مقاله مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۹۷,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری دارای ۶۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری :

مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری

مقدمه:
این رساله به صورت یک متن کلاسیک فروتن در توضیح مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمده هنری درآمده است. این از آن موارد فرخنده‌ای است که یک کوشش اتفاقی به پدید آمدن یک اثر ماندنی منجر می ‌شود.
معنی هنر، ساده و روشن است اما کسانی که با مباحث هنری بنحوی سر و کار پیدا کرده باشند خواهند دانست که در این مباحث نقل مطلب به زبان روان و ساده از هر مبحث دیگری دشوارتر است. منتها من گمان می‌کنم که این دشواری کمتر در محدودیتهای زبان ما است ، و بیشتر در این است که ما زبانمان را به اندازه کافی در این مباحث برای مقاصد جدی بکار نبرده‌ایم.

فصل اول
تئوری هنر

۱-۱ تعریف هنر
کلمه ساده» هنر«۱ غالباَ مربوط به آن هنرهایی است که ما آنها را به نام » هنر تجسمی«‌۲ یا » بصری«‌۳ می‌شناسیم اما اگر درستش را خواسته باشیم باید هنر، ادبیات، و موسیقی را هم در برگیرد به این دسته از هنرها، هنرهای غیر تجسمی گویند پاره‌ای از خصائص میان همه هنرها مشترک است و هر چند که در این یادداشتها ما سروکارمان بیشتر با هنرهای تجسمی خواهد بود تعیین اینکه چه چیزی در میان همه هنرها مشترک است بهترین آغاز تحقیق ماست.

شوپنهاور نخستین کسی بود که گفت همه هنرها می‌خواهند به مرحله موسیقی برسند. این گفته بارها تکرار شده و منشأ اشتباهات فراوانی بوده است و لیکن حقیقت مهمی را بیان می‌کند شوپنهاور کیفیات انتزاعی موسیقی را در نظر داشت در موسیقی و تقریباَ فقط در موسیقی هنرمند می‌تواند مستقیماَ با مخاطبان خود طرف بشود بی وساطت وسیله‌ای که عموماَ برای مقاصد دیگر هم بکار برده شود معمار باید غرض خود را به زبان عمارت بیان کند که بعضی فوائد

مصرفی هم دارند شاعر کلمات را بکار می‌برد که در مجاورت روزمره نیز بکار می‌روند نقاش معمولاَ به زبان تصاویر جهان قابل رؤیت سخن می‌گوید فقط آهنگساز است که به آزادی کامل می‌تواند از ضمیر خویش اثری پدید آورد که هدف آن چیزی جز لذت بخشیدن نیست. اما همه هنرمندان نیتشان لذت بخشیدن است ساده‌ترین و معمولیترین تعریف هنر این است که بگوئیم هنر کوششی است برای آفرینش صور لذت بخش. این صور حس زیبائی ما را ارضاء می‌کند و حس زیبائی وقتی راضی شود که ما نوعی وحدت یا هماهنگی حاصل از روابط صوری در مدرکات حسی خود دریافت کرده باشیم.

هنر فعالیتی است که در قلمرو حیوانیت، از احساس جنسی و تمایل به بازی پدید آمده است و همراه با تهییج لذت بخش انرژی عصبی است( تعریف گرانت آلن). این، تعریفی مبتنی بر اساس تکامل تدریجی وظائف الاعضاء( فیزیولوژیک) خواهد بود . یا : هنر تجلی خارجی احساسات نیرومندیست که انسان آنها را تجربه و آزمایش کرده است. این تجلی ظاهری بوسیله خطها، رنگها، حرکات، و اشارت، اصوات و کلمات صورت می‌پذیرد (تعریف درون). تعریف مذکور یک تعریف

تجربی خواهد بود. بنا بر آخرین تعریفی که »سولی«، آنرا بیان کرده است، هنر» بوجود آوردن موضوعی ثابت یا عملی ناپایدار است که نه تنها قابلیت فراهم ساختن لذت مؤثر را برای بوجود آورنده دارد، بلکه تأثر لذت بخش را قطع نظر از هر گونه سود شخصی که از آن بدست آید، به گروهی بیننده یا شنونده انتقال می‌دهد« . نادرستی همه این تعاریف، بدین سبب است که در تمامی آنها درست نظیر تعاریف متافیزیکی- هدف هنر، در لذت ناشی از آن جستجو شده است

نه در سر منزل مقصودی که هنر در حیات انسان و بشریت دارد. برای آینکه هنر را دقیقاَ تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که بدان، همچون یک وسیله کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم. آنگاه که به زندگی این چنین نگریستیم، ناگزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسانها بدانیم.

