مقاله اصول و فروع دین
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله اصول و فروع دین دارای ۲۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اصول و فروع دین کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اصول و فروع دین،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله اصول و فروع دین :
اصول و فروع دین
مقدمه
خوانندگان عزیز! شما مسلمانید ولى براى مسلمان کافى نیست که خود را مسلمان بنامد و بدستورات اسلام رفتار نکند، زیرا بر شخص مسلمان لازم است که: طبق قوانین اسلام عمل کند تا براستى مسلمان باشد، در دنیا آسوده زندگى و در آخرت سعادتمند و اهل بهشت گردد. بنا بر این بر شماست که دستورات و تعالیم اسلام را فرا گرفته با کوشش فراوان بدان عمل کنید. تعالیم عالیه اسلام بر سه بخش تقسیم مىشود:
۱ ـ اصول دین.
۲ ـ فروع دین.
۳ ـ اخلاق.
هرکس به اصول دین مقدس اسلام عقیدهمند گردید و به فروع آن عمل کرد و خود را به اخلاق اسلامى آراست در دو جهان رستگار خواهد شد.
دین اسلام، دین علم و آگاهى و مبازره با نادانى است و در این هیچ تردیدى نیست. آیات و روایات درباره علم چندان زیاد است که اگر همه آنها گردآورى شود، کتاب و بلکه کتابهاى پر برگ و بارى خواهد شد.
نخستین فرمان خداوند به پیامبر اسلام (ص) «اقرأ» است و هم او – جلت عظمته – به قلم و نوشته سوگند یاد نموده و به پیغمبر خاتم – که خود شهر علم مىباشد- امر به فزون خواهى علم فرموده است. در روایات نیز، علم گمشده مؤمن و رأس هر خیر و برتر از عبادت شمرده شده است و آموختن دانش بر هر مسلمانى واجب دانسته شده و دانشآموز مانند «مجاهد فى سبیل الله» قلمداد شده است.
این مختصر خوشهاى بود از خرمنها و هر دل سخن پذیرى بى اغراق به این سخن دلپذیر اقرار خواهد کرد که رکن رکین مکتب حیات بخش محمدى(ص)، تکریم علم در کلیه ابعاد آن است .
البته، اگر چه سفارش اسلام به علم، مطلق است و مختص به رشتهاى خاص نیست، اما برخى از علوم به لحاظ این که مىتوانند علاوه بر تأمین سعادت دنیوى، متضمن سعادت اخروى نیز باشند، از امتیازات بیشترى برخوردارند و آن علوم دینى است. روشن است که علم به دین در گرو علم به آن است و تا هنگامى که کسى آگاهى از دین نداشته باشد، نمىتواند به آن جامه عمل پوشد. آگاهى به اصول دین – و یا حداقل اینکه یقین به آن – بر هر مسلمانى واجب است و در این زمینه از کسى نمىتوان تقلید کرد.
هم چنین آگاهى به فروع دین بر همه مسلمانان واجب است. این آگاهى ممکن است بر دو گونه باشد: از راه تحقیق (اجتهاد) و از راه تقلید. اجتهاد از تقلید برتر است و در اسلام، اصل بر این است که هر فرد از راه تحقیق و اجتهاد به فروع دین عمل کند؛ اما گستردگى مباحث دین و اشتغالات مردم به امور گوناگون، مانع از شناخت اجتهادى و تحقیقى آنان از فروع دین است. از این رو به مردم رخصت داده شده که در فروع دین تقلید کنند و چون خودشان نمىتوانند به تحقیق در این باره بپردازند و به اجتهاد نائل شوند، دست کم از طریق تقلید از مجتهد به شناخت احکام دین نائل آمده و به آن عمل کنند.
از آن جا که تقلید از مجتهد مستلزم دانستن فتوا و نظر اوست، شناخت احکام دین از طریق تقلید بر هر مسلمانى لازم است. این حداقل انتظارى است که از یک مقلد مىرود و در غیر این صورت، اساساً تقلید ممکن نیست. در آغاز همه رسالههاى توضیح المسائل آمده است: دانستن احکامى که انسان به آن نیاز دارد و بدان مبتلا مىشود، واجب است. نتیجه سرپیچى از این مهم آن مىشود که شخصى که یک عمر به حکمى عمل کرده، چون آن را با جهل به حکم شرعى انجام مىداده، عملش باطل یا حرام گردیده است. مثال بارز و روشن این موضوع، احکام عبادات و معاملات است که همه مردم به آنها اشتغال دارند، چه بسا شخصى است که عبادات خود را بدون دانستن دقیق احکام انجام مىدهد که ممکن است با دستورات شرع مقدس مطابق نباشد و در نتیجه عمرى عبادت باطل به جا آورد. و چه بسا کسى است که به تجارت اشتغال دارد واحکام آن را نمىداند و دچار ربا و حرام مىشود و خود از این موضوع آگاهى ندارد. حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: «کسى که بدون آگاهى به تجارت بپردازد دچار ربا مىشود»
خلاصه سخن اینکه بر هر مسلمانى واجب است که به احکام دین علم داشته باشد تا در عمل، دچار لغزش و خطا نشود و اعمالش درست و بر پایه نظر شرع مقدس انجام گیرد.
۱ ـ توحید
توحید آن است که انسان بداند جهان را (خداى یکتا) آفریده و به آن هستى بخشیده و همه چیز در دست اوست بنا بر این آفرینش، روزى دادن، زنده نمودن، سلامتى، مرض; همه و همه به اراده اوست.
(إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون).
ترجمه: هرگاه خداوند چیزى را اراده کند انجام مىگیرد.
دلیل بر وجود خدا، آنچه در آسمان مىبینیم از خورشید و ماه و ستارگان درخشان، ابرها، بادها، باران و آنچه در زمین مشاهده مىکنیم از دریاها، جویبارها، میوهجات، درختان و معادن گرانبها طلا و نقره و زبرجد و اقسام پرندگان که در هوا به پرواز در مىآیند و حیواناتى که در آبها شناورند و حیوانات گوناگون که در روى زمین هستند با صداها و اندازههاى مختلف، و انسان این موجود شگفتانگیز آفرینش با حواس مختلفى که دارد: چشم، گوش، زبان، درد، شادى، عصبانیت اندوه و مانند آن. همه اینها ما را به خدائى دانا و بزرگ راهنمائى مىکنند که به او عقیده مندیم و او را پرستش مىنمائیم و از او یارى مىجوئیم و در هرحال به او توکل داریم:
خداوند داراى صفات بسیارى است:
مانند (علم) بدین معنى که او همه چیز را از کوچک و بزرگ مىداند و از قلب همگى آگاهست.
و مانند (قدرت) یعنى: او بر هرچیزى توانا است، بر آفریدن، روزى دادن، میراندن، زنده کردن و غیر اینها.
و مانند (حیات) یعنى: او زندهاى است که نخواهد مرد.
و مانند (اراده) یعنى: او خواستار کارهائیست که در آن مصلحت است و هیچگاه کار زیان بخشى انجام نمىدهد.
و مانند (ادراک) یعنى: او همه چیز را مىبیند و همه چیز را مىشنود، گرچه آهسته باشد.
و مانند (قدمت) یعنى: او پیش از هرچیز بوده و همه چیز را آفریده و بعد از همه چیز خواهد بود.
و مانند (تکلم) یعنى: او با هریک از بندگان خالص خود و پیامبران و فرشتگانش که خواسته باشد سخن مىگوید.
و مانند (صدق) یعنى: آنچه مىگوید راست است و از وعده خود تخلف نمىورزد. اینها همه گذشته از اینکه آفریننده و روزى دهنده، و زنده کننده، و میراننده و بخشنده و مهربان و برتر، و شریف و کریم است، خداى بزرگ از نقص هم برکنار است، بنا بر این جسم نیست، مانند اجسام ما و از اجزاء مختلفه ترکیب نیافته است. و دیدن او امکانپذیر نیست نه در دنیا و نه در آخرت.
و عوارض بر او راه نمىیابد، بنا بر این مریض نخواهد شد، گرسنه نمىشود، خوابش نمىبرد و پیر هم نمىگردد، در کارهاى خود شریک نداشته، یکه و تنها است، و صفات خدا عین ذاتش مىباشد: پس: از ابتداى عالم بوده و قدرت داشته است، مانند ما نیست که نخست نادان بودیم و سپس دانا شدیم، قدرت نداشتیم و آنگاه مقتدر گشتیم. بىنیاز است یعنى: نیازى به مشورت و همکارى ندارد و به وزیر و لشکرى محتاج نیست.
