مقاله تشیع مکتب محبت و عشق


در حال بارگذاری
10 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
9 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله تشیع مکتب محبت و عشق دارای ۲۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تشیع مکتب محبت و عشق  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تشیع مکتب محبت و عشق،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تشیع مکتب محبت و عشق :

تشیع مکتب محبت و عشق

از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است. از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت و دوستی بوده است. آنجا ‌که در سخن رسول اکرم می شنویم ، گروهی را در گرد علی می بینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او می باشند. از این رو تشیع مذهب عشق و شیفتگی است. تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است . عنصر محبت در تشیع دخالت نام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا شناخته توام است.

علی همان کسی است که در عین اینکه بر افرادی حد الهی جاری می ساخت و آنها را تازیانه می زد و احیاناً طبق مقررات شرعی دست یکی از آنها را می برید، باز هم از او رو بر نمی تافتند و از محبتشان چیزی کاسته نمی شد .

اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امّی جاری گشته که گفت : یا علی مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد.

علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها . آن که فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی رنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید و آن فطرتی آلوده دارد به او علاقه مند نگردد ولو اینکه احسانش کند چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست .

مردی است از دوستان امیرالمومنین ، بافضیلت و با ایمان . متاسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و بایست حد بر وی جاری گردد امیرالمومنین پنجه راستش را برید . آن را به دست چپ گرفت . قطرات خون می چکید و او می رفت. ابن الکواء ، خارجی آشوبگر ، خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی استفاده کند

با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت : دستت را کی برید؟ گفت پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبران ، پیشوای سفید رویان قیامت ، ذی حق ترین مردم نسبت به مومنان علی بن ابیطالب ، امام هدایت .. پیشتاز بهشتهای نعمت ، مبارز شجاعان انتقام گیرنده از جهالت پیشگان ، بخشنده زکات …. رهبر راه رشد و کمال گوینده گفتار راستین و صواب شجاع مکی و بزرگوار با وفا.

ابن الکواء گفت : وای بر تو ‌ دست را می برد و اینچنین ثنایش را می گویی ؟ گفت : چرا ثنایش نگویم و حال اینکه دوستی اش با گوشت و خونم در آمیخته است ؟ به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است .
این عشقها و علاقه ها که ما اینچنین در تاریخ علی و یاران وی می بینیم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن می کشاند.

اکسیر محبت
شعرای فارسی زبان عشق را اکسیر نامیده اند:
کیمیاگران معتقد بودند که در عالم ماده أی وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که می تواند ماده أی را به ماده دیگری تبدیل کند

قرنها به دنبال آن می گشتند شعرا این اصطلاح را استخدام کردند و گفتند آن اکسیر واقعی که نیروی تبدیل دارد عشق و محبت است زیرا عشق است که می تواند قلب ماهیت کند عشق مطلقا اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند. مردم فم فلزات مختلفی هستند:
عشق است که دل را دل می کند و اگر عشق نباشد دل نیست آب و گل است .

از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است محبت نیرو آفرین است جبان را شجاع می کند یک مرغ خانگی تا زمانی که تنهاست بالهایش را روی پشت خود جمع می کند آرام می خرامد هی گردن می کشد کرمکی پیدا کند تا از آن استفاده نماید از مختصر صدایی فرار می کند در مقابل کودکی ضعیف از خود مقاومت نشان نمی دهد اما همین مرغ وقتی جوجه دار شد عشق و محبت در کانون هستی اش خانه کرد وضعش دگرگون می گردد، بالهای بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی برای دفاع پایین می اندازد

حالت جنگی به خود می گیرد حتی آهنگ فریادش قویتر و شجاعانه تر می گردد. قبلاً به احتمال خطری فرار می کرد اما اکنون به احتمال خطری حمله می کند دیرانه یورش می برد این محبت و عشق است که مرغ ترسو را به صورت حیوانی دلیر جلوه گر می سازد.

