مقاله بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی


در حال بارگذاری
18 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی دارای ۲۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی :

بررسی و مقایسه ی اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر قائم مقام و پس از شهادت وی

چکیده:
میرزا ابوالقاسم فراهانی، فرزند الوزراء میرزا عیسی، معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراک بود. در سال ۱۱۹۳ هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت.

آغاز سلطنت محمدشاه مصادف بود با یک دوره بسیار بحرانی از روابط روس و انگلیس بر سر ایران. (نقل از تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، استاد سعید نفیسی، ص ۴۳) اما ایران به ظاهر نگرانی نداشت چرا که مردی چون قائم مقام، مصدر قدرت سیاسی وحکومتی بود. تجارب و تسلط او بر اوضاع و احوال سیاسی در حدی بود که کسی قادر نبود از او باج بستاند.

قائم مقام همه ی اختیاراتی را که در نظام حکومتی به دست آورده بود، در راه خیر و صلاح کشور به کار برد. اما این شدت عمل و طرز حکومت نه در میان عوامل درباری و حکومتی هواخواه داشت و نه به سوی سیاست های دولتهای استعمارگر بود. توطئه ها، به ثمر نشست. هنوز دو سال از سلطنت محمدشاه نگذشته بود که به طرزی ناجوانمردانه، مرد بزرگ ادب و سیاست و میهن پرست بلند مرتبه را به قتل رساندند.

جای قائم مقام را به میرزا عباس ایروانی معروف به حاجی میرزا آقاسی دادند. او با نیرنگ و زاهد نمایی شگفتی، سراسر وجود شاه ابله و کودن را تسخیر کرده بود.
دوره صدارت حاج میزرا آقاسی یکی دیگر ازدوره های دشوار اجتماعی برای مردم ایران بود که شکل خاص خودش را داشت. اوضاع فرهنگی و ادبی ایران پس از شهادت قائم مقام به دلیل رواج صنعت چاپ و تأسیس و گسترش روزنامه نویسی،

گسترش سواد خواندن و نوشتن بین مردم و رفتن دانشجویان ایرانی به اروپا تأسیس مدرسه ی دارالفنون و رواج و گسترش ترجمه از زبان های اروپایی به تحول نثر فارسی و رواج ساده نویسی کمک کرد. در پی جنگ های ایران و روس آشنایی ایران با غرب بیشتر و بیشتر شد که البته این آشنایی با خود آگاهی همراه نبود و این خود زمینه ی ایجاد تحولاتی در زمینه ی موسیقی، داستان نامه نویسی، نمایش و نقاشی و خوشنویسی شد.

کلید واژه ها: قائم مقام فراهانی- محمدشاه- حاج میرزا آقاسی- تحولات فرهنگی و ادبی- روابط و آشنایی ایران و اروپا.

مقدمه:
همواره می خوانیم که علمای قدیم خود را متواضع و اهل عمل نشان می داده اند. و کوشیده اند که اصول اعتقادی ادیان را به عصر و زمان نزدیک کنند. و یا به تناسب روح زمانه و یا روح افکار معاصر آنرا از نوبسازند. تهاجمات فرهنگی غالباً با نحوی غفلت مردمانی که مورد هجوم قرار گرفته اند هم سو است.

در نیمه اول قرن سیزدهم هجری بعضی از کشورهای غربی که به اصطلاح پیشرفته تر بودند مثل انگلیس و روسیه به طمع کشورگشایی چشم امید به تصرف قسمتهایی از خاک ایران بسته بودند. در این عصر مردان همچون قائم مقام فراهانی مانع رفته بیگانگان در ایران بودند. او از افرادی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند.

و با همه خدمت به صدارت محمد شاه دیری نپایید حسادت بعضی از درباریان و مخصوصاً فتنه انگیزیهای بیگانگان عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاق خانواده سلطنتی زندانی و پس از چند روز خفه کردند. بدین قرار به زندگی مردی از بزرگان در ایران پایان دادند. حال باید به پژوهش پرداخت.

اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران پس از شهادت قائم مقام به کدام سمت و سوق گرایش پیدا کرد؟ (تجدد و دین زدایی در فرهنگ)

جای قائم مقام را میرزا عباس ایروانی معروف به حاجی میرزا آقاسی دادند زندگی این مجسمه سالوس و ریا را داستانهایی خنده آور سرشار کرده است او نیرنگ و زاهدنمایی شگفتی سراسر وجود شاه ابله و کودن را تسخیر کرده بود.در تمام مدت سیزده سال صدارت حاجی، پادشاه ایران در حقیقت حاجی بود و محمد شاه علاوه بر آنکه به هیچ وجه در مقابل اعمال و اقوال و خواهش و فرمایش حاجی مخالفتی نشان نمی داد، با وجود همه خطاها و خرابکاریهای حاجی هر کسی هر چه در باب او می گفت، علاوه بر آنکه نمی شنیدند، به تبعید و آزار او می پرداخت و چنین عقیده داشت که حاجی هر چه بخواهد می شود.

و هر چه بکند عین صدابت مسئله بی جواب چنانچه می گفت: این دربار مرا حاجی نمی خواهد خوب بشود. از برای اینکه این زخمها را در دنیا بکشم و در آخرت بهتر بروم. اگر حاجی بخواهد خوب خواهد شد. (تاریخ ایران در دوره سلطنت قاجار ص ۱۳۰)

حاجی در مدت صدارت ۱۳ ساله (۱۲۶۴- ۱۲۵۱) آن چنان ثروتی به دست آورده بود که برای اینکه پس از محد شاه در دام بازخواست نیفتد ثروت خود را به شاه جدید هبه کرد.

سال شمار زندگی:
۱۱۹۳ ه. ق: تولد در فراهان اراک.
۱۲۰۸ ه. ق: آغاز خدمت دیوانی با شغل نویسندگی.
۱۲۱۶ ه. ق: سفر به عتبات عالیات و دیدار با پدربزرگ.
۱۲۱۸ ه. ق: آغاز جنگ اول ایران و روس.

۱۲۱۹ ه. ق: اشتغال به شغل دیوانی در نزد میرزا شفیع صدراعظم.
۱۲۲۶ ه. ق: انتصاب به شغل وزارت در دستگاه «عباس میرزا نایب السلطنه».
۱۱۲۸ ه. ق: «معاهده گلستان» بین ایران و روس.
۱۲۳۷ ه. ق: «مرگ میرزا بزرگ» (قائم مقام اول)، پدر قائم مقام.

۱۲۳۸ ه. ق: اعطای لقب «قائم مقامی» و واگذاری کلیه مشاغل میرزا بزرگ به میرزا ابوالقاسم.
۱۲۳۸ ه. ق: معاهده صلح بین ایران و عثمانی (ترکیه امروزی) به تدبیر «قائم مقام».
۱۲۴۱ ه. ق: کناره گیری قائم مقام از سیاست.
۱۲۴۱ ه. ق: شروع جنگ دوم ایران و روس.
۱۲۴۲ ه. ق: بازگشت به خدمت در دستگاه عباس میرزا.

۱۲۴۳ ه. ق: «معاهده ی ترکمانچای» بین ایران و روس به تدبیر قائم مقام.
۱۲۴۴ ه. ق: قتل «گریبایدوف» سفیر روس در ایران.
۱۲۴۹ ه. ق: مرگ «عباس میرزا نایب السلطنه».
۱۲۵۰ ه. ق: مرگ «فتحعلی شاه» قاجار و جانشینی «محمدشاه»

۱۲۵۰ ه. ق: صدر اعظمی قائم مقام.
۱۲۵۱ ه. ق: قتل قائم مقام به دستور «محمدشاه قاجار».

زندگی نامه قائم مقام فراهانی:
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (۱۱۹۳- ۱۲۵۱ ه. ق) از سیاستمداران و صاحب منصبان صاحب نام و اهل هنر و ادبیات در نیمه اول قرن سیزدهم هجری بود.