۲ ـ عدل
بدین معنى که: دادگر است و به کسى ستم نمىنماید و کارى را بدون حکمت انجام نمىدهد، بنا براین هرچه را مىآفریند و روزى مىدهد و آنچه را مىدهد و باز مىستاند از روى مصلحت است اگرچه ما نمىدانیم. همانطورى که اگر دکترى به بیمار خود داروئى داد مىدانیم که: در آن مصلحتى است گرچه آن مصلحت بر ما پوشیده باشد بنا بر این اگر دیدیم: خداوند متعال کسى را ثروتمند و دیگرى را تهیدست نموده، و یا به یکى شرافت بخشیده و به دیگرى نبخشیده، یا یکى را مریض کرده و دیگرى سالم است، و از این قبیل کارها; باید عقیدهمند باشیم که: همه اینها از روى حکمت و مصلحت است گرچه ما به حکمت آن پى نبریم.
چنانچه در روایت آمده که حضرت موسى(ع) از خداوند درخواست کرد: برخى از دادگریهاى خود را که در ظاهر مشکل مىآید باو نشان دهد، خداوند باو فرمود که: به صحرا رود و بر سر چشمه آبى در کمین بنشیند تا جریانى را مشاهده کند. موسى (ع) بدانجا رفت و دید: اسب سوارى در سر چشمه پیاده شد و پس از رفع احتیاج از آنجا دور شد ولى هنگام رفتن فراموش کرد کیسه پول خود را همراه ببرد. پس از چندى کودکى آمد کیسه را برداشت و رفت سپس پیر مرد کورى از راه رسید و مىخواست وضو بگیرد که دراین هنگام مرد سوار برگشت و چون کیسه پول خود را ندید پیر مرد نابینا را بسرقت پولش متهم ساخت، کشمکش بین این دو در گرفت تا اینکه بالاخره اسب سوار کور را کشت. خداوند به موسى وحى فرمود که: اسب سوار مال پدر کودک را دزدیده بود، مال را بورثه پدر: (همان کودک) برگرداندیم و کور پدر اسب سوار را کشته بود که اینک به کیفر خود رسید. این بود نمونهاى از عدل و دادگسترى خداوند، گرچه از نظر کوتهبین ما درست نیست.
۳ ـ نبوت
پیامبر به کسى مىگویند که: خداوند متعال به او وحى مىفرماید و پیامبران بر دو دستهاند:
۱ ـ پیامبر مرسل: کسى را گویند که از طرف خدا برانگیخته شده تا مردم را از تاریکى به روشنائى و از باطل بسوى حق و از خرافات به حقیقت و از نادانى بسوى دانش راهنمائى کند.
۲ ـ پیامبر غیر مرسل: کسى است که فقط براى خودش بر او وحى مىشود و در رسانیدن احکام به مردم مأموریتى ندارد. و تعداد پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار است (۱۲۴۰۰۰) و پیامبران مرسل چند نفرى بیش نیستند، اول پیمبران (آدم) علیه السلام و آخر آنان (محمد) صلىالله علیه و آله وسلم است.
پیامبران مرسل نیز دو دستهاند:
دسته اول: الوالعزم و آنان کسانى هستند که از جانب خدا براى شرق و غرب عالم برانگیخته شدهاند و اینان پنج نفرند:
۱ ـ ابراهیم(ع). ۲ ـ نوح (ع). ۳ ـ موسى(ع). ۴ ـ عیسى(ع). ۵ ـ محمد (ص).
دسته دوم ـ غیر الوالعزم و اینها بقیه پیامبران هستند.
یهودیان از پیروان موسى علیه السلام و مسیحیان از پیروان عیسى علیه السلام، و مسلمانان پیروان محمد صلىالله علیه و آله هستند. ولى دین اسلام مکمل ادیان گذشته است، پس بر همه مردم جهان لازم است که از تعلیمات عالیه اسلام پیروى کنند همانطور که خداى متعال مىفرماید.
(ومن یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرین).
ترجمه: هرکس غیر از اسلام دینى اختیار نماید از او پذیرفته نمىشود و در آخرت از زیان کاران است.
اسلام تنها شریعت الهى است که تا روز بازپسین برجا خواهد ماند و هیچگاه نسخ نمىشود.
تا کنون دانستید که محمد(ص) آخرین پیامبر الهى است و دینش اسلام است، که ناسخ همه ادیان و تا روز قیامت باقى است، اینک برخى از حالات آن حضرت را یاد آور مىشویم:
محمد(ص) فرزند عبدالله، مادرش آمنه دختر وهب است که در روز جمعه هفدهم ربیعالاول پس از طلوع فجر عام الفیل در مکه و در زمان سلطنت پادشاه دادگر، (انوشیروان) بدنیا آمده است و در روز بیست و هفتم ماه رجب پس از گذشت چهل سال از عمر شریفش در کوه حرا از جانب خداوند به پیامبرى برانگیخته شد و جبرائیل (فرشته وحى) فرود آمد و اولین سوره قرآن را بر او نازل کرد (اقرا باسم ربک الذى خلق;).
سپس براى رسانیدن پیامهاى الهى قیام کرد و در مراکز عمومى و میدانها مىگفت:
(ایها الناس قولوا لا إله الا الله تفلحوا).
ترجمه: (اى مردم. بگوئید بجز خداى یکتا خدائى نیست تا رستگار شوید) ولى چون اهالى مکه مشرک بودند به استهزاء حضرتش پرداختند، مىخندیدند و آزارش مىدادند تا آنجا که فرمود:
(ما او ذى نبى مثل ما او ذیت).
ترجمه: هیچ پیمبرى مانند من آزار ندید و در اول جز چند نفرى انگشت شمار به او نگرویدند، اول کسى که ایمان آورد امام امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام بود و پس از او همسر پیامبر حضرت خدیجه علیها السلام و سپس دستهاى دیگر ایمان آوردند و چون مشرکین به حضرت بسیار ستم کردند، از مکه به مدینه هجرت فرمود، و این هجرت ابتداى تاریخ مسلمانان شد، در مدینه تعداد مسلمانان افزوده شد و دولت اسلامى روز به روز، رو به پیشرفت و قدرت مىرفت تا آنجا که بر تمدنهاى جهان و ادیان سالفه برترى یافت. در مدتى که پیامبر اسلام(ص) در مدینه منوره بودند جنگهائى براى مسلمانان پیش آمد که همگى آنها بر اثر دشمنیهاى مشرکین بود.
پیغمبر (ص) در تمام جنگها روش صلح و مسالمت را از دست نمىداد و لذا تعداد کشتگان از دو طرف، مسلمان و غیر مسلمان به شهادت تاریخ در همه جنگها (که بیش از هشتاد جنگ بود) از یک هزار و چهارصد نفر تجاوز ننموده است.
از زمان بعثت پیغمبر اکرم(ص) تا هنگامى که رحلت فرمود قرآن کمکم و بمناسبتهائى بر آن حضرت نازل مىگردید تا این کتاب بزرگ آسمانى در مدت بیست و سه سال تکمیل شد. پیغمبر اکرم(ص) دین و دنیاى مردم را منظم و مرتب مىساخت، طرز داد و ستد و رویه معاشرت و اجراى سیاست را تشریع مىفرمود و پس از آنکه اسلام تکمیل شد این آیه نازل گردید:
(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً).
ترجمه: امروز دین شما را کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما بهترین دین قرار دادم.
پس از رنجها و سختیهاى فراوان رفته رفته آثار کسالت در چهره پیامبر اسلام نمودار گردید و روز به روز شدت مىیافت تا اینکه در روز بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجرت جهان را بدرود گفت وطبق وصیت آن حضرت، على(ع) براى مراسم غسل و کفن و دفن و نماز خواندن اقدام کرد و در مدینه در جاى کنونى به خاک سپرده شد پیامبر اسلام (ص) در تمام احوال خود بارزترین نمونه براى امانت و اخلاص، راستگوئى و اخلاق نیک، دانش و بردبارى، گذشت و بخشش، کرم و شجاعت، تقوى و پرهیزکارى، زهد و فضیلت، پاکدامنى و دادگرى، فروتنى و جهاد بشمار مىرفت. بدن شریفش در اعتدال و تناسب بهترین بدنها و صورت مبارکش در نورانیت و زیبائى همچون ماه شب چهاردهم درخشان بود.
خلاصه در او همه برتریها جمع و داراى شرافت و بزرگى بسیارى بود محور دانش و دادگسترى و فضیلت و مدار دین و دنیا بود، تا بحال مانندش نیامده و تا ابد نخواهد آمد.
این بود پیامبر مسلمانان، و این بود قانون گذار اسلام که دینش بهترین ادیان و کتابش بهترین کتابها است (که باطل در آن راه نداشته و نخواهد داشت و از جانب پروردگار جهان نازل گردیده است).
