مقاله سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی دارای ۲۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی :
سیمای پیامبر اعظم – ص- و کتاب های درسی
قبل از بعثت پیامبر (ص)
قبل از بعثت
تولد و کودکی
بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز ۱۷ ربیع الاول ( برابر ۲۵آوریل ۵۷۰ میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر ” محمد ” آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه ” آمنه ” پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش
یابد . ” حلیمه ” زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد. کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . ” حلیمه ” بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید . دو سال بعد که ” آمنه ” برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با
کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام ” ابواء ” جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنجهای
انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش ” عبد المطلب ” پرورش یافت . ” عبد المطلب ” نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، ” محمد ” از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی ” عبد المطلب
” در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار ” محمد ” در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . ” ابوطالب ” پدر ” علی ” بود . ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی ” محمد ” دست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادرزاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .
نوجوانی و جوانی
آرامش و وقار و سیمای متفکر ” محمد ” از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی
او را آزار دهد . در سن ۱۲سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی – که آن زمان در حجاز معمول بود – به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام ” بصری ” که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به ” راهبی ” مسیحی که نام وی ” بحیرا ” بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد – کودک ده یا دوازده ساله – از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است .
باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی – که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود – سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن
دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی
و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ،راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ،
دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به ” محمد امین ” مشهور گردید . ” امین ” یعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طایفه
” هوازن ” شرکت داشت و تیرها را از عموهایش بر طرف می کرد . از این جا می توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . این دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببیشتر آشکار می شود ، چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : ” هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار می شد ، به رسول خدا پناه می بردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود ” با این حال از جنگ و جدالهای بیهوده و کودکانه پرهیز می کرد . عربستان در آن روزگار
مرکز بت پرستی بود . افراد یا قبیله ها بتهایی از چوب و سنگ یا خرما می ساختند و آنها را می پرستیدند . محیط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستیز آلوده بود ، با این همه آلودگی محیط ، محمد هرگز به هیچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترین عموهایش بود گفت :
” هیچ وقت نشنیده ام محمد ( ص ) دروغی بگوید و هرگز ندیده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند ” .
از شگفتیهای جهان بشریت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار که حتی به کارهای زشت خود افتخار می کردند و زنان بدکار بربالای بام خانه خود بیرق نصب می نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکیزه زیست که هیچکس – حتی دشمنان – نتوانستند کوچکترین خرده ای بر او بگیرند . کیست که سیره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پیری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظیم فرود نیاورد ؟ !
سیره عملی پیامبر (ص)
از جمله سیره عملی پیامبر (ص) ایجاد اخوت و برادری بین مسلمانان و یا شیوه اجتماعی اخلاقی پیامبر اعظم (ص)این بود که در هنگام ضرورت با اجرای عقد اخوت بین مهاجرین و انصار باعث الفت، محبت و وحدت و هماهنگی بیشتر بین آنان می شد.
مشورت:
مشورت با یاران واصحاب یکی دیگر از خصوصیات پیامبر (ص) بود. ایشان به ویژه در مسائل اجرایی چون حکومت داری و جنگ به مشورت و تعامل با اصحاب خود می پرداخت. مثلاً پیامبر در سه مرحله از جنگ بدر با اصحاب مشورت کرد و بعد دست به اقدام عملی زد. این روش تعامل پیامبر (ص) و به تعبیر دیگر نقد پذیری ایشان امروز از جمله نیازهای اساسی کارگزاران دولت و نظام است و می توانیم از آن به بهترین شکل بهره مند شویم.
عفو و گذشت:
نکته دیگر از سیره اخلاق سیاسی اجتماعی پیامبر اعظم عفو و گذشت بود که حتی بعد از جنگ احد به دلیل جسارت به جنازه حمزه در مقام انتقام از زن ابوسفیان برنیامد و با عفو و گذشت خود بسیاری از کفار را به دین اسلام متمایل کرد.
حال که سخن از عفو و گذشت به میان آمد به خاطر اهمیت مسئله در پایان این بحث به یک حدیث زیبا در مورد گذشت از پیامبر اکرم (ص) اشاره می کنم که انشاءالله خیر باشد.
در حدیث آمده است از:
پیامبر خدا (ص) پرسیدند بهترین بندگان چه کسانی هستند پیامبر خدا (ص) فرمودند:
۱- الذین اذا احسنوا استیشروا: کسانی هستند در حق کسی نیکی کردند شاد می شوند.
۲- و اذا اساووا استغفروا: هر گاه بدی کنند پشیمان می شوند.
۳- و اذا ابتلو صبروا: هر گاه به بلایی مبتلا شوند صبر می کنند.
۴- و اذا اعملو شکروا: هر گاه به آنها چیزی بخشیده شود تشکر می کنند.
۵- و اذا اغضبوا غفروا: هنگامی که خشمناک شوند عفو و اغماض را پیشه خود می سازند.
سیره زندگی پیامبر
۱- نماز در نظر رسول خدا (ص)
پیامبر اکرم (ص) علاقه زیادی به نماز داشت و میفرمود
(( قره عینی فی الصلوه : روشنی چشم من در نماز است ))
پیامبر اکرم نماز را به ستون چادر تشبیه کرده ومی فرمود اگر ستون چادر ثابت وپا بر جا باشد طناب ها ومیخ ها وپوشش ان پا بر جا خواهد بود وگر نه با شکست ستون هر یک از انهاد سودی نخواهند داشت از این پیام میتوان در یافت که روح دین توجه به خدا وار تباط با اوست اگر چنین توجه وار تبا طی در کار نبا شد سایر امو نیز سودی نخواهد داشت
۲- تلا ش وفعالیت :
پیا مبراکرم (ص) از دوران کودکی پر تحرک وعلاقه مند به کار وفعالیت بود سراسر زندگی پیامبر اکرم وسایر پیشوایان اسلام تلاش وتحرک بود از خواب واستراحت زیاد منع میکردند وکار را وسیله رشد وشکوفایی روحی ومعنوی انسان معرفی می نمودند امام علی (ع) فر مودند : تفریحی بهتر از کار نیست یعنی کار علا وه بر اینکه وسی له تامین معاش است وبه رشد اقتصادی جامعه ورسیدن به استقلا کمک میکند رد عین حال وسیله ایجادنشاط روحی و از میان رفتن افسردگی است واذا در سلامت روانی انسان بسیار موثر است