هر یک از محصولات هنر ، این نتیجه را دارد که گیرنده تأثیر آن محصول هنری، با بوجود آرورنده هنر ، و با تمام کسانی که در عصر او، پیش از او، و یا بعد از او، همان تأثیر هنری را گرفته‌اند و یا خواهند گرفت، رابطه خاصی پیدا می‌کند.
صفت ویژه این وسیله ارتباط ، که آن را از وسیله دیگر یعنی سخن متمایز می‌سازد، این است که انسان به یاری» کدام« افکار خویش و توسط هنر احساسات خود را به دیگری انتقال می‌دهد.

فعالیت هنر، بر بنیاد این استعداد آدمی قرار دارد که انسان، با گرفتن شرح احساسات انسان دیگر، از راه شنیدن یادیدن، می‌تواند همان احساسی را که شخص بیان کننده و شرح دهنده تجربه کرده بود، وی نیز همان احساس را تجربه نماید.

مثال بسیار ساده‌ای می‌آوریم: مردی می‌خندد، از خنده او، مرد دیگری، احساس شادمانی می‌کند، او می‌گرید، آنکس که صدای گریه‌اش را می‌شنود، احساس اندوه می‌کند. بر این خاصیت انسانها، یعنی پذیرفتن سرایت احساسات انسانهای دیگر است که فعالیت هنر بنیان دارد.

هنر آنگاه آغاز می‌گردد که انسانی، با قصد انتقال احساسی که خود آنرا تجربه کرده است، آن احساس را در خویشتن برانگیزد و به یاری علائم معروف و شناخته شده ظاهری ، بیانش کند. احساسات بسیار متفاوت، قویترین و ضعیفترین، مهمترین و ناچیزترین، خوبترین و بدترین آنها ، تا آن زمانی که به خواننده و تماشاگر و شنونده سرایت می‌کنند، موضوع هنر را می‌سازند.

فعالیت هنر یعنی: انسان احساسی را که قبلاَ تجربه کرده است در خود بیدار کند و برانگیختن آن بوسیله حرکات و اشارات و خطها و رنگها و صداها و نقشها و کلمات ، بنحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آنرا به سایرین منتقل سازد. هنر ، یک فعالیت انسانی و عبارت از این است: که انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد. بطوریکه این احساسات به ایشان سرایت کند و آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند. هنر، چنانکه متافیزیستها می‌گویند، تجلی هیچ تصور مرموز ، تجلی زیبایی یا خداوندنیست؛ هنر، چنانکه زیبایی شناسان فیزیولوژیست عقیده دارند،» بازی« نیست که در آن انسان به مازاد انرژی متراکم خویش میدان می‌دهد؛ هنر، تظاهر احساسات سرکش که با علائم ظاهری جلوه‌گر شده باشد نیست، مهمتر از همه، لذت نیست؛ بلکه وسیله‌ ارتباط انسانها است؛ برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی، موضوعی ضرور و لازم است؛ زیرا افراد بشر را احساساتی یکسان، به یکدیگر پیوند می‌دهد.۱

۲-۱- چرابه هنر رو می‌کنیم؟
مردم اغلب در اوقات فراغتشان کارهایی از این قبیل انجام می‌دهند داستان می‌خوانند شعر می‌خوانند به تئاتر می‌روند به موسیقی گوش می‌کنند به نمایشگاههای هنر می‌روند به سیرو سفر می‌پردازند و بناها و منظره‌ها را تماشا می‌کنند همه اینها فعالیت‌های زیباشناسانه۲ ] یا برنامه هنری[ ماست مردم به اختیار خویش و بخاطر خود به این فعالیتها می‌پردازند. رفتن به یک نمایشگاه هنر هیچ‌یک از دردهای جسمانی مرا شفا نخواهد کرد و دیدار از مکانی زیبا بر