عشق و محبت سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودن تیزهوش می سازد.
پسر و دختری که هیچ کدام آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزی نمی اندیشیدند مگر در آنچه مستقیماً به شخص خودشان ارتباط داشت همینکه به هم دل بستند و کانون خانوادگی تشکیل دادند برای اولین بار خود را به سرنوشت موجودی دیگر علاقه مند می بیند شعاع خواسته هاشان وسیعتر می شود و چون صاحب فرزند شدند بکلی روحشان عوض می شود .

آن پسرک تنبل و سنگین اکنون چالاک و پر تحرک شده است و آن دخترکی که به زور هم از رختخواب بر نمی خاست اکنون تا صدای کودک گهواره نشین اش را می شنود همچون برق می جهد . کدام نیروست که لختی و رخوت را برد و جوان را اینچنین حساس ساخت ؟ جز عشق و محبت نیست.
عشق است که از بخیل بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا می سازد.

اثر عشق است که مرغ خود خواه را که فقط به فکر خود بود که دانه جمع کند و خود را محافظت کند به صورت موجودی سخی در می آورد که چون دانه أی پیدا کرد جوجه ها را آواز دهد ، یا یک مادر را که تا دیروز دختری لوس و بخور و بخواب و زود رنج و کم طاقت بود با قدرت شگرفی در مقابل گرسنگی و بی خوابی و ژولیدگی اندام صبور و متحمل می سازد تاب تحمل زحمات مادری به او می دهد.

تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت دیگر تلطیف عواطف و همچنین توحد و تأحد و تمرکز و از بین بردن نشت و تفرق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع همه از آثار عشق و محبت است.
در زبان شعر و ادب ، در باب اثر عشق بیشتر به یک اثر بر می خوریم و آن الهام بخشی و فیاضیت عشق است.

فیض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ یک امر خارج از وجود بلبل است ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست.
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتمها و آزاد شدن نیروهای اتمی . الهام بخش است و قهرمان ساز . چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند.

عشق ، نفس را تکمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد . از نظر قوای ادراکی الهام بخش و از نظر قوای احساسی اراده و همت را تقویت می کند و آنگاه که در جهت علوی متصاعد شود کرامت و خارق عادت به وجود می آورد.

روح را از مزیجها و خلطها پاک می کند و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خود خواهی و یا سردی و بی حرارتی را از قبیل بخل ، امساک ، جبن ، تنبلی ، تکبر و عجب از میان می برد . حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین بر می دارد گو اینکه محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود تولید عقده و کینه ها کند.

اثر عشق از لحاظ روحی در جهت عمران و آبادی روح است و از لحاظ بدنی در جهت گداختن و خرابی . اثر عشق در بدن درست عکس روح است. عشق در بدن باعث ویرانی و موجب زردی چهره و لاغری اندام و سقم و اختلال هاضمه و اعصاب است.

شاید تمام آثاری که در بدن دارد آثار تخریبی باشد ولی نسبت به روح چنین نیست تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخص چگونه باشد. بگذریم از آثار اجتماعی اش از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا تولید قوت و رقت و صفا و توحد و همت می کند ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را از بین می برد خلطها ـ که به تعبیر قرآن « دس» نامیده می شود از بین برده و غشها را زایل و عیار را خالص می کند.

حصار شکنی
عشق و محبت قطع نظر از اینکه از چه نوعی باشد ( حیوانی جنسی باشد یا حیوانی نسلی و یا انسانی ) و قطع نظر از اینکه محبوب دارای چه صفات و مزایایی باشد ( دلیر و دلاور باشد، هنرمند باشد یا عالم و یا دارای اخلاق و آداب و صفات مخصوص باشد) انسان را از خودی و خود پرستی بیرون می برد خود پرستی محدودیت و حصار است . عشق به غیر مطلقاً ، این حصار را می شکند

تا انسان از خود بیرون نرفته است ضعیف است و ترسو و بخیل و حسود و بدخواه و کم صبر و خودپسند و متکبر، روحش برق و لعمان ندارد نشاط و هیجان ندارد همیشه سرد است و خاموش اما همینکه از خود پا بیرون نهاد و حصار خودی را شکست این خصایل و صفات زشت نیز نابود می گردد.