۳- سادگی و بی الایشی :
پیامبراکرم (ص) به کم ترین مقدار از نعمت های دنیا قناعت می کرد وکم مینوشید وکم میخورد وجامه ای ساده می پوشید اما در عین سادگی طر فدار فلسفه فقر نبود مال وثروت رات به سود جامعه وبرای صرف در راههای مشروع جامعه لازم میشمرد زندگی او در خانه بی تکلف واکنده از عشق وصلح ومحبت خانوادگی است از غذا هایی که به ان رغبت نمی کرد عیب جویی نمی نمود روی زمین با بی نوا یا ن غذا می خورد به یار ان خود می فرمود خوشبخت ترین مردم در نظر من مومنی است متعلقاتش کم واز نماز بهره مند باشد
۴- پاکیزگی واراستگی :
پیامبر اکرم (ص) به پاکیزگی واراستگی توجه خاصی داشت خانه پیامبر با همه سادگی همیشه پاکیزه بود میفرمود محوطه جلوی خانه خود را جارو بزنید وتمیز کنید از ناشسته رها کردن ظرف های غذا وظروف اب وغذا را بدون سر پوش گذاردن نهی می کرد دستور داده بود اب ها را مطلقا الوده نسازند ودر موقع شستشوی بدن داخل نهر ها نشوند می فر مود خداوند ژولیدگی والودگی را دشمن میداند
۵-عفو وگذشت :
چشم پوشی از خطای دیگران وگذشتن از حق خود از سجایای بارز پیامبر اکرم (ص) بود اما نباید فراموش کرد که ان همه عفو وگذشت همه مر بوط به مواردی بود که جنبه های شخصی داشت ولذا در مسایل اصولی وعمومی با کمال قدرت وصلابت عمل میکرد وتا احقاق حق نمی نمود ارام نمی گرفت در اجرای عدالت ودفاع از حق قاطع وسخت گیر بود توصیه وخواهش هیچ کس اور ا از اجرای عدالت باز نمی داشت
۶-معاشرت با مردم :
رفتار پیامبر (ص) با مردم به قدری محبت امیز بود که مردمان اور ا برای خود پدری مهر بان ودلسوز می دانستند ودر دشواری ها ومشکلا ت زندگی به او پناه می بر دند به یاران خود میفرمود بدی های یکدیگر را پیش من باز گو نکنید زیرا دوست دارم بادلی خالی از کدورت باشما معاشرت داشته باشم هنگامی که یکی از اصحاب راغمگین وپریشان می دید با شوخی کردن اور را مسرور مساخت ومی فرمود خداوند کسی را که با ترش رویی با برادرانش روبرو شود دشمن میداند شوخ طبع وبذله گو بود اما هیچ وقت از حریم ادب ووقار خارج نمیشد ودر این کار زیاده رویی نمی کرد هر کسی به خانه ان حضرت می رفت با
کمال احترام ومحبت با او رفتار می نمود تا انجا که گاهی ردا وبالا پوش خود را زیر او پهن واز حضور او بلند نمی شد تا وقتی که خود او بلند شود وقتی با مردم می نشست سعی می کرد تاانجا که می شد با انها هماهنگ شود اگر در باره امور معنوی سخن می گفتند با ان ها همراهی می نمود واگر در باره امور ظاهری ودنیوی حر ف می زدند برای اظهار مهربانی با انها هم سخن میشد
۷- حقوق همسایه:
پیامبراکرم(ص) به مراعات حقوق همسایه تاکید بسیار می کرد ومسلمانان را سفارش می کرد که روابط خود را با همسایگان بر مبنای نیکی ومحبت بنیان نهند تا انجا که در غزوه “تبوک” اعلام کرد هر کس همسایه خود را ازار رسانده با ما نیاید روزی خطاب به پیروان خود فر مود هر کس به خدا وروز جزا ایمان دارد باید احترام همسایه اش را مراعات کند حرمت همسایه مانند حرمت مادر بر فرزند است
ب:اقتصادی
پیامبر گرامی اسلام برای امور اقتصادی امت خود دارای برنامه های خاصی بودند وایشان سعی می کردند که تعادل اجتماعی را میان مردم برقرار کنند وفقر را از جامعه دور کنند وطوری بیت المال را میان مردم تقسیم کنند که به همه به طور مساوی سهم برسد
بعد های اقتصادی :
۱-راهی برای مبارزه با فقر :
اسلام دینی اجتماعی است وسعادت فرد را از سعادت جامعه جدا نمی داند در جامعه ای که فقر گریبان عده زیادی از مردم را گر فته باشد فرد مسلمان نباید نسبت به این نا برابر ی اجتماعی بی اعتنا باشد ونباید تصور کند که میتوان فقط با عباداتی مانند نماز وروزه به رستگاری برسند زیرا رسیدگی وتوجه به خلق خدا نیز عبادت است کمک به نیا زمندان به اندازه ای مهم است که در قران به موارد بسیار(دادن ذکات ) که سبب بهبود وضع اقتصادی جامعه وکاهش فقر میشود در ردیف (بر پا داشتن نماز) ذکر شده واین دو عبارت در کنار هم وبا هم توصیه شده است کسانی که خود غرق در ناز ونعمتند ودائما ثروت خود را بیشتر وبیشتر می کنند ودر فکر مرحومان نیستند از اسلام به دورند حضرت علی می فرمایند ” خداوند سبحان روزی فقیران را در اموال ثروتمندان معین وواجب کرده وهیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به علت انکه ثروتمندی از حق او به نوایی رسیده وخداوند ثروتمندان را در این کار باز خواست خواهد کرد “
یکی از این راهها بر قراری مالیات هایی مانند ذکات وخمس است اما راه دیگر توصیه به انفاق است اسلام از مسلمانان خواسته تا اگاهانه بدون ترس از حکومت وقانون برای رضای خدا به مستمندان کمک کنند”انفاق”یک عمل انسانی است واسلام همان طور که برای ایجاد رونق اقتصادی انگیزه انسانی “مالکیت خصوصی را نادیده گرفت برای تعدیل ثروت ومبازره با اخلاق طبقاتی انگیزه انسانی رحم و دستگیری از هم مستضعفان را که در هر انسانی وجود دارد را فرا موش نکرده است ان کسی که انفاق میکند باید بداند هر چند یک عمل انسانی واجتماعی پسندیده انجام داد ه اما خود او در معرض یک خطر است وان خطر خود بینی است که ممکن است وی را دچار تکبر کند وبر سر ان بیچاره نیازمندی که کمک در یافت کرده منت بگذارد واو را نارا حت کند
۲- بر قراری عدالت اجتماعی :
چون انسان موجودی اجتماعی است حرکت خدا جویانه او جز در سایه نظام متعادل اجتماعی امکان پذیر نیست از این رو پیا مبران که ندای “ازادی معنوی”در پرتو ایمان به خدا را سر داد ه اند فر یاد” ازادی اجتماعی” در پرتو جهاد ومبارزه را نیز بلند کرده اند پیام انبیاء این نبود که درون را اصلا ح کنید وبه برون کاری ندا شته با شید اخلا ق را بسازید اجتماع خود به خود سا خته می شد تار یخ زند گانی وقیام پیامبرا ن اکنده است از مبارزات پیامبران با نا همواری های اجتماعی مراجعه به قران کریم هیچ گونه تردیدی بر جای نمی گذارد که بر قراری عدالت اجتماعی یکی از اساسی ترین اهداف مشترک همه پیامبران بود ه است قران در عین حال که همه جا ندای توحید ویگانه پرستی سر میدهد مردم را به مبارزات اجتماعی برای به دست اوردن حقوق خود و دیگران فرا می خواند در جایی مردم را سرز نش می کند که : “وما لکم لا تقاتلونه فی سبیل اله والمستضعفین : چه می شود شما را چر ا نمی جنگید ؟ در راه خدا ودر راه مستضعفین در این ایه برای تحریک به جهاد به دو ارزش تا کید شده است یکی اینکه راه راه خداست ودومی اینکه انسان های بی پناهی در چنگال ستمگران گر فتار مانده وبه استضعاف کشیده شده اند یعنی تا کید به ایجاد عدالت اجتماعی به همین دلیل است که بیشتر مخالفین پیامبران را مستکبرین وبیشتر ترفداران انها را محرومین تشکیل داده اند
معجزات پیابر اسلام
ادانشمندان اسلام برای رسول گرامی، حدود هزار معجزه در کتب تاریخی _ حدیثی نقل کرده اند.
اینها معجزاتی است که همزمان با ولادت آن بزرگوار شروع و تا پایان عمر آن وجود مقدس و منور ادامه می یابد. این دانشمندان معجزات رسول گرامی اسلام را بر دو دسته تقسیم بندی نموده اند. طبق این تقسیم بندی ، بعضی از معجزات در زمان حیات رسول گرامی اسلام بوقوع پیوسته است و بعضی نیز بعد از حیات آن بزرگوار محقق شده است. ما ابتدا به تقسیم بندی این دانشمندان اشاره خواهیم نمود و در انتها به یک تقسیم بندی جدید خواهیم پرداخت.
