مقاله در مورد بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان دارای ۱۹۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان :

پیشگفتار:
تحقیق حاضر با عنوان “بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان ” سعی دارد، تاثیرات مثبت وپیامدهای منفی وابستگی کودکان به تلویزیون را مورد بررسی قرار دهد. در راستای رسیدن به هدف مذکور ابتدا مبانی نظری تحقیق در مورد تاریخچه پیدایش رسانه‌های گروهی و به خصوص تلویزیون مطرح شده، سپس انواع کارکردهای تلویزیون، وظایف رسانه به عنوان یک وسیله ارتباطی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.در فصل دوم تحقیق

مقدارزمانی که کودکان در شرایط مختلف سنی صرف تماشای تلویزیون میکنند،آغاز سن تماشای تلویزیون، دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان و انتظاراتی که کودکان و والدین آنها از تلویزیون دارن مورد بررسی قرار می‌گیرد. لازم به ذکر است آمار و ارقام مربوط به این فصل از تحقیق، در مورد جامعه آمریکا و بر اساس اطلاعات کتاب ” تلویزیون در زندگی کودکان ما نوشته ویلبر شرام و دیگران، ترجمه محمود حقیقت کاشانی می‌باشد. امید است با عنایتی که مسئولین تعلیم وتربیت ایران اسلامی به الگو گیری کودکان این مرز و بوم از رسانه‌های گروهی و به ویژه رسانه‌های تصویری دارند، زمینه انجام این چنین پژوهشهای گسترده ای در سیستم آموزش و پرورش کشور مانیز فراهم گردد که این مهم حمایت همه جانبه مسئولین امر را می‌طلبد.

فصل سوم با عنوان جهان جدید تلویزون مسایلی از جمله سن شروع تماشای تلویزیون و شرایط زمانی و انواع موضوعاتی که مورد توجه کودکان با توجه به شرایط سنی و جنسی و همچنین توانایی‌های ذهنی آنها است مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل چهارم مربوط به نحوه و میزان یادگیری کودکان از این رسانه و عوامل تاثیر گذار بر این مساله است.
در فصل پنجم تحقیق، تاثیرات روحی، روانی و جسمی تلویزیون بر کودکان مورد تحلیل و بررس

ی قرار گرفته و در نهایت در فصل ششم به رسانه جدید ” اینترنت “و رابطه آن با مسئله یادگیری و الگو پذیری کودکان و انواع خطراتی که این رسانه برای کودکان دارد اشاره شده است.

مقدمه:

کودکان ما امروزه در خانه ای پا به دنیا می‌گذارند که تلویزیون در آن به طور میانگین هفت تا هشت ساعت در روز روشن است. حالا دیگر بیش از آنکه از مادربزرگها داستان و از پدربزرگها خاطره بشنویم این تلویزیون است که داستانهای مربوط به انسانها، زندگی و ارزشهای آن را برای ما بیان می‌کند.
تلویزیون، امروزه به عنوان عمومی ترین و پرمخاطب ترین رسانه جمعی، سهم عمده ای در آموزش و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر فرهنگ و روح و روان جمعی دارد.
تاثیر پذیری اکثریت خاموش جامعه از تلویزیون و برنامه‌های ماهواره ای تلویزیونی بسیاری از اوقات کشورهای جهان سوم را با بحران فرهنگی روبرو کرده است.
تلویزیون هر روز بر ما تسلط بیشتری می‌یابد و ما بایستی نگران آثار مخرب برنامه‌های تلویزیونی برای کودکان و خانواده‌های خود باشیم. این حق ماست و می‌بایستی عکس العمل نشان دهیم. اگر چه تلویزیون فی نفسه مطرود نیست اما برنامه‌های تلویزیونی در مجموع زیانبار بوده اند. در غرب به نوعی و در شرق به شکلی دیگر خطر برنامه‌های مخرب و منحط تلویزیونی احساس می‌شود.

ما بدبختانه فرزندانمان را با تلویزیون تربیت می‌کنیم وقتی می‌خواهیم آنان را ساکت کنیم برای آنان تلویزیون روشن می‌کنیم و یا آنان را به تماشای برناه‌هایی که خودمان هم نمی دانیم چه هستند دعوت می‌کنیم. خودمان هم متاسفانه عادت کرده ایم به آنچه پخش می‌شود فقط خیره شویم

و نگاه کنیم. بشر با تولید نیازمند به شناخت دنیای اطراف خود است و انتقال فرهنگ و روحیه مدنی می‌تواند به صورتی سالم و سازنده انجام گیرد اما به نظر می‌رسد تلویزیون یک مانع اصلی بر سر راه رسیدن به دنیای بهتر است پس ما بایستی از آثار سوء این جعبه جادویی آگاه شویم و در ارتباط با تلویزیون مسؤولیت خود را بپذیریم.
«تلویزیونی که می‌تواند دارای اثرات کاملاً مخرب باشد می‌تواند به صورت ابزار مفیدی نیز در خدمت تعلیم و تربیت درآید تلویزیون می‌تواند چنین باشد ولی خیلی غیر محتمل است که چنین بشود.»
ساخت برنامه‌های با ارزش وقت بیشتر و تخصص بالاتری لازم دارد اما افرادی که بتوانند برای مدت زمان پخش برنامه‌های بد بسازند زیاد هستند و این مسأله را حل می‌کند.
نمی توان کودکان را برای زمانی که در مقابل صفحه تلویزیون صرف می‌کنند سرزنش کرد و اینکه آنها تقصیری ندارند که از طریق تلویزیون اطلاعات دگرگون شده را دریافت می‌دارند.
جان کندری می‌گوید: قرار نیست که تلویزیون از بین برود از سویی خیلی کم احتمال دارد که تلویزیون فضای مناسبی را برای اجتماعی کردن کودکان ایجاد کند.»
در گذشته کودکان ناظر فعالیت بزرگترها بودند و آنچه را خانواده طی یک نسل به آنان آموخته بود الگویی برای نسل آینده می‌شد اما اکنون باید دریابیم که کودکان از محیط اطراف خود چه چیزهایی را فرا می‌گیرند؟ عواملی که محیط اطراف آنان را می‌سازد چه نام دارد؟ و تلویزیون به عنوان یکی از این عوامل چه می‌کند و چه باید بکند؟
در کتاب تلویزیون خطری برای دموکراسی زیر عنوان « چرا بچه‌ها تلویزیون تماشا می‌کنند؟»‌ آمده است که : انگیزه کودکان از نشستن در پای تلویزیون با خواست بزرگترها فرق دارد. بزرگترها به اقرار خودشان برای سرگرمی به تماشای تلویزیون می‌پردازند ولی کودکان ضمن اینکه طالب سرگرمی هستند غالباً برای فهمیدن دنیای اطراف به تلویزیون می‌نگرند. بزرگترها معمولاً اهمیت کمتری برای تلویزیون قایل هستند و به آن با یک ساده باوری آگاهانه نگاه می‌کنند». تبلیغات تلویزیونی روی

شخصیت کودکان، باورهای کودکان و اعمال کودکان به شدت مؤثر می‌افتد. معمولاً‌ کودکان از دو سالگی تماشای فیلمهای کارتونی را شروع و تقریباً در ۶ سالگی به تماشای تلویزیون عادت می‌کنند. یعنی قبل از اینکه به مدرسه بروند با تلویزیون دوست می‌شوند.
به نظر می‌رسد ورود تلویزیون به عنوان معلم به اعتبار معلم و معلمی پایان بخشیده است یا دارای این چنین قدرتی است زیرا امروزه دانش آموزان در حالی قدم به مدرسه می‌گذارند که به شدت از تکنیک تلویزیون و اثرات روانی آن متأثر شده اند و در حالی که مکانیسم تصویری و بصری تلویزیون ریشه در اعماق آنان دوانده است با سیستم کتاب و حروف چاپی وارد یک نزاع درونی و روانی می‌شوند این درگیری قربانیان زیادی را می‌طلبد. کودکان و دانش آموزان که نمی توانند و یا نمی

خواهند از طریق قرائت آموزش ببینند و یا اصولاً توانایی خواندن را ندارند نوآموزانی که قادر به درک تسلسل منطقی حتی یک پاراگراف نیستند و نمی توانند افکار خود را برروی چند جمله مکتوب متمرکز کنند دیگر قادر نیستند بیش از چند دقیقه به بیان شفاهی معلم ویا یک سخنرانی توجه کنند و ارتباط منطقی جملات و مطالب را به خاطر بسپارند و یا حتی فراگیرند.»
کودکان بر خلاف بزرگسالان که با دیگر رسانه‌ها ارتباط دارند بیشتر با تلویزیون در ارتباط هستند. به عقیده پژوهشگران علت علاقه کودکان به تلویزیون این است که به آنان امکان می‌دهد تا در ماجراهای پشت پرده زندگی کودکانه خود رسوخ کنند و دنیا و مردم را بهتر بشناسند. وقتی کودکان ما به دنیا می‌آیند باید کار دشواری را انجام دهند و آن انطباق پذیری به شکل صحیح روشن می‌شود و برآنان است که کودکان را برای وظایف آینده آماده کنند اما وقتی دیگر کسی به کودکان کمک نمی کند که دنیا را بشناسد آنان دست به دامان تلویزیون می‌شوند. در حال حاضر پدران و مادران وقت اینکه دنیای وسیع اطراف را به کودک بیاموزند از دست داده اند و از سویی تلویزیونی برای کودکان دست یافتنی ترین دریچه به دنیای افراد بالغ است. پس تلویزیون به کودک یک تصویر یا خیال دگرگونه ارائه میدهد زیرا در تلویزیون بیننده بیشتر از آنچه می‌بیند تأثیر می‌پذیرد و این نگرانی در مورد کودکان که بزرگ می‌شوند وجود دارد.

فصل اول
مبانی نظری تحقیق

تا زمانی که چارچوب نظری هر موضوع علمی مورد توجه و بررسی قرار نگیرد، فرایند پیشبرد تدریجی اهداف آن نیز دارای ابهام است. بدین منظور در این فصل مساله تحقیق و ضرورت و اهمیت آن و همچنین اهداف و روش تحقیق و روش گرداوری اطلاعات مطرح خواهد شد.

بیان مساله واهمیت موضوع تحقیق:
نتایج نظرسنجی درخصوص بررسی میزان استفاده کودکان و نوجوانان از رسانه‌ها که به تازگی در مرکز تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام شده است، نشان می‌دهد ۹/۹۹ درصد کودکان و نوجوانان به تلویزیون دسترسی دارند و این گروه در شبانه روز به طور متوسط ۴ ساعت و ۱۶ دقیقه تلویزیون تماشا می‌کنند.