۴ ـ امامت
خداوند همانگونه که پیامبران را تعیین مىفرماید جانشینان پیامبران را نیز تعیین مىفرماید و دوازده نفر جانشین براى پیامبر ما محمد(ص) برگزیده است که آنان همان دوازده امامى هستند که نزد مسلمانان مشهور، و عبارتند از:
۱ ـ امام امیرالمؤمنین على بن ابىطالب(ع) پسر عموى پیغمبر ما محمد(ص) و شوهر دختر آن حضرت فاطمه سلامالله علیها.
۲ ـ امام مجتبى: حسن بن على علیهما السلام که مادرش فاطمه (ع) دختر محمد (ص) است.
۳ ـ امام شهید: حسین بن على علیهما السلام که مادرش فاطمه (ع) دختر محمد(ص) است.
۴ ـ امام زینالعابدین: على بن حسین علیهما السلام.
۵ ـ امام باقر: محمد بن على علیهما السلام.
۶ ـ امام صادق: جعفر بن محمد علیهما السلام.
۷ ـ امام کاظم: موسى بن جعفر علیهما السلام.
۸ ـ امام رضا: على بن موسى علیهما السلام.
۹ ـ امام جواد: محمد بن على علیهما السلام.
۱۰ ـ امام هادى: على بن محمد علیهما السلام.
۱۱ ـ امام عسکرى: حسن بن على علیهما السلام.
۱۲ ـ امام مهدى: محمد بن حسن قائم آل محمد علیهما السلام که در انتظارش بسر مىبریم.
این امامان دوازده گانه حجت خدا بر مردماند و همگى فرزندان رسول خدا(ص) مىباشند و در دانش و بردبارى، فضیلت و دادگرى، پاکدامنى و اخلاق نیکو و همه صفات مانند پیامبر اسلامند، مگر مىشود داراى این صفات برجسته نباشند؟ زیرا اینان جانشینان پیامبر، و پیشوایان مردم و راهبران اسلام و حجت خدا بر مردم جهانند. اینک حالات هریک را بطور اختصار بیان مىداریم و پیش از امامان به شرح حال دختر پیغمبر(ص)، و همسر على(ع)، مادر امامان فاطمه زهرا(ع) مىپردازیم:
دختر پیامبر (ص):
فاطمه زهرا، پدرش فرستاده خدا: محمد بن عبدالله(ص) و مادرش: بانوى بزرگ اسلام، خدیجه (امالمؤمنین) است، شوهرش بزرگترین جانشین پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع) على است، و فرزندانش امامان دوازده گانه(ع) مىباشند، در روز بیستم ماه جمادى الثانى و چهل و پنجمین سال تولد پیغمبر(ص) بدنیا آمده و در روز سه شنبه سوم ماه جمادىالثانى یازده سال پس از هجرت پیامبر (ص) در سن هیجده سالگى دار فانى را بدرود گفته است. مراسم غسل و کفن و دفن او را امیرالمؤمنین(ع) بعهده گرفت و طبق وصیت آن حضرت، جنازه او را در شهر مدینه مخفیانه و در جاى پنهانى به خاک سپرد. این بانوى پرارج، در عبادت خدا و پرهیزکارى و فضیلت آئینه تمامنماى پدرش رسول خدا(ص) بود و خداوند در شأن او آیاتى چند از قرآن کریم نازل فرموده است، پیامبر اسلام به او (سیده نساء العالمین) یعنى: بزرگترین بانوى جهان لقب داد و او را بسیار دوست مىداشت، تا آنجا که هرگاه بر رسول خدا وارد مىگشت، حضرت به احترامش از جاى بر مىخاست و به او خوش آمد مىگفت، و او را در کنار خود مىنشانید و گاهى هم دست او را مىبوسید و همیشه مىفرمود: خداوندا با خشنودى فاطمه خوشنود خواهد شد و با رنجش فاطمه غضبناک مىگردد.
و براى امیرالمؤمنین(ع) چند پسر بنام: امام حسن و امام حسین و محسن(ع) آورد ولى حضرت محسن به جهت آزارى که بر او شد، سقط گردید. او دو دختر هم بنام: زینب و ام کلثوم(ع) آورد.
امام اول:
امام على امیرالمؤمنین(ع) فرزند ابوطالب، مادرش فاطمه بنت اسد، پسر عموى پیغمبر(ص) و شوهر دخترش و پدر امامان (ع) مىباشد. پس از پیامبر، پیشواى مردم جهان و امیر مؤمنان است.
در روز جمعه سیزدهم رجب سى سال پس از تولد پیغمبر(ص) در شهر مکه و در خانه کعبه قبله گاه مسلمانان بدنیا آمد، و در شب جمعه نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه در محراب عبادت، با شمشیر ابن ملجم (لعین) ضربت خورد و پس از سه روز به درجه رفیعه شهادت نائل و بسوى پروردگار عالم شتافت در حالى که سن شریفش شصت و سه سال بود. امام حسن و امام حسین(ع) مراسم غسل و کفن و دفن حضرت را عهدهدار شدند و جنازه مبارکش را در نجف اشرف و در همین بارگاه کنونى بخاک سپردند.
این راد مرد فضیلت داراى برتریهاى بیشمارى است. او اولین کسى بود که به پیامبر(ص) گروید و در تمام عمرش به هیچ بتى سجده نگذارده بود، در تمام جنگها پیروزى نصیب او بود، و هیچگاه از میدان جنگ نگریخت و در قضاوت آنچنان ماهر بود که پیامبر (ص) فرمود:
(اقضاکم على)
ترجمه: بهترین قاضى در میان شما على است. و در دانش آنطور بود که پیغمبر (ص) فرمود:
(انا مدینه العلم و على بابها)
ترجمه: منم شهر علم و علیم در است. (درست این سخن گفت پیغمبر است) و در حقانیت چنان بود که پیغمبر فرمود:
(على معالحق والحق مع على)
ترجمه: حق با على است و على با حق است. در باره رعیت دادگر بود و از بیتالمال به همگى یکسان مىداد، در ثروت زودگذر دنیا پرهیزکار بود، هرگاه به سرکشى خزانه مسلمانان مىرفت به طلاها و نقرهها مىنگریست و مىفرمود:
اى زردیها و سفیدیها بروید غیر مرا فریب دهید (که من فریب شما را نخواهم خورد) و سپس آنها را میان درماندگان تقسیم مىکرد، به بیچارگان رحم نموده و با فقرا نشست و برخاست مىنمود، نیاز حاجتمندان را بر مىآورد و برحق حکم مىکرد و به عدالت قضاوت مىفرمود، خلاصه او در همگى صفات مانند پیامبر(ص) بود، تا آنجا که در آیه مباهله خداوند اورا خود پیغمبر دانسته است.
امام دوم:
امام حسن فرزند على بن ابیطالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دخت پیامبر ما محمد(ص) است، نوه رسول خدا(ص) و دومین جانشین آن حضرت، و پس ازامیرالمؤمنین او پیشواى مردم است.
در روز سه شنبه نیمه ماه رمضان سال دوم هجرت در مدینه منوره بدنیا آمد، و در روز پنجشنبه هفتم ماه صفر سال چهل و نه هجرى بوسیله زهر شهید شد، برادرش حسین(ع) مراسم غسل و کفن و دفن او را انجام و در مزار بقیع، همین جایگاه کنونى به خاکش سپرد. عبادتکارترین و داناترین مردم عصر خود بود و از همه کس بیشتر به پیامبر شباهت داشت و در زمان خود سخاوتمندترین خاندان نبوت و بردبارترین مردم بود.
آنقدر بخشش داشت که: هنگامى یکى از کنیزان آن حضرت یک دسته ریحان باو تقدیم مىدارد باو مىگوید: تو را براى خدا آزاد ساختم و سپس مىفرماید: خداوند ما را این طور تربیت داده است:
(فإذا حییتم بتحیه فحیوا بأحسن منها).
یعنى: هرگاه براى شما هدیهاى آوردند بهتر از آنرا به آنان اهداء کنید. و در باره بردبارى آنحضرت گفتهاند:
روزى یک نفر شامى آن حضرت را دید و دهان به ناسزاگوئى گشود. حضرت جوابش نداد، تا حرف خود را تمام کرد سپس بطرف او رفت و بر او سلام کرده با صورتى خندان گفت: اى آقا به گمانم شما غریب هستید؟ و شاید اشتباه مىکنید؟! اگر از ما رضایت بخواهى راضى مىشویم و اگر چیزى بخواهى به تو خواهیم داد، و اگر راهنمائى بخواهى دریغ نداریم و اگر از ما سرپرستى خواستى مىپذیریم، اگر گرسنه باشى سیرت مىنمائیم، اگر برهنه باشى لباست مىپوشانیم و اگر نیازمندى بىنیازت مىکنیم و اگر از جائى رانده شدهاى پناهت مىدهیم، و اگر کارى دارى انجام مىدهیم، مرد شامى چون کلمات حضرت امام حسن راشنید بگریه در آمد (و فهمید که دستگاه تبلیغاتى و دروغ پرداز معاویه چقدر او را به اشتباه انداخته است؟!) و گفت گواهى مىدهم که توئى حجت خدا در روى زمین و خدا بهتر مىداند که: رسالت خود را در چه خاندانى قرار دهد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته).