۱_ دانشمندان اسلام، ابتدا به معجزاتی پرداخته اند که در زمان خود آن بزرگوار به وقوع پیوسته است. منظور از زمان خود آن حضرت، آن معجزاتی است که در طول ۶۳ سال عمر پربرکت آن وجود نورانی به وقوع پیوسته است و مردمان با چشم دیده اند و برای آیندگان نقل نموده اند. از مهمترین این معجزات، حوادثی است که در هنگام ولادت آن حضرت اتفاق افتاده است. طبق نقل مورخان اسلام، هنگامی که رسول خدا متولد شد، طاهر و پاک از هر گونه خون و نجاسات بود. با پاهای مبارکشان زمین
را لمس نمودند. بلافاصله به سوی کعبه به سجده افتادند. سپس سر مبارکشان را به سوی آسمان بلند کرد و به توحید خدای یکتا و نبوت خودش شهادت داد. آنگاه حضرت آمنه، مادر گرامیشان را مورد خطاب قرار داده و این گونه به او فرمودند: « ولدت خیر الناس، فسمیه محمداً» یعنی بهترین انسانها را به دنیا آوردی، پس نام او را محمد بگذار. از دیگر عجایبی که در این لحظه اتفاق افتاد، این بود که: « تمامی بتها به صورت بر زمین افتادند. ایوان کسری، قصر بزرگ و با شکوه پادشاها
ن ساسانی، که حاکمان ایران آن روز بودند، شکست و آتشکده فارس که حدود هزار سال روشن بود، به ناگاه خاموش شد».
بعضی دیگر از معجزات آن بزرگوار مربوط به زمان رسالت آن حضرت در مکه است _ گر چه از زمان ولادت تا رسالت آن بزرگوار، معجزات فراوان دیگری نیز اتفاق افتاد. اما چون بنای ما بر نقل اجمال و اختصار است لذا از ذکر آن چشم پوشی می نمائیم _ از مهمترین معجزاتی که در این دوره اتفاق افتاد، می توان به واقعه « انذار » اشاره کرد که رسول مکرم اسلام از جانب خدا
ی بزرگ و به وسیله آیه شریفه « و انذر عشیرتک الاقربین» (سوره شعراء ، آی ۲۱۴) مأمور ابلاغ آشکار رسالت گردید. رسول خدا برای اجابت این امر، ابتدا از نزدیکان خود شروع کردند و آنها را دعوت نمودند. ابن اثیر که از مورخان مشهور اسلام است در کتاب تاریخ خود _ الکامل _ این واقعه را از زبان آقا و مولایمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام، چنین نقل می کند: هنگامی که آیه انذار نازل شد، رسول خدا مرا خواست و فرمود: یا علی، همانا خداوند مرا امر نموده که عشیره خویش را
انذار نمایم. پس برایمان یک صاع گندم، یک پای گوسفند و ظرفی شیر تهیه نما و فرزندان را جمع کن تا آنها را طعام دهم، آنگاه آنها را از آنچه بدان امر شده ام، آگاه نمایم. علی علیه السلام می فرمایند: آنگونه که رسول خدا فرموده بود، انجام دادم. دعوت شده ها چهل نفر شدند. هنگامی که جملگی جمع شدند، رسول خدا مرا دستور دادند طعامی را که ساخته بودم برایش بیاورم. رسول خدا پاره ای گوشت برگرفت. پاره پاره ساخت و در اطراف سفره ریخت و گفتند: بخورید به نام خدا. همه از آن طعام خوردند و نوشیدند و سیر شدند و خوراکیها هم چنان باقی ماند. سپس رسول خدا به سخن آمده و گفتند: ای
فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم هیچ جوان عربی نمی شناسم بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قوم خود آورده باشد. به راستی خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خدای مرا فرموده است: شما را به جانب او دعوت کنم. ای بنی
عبدالمطلب! خدا مرا بر همه مردم عموماً و بر شما خصوصاً مبعوث کرده و گفته است : « و انذر عشیرتک الاقربین » و من شما را به دو کلمه ای که بر زبان سبک و در میزان سنگین است ، دعوت می کنم. به وسیله این دو کلمه عرب و عجم را مالک می شوید و امتها رام شما می شوند. با این دو کلمه وارد بهشت می شوید و با همین دو کلمه از دوزخ نجات می یابید: گفتن لا اله الا الله و گواهی بر پیامبری من. پس کدام یک از شما مرا در این راه کمک می دهد تا برادر و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟ پس احدی از آنان وی را پاسخ نداد. اما من که از همه خردسالتر و کوچکتر بودم، گفتم: یا رسول الله! من شما را در این راه یاری می نمایم. پس گفت: بنشین! و سپس گفتار خویش را تکرار کردند و همچنان خاموش ماندند تا من گفتار نخستین خود را باز گفتم. پس گفت: بنشین! و بار سوم سخن خود را بر آنان تکرار فرمودند و احدی از ایشان حتی به یک حرف وی پاسخ نگفت و باز من برخاستم و گفتم: یا رسول الله! برای یاری شما در این امر آماده ام. پس گردنم را گرفتند و گفتند: هان این است برادر وصی و خلیفه من در میان شما. پس از وی بشنوید و فرمانش را ببرید; واقع « شق القمر » یکی دیگر از معجزاتی است که به دست رسول خدا قبل از هجرت در مکه و به پیشنهاد مشرکین انجام پذیرفت. در صحت این واقعه، هیچ مسلمانی شک و شبهه ای ندارد.
شرح این واقعه از این قرار است که: در یکی از شب هایی که قرص ماه کامل بود، مشرکین جمع شدند و به رسول خدا گفتند: اگر در آنچه می گویی، صادق هستی ماه را دو نیم کن. رسول اکرم به آنها فرمودند: اگر این کار را انجام دادم، ایمان می آورید؟ گفتند: آری. پس رسول خدا با انگشت مبارکشان به سوی ماه اشاره نمودند که ناگاه ماه منشق و دو نیم شد به صورتی که کوه حرا از بین دو نیمه آن آشکار بود. قریش گفتند: این سحر « ابی کبشه » بود. آنگاه به یکدیگر گفتند: منتظر باشیم تا ساحران از خارج بیایند. ببینیم آیا آنها هم این جریان را دیده اند یا نه؟ چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند تمام مردم عالم را سحر کند. ساحران یکی پس از دیگری از راه رسیدند و قریش جریان را از ایشان پرسیدند. گفتند: آری ما هم دیدیم که ماه دو نیم شد. راجع به همین واقعه است که خداوند متعال آیات اول سوره مبارکه « قمر » را نازل فرمودند. بعد از این جریان نیز معجزات دیگری به وسیله رسول گرامی اسلام و به اذن خدای متعال صادر شد.
بعضی از معجزات دیگری که از رسول خدا صادر شده است به شرح ذیل می باشد:
الف _ خبر دادن رسول گرامی اسلام از خورده شدن عهدنامه قریش مبنی بر محاصره شدید اقتصادی مسلمین.
ب _ « لیله المبیت » که رسول اکرم از بین دشمنانی که برای به قتل رساندن آن بزرگوار خانه اش را محاصره کرده بودند، گذشت. در این شب مولا امیرالمومنین در بستر مبارک رسول مکرم خوابید و جانش را برای تقدیم به حضرت حق، به رسول اکرم هدیه نمود
“مقام والای پیامبر، ویژگی هاواهداف او”
از آیه الله مکارم شیرازی
«و اشهد ان ابى محمداً عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتبله، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغیب مکنونه و بستر الاهاویل مصونه، و بنهایه العدم مقرونه.
علماً من اللّه تعالى بمائل [بمآل] الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور.
ابتعثه اللّه اتماماً لامره و عزیمه على امضاء حکمه و انفاذاً لمقادیر حتمه.
فرأى الامم فرقاً ادیانه، عکفاً على نیرآنها [و] عابده لاوثانها، منکره اللّه مع عرفانها.
فانار اللّه بمحمد [صلى اللّه علیه و آله] ظلمها، و کشف عن القلوب بهمها و جلى عن الابصار غممها.
و قام عن الناس بالهدایه و انقذهم من الغوایه و بصرهم من العمایه.
و هداهم الى الدین القویم و دعاهم الى الطریق المستقیم، ثم قبضه اللّه الیه قبض رأفه و اختیار و رغبه و ایثار، فحمد [صلى اللّه علیه و آله] عن [من] تعب هذه الدار فى راحه، قد حف بالملائکه الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره الملک الجبار.