کودکان و نوجوانان از بین شبکه‌های تلویزیونی، بیشتر برنامه‌های شبکه پنج (۴۴ درصد) و سه سیما (۴۲ درصد) را تماشا می‌کنند. همچنین ۵۲ درصد از این گروه به رادیو دسترسی دارند که ۳۲ درصد شنوندگان کودک و نوجوان به شبکه پیام گوش می‌دهند.
گفتنی است ۳۳ درصد کودکان، به ماهواره دسترسی دارند و ۸۲ درصد بینندگان این گروه برنامه‌های ماهواره ای، شبکه‌های فارسی زبان را تماشا می‌کنند. ۸۱ درصد کودکان و نوجوانان به دستگاههای صوتی و تصویری مانند VHS،VCD، DVD، ۵۷درصد به رایانه و ۴۹ درصد به

دستگاههایی مانند میکرو، پلی استیشن، سگا و; دسترسی دارند.
شایان ذکر است عمده ترین ژانر مورد علاقه کودکان و نوجوانان در فیلم‌های ویدئویی مهیج و ترسناک (۲۱ درصد) است.
نظرسنجی اخیر دربردارنده آماری نو و در عین حال نگران کننده است. به نظر می‌رسد با رشد چشمگیر ضریب نفوذ رسانه‌ها در خانوارهای ایرانی، به شکل قابل توجهی شاهد تغییر الگوی تماشا و سلیقه مخاطبین کودک و نوجوان هستیم.
نگارنده نیک به یاد دارد که در سال‌های نه چندان دور، پربیننده ترین برنامه‌های سیما در حوزه مخاطبان کودک و نوجوان، انیمیشن‌های دوبعدی و دلنشین عمدتا ژاپنی بود و ساعات اوج شنیدن رادیو توسط همین گروه مخاطبین، هنگام پخش سلام کوچولو بود و شب بخیر کوچولو».اما نظرسنجی اخیر بیانگر این نکته است که پربیننده ترین شبکه‌هایی رادیویی و تلویزیونی نزد کودکان، یعنی شبکه‌هایی مثل شبکه سه سیما و رادیو پیام، اتفاقا شبکه‌هایی هستند که نه گروه برنامه سازی خاص کودکان در آن‌ها فعال است و نه هیچ برنامه ای برای این مخاطبان دارد.
نفوذ بلاشک ماهواره‌ها و انواع دستگاه‌های نمایش فیلم خانگی به همراه سیل انبوه فیلم‌های رنگارنگ در دسترس این مخاطبان، اندک کورسوی چراغ برنامه‌های کودک و نوجوان رادیو و تلویزیون ملی را هم به قهقرا می‌برد. www.kayhannews.ir
لذا انتشار نتایج این نظرسنجی، به عنوان سندی قابل تأمل درباره میزان و نحوه استفاده کودکان و نوجوانان از انواع رسانه‌های دیداری و شنیداری، می‌تواند محرک و انگیزه خوبی برای نظریه پردازان و تحلیل گران رسانه ای باشد تا با بررسی وضعیت کنونی و پس از آن ریشه یابی موضوع بحث، به طرح ساختارهای مدون و بدیع الگوسازی رسانه ای بپردازند. فراموش نکنیم نیمی از اقبال ابررسانه‌ها از جهت تولید برنامه‌هایی همسو و مطابق طبع مخاطبان خود است؛ اما کدام طبع؟!

طبع و تمایلی که رسانه، طی فرآیند حساب شده سلیقه سازی، مخاطبان خود را به نحو شایسته و مطلوب سیاست‌های خود، همسو کرده است. سلیقه ذاتی مخاطب او را پای این رسانه‌ها نمی کشاند، بلکه سلیقه ای تماشای این برنامه‌ها را در نهاد مخاطب طلب می‌کند، که از سوی سلیقه سازان رسانه اکتساب نموده است.
هم تولیدکنندگان برنامه‌های تلویزیونی، و هم پدران و مادران خوب می‌دانند که دسترسی کودک کودکان دشوار است. متاسفانه این واقعیت نشان از بی اعتنایی جامعه به کودک و شرایط جسمی و روحی او دارد.
در یک جمع بندی کلی می‌شود گفت که تلویزیون و رادیو، دیواره‌های حائل میان جهان کودک و دنیای بزرگسالان را از میان برداشته است. و این، از سه راه مرتبط به هم صورت می‌گیرد، نخست آن که درک و فهم پیام آن‌ها نیازی به راهنما ندارد، دوم این که نه عنصر تفکر و نه حالت جسمی خاصی را نظیر ساکت و مرتب نشستن در کلاس درس- طلب نمی کنند و بالاخره سوم آن که هیچ گونه درجه بندی و تقسیم بندی ویژه ای برای تماشاچیان خود در نظر ندارد.
در این بررسی، تلویزیون جایگاه ویژه تری دارد. در کنار و در ارتباط با دیگر رسانه‌های ارتباط جمعی الکترونیکی- که پیوندی با کتاب و ادبیات مکتوب ندارند- تلویزیون شرایطی را پدید آورده است که به دوران قبل از ظهور ماشین چاپ کاملا شبیه و یکسان می‌باشد. همه ما به لحاظ ساختار جسمی و بیولوژیک یکسان هستیم، قادریم تصاویر را دیده و با شنیدن عبارات و جملات مربوط به آن، با آن پیوند برقرار سازیم. اطلاعات و پیام‌هائی که تلویزیون ارسال می‌کند، برای همه یکسان است. رمزی و رازی و ماجرائی و پیامی نیست که در پرده اسرار بماند و یا فقط به سمع و نظر تماشاچی ویژه ای برسد. و ناگفته پیداست، اگر رمز و رازی از زندگی و جهان بزرگ ترها، برای کودکان و نوجوانان وجود نداشته باشد، مقوله ای به نام طفولیت یا کودکی دیگر موضوعیت نخواهد داشت.
اما چاره چیست؟! تلویزیون دارای تکنیکی است که ورود همه کس را به میدان خود ممکن ساخته است. هیچ تجربه قبلی و هیچ اندوخته علمی و تئوری و فنی و مالی و هیچ گونه قدرت و توان و دانش خاصی را طلب نمی کند. هم خردسال شش ساله و هم انسان شصت ساله، شرایط لازم را برای بهره بردن از هر آنچه عرضه می‌شود دارا می‌باشند. حتی زبان تلویزیون و نوع ارائه و بیان مطالب، محدودیتی ارائه نمی کند. در زبان گفتاری می‌توانیم حروف یا کلماتی را طوری زمزمه کنیم که کودک حاضر در محفل توان فهم آن را نداشته باشد. و یا از عبارات و لغاتی استفاده کنیم که از حوزه تصور و درک خردسال به دور باشد. اما زبان تلویزیون و صحنه‌های آن واضح، گویا و از هرگونه پیچیدگی به دور است. هر آن چه که بر روی صفحه ظاهر می‌شود در معرض دید کودک قرار دارد و آن هم با وضوح کامل.
هیچ گونه محدودیتی و هیچ گونه انحصاری در دانستن و مطلع شدن، در تلویزیون وجود ندارد؛ و این مهم ترین تفاوت بارز میان کودک در سنین کودکی و جهان بزرگسالان، از میان برداشته شده است. نه تنها کودک در سنین کودکی یا بزرگسالی در جهان بزرگسالان، که اصولا هر گروه و دسته ای از اجتماع، به دلیل برخورداری از نوعی دانش انحصاری، از دیگران متمایز می‌باشند. اگر همه افراد می‌دانستند، آنچه را که یک وکیل دعاوی می‌داند، دیگر وکیل و وکالت معنی نداشت. اگر دانش آموز هر آنچه را که معلم او می‌داند، می‌دانست. دیگر تفاوتی میان معلم و شاگرد وجود نداشت؛ همچنین اگر دانش آموزان سال پنجم ابتدائی، هر آنچه را که دانش آموزان سال دوم یا سوم راهنمائی می‌دانند، بداند، دیگر چه ضرورتی برای درجه بندی کلاس‌های درس وجود دارد.
با عنایت به این نکات و رجوعی دوباره به آماری که در ابتدای این مطلب ارائه شد، تفکیک گروه‌های سنی و دسته‌های مخاطبان برنامه‌های مختلف تلویزیونی، به نحوی که این تقسیم بندی از سوی گیرنده پیام هم قابل درک باشد، بیش از هر زمان دیگری ضروری می‌نماید. از سوی دیگر، اطلاع رسانی و آگاه سازی والدین از پیامدهای استفاده بدون نظارت کودکان و نوجوانان، به موازات

طرح‌های محدودکننده تماشاگران، به شکل قابل توجهی در خور توجه است. هر چند شاهد پذیرفته شدن این سیکل آزاردهنده در جامعه هستیم که استفاده کودکان و نوجوانان از تلویزیون تا تماشای آخرین برنامه‌های شامگاهی ادامه دارد و تا والدین خود را به سمت اتاق‌های خود بدرقه نکنند و آنها را نخوابانند، خود به خواب نمی روند.
در اینجا باز لزوم هم اندیشی میان اساتید و نخبگان دانشگاه، سیاستگزاران رسانه و منتقدا

ن حوزه کودک و رسانه به شدت احساس می‌شود.

اهداف تحقیق:
مجموعه اهداف هر تحقیق زمینه ساز ایجاد نحوه تفکر به آن موضوع است و مشخص شدن این اهداف به محقق در جهت تعیین مراحل و شیوه عمل کمک شایانی می‌نماید بر این اساس اهداف تحقیق حاضر به شرح زیر است:
۱ بررسی نقش رسانه‌های گروهی بر رفتار فردی و اجتماعی کودکان
۲ بررسی میزان تاثیر رسانه‌ها بالاخص تلویزیون بر یادگیری کودکان
۳ شناخت پیامدهای منفی تلویزیون در زندگی کودکان
۴ ارائه راهکارهای مطلوب جهت کاهش اثرات وابستگی کودکان به تلویزیون

فرضیات تحقیق:
۱ سن و جنس کودکان بر نحوه استفاده و تمایل کودکان به تماشای تلویزیون موثر است.
۲ کودکان دارای توانایی ذهنی بالاتر، بیش از سایر کودکان به تماشای تلویزیون علاقه‌مندند.
۳ کیفیت روابط عاطفی و خانوادگی کودکان بر میزان استفاده آنها از تلویزیون موثر است.
روش تحقیق:
در این تحقیق از روش اسنادی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اینترنتی استفاده شده است.