میرزا ابوالقاسم فراهانی، فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان از توابع اراک بود. در سال ۱۱۹۳ هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهای پدر را انجام می داد. سپس به تبریز نزد پدرش،

که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگب اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پشتکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میزرا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.

در سال ۱۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میزرا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب سیدالوزراء و قائم مقام یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید

و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میزرا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتاً مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد

و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند. اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد.در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تقریباً عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام برخلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهایی با روسها متهم کردند.

پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید، تا در ماه ربیع الثانی سال (۱۲۴۳ هجری قمری) برابر با (نوامبر ۱۸۲۷ میلادی) قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد،

به تبریز روانه نمود. میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میزرا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقتدر دیگر در فرزندان او مستقر کرد. عهد نامه ترکمنچای در پنجم شعبان (۱۲۴۳ هجری قمری) برابر (۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی) به خط قائم مقام تنظیم و امضاء شد و قائم مقام که خود

حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و دوباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهد نامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پشتکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد. در اوایل سال ۱۲۴۹ هجری قمری نایب السلطنه برای رفع فتنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد.

عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مأمور فتح هرات کرد، هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی دانست، با یاری محمد خان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال (۱۲۵۰ هجری قمری) به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهدی ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائم مقام به وزارت او عازم تبریز شدند.چندی نگذشت که فتحعلی شاه در (جمادی الآخر سال (۱۲۵۰ هجری قمری) در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمدشاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد.

قائم مفام جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائم مقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد

و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدرارت محمدشاه دیری نپایید و سختیگریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصاً فتنه انگیزی های بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، پایان داده شد. قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت

و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کار دینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد. انگلیسی ها یقین داشتند تا او مصدر کار است،

ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می کردند، مانند لیوتنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند،

پنهان نمی دارند. مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه های دوستانه و عهدنامه ها و وقفنامه هاست و محمودخان ملک الشعراء مقدمه ای بر آن نوشته، به اهتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شده است.

زندگی سیاسی
میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پشتکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.

در سال ۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میزرا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائم مقام» یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی) و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتاً مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می کرد،

پس از یک سال وزارت در اثر تفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.

اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و در مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند.

در این مجلس تمام عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام برخلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتند روابط نهایی با روسها متهم کردند.

پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی ۱۲۴۳ هجری قمری برابر با (نوامبر ۱۸۲۷ میلادی) قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.

میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقتدر دیگر در فرزندان او مستقر کرد.

عهدنامه ترکمنچای
عهدنامه ترکمنچای در پنجم شعبان ۱۲۴۳ هجری قمری برابر ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم تنظیم و امضاء شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهدنامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پشتکاری آذربایجان ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.

در اوایل سال (۱۲۴۹ هجری قمری) نایب السلطنه برای رفع فتنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه بود. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مأمور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی دانست،

با یاری یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائم مقام به وزارت او عازم تبریز شدند.

چندی نگذشت که فتحعلی شاه در (جمادی الآخر سال ۱۲۵۰ هجری قمری) در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمدشاه قصد عزیمت را کرد. قائم مقام، جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد

و شاه به زودی به همراهی قائم مقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند.

اما با این همه خدمت، به صدارت محمدشاه دیر نپایید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصاً فتنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری پایان داده شد.

ویژگی های فردی
سیاست
قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کار دینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.

انگلیسی ها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می کردند، مانند لیوتیان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی دارند.

ادبیات
قائم مقام نثر فارسی را که در آن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارت پردازی های عربیِ مسجع و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمان ها و مراسلات رو به انحطاط می رفت و به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفت آور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.

مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه های دوستانه و عهدنامه ها و وقفنامه هاست و محمودخان ملک الشعراء مقدمه ای بر آن نوشته، با اهتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شده است.