امام سوم:
امام حسین فرزند على بن ابىطالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دختر حضرت محمد(ص) است نوه رسول خدا و سومین جانشین او است، و پس از برادرش حسن(ع) پیشواى مردم است.
در روز سوم ماه شعبان یکسال پس از برادرش امام حسن(ع) در مدینه منوره بدنیا آمد و در روز شنبه دهم محرم سال شصت و یک هجرى، روز واقعه معروف عاشورا لب تشنه و مظلوم شهید شد.
پس از سه روز از شهادتش حضرت امام زینالعابدین(ع) فرزندش جنازه مبارک او را در همین بارگاه فعلى در کربلا به خاک سپرد. فضائل حضرتش بیش از آنست که بیان شود، او جگر گوشه رسول خدا بود و پیغمبر مىفرمودند:
(حسین منى و انا من حسین)
یعنى حسین از من است و من از حسینم. و در باره او و برادرش حضرت امام حسن فرمود:
(هما ریحانتاى فىالدنیا)
یعنى حسن و حسین جگرگوشهگان منند در دنیا و باز فرمودند:
(الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنه)
یعنى: حسن و حسین دو بزرگ جوانان اهل بهشتند، نیز فرمودهاند:
(الحسن والحسین امامان قاما او قعدا)
یعنى: حسن و حسین دو امامند، قیام کنند و یا قیام نکنند، حسین(ع) دانشمندترین، و عبادت کارترین مردم و آئینه تمام نماى پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود. بیشتر شبها خودش شخصا انبانهائى پر از خوراک براى مستمندان بدوش مىکشید که پس از شهادتش اثر این دوش کشیها در شانه مبارکش دیده شد، بسیار کریم و بزرگ و بردبار بود که مىگویند: عرب بادیه نشینى ضمن چند فرد شعر از آن حضرت درخواست بخشش نمود و گفت:
لم یخب الآن من رجاک و من حرّک من دون بابک الحلقه
هرکس به تو امید داشته نومید نگشته و هر آنکس که در خانهات را کوبیده دست خالى برنگشته است.
انت جواد و انت معتمد ابوک قدکان قاتل الفسقه
تو سخاوتمند و پناه بىپناهانى، پدرت نابود کننده فاسقین بود
لولا الذى کان من اوائلکم کانت علینا الجحیم منطبقه
اگر راهنمائیهاى پدر و جدت نبود پیکر ما را دوزخ فرا مىگرفت.
سپس حسین(ع) چهار هزار دینار باو داد و از او پوزش خواسته چنین فرمود:
خذها فإنى إلیک معتذر واعلم بأنى علیک ذو شفقه
بگیر این مبلغ را من از تو پوزش مىخواهم و بدان که نسبت بتو مهربانم.
لوکان فى سیرنا الغداه عصى امست سمانا علیک مندفقه
اگر در آینده چیزى بدست ما آمد ثروت سرشارى بر تو ریزش خواهد نمود.
لکن ریب الزمان ذو غیر والکف منى قلیله النفقه
اما چکنم که گردش زمانه به دلخواهم نیست؟! و اینک در دست من ثروت فراوانى نمىباشد.
آرى چنین کسى بود که با نهضت خونین خود اسلام و دین جدش بلکه جهانى را براى ابد زنده کرد. نهضت حسینى نهضتى بود که در جهان سابقه نداشت. حسین (ع) پس از برادرش برترین مردم بود که خون خود را براى آبیارى درخت اسلام اهدا کرد.
امام چهارم:
امام على زینالعابدین فرزند امام حسین(ع)، مادرش دختر یزدگرد (پادشاه ایران) است. در روز پانزدهم جمادى الاولى سال سى و شش هجرى در روزى که جدش امیرالمؤمنین (ع) بصره را فتح کرد در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز شنبه بیست و پنجم محرم سال نود و پنج هجرى با زهر کشندهاى مسموم و شهید گردید.
عمر شریفش پنجاه و نه سال بود، و در شهر مدینه، قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
در دانش و فضیلت و پرهیزکارى و دادرسى بىپناهان در زمان خود بىنظیر بود و علماى ما روایات بىشمار و پندها و دعاهاى بسیار زیادى از آن حضرت نقل کردهاند.
در شبهاى تاریک نقاب بر چهره مىانداخت تاکسى او را نشناسد و انبانهائى از سکههاى طلا و نقره و یا از غذا و هیزم پر کرده بدوش مىگرفت و درب یک بیک خانهها مىرفت و از روى قرعه بین مستمندان تقسیم مىکرد، پس از آنکه از دنیا رفت مردم مدینه فهمیدند، کسى که نقاب به چهره داشته و انبان بدوش مىگرفت او بوده است. بسیار خوش داشت که بر سر سفره او یتیمان و زمینگیران و مسکینان بنشینند، از اخلاق نیک آن حضرت این بود که: ماهى یکبار غلامان خود را گرد خود جمع مىکرد و به آنان مىگفت: هرکدام از شما زن مىخواهد، برایش همسر اختیار کنم و هرکس میل دارد او را به دیگرى بفروشم خواهم فروخت، هرکس مىخواهد آزادش کنم آزادش مىکنم و هنگامى که مستمندى از او درخواست مىنمود مىفرمود آفرین برتو که توشه مرا به آخرت مىرسانى.
آنقدر سجدههاى طولانى مىکرد که به او لقب سجاد یعنى: بسیار سجده کننده دادند و در اثر سجده بسیار پیشانى و دو کف دست و دو سر زانوانش پینه بست و آنقدر عبادت مىکرد که به او (زینالعابدین) گفتند. یعنى زینت عبادت کنندگان.
هرگاه به نماز مىایستاد بدنش مانند بید مىلرزید و رنگ صورتش زرد مىشد، مردى از نزدیکانش به او ناسزا گفت، حضرت ساکت مانده و هیچ نفرمود پس از چندى بسوى او روان شد، حاضرین گمان کردند حضرت مىخواهد جوابش را بدهد، ولى حضرت این آیه را از قرآن قرائت فرمود:
(والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین).
ترجمه: آنان که غضب خود را فرو مىنشانند و آنها که طرف خود را مىبخشند، و خدا نیکوکاران را دوست مىدارد. سپس حضرت به آن مرد گفت برادرم شما جلو من ایستادى و گفتى.. و گفتى.. اگر راست گفتى و اینها در من بوده است، از خداوند براى خود آمرزش مىطلبم و اگر دروغ گفتى و اینها در من راه نداشته است، از خدا براى شما آمرزش مىخواهم.
امام پنجم:
امام محمد باقر فرزند امام زینالعابدین(ع) مادرش دختر امام حسن(ع) در روز دو شنبه سوم ماه صفر یا اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در مدینه به دنیا آمد و در روز دو شنبه هفتم ماه ذیحجه سال یکصدو چهارده بوسیله زهر مسموم گردیده شهید شد، سن مبارکش پنجاه و هفت سال بود و در مدینه منوره در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
داراى فضیلتهاى بزرگ، سیادت و آقائى، دیانت و دانش سرشار و بردبارى فراوان و اخلاق نیکو و عبادت بسیار و فروتنى و سخاوت بىکرانى بود. در نیک خلقى آن حضرت مىگویند: روزى یک نفر مسیحى به آن حضرت گفت (العیاذ بالله): تو بقر (گاو) هستى؟ حضرت فرمود: نه، من باقرم (شکافنده علوم) او گفت: تو فرزند آن زن آشپزى؟ حضرت فرمود: این حرفه او است گفت: تو پسر آن زن سیاهرنگ بدکاره زنگى هستى؟ حضرت فرمود اگر شما راست مىگوئى خدا آن زن را بیامرزد و اگر دروغ گفتى خدا شما را بیامرزد، مسیحى فورا مسلمان شد.