خود پرستی به مفهومی که باید از بین برود یک امر وجودی نیست یعنی نه این است که انسان باید علاقه وجودی نسبت به خود را از بین ببرد تا از خود پرستی برهد . معنی ندارد که آدمی بکوشد تا خود را دوست نداشته باشد. علاقه به خود که از آن به « حب ذات»تعبیر می شود به غلط در انسان گذاشته نشده است تا لازم گردد از میان برداشته شود.

اصلاح و تکمیل انسان بدین نیست که فرض شود یک سلسله امور زاید در وجودش تعبیه شده است و باید آن زایدها و مضرها معدوم گردند. به عبارت دیگر ، اصلاح انسان در کاستی دادن به او نیست در تکمیل و اضافه کردن به اوست . وظیفه أی که خلقت بر عهده انسان قرار داده است در جهت مسیر خلقت است یعنی در تکامل و افزایش است نه در کاستی و کاهش.

مبارزه با خود پرستی مبارزه با محدودیت خود است . این خود باید توسعه یابد این حصار که به دور خود کشیده شده است . که همه چیز دیگر غیر از آنچه به او به عنوان یک شخص و یک فرد مربوط گردد آن را بیگانه و نا خود و خارج از خود می بیند ـ باید شکسته شود . شخصیت باید توسعه یابد که همه انسانهای دیگر را بلکه همه جهان خلقت را در بر گیرد.

پس مبارزه با خود پرستی یعنی مبارزه با محدودیت خود بنابراین خود پرستی جز محدودیت افکار و تمایلات چیزی نیست عشق ، علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجه می کند وجودش را توسعه داده و کانون هستی اش را عوض می کند و به همین جهت عشق و محبت یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است ، مشروط به اینکه خوب هدایت شود و به طور صحیح مورد استفاده واقع گردد.

سازنده یا خراب کننده
علاقه به شخص یا شیئ وقتی که به اوج شدت برسد به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد « عشق» نامیده می شود . عشق اوج علاقه و احساسات است . ولی نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده می شود یک نوع است دو نوع کاملاً مختلف است . آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن است

و اما نوع دیگر آن کاملاً آثار مخرب و مخالف دارد.
احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از معوقه شهرت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترک انسان و سایر حیوانات است. با این تفاوت که در انسان به علت خاصی که مجال توضیحش نیست اوج و غلیان زاید الوصفی می گیرد و بدین جهت نام عشق به آن می دهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمی آید. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت جز ظغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست . از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد

و به همان جا خاتمه می یابد . افزایش و کاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی . با پا گذاشتن به سن از یک طرف و اشباع و افراز از طرف دیگر کاهش می یابد و منتفی می گردد.

جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعد به خود می لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می پیچد ، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در کار نیست .

این گونه عشقها به سرعت می رود و به سرعت می رود قابل اعتماد و توصیه نیست خطرناک است ، فضیلت کش است. تنها با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابرآن است که آدمی سود می برد . یعنی خود این نیرو را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمی دهد اما اگر در وجود آدمی رخنه کرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل کرد ولی تسلیم نشد به روح قوت و کمال می بخشد.

انسان نوعی دیگر احساسات دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است . بهتر است نام آن را عاطفه و یا به تعبیر قرآن مودت و رحمت بگذاریم.

انسان آنگاه که تحت تاثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است شخص یا شئی مورد علاقه را برای خودش می خواهد و به شدت می خواهد . اگر درباره معشوق و محبوب می اندیشد بدین صورت است که چگونه از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را ببرد بدیهی است که چنین حالتی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.