فصل دوم
رسانه چیست و چه توانایی‌هایی دارد؟

ارتباط جمعی- تاریخچه رسانه‌های جمعی
ارتباط میان افراد که سبب انتقال مفاهیم، افکار و اطلاعات از فردی به فرد دیگرمی‌شود، شرط اصلی پیدایی و ادامه زندگی جمعی است؛ زیرا زندگی جمعی انسان‌‌‌ها بدون وجود ارزشها، هنجار‌ها، اهداف و حتی تعارضاتی که از طریق ارتباط به وجود می‌آید، معنا و مفهومی ندارد. بعلاوه پیدایی و پابرجایی ارزش‌های گروهی (اجتماعی)، هنجار‌ها،محتوای فرهنگی و همچنین روند‌های یادگیری اجتماعی و در عین حال تضاد‌های اجتماعی،‌فقط از طریق ارتباط به وجود می‌آید. افراد باید برای زندگی جمعی از اهداف، مقاصد، آگاهی‌هاو همچنین از تفکرو برداشت دیگران مطلع گردند تا به ارائه واکنشی در برابر آنان قادر گردند.
با وجود آنکه کلام متداول ترین راه برقراری ارتباط میان افراد، به اشکال مختلف انجام می‌گیرد. باید در نظر داشت که ارتباط غیر کلامی نیز سهم عمده‌ای در برقراری ارتباط میان افراد دارند. ساخت جوامع امروزی، نوع جدیدی از ارتباط را مطرح ساخته است که در دوران‌های قبل، هرگز امکان پذیر نبود. امروزه، فرد نه فقط قادر به برقراری ارتباط در گروه‌های کوچک است، بلکه در ارتباط جمعی با دیگر همنوعان خود نیز قرار دارد.
در یک دوران طولانی، شکل حاکم ارتباط میان انسان‌ها، ارتباط کلامی بود! فرهنگ، دانش و تمام دست‌آورد‌ها و تجربیات اجتماعی و تاریخی جامعه، از طریق کلام و گفتار، قابل انتقال بود. هر

چند که با پیدایی خط و کتابت، بسیاری از وقایع مهم جامعه و به صورت مکتوب تا امروز هم باقی مانده است، اما اکثرنسخه‌ها در معرض نابودی و فساد قرار داشت و در عین حال، برای عموم قابل دسترس نبود. با رواج صنعت چاپ، امکان پیدایی نسخه‌های یکسان و مشابه که اشتباهات نسخه برداری در آنها دیده نمی‌شد، به وجود آمد. اما باز هم برای مدتی طولانی، امکان استفاده از کتاب و همچنین امکان برقراری ارتباط از طریق نوشته و چاپ و فقط در اختیار نخبگان و یا افراد باسواد یک جامعه باقی ماند که در کل، درصد ناچیزی از افراد جامعه را تشکیل می‌دادند. بعلاوه، هنوز این نوع ارتباط به افراد محدود بود و جمع و توده را در بر نمی‌گرفت.
از اوایل قرن نوزدهم و همزمان با اوج مرحله صنعتی شدن جوامع غربی،نوع جدیدی از ارتباط به وجود آمد که با تمام اشکال برقراری ارتباط در دوران‌های گذشته متفاوت بود. از این نوع ارتباط به عنوان ارتباط جمعی نام می‌برند. در اثرپیدایی شرایط سرمایه‌داری، ضرورت چاپ روزنامه‌هایی که به دست توده» برید، پیش آمد. زیرا تنها در شرایط سرمایه داری پیشرفته که امکان تولید انبوه»به وجود می‌آید، ضرورت برقراری ارتباط جمعی با«توده نیز مطرح می‌شود. گذشته از رابطه‌ای که میان تولید و مصرف کالا وجود دارد، تنها شرایط پیشرفته صنعتی- سرمایه‌داری، مفروضات لازم برای ایجاد رسانه‌های جمعی را به دنبال می‌آورد. به دنبال گسترش مطبوعات، انسان با گسترش رادیو در اوایل قرن بیستم و تلویزیون پس از نیمه اول قرن روبه رو شد. فرانتس دروگه در کتاب خود به نام معرفت بدون آگاهی به خوبی رابطه‌ میان جامعه سرمایه داری و رسانه‌ها را مشخص می‌کند. تنها در مرحله‌ای از رشد جامعه که امکانات تکنولوژیک پیشرفته به وجود آمده و جامعه از لحاظ مالی نیز آن چنان پیشرفت کرده که امکان سرمایه‌گذاری‌های بزرگ برای واحدهای رسانه‌های جمعی به وجود آمده است، همچنین در اثر ظهور متخصص در هر زمینه و با تقسیم کار شدید میان آنها و شرایط اقتصادی سیستم سرمایه‌داری، امکان پیدایی رسانه‌های جمعی به وجود می‌آید. اما در عین حال، باید به شرایط اجتماعی سیاسی خاصی که در جوامع سرمایه‌داری حاکم است نیز توجه کرد. در این جوامع، افکار عمومی مورد توجه قرار می‌گیرد و دموکراسی و حاکمیت مشروع (از نوع وبری) مطرح می‌شود. اما گذشته از آن، امکان داشتن اوقات فراغت، یعنی اوقاتی که افراد هیچ نوع فعالیتی که مستلزم گرفتن دستمزد باشد، انجام نمی‌دهند و خود در مورد چگونگی گذران آن تصمیم می‌گیرند، در ارتباط نزدیک با رسانه‌های جمعی قرار دارد.
رسانه‌های جمعی خصلتی دو گانه دارند: از یک طرف خود محصول سازمان تولید پیشرفته سرمایه‌داری هستند و به صورت یک کالا به بازار ارائه می‌شوند و از طرف دیگ، به عنوان یک کالا، خود قادر به ارائه (یا فروش) افکار، ارزشها، هنجارها، نگرشها، و تمایلات هستند. باید متذکر شد که بخش عمده‌ای از سرمایه و تکنولوژی در جهت تولید وسایل ارتباط جمعی به عنوان کالا به کار گرفته می‌شود. ببه عنوان مثال، در تولید روزنامه‌، صنایع متعددی از چوب، کاغذ تا ماشینهای

پیشرفته چاپ دخالت دارند و این امر،در مورد رادیو و تلویزیون و سایر رسانه‌ها صدق می‌کند.
نوع جدید ارتباط در میان افراد جامعه از هر نظر با ارتباط فردی متفاوت است. این نوع ارتباط، خاص جامعه صنعتی- سرمایه‌داری است و فقط در رابطه با شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این نوع جوامع به وجود آمده است. این ارتباط در جوامعی که در آن نوآوریهای فنی، شهرنشینی، تفکیکهای فرهنگی، اجتماعی، و; وجود دارد، برای رساندن اطلاعات به توده گسترده و ناهمگون ضروری است. زیرا افراد جامعه، بدون وجود رسانه‌ها، قادر به جهت‌گیری در زندگی فردی و اجتماعی
رسانه‌ها نه تنها اطلاعات مربوط به کشور و جهان را به اطلاع همگان می‌رسانند (این نوع اطلاع‌رسانی به دلیل درهم تنیده بودن وقایع جهانی بسیار ضروری است)، بلکه افراد جامعه نیز از نظر شغلی، خانوادگی و حتی فردی به رسانه‌ها وابسته هستند. انبوه اطلاعات شغلی، تخصصی از طریق رسانه‌ها در اختیار افراد ذینفع قرار می‌گیرد؛ پیشرفت شغلی بدون آگاهی از تغییرات سریعی که در رشته‌های خاص صورت می‌گیرد، عملاً امکان‌پذیر نیست و حتی موسسات رسمی آموزشی مانند مدارس و دانشگاه‌ها نیز قادر به ارائه کلیه تغییرات در زمینه‌های شغلی تخصصی نیستند. به این سبب، هر نوع پیشرفت شغلی به کسب اطلاعات از طریق رسانه‌ها بستگی پیدا می‌کند. اما بستگی افراد جامعه به رسانه‌ها، فقط به اخبار و اطلاعات علمی محدود نیست. بلکه آنان در زمینه زندگی خانوادگی و خصوصی خود نیز به رسانه‌ها نیاز دارند. امروزه رسانه‌ها اطلاعات مفید و علمی بسیاری در زمینه چگونگی تربیت کودکان، اصول خانه‌داری، آموزشهای عمومی زندگی و مانند آنها به افراد ارائه می‌دهند. گذشته از مسایل فوق، در جوامعی که دایماً در حال تغییر و تحول است، رسانه‌ها افکار، عقاید و نگرشهای جدید را در میان افراد جامعه پخش می‌کنند و با تاکید بر برخی نگرشها جنبه‌های مثبت یا منفی آن را باز می‌سازند. به جرئت می‌توان ادعا کرد که رسانه‌های یک کشور، سبب ایجاد آگاهی اجتماعی در افراد می‌گردند و بدون وجود رسانه‌ها افراد آن جامعه برای کسب هر نوع اطلاعاتی به شخص خود و یا محدوده کوچک آشنایان خود وابسته می‌گردند و به ناچار، برای انجام دادن هر کاری، به داوری و نگرش خود مراجعه می‌کنند. ما در اثر وجود رسانه‌ها و تبلیغ و تاکید بر اطلاعات، اخبار و رویدادهای اجتماعی و سیاسی، افراد جامعه از تازه‌ترین پدیده‌ها آگاه می‌شوند و نگرشها و باورهای عمومی جامعه نیز در اثر وجود رسانه‌ها تغییر می‌یابد؛ زیرا افراد دارای آگاهی اجتماعی می‌کردند و از وابستگی به خود رها می‌شوند و آگاهی جمعی نیز در آنان به وجود می‌آید در این شرایط، افراد دیگر تنها وابسته به خود باقی نمی‌مانند و از نگرش عمومی جامعه که از طریق رسانه‌ها مطرح می‌شود، پیروی می‌کنند، مرتون و لازار سفلد در مقاله مشهور خود با نام «رسانه‌های جمعی، سلیقه مردم و کنش سازمان یافته اجتماعی» کارکرد تقویت هنجارهای اجتماعی از طریق رسانه‌ها را به خوبی مطرح می‌کنند. رسانه‌ها از طریق ارائه درست و یا نادرست مطالب، باعث جهت‌گیری افراد می‌گردد و به نوعی، قادرند یک طرز تفکر عمومی در جامعه ایجاد کنند. به دلیل ارائه پیام از طریق رسانه‌ها افراد عقیده فردی خود را در مقابل عقیده اجتماعی (رسانه‌ها) می‌بینند و در بسیاری موارد در جهت پیام رسانه تغییر عقیده می‌دهند. ارتباطات جمعی در شرایط اجتماعی اقتصادی خاص به وجود آمده‌اند. در عین حال، چگونگی برقراری ارتباط جمعی یا برقراری ارتباط میان افراد کاملاً تفاوت دارد. در یک روند ارتباطی میان دو (یا چند نفر)، متوجه می‌شویم که گفتار یا کنش فرد اول باعث واکنش دیگری به صورت گفتار یا رفتار می‌گردد. باید توجه داشت که حتی نشان ندادن هر نوع واکنشی هم به عنوان نشانه‌ای برای فرد اول است که بر فرد اول تاثیر می‌گذارد و زنجیره‌ای از ارتباط را میان آن دو به وجود می‌آورد. معمولاً ارتباط را به صورت روندی در نظر می‌گیرند که در آن، یک نفر (یا عده بیشتری) از طریق انتقال نشانه‌های (معمولاً کلامی) سعی دارد تغییرات رفتاری یا نگرشی در فرد ( و یا عده بیشتری از افراد) به وجود آورد. در این روند ارتباطی، هر دو نفر دخالت دارند و کنش و واکنش آنان به طور مستقیم بر یکدیگر اثر می‌گذارد.
این شکل رایج ارتباط میان افراد است. در یک روند ارتباطی، حتی اگر فرستنده در برابر واکنش گیرنده تغییری در گفتار خود به وجود نیاورد، دست کم واکنش گیرنده را درک می‌کند. در عین حال، ارتباط میان افراد معمولاً بدون واسطه، مستقیم و رویاروی است (هر چند در مواردی نه چندان نادر، از یک وسیله ارتباطی نیز برای برقراری ارتباط استفاده می‌کند) نوع ارتباط میان افراد هم می‌تواند خصوصی (میان دو یا چند نفر) و یا عمومی (به صورت سخنرانیها یا تجمعات بزرگ‌تر) باشد.

اما همیشه برقراری ارتباط از طریق رسانه‌های جمعی، به صورت غیر مستقیم است؛ زیرا اصولاً بدون حاملان بسیار پیشرفته تکنولوژیک امکان برقراری ارتباط جمعی وجود نخواهد داشت. در عین حال، این نوع ارتباط همیشه عمومی است؛ بدنین معنا که همگان (توده) امکان استفاده از پیام‌رسانی را دارند. همچنین از خصوصیت دیگر ارتباط جمعی می‌توان از سرعت انتقال پیام در زمانی کوتاه در مواردی حتی همزمان به توده‌ای وسیع نام برد. پیام ارائه شده به سرعت مورد مصرف قرار می‌گیرد. اما در یک روند ارتباط جمعی بازخورد به تعداد بسیار ناچیزی وجود دارد.