صلى اللّه على ابى نبیه و امینه على الوحى و صفیه و خیرته من الخلق و رضیه و السلام علیه و رحمه اللّه و برکاته».
* * *
ترجمه :
و گواهى مىدهم که پدرم محمد(ص) بنده و فرستاده او است، پیش از آنکه او را بفرستد برگزید، و پیش از آنکه او را بیافریند، براى این مقام نامزد فرمود، و قبل ار بعثتش او را انتخاب نمود.
در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند، و در پشت پردههاى هولانگیز نیستى پوشیده و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند.
این به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت، و مقدارت را به خوبى مىدانست.
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد.
هنگامى که مبعوث شد، امتها را مشاهده کرد که مذاهب پراکندهاى را برگزیدهاند، گروهى بر گرد آتش طواف مىکنند، و گروهى در برابر بتها سر تعظیم فرود آوردهاند،
و با اینکه با قلب خود خدا را شناختهاند، او را انکار مىکنند.
خداوند به نور محمد(ص) ظلمتها را برچید، و پردههاى ظلمت را از دلها کنار زد، و ابرهاى تیره و تار را از مقابل چشمها برطرف ساخت.
او براى هدایت مردم قیام کرد، و آنها را از گمراهى و غوایت رهائى بخشید، و چشمهایشان را بینا ساخت، و به آئین محکم و پابرجاى اسلام رهنمون گشت، و آنها را به راه راست دعوت فرمود.
سپس خداوند او را با نهایت محبت و اختیار خود و از روى رغبت و ایثار قبض روح کرد، سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد و هم اکنون در میان فرشتگان، و خشنودى پرودرگار غفار و در جوار قرب خداوند جبار قرار داد.
درود خدا بر پدرم پیامبر(ص) امین وحى، و برگزیده او از میان خلائق باد، و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش.
تفسیر:
در این بخش از کلام بانوى اسلام(س) نیز اشارات پرمعنائى به یک رشته از مسائل مهم درباره شخص پیامبر(ص) شده است از جمله:
– در نخستین تعبیراتش به گوهر ممتاز پیامبر(ص) اشاره مىفرماید، چیزى که در سایر احادیث اسلامى نیز به آن اشاره شده است و در اینجا بحث مهمى مطرح است و آن اینکه، آیا ساختمان وجودى پیامبر(ص) به کلى با دیگران متفاوت بوده است؟ و اگر چنین است پس معصوم بودنش لازمه این گوهر پاک است، و طبعاً افتخارى محسوب نمىشود.
و اگر گوهرش متفاوت نیست پس این تعبیرات در کلام بانوى اسلام چه هدفى را تعقیب مىکند؟
حقیقت این است که افتخارات و مواهب پیامبران و امامان بخشى ذاتى و بخشى اکتسابى است، و با توجه به این ترکیب بندى خاص بسیارى از سؤالات پاسخ گفته مىشود.
به تعبیر دیگر، خداوند حکیمى که آن مأموریت عظیم را بر عهد پیامبرش مىگذارد آمادگیهاى ذاتى به او مىبخشد: گوهرى ممتاز، هوشى سرشار، ارادهاى آهنین، عزمى راسخ، و علمى وافر و تشخیصى صائب به او مىدهد، و گرنه از یک فرد ضعیف این رسالت بزرک ساخته نیست و نقض غرض خواهد شد.
و این امر هرگز غیر عادلانه نیست، همانگونه که عضلات بازو نسبت به عضلات ظریف پلکهاى چشم، فوق العاده متفاوت است، چرا که مسئولیت یکى تکان دادن یک پلک کوچک مىباشد، در حالى که مسئولیت دیگرى بر داشتن بارهاى عظیم و کارهاى سنگین است، و اگر غیر از این بود برخلاف عدالت بود.
اما با این حالت چنان نیست که گوهر ذاتى پیامبر(ص) ارده و اختیار را از او سلب کند، او نیز قدرت بر گناه دارد، هر چند هرگز گناه نمى کند.
تعجب نکنید بسیارى از مردم عادى نیز در برابر بعضى از گناهان همین حالت را دارند، فى المثل هر کس توانائى دارد که به صورت برهنه مادرزداد در برابر جمعیت ظاهر شود، و یا قدرت دارد در یک شب سرد زمستانى بدون لباس در میان برفها بخوابد، ولى در عین حال جز افراد دیوانه چنین کارى را انجام نمى دهند.
پیامبران و امامام معصوم نیز در برابر همه گناهان چنین حالى را دارند. این نیز قابل توجه است که معصومان به نسبت گوهر پاکشان مسئولیت سنگینترى دارند و کمترین ترک اولى از آنها پذیرفته نیست.
و این تعبیر حضرت فاطمه(س) که مىفرماید:
«علماً من اللّه تعالى بمائل الامور و احاطه بحوادث الدهور».
اشاره به همین نکته است که خداوند چون رسالت سنگین آینده پیامبر را مىدانست گوهر او را چنین والا آفرید.
– او براى تکمیل او امر الهى آمده بود، و براى اجراى فرمانهاى تکوینى او.
این تعبیر پر معنى مىتواند اشارهاى به مسأله خاتمیت پیامبر(ص) و نیز اشارهاى به مسأله تکمیل مواهب تکوینى از طریق تشریع و احکام الهى باشد (دقت کنید).
– دختر گرامى پیامبر(ص) در این فراز از سخنانش به وضع رقت بار امتها قبل از بعثت اشاره مىکند که چگونه در ظلمت خرافات گرفتار بودند، مجوس در برابر آتشکدهها تعظیم مىکردند، و عرب در مقابل بتکدهها، و هر کدام از ملتهاى دیگر نیز به نوعى از انحراف و پراکندگى گرفتار بودند.
و چه جالب مىفرماید: «آنها در عین شناخت خدا منکر او بودند» که اشارهاى است گویا به مسأله «توحید فطرى» که در سرشت همه انسانها است.
– در قسمت دیگرى از این بیان به برکات وجود پیامبر(ص) و آثار قیام او اشاره مىکند که چگونه او ابرهاى تیره و تار اوهام را از افق دور ساخت و زنگار جهل و خرافات را از آئینه دلها زدود، و پرده هائى که بر چشمها افتاده بود و از مشاهده حق مانع مىشد درید، و به آئینى که «صراط مستقیم» است و حد واسطى است میان افراطها و تفریطها، دعوت فرمود.
و براى درک عمق این سخن باید مقایسه دقیقى میان وضع مردم در عصر جاهلیت، و بعد از ظهور اسلام کرد، تا این واقعیت روشنتر گردد و بانوى اسلام(س) این کار را در خطبه خود فرموده است.
– مرگ پرافتخار پیامبر(ص) یکى دیگر از مسائل قابل ملاحظهاى که در این فراز از خطبه تاریخى بانوى اسلام(س) آمده است:
او که مرغ بلند پرواز روحش سالیان دراز در قفس تن در این دنیاى فانى زندانى و گرفتار بود، بعد از اداى رسالت، و انجام مسئولیت خود، قفس را شکست و به سوى کوى دوست پر کشید، و در هواى سر کویش پروبال زد، و در میان فرشتگان والا مقام آسمان جاى گرفت!
سیمای پیامبراکرم (ص) درآیینه وحی
از عبدالکریم تبریزی
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سیّد مسعود و خداوند مؤید پیغمبر محمود، ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید:« ما کان محمد» (۱)
تولد پربرکت حضرت خاتم الانبیا صلى الله علیه وآله که بنا به اعتقاد علماى امامیه در ۱۷ ربیع الاول سال ۵۷۰ میلادى و مطابق با سال عام الفیل به وقوع پیوست، آغاز تولدى نوین و روز اعطاى مدال سعادت و رستگارى از سوى حضرت حق براى جامعه بشریت مىباشد. در آن روز نوزادى به این عالم خاکى قدم نهاد که بعد از چهل سال از سوى خداوند به عنوان آموزگار وحى و مربى برترین فرهنگ زیستن به اهل جهان معرفى گردید. مقارن این ولادت پر برکت در صحنه گیتى آثار شگفتانگیز و اسرارآمیزى رخ داد که هشدارى براى حاکمان و زور مداران تاریخ به حساب آمد .
