مقاله نظریات درباب معجزه


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله نظریات درباب معجزه دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نظریات درباب معجزه  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله نظریات درباب معجزه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله نظریات درباب معجزه :

نظریات درباب معجزه

نظریه تأویل
یک نظریه نظریه اى است که قبول کرده اند ولى تأویل کرده اند , که این هم در واقع انکار است اما یک انکار محترمانه اى است , انکارى است که نمى خواهیم بگویم آن کسى که منکر شده است خواسته اسلام را انکار بکند , ولى اینجور فکر مى کند . مثل مرحوم سید احمد خان هندى . اگرچه من کتابش را نخوانده ام ولى در کتابهاى دیگران دیده ام که از او نقل کرده اند و در شرح حالش هم خوانده ام , که در خود هندوستان هم خیلى سر و صدا راه انداخت و سبب شد که علماى اسلامى هند او را طرد کردند , و حتى صبغه سیاسى هم به او زدند چون او از نظر سیاست هندوستان – آنطور که در بعضى کتابهایى که من خواندم آمده است – طرفدار همزیستى و سازش با انگلستان بود از نظر سیاست هند , و بعضى اساسا او را در سیاستش هم متهم به خیانت مى کردند و در این افکارش هم او را متهم به خیانت به اسلام مى کردند .

ایشان تفسیرى نوشته است که مرحوم فخر داعى , همه یا قسمتى از آن را به فارسى ترجمه کرده , من در کتابفروشیها دیده ام ولى نخوانده ام . یک مرد مؤمن و مسلمانى است , یکى از علماى اسلامى است ولى فکر مى کند که اینجور توجیه و تفسیرى که درباب معجزات شده است که به اینها جنبه خرق عادت داده اند اینها همه خرافه ها و پیرایه هایى است که بعد به اسلام بسته اند . تمام معجزاتى را که در قرآن آمده است ایشان کوشش مى کند که یک توجیه عادى و طبیعى بکند . حتى مثلا عبور کردن موسى از دریا را مى خواهد یک توجیه عادى و طبیعى بکند که نه , این یک جریان غیر عادى نبوده , یک جریان عادى بوده که واقع شده است , و همچنین اژدها شدن عصاى موسى . همه اینها را یک توجیه و تأویل هاى خیلى دورى مى کند که البته به نظر ما که نمى شود اصلا احتمال این تأویلها را هم داد . ایشان روى یک طرز فکرى این احتمال را مى داده .

امثال سید احمد خان دو دلیل هم از خود قرآن بر این مطلب مىآورند : یکى اینکه مى گویند ما در قرآن یک سلسله آیات داریم که مردم از پیغمبران همین کارهاى خارق العاده را مى خواستند و پیغمبران مى گفتند ما جز بشرى نیستیم , ما هم بشرى هستیم مانند بشرهاى دیگر , و امتناع مى کردند , که بعضى از این آیات را – این فهرست را عرض بکنم – برایتان مى خوانم .

دیگر یک سلسله آیات دیگرى است در خود قرآن که نظام خلقت را به عنوان ( سنن الهى) مى نامد و تصریح مى کند که سنن الهى تغییر ناپذیر نیست . اینجور آیات هم زیاد داریم . یک وقتى من خودم جمع کرده بودم تقریبا ده آیه به این تعبیر داریم که از همه صریح تر این آیه است : ( & سنه الله ; و لن تجد لسنه الله تبدیلا) & ( 1 ) ( چون این آیات را هم بعد باید به تفصیل بخوانیم حالا شرح نمى دهم ) . قبلا موضوعى را ذکر مى کند , بعد مى گوید : سنت خداست , بعد به صورت یک قانون کلى : ( & ولن تجد لسنه الله تبدیلا) & و در آیه دیگر : ( & فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا ( ۲ ) ( & ( لن , هم مى گوید که براى نفى ابد است ) هرگز تو نخواهى یافت سنت الهى را که عوض بشود , تبدیل پیدا بکند . مى گویند به این دلیل پس معجزه به معنى اینکه خرق عادت بشود , تبدیل سنت الهى است , تحویل سنت الهى است و نمى شود

. سنت الهى مثلا این است که یک انسان اگر مى خواهد متولد بشود باید از یک زن و مرد به شکل خاصى – که نطفه هاشان با یکدیگر تلاقى پیدا مى کنند و در ظرف خاصى بزرگ مى شوند , مدت معینى هم لازم دارد – متولد بشود . این سنت الهى است , دیگر این سنت تغییر پذیر نیست به نص قرآن . این یک نظریه که البته آن را به عنوان ( نظریه اسلامى) هم عرض مى کنم چون بعضى از علماى اسلامى اینجور گفته اند و من هم عرض کردم که این را دلیل بر مغرض بودن آن گوینده هم نمى گیرم چو ن واقعا ممکن است طرز تفکرش اینجور بوده.

