فهم و استدلال را اندازه گیری می کرد. در سال ۱۹۱۶ یک روانشناس امریکایی به نام لویس ام. ترمن ، آزمون بینه را به انگلیسی ترجمه کرد و در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا بر روی کودکان امریکایی میزان کرد و آن را آزمون استنفورد ـ بینه نامید. ترمن اصطلاح هوشبهر (IQ) را در این آزمون به کار بست. در جنگ

جهانی اول، برای سنجش افرادی که وارد ارتش امریکا می شدند، ضرورت یک آزمون هوش گروهی احساس شد، بدینسان آزمون ارتشی آلفا و بتا ساخته شد. آزمون آلفا یک آزمون کلامی بود که برای افراد باسواد که خواندن و نوشتن زبان انگلیسی را می دانستند به کار می رفت و آزمون بتا یک آزمون غیرکلامی بود که روش نشان دادن آن از راه عمل و پانتومیم بود و برای افراد بی سواد یا کسانی که زبان انگلیسی را نمی دانستند اجرا می شد. وکسلر در سالهای دهه ۱۹۳۰ مطالعه تعدادی از آزمونهای استاندارد را آغاز کرد و برای ساختن مجموعه اولیه مقیاس خود، ۱۱ خرده آزمون را انتخاب نمود (شریفی، ۱۳۸۳). آزمونهای وکسلر

سه سطح دارد: مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر (WAIS-III) ، مقیاس هوش کودکان دبستانی وکسلر (WISC-III) و مقیاس هوش کودکان پیش دبستانی وکسلر(WPPSI-R).
آزمونهای وکسلر منجر به سه نمره اصلی می گردد: یک نمره کلامی، یک نمره عملی و یک نمره هوش کلی (استرنبرگ، ترجمه حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵).
در چند دهه گذشته، آزمونهای هوش در راستای رویکردهای مبتنی بر نظریه،‌حرکت کرده اند. چند آزمون براساس نظریه هوش سیال و هوش متبلور طراحی شده است (کتل، ۱۹۷۱، هارن ، ۱۹۹۴).
هوش سیال شامل تفکر انعطاف پذیر و توانایی حل مسائل جدید است. هوش متبلور بیانگر دانش تراکمی است. آزمونهایی که مخصوصاً برای ارزیابی هوش سیال و متبلور طراحی شده شامل آزمون هوش نوجوانان و بزرگسالان کوفمن (۱۹۹۳) و آزمون های تجدید نظر شده توانایی شناختی وودکاک ـ جانسون (۱۹۸۹) هستند.(استرنبرگ، ترجمه : حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵)

کتل با استفاده از تحلیل عامل و اجرای روش چرخش های متمایل به این نتیجه رسید که این دو عامل از هم متمایز اما وابسته به یکدیگرند. هر دو نوع هوش با «توانایی درک روابط» سروکار دارند، اما هوش سیال در مورد بسیاری از زمینه های متفاوت، کلیت دارد. کتل به این نتیجه رسید که هوش سیال فرد، موقعی که توسط تست های بری از فرهنگ اندازه گیری شود، در ۱۴-۱۵ سالگی به اوج خود می رسد. اما توانش متبلور نتیجه کاربرد هوش سیال در تجارب آموزشگاهی است و تا ۲۵-۳۰ سالگی تکامل می یابد.(هومن، ۱۳۸۰)

آزمون نظریه مدار دیگر، ارزیابی شناختی داس ـ ناگلیری است (۱۹۹۷). این ازمون مبتنی بر نظریه لوریا (۱۹۷۶-۱۹۷۳) است که یکی از نظریه های زیست شناختی است و بر طبق آن مغز مرکب از سه واحد است: یک واحد برانگیختگی، یک واحد حسی ـ درون دادی و یک واحد سازماندهی و برنامه ریزی. آزمون داس ـ ناگلیری منجر به نمراتی در حیطه توجه، برنامه ریزی، پردازش همزمان و متوالی می گردد.