اما انسان گاهی تحت تاثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می گیرد محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می کند سعادت او را می خواهد ، آماده است خود را فدای خواسته های او بکند .این گونه عواطف صفا و صمیمیت و لطف و رقت و از خود گذشتگی به وجود می آورد

برخلاف نوع اول که از آن خشونت و سبعیت و جنایت بر می خیزد . مهر و علاقه مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاکان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستی ها و مسلک دوستی ها از این مقوله است.

این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکی که قبلا شرح دادیم بر آن مترتب است و هم این نوع است که به روح شکوه و شخصیت و عظمت می دهد بر خلاف نوع اول که زبون کننده است و هم این نوع از عشق است که پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر می شود بر خلاف نوع اول که ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار می آید.

در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه مودت و رحمت تعبیر می کند و این نکته بسیار عالی است اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است . اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست ؛ رابط اصلی ، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی می دهد مهر و مودت و صفا و صمیمیت است نه شهوت که در حیوانات هم هست.

مولوی با بیان لطیف خویش میان شهوت و مودت تفکیک می کند آن را حیوانی و این را انسانی می خواند .
فیلسوفان مادی نیز نتوانسته اند این حالت معنوی را که از جهاتی جنبه غیر مادی دارد و با مادی بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست در بشر انکار کنند.

برتراند راسل در کتاب زناشویی و اخلاق می گوید :
کاری که منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجه ای باید کاری پیشه کرد که در آن ایمان به یک فرد به یک مرام یا یک غایت نهفته باشد عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد کمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و کاملاً شبیه کاری است که برای پول انجام می دهیم . برای وصول به این کمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیات او را از آن خود بشماریم.

نکته دیگری که باید تذکر داده شود و مورد توجه قرار گیرد این است که گفتیم حتی عشق های شهوانی ممکن است سودمند واقع گردد و آن هنگامی است که با تقوا و عفاف توام گردد . یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر سوز و گدازها و فشار و سختی هایی که بر روح وارد می شود آثار نیک و سودمندی به بار می آورد.

عرفا در همین زمینه است که می گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در همین زمینه است که روایت می کنند: آن که عاشق گردد و کتمان کند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد شهید مرده است.

اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق با همه فوایدی که در شرایط خاص احیانا به وجود می آورد قابل توصیه نیست؛ و ادیی است بس خطرناک . از این نظر مانند مصیبت است که اگر بر کسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله کند مکمل و پاک کننده نفس است ، خام را پخته و مکدر را مصفا می نماید اما مصیبت قابل توصیه نیست . کسی نمی تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی مصیبت برای خود خلق کند و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.
راسل در اینجا نیز سخنی با ارزش دارد می گوید :
« رنج برای اشخاص واجد انرژی چون وزنه گرانبهایی است کسی که خود را کاملاً سعادتمند می بیند جهدی برای سعادت بیشتر نمی کند .

اما گمان نمی کنم این امر بتواند بهانه أی باشد که دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدی قدم نهند زیرا غالباً نتیجه معکوس بخشد و انسان را درهم می شکند . در این مورد بهتر است خود را تسلیم تصادفات کنیم که در سر راه ما پیش می آید.»

چنانکه می دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فواید مصائب و بالیا زیاد اشاره شده و نشانه أی از لطف خدا معرفی شده است اما به هیچ وجه به کسی اجازه داده مشده است که به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد.

بعلاوه تفاوتی میان عشق و مصیبت هست و آن اینکه عشق بیش از هر عامل دیگری ضد عقل است هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حکومتش معزول می کند. این است که عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی می گردند . رقابت فیلسوفان با عرفا که آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی عشق اتکا و اعتماد دارند از همین جا سر چشمه می گیرد . در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت عقل محکوم و مغلوب شناخته شده است .

نیرویی که تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از کف می گیرد و به قول مولوی آدمی را همچون پر کاهی در کف تند بادی به این سو و آن سو می کشد و به قول راسل چیزی است که تمایل به آنارشی دارد چگونه می تواند قابل توصیه باشد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.