حرارت خانه من نخواهد افزود پس چرا مردم بدنبال هنر زیبایی هستند که یک پاسخ مسلم این است که مردم اینها را انجام می‌دهند به دلیل آنکه از آنها لذت می‌برند خواندن کتاب و رفتن به تئاتر گوش دادن به موسیقی و نگاه کردن به تابلوهای نقاشی و نظاره کردن بناهای زیبا و تأمل کردن بر زیبایی‌های طبیعت به ما لذت می‌دهد این پاسخ مطلبی را بیان می‌کند ولی مطلب چندانی نیست چرا این نوع لذت خاص را می‌جوئیم چه چیز در خواندن داستان یا گوش دادن به موسیقی یا نگاه کردن به مناظر زیبا وجود دارد که چنین کارهای خاص را ارزشمند می‌سازد.

هنگامی‌که داستانی را می‌خوانیم و به موسیقی گوش می‌هیم به نمایشگاه هنر می‌رویم یا به منظره‌ای می‌نگریم واکنش‌ ما صرفاَ احساس لذت یا شادمانی نیست اغلب می‌خواهیم تجربه و حال خود را تحلیل کنیم و درباره‌اش حرف بزنیم توجه دیگران را به برجستگی‌های خاص از داستان، موسیقی، تصاویر، و یا منظره‌ها جلب کنیم مثلاَ داوری می‌کنیم که ساختار فرعی موسیقی باخ بسیار روشن و خوش ترکیب است و یا مونه در بهره‌گیری از تأثیرات نور بر آب و علفزار بسیار موفق است یاترکیب کوهها و آب منظره بسیار زیبایی در ارتفاعات غربی اسکاتلند بوجود می‌آورد.

همه سؤالات که طرح شد به مسائل فلسفی ره می‌برند بطور کلی دو شیوه مختلف برای پاسخگویی به این سؤالات وجود دارد یک شیوه این است که ادعا کنیم همه آثار هنری در چیزی مشترک هستند یعنی صفت مشخصه‌ای دارند که آنها را بنحوی خاص ارزشمند می‌سازد. زیبائی‌های طیبعت بنحوی در این صفت سهیمند.

سه نظریه اصلی در این خصوص فرا نهاده شده است: ۱- برجستگی ممیز هنر، یا نسخه‌برداری‌ است ، یا فرانمایی ، و یا فرم . راه دوم رویکرد به مسائل فلسفی زیبایی‌شناسی این است که به جای تفحص در آثار هنری و اشیاء طبیعی مورد تحسین علاقه و اعتنایی را که به این اشیاء پیدا می‌کنیم بررسی کنیم. چه بسا اشیاء هنری و زیبا هیچ خصوصیت ویژه‌ای نداشته باشند بلکه علاقه زیباشناسانه ویژه‌ای در میان باشد، علاقه‌ای که ما اساساَ به آثار هنری و اشیاء طبیعی معطوف می‌کنیم، ولی البته به هر چیز دیگری هم که مطبوع طبعمان باشد می‌توان معطوف کرد. این رویکرد به بحث درباره ماهیت درک و دریافت زیباشناسانه می‌پردازند. آیا یک نگرش خاص زیباشناسانه وجود دارد.