خوشنویسی
قائم مقام فراهانی همچنین از خوشنویسان صاحب نام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق که در آن زمان به مانند نثر فارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحیاتی کرد که دیگران از وی پیروی کردند.

گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط شکسته را به نستعلیق نزدیک تر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فرهانی مقلب به بیان السلطنه بیش از دیگران شیوه قائم مقام را استادانه نوشته است.

برخورد قائم مقام با انگلیس ها
پس از مرگ فتحعلی شاه، هر یک از پسران او در گوشه ای از این مملکت نوای استقلال سر دادند. ظل السلطان در تهران، حسینعلی میرزا در فارس، شجاع السلطنه در کرمان و ملک آرا در مازندران.
انگلیسی ها که به دنبال تجربه اران به صورت چند ایالت ناتوان و دست نشانده بودند، سعی می کردند تا ایالات جنوب را تحت حکو مت قطعی دست نشاندگان خود درآوردند.

در این زمان، محمدشاه به کمک قائم مقام بر تخت سلطنت نشست و او مقام صدارت اعظم را به قائم مقام داد. او تمام فتنه های داخلی ایران را دفع کرد و معتمدالدوله را برای رفع شورش های استعماری فرستاد. این اقدام اولین برخورد سخت قائم مقام با انگلیس ها بود. بعد از معاهده ترکمانچای انگلیسی ها می خواستند مثل امتیازات آن معاهده را برای دولت خود از ایران بگیرند، لذا در صدد انعقاد یک قرارداد مخالفت می کرد

از طرفی انگلیس ها برای ساخت کنسول خانه در ایران سخت تلاش می کردند و حتی با روسیه هم توافق کردند. اما باز هم قائم مقام مخالف این اقدام بود او می گفت:

«تا به حال اجرای مواد عهدنامه ترکمانچای را در تأسیس کنسول روسی کرده ام و تا آخر نیز به هر طریقی که باشد با مردی یا نامردی رد خواهم کرد. به همین جهت چنین حقی را به هیچ دولت دیگر نمی دهیم. زیرا برای ایران زیان بخش است و انگلستان نباید در موضوعی که برای ما ضرر دارد پافشاری کند».

کمپیل وزیر مختار انگلیسی در تهران می نویسد:
«هیچ استدلالی نبود که برای قانع کردن محمدشاه و وزیرش در اثبات منافع قراردادهای بازرگانی با انگلیس به کار نرفته باشد. اما تمام براهین در قائم مقام اثر نکرد و جواب ما را نمی داد».
«ما احمقانه تصور می کردیم که در جنگ استدلال بر قائم مقام فائق می آییم».

این اقدامات شجاعانه قائم مقام و شواهد تاریخی بسیار دیگر نشان می دهد که او سعی می کرد تأمین سیاسی و دفاعی ایران در برابر تجاوز اجتماعی خارجه را بدست آورد. از این رو بر تجدید مواد دفاعی قرارداد ۱۸۱۴ م که انگلستان باطل کرده بود اصرار داشت و موافقت هر امری با انگلستان را منوط به آن می دانست ولی انگلستان به آن تن در نمی داد.

او به دنبال ایرانی آباد و به دور از جنگ و خونریزی بود و برای مردم ایران آرامش و صلح طلب می کرد. او نمی خواست اجانب و اروپائیان کشور ایران را مورد تاخت و تاز هوسرانی و استعمارگرانه خود قرار دهند و اقتدار تمامیت ارضی این مملکت را از بین ببرند.

و به همین علت انگلیسی ها که می دانستند با وجود او نمی تواند در ایران اقدامی بکند او را به اموری واهی متهم می کردند آن قدر شاه را وسوسه کردند تا اجازه قتل او را از شاه گرفتند و او را از سر راه خود برداشتند.

الف: اوضاع سیاسی ایران بعد از شهادت قائم مقام فراهانی
بعد از شهادت قائم مقام فراهانی حکومت های انگلیسی و روس از وحدت مسلمانان در ایران به شدت وحشت داشتند. از این رو گوشیدند تا در میان مردم تفرقه بیندازند و یگانگی آنان را از میان ببرند. یکی از کارهای آنان در تفرقه اندازی، زمینه سازی برای ایجاد مذهب های ساختگی جدید بود. از جمله ی این مذهب های دروغین بابیگری و بهائیگری بود.