جهت گیری که در آزمونهای هوش وجود دارد توجه به سنجش عملکرد نوعی به جای عملکرد حداکثر و پویاست. آزمونهای سنتی هوش بر عملکرد حداکثری تأکید دارند و عبارتند از: بکارگیری تلاش ذهن شدید و جدی برای به حداکثر رساندن نمره فرد. آزمونهای عملکرد نوعی به دنبال تکمیل آزمونهای متعارف هوش با سنجش علاقه و رجحان برای فعالیت های ذهنی هستند(اکرمن و هگستاد ، ۱۹۹۷). سطح تلاش ذهن که بیشتر در عملکرد تکالیف روزانه فرد دیده می شود، مبنای آزمونهای عملکرد نوعی هستند. این آزمونها این مزیت را دارا هستند که تنیدگی را کاهش داده و هوش را در موقعیت خاصی که نوعاً در آن موقعیت نشان داده شده است اندازه می گیرند.

سرانجام آزمون پویا، رویکردی است که توانایی بالقوه فرد را ارزیابی می کند. ایده آزمون پویا از نظریات ویگوتسکی (۱۹۷۸) نشأت گرفته است و توسط فورشتاین (۱۹۷۹)،رند و هی وود ، هوفمن و جنسن (۱۹۸۵) تکوین یافته است. آزمون پویا مبتنی بر این است که تفاوتی بین ظرفیت نهفته یک فرد و توانایی واقعی رشد یافته او وجود دارد، که ویگوتسکی آن را تحت عنوان «حوزه مجاور رشد» مطرح می کند. آزمون پویا در تلاش است تا این حوزه را از طریق ارزیابی یادگیری در زمان آزمون اندازه گیری کند(استرنبرگ، ترجمه : حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵).

بی شک نیازها، مشکلات و حس کنجکاوری از جمله عواملی است که همواره انسانها را به تفکر و تفحص در زمینه های مختلف کشانده و تغییر و تحولات شگرفی را در زندگی بشر به وجود آورده است. تنوع دانسته های بشر شاخه های مختلف علوم و دیدگاهها و نظریه های مختلفی را در هر حوزه ایجاد و توسعه بخشیده است و در این میان بررسی و مطالعه عملکرد ذهن انسان تاریخ بسیار طولانی دارد و از گذشته های دور فلاسفه و پزشکان به دنبال راههایی برای

شناخت و تجزیه و تحلیل رفتارها بوده اند. یکی از مفاهیمی که به لحاظ انتزاعی بودن دچار تغییر و تحول گشته مفهوم هوش است. هوش از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته، عده ای هوش را محصول چند استعداد ذهنی و تعدادی هوش را توانایی یادگیری، سازگاری با محیط ، خوب استدلال کردن، تحلیل اطلاعات می دانند.

بورینگ عقیده داشت «هوش چیزی است که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود». (شریفی، ۱۳۸۳)
مروری بر تعاریف هوش نشان می دهد که پنج حوزه در تعاریف متعدد هوش مورد تأکید بوده است: تفکر انتزاعی، یادگیری از راه تجربه، حل مسئله از راه بینش، سازگار شدن با موقعیتهای جدید، تمرکز و تداوم در به کار انداختن تواناییها برای رسیدن به یک هدف مطلوب. (مارنات، ترجمه شریفی و نیکخو، ۱۳۷۹)
در سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ جنبش جدیدی پدید آمد که می خواست وسیله ای برای سنجش هوش پیدا کند. دانشمندان آن زمان میزان IQ را روشی برای شناسایی افراد باهوش یافتند اما مطالعات بعدی محدودیتهای این روشها را آشکار ساخت. بسیاری از افراد باهوش در تواناییهای اداره رفتار و کنار آمدن با دیگران دچار مشکل بودند و عده ای باهوش متوسط در زندگی افراد موفقی بودند. (برادبری، گریور ، ترجمه گنجی،۱۳۸۴)