نظریه اشاعره
نظریه دوم درست نقطه مقابل این نظریه است یعنى اساسا کوچکترین تفاوتى میان معجزه و غیر معجزه قائل نیستند از نظر اهمیتى که ما بخواهیم توجیه و تفسیر بکنیم . این نظریه ریشه اش از علماى اشعرى است ولى بعضى از فضلا و اکابر خودمان هم آن را قبول کرده اند و آن این است که مى گویند معجزه یک پیغمبر یعنى آیتى که از طرف خداوند به وسیله آن پیغمبر و به دست او پیدا مى شود . شما مى گویید پیغمبرى مرده اى را زنده مى کند یعنى خداوند براى اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده اى را زنده مى کند .

یعنى خداوند براى اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده اى را زنده مى کند . اینجا این کار کار پیغمبر نیست کار خداست و هرچه در عالم هست معجزه است و آیت خداست , آنچه که معجزه نیست آن را شما به ما نشان بدهید . هرچه در عالم واقع مى شود معجزه است یعنى کار خداست و خداوند هم هر چه را که در عالم واقع است آیت مى داند , منتها نشانه اى مى داند براى قدرت و حکمت پروردگار . ولى معجزه هاى پیغمبران که به صورت استثنایى صورت مى گیرند اینها هم آیت خدا هستند ولى آیتى است از طرف خداوند براى صدق نبوت پیغمبران . مشیت خداوند قرار گرفته است که نظام عالم را اینطور قرار بدهد که داده . عالم یک جریان منظمى دارد که ما مى بینیم و این جریان منظم را که ما مى بینیم روزى پى شب و شبى پى روز پیدا مى شود و هیچ وقفه اى در حرکت شبانه روز پیدا نمى شود یا اگر سنگى بالا باشد بیفتد به زمین , یا اگر گیاهى بخواهد موجود بشود به این شکل موجود بشود ,

یا اگر جسمى مى خواهد برود بالا باید نیرویى ضد نیروى جاذبه وجود داشته باشد که آن را ببرد بالا , اینها قانونهایى است که خدا خودش وضع کرده براى عالم . از نظر ما انجام دادن برخلاف اینها یک امر ناممکن است , یعنى اگر ما بخواهیم پرواز کنیم برویم بالا , بدون وسیله نمى شود , چرا ؟ زیرا خدا قانون عالم را اینجور وضع کرده . عمل ما برخلاف قانونى است که خدا وضع کرده . ولى از نظر خود خداوند که واضع این قانون است و قانون بودن این قانون بستگى دارد به مشیت و اراده او , خواسته اینجور باشد , همان لحظه اى که خداوند مى خواهد اینجور نباشد دیگر اینجور نیست . پس درباب معجزه دیگر صحبتى نیست که ما بحث بکنیم . مگر یک انسان مى خواهد معجزه بکند که بگویید : ( یک انسان چطور مى تواند از بحر احمر اینجور عبور بکند و برود ؟ ! این خلاف قانون عالم است) ! خلاف قانون عالم است براى من و تو که قانون را خدا وضع کرده و من و تو محکوم قانون خدا هستیم , اما براى وضع قانون که قانون بودن این قانون تابع اراده اوست فقط و فقط , تابع مشیت اوست فقط و فقط , هر لحظه که مشیت او بخواهد برخلاف آن عمل کند فورا قانون عوض مى شود , این دیگر چه بحثى است که ما بیاییم بحث کنیم که آیا این امر محال است یا محال نیست ؟ اصلا صحبت محال بودن و محال نبودن و این حرفها معنى ندارد .

در میان متکلمین اسلامى اشاعره اینجور فکر مى کردند و بعد هم بسیارى دیگر از علماء و فضلاى اسلامى همین نظریه را پذیرفته و گفته اند مطلب همین است , اصلا در باب معجزه نباید بحثى کرد , صحبت از سر معجزه و راز معجزه صحیح نیست , اساسا معجزه رازى ندارد , خواست خداوند است . اگر به آنها بگویید پس ما با علم چه بکنیم ؟ علوم یک سنتى را در جهان به ما نشان مى دهند که هر حادثه اى دنبال یک حادثه دیگر واقع مى شود و نظام معینى هست , مى گویند شما سراغ علوم هم که بروید علوم چه مى گویند ؟ علوم مى گویند هرچه ما تاکنون مطالعه کرده ایم نظام را به این کیفیت یافته ایم . علوم جز توالى قضایا چیز دیگرى نشان نمى دهند , که حالا یک مطلب هم من به کمک این اشخاص اضافه مى کنم و آن این است که فرق است میان قوانین طبیعى و قوانین عقلى که در ریاضیات یا فلسفه جریان دارد .