فرو ریختن چهارده کنگره در ایوان کسرى، خاموش شدن آتشکده فارس، جاری شدن آب در وادى سماوه بعد از سال هاى طولانى خشکى، سرنگون شدن بتها در مکه و سایر نقاط عالم، خشک شدن دریاچه ساوه، پرتوافشانى نورى از وجود آن گرامى در آفاق آسمان ها و خواب هاى وحشتناک انوشیروان و موبدان، از جمله علائم خارق العاده و از نشانههاى هشدار دهندهاى بود که مقارن تولد پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله در جهان حادث شد که در منابع معتبر تاریخى و جوامع مورد اعتماد حدیثى از آنها یاد شده است .
در مورد زندگى، سیره و سخن و خُلق و خوى آن وجود گرامى آثار و مجموعههاى ارزشمندى از سوى دانشمندان و محققین پدید آمده که هر یک به نوبه خود قابل تحسین و تقدیر است. السیره النبویه: ابن هشام، السیره النبویه: ابن کثیر، حیاه النبى و سیرته، سیره المصطفى: عبدالزهرا عثمان محمد، سیره المصطفى: هاشم معروف الحسنى، الصحیح من سیره النبى الاعظم، نهایه المسئول فى روایه الرسول، سیرى در سیره نبوى، فروغ ابدیت، شرف النبى و حیاه القلوب، ج۲، برخى از این مجموعههاى نبوى مىباشند که هر کدام با سلیقه خاص مؤلف و از زوایاى مختلفى به بررسى ابعاد زندگى و سیره آن حضرت پرداختهاند.
در این نوشتار سعى شده در حد وسع، خلق و خوى حضرتش در پرتو آیات وحیانى قرآن بررسى شود، تا به این وسیله جان و دل خود را با آیات نور روشنایى بخشیده و از صفات ستوده محمدى صلى الله علیه وآله بهره ور شویم، چرا که بر این باوریم: زیباترین و کامل ترین سیماى آن گرامى را باید در آیینه کلام وحیانى پروردگار به نظاره نشست و خصلت هاى زیباى نبوت را از سرچشمه نور جستجو کرد و اگر قرار است انسان براى بهتر زیستن و به سوى سعادت ابدى رفتن به دنبال الگو و سرمشق باشد، آن را در کامل ترین و مطمئن ترین منابع مىتوان یافت که صفحات درخشان و زرین آن در بلنداى تاریخ و در تاریکترین لحظات آن، شاهراه انسانیت را روشن نموده است . خداوند متعال فرمود: « لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه;»( احزاب/۲۱) ؛ مطمئنا براى شما در[رفتار و گفتار] رسول خدا صلى الله علیه و آله سرمشق نیکو [و کاملى] مىباشد.»
نرمخویى و مهربانى
از منظر قرآن کریم یکى از شاخص ترین ویژگی هاى حضرت رسول صلى الله علیه وآله، اخلاق زیبا و برخورد شفقتآمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنى توانست در طول ۲۳ سال، دل هاى بسیارى را به خود شیفته کرده و به صراط مستقیم هدایت نماید، در حالى که هیچ قدرتى توان چنین کار شگفتى را نداشت . خداوند متعال این عامل اساسى را چنین شرح مىدهد:« فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»(آل عمران/۱۵۹) ؛ به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.
اساساً آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق است و مىفرمود:”انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” (۲)؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام .
ابراز محبت و مهرورزى آن حضرت نه تنها شامل دوستان و اهل ایمان مىشد، بلکه مخالفین آن بزرگوار نیز از اخلاق نرم و شفقتآمیز آن گرامى بهره مند بودند و این سبب جذب آنان به سوى اسلام مىگردید . به همین جهت خداوند متعال رسول گرامىاش را تحسین کرده و فرمود: « و انک لعلى خلق عظیم»( قلم/۴) ؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى .
دلسوزى براى اهل ایمان
کسانى که خود را وقف اصلاح جامعه کرده و براى سعادت افراد آن از هیچ کوششى فروگذار نمىکنند و با دلسوزى و عشق و علاقه به انجام وظایف محوله مىپردازند، بدون تردید جایگاه خود را در جامعه و دل هاى مردم تحکیم می بخشند و ارتباط نزدیکترى با مخاطبان خود پیدا مىکنند، در نتیجه مردم به آنان به دیده احترام نگریسته و به ایشان اعتماد کرده و به آسانى گفتهها و خواسته هایشان را مىپذیرند. مردم عاشق کسانى هستند که بدون هیاهو به دنبال اصلاح جامعه و رفع گرفتاری هاى آنان باشند . اگر این دلسوزى و خدمات بىریا، مخلصانه و فقط براى رضاى خداوند عالم باشد، نتیجه آن مضاعف و توفیق در کار حتمى و قطعى خواهد بود .
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پرورى داند
این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژهاى برخوردار است . قرآن مجید، پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى کرده و مىفرماید: « لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (توبه/ ۱۲۸) ؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
خداوند متعال به کسانى که دلسوزى و مهربانى رسول اکرم صلى الله علیه وآله را نوعى ساده لوحى قلمداد مىکردند و اغماض و چشم پوشی هاى آن وجود گرامى را در مورد افراد خطاکار، سطحى نگرى انگاشته و سخنانى ناروا در مورد پیامبر به زبان مىآوردند چنین مىفرماید: « و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمه للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم»( توبه/۶۱) ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مى گویند: او گوشىاست . ( آدم خوش باورى است!) بگو: خوش باور بودن او به سود شماست، او به خدا ایمان دارد و [تنها] مؤمنان را تصدیق مىکند و براى مؤمنان شما رحمت است، اما کسانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله را مىآزارند عذاب دردناکى در پیش دارند .
دلسوزى حضرت خاتم الانبیاء به حدى بود که گاهى از شدت غصه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مىگرفت . رسول مکرم اسلام نه تنها از انحراف و کجروی هاى برخى از مسلمانان آزرده خاطر مىشد، بلکه از گمراهى و نادانى نامسلمانان نیز در رنج و عذاب بود. تا این که خداوند متعال از دلسوزى رسول خویش چنین یاد مىکند: « فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا»( کهف/۶ )؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال [ نارواى] آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاوردند، خود را هلاک کنى .
آشنایى با درد مردم
توفیق در مدیریت جامعه به عوامل مختلفى بستگى دارد که یکى از مهمترین آنها آشنایى با مشکلات و گرفتاری هاى طبقات محروم اجتماع است . پیامبران الهى عموما و پیامبراسلام خصوصاً از چنین خصلت والایى برخوردار بودند . آنان خود را از مردم مىدانستند و هیچگونه امتیاز و تفوقى بر خویشتن نسبت به سایر اقشار جامعه قائل نبودند . پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرمود: «انما انا بشر مثلکم»( فصلت/۶ – کهف/۱۱۰ ) ؛ همانا من هم همانند شما بشر هستم . در آیه دیگرى خداوند متعال مىفرماید: « لقد جائکم رسول من انفسکم ;»( توبه/ ۱۲۸) ؛ پیامبرى از خود شما برایتان آمده است .
افزون بر مردمى بودن، آشنایى و آگاهى و لمس واقعیت هاى پنهان جامعه از خصلت هاى بارز آن حضرت بود.
البته میان امثال پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و کسانى که با شعار محرومیت زدایى به عرصههاى رهبرى و هدایت جوامع وارد مىشوند اما خود طعم تلخ محرومیت و گرفتارى را نچشیدهاند و درک این واقعیت ها برایشان سخت و غیر ملموس است فرق زیادى وجود دارد. آنان اگر هم بخواهند در این رابطه درست عمل کنند موفق نخواهند شد، اما کسانى که این مشکلات و محرومیت ها را از نزدیک لمس کردهاند، درد و رنج طبقات محروم جامعه را بهتر و راحت تر درک مىکنند . قرآن کریم مىفرماید: «الم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک عائلا فاغنى»( ضحى/۶، ۷، ۸ ) ؛ آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد و تو را فقیر یافت و بى نیاز نمود.