در دانش مانند دریاى خروشانى بود که به هرپرسشى بىدرنگ پاسخ مىداد، ابن عطاى مکى مىگوید: علماى بزرگ که بخدمت حضرت باقر(ع) مىرسیدند، کوچک مىشدند و بقدرى نزد حضرت کوچک مىشدند که ندیدم نزد هیچکس دیگر کوچک شوند. حکم بن عقبه با آن همه بزرگى که در نظر مردم داشت، در خدمت حضرت باقر(ع) مانند کودکى بود که در حضور آموزگارش نشسته باشد، محمد بن مسلم مىگوید: چیزى به خاطرم نیامد مگر آنکه از حضرت باقر(ع) پرسش نمودم و به اندازه سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم، همیشه بیاد خدا بود، فرزندش حضرت صادق(ع) مىفرماید: (پدرم بسیار ذکر خدا مىکرد من همراهش بوده و او همیشه تسبیح خدا مىنمود و هرچند با مردم حرف مىزد از یاد خدا غافل نمىگردید).
عبادت و پارسائىاش بسیار بود و اشک از چشمانش جارى مىشد.
امام ششم:
امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر(ع) مادرش فاطمه (ام فروه) بود. در روز جمعه هفدههم ربیعالاول مصادف با روزى که پیغمبر(ص) به دنیا آمد، در سال هشتاد و سه هجرى پا به دنیا نهاد و در روز بیست و پنجم شوال سال یکصد و چهل و هشت مسموم شده به درجه رفیعه شهادت نائل گردید، سن مبارکش شصت و پنج سال بود. دانش و فضیلت، فقاهت و حکمت، زهد و پارسائى، راستى و عدالت، نجابت و بزرگى سخاوت و شجاعت و دیگر صفات پسندیده در او بسیار و بىشمار بود: مرحوم شیخ مفید (ره) مىفرماید علما آنقدر که از حضرت صادق(ع) روایت نمودهاند از هیچ یک از اهل بیت روایت ننمودهاند و راویان مورد اعتماد که از آن حضرت حدیث نقل کردهاند قریب چهار هزار نفرند، ابو حنیفه پیشواى فرقه حنیفه از اهل سنت، از شاگردان مکتب حضرت صادق(ع) بود، حضرت بقدرى پارسا بود که خوراکش سرکه و روغن زیتون بود و لباسش زبر و خشن بود و چه بسا لباس وصلهدار مىپوشید و خودش در باغ به کار مىپرداخت و عبادت و نماز بسیار مىنمود و خیلى از اوقات در نماز بیهوش مىشد. شبى هارون عباسى کسى را خدمت حضرت مىفرستد که او را به منـزلش دعوت کند. قاصد مىگوید: وارد شدم دیدم حضرت تنها است و گونه خود را برخاک گذارده بطورى که پشت دستها و صورت مبارکش خاک آلود شده بود.
امام هفتم:
امام موسى بن جعفر(ع) ملقب به کاظم، مادرش حمیده خاتون (مصفاه) در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال یکصدو بیست و هشت در (ابواء) که منزلى است بین مکه و مدینه بدنیا آمد و در روز بیست و پنجم ماه رجب سال یکصدو هشتاد و سه پس از مدت چهارده سال که از روى ظلم و بیداد زندانى شده بود، در زندان هارون عباسى به زهر سم مسموم و به درجه رفیعه شهادت نائل گردید. مراسم غسل و کفن و دفن آن حضرت را فرزندش حضرت رضا(ع) عهده دار شد و در همین مرقد شریف در کاظمین به خاک سپرده شد.
دانشمندترین، فاضلترین، سخاوتمندترین، و شجاعترین مردم زمان خود بود، خوشرفتار و نیک اخلاق بود، فضل و دانش او بر همه آشکار و بزرگ مقام و بلند منزلت بود، عبادتش بسیار و سجدههایش طولانى و آنقدر غضب خود را فرو مىنشاند که او را کاظم (فرو نشاننده) نامیدند و آنقدر صالح بود که به او (العبد الصالح) مىگفتند.
دانش او در علوم مختلفه بسیار بود و بر همگى اقران خود برترى داشت، حدیث مشهور (بریهه) بزرگ مسیحیان نمونهاى بارز از دانش آن حضرت است و پس از آنکه حضرت او را محکوم ساخت اسلام اختیار کرده مسلمان خوبى شد.
در سخاوت آن حضرت گفتهاند: هنگامى که مستمندى از حضرت درخواست یک صد درهم مىنماید امام(ع) براى این که میزان معلومات او را بدست آورد، چند مسئله از او سؤال مىکند و چون خوب جواب مىدهد دو هزار درهم به او مىبخشد، در قرآن خواندن از همه مردم خوش صداتر و در عبادت و قرائت و قرآن از همگى کوشاتر بود و سجدهاش بیشتر از همه طول مىکشید و در گریه و تضرع بدرگاه الهى بر همه پیشى داشت تا آنجا که در زندان بحالت سجده از دنیا رفت.
امام هشتم:
امام على بن موسى الرضا(ع)، مادرش نجمه خاتون، در روز جمعه یازدهم ذیقعده سال صدو چهل و هشت (هـ.ق) در مدینه منوره بدنیا آمد، و در روز آخر ماه صفر سال دویست و سه با زهر مسموم و شهید گردید.
مراسم غسل و کفن و دفن حضرتش را فرزندش حضرت جواد(ع) عهده دار شد و در بارگاه فعلى در خراسان به خاک سپرده شد. دانش و فضیلت، نجابت و سخاوت، نیک خلقى و فروتنى و عبادات آن حضرت مشهور و نیازى به گفتن ندارد، مامون خلیفه عباسى از حضرتش درخواست کرد که بجاى وى خلافت اسلامى را عهده دار شود ولى حضرت مقام خلافت را نپذیرفت زیرا از نیرنگ مامون در این پیشنهاد با خبر بود و چون حضرت رضا(ع) خلافت را نپذیرفت، مامون حضرت را ناچار ساخت که ولایت عهدى را قبول کند حضرت به شرطى به این پیشنهاد تن در داد که در امور مملکت و شئون دولت دخالتى نکند.
مامون گاه و بیگاه مجالسى براى مناظره ترتیب مىداد که در این مجالس امام رضا(ع) شرکت مىفرمود و دانش فراوان او در باره ادیان و مذاهب، همگى را به اعجاب و تحسین وا مىداشت.
حضرت رضا(ع) در عبادات کوشش فراوان داشت و بیشتر شبها را به عبادت سپرى مىکرد و چه بسیار از اوقات که در هر سه روز یکدفعه تمام قرآن را مىخواند و خیلى اوقات در شبانه روز هزار رکعت نماز مىخواند و گاهى ساعتها سر بسجود مىنهاد و با خداى خود راز و نیاز مىکرد، روزه بسیار مىگرفت و داراى بخشش فراوان بود و صدقات خود را پنهانى، بخصوص در شبهاى تاریک به مستمندان مىرسانید در آداب معاشرت آنقدر وارد بود که هیچگاه کسى را با زبان نیآزرد در سخن گفتن دچار اشتباه نمىشد و اگر در مجلسى کسانى اطراف او بودند تکیه نمىنمود، هیچگاه به صداى بلند نمىخندید و در انظار مردم آب دهان نمىانداخت.
وقتى سفره گسترده مىشد همه اهل خانه حتى نوکران را احضار مىفرمود و با آنان در سر یک سفره غذا مىخورد.
امام نهم:
امام محمد جواد فرزند على بن موسى الرضا(ع)، مادرش سبیکه خاتون، در روز دهم ماه رجب سال یکصدو نود و پنج هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز آخر ذیقعده سال دویست و بیست با زهر مسموم و شهید گردید. بدن مبارکش در کنار قبر جدش حضرت موسى بن جعفر(ع) در کاظمین همین جایگاه فعلى به خاک سپرده شد.
در زمان خود دانشمندترین و فاضلترین و سخاوتمندترین و خوش مجلسترین و خوش اخلاقترین و فصیحترین مردم بود و هرگاه سوار مىشد یک کیسه طلا و نقره همراه خود بر مىداشت و هیچیک از درخواستکنندگان را رد نمىنمود و هرکس از عموزادههایش از او درخواست چیزى مىکرد کمتر از پنجاه دینار باو نمىداد و هرکس از عمه زادههایش از او چیزى مىخواست کمتر از بیست و پنج دینار باو نمىداد از نمونههاى بارزى که دانش فراوان حضرتش را بر مردم ثابت کرد این بود که: یکسال پس از اعمال حج هشتاد نفر از دانشمندان ممالک مختلف گرد او جمع شدند و از مسائل گوناگون پرسش نمودند، حضرت نیز به همگى جواب فرمودند از چیزهائى که بسیار شگفتانگیز بود اینکه: در سن نه سالگى مردم بسیارى گرد او جمع شدند و در یک مجلس از او سى هزار پرسش کردند و همه را بدون درنگ و بىغلط جواب دادند. ولى این قبیل کارها از خاندان وحى و قرآن به دور نیست، خلیفه وقت پس از آنکه بارها حضرت را با پرسشهاى بزرگى امتحان کرد و همه را جواب فرمود، دختر خود را به عقد او در آورد.