 

۳-۱ درآمدی به مبانی تئوری هنرتولستوی
از مباحث اساسی حکمت هنر، بحث در باب ماهیت کار و اثر هنری و صنعت و نسبت میان این دو است. اولین بار افلاطون و ارسطو متعرض بحث نظری در باب صنعت و هنر شدند این دو متفکر یویانی هنر را از لحاظ مباحث وجود شناسایی، تعلیم و تربیت اخلاقی و تأثیر روانی و اجتماعی آن یعنی پالایش روانی( کاثارسیس) و التذاد و تفریح و تفنن تبیین کردند و بدین ترتیب طرح پرسشهای عقلی از ذات و ماهیت هنر و وجوه اشتراک وافتراق صنعت و هنر آغاز گردید. ارسطو در ذیل شرح لفظ تخنه(Techne) به مباحث فوق پرداخته است. از نظر وی منشأ پیدایش تخته به ساحت سوم ا ز سه ساحت حیات وجود انسانی ، یعنی»

ساحت ابداع« (Poiesis) رجوع دارد». تخنه« که با »تکنیک« Technique به انگلیسی و فرانسه و » فن« به عربی و» هنر« به فارسی به معنی جدید و خاص لفظ ، هم‌معنی است ، در نظر افلاطون و ارسطو عبارت از ساختن و تکمیل کردن و محاکات طبیعت با قوهخیال. بنابراین ذات و حقیقت نحوی از» تخنه« با تخیل ابداعی سر و کار پیدا می‌کند و تخیل ابداعی نیز با محاکات همراه است. از این لحاظ ، مطابق تفکر افلاطون و ارسطویی در حقیقت جنبه مابعدالطبیعی هنر و تخنه و ذات آن همین تقلید و محاکات از عالم واقع و طبیعت است. بدین معنی که در هنر و تخنه یونانی یک عالم تخیلی با تقلید و محاکات از عالم واقعی ابداع می‌شود در فلسفه ارسطو ، تلقی فوق از هنر تنها به قسمی از هنر و تخنه مربوط می‌شود، بدین معنی که

تخنه و هنر بطور کلی به دو صورت ظهور می‌کند.
صورت اول: هنری که مقصد آن تکمیل کار طبیعت مثلاَ تولید ابزار است زیرا طبیعت برای انجام کار انسان را تنها مجهز به دست کرده است.
صورت دوم: هنری که مقصدش تقلید و محاکات طیبعت است و این همان هنر زیباست که ذات ماهیت آنرا ارسطو و افلاطون در تقلید می‌یابند.
با توجه به دو منحنی تخنه یونانی، صورت اول با سود و سودمندی و معاش و معیشت و تدبیر و غرض سرو کار پیدا می‌کند و صورت دوم با زیبایی و محاکات با قوه خیال بنابراین هنرمندی که اشتغال به هنر زیبا دارد یا خیالاتی سر و کار دارد که نوعی محاکات از عالم واقع می‌کند.

( به معنی هنر خاص یونانی) منتهی هنرمند عین واقع را توصیف نمی‌کند ، بلکه با افزودن و کاستن و آوردن تشبیهات زیبا و کنایه و استعاره در آن تصرف می‌کند . بدین معنی هنرمند زشتی و معایب رذایل و زیبایی و کمالات و فضائل را با افزودن و کاستن ، زشت‌تر یا زیباتر نشان می‌دهد.
نقاش ، شاعره و موسیقیدان و رقاص همه در نظر ارسطو محاکات عالم می‌کنند و صورتها را زشت‌تر و زیباتر از موضوعشان بیان می‌نمایند ، همانطور که تراژدی انسانها را برتر از انسانهای معمولی نشان می‌دهد و کمدی پست‌تر از انسانهای واقعی.

به نظر ارسطو آنچه موجب پیدایش هنر می‌شود( از جهات امیال انسانی) اشتیاق و گرایش انسان به محاکات است. » خواجه نصیر« همین مطلب را در» اساس الاقتباس« چنین بیان می‌کند:» و علت شعر دو چیز است: ایثار محاکات و شعف به تألیف متفق که در جوهر نفس مذکور است«

مارتین‌‌هیدگر با توجه به مباحث بی‌سابقه‌ای که در تفکراو می‌بینیم با تفسیر دیگری از وجود و حقیقت(aletheia به یونانی) و رفتن به ریشه‌ اصیل و لغوی این الفاظ در تفکر ما قبل متافیزیک ، حقیقت تاریخ تفکر بشری را باز می‌نماید و روشن می‌کند. هیدگر ما را دعوت می‌کند که خویشتن را از یک تصور نادرست که عبارت است از درک غلط Mimesis که از دیرباز برتئوری هنر غلبه داشته، برهانیم. Mimesis در واقع جای کلمه Poiesis را که مبنای درک تفکر هنری است، گرفته است. بدین ترتیب آن جهت از کار هنری که جلوه و ظهور حقیقت است، فراموش شده است. این تلقی از هنر با اصالت دادن به محاکات و تقلید بنحوی به آغاز سوبژکتیویته ( موضوعیت نفسانی) هنری برمی‌گردد.