در ارتباط میان افراد متوجه شدیم که هر نوع واکنش، بر دیگری تاثیر می‌گذارد و افراد دخیل در یک زنجیره ارتباطی، با استفاده از بازخوردهایی که میان آنان به وجود می‌آید، به رفتار و گفتار خود جهت می‌دهند. اما در رابطه با رسانه‌ها، امکان بازخورد ناچیزی وجود دارد و واکنش خوانندگان روزنامه، بر مقاله چاپ شده و منتشر شده تاثیری ندارد. همچنین واکنش بیننده و یا شنونده تلویزیون و رادیو نیز عملاً بر پخش فیلم و یا گزارش بدون تاثیر خواهد بود. هر چند که برخی معتقدند نظرخواهی از مردم، تلفن کردن و یا نوشتن نامه به رسانه‌ها، خود نوعی بازخورد است، اما مهم‌ترین عامل در بازخورد که همان مسئله همزمانی است، دیگر وجود ندارد و بازخورذ همیشه با تاخیر زمانی همراه خواهد بود. در عین حال، در این رابطه (چگونگی برقراری ارتباط جمعی) مسئله ساخت سازمانی رسانه نیز بسیار مهم است.
مسئله دیگری که در زمینه ارتباطات جمعی مطرح گشته و مورد بحث و تحقیقات زیاد قرار گرفته، مفهوم «توده، عامه و یا جمع است. در یک روند ارتباط جمعی عامه (گیرنده) برای ارتباط ناشناس است. و فرستنده پیام، گیرندگان پیام را نمی‌شناسد. برای زمانی طولانی در مجاورت خصلت ناشناس بودن گیرندگان پیام، خصلت منزوی بودن واتمی بودن نیز به توده نسبت داده می‌شد؛ اما امروزه دیگر در تحقیقات رسانه‌های جمعی بر«”توده تنها”»رایزمن تاکید نمی‌شود و دست کم هنوز افراد جامعه در چهار چوب گروه‌های اولیه و ثانویه در نظر گرفته می‌شوند. وجود این گروه‌ها تاثیر مهمی در جذب و قبول پیام‌های ارسالی دارد.

کارکرد رسانه‌های جمعی
پس از ورود مطبوعات به عنوان رسانه جمعی به زندگی افراد جامعه، در اثرپیشرفت‌های فنی، ورود رسانه‌های جمعی دیگر نیزامکان پذیر گشت. تلویزیون که در برخی موارد از آن به عنوان پر قدرت ترین» رسانه نام برده می‌شود، بعد از جنگ جهانی دوم، در حدود سال‌های ۱۹۴۶ وارد زندگی اجتماعی شد. استقبال از این رسانه، فوق العاده زیاد بود؛ به طوری که امروزه در کشورهای صنعتی و همچنین در میان قشر‌های متوسط کشور‌های غیر صنعتی، نه فقط اکثر خانوده‌ها یک دستگاه تلویزیون دارند، بلکه در مواردی دستگاه‌های گیرنده دوم و سوم تلویزیونی نیز وارد خانه شده است تا هر یک از اعضای خانواده،بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران قادر به تماشای برنامه دلخواه خود باشند.
در دهه‌های اخیر، پدیده‌های جدیدتر در زمینه ارتباطات جمعی امکان ایجاد تغییر عادات تماشای تلویزیون را به وجود آورده است. تعداد ایستگاه‌های پخش تلویزیونی،‌امکان انتخاب میان فرستنده‌های متعدد را به بینندگان می‌دهد و وجود ویدیو و امکان ضبط ویدیویی برنامه‌های تلویزیونی از وابستگی زمانی افراد به تلویزیون می‌کاهد و به آنان اجازه می‌دهد که در ساعت دلخواه و مناسب برنامه دلخواه خود را تماشا کنند. گسترش ماهواره‌ها نیز تغییرات عمده‌ای را به وجود خواهد آورد. اما این پدیده‌ها نو، هنوز تغییرات اساسی در عادات تماشای تلویزیون به وجود نیاورده‌ است و احتمالاً در اثر گذشت زمان، تغییرات در این زمینه به صورت مشخص قابل مشاهده خواهد گشت.
در ابتدای رواج تلویزیون و استقبال شدید مردم از آن، در بسیاری از مباحث و گفت‌و گوها از آن به عنوان رقیب سرسخت سینما و حتی روزنامه‌ها (مطبوعات) نام می‌بردند. در این رقابت، هر یک از رسانه‌ها سعی کردند فعالیت‌های خود را به وجود این رسانه باعث نابودی رسانه‌های دیگر نگشته است، بلکه در واقع باعث ایجاد تفکیکی میان کارکرد رسانه‌ها شده است. به نوعی که در یک تقسیم‌بندی بسیار کلی، می‌توان ادعا کرد که کارکرد تلویزیون بیشتر دارای جنبه سرگرمی و

تفریحی و کارکرد روزنامه‌ها بیشتر دارای جنبه خبری، تفسیری و انتقادی است. البته این تقسیم‌بندی بسیار گسترده است؛ زیرا امکان وجود ایستگاه‌های تلویزیونی با کارکرد خبری و همچنین وجود روزنامه با کارکرد و جنبه تفریحی و سرگرمی نیز هست.
در یک تقسیم‌بندی بسیار عمومی می‌توان از سه کارکرد رسانه‌ها، کارکرد اطلاعاتی، کارکرد آموزشی و کارکرد تفریحی نام برد. هر چند که در برخی تقسیم‌بندی‌ها از کارکردهای فره

نگی و تفسیری نیز نام می‌برند، حد و مرز ثابتی برای تعیین کارکرد رسانه‌های وجود ندارد. در عین حال، باید توجه کرد که حتی تقسیم‌بندی سه گانه تفریحی، آموزشی و اطلاعاتی نیز مغشوش است. زیرا یک پیام اطلاعاتی به خوبی می‌تواند جنبه آموزشی داشته باشد. همچنین یک پیام آموزشی می‌تواند دارای جنبه‌های تفریحی و سرگرم‌کننده باشد.
تعاریف دیگری نیز مانند تعریف لاسول وجود دارد که وظایف رسانه‌ها را مشاهده و کنترل محیط (جمع‌آوری اطلاعات درباره وقایع مهم) فعالیت‌های تحریری (انتخاب و تفسیر اطلاعات و اتفاقات) و انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی جامعه از نسلی به نسل دیگر را مطرح می‌کند. چارلز. ر. رایت از سرگرمی به عنوان کارکرد چهارم رسانه‌ها نام می‌برد.
با وجود آنکه مشخص کردن کارکردهای رسانه‌ها باعث ایجاد پیچیدگی می‌شود، اما می‌توان گفت که در تمام رسانه‌ها یک وظیفه و کارکرد مشترک وجود دارد؛ کارکردی که تا حد زیادی قدرت رسانه‌ها را نیز به وجود می‌آورد و آن، وظیفه یا کارکرد انتخابی (گزینشی) در میان تمام رسانه‌هاست. حجم اخبار، اطلاعات و همچنین برنامه‌های تفریحی و سرگرمی که به یک رسانه می‌رسد، بسیار بالاست و امکانات رسانه برای پخش تمام این پیامها از دیدگاه فنی، محدود است. مسوولان هر رسانه باید با توجه به محدودیتهای فنی و سازمانی خود، از میان انبوه اخبار و اطلاعاتی که به دست آنان می‌رسد، تعدادی را انتخاب کنند. چگونگی و ترتیب ارائه این اخبار را مشخص سازند و باید تصمیم بگیرند که آیا با این خبر، فیلم (تلویزیون) و یا عکس (مطبوعات) نیز پخش یا چاپ شود. در مورد انتخاب برنامه‌های تفریحی آموزشی نیز همین مشکل وجود دارد. گذشته از محدودیتهای فنی، باید توجه داشت که هر رسانه دارای چهارچوبهای فکری و جهان‌بینی خاص خود است. به این سبب، انتخاب نه فقط در زمینه مشکلات فنی، بلکه در زمینه طرز تفکر رایج در آن رسانه نیز انجام می‌گیرد. در نتیجه با پدیده گزینش، انتخاب، سرند کردن اطلاعات و پیامها از هر نوع، روبه‌رو هستیم. مرتون و لازار سفلد بر پدیده انتخاب تاکید بسیار زیاد دارند، زیرا رسانه‌ها از طریق انتخاب مطلب و پخش آن در جامعه، بر آن دسته از واقعیات اجتماعی که تا آن زمان به صورت منفرد و مجزا در جامعه وجود داشت و احتمالاً افراد جامعه هم از وجود آن آگاه بودند- اما اهمیت خاصی برای آن قایل نبودند- جنبه اجتماعی می‌بخشد. یعنی با انتخاب رسانه‌، یک پدیده که افرادی از جامعه از وجود آن آگاه بودند، به یک پدیده اجتماعی تبدیل می‌گردد و توجه تمام افراد را به خود جلب می‌کند و موضوع بحث و صحبت با جامعه و یا به عبارتی موضوع گفت و گوی افراد عادی می‌شود؛ زیرا همه به صورت گسترده و اجتماعی از وجود آن آگاه شده‌اند و در مورد آن بحث می‌کنند. اهمیت این پدیده، بخصوص زمانی بیشتر می‌گردد که به مسئله اعتبار رسانه و انتقال آن به موضوع مورد پخش توجه داشته باشیم. رسانه‌های جمعی در جامعه، به خودی خود، یعنی بدون توجه به افرادی که در این سازمانها کار می‌کنند، دارای اعتبار اجتماعی هستند. بنابراین، اگر ی

ک رسانه فرد یا موضوعی را در مباحث خود وارد کند (اشاره شد که این انتخاب در رابطه با چهارچوب‌های خاص سازمانی بررسی می‌کند و این حالتی است که مرتون از آن با نام کارکرد اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به پیام نام می‌برد). در این حالت، به نظر افراد عادی جامعه چنین می‌رسد که موضوع، فرد و یا گروه انتخاب شده از طرف رسانه، یک پدیده معمولی و روزمره نیست، بلکه پدیده‌ای است که به اندازه کافی اهمیت داشته است تا از میان توده اطلاعات موجود انتخاب گردد. یعنی این پدیده از طرف رسانه‌ها به دلیل اهمیت خود انتخاب شده و اکنون به عنوان یک پدیده قابل توجه از رسانه پخش می‌گردد. بنابراین حال که مهر تایید رسانه بر این پدیده خو