گاردنر(۱۹۸۹) با این اعتقاد که استدلال، هوش، منطق و دانش معنای یکسانی ندارند، دیدگاهی نو از هوش ارائه کرد که به سرعت مورد پذیرش بسیاری از برنامه ریزان آموزش قرار گرفت. او هوش را به عنوان «استعداد حل مسائل یا تولید محصولاتی که در یک یا چند فرهنگ باارزش شمرده می شوند» تعریف کرد. (گاردنر و هتچ ، ۱۹۸۹)(ترجمه شریفی و نیکخو،۱۳۸۳) .

عوامل مؤثر بر هوش
از عوامل مهم مؤثر بر هوش، تغذیه و دیگر شرایط دوران بارداری است. تغذیه مناسب در این دوران و رعایت بهداشت جسمی و روحی مادر، تأثیر مهمی در هوش نوزاد خواهد داشت. سطح هوش والدین، تغذیه دوران کودکی و نوزادی، شرایط و امکانات محیطی نوع ارتباط والدین با کودک از دیگر عوامل مؤثر در رشد و شکوفایی هوش به شمار می روند. عوامل محیطی مثل وجود محرکات مناسب در محیط پرورش کودک که او را به کنجکاوی و کنکاش وامی دارد در بروز و ظهور و شکوفایی هوش وی نقش اساسی دارد. (عبدالعزیز، ۱۳۸۵ ، به نقل از سایت اینترنتی عبدالعزیز).
از بین عواملی که در پرورش هوش مؤثرند ۳ عامل زیر از همه مهمتر و مؤثرتر می باشد:
۱- محل سکونت
۲- سطح اجتماعی و اقتصادی والدین و شغل آنها
۳- حجم و وسعت خانواده.(آموزش و پرورش استثنایی قزوین،۱۳۸۲)

محیط و تأثیر آن در پیشرفت تحصیلی
از مدتها پیش معلوم شده است که تفاوتهای آشکاری بین هوش کودکان برحسب سطح اجتماعی و اقتصادی والدین آنها وجود دارد. هر اندازه، در مقیاس شغلی و اجتماعی بالاتر برویم نتیجه متوسط کودکان در آزمونهای هوش، بر همان اندازه بیشتر خواهد بود. تعداد کودکان باهوش در محیط های اجتماعی ـ اقتصادی بالا بیشتراز تعداد آنها در محیط های اجتماعی ـ اقتصادی پایین است. برعکس، تعداد کودکان عقب مانده هوشی در محیط های اجتماعی ـ اقتصادی فقیر، بیشتر از تعداد آنها در محیط های اجتماعی ـ اقتصادی غنی است.این مشاهدات ثابت می کند که کودکان در مجموع، به سطح ذهنی موجود در محیط زندگی خود دست می یابند.(گنجی، ۱۳۸۶)

اهمیت خانواده
خانواده یکی از نهادهای اجتماعی است که شالوده حیات اجتماعی محسوب می گردد و گذشته از وظیفه فرزندآوری و پرورش کودک که موجب استمرار و بقاء نوع بشر می گردد وظایف متعدد دیگری از قبیل فعالیتهای اقتصادی، آموزش و پرورش، اجتماعی کردن فرد را نیز بر عهده دارد. خانواده رابطه‌ای است که قبل از ارتباط مستقیم فرد با گروهها، سازمانها و مؤسسات اجتماعی نقش مهمی در انتقال ارزشها، هنجارها و میراث فرهنگی جامعه به عهده دارد. (قرائنی،۱۳۷۵)