امام دهم:
امام على النقى فرزند امام محمد جواد(ع) و مادرش سمانه خاتون است، در روز پانزدهم ماه ذیحجه یا دوم رجب سال دویست و دوازده (هجرى) در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز دو شنبه سوم ماه رجب، سال دویست و پنجاه و چهار در سامراء (با زهر سم مسموم و به درجه شهادت نائل گردید) و در همان سامراء در جایگاه کنونى به خاک سپرده شد.
او با فضیلتترین، دانشمندترین و سخىترین و خوش زبانترین و عابدترین و خوش ذاتترین و خوش اخلاقترین مردم زمان خود بود. (اربلى) ضمن داستانى در باره سخاوت حضرت این روایت را نقل کرده است که: خلیفه سى هزار درهم براى آن حضرت فرستاد، حضرت همه را به یک عرب بیابانى که مقروض بود بخشید و به او گفت: با این پول قرض خود را مىپردازى و بقیه را صرف خانوادهات مىکنى و مرا از این مقدار کم معذور مىدارى. مرد عرب عرض کرد: اى پسر رسول خدا آرزوى من کمتر از سه درهم بود ولى خدا بهتر مىداند که رسالت خود را درچه خاندانى قرار دهد مرد عرب با شادى بسیار پول را گرفت و رفت.
امام یازدهم:
امام حسن عسکرى فرزند امام على النقى(ع) مادرش (جده) در روز دو شنبه دهم ربیعالثانى سال دویست و سى و دو هجرى به دنیا آمد و در روز جمعه هشتم ربیعالاول سال دویست و شصت با زهر مسموم و به شهادت نائل گردید.
مراسم غسل و کفن و دفن آن حضرت را فرزند برومندش امام زمان(عج) عهده دار شد و در جوار پدرش در سامراء در بارگاه کنونى به خاک سپرده شد. فضیلت و دانش، شرف و نجابت، بزرگى و عبادت فروتنى و مکارم اخلاق آن حضرت بر کسى پوشیده نیست.
بسیار خوش اندام و زیبا چهره و با آن کمى سن داراى ابهت و عظمت خاصى بود و در اخلاق عینا به پیغمبر(ص) مىماند، در باره کرم آن حضرت از اسمعیل روایتى رسیده است که مىگوید: در سر راه حضرت نشستم هنگامى که از جانب من عبور مىکرد برایش سوگند یاد کردم و اظهار نیاز نمودم حضرت فرمود: آیا به دروغ بخدا سوگند مىخورى در حالتى که دویست دینار پنهان کردهاى؟! این گفتار من براى آن نیست که تو را از بخشش خود محروم کنم. غلام من! آنچه با خود دارى به او ده، سپس غلام حضرت یکصد دینار به من داد.
مرد دیگرى که به پانصد درهم نیازمند است چون آوازه سخاوت و بخشش آن حضرت را مىشنود، بخدمتش مىرسد حضرت پانصد و سه درهم به او مىدهد و مسیحیان آن زمان همگى گواهى مىدادند که این حضرت در فضیلت و دانش و اعجاز مانند مسیح است داراى هیبت و ابهت بود و در عبادت کوشا و اغلب شب زنده دار بود.
امام دوازدهم:
امام زمان: مهدى، محمد بن حسن عسکرى(ع) مادرش: نرجس خاتون و در شب نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجرى در شهر سامرا بدنیا آمده است.
امام زمان: (عج) آخرین حجت خدا در روى زمین و آخرین جانشین پیامبر اسلام و دوازدهمین امام مسلمانان مىباشد، خداوند به اراده خود عمر حضرتش را طولانى نمود و از نظرها پنهان شد تا در آخرالزمان ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نماید پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده باشد.
پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بما خبر دادهاند که: مهدى موعود، زنده و پاینده است تا آنروز که ظاهر گردد و سراسر گیتى را به تصرف درآورده و در آن دادگرى را گسترش دهد و کاخهاى ستم را واژگون سازد (تا خداوند دین اسلام را بر ادیان عالم پیروز گرداند گرچه بر مشرکان ناگوار آید.
بار پروردگارا! در ظهورش شتاب کن و ما را از یاوران و دوستانش قرار بده، و چون امام زمان (عج) در خانه خود از انظار پنهان شد، مسلمانان محل غیبت آن حضرت را در سامراء زیارتگاه خود قرار داده که اکنون آنجا به سرداب غیبت مشهور است.
۵ ـ معاد
معاد عبارت است از اینکه: خداوند انسان را پس از مردن زنده مىکند تا نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را به کیفر اعمال خود برساند.
کسى که ایمان بخدا داشته، عمل شایسته بجا آورد، نماز بخواند، روزه بگیرد، نیت خود را خالص گرداند کودکان یتیم را پناه دهد، از مستمندان و بینوایان دستگیرى کند و اینگونه کارهاى نیک انجام دهد.
خداوند او را در باغستانهاى بهشت که در زیر آن نهرهائى جارى است، مىبرد و همواره در جوار رحمت بىپایان قرار مىگیرد، و کسى که کفر ورزید و کار ناشایسته از او سر زده و مرتکب دروغ، خیانت، قتل، دزدى، زنا، شراب خوارى و نظائر آن گردیده سزاى او آتش دوزخ و آبهاى جوشان و غذاهاى کشنده آن خواهد بود و پیوسته در اندوه و عذاب بسر خواهد برد.
پیش از بهشت و دوزخ، دو منزل را باید طى کرد:
۱ ـ منزل اول قبر است که در آن از اعمال پرسش مىشود، و انسان پاداش کردار خود را مىچشد، چنانچه پیغمبر اکرم(ص) فرمود: قبر، یا گودالى از گودالهاى جهنم و یا باغى از باغستانهاى بهشت است. حالت انسان در قبر مانند شخصى است که بخواب رفته، گاهى با دیدن خوابهاى خوب خوشنود و زمانى خوابهاى پریشان دیده ناراحت مىشود با اینکه اگر کسى در نزدیکى او باشد نمىداند این شخص خوابیده اکنون در سختى و رنج بسر مىبرد یا در آسایش.
زندگان نیز از مردهها جز کالبدى خاموش و بىروح نمىبینند و نمىتوانند درک کنند که او در رنج است، یا در استراحت.
۲ ـ منزل دوم قیامت است که خداوند مردگان را زنده مىکند و همگى را در صحراى محشر گرد مىآورد، در این هنگام دادگاههاى بزرگ عدل الهى تشکیل یافته، دادرسان که پیمبران و بندگان شایسته خدایند حضور مىیابند و به توزین و سنجش اعمال مردم مىپردازند، اینجا است که پرونده افراد را گشوده گواهان را احضار مىکنند. دستهاى که در دنیا رفتار و کردار شان شایسته بوده خوشبخت و گنهکاران بدبخت مىگردند، بنا بر این بر انسان لازم است که بقدر توانائى خویش در کارهاى نیک کوشش کند تا در آن روز که فریادرسى نیست گرفتار بدبختى همیشگى و عذاب دائم نگردد.
فروع دین
فروع دین اسلام بسیار است و ما به ذکر دهتاى آن مىپردازیم:
۱ ـ نماز.
۲ ـ روزه.
۳ ـ خمس.
۴ ـ زکات.
۵ ـ حج.
۶ ـ جهاد.
۷ ـ امر به معروف.
۸ ـ نهى از منکر.
۹ ـ تولى.
۱۰ ـ تبرى.
باید دانست که احکام و دستورات دیگرى مانند خرید و فروش، ازدواج، قصاص، دیات، قضاوت و; از فروع دین است.
اول: نماز
نماز بر دو قسم است: واجب و مستحب:
وضو:
پیش از نماز باید وضو گرفت، ترتیب وضو و آداب آن بدین قرار است:
۱ ـ آب پاک و مباحى را تهیه کنید (ولى باید قبلا اعضاء وضو پاک باشد).
۲ ـ دو دست را سه بار تا مچها بشوئید.
۳ ـ مضمضه و استنشاق کنید به این معنى که: سه بار آب در دهان گردانده و سه بار آب به بینى مىکشید.
۴ ـ سپس نیت نموده که: (وضو مىگیرم قربه الىالله).
۵ ـ آنگاه درازاى صورت را که از رستنگاه موى تا چانه است شستشو دهید و از پهناى صورت به اندازهاى که بین انگشت وسط و شست قرار مىگیرد بشوئید.
۶ ـ پس از آن دست راست را از بالاى آرنج تا سر انگشتان مىشوئید.