قوانین ریاضى قوانینى است که عقل ضرورت آنها را کشف مى کند و خلاف آن محال است , مثل اینکه شما مى گویید دو شیئى که مساوى با شىء سوم باشند خودشان با یکدیگر مساوى هستند . این یک امرى است که فرض ذهن ماست یعنى اصلا موضوع را ذهن خود ما فرض مى کند و ضرورت آن را هم درک مى کند یعنى عقل مى گوید خلافش محال است . اگر کسى معجزه اش این گونه است که دو کمیت متساوى را پیدا کرده است که این دو کمیت متساوى با یک شىء سوم مساوى هستند و از همان جهت که ایندو با شىء سوم مساوى هستند خودشان با یکدیگر نامساوى هستند , مى گوییم قبول نیست ,

این خلاف ضرورت عقل است . یا مثل بدیهیاتى از قبیل ( کل و جزء) . اگر یک کلى داشته باشیم و یک شىء دیگر ( در اجسام ) , حجمى داشته باشیم که جزء حجم دیگر باشد , ضرورت عقل حکم مى کند که کل از جزء بزرگتر است چون کل همان جزء است بعلاوه حجم دیگر . امکان ندارد که جزء مساوى کل باشد و یا جزء از کل بزرگتر باشد . این ضرورت عقلى است . اگر پیغمبرى آمد امرى را ادعا کرد برخلاف قانون ریاضى یا برخلاف ضرورت عقلى فلسفى , ما نمى پذیریم و مى گوییم عقل این را نمى پذیرد . ولى قوانینى که ما الان مى گوییم که معجزه برخلاف آن قوانین است قوانین طبیعى است . هرگز عقل ضرورت قوانین طبیعى را کشف نمى کند , عقل فقط وجود آنها را کشف مى کند , فقط مى بیند که این جریان به این شکل وجود دارد , اما عقل نمى داند که آیا ضرورت دارد که حتما باید همین جور وجود داشته باشد یا ضرورتى ندارد ,

اینجور وجود دارد ؟ مثل این است که در یک اجتماعى که آن اجتماع را خود افراد اجتماع ساخته اند و قانون برایش وضع کرده اند , وقتى خودشان قانون را وضع کرده اند اجتماع به آن شکل وجود پیدا مى کند . مثلا قانون وضع کرده اند که در خیابانها وسائل نقلیه از دست راست حرکت کنند . شما هم وقتى جاده ها و خیابانها را نگاه مى کنید مى بینید همه جا وسائط نقلیه از دست راست حرکت مى کنند . یک آدمى که از بیرون بیاید چه مى بیند ؟ فقط مى بیند اینجور وجود دارد . اما آیا مى تواند بگوید این ضرورت دارد که اینجور وجود داشته باشد ؟ خلاف این محال است وجود داشته باشد ؟ محال است که وسائل نقلیه بخواهند از چپ حرکت کنند ؟ نه , فقط مى تواند بگوید اینجور وجود دارد . یک روز هم واضعین قانون مىآیند آن را عوض مى کنند و مى گویند خیر , از چپ حرکت کنید .

قوانین طبیعى قوانینى است که بشر فقط وجود اینها را کشف کرده , هرگز ضرورت اینها را کشف نکرده است , و این اشتباهى است درباب علوم اگر ما بگوییم علوم طبیعى ضرورت را هم کشف مى کند . اصلا علوم طبیعى مبتنى بر حس است . حس فقط وجود را کشف مى کند . ضرورت , یک مفهوم عقلى و ساخته عقل انسان است . ضرورت نه مبصر است نه ملموس نه مسموع و نه مشموم و انسان به هیچ حسى ضرورت را کشف نمى کند و لهذا بسیارى از فلاسفه گفته اند اصلا ضرورت ساخته عقل است . یک ( ساختگى) هم مى گویند که آن را حتى از اعتبار هم مى خواهند بیندازند . ولى در اینکه ضرورت محسوس نیست و به علم در نمىآید – علم مصطلح , یعنى به علم حسى و تجربى – بحث نیست . علوم فقط وجود اشیاء را کشف کرده و وجود این قوانین را به این شکل کشف کرده است , ضرورتى کشف نکرده و نمى تواند هم کشف کند . معجزات انبیاء جریانهایى است برخلاف قوانین ( طبیعى) که بشر وجود آنها را کشف کرده است نه برخلاف قوانین ( عقلى) از قبیل قوانین ریاضى که عقل بشر ضرورت آنها و محال بودن خلاف آنها را کشف کرده است .