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در مقابل مرفهین بى دردى که از او مىخواستند از طبقات محروم فاصله بگیرد، این آیه را تلاوت مىکرد: « و ما انا بطارد الذین آمنوا»(هود/ ۲۹) ؛ من هرگز مردم با ایمان را [گر چه در ظاهر محروم و بىچیز و نیازمند باشند] از خود دور نخواهم کرد .
آرى رسیدن به مقام نبوت اوصاف برجستهاى مىطلبد که یکى از آنها مردمى بودن و آشنایى با حقوق محرومان است . کسى که مىخواهد دین آسمانى او جاودانه بماند و براى هر قوم و ملتى و در هر عصر و زمانى به کار آید لازم است که خود با ریشههاى ناعدالتى و فقر و محرومیت از نزدیک تماس داشته باشد تا در بلنداى تاریخ بتواند نداى عدالت خواهى و محرومیت زدایى را به گوش جهانیان برساند . قرآن با یادآورى دوران مشقت بار و سخت زندگى پیامبرصلى الله علیه و آله به آن حضرت سفارش مىکند که: « فاما الیتیم فلا تقهر. واما السائل فلا تنهر» ( ضحى/۹، ۱۰) ؛ یتیم را از خود دور نکن و درخواست کننده را از خود مران .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام هجرت به مدینه نیز در مقابل فریادهاى دعوت دهها نفر از اهالى مدینه، در زمینى که به یتیمان تعلق داشت فرود آمد و کانون اسلام را در همانجا متمرکز نمود که بعدها به مسجدالنبى و مرکز حکومت اسلامى تبدیل شد و تصمیمات مهم جهان اسلام در همانجا اتخاذ گردید .
صبر و بردبارى
گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مىدهد که آنان در راه اعتلاى کلمه توحید و انجام رسالت خویش با سخت ترین موانع روبرو بودهاند، همچنان که امام صادقعلیه السلام فرمود: «ان اشد الناس بلاء الانبیاء (۳)؛ همانا که انبیاء الهى سخت ترین گرفتاریها را داشتهاند .» اما در این میان حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات سخت قرار گرفت . آن حضرت در این مورد مىفرماید: « ما اوذى نبى مثل ما اوذیت(۴) ؛ هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»
اما تحمل و بردبارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در برابر کوه مشکلات که از هر سو به آن حضرت روى مىآورد و موانع گوناگونى که هر یک مىتوانست سد راه اهداف بلند حضرتش باشد، تمام دشمنان و مخالفین سرسخت آن حضرت را به زانو در آورد .
استاد شهید مطهرى رحمه الله در این زمینه مىنویسد: « اراده و استقامتش بىنظیر بود. از او به یارانش نیز سرایت کرده بود . دوره ۲۳ ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است . او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هرجا قطع مىشد، ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیلهاش راه نداد . ایمان نیرومندش به موفقیت، یک لحظه متزلزل نشد .» (۵)
گاهى خداوند متعال براى تقویت روحیه صبر و مقاومت رسول گرامیش مىفرمود:« فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل;» ( احقاف/۳۵) ؛ پس صبر و بردبارى پیشه کن، آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند .
رسول اکرم صلى الله علیه وآله در سخن ارزشمندى پایدارى و مقاومت و اراده آهنین خود را در راه هدف به نمایش گذاشت و هنگامى که حضرت ابوطالب پیشنهاد مشرکین را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پیام آسمانى خویش به وى بیان کرد، به عمویش ابوطالب چنین فرمود: « یاعم! والله لو وضعوا الشمس فى یمینى والقمر فى یسارى على ان اترک هذا الامر حتى یظهره الله او اهلک فیه، ماترکته (۶) ؛ اى عمو! به خدا سوگند اگر آنان خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از دعوت آسمانى خود دست بردارم هرگز نخواهم پذیرفت تا این که یا خداوند دین مرا پیروز کند و یا این که جانم را در راه آن از دست بدهم .»
و این چنین بود که حضرت محمد صلى الله علیه وآله با تحمل مشکلات و صبر و پایدارى توانست دین مبین اسلام را به جهانیان اعلام کند . انواع گرفتاریها و ناملایمات، صدمات جسمى و روحى، قرار گرفتن در معرض انواع اتهامات از قبیل: ساحر، مجنون، آشوبگر و سایر موانع راه پیامبر، با دو عامل ایمان به هدف و استقامت و پشتکار در راه رسیدن به آن، قابل تحمل بود .
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در این مورد مىفرماید: « اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه و التماس لاطفاء نوره (۷) ؛ گواهى مىدهم که محمد صلى الله علیه وآله بنده و پیامبر اوست، انسان ها را به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نمود و مغلوبشان کرد . هرگز همداستانى دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را (از آن دعوت به حق و کوشش در راه استقرار دین اسلام) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموشى نور رسالت نتیجه نداد .»
عبودیت
بندگى و خضوع در مقابل حق، فضیلتى ستودنى است که قرآن بارها بر این صفت زیباى محمدى صلى الله علیه و آله اشاره دارد . خداوند متعال پیامبر گرامىاش را با وصف بندگى – که تمام اوصاف والاى حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله را تحت الشعاع قرار داده – یاد مىکند و رسول گرامى اسلام نیز به عبودیت خود در پیشگاه حق همیشه افتخار مىکرد .
به چند نمونه از آیاتى که حضرت رسول صلى الله علیه وآله را با صفت والاى عبودیت توصیف مىکند اشاره مىکنیم:
– « وان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله; »( بقره/ ۲۳) ؛ و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کردهایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید .
– « ; ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا یوم الفرقان ;» ( انفال/ ۴۱) ؛ اگر به خدا و به آنچه که بر بنده خود در روز جدایى [حق از باطل] نازل کردهایم ایمان آوردهاید ; .
– « تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا» ( فرقان/۱) ؛ بزرگوار و پر برکت است آن خداوندى که قرآن را بر بنده [خاص] خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد .
– « فاوحى الى عبده ما اوحى»( النجم/۱۰) ؛ [در شب معراج] آنچه را که وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله آنچنان شیفته عبادت و بندگى در بارگاه ربوبى بود که گاهى خود را فراموش مىکرد و از خود بی خود مىشد، تا این که آیه نازل شد: « طه! ما انزلنا علیک القرآن لتشقى»؛ طه! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که این قدر به زحمت و مشقت بیافتى .
مرحوم فیض کاشانى در ذیل این آیه مىنویسد: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آنچنان در عبادت الهى حریص بود که از کثرت عبادت پاهاى مبارکش متورم شده بود، تا این که خداوند متعال این آیه را فرستاد .
امام باقرعلیه السلام مىفرماید: روزى یکى از همسران آن حضرت به وى گفت: یا رسولالله! چرا به خود اینقدر زحمت مىدهى، در حالی که یک بنده آمرزیده هستى .
پیامبرصلى الله علیه وآله پاسخ داد: «اولا اکون عبدا شکورا (۸) ؛ آیا بنده شکرگزارى نباشم .»
خداوند متعال در برخى از آیات براى عبادت و بندگى پیامبر گرامىاش چنین رهنمود مىدهد: « اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا. و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» ( اسراء/۷۸ و۷۹ )؛ نماز را از زوال خورشید (هنگام اذان ظهر) تا نهایت تاریکى شب (نیمه شب) به پای دار؛ و همچنین قرآن فجر( نماز صبح) را؛ زیرا قرآن فجر مورد شهادت [فرشتگان شب و روز] است . و پاسى از شب را [از خواب برخیز و قرآن و نماز بخوان و] عبادت کن . این یک عمل نافله براى توست . امید است که خداوند متعال تو را به این وسیله به مقامى محمود ( و در خور ستایش) برانگیزد .»
عدالت خواهى
عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مىفرماید: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط ;»(حدید/ ۲۵) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .
همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مىفرماید: « ; وامرت لاعدل بینکم ;»( شورى/۱۵) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شدهام .
و در آیات متعددى قرآن از عدالت خواهى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مىباشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مىکند .
عدالت طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مىشود . قرآن کریم مىفرماید: « واذا قلتم فاعدلوا» ( انعام/۱۵۲) ؛ و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىنمود . امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه (۹) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مىکند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: « ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (۱۰) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مىکرد، شدیدا ناراحت مىشد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت شد و ۲۹ روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: « یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا»( احزاب/ ۲۸) ؛ اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید، بیایید [با هدیهاى] شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (۱۱)
و به این ترتیب پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانوادهاش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه دار سازند .
راستى و امانتدارى
امانتدارى و صداقت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نه تنها یاران و پیروان آن حضرت را شیفته ایشان نموده بود بلکه دشمنان نیز به این حقیقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مىستودند . سه سال از بعثت مىگذشت که حضرت رسول صلى الله علیه و آله روزى در کنار کوه «صفا» روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسایى قشرهاى مختلف مردم مکه را به سوى خویش فرا خواند، آنگاه خطاب به مشرکین و سایر مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان موضع گرفتهاند و قصد جان و مال شما را دارند، آیا مرا تصدیق مىکنید؟ همگى گفتند: آرى، زیرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنیدهایم. (۱۲)
حضرت خدیجه نیز هنگامى که پیشنهاد ازدواج به آن حضرت مىداد و شیفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مىنمود با تأکید بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنین گفت: « انى قد رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک (۱۳) ؛ به خاطر خویشاوندیت و بزرگواریت در میان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نیک و راستگوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم .»
در این میان تصریح آیات الهى و تاکید کلام وحیانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت حلاوتى دیگر دارد . برخى از آیاتى که به امانتدارى و راستى پیامبر عظیم الشان اسلام اشاره دارند عبارتند از:
– « قل لا اقول لکم عندى خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا اقول لکم انى ملک;» ( انعام/۵۰ ) ؛ بگو: من نمىگویم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن که خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم و به شما نمىگویم من فرشتهام .»
– « و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى» ( النجم/۳ و۴) ؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید و آنچه مىگوید چیزى جز وحى الهى که [بر او] نازل مىشود نیست .
– « ما کذب الفؤاد ما راى» (۱۴) ؛ قلب [ پاک حضرت محمد صلى الله علیه وآله] در آنچه دید هرگز دروغ نگفت .
حضرت محمد صلى الله علیه و آله در امانتدارى آنچنان شهره بود که حتى دشمنانش بعد از بعثت آن حضرت، با این که نقشه قتلش را طراحى مىکردند، همچنان او را با لقب «امین» مىشناختند و در امانتدارىاش لحظهاى تردید نکردند و در شب هجرت امانت هایى نزد آن گرامى داشتند . رسولالله صلى الله علیه وآله در غار ثور در عین حالى که از ترس مشرکین مکه مخفى شده بود، به امام علىعلیه السلام سفارش نمود که یا على! فردا در اجتماعات مردم مکه، صبح و شام با آواى بلند بگو: « من کان له قبل محمد امانه او ودیعه فلیات فلنؤد الیه امانته (۱۵) ؛ هر کس نزد محمد امانتى دارد بیاید امانتش را بازستاند.
خداوند متعال در مورد ویژگی هاى انسان هاى وارسته و با ایمان مىفرماید: « والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون» ( مؤمنون/ ۸ ) ؛ و آنان که به امانت ها و عهد و پیمان هاى خود وفا مىکنند .
و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله اسوه کامل و نمونه بارز انسان هاى وارسته و داراى تمام کمالات ویژه اخلاقى بود .
صداقت و امانتدارى از منظر رسول گرامى اسلام آنچنان مهم بود که به عنوان معیار براى برترى یارانش محسوب می گردید . امام صادقعلیه السلام در این مورد فرمودند:«ان علیاعلیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانه» (۱۶) ؛ یقیناً علىعلیه السلام با راستگویى و امانتدارى به آن درجه و عظمت در نزد پیامبرصلى الله علیه وآله رسید.
قاطعیت و شهامت
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد اجراى حدود الهى و قاطعیت در برابر قانون شکنان اهتمام خاصى داشت. آن حضرت در عین حالی که به اهل ایمان و مظلومان و ستمدیدگان رئوف و مهربان بود، در مقابل کفار و اشرار، با شجاعت و شهامت تمام ایستادگى مىنمود. خداوند متعال در این مورد مىفرماید: « محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم»( فتح/ ۲۹) ؛« محمد صلى الله علیه وآله فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان هستند. » داستان زیر نشانگر قاطعیت آن حضرت در مقابل متجاوزان و قانون شکنان است .
گروهى از طایفه بنى ضبه به حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده و ضمن شکایت از بیمارى خود، از آن بزرگوار استمداد کردند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به آنان فرمود: چند روز در مدینه بمانید تا با مراقبت مسلمانان بهبودى یافته و به منطقه خود برگردید . آنان گفتند: یا رسولالله! اگر ما را در خارج از شهر مدینه اسکان دهید برایمان بهتر است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ضمن پذیرش تقاضاى آنان به تنى چند از مسلمانان ماموریت داد تا تعدادى از شتران بیت المال را در چراگاههاى اطراف مدینه نگهدارند و از شیر آنها افراد بیمار بنى ضبه را پذیرایى و پرستارى کنند و از آنان مراقبت نمایند .
این افراد با حمایت پیامبر صلى الله علیه وآله در مدت کوتاهى سلامتى خود را باز یافتند، اما به جاى قدردانى از آن حضرت و یارانش – از آنجایى که باطنى خبیث و دلى مریض داشتند – سه تن از نگهبانان شترها را کشته و به همراه شتران فرار کردند . هنگامى که این خبر ناگوار به پیامبر گرامى رسید، علىعلیه السلام را مامور دستگیرى آنان نمود . امیرمؤمنان علىعلیه السلام این خطاکاران متجاوز را در نزدیکی هاى مرز یمن بازداشت کرده و به حضور پیامبرصلى الله علیه وآله آورد . در این لحظه پیک وحى نازل شده و احکام آنان را به رسول خدا ابلاغ نموده و فرمود: «انما جزاوا الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض;» (مائده/۳۳) ؛ کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند و در روى زمین اقدام به فساد مىکنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پاى آنها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین [خود] تبعید گردند .»
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله از میان این چهار حکم، قطع دست و پا را انتخاب کرد و دستور داد دست و پاى آنها را بر خلاف یکدیگر ( دست راست و پاى چپ یا بالعکس) قطع کنند. (۱۷) .
اصرار بر اجراى قوانین الهى، حیاء و ادب، جوانمردى، سرمشق و الگو بودن براى انسان هاى سعادتجو و حقیقت طلب، امى بودن، تواضع، گذشت، ساده زیستى، سخاوت و نیکى به دیگران، کرامت نفس و بشیر و نذیر بودن، از جمله سایر صفات ستوده حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله است که در آیات الهى به آنها اشاره شده است .
در حدیث دیگران
این مقال را با نقل ابیاتى از سروده معروف شبلى شمیل از دانشمندان برجسته جهان مسیحیت، که در ستایش عظمت حضرت رسول صلى الله علیه وآله سروده است به پایان مىبریم:
انى و ان اک قد کفرت بدینه هل اکفرن بمحکم الآیات
« من گرچه مسلمان نیستم اما آیا مىتوانم به آیات محکم قرآن کفر ورزم؟!»
او ما حوت فى ناصح الالفاظ من حکم روادع للهوى وعظات
« یا به پندها و اندرزهایى که در آن آیات آمده است و همه بازدارنده نفس از هوا و هوس، و در لباس شکوهمندترین واژهها مىباشند منکر شوم؟!»
و شرایع لو انهم عقلوا بها ما قید العمران بالعادات
« یا به قوانینى که اگر مردمان آنها را درک مىکردند براى تحقق بخشیدن به عمران [و تمدن جهان]، همه آیین ها و سنت ها را جز تعالیم اسلام کنار مىگذاشتند، مىتوانم بىتفاوت باشم؟!»