رده است. پدیده‌ای که هر کس آن را در زندگی روزمره خود مشاهده می‌کرد و به دلایل خاص فردی آن را مهم و یا بی‌اهمیت می‌شمرد. به یک پدیده اجتماعی تبدیل می‌گردد و رسانه با نوع خاصی از جهت‌گیریهای فکری آن را پخش می‌کند. بدین طریق رسانه با انتخاب موضوع آن را به موضوع مورد بحث تبدیل می‌کند و در عین حال، همزمان با مطرح کردن و در عین حال، همزمان با مطرح کردن موضوع به عنوان یک موضع اجتماعی، نگرش مثبت یا منفی خود را نیز نسبت به آن بیان می‌کند. اکنون دیگر افراد جامعه نمی‌توانند بدون توجه از این پدیده بگذرند و حال که موضوع گفت و گو از طریق رسانه تعیین شده است، افراد جامعه نیز باید موضع و جهت‌گیری خود را نسبت به آن مشخص کنند.
شکافی که از این طریق در میان اخلاق شخصی و اخلاق اجتماعی به وجود می‌آید، باید با تصمیم‌گیری موافق یا مخالف پر شود. رسانه‌ها از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی به صورت مثبت، به افراد تلقین می‌کنند که رفتار ارائه شده در رسانه،رفتار مناسب اجتماعی است. به این ترتیب، رسانه با ارائه رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی در افراد می‌گردد. کارکرد ایجاد رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی نیز در رابطه با کارکرد انتخابی مطرح شده می‌شود. رفتار مورد تایید اجتماعی، همان رفتار ارائه شده از طریق رسانه‌هاست. در این زمینه باید یادآوری کرد که در ایجاد هنوایی، نه فقط رفتارهای ارائه شده در رسانه باعث افزایش همنوایی می‌گردد، بلکه ارائه ندادن رفتار، بسیار مهم‌تر از ارائه آن است. اگر نوع خاصی از رفتار از طریق رسانه‌ها هرگز مورد انتخاب و پخش قرار نگیرد، در واقع معلوم می‌شود که پدیده‌هایی که رسانه‌ها آن را انتخاب و پخش نمی‌کنند، به اندازه کافی جالب و همه پسند نیستند که موضوع بحث و صحبت اجتماعی قرار بگیرند. و در عین حال، ارائه نشدن رفتار از رسانه‌ها خود به معنای رفتار ناهمنوا در جامعه است. زیرا رسانه با پخش رفتارهای نامطلوب، نه تنها افراد را به ارائه رفتار مشابه تشویق می‌کند، بلکه به نوع دیگر امکان ارائه رفتار ناهمنوا را نیز به شدت کاهش می‌دهد.
رسانه‌ها از طریق ارائه مسئله، موضوع خاصی که چگونگی ارائه آن با کارکرد انتخابی رابطه مستقیم دارد، باعث مطرح شدن آن موضوع و اعتبار اجتماعی برای‌ آن می‌شوند. نگرش مثبت یا منفی رسانه در رابطه با پدیده مورد بررسی باعث می‌گردد افرادی که تا آن زمان تفکر خاصی در مورد آن موضوع نداشتند و همیشه بی تفاوت از کنار آن می‌گذشتند، برخورد و نگرش خود را در رابطه با آن مشخص کنند. همچنین، از طریق ارائه رفتار مورد قبول رسانه‌ها، همنوایی رفتاری نیز در جامعه تبلیغ و تشویق می‌گردد. در اثر وجود رسانه‌ها، رفتار همنوای اجتماعی همان رفتاری خواهد بود که رسانه آن را مطرح کرده و ارزش گذاری مثبت درباره آن انجام داده است. رفتار‌های طرح نشده در رسانه، به نوعی جز الگوهای رفتاری همنوا نیست.
مرتون و لازارسفلد از کارکرد دیگر رسانه‌ها به عنوان تأثیر بر ذوق و سلیقه افراد نام می‌برند. رسانه‌های جمعی، بخصوص تلویزیون، بسیار مورد انتقاد قشر روشن فکر جامعه قرار می‌گیرند. آنان ادعا می‌کنند که تلویزیون باعث نزول فرهنگ و هنر جامعه می‌شود. واقعیت این است که رسانه‌های جمعی، توده‌ای یا مردمی نیست. بلکه بیشتر بدین معناست که هنر از طریق رسانه‌ها برای مردم عادی و توده عرضه می‌شود. دورانی بسیار طولانی، تا پیدایی رسانه‌های جمعی، هن

ر خاص قشر و طبقه بالا، اعضای مرفه و یا برگزیدگان جامعه بود. هنرمندان به دلایل محدودیتهای خاص، آثار خود را به قشر مرفه جامعه ارائه می‌دادند و از طرف آنان مورد تشویق و پشتیبانی قرار می‌گرفتند. هر شکل از هنر، ادبیات، موسیقی، نقاشی و تئاترو;; برای طبقه مرفه جامعه بود، زیرا این افراد از سطح سواد بالای جامعه زمان خود برخوردار بودند و نه تنها قادر به درک آثار هنری بودند، بلکه می‌توانستند هزینه‌های مربوط به آثار هنری را پرداخت کنند. به این ترتیب، این قشر

از جامعه هنر را در اختیار خود داشت، آن را تشویق می‌کرد و باعث پیشرفت هنر می‌شد. امروزه، در اثروجود رسانه‌ها هنر از کنترل افراد خاص و برگزیده جامعه خارج گشته و در دسترس عمو

م قرار گرفته است و از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون، آثار هنری همه بزرگان هنر به مردم عادی قابل ارائه است. اما نکته مورد انتقاد در این جا نهفته است که اکثررسانه‌ها هنر را هم سطح سواد و درک هنری توده مردم(عامه) ارائه می‌دهند. هر چند که در اکثر کشور‌های صنعتی، پدیده بیسوادی وجود ندارد و در سایر مناطق نیز سعی شده است بی‌سوادی از میان برداشته شود، اما در همه کشور‌ها، اکثریت افراد با سواد دارای آن حد از سواد هستند که به آن با سوادی رسمی می‌گویند. این افراد قادر به خواندن هستند و مفاهیم ساده طرح شده در یک قالب را درک می‌کنند؛ اما از درک محتوای کلی مطلب، بخصوص اگر سطح مطالب نوشته شده دشوار باشد، عاجزند. در این حالت مطلب کلی که باید مورد بررسی و ذقت قرار گیرد، از دید آنان پنهان می‌ماند و شکافی میان قابلیت خواندن و قابلیت درک مطلب به وجود می‌آید. در واقع، عده کمتری قادر به درک مطالب (بخصوص مطالب پیچیده) هستند، اما افراد کمتری با دید انتقادی به مطالب خوانده شده توجه می‌کنند. همین مطلب در مورد ارائه مطالب از رسانه‌هایی مانند رادیو و تلویزیون نیز صدق می‌کند. مطالب این رسانه‌ها برای عامه مردم است و همه از آن استفاده می‌کنند؛ اما عده کمی از افراد با دید انتقادی به این مطالب توجه می‌کنند. بدون شک در طبقات متوسط و پایین جامعه افرادی وجود دارند که درک بسیار دقیق و خوب هنری دارند، اما در این زمینه، تک‌تک افراد جامعه مورد نظر نیستند. بلکه جامعه در کل، دارای درک هنری پایینی است و در میان توده گیرنده مطالب رسانه‌ها، نخبگانی که دیروز هنر فقط برای آنان ارائه می‌شد، درصد ناچیزی را تشکیل می‌دهند.
در زمینه سطح ذوق و شعور هنری تضادی وجود دارد: باید اذعان کرد که سطح سواد و شعور ذهنی تک‌تک افراد جامعه از دوران قبل بالاتر رفته است؛ اما در عین حال، سطح عمومی سلیقه و هنر و معیارهای زیباشناختی جامعه دچار نزول شده است و گفته می‌شود که رسانه‌ها در نزول سطح هنری جامعه دخیل بوده‌اند.
وظیفه رسانه چیست؟
آیا رسانه باید خود را با سطح سلیقه هنری توده مردم انطباق دهد و یا مطالبی بالاتر از سلیقه و

درک آنان ارائه دهد و در واقع، سعی در بالا بردن سطح عمومی فرهنگ جامعه داشته باشد؟ برخی از آزمایشها، ناتوانیهای رسانه را در ارتقای سطح فرهنگی نشان می‌دهد. به عنوان مثال می‌توان از بعضی فرستنده‌های رادیویی نام برد که به منظور بالا بردن سطح هنر برای افراد طبقه پایین، به پخش موسیقی کلاسیک اقدام کردند. بررسیهای بعدی نشان داد که افرادی که هدف رسانه

بودند، از شنیدن این برنامه‌ها خودداری کرده‌اند و فقط کسانی که از قبل به این نوع موسیقی علاقه‌مند بودند، به صورت شنوندگان برنامه باقی ماندند. با وجود این، برخی افراد بدون آشنایی قبلی با موسیقی کلاسیک جذب ملودیهای پر جنب و جوش برخی از قطعات شدند و از آن لذ

ت بردند. در هر صورت شاید ارائه مداوم این قبیل آثار تأثیری در ارتقای سلیقه افراد داشته باشد؛ در صورتی که اقدام مخالف، یعنی هم سطح کردن ذوق و سلیقه رسانه با ذوق و سلیقه پایین‌ترین سطح جامعه، دست کم نمی‌تواند به عنوان کوششی در جهت اعتلای سلیقه عموم مورد قبول باشد.
با توجه به نکاتی که مرتون‌ و لازارسلفد از آن نام می‌برند، متوجه اهمیت و قدرت رسانه‌ها می‌شویم. در واقع، با پخش هر نوع مطلب از طریق رسانه، یک مسئله، یک پدیده و یا یک موضوع به صورت عمومی و اجتماعی مطرح می‌شود و نظر رسانه هم به صورت قبول یا رد آن پیام مطرح می‌گردد. در این حالت، دیگر نمی‌توان بی‌تفاوت باقی ماند و باید نظر خود را با رسانه همراه کرد و یا درمقابل آن قرار گرفت. این اتفاق در مورد اخبار، اطلاعات رسمی و همچنین نگرشهایی که در فیلمها، سریالها، برنامه‌های تفریحی و آموزشی مطرح می‌شود نیز وجو دارد. بخصوص که این دو محقق معتقدند که سطح ارائه این برنامه‌ها در سطح ذوق و سلیقه مردم معمولی است و به این ترتیب برای اکثریت جامعه قابل درک است.
قدرت تأثیر رسانه‌های جمعی
با شروع جامعه صنعتی، در جوامع تغییرات اساسی به وجود آمد و جهان‌بینهای آزادیخواه – حتی قبل از اوج‌گیری صنعت – قدمهای اساسی را در جهت تغییر جامعه قدیم برداشتند. مهم‌ترین تأثیر این افکار در زمینه رهایی فرد از قید و بندهای خانوادگی بود.
در دورانی بسیار طولانی افراد در خانواده زندگی می‌کردند؛ آنان معاش خود را از طریق خانواده تأمین می‌کردند و قدرت پدرسالارانه نه فقط بر وظایف افراد در زمینه تقسیم کار بر آنان اثر می‌گذاشت، بلکه پدرسالار، افکار و عقاید سنتی خانواده را به نسل جوان نیز منتقل می‌کرد. بنابراین، افراد نه تنها از نظر اقتصادی به خانواده و محیط خانوادگی وابسته و متکی بودند، بلکه از

نظر تفکر و نگرش نیز به خانواده وابستگی داشتند. با از میان رفتن خانواده‌های گسترده و رشد خانواده‌های هسته‌ای،‌ قدرت خانواده در زمینه ارائه طرز تفکر و نگرش به افراد نیز کاهش یافت، بخصوص با توجه به تغییرات شدیدی که در قرن نوزدهم-و امروزه بسیار شدیدتر- در جامعه به وجود آمد، خانواده‌ها از نظر عینی نیز دیگر قادر به ارائه خط تفکر به نسل جوان نبودند. افکار و تفکرات