اگر بگوییم پس قوانین طبیعى اگر ضرورت ندارد چرا وجود دارد ؟ مى گویند مشیت خداوند . دکارت و دیگران حتى همان ضرورتهاى عقلى را هم نظیر قوانین طبیعى تلقى کرده اند , مى گویند آنها را هم خدا قرار داده است . اگر بگویید سه زاویه مثلث مساوى با دو قائمه است , چرا ؟ مى گوید خدا عجالتا اینجور قرار داده . یک دفعه هم خدا این را عوض مى کند که سه زاویه مثلث مساوى با دو قائمه نباشد . ( دو شىء مساوى با شىء سوم خودشان با یکدیگر مساوى هستند ) , مى گوید خدا اینجور وضع کرده , خدا اینجور دلش خواسته قرار بدهد , یک روز هم دلش مى خواهد قانونش را عوض کند و عوض مى کند . ولى حالا به حرف او کار نداریم .
به هر حال اینجور اشخاص مى گویند قانون طبیعت یعنى مشیت خدا , خدا اینجور خواسته . وقتى مشیت خداست , معجزه هم کار خداست , پس معلوم است خدا جور دیگر مشیت کرده و خواسته , این دیگر بحثى ندارد .
این هم توجیهى است که برخى دیگر , از معجزات کرده اند . اگر ما این اصول را بپذیریم باز نیازى نداریم که دنبال راز معجزات برویم و بگوییم یک رازى در معجزات هست . دیگر رازى ندارد , راز , مشیت خداوند است .
آقاى شریعتى ( ۳ ) خودمان در مقدمه تفسیر نوین به اختصار و در کتاب محمد خاتم پیامبران , جلد دوم ( مقاله وحى و نبوت ) نسبتا به تفصیل در این باره بحث کرده اند که همین بعد به صورت کتاب هم در مىآید و در آن کتاب البته بیشتر است یعنى دو برابر این مقاله است ولى خیال نمى کنم در این قسمت چیز بیشترى داشته باشد چون هر چه مربوط به این قسمت بوده – چون من خودم انتخاب کردم – به نظرم همه را آورده ام . ایشان از کسانى هستند که این طرز فکر را گرفته اند و خیلى هم شدید تعقیب مى کنند . اگر بخواهید این نظریه را در بعضى قسمتها به تفصیل بیشتر ببینید همین مقاله وحى و نبوت , بحث مربوط به معجزه را در جلد دوم کتاب محمد خاتم پیامبران مطالعه کنید , و ایشان اصرار زیادى هم روى این مطلب دارند که حرف اصلا همین است و غیر از این چیزى نیست .

البته آنچه که من در آخر به عنوان تأیید گفتم که فرق است میان قوانین طبیعى و قوانین عقلى و ریاضى , این مسأله را ایشان نگفته اند ولى اصل مطلب را خیلى به تفصیل مى گویند , بعد هم اقوال علماء را راجع به ضرورى نبودن مسائل علوم و قطعى نبودن قوانینى که علوم کشف مى کند و نسبى بودن آنها نقل مى کنند که اولا این قوانینى که بشر به نام قوانین علمى کشف مى کند قوانینى نسبى است یعنى مادامى که قانون بهتر و کاملترى نیامده بشر عجالتا آن را قانون قبول مى کند . اینها دائما تغییر مى کند و تازه آن قانون واقعى و راست ثابت تغییر ناپذیرش هم یک امر ضرورى نیست که خلافش محال باشد , همین طور که عرض کردم بستگى دارد به مشیت الهى .