۷ ـ سپس دست چپ را نیز از آرنج تا سرانگشتان مىشوئید.
۸ ـ آنگاه با دست راست جلو سر را از بالا به طرف پیشانى مسح کنید و مواظب باشید که رطوبت مسح سر به آب صورت نرسد.
۹ ـ بعد از آن با دست راست روى پاى راست را از سرانگشتان تا بند پا مسح مىکنید.
۱۰ ـ و در آخر با دست چپ روى پاى چپ را از سر انگشتان تا بند پامسح مىنمائید.
نماز واجب:
نمازهاى واجب بر چند قسم است که مهمترین آنها نمازهاى شبانه روزى است.
در شبانه روز واجب است پنج مرتبه نماز بخوانیم:
۱ ـ نماز صبح، و آن دو رکعت است که وقتش از طلوع فجر تا طلوع آفتاب مىباشد.
۲ ـ نماز ظهر، و آن چهار رکعت است.
۳ ـ نماز عصر، و آن چهار رکعت است.
(وقت این دو نماز از اول ظهر تا غروب آفتاب است).
۴ ـ نماز مغرب، و آن سه رکعت است.
۵ ـ نماز عشاء، و آن چهار رکعت است.
وقت این دو نماز از اول مغرب تا نیمه شب شرعى است.
این طریق نماز خواندن براى کسى است که مسافر نیست ولى شخص مسافر بایستى نمازهاى چهار رکعتى خود: (ظهر، عصر، عشاء) را مانند نماز صبح دو رکعتى بخواند.
اذان:
هنگام خواندن نماز به طرف قبله ایستاده بدین ترتیب اذان مىگوئید:
الله اکبر ۴ مرتبه، ترجمه: خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود.
اشهد ان لا اله الا الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مىدهم که: خدائى به جز خداى یکتا نیست.
اشهد ان محمد رسول الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مىدهم که محمد فرستاده خدا است.
اشهد ان علیا ولى الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مىدهم که على ولى خدا است.
حى على الصلاه ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى نماز.
حى علىالفلاح ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى رستگارى.
حى على خیر العمل ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى بهترین کارها که نماز است.
الله اکبر ۲ مرتبه، ترجمه:;.
لا اله الاالله ۲ مرتبه، ترجمه: خدائى جز خداى یکتا قابل پرستش نیست.
اقامه:
پس از اذان بدین ترتیب اقامه مىخوانید
الله اکبر ۲ مرتبه
اشهد ان لا اله الا الله ۲ مرتبه
اشهد ان محمد رسول الله ۲ مرتبه
اشهد ان على ولى الله ۲ مرتبه
حى على الصلاه ۲ مرتبه
حى على الفلاح ۲ مرتبه
حى على خیرالعمل ۲ مرتبه
قد قامت الصلاه ۲ مرتبه
نماز برپا گردید.
الله اکبر ۲ مرتبه
لا اله الا الله ۱ مرتبه
نماز صبح:
اینک نماز صبح را شروع مىکنیم:
۱ ـ نیت مىکنید: (دو رکعت نماز صبح بجا مىآورم قربه الىالله).
۲ ـ مىگوئید: (الله اکبر).
۳ ـ به قرائت حمد و سوره مىپردازید:
(بسمالله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یومالدین، ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین)، (بسمالله الرحمن الرحیم، قل هوالله احد، الله الصمد، لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد).
۴ ـ سپس (الله اکبر) گفته برکوع بروید و قدرى خم شوید که کف دستها به سر زانوها برسد و در این حالت سه مرتبه (سبحان الله) و یا یک مرتبه (سبحان ربى العظیم و بحمده) مىگوئید.
۵ ـ آنگاه سر برداشته مىایستید و مىگوئید (سمع الله لمن حمده، الله اکبر).
۶ ـ پس از آن به سجده مىروید، بطورى که پیشانى بر روى خاک پاک یا مانند آن که سنگ و چوب و; است قرار گیرد، در حالى که کف دستها و سر زانوها و انگشت بزرگ پاها به زمین برسد و در این هنگام سه مرتبه (سبحان الله) یا یک مرتبه (سبحان ربىالاعلى و بحمده) بگوئید.
۷ ـ آنگاه سر برداشته بنشینید و بگوئید الله اکبر، الله اکبر.
۸ ـ بار دیگر به سجده بروید و همان ذکر را تکرار کنید و پس از سر برداشتن از سجده دوم مىنشینید و فورا بر مىخیزید و مىگوئید (بحول الله و قوّته أقوم وأقعد) و رکعت دوم را نیز به همین ترتیب به جا مىآورید.
۹ ـ در رکعت دوم پس از اتمام حمد و سوره قنوت مىخوانید، به این ترتیب که دو کف دست را برابر صورت قرار داده مىگوئید:
(ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الآخره حسنه و قنا عذاب النار).
۱۰ ـ سپس مانند رکعت اول رکوع و سجدهها را بجا آورید و پس از سر برداشتن از سجده دوم نشسته و بدین طریق تشهد خوانده سلام بدهید:
(الحمد لله. اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له، وأشهد أن محمداً عبده و رسوله، اللهم صل على محمد و آل محمد، السلام علیک أیها النبى و رحمه الله و برکاته، السلام علینا و على عبادالله الصالحین، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته).
۱۱ ـ پس از سلام نماز، مستحب است که بعنوان تعقیب نماز سه بار الله اکبر بگوئید، و آنگاه تسبیحات حضرت زهرا(ع) را به قرار ذیل بجا مىآورید:
۱ ـ (الله اکبر) سى و چهار مرتبه
۲ ـ (الحمد لله) سى و سه مرتبه
۳ ـ (سبحان الله) سى و سه مرتبه
نماز ظهر:
نماز ظهر مانند نماز صبح است، جز اینکه:
۱ ـ در نیت آن مىگوئید: (چهار رکعت نماز ظهر بجا مىآورم قربه الى الله تعالى) و دو رکعت اول را مانند نماز صبح بجا مىآورید.
۲ ـ وقتى که در تشهد به ( السلام علیک;) مىرسید آن را نگفته براى رکعت سوم بر مىخیزید.
۳ ـ در رکعت سوم بجاى حمد و سوره سه مرتبه مىگوئید.
(سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر) و این ذکر را (تسبیحات اربعه) مىنامند، یعنى ذکرهاى چهارگانه.
۴ ـ پس از آن رکوع و سجود را بجاآورده برخیزید و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم بخوانید و پس از آن مانند نماز صبح تشهد و سلام را بجا آورید.
نماز عصر:
نماز عصر عینا مانند نماز ظهر است، جز اینکه در نیت آن مىگوئید: (چهار رکعت نماز عصر بجا مىآورم قربه الى الله تعالى).
نماز مغرب:
نماز مغرب مانند نماز ظهر است، بجز اینکه
۱ ـ در اول آن نیت مىکنید: (سه رکعت نماز مغرب بجا مىآورم قربه الى الله).
۲ ـ و در رکعت سوم که سر از سجده دوم بر مىدارید، مىنشینید و سلام مىدهید.
نماز عشاء:
نماز عشاء مانند نماز ظهر است، جز اینکه در نیت آن باید گفت: (چهار رکعت نماز عشاء بجا مىآورم قربه الى الله) ناگفته نماند که حمد و سوره نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را مردان باید طورى بخوانند که اگر کسى در نزدیکى آنان باشد بشنود، (جهر).
نماز آیات:
آنچه تا کنون گفتیم نمازهاى شبانه روزى بود، نمازهاى واجب دیگرى هم هست که یکى از آنها نماز آیات مىباشد و آن در هنگام گرفتن خورشید و ماه و همچنین وقوع زلزله و رعد و برق و بادهاى سیاه و سرخ که ترسناک باشند، باید خوانده شود و ترتیب آن بدین قرار است:
رو به قبله ایستاده، نیت کنید که: (نماز آیات بجا مىآورم قربه الى الله).
۱ ـ حمد و سوره خوانده، به رکوع مىروید.
۲ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مىخوانید و به رکوع مىروید.
۳ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مىخوانید و به رکوع مىروید.
۴ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مىخوانید و به رکوع مىروید.
۵ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مىخوانید و به رکوع مىروید، پس از رکوع دو سجده بجا مىآورید و رکعت دوم را مانند رکعت اول مىخوانید و پس از آنکه در رکعت دوم براى بار پنجم خواستید برکوع بروید قبلا قنوت را (بشرحى که گذشته) مىخوانید و پس از آن برکوع و سجده رفته تشهد مىخوانید و سلام مىدهید.
بنا بر این نماز آیات دو رکعت است ولى داراى ده رکوع است.