خانوادگی در برابر افکار جامعه رنگ باخت و حتی در مواردی در برابر یکدیگر به صورت دو قطب متضاد قرار گرفت. همچنین پیدایی مفاهیمی مانند آزادی، دموکراسی، تفکر و منطق، الزاماً احتیاج به افکار عمومی (در برابر افکار فردی) را مطرح کرد.
رسانه‌ها درجوار نهادهای دیگری که طرز تفکر جامعه را می‌سازند، نقش عمده ای ایفا می‌کنند. ادعا می‌شود که افکار عمومی در دوران فعلی از طرف رسانه‌ها به نوعی ساخته می‌شود که افراد گمان می‌کنند تفکر فرد ناشی از دنباله روی از افکار عمومی تبلیغ شده از سوی رسانه‌هاست. در برهه‌هایی از زمان به خوبی مشخص شد که دولتهای خودکامه، قادر به جهت دادن افکار عمومی هستند. سلسله تحقیقاتی که در زمینه قدرت تأثیر گذلری حزب ناسیونالیست سوسیالیست آلمان هیلتر صورت گرفت، به این برداشت پاسخ مثبت می‌دهد. در عین حال، چنین به نظر می‌رسد که در جوامع کنونی با تعداد رسانه‌ها و امکانات متفاوت برای توده مردم تا حدودی لز قدرت رسانه کاسته شده است. در واقع، باید گفت که در زمینه تأثیر گذاری رسانه بر افکار و نگرشهای مردم از چند مرحله تفکری خاص گذشته‌ایم. در ابتدا تصور عمومی بر قدرت بی‌نهایت رسانه‌ها بود و گمان می‌کردند اگر فردی کنترل رسانه را در دست داشته باشد، به آسانی قادر خواهد بود افراد را به انجام دادن رفتارهایی در جهت میل و تمایل خود وادار کند. پایه‌های نظری این نگرش بر دو عامل استوار بود.یکی از این عوامل نظریه‌های روان شناسی غرایز بود که بر وجود مکانیسمهای بیولوژیک ذاتی و تا حدودی مشابه در میان افراد تأکید می‌کرد. در میان افراد جامعه غرایز مشخصی وجود دارد که در اثر تحریک، باعث بروز رفتار حدوداً مشابهی در میان آنان می‌گردد؛ یعنی اگر فرستنده، پیامی در جهت تحریک این غرایز برای توده بفرستد، توده نیز در جهت محرک دریافت شده، پاسخی حدوداً مشابه ارائه می‌دهد.
جامعه شناسی در اوایل قرن بیستم، از جامعه توده‌ای نام می‌برد و افراد جامعه را به صورت توده‌ای تنها و منزوی که با دیگران به گونه‌ای گمنام و ناشناس ارتباط برقرار می‌کرد، در نظر می‌گرفت. جامعه شناسان بر این عقیده بودند که گروه‌های اولیه که باعث حفظ و ثبات شخصیت افراد هستند، با پیدایی جامعه صنعتی- شهری از بین رفته‌اند و افراد به صورت منزوی در جامعه قرار گرفته‌اندو به این ترتیب در برابر محرکهای ارائه شده از طرف رسانه‌ها، کاملاً بی دفاع هستند. بدون شک، شرایط اجتماعی- اقتصادی آن دوران در این نوع تفکر دخیل بود. صنعتی شدن و رشد شهر‌ها، افراد را از محیطهای ماُنوس و آشنای روستایی به شهر‌های غریب کشانده بود،تقسیم کار شدید در محیط کار و انجام دادن کار‌های ساده ولی یکنواخت باعث از خود بیگانگی افراد در محیط کار

می‌شد. فرد، هیچ پیوندی با کار خود نداشت. کلیه تصمیم‌گیری‌های مربوط به تولید، بدون دخالت او انجام می‌گرفت و او به یک شئ بی‌هویت تبدیل شده بود. این بی‌هویتی در رابطه او با دیگران نیز دیده می‌شد. همکار، همسایه، همشهری برای او افراد ناشناسی بودند که در مکان‌های عمومی با یکدیگر به طور رسمی برخورد می‌کردند. وابستگیها و ارزش‌های گروهی برای او وجود نداشت؛ فرد از طریق خانواده نیز دیگر پشتیبانی نداشت؛‌ زیرا خانواده به صورت تجمع مصرفی برای اعضای خود در آمده بود و وابستگی‌های عمیق و اساسی خانواده از میان رفته بود.

فصل سوم
جهان جدید تلویزیون

در این فصل مقدارزمانی که کودکان در شرایط مختلف سنی صرف تماشای تلویزیون میکنند،آغاز سن تماشای تلویزیون، دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان و انتظاراتی که کودکان و والدین آنها از تلویزیون دارند مورد بررسی قرار می‌گیرد
یک کودک معمولی را در نظر بگیرید که در عصر تلویزیون به دنیا آمده است، در خانه ای که او زندگی می‌کند، مناظر روی صفحه تلویزیون همچون کاغذ دیواری منزل با محیط اطراف وی آمیخته است. با این همه احتمالاَ تلویزیون اولین رسانه جمعی نیست که کودک با آن تماس نزدیک برقرار می‌کند.
کتاب اولین رسانه جمعی کودک است. وقتی که پدر یا مادر به هنگام خواب داستانی را برای کودک خودمی خواند او را با کتاب آشنا می‌کند. بنابراین کودک با کتاب نه به عنوان یک ماده چاپی، بلکه به عنوان نوای پدر و مادر که قصه ای را برای وی نقل می‌کنند آشنا می‌شود. اینها دو ویژگی سالهای اولیه تجربه کودک در زمینه رسانه‌های جمعی است. این تجارب دیداری شنیداری(یا فقط شنیداری) و محتوای اصلی انها داستان است.
اولین داستانهایی را که یک کودک می‌شنود کدامند؟ ما کوشیدیم فهرستی از این داستانها را از طریق والدین جمع آوری کنیم و به عنوانهایی دست یافتیم که از تنوع حیرت آوری برخوردار بودند. اما بیش از آنکه واقعی باشند، تخیلی هستند. قهرمان اکثر این گونه کتابها غالباَ حیوانات و بیشتر با تصویر همراه هستند.

یک کودک چه وقت استفاده از تلویزیون را شروع می‌کند؟
اولین تجربه مستقیم کودک با تلویزیون، عموماَ از دو سالگی شروع می‌شود. در آغاز احتمالاَ کودک به شنیدن برنامه ای می‌پردازد که شخص دیگری آن را گرفته است. اما دیری نمی پایید که کودک خود شروع به کشف جهان تلویزیون می‌کند و به سلیقه‌ها و ارجحیتهای خاص خود شکل می‌دهد. در سه سالگی کودک می‌تواند برای انتخاب برنامه’ مورد علاقه اش فریاد بکشد. احتمالاَ این برنامه‌ها، برنامه‌های کودکان هستند، یعنی به عنوان برنامه‌های تلویزیونی کودکان شهرت یافته اند.
قهرمان این برنامه‌ها نوعاَ حیوانات و شخصیتهای نقاشی متحرک هستند و سهم عمده ای از همه آنها را خیال پردازی و عملیات مختلف تشکیل می‌دهد. بدین ترتیب ما تلویزیون را به عنوان وسیله ای برای خیال پردازی به کودکان معرفی می‌کنیم. تعمق در واقعی و نه دنیای خیالی آشنا شوند چه تاثیری بر استفاده بعدی آنها از تلویزیون خواهد داشت، امری در خور توجه است.
پس از آن در سه سالگی یک کودک معمولی نسبتاَ به طور مرتب از تلویزیون استفاده می‌کند. دراین زمان، مجله‌ها نیز برایش اهمیت پیدا می‌کنند. این مجله‌ها د راغلب موارد، مجله‌های مصور هستند.او به مقدار قابل ملاحظه ای به خواندن تصویری می‌پردازد. از روی بعضی تصاویر سریع می‌گذرد و مدت زیادی به تصاویری که برایش جالب باشند چشم می‌دوزد. تا سن شش یا هفت سالگی کودک مجله‌ها را فقط به عنوان مجموعه تصاویری و به عنوان منابع داستانهایی که والدین برایش می‌خوانند و یا به عنوان محلهایی برای تظاهر به خواندن می‌شناسد. با وجود تصاویری که دراین زمان و در آغاز زندگیش مشاهده می‌کند قاعدتاَ باید تاثیر قابل ملاحظه ای بر وی داشته باشند. معمولاَ حدود سه تا شش سالگی با رادیو آشنا می‌شود. در آغاز، زمانی که یکی از افراد

خانواده ان را روشن می‌کند به آن گوش می‌کند. آنچه که پخش می‌شود ممکن است یک موسیقی پرطرفدار باشد که توسط برادر و یا خواهر نوجوانش انتخاب شده است و یا یک برنامه نمایشی در هنگام روز باشد که مادر برای سرگرم شدن هنگام انجام کارهای منزل انتخاب کرده است و یادر برخی مواقع یک برنامه خبری باشد که احتمالاَ توسط پدر گرفته شده است. احتمالاَ اغلب شنیده‌های رادیویی کودک برای مدتی به شکل استراق سمع صورت می‌گیرد تا به شکل انتخاب شخصی. اما بعضی از برنامه‌هایی را که خوشایند اوست کشف می‌کند و می‌کوشد که دوباره آنها را دوباره بشنود. برنامه‌هایی که مثل موسیقی شاد و یا برنامه‌های رادیویی ویژه کودکان.
احتمالاَ بعضی از والدین کودکان را در سالهای پیش از دبستان به سینما می‌برند، اگر با والدینش