تاثیر محیط خانواده در هوش
هیچ کسی منکر این قضیه نیست که رشد طبیعی کودک نیازمند یک سطح حداقل مشخص از میزان توجه و مسئولیت پذیری در خاواده دارد اطفالی که از خانواده محروم بوده و یا در خانواده های بی توجه به سر می برند و یا در شرایط خانوادگی سوءاستفاده شوند و نامناسب به سر می برند تاثیرات بسیار منفی بر روی رشد و جنبه های مختلف آن و از جمله مسائل فکری بچه ها می گذارد، بهر صورت نقش خانواده در زمینه پروری ذهن و هوش اطفال انکارناپذیر است سوالی که مطرح است این است که آیا تفاوت در محیط خانوادگی بچه ها باعث ایجاد تفاوت در انجام تست های هوشی آنها نیز می شود؟

در این صورت باید برای حل مشکل و یا اختلاف در بروز هوش ، مسبب و علت را در خانواده رفع نمود. بی شک این چنین متغیرهای نشات گرفته از خانواده و نحوه استفاده زبان در خانواده می باشد که بسیار با میزان بهره هوشی اطفال مرتبط و وابسته است ، از طرفی اینچنین ارتباطی در کنار عوامل محیطی به مسائل ژنتیکی نیز مربوط می باشند. (بامریند ۱۹۹۳- جکسون ۱۹۹۳- اسکار ۱۹۹۳)

 

عوامل بیولوژیکی
عوامل بیولوژیکی همانند محیط که از زندگی داخل رحمی تا سرتاسر عمر یک فرد را شامل می شود در هوش و بازپروری آن موثر است بسیاری از فاکتورهای بیولوژیکی بر روی رشد ذهن کودکان تاثیر ندارند. امروزه ما می دانیم بسیاری از این فاکتورهای بیولوژیکی همچون سوءتغذیه ، در مصرفی مواد سمی قرار گرفتن و استرمورهای جنینی منجر به پایین آمدن تست های هوشی می گردد در لااقل در شرایط خاص.

موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی آن، افکار و عقاید، آداب و رسوم ایده آل‌ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنان در رفتار کودکان نفوذ فراوان دارد. چنانکه می دانید خانواده در زمینه اجتماعی، اقتصادی، تربیت دینی، هنری و مانند این‌ها با هم اختلاف دارند. شکل و ساختار خانواده‌ها، طرز ارتباط هر یک از اعضای خانواده با یکدیگر و جامعه ای که خانواده در آن به سر می برد در تمام موارد یکسان نیست بنابراین تأثیر خانواده‌ها در رفتار افراد مختلف است. در یک خانواده شکل کار و طرز ارتباط اعضای خانواده به گونه ای است که محیط خانواده را برای تأمین احتیاجات اساسی کودکان چه در زمینه جسمانی و چه در زمینه روانی مساعد می سازد. رفتار کودکی که در این خانواده پرورش می یابد با رفتار کودکی که محیط خانوادگی وی مانع تأمین احتیاجات اساسی اوست کاملاً متفاوت است. نظر اعضای خانواده نسبت به کودک و شیوه پرورش او از جمله طرز نگرش آنان نسبت به بهداشت، تعلیم و تربیت،‌تغذیه و زندگی جمعی آنان در پرورش کودک مؤثر است. (فرجاد،۱۳۸۳)

 

خانواده با وضعیت اقتصادی مطلوب
معمولاً کودکان باهوش از خانواده هایی که از لحاظ وضع اقتصادی اجتماعی پیشرفته هستند برمی خیزند. زیرا که محیط خانوادگی بدون شک در پیشرفت قوای فکری آنها مؤثر است. ولی تعداد زیادی از افراد نابغه نیز در خانواده های فقیر و پست اجتماعی پیدا شده اند. (شاملو، ۱۳۸۵)