به این معنی که در مقام محاکات هنرمند سعی در تمثیل و تشبیه صور حیات انسانی و طبیعت و بیان حقیقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.
تولستوی گرایش مردم به ارزیابی اثر هنری با معیار صرف زیبایی را سرخوردگی آنان از تعالیم کلیسا و درماندگی آنها از فهم حقیقت این می‌دانست. در نظر او وقتی شک و بی‌اعتقادی جهان‌بینی را از مردم گرفت دیگرمعیاری جز لذت و زیبایی برای شناخت و ارزیابی هنر باقی نماند و اروپا روی به کمال مطلوب یونان باستانی آورد که به عقیده تولستوی خود بی‌معنا و از زمان افلاطون محکوم بوده است . هنر از طریق وابستگی به طبقات عالی و دانی موجب انشقاق آن شد، و هنر واقعی در این میان هنر منسوب به طبقه اشراف تلقی شده‌است. این هنر از حقیقت دور شده و بیشتر به ارضاء شهوات که پست‌ترین احساسات

آدمی‌اند و در واقع از مشترکات انسان و حیوانند توجه کرده‌است. گرایش به» سمبولیسم« و فکر» هنر برای هنر« نیز لازمه همین انشقاق است.
بسیاری از منتقدان ومحققان آثار تولستوی به جهت گرایشات اخلاقی و اجتماعی تولستوی او را پیرو مذهب اصالت اخلاق در هنر پنداشته‌اند و فکر او را وابسته به هنردینی تلقی کرده‌اند۱

عباراتی چون »هنر هنگامی ارزش دارد که عواطف نیکو، احساسات دینی و اصول دینی مشترک در تمام افرادیک دوره را تقویت نماید« بر این نظریه صحه می‌گذارد.
اما در حقیقت تولستوی منکر موجودیت هنر دینی به معنایی است که متفکران اسکولاستیک مسیحی و الهی تلقی می‌کرده‌اند. او می‌نویسد »هنر چنانچه متعاطیان ما بعدالطبیعه گفته‌اند ، تجلی هیچ تصور مرموز ، تجلی زیبایی یا خداوند نیست«۲ از نظر او » قلمرو هنر فقط عالم واقع و رئال است«

از این لحاظ نظر تولستوی را می‌توان نظری پرتستانی دانست که منکر هر نوع هنر دینی سمبولیک با موضوعیت امر قدسی و لاهوتی است . تولستوی معتقد است نه تمام هنر را باید پذیرفت و نه آنرا منحصر به هنر دینی متعارف کرد. بلکه هنر حقیقی عبارت است از وسیله‌ای جهت ارتباط انسانها برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی که موضوعی ضرور و لازم است زیرا افراد بشر را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می‌دهد.

هنر باید به وحدت نوعی انسانها و اتحاد آنها با یکدیگر مدد رساند. این یعنی بنیاد تئوری رئالیسم سوسیالیستی که معطوف به بهبود اخلاق اجتماعی بشر مدارانه است که سوسیالیسم جدید بر آن تأکید می‌کرد. در حقیقت تمنای تولستوی تمنایی محال بود زیرا هنر را محدود به حدودی می‌کرد که به رغم او هنر دینی متعارف دچار آن شده بود. در مقابل او اغلب متفکران و هنرمندان جدید از هنر صرف ابداع و محاکات زیبایی تلقی می‌کردند و قائل به رهایی نفس در تجربه هنری بودند.

۴-۱ تنوع هنر
باید اعتراف کنیم که هنر بیان تجسمی

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.