ابتدا سید علی محمد بنیان گذار فرقه با بیه ادعای بابیت کرد. (باب در اصطلاح این فرقه به کسی گفته می شد که واسطه ی ارتباط مردم با امام زمان عج بود) وی کمی بعد با صراحت خود را مهدی موعود خواند، و سرانجام ادعای پیامبری کرد. ادعای سید علی محمد باب سبب ایجاد فتنه بزرگی به نام «فتنه ی بابیه» شد. و فرقه بابیه ایجاد کرد که از طرف روسیه و انگلستان، مورد حمایت واقع شد. و تا اینکه سید علی محمد باب به دستور امیر کبیر اعلام شد».

پس از او میرزا حسینعلی نوری رهبری پیروان باب را عهده دار گردید. میرزا حسینعلی نوری که خود لقب «بهاء» داده بود مدتی بعد خود را پیامبری جدید خواند و فرقه های بهایی را به وجود آورد. که این نیز مورد حمایت انگلستان بود۱ همینطور میرزا محمد خان مجدالملک سینکی در سال ۱۲۸۷ (ه. ق) در رساله خود به نام کشف الغریب قلم خود را بر همین منوال بر قرطاس راند

و منتشر ساخت. او درباره ی غرب ما بی جوانان تحصیل کرده ی ایرانی در فرنگ چنین می نویسد: «شتر مرغ های ایرانی که ازپطرز بورغ و سایر بلاد خارجه برگشته و دولت ایران مبلغها در راه تربیت ایشان متضرر شده، ازعلم دیپلمات و سایر علوی که به تحصیل و تعلیم آن مأمور بودند، معلومات آنها به دو چیز حصر شد: «استخاف ملت»، «تخطئه ی دولت»

در بدو ورود، پای ایشان به روی پای بندی نمی شد، که از اروپا آمده اند. از موجبات اخذ و طمع و بخل و حسد به مرتبه ای تنزیه و تقدیس می کنند که همه مردم، حتی پادشاه با آن جودت طبع و فراست کذا، به شبهه می افتد که آب که آب و هوای بلاد خارجه عجب چیزها از آب بیرون آورده اند، گویا توقف آنجا با لذات مربی است و قلب ماهیت می کند. این انگورهای نو آورده هم با نطق متأسفانه، گاه از بخت خود اظهار تعجب می کنند.

که از ولایات منظم به این زودی چرا به ممالک بی نظم رجعت کرده اند؟ و گاه به احوال پادشاه متحیر که تا چند از تمهید اسباب تربیت غفلت دارند؟ این تأسف و تعجب تا وقتی است که به خودشان از امور ملکی دولتی کاری سپرده نشده، همین به مصدر کاری و مرجع شغل شدند. به اطمینان کامل به قبح اعمالشان تا چندی به برکت سیاحت قطعه ی اروپا پوشیده است و به این زودیها کسی در صدد کشف بی حقیقتی ایشان نیست،

بالا دست همه ی بی تربیت ها برمی خیزند و در پایمال کردن حقوق مردم وترویج فنون بی دیانتی و ترک غیرت و مروت و اختراعات امور مناره و طمع بی جا و تصدیقات بلا تصور و خوشامد و فراخگویی به رؤسا و پیشکاران و تصویب عمل و تصدیق به اقوال ایشان چندان مبالغه دارند که پادشاه از مأموریت ایشان پشیمان می شود و متحیر می ماند.