ایشان در آن مسأله اى که منکرین یعنى منکرین معجزه خارق العاده بودن معجزه مثل مرحوم سید احمد خان به آن تمسک کرده اند یعنى آیات قرآن راجع به سنن که قرآن مى گوید که سنن لایتغیر الهى هست , مى گویند که این مسأله سنن در قرآن اختصاص دارد به مسائلى که مربوط به عدل الهى است یعنى به مسائلى که مربوط به تکالیف بندگان است که خداوند به بندگان نیکوکار پاداش مى دهد و بندگان بدکار را مجازات مى کند . هر جا در قرآن مسأله سنت آمده است که سنت خدا تغییر نمى کند یعنى در این زمینه , یعنى سنت خدا هرگز عوض نمى شود که یک روزى به نیکوکاران کیفر بدهد یا کیفر بدکاران را ندهد . پس در حدود افعال بشرى و عکس العملى که خداوند در مقابل آن نشان مى دهند , این است که سنت لایتغیر الهى , و قرآن در غیر این مورد سنت لایتغیر را نپذیرفته , و خیلى هم تعجب مى کنند و مى گویند عجیب است از افرادى که به این آیات تمسک مى کنند و به خود قرآن مراجعه نمى کنند ببینند این آیات موردش کجاست و بعد مى گویند سنن لا یتغیر , سنن لا یتخلف , قانون خلقت تغییر ناپذیر است . مى گویند کى قرآن گفته قانون خلقت تغییر ناپذیر است ؟ ! گفته قانون پاداش و کیفر من تغییر ناپذیر است . این آیات را هم ایشان اینطور مى گویند . ولى آیات دیگرى که آن دسته متعرض شده اند که قرآن از زبان پیغمبران مى گوید ( من بشرى هستم مانند شما) آنها را ایشان متعرض نشده اند .

نظریه سوم
و اما نظریه سوم : نظریه سوم این است که قوانین طبیعى هم آن جورها نیست که از قبیل قوانین قراردادى بشرى باشد و خداوند قراردادهایى داشته باشد که مثلا خاصیت آتش این است , خاصیت حرارت این است , خاصیت جسم این است . چرا خاصیت جسم این است ؟ خاصیتهاى حیات این است ؟ خدا اینجور قرار داده . قرار دادن هم یک قرار دادن قرار دادى است مثل قوانین موضوعه ما . هر روز هم خواست , خودش قانونش را عوض مى کند , دست خدا که بسته نیست , ( & ید الله مغلوله) & حرف یهود بود که مى گفتند دست خدا بسته است . مى گویند نه , اینطور نیست , آن هم به دلایلى یک سنت تغییر ناپذیر واقعى دارد – که دلیل دارم , به عنوان اشکالات مطلب عرض مى کنم – و معجزه یک راز دارد . در عین اینکه جنبه آیت بودنش را قبول مى کنند , غیر عادى بودن یعنى خارج از مرز بشر بودنش را قبول مى کنند ,

ولى مى گویند همین خارج از مرز بشر بودن هم با این مطلب که قوانینى که در جهان رخ مى دهد یک سلسله قوانینى قطعى و ضرورى است , منافات ندارد . آنوقت اینها هستند که دنبال راز و سر معجزات مى گردند . آنهایى که تأویل مى کردند که اصلا وجودش را قبول نداشتند که دنبال رازش بروند . اینهایى هم که نظریه دوم را داشتند مثل آقاى شریعتى اصلا به رازى قائل نیستند , مى گویند که اصلا قرار دادى است , امر قرار دادى دیگر راز نمى خواهد . و اما آنهایى که قانون طبیعت را هم قانون ضرورى مى دانند دنبال رازى مى گردند که آن راز با قطعى بودن قوانین طبیعى هم منافات نداشته باشد . حکماى اسلام از قبیل بوعلى سینا در این باره بحث کرده اند . در دوران اول که فلسفه یونان را ترجمه مى کردند اصلا صحبتى از نبوت و معجزات و این حرفها نبوده . اندکى از زمان فارابى این مسائل مطرح شده , بعد در زمان بوعلى توسعه اى پیدا کرده که بعد هم بیشتر توسعه پیدا کرده است . مخصوصا بوعلى در مسأله نبوت و معجزات بیشتر از دیگران بحث کرده و او خواسته است که معجزات را , هم جنبه الهى و ماوراء الطبیعى بدهد و خارج از مرز بشریت بداند و هم از قانون علم و فلسفه خارج نداند , و دیگران هم بعدها آمده اند دنبال راز معجزات گشته اند .

ما در این بحث خودمان اگر نظریه اول یعنى نظریه تأویل را قبول کنیم , دیگر دنبال راز معجزات نمى رویم , نظریه دوم را هم قبول کنیم باز دنبال آن نباید برویم . اما اگر آندو را باطل دانستیم باید دنبال نظریه سوم برویم که آنوقت کارمان کمى مشکل است که راز معجزات را کشف کنیم که این چگونه است که معجزه واقع مى شود برخلاف قوانین جارى عالم , و قوانین جارى عالم هم اینجور سست و به اصطلاح سر خودى و قرار دادى نیست . این , انگاره و خلاصه اى از این سه نظریه .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.