نعم المدبر والحکیم وانه رب الفصاحه مصطفى الکلمات
«[محمد] بهترین تدبیر کننده و بهترین حکیم بود. او خداى فصاحت و [گوینده] گزیده ترین سخنان است.»
رجل الحجا رجل السیاسه والدها بطل حلیف النصر والغارات
«[محمد] یگانه مرد خردورزى، کشوردارى و هوشمندى بود و قهرمان هم پیمان با پیروزى بر سپاه کفر است.»
ببلاغه القرآن قد غلب النهى و بسیفه انحى على الهامات
«[محمد] با بلاغت قرآن، بر همه خردها و اندیشهها چیره گشت و سرها [ى دشمنان ارزش هاى انسانى] را زیر سایه شمشیر گرفت .»
من دونه الابطال من کل الورى من غائب او حاضر او آت (۱۸)
« قهرمانان تاریخ بشر چه گذشتگان، چه آنان که اکنون حاضرند و چه آیندگان، [همه و همه] در پایهاى فروتر و پایینتر از مرتبت او جاى دارند.»
سیمای پیامبراکرم درآیینه نهج البلاغه
از سید جواد حسینی
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بىکران الهى را نیز در پى دارد. آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه.
شرف و جلال پیمبران بُوَد از جلال محمدى
سبب وجود جهانیان همه از کمال محمدى
نرسد خرد بکمال او، نه بشر بکنه جلال او
شعف و صفاى بهشتیان همه از جلال محمدى
بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله صلّوا علیه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى بحساب مىآید، دلیل آن حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، و طاق کسرى به لرزه افتاده و چهارده کنگره آن ریزش نمود، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مىگرفت به زمین فرو رفته و خشکید، ووادى «سماوه» که سالها حالت خشک سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرایید، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش کاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابید(و به رمز فراگیرى دین آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(۱)
این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیّت او آشنا شده و خصلتهاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه.
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مىداند آنجا که مىفرماید: «ولکم فى رسول اللّه اسوهٌ حسنهٌ;(۲)؛مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گیرد و به جامعه عرضه شود، و على (علیه السلام) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مىفرماید: «وَ لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافٍ لَکَ فى الاُسوَهِ، وَ دَلیلٌ لَکَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ کَثرَهِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها;»(۳) براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّک الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَهٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(۴)؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و
بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد، محبوبترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (علیه السلام) مىفرماید: «;تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد; در حرم امن الهى رویید، و در
آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستارهاى
فروزان، و شعلهاى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است;»(۵) و فرمود: «هر کس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.»(۶)
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بىکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه امیر سخن (علیه السلام) مىفرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفهِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ;؛(۷) پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهجالبلاغه اشاره مىشود.
۱- زهد و پارسائى حضرت:
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند، زهد یعنى اعراض و بىمیلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل.
بىمیلى دوگونه است: طبیعى و روحى: بى میلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبت به چیزى تمایلى نداشته باشد. همچون طبع بیمار که میلى به غذا و.. ندارد. بدیهى است که اینگونه بىمیلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بىمیلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوى انسان که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهیات نفسانى و دنیوى، خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساساً از نوع تمایلات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند یاد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پیشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى کسى است که توجّهش از مادیّات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجّه مشتهیات اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(۸)
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (علیه السلام) مىفرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِکیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً;؛ نبى اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مىشمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مىدانست که خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اکرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
(زهد او این گونه بود که) دوست مىداشت زینتهاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نکند، و براى تبلیغ احکامى که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(۹) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه کنند و گوشههایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خالىتر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روى زمین مىنشست و غذا مىخورد، و چون بردگان ساده مىنشست و با دست خود کفش خود را وصله مىزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت; پردهاى بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن مىافتد به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرده و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.»(۱۰)
هر کس مىخواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترین شاگرد مکتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّکَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافک العَظیم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ;؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانههایى است که تو را به زشتىها و عیبهاى دنیا راهنمایى کند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیکان خود گرسنه به سر مىبرد(نه چون نزدیکان برخى افراد که از سیرى زیاد نمىدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کنندهاى باید با عقل خویش به درستى اندیشه کند که: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اکرام نمود یا خوارش کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسى را که دنیا را براى او گستراند چرا که از نزدیکترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پیروى کننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و کاخ و خانههاى مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(۱۱) راستى فرسنگها بین ما و پیشوا و الگوى ما فاصله است، ما کجا و رفتار پیامبر کجا؟ تنها پیرو راستین او امیرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنین رهبرى، افتخار مىکند آنجا که مىگوید: «وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم.»(۱۲) و ثانیاً در عمل مانند پیامبر زاهد بود چنانکه خود مىفرماید: «به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکى گفت: آیا آن را دور نمىافکنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستایش مىشوند (یعنى آینده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(۱۳).»
۲- ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مىکند آنجا که مىفرماید: «وَ اِنّکَ لَعَلى خَلقٍ عَظیم(۱۴)؛و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق(۱۵)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
الف: نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخصترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقتآمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمه للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: «فَبِما رَحمَهٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک(۱۶)؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
و على (علیه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَهً، وَ اَوفاهم ذِمّهً وَ الَینهُم عَریکَهً وَ اکرَمَهُم عِشرَهً و مَن رآهُ بَدیهَهً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(۱۷)؛ (پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را مىدید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مىشد و او را مىشناخت(به او علاقمند مىشد) و سخت به او محبّت مىورزید، بگونهاى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت: «کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.»(۱۸) و على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَهً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَهً(۱۹)؛اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چیزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمّیت ویژهاى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرّفى مىکند آنجا که مىفرماید: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیکُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ(۲۰)؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مىگرفت، قرآن در این رابطه مىفرماید: «فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.»
امّا على (علیه السلام) در نهجالبلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد که به نمونههایى اشاره مىشود:
۱- نهایت تلاش و خیرخواهى: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنهها به سر مىبردند، هوى و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینى و تکبّر به لغزشهاى فراوانشان کشانده بود، و نادانیهاى جاهلیّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگیرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحه وَ مَضى عَلى الطَّریقَهِ وَ دَعا اِلَى الحِکمَهِ وَ المَوعِظَه الحَسَنَه(۲۱)؛ پس پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایى، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى یک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچمهاى حق را بر افراشت و احکام نورانى را بر پا کرد.»(۲۲)
۲- طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است که سراغ بیماران مىرود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مىرفت. على(علیه السلام) در اینباره مىفرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَه اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَهٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفله و مَواطِنَ الحَیرَه(۲۳)؛ پیامبر طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مىرود)، مرهمهاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلبهاى کور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال آماده ، و با داروى خود در پىیافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(۲۴)
این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیمار دلان مکّه مىرفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مىنمودند، و گاه حضرت مجبور مىشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خدیجه کبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مىیافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مىکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مىگفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(۲۵)؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.(۲۶)
ج – صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاریخ انبیاء بخوبى نشان مىدهد که آنان در راه انجام رسالت خویش با سخترین رنجها روبرو بودهاند، و در این میان حضرت ختمى مرتبت بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه (۲۷)؛ هیچ کسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود اسماعیل بن عیاش مىگوید: «کانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(۲۸)؛ رسول خدا بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسیارى از رهبران بودهاند که در صحنههاى جنگ حضور عملى و فیزیکى نداشتهاند و همیشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مىگذاشت و به دیگران روحیه مىداد، على(علیه السلام) در این زمینه مىفرماید: «کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(۲۹)؛ همیشه اینگونه بود وقتى (که تنور جنگ داغ مىشد) و سختى شدّت مىگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار مىگرفتند( ما به حضرت پناه مىبردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مىدادیم(چرا که) از او نزدیکتر به دشمن کسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
۳- موفقیّتهاى پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) :
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.