قبل از مجد الملک شخصی نا شناس- اما مؤمن مسلمان و وطن واه و عدالت طلب که گهگاهی دچار التقاط فکر می شود. در رساله ی شرح عیوب و علاج نواقص مملکتی ایران به سال (۱۲۷۵ ه. ق) نسبت به غربزدگی و وابستگی به غرب هشدار داده بود او با اوضاع مغرب آشنا و ماهیت امپریالیستی آن را شناخته بود. رساله او در واقع در برابر دفتر تنظیمات میرزا ملکم خواهد آمد. وی با میرزا سعید خان وزیر امور خارجه و از مخالفان جدی ملکم دوستی داشت و در اندیشه ی اقتصادی از حکمرانی ظالمانه قاجار بسیار شجاع بوده است.

او می نویسد: «روزگاری دولت های قوی در حمایت اسلام چون کوههای آهنین بودند امروز ارکان ملت احمدی را انحطاط فرا گرفته، هر روز از وسعت خاک اسلام می کاهد و بر شوکت و سلطنت یهودیان می افزاید. به حقیقت از سلاطین نامدار در رأس هشیار، و علمای بزرگ مقتدا وحکمای بزرگوار و امرای غیرتمند وطن دوست احدی در مملکت ایران در عهد این سلطنت بجا نماند.

دولت بیمار و سلطنت زار و نزار است. حال اگر آن مورخ چاپلوس کذاب کاشی (محمد تقی خان سپهر) ذکر جهانگیری سلاطین جلیله ی قاجار و تفضیل کشف کرامات میرزا آقاخان نوری را بیان می کند. حرفش مفت است» (چهره درخشان ادب و سیاست)

وی در تجاوز غربیان می نویسد: «نمی دانم ملت حنیف مرتضوی چگونه برخودشان هموار می کنند که دشمنان ما بدین گونه قوت پذیرند، و مملکت های بزرگ از بلاد اسلام را متصرف شوند. . . و ما همچنان در خواب غفلت باشیم! باید بشناسیم که به هر جایی باشیم اکنون چندین دولت که اطراف ما را فراگرفته اند. دندان طمع در ولایات ما تیز کرده اند» او پیشنهاد می کند ایرانیان خود بر پیشرفت تجارت و ایجاد صنعت بکوشند و هیچ گاه بر فرنگیان اعتماد نشاید.

که تا امروز صنعتی به ایرانیان یاد نداده اند. گرچه این سفت انتقاد اخلاقی- سیاسی از پایه ویران بی وجه بوده اما باب تأمل درباره ی افرادی از اندیشمندان ایرانی را گشوده که به هرحال به استقبال سیاسی و اهلیت فرهنگ دینی قوم و شأن أجل آن از فرهنگ بیگانه می اندیشیدند. چنانکه در فقراتی از کشف الغرایب و شرح عیوب می بینیم،

مجدالملک و آن نویسنده ناشناس دریافته بودند که این تحصیل کردگان غربزده جز سطحیت و تقلید آداب فرهنگی چیزی برای اهل ایران به ارمغان نیاورده اند و در باطن و روح به همان عادات ممسوخ قبیله ای آمیخته به تسلیم در برابر غریبان را که این دو نویسنده دردمند ایرانی و مسلمان خود در فقراتی از آثارشان آنان را برشمرده بودند،

خو کرده بودند. و به محض قرارگرفتن در موقعیت و مقام سیاسی وحکم رانی این روح تجلی می کرد. بنابراین، نتیجه ی تحصیلات فرنگی فقط خودباختگی و تحقیر فرهنگ خودی و احساس زبونی زبون اندیشی در برابر علم تکنولوژی و نظامات غربی بود بی آنکه اندکی از آن را عمیقا اخذ کرده و به صورتی بومی درجامعه متحققش سازند.

اما به هرحال برخورد فکری درقلمرو اخلاق، اغلب از شیفتگی یا تنفر ناشی می شود. نه خود آگاهی تاریخی نسبت به ماهیت فرهنگ و تمدن غرب، درحقیقت اخلاق شاخه و برگ و میوه درخت مابعد الطبیعه یا دین است. مذاهب اصالت اخلاقی اغلب به غفلت از حقیقت اخلاق و عمل سیاسی می انجامد و به مجادلات نفسانی و تصمیمات مجدانه سیاسی محدود می گردد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.