به یک سینمای ماشین رو برود احتمالاَ اولین تجربه وی از سینما، نمایش خاص بزرگسالان خواهد بود. در این صورت وی بیشتر طول شب را در صندلی عقب ماشین به چرت زدن خواهد پرداخت. اگر به سالن سینما برده شود شاید اولین فیلمی که ببیند یک وسترن یا یک فیلم کارتونی باشد، می‌کوشد که یک فیلم کارتونی یا یک فیلم کابویی ببیند.
در شش سالگی کودک معمولاَ با تمامی رسانه‌های سمعی و بصری آشنا و دلبستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه‌های تلویزیونی در وی ایجاد شده است و با رسانه‌های چاپی از طریق تصاویر و داستانهایی که افراد به کمک این رسانه‌ها برایش می‌خوانند برخورد کرده است. البته استفاده فعال از رسانه‌های چاپی با رفتن به مدرسه شروع می‌شود. وقتی که خواندن را می‌آموزد بعضی از داستانها را با صدای بلند برای خود می‌خواند. او داستانهای ساده را می‌خواند و در این حال چشمهایش به سرعت بین متن و تصویر در حرکت هستند. او مجله‌های مربوط به کودکان را می‌یابد و شروع به تفسیر بعضی از تصاویر مجله‌های مصور می‌کند. از طریق بعضی از تصاویر مجله‌های مصور می‌کند. بالاخره به سودمندی روزنامه پی می‌برد. در اینجا وی معمولاَ با داستانهای مصور کوتاه روزنامه شروع می‌کند(اگر چه تعداد اندکی از کودکان از همان اول به خواندن خبرها می‌پردازند). قبل از ده یا یازده سالگی، کودک هنوز به خواندن مطالب بسیار متنوعی در روزنامه نپرداخته است.
برای یک کودک معمولی این روند یادگیری چگونگی استفاده از رسانه‌های جمعی، از زمانی که صدای رادیو و تلویزیون برای اولین بار با محیطش در می‌آمیزد تا زمانی که بتواند به روزنامه‌ها یا مجله‌ها نگاه کند و تا اندازه ای با اطمینان و مهارت تصمیم بگیرد که چه چیزی را بخواند، تقریباَ ده سال به طول می‌انجامد. اجازه دهید نظر شما را به چند موضوع مهم در طی این دوره جلب کنم. اولاَ، واضح است که الگوی آشنایی کودک با رسانه‌ها یک الگوی کنترل فزاینده کودک بر محتواست. در آغاز، رادیو و تلویزیون صرفاَ در زمینه و خارج از کنترل کودک هستند. کودک تا مدتها نمی تواند تصمیم بگیرد هنگام خواب چه داستانی را بشنود. بعداَ خود موفق به انتخاب برنامه مورد علاقه اش از تلویزیون یا داستانهای مورد نظرش برای مطالعه یا شنیدن خواهد شد. اما هنوز فهرست و ساعتها پخش برنامه‌ها، آمادگی و در دسترس بودن والدین و البته بی شک نظر اشخاص دیگر درباره آهنگ و سرعت پرداختن به رسانه‌ها و آنچه باید در پرداختن به رسانه‌ها مورد تاکید قرار گیرد کودک را مقید می‌کند. با نگاه کردن به تصاویر چاپی کودک فرصت تکرار، تعیین سرعت و آهنگ مورد نظر خود و تصور داستانهای مورد علاقه استفاده را پیدا می‌کند. لکن او هنوز تحت تسلط سلیقه بزرگسالانی است که مجله در وهله اول از طریق آنها در اختیارش گذاشته قرار می‌گیرد. ائلین معتقد است تسلط واقعی کودک بر یک رسانه هنگامی صورت می‌گیرد که می‌تواند بخواند. زمانی که مهارتش افزایش می‌یابد کنترل بیشتری بر شرایط پیدا می‌کند. او زمان بندی، سرعت و مواد تکرار را به گونه ای مناسب حال خود، تغییر می‌دهد. بالاخره به فرابند انتخاب کردن مسلط می‌شود. او یاد می‌گیرد که در روزنامه‌ها چه چیزهایی را می‌توان یافت، در انواع و اقسام مجله‌ها چه چیزهایی موجود است و کتابهای مورد نظر برای مطالعه خود را کجا پیدا کند. حدود ده سال

طول می‌کشد تا این آزادی را بدست آورد.
در وهله دوم، شایان توجه است که کودک تقریباَ به طور کامل از جنبه خیالپردازی و به عنوان تجربه‌های دیداری و شنیداری با رسانه‌ها آشنا می‌شود. البته این امر در کودک در مرحله نخستین استفاده از تلویزیون می‌تواند به خوبی گویای این امر باشد که چرا این فکر که تلویزیون (برای خیال پردازی ) است به قدری در کودک ریشه دارد که غالباَ تفکر راجع به تلویزیون آموزشی و اجازه د

هید بگوییم تفکر راچع به آن به عنوان یک استفاده مناسب از این رسانه، بیش از هر چیزی برای وی دشوار می‌شود. به همین نحو این امر می‌تواند گویای آن باشد که چرا رسانه‌های چاپی در چارچوب پیوند کنونی خود با مدرسه، منابع مناسبی برای یافتن مطالب اطلاعاتی در مقایسه با مطالب تفریحی به شمار می‌روند.
سوم آنکه تسلط تلویزیون در این ده سال اول عمر کودک امری شگفت آور است. در منطقه کوهستانی راکی، جایی که تلویزیون بیشترین قدمت را از نظر استفاده دارد، سن میانه ای که کودکان در آن سن استفاده از تلویزیون را شروع می‌کنند، ۲سال و هشت ماه است و این بدان معنی است که نیمی از کودکان دو سال و ده ماهه استفاده از آن را شروع کرده اند. در سانفرانسیسکو، شهری که ما تلاشهای ویژه ای را برای تمییز میان استفاده از روی کنجکاوی و استفاده مرتب از رسانه‌ها به عمل آوردیم، دریافتیم که ۳۷ درصد از کودکان در سه سالگی، دو سوم انها در چهار سالگی، بیش از ۸۰ در صد در پنج سالگی (سن کودکستان) و بیش از ۹۰درصد آنها در شش سالگی یعنی هنگامی که در سال اول تحصیلات ابتدایی هستند از تلویزیون کم و بیش به طور مرتب استفاده می‌کنند.
وقتی که این اطلاعات را با چگونگی استفاده کودکان از سایر رسانه‌ها مقایسه می‌کنیم، در می‌یابیم که هیبت تلویزیون بسیار زیاد است. حتی در سه سالگی، وقتی که مدت متوسط تماشای تلویزیون حدود ۴۵ دقیقه در روز است، کودک حتی در مقایسه با شنیدن داستان وقت بیشتری را صرف تماشای تلویزیون می‌کند، در سالهای قبل از دبستان، مدت استفاده از تلویزیون از مدت استفاده از سایر رسانه‌ها خیلی بیشتر است، در حقیقت این مدت از مجموع مدت استفاده از سایر رسانه‌ها هم‌فراتر می‌رود. از هر ده کودک، نه نفر قبل از آنکه اولین روزنامه را خوانده باشند با تلویزیون آشنایی کامل پیدا کرده اند(در واقع دو ساعت در روز تلویزیون تماشا می‌کند) و از هر ده نفر، هشت نفر قبل از آنکه اولین کلمه از هر نوع مطلب چاپی را بر زبان آورند کاملاَ با تلویزیون آشنایی دارند. تقریباَ دو سوم از آنها، قبل از آنکه تجربه زیادی از سینما داشته باشند، بیننده تلویزیون هستند. حتی در پایان دهمین سال وقتی که آنها تا حدی از تمامی رسانه‌ها استفاده کرده اند، تلویزیون تنها رسانه ای است که هر روز آن را مورد استفاده قرار می‌دهند. بر طب

ق یافته‌های ما در ده سالگی محتملاَ سه چهارم از همه کودکان در هر روزی که تصور کنیم بیننده تلویزیون هستند. این مقدار دو برابر مقدار استفاده از هر رسانه دیگری در آن سن است.
بنابراین، تلویزیون است که بیش از هر رسانه دیگری یک مجموعه عمومی از اطلاعات را برای دوران نخست اجتماعی شدن کودک مهیا می‌کند. این تلویزیون است که بیش از هر کانال دیگری زم
مبنای تصمیم گیری او برای انتخاب در رسانه‌های دیگر، همان چیزی است وی یاد گرفته است از تلویزیون توقع داشته باشد.
از نظر زمان شروع استفاده از تلویزیون و سایر رسانه‌ها، میان کودکان تفاوتهای فردی قابل توجهی وجود دارد. بنابراین بهتر است مطلبی درباره اینکه چه کودکانی ممکن است استفاده از رسانه زودتر شروع می‌کنند، برای مثال مواردی که گاه بگاه طی این بررسی به آنها برخورد کردیم و در آنها والدین گهواره کودک را به گونه ای روبرو دستگاه تلویزیون قرار می‌دادند که کودک بتواند تلویزیون تماشا کند، این موارد محتملاَ در خانواده‌هایی یافت می‌شوند که سطح تحصیلی والدین کمی بیش از دوره ابتدایی است و مشاغلی کارگری دارند و قادر به استخدام پرستار بچه برای کودکان خود نیستند. با وجود این، در مجموع فرزندان والدین تحصیلکرده این رسانه را زودتر مورد استفاده قرار می‌دهند.
به ویژه، این کودکان احتمالاَ به دلیل تقلید از والدین و با به دلیل اینکه دسترسی آنها به رسانه‌های چاپی در خانه از احتمال بیشتری برخوردار است، یاد میگیرند که کتاب را زودتر از کودکان دیگر مورد استفاده قرار ‌دهند. اما آنها نوعاَ تلویزیون را نیز زودتر مورد استفاده قرار می‌دهند و جالب این جاست که به احتمال بیشتر همه رسانه‌ها را با دیدن و خواندن و یا شنیدن مطالب مربوط به بچه‌ها شروع می‌کنند. کودکانی (تقریباَ تعداد کمی) که تلویزیون را با درامهای جنایی و فیلمهای وسترن شروع می‌کنند معمولاَ در خانواده‌هایی یافت می‌شوند که برادرها، خواهرها و یا والدینشان این نوع برنامه‌ها را زیاد تماشا می‌کنند. معمولاَ خانواده‌های بزرگ یکی از شرایطی است که موجب می‌شود کودک زودتر به تماشای تلویزیون بپردازد. در این حالت کودک کم سن و سال از بچه‌های بزرگتر تقلید می‌کند و انگیزه پیوستن به آنها را دارد. در شرایط برابر بچه‌های باهوشتر استفاده از رسانه‌ها را زودتر شروع می‌کنند. اما در وضعیتی که تلویزیون خانه در دسترس باشد، کودکان احتمالاَ در سنینی که تا چند سال قبل سن بسیار کمی به نظر می‌رسید مقدار چشمگیری از برنامه‌های تلویزیونی را تماشا می‌کنند.

کودک چه مقدار وقت صرف تلویزیون می‌کند؟
این پرسش آنگونه که به نظر می‌رسد، ساده نیست. هزینه مشاهده رفتار تلویزیونی تعداد کثیری از کودکان در طی مدتی طولانی به اندازه ای گران است که در عمل قابل اجرا نیست، بنابراین محقق مجبور است برآوردهای دیگران را در مورد میزان تماشای تلویزیون ملاک قرار دهد. اما برآورد چه کسی را، کودک یا مادر کودک؟ همچنین چگونه باید به این برآورد دست یافت؟ از روی حافظه افراد، از روی یادداشتهای روزانه و یا از طریق بررسی فهرستی از برنامه‌ها که توسط کودک علامت گذاری شده است؟ مقادیر به دست آمده حاصله، بر حسب هر یک از اینها با هم‌فرق دارند.
به طور کلی ما از رقمهایی که در بین چندین برآورد قرار دارند استفاده می‌کنیم و دلایلی داریم که آنها دقیقترین مقادیری هستند که می‌توان به دست آورد. اما هیچ یک از خوانندگان این مقاله نباید فکر کنند که بر آوردهای مربوط به میزان تماشای تلویزیون توسط کودکان، مانند اندازه قد و یا مق

دار وزن کودکان دقیق است.
تذکر دیگر اینکه: بعضی از محققان، مقدار زمان پرداختن یک کودک به رادیو تلویزیون را در یک روزمتوسط کاری هفته اندازه می‌گیرند. بعضی در روز یکشنبه و بعضی دیگر در یک روز متوسط(روز کاری و یا یکشنبه). هنگام مقایسه کتابی با کتاب دیگر، یا تحقیقی با تحقیق دیگر، خواننده باید توجه داشته باشد که چه روزی از هفته مورد اندازه گیری قرار گرفته است.
تذکر آخر اینکه: تعداد بچه‌هایی که میزان تماشای آنها در حد میانگین است، خیلی کم هستند. بنابراین نباید به میانگین‌ها بیش از حد یک عدد میانه بها داد. برای مثال، در یک گروه بزرگ از