وضع مالی مناسب خانواده در پیشرفت تحصیلی اثر مستقیم و مثبت دارد و هر چه خانواده در سطح بالاتری از رفاه قرار داشته باشد، میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بیشتر است. به طور کلی فرزندان طبقات مرفه از محیط و شرایط بهتری برخوردارند و به این علت در تحصیل به نتایج بهتر و موفقیت بیشتری می رسند. هر چند ممکن است فرزندان بسیاری از افراد مرفه، کودکان بی استعداد و فرزندان افراد غیرمرفه بسیار بااستعداد و باهوش باشند ولی از این حقیقت نمی توان غافل شد که نسبت والدین طبقات بالای اجتماعی ( از نظر فرهنگی ـ اقتصادی) که فرزندان آنها از نظر تحصیل و شغل موفق هستند بیشتر از والدین طبقات پایین تر اجتماعی هستند که فرزندان موفقی دارند. لذا تأثیر عواملی چون وضعیت اقتصادی حتی اگر به صورت عامل پروراننده و بارورکننده در حالت مثبت و عامل بازدارنده در حالت منفی نیز فرض می شود بسیار مهم است. (میرزاحسن، ۱۳۶۹)

 

خانواده با وضعیت اقتصادی نامطلوب
در زمان بحران اقتصادی و کسادی، فقر و بیکاری افزایش می یابد و از دلگرمی افراد کاسته شده و روحیه آنها تضعیف می گردد. فقر حتماً موجب عقب ماندگی نمی شود ولی امکان آن وجود دارد زیرا در بسیاری از آن موارد فقر به سلامت و آسایش کودک لطمه

می زند. کودکان خانواده های فقیر معمولاً از غذای خوب و کافی استفاده نمی کنند و در وضع کثیف و نابسامانی بسر می برند و مادرانشان آنقدر گرفتار و مشغول به کار هستند که ناتوانند به نحو آبرومندی از آنان مراقبت کنند.(فرجاد، ۱۳۸۳)
تغذیه ناکافی در عدم سلامت ـ خانه شلوغ ـ کمبود و فقدان محرکاتی هوشیارانه و روشنفکرانه و پا

یه های ضعیف و تجربیات فقیر مکالمه ای، فقدان توجه والدین به تحصیل فرزند و مدرسه ضعیف و آینده اقتصادی نامطمئن، همه عواملی هستند که در پایین آمدن میزان موفقیت تحصیلی افراد مؤثرند.(میرزاحسن، ۱۳۸۳)

موفقیت اجتماعی خانواده
یک مطالعه اصلی در ارتباط با تاثیرات سوءتغذیه در دوران جنینی صورت گرفته است که بر روی رشد ذهنی در دراز مدت تاثیرگذار بوده است. اشتاین و همکاران در سال ۱۹۷۵ شروع به تجزیه و تحلیل میزان هوش مردان ۱۹ ساله هلندی را در دوران قحطی در ضمن جنگ نمودند که در سال ۴۵-۱۹۴۴ رخ داد البته تحقیق مربوط به تولدشان بوده است در این تحقیق قحطی تاثیری بر روی هوش بالغین نداشت البته قحطی تنها چندماه دوام داشته است البته این قحطی در دوران بارداری موارد مطالعه شده بررسی گردیدند پس از تولد برعکس ثابت شده سوءتغذیه طولانی مدت و مستمر در دوران طفولیت در مراحل رشد ذهنی بسیار تاثیر گذار است البته کاملا و بآسانی نمی توان میزان تاثیر سوءتغذیه را مشخص کرد چرا که شرایط اجتماعی اقتصادی نیز در کنار سوءتغذیه مزمن وجود دارند.(ریسوتی ۱۹۹۳- سی – اف – سیگمن ۱۹۹۵)
در یک مطالعه دیگر که در روستای گواتمالا انجام شده جائیکه سوءتغذیه شایع است به مدت چندسال یک مکمل پروتئینی داده شده به بچه های پیش دبستانی ده سال بعد با مقایسه افراد شاهد دیده شد آنهایی که از رژیم مکمل استفاده کرده اند موفقیت تحصیلی بالاتر و بیشتری در مدرسه کسب کرده اند. قابل توجه است که اثرات سوءتغذیه بر روی هوش به صورت غیرمستقیم می باشد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.