پسرهای یک کلاس متوسط زمان تماشایی که به دست آوردیم، بیش از دو ساعت و یک ربع و دو ساعت و سه ربع قرار داشت. عملاَ۱۶ درصد این پسرها بیش از ۴ ساعت و ۵ درصد کمتر از ۱۵ دقیقه در روز تلویزیون تماشا می‌کردند.
بدین سبب هنگامی که شما در صفحه‌های آینده درباره میانگین‌ها می‌خوانید، نباید فکر کنید کودکان همگی لزوماَ در نزدیکی و حول وحوش آنها قرار دارند، بلکه امکان دارد که تعداد کثیری، خیلی پایین تر و یا خیلی بالاتر از حد متوسط باشند. در چنین حالاتی، مهمتر از یافتن میانگین این است که بفهمیم چرا چنین اختلاف بزرگی وجود دارد.
اکنون پس از این تذکر بهتر است مسئله را تعقیب کنیم.
کودکی که در سه سالگی استفاده از تلویزیون را شروع کرده است نوعاَ حدود ۴۵ دقیقه در هر روز کاری هفته(از دوشنبه تا جمعه)تلویزیون تماشا می‌کند. در پنج سالگی مدت مشاهده او افزایش می‌یابد تا اینکه به متوسط کمی بیش از دو ساعت در روز می‌رسد. از شش سالگی تا تقریبا کلاس ششم، یعنی وقتی که کودک به دوران نوجوانی وارد می‌شود زمان تماشای او یک مسیر صعودی کند بین دو تا دو ونیم ساعت را طی می‌کند. سپس زمان تماشا بسرعت افزایش می‌یابد تا به حد کمی بیش از سه ساعت در روز می‌رسد. این رشد به طور معمول زمانی بین کلاس پنجم و هشتم اتفاق می‌افتد پس از آن یک روند نزولی را طی می‌کند تا اینکه در کلاس دوازده(در حدود سن ۱۷ سالگی) مدت تماشا دوباره بین دو ساعت و دو ساعت و نیم قرار می‌گیرد.
اینها ارقام مربوط به روزهای کاری هفته است. متوسط زمان تماشا در روزهای یکشنبه، نیم ساعت تا یک ساعت بیشتر است.
این ارقام، ارقامی محتاطانه هستند. این ارقام از یافته‌های بعضی مطالعات دیگر کمتر هستند و همانگونه که بزودی گفته خواهد شد، کمتر از ارقامی هستند که در برخی از مناطق بدان دست یافتیم. اما به هر حال ارقامی چشمگیر هستند. این ارقام به این معنی است که در جریان سالهای دبستان یک کودک با اختلاف ۵ درصد به همان اندازه وقت صرف تلویزیون می‌کند. از سه تا شانزده سالگی کودک در مجموع وقت بیشتری را مصروف تلویزیون می‌کند تا مدرسه. او در این سالها حدود یک ششم از تمامی ساعتهای بیداری خود را به تماشای تلویزیون می‌پردازد. در واقع، احتمالاَ وقت بیشتری را به تلویزیون اختصاص می‌دهد تا به هر نوع فعالیت دیگر، به جز خوابیدن و شاید هم‌بازی که البته بستگی به این دارد که بازی چگونه تعریف شده باشد.
أیا مدتی که صرف تماشای تلویزیون می‌شود، بر حسب مکان و فصل سال، فرق می‌کند؟ بلی، فرق دارد. مدت تماشای تلویزیون در ماههای طی فصل تابستان کمتر است. در مطالعاتی که ما در شهرهای دورافتاده منطقه کوهستان راکی در حدود پایان زمستان انجام دادیم، دریافتیم که متوسط زمان تماشا در آنجا یک ساعت بیشتر از سانفرانسیسکوست، که نسبتا أب و هوای معتدلی دارد. به نظر می‌رسد اصل این باشد که جذابیت تلویزیون با جذابیت رقبای آن، رابطه معکوس داشته

باشد. ما نمی توانیم ثابت کنیم که اختلافهای فرهنگی، مستقل از دسترسی نسبی به تلویزیون و پرجاذبه تر بودن نسبی رقبای آن در میزان مدت تماشای تلویزیون توسط کودکان تاثیری داشته باشد. برای مثال، دلیل وجود برآوردهای متفاوت میزان تماشای تلویزیون در مناطق غرب دور أمریکا ، غرب کوهستانی و غرب میانه وشرق و جنوب را می‌توان بیشتر بر مبنای در دسترس بودن تلویزیون و وجود رقابت و یا وجود روشهای مختلف برای دست یافتن به این تخمین‌ها توجیه کرد تا بر مبنای اختلافهای فرهنگی بین یک منطقه و منطقه دیگر. ارقام بدست آمده از مطالعه هیمل وایت و اوپنهام و ونس در انگلستان به مقدار جزیی کمتر از ارقام ما هستند و مانند روشهای ما از طریق یافتن حدنمونه گیری و و خطاهای اندازه گیری، قابل توجیه هستند. به هر حال مدت پخش در انگلستان آن زمان، مقداری کمتر از آمریکا بود و برنامه‌های کودک آنها کاملاَ مانند برنامه‌های آمریکا نبود، در اجتماع نمونه ما در کانادا، که ما آن را شهر دارای تلویزیون نامیدیم، مدت تماشا نسبت به ایالت متحده کمتر بود، لکن این تفاوتها جزیی اند و بعلاوه یک مورد خاص مبنای درستی برای مقایسه میان ختلافهای فرهنگی نیست. بنابراین اعتقاد ما بیشتر بر این است که بیش از اختلاف بین ارزشهایی که فرهنگهای مختلف برای تلویزیون قائل شده اند، به احتمال زیاد اختلاف بین آنچه که بر روی صفحه تلویزیون عرضه می‌شود و آنچه که در جای دیگر عرضه می‌شود، در به وجود آوردن این تفاوتها موثرند.
شواهد نافی این نتیجه گیری وجود ندارد که تماشای تلویزیون در سالهای کودکی و جوانی در همه جا از یک منحنی فراز و نشیب که شرح آن رفت، تبعیت می‌کند و به طور کلی زمان متوسط تماشا بین دو سه ساعت در یک روز کاری هفته است. بویژه ما دلایلی نیافتیم که ادعای غیر علمی اما جنجالی چهار تا پنج ساعت تماشا در روز را اثبات کند اکثر کودکان گاهی و معدودی به طور مرتب این میزان تلویزیون راتماشا می‌کنند، اما این موارد از میانگین کلی دور است.
در مورد تماشای تلویزیون در روزهای هفته و ساعتهای مختلف روز چه می‌دانیم؟
همانگونه که قبلاَ متذکر شدیم، میزان تماشا در روزهای یکشنبه معمولاَ بیشتر از روزهای دیگر هفته است. میزان تماشای برنامه‌ها در روزهای شنبه در مورد افراد مختلف تفاوت می‌کند، لکن عموماَ کمی بیشتر از روزهای کاری هفته است. شواهدی داریم که نشان می‌دهد از دوشنبه تا جمعه شب، مدت تماشا کمی کاهش پیدا می‌کند. مادرها و مربیان این موضوع را اینگونه شرح می‌دهند که نیروی محرکه تکالیف آخر هفته بیشتر تا دوشنبه با کودک همراه است و انجام تمرینها و مقاله نویسیها و سایر فعالیتهای به آخر هفته محول می‌شود.
به هر حال، مشاهده‌های ما نشان می‌دهد که برنامه‌های خیلی معروف (مثلاَ دیسنی لند در مورد کودکان ) می‌تواند این روند را بر هم‌زند.
در مورد تماشای کودکان، به تفکیک ساعات روز، به اطلاعاتی دست یافتیم که به نحوی استثنایی مشروح هستند. به هر حال، بیشترین میزان تماشا بین حدود یک ساعت پس از پایان مدرسه تا هنگام خواب صورت می‌گیرد. صبحها قبل از رفتن به مدرسه نیز کودک زمان کوتاهی تلویزیون تماشا می‌کند. بتدریج که کودکان بزرگتر می‌شوند و وقت خواب آنها به ساعتهای دیرتر منتقل می‌ش

ود، مدت زمان تماشای تلویزیونی آنها نیز افزایش می‌یابد رابطه تنگاتنگی بین دیر به رختخواب رفتن و بیشتر دیدن تلویزیون وجود دارد و معمولا اوج مدت تماشای تلویزیون در سنینی اتفاق می‌افتد که دیگر والدین او را مجبور به زود رفتن به رختخواب نمی کنند.
تماشای تلویزیون در یکشنبه‌ها از حدود ساعت ۹ صبح تا هنگام خواب به طور پراکنده صورت می‌گیرد. یک وقفه یک ساعت و نیمه در حدود ظهر وجود دارد که می‌تواند مربوط باشد به رفتن ب

ه کلیسا، صرف نهار یکشنبه و یا فقدان برنامه‌های خوب تلویزیونی. همچنین در حدود زمان صرف شام برای کودکان کم سن تر وقفه ای در تماشا وجود دارد.
چه کسانی بیننده پروپا قرص هستند؟

در اینجا فهرستی از بعضی شاخصهای واضحتر که می‌توانند ویژگیهای بینندگان پروپا قرص را شرح دهند، می‌آوریم.
سن: قبلاً گفتیم سنگینترین دوره از نظر تماشای تلویزیون توسط کودکان در حدود کلاسهای ششم، هفتم یا هشتم آغاز می‌شود. این دوره بین سنین یازده و سیزده و یا زمانی است که آنها وارد دوران بلوغ می‌شوند و آزادی بیشتری برای بیدار ماندن به دست می‌آورند.
جنس: تفاوتهای زیادی بین سلیقه پسرها و دخترها در زمینه انتخاب برنامه‌ها وجود دارد، اما هیچ شاهدی مبنی بر اینکه میزان تماشای تلویزیون بر حسب جنس تغییرات معنی داری می‌یابد، پیدا نکردیم.
توانایی ذهنی: در سالهای اولیه مدرسه، بچه‌های باهوشتر بیشتر بیننده تلویزیون هستند. مثلاً ما توانستیم یک گروه کودکان کلاس چهارم و پنجم را که به دلیل بالا بودن بهره هوشی بسیار کلاسهای ویژه ای برایشان برگزار می‌شد، مورد مطالعه قرار دهیم. این گروه از کودکان ظاهراً هر نوع کاری رابیشتر انجام می‌دادند، مانند تماشا کردن، خواندن، گوش کردن به رادیو و امثال آن. به نظر می‌رسید که آنها ذخایر جوشان و بی پایان از انرژی هستند اکثر کودکان هوشمند سالهای ابتدایی به میزان کمتری دارای چنین رفتاری هستند.
اما بین سالهای ده وسیزده سالگی، یعنی کلاس پنجم و هشتم تغییری قابل توجه اتفاق می‌افتد. کودکان هشیارتر از صف بینندگان پروپا قرص تلویزیون خارج می‌شوند. در شهرهای منطقه کوهستانی راکی در حالی که رابطه ویژه ای بین بهره هوشی و مدت تماشا در میان کلاس ششمیها وجود نداشت، اکثر کودکان کلاس دهمی دارای توانایی ذهنی ضعیف به سوی گروههای بینندگان پروپا قرص تلویزیون سوق یافته بودند. در سانفرانسیسکو، آن گروه از کودکان کلاسهای هشت یا دوازده که روی مقیاس بهره هوشی جزو یک سوم پایین به شمار می‌رفتند، نسبت به گروه یک سوم بالا، یک ساعت و گاه بیش از یک ساعت بیشتر، به تماشای تلویزیون می‌پرداختند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.