(نماز آیات را بطریقه آسانترى هم مىتوان خواند و آن اینکه: پس از خواندن حمد، سوره قل هوالله احدیا سوره دیگرى را به پنج قسمت تقسیم نموده و پس از خواندن هر قسمت آن یکبار برکوع رود، مثلا در سوره قل هوالله احد: بسمالله الرحمن الرحیم بگوید و به رکوع رود بعد بایستد و بگوید: (قل هوالله احد) دو باره برکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: (الله الصمد) باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: (لم یلد و لم یولد) و باز به رکوع برود، آنگاه سر برداشته و بگوید: (ولم یکن له کفوا احد) سپس برکوع پنجم رود و پس از سر برداشتن از رکوع پنجم دو سجده نموده بر مىخیزد و رکعت دوم را هم مانند رکعت اول مىخواند و پس از سجده دوم تشهد خوانده سلام مىدهد – مترجم).
نماز مستحب:
نمازهاى مستحبى، زیاد است و مهمترین آنها نافلههاى شبانه روزى است بدین طریق:
۱ ـ نافله صبح دو رکعت و وقت خواندن آن پیش از نماز صبح است.
۲ ـ نافله ظهر، هشت رکعت است و باید دو رکعت دو رکعت خوانده شود و وقت آن قبل از ظهر است.
۳ ـ نافله عصر، هشت رکعت است که باید قبل از عصر و دو رکعت دو رکعت خواند.
۴ ـ نافله مغرب چهار رکعت است که بعد از مغرب دو رکعت دو رکعت باید خواند.
۵ ـ نافله عشاء دو رکعت است که بعد از نماز عشاء نشسته خوانده مىشود.
۶ ـ نافله شب، یازده رکعت است، که دو رکعت دو رکعت باید خواند. و رکعت یازدهمى را تنها بجا آورد و وقت آن از نیمه شب تا اذان صبح است تمام این نافلهها را بایستى مانند نماز صبح بجا آورد بجز اینکه در نیت باهم فرق دارند.
دوم: روزه
بر هر فرد مکلف واجب است که: در ماه مبارک رمضان اگر مریض یا مسافر یا حائض یا معذور بعذر دیگرى نباشد روزه بگیرد، روز عبارت است از اینکه انسان پیش از اذان صبح نیت کند که: فردا روزه مىگیرم قربه الى الله، و از اول شفق تا مغرب شرعى از مفطراتى که روزه را باطل مىکند دورى نماید: و مفطرات نه چیز است:
۱ ـ خوردن و آشامیدن.
۲ ـ جماع.
۳ ـ استمناء.
۴ ـ اماله نمودن با چیز روان.
۵ ـ رساندن غبار غلیظ به حلق.
۶ ـ باقى ماندن بر جنابت تا طلوع شفق.
۷ ـ فروبردن سر بزیر آب.
۸ ـ دروغ بستن به خدا و پیامبر و امام(ع).
۹ ـ قى عمدى.
چند مسأله:
۱ ـ اول ماه رمضان و اول ماه شوال، به یکى از سه چیز ثابت مىگردد:
ألف ـ دیدن ماه.
ب ـ دو نفر شاهد عادل شهادت دهند که: ماه را دیدهاند.
ت ـ حاکم شرع حکم دهد که: ماه دیده شده.
۲ ـ کسى که در ماه رمضان روزه خود را عمدا بشکند براى کفاره آن یکى از این سه کار را باید بجا آورد:
ألف ـ یا شصت روز روزه بگیرد.
ب ـ یا شصت فقیر را سیر کند.
ت ـ یا بنده مؤمنى را آزاد کند.
۳ ـ بر هر مکلفى که مىتواند، واجب است در روز عید فطر براى خود و هرکه نان خور او است براى هریک نفر مقدار تقریبا سه کیلو گرم گندم، یا جو یا ذرت، بعنوان (زکات فطره) بپردازد و نیز مىتواند قیمت هریک را حساب کرده به فقرا رد کند.
۴ ـ مستحب است در روز عید فطر (نماز عید) خوانده شود. (در این مسأله اختلاف است).
سوم: خمس
خمس عبارت است از یک پنجم مال که در این هفت چیز واجب مىشود:
۱ ـ سودى که از راه: تجارت، کشاورزى، اجاره مستغلات و هرنوع کسب مشروع بدست مىآید، که پس از گذراندن مخارج سالیانه باید خمس آنچه پس انداز مىشود پرداخت گردد.
۲ ـ معادن طلا، نقره، نفت، نمک، آهن و مانند آن.
۳ ـ گنج، هرکس گنجى را یافت خمس آن با شرایطش واجب مىشود.
۴ ـ مال حلال مخلوط به حرام، در صورتى که مقدار حرام و صاحب آن را نداند.
۵ ـ آنچه از جواهرات دریا بوسیله فرورفتن در آب (غواصى) بدست آورند، مانند صدف و مرجان و;
۶ ـ غنیمت جنگى که در حال جنگ و یا دفاع از کفار بدست مىآید.
۷ ـ زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد یا بنحو دیگر به کافر منتقل شود.
خمس بدو قسمت تقسیم مىگردد:
۱ ـ نصف آن براى سادات فقیر که نمىتوانند کسب کنند.
۲ ـ نصف دیگر آن، به مجتهد عادل داده مىشود که در راه مصارف اسلامى مصرف کند.
چهارم: زکات
زکات بر نه چیز واجب است:
۱ ـ خرما.
۲ ـ کشمش.
۳ ـ گندم.
۴ ـ جو.
۵ ـ شتر.
۶ ـ گوسفند.
۷ ـ گاو.
۸ ـ طلا.
۹ ـ نقره.
و زکات مال التجاره مستحب است. زکات در هشت مورد به مصرف مىرسد:
۱ ـ فقیر.
۲ ـ مسکین، و آن کسى است که از فقیر سختتر مىگذراند.
۳ ـ مأمورین وصول زکات.
۴ ـ کافرانى که اگر زکات به آنها داده شود به اسلام مایل شوند.
۵ ـ در راه آزاد کردن بردگان.
۶ ـ بدهکارى که نمىتواند وام خود را بپردازد.
۷ ـ (سبیل الله) مانند ساختن مسجد و پل و هرکارى که براى مسلمانان نفع عمومى دارد.
۸ ـ (ابن السبیل): مسافرى که در سفر مانده است، گرچه در شهر خودش ثروتمند است.
اگر مردم این دو حق واجب: (خمس و زکات) را بپردازند بر روى زمین مستمندى باقى نمىماند و مصالح اسلامى تعطیل نمىگردید، همانطورى که تاریخ مسلمانان صدر اسلام که بقوانین اسلام عزیز رفتار مىکردند شاهد زندهاى برگفتار ماست.
پنجم: حج
یکى از ارکان اسلام حج است و بر هر فرد مکلفى که قدرت داشته باشد، واجب است در مدت عمر یک بار براى انجام مراسم حج به مکه (خانه خدا) برود. مراسم حج بر دو قسم است:
قسم اول: عمره، و آن عبارت است از:
۱ ـ احرام، یعنى: لباسهاى خود را در آورده و دو جامه که به آن احرام مىگویند بپوشد.
۲ ـ طواف عمره، یعنى: هفت بار اطراف خانه کعبه بگردد.
۳ ـ نماز طواف عمره، یعنى: دو رکعت نماز مانند نماز صبح به نیت طواف عمره بخواند.
۴ ـ سعى بین صفا و مروه، یعنى: هفت مرتبه مسافت بین صفا و مروه را بپیماید (صفا و مروه دو کوهاند).
تقصیر، یعنى: مقدارى ناخن یا موى خود را بچیند.
قسم دوم: حج و اعمال آن بدین ترتیب است:
۱ ـ احرام.
۲ ـ توقف در عرفات که آن موضعى است در نزدیکى مکه.
۳ ـ توقف در مشعر که آن موضعى است در نزدیکى مکه.
۴ ـ رفتن به منى، براى انجام اعمال سه گانه:
ألف ـ (رمى جمره) پرتاب کردن سنک بسوى پارهاى ازکوه.
ب ـ قربانى کردن گوسفندى یا شترى یا گاوى.
ت ـ تراشیدن سر.
۵ ـ طواف زیارت، یعنى: اطراف خانه کعبه طواف نمودن.
۶ ـ نماز طواف حج، یعنى: دو رکعت نماز به نیت طواف حج بجا آورد.
۷ ـ سعى بین صفا و مروه، یعنى هفت مرتبه مسافت بین کوه صفا و مروه را بپیماید.
۸ ـ طواف نساء، یعنى: هفت مرتبه اطراف خانه کعبه طواف کند.
۹ ـ نماز طواف نساء، یعنى دو رکعت نماز مانند نماز صبح به نیت طواف نساء بجا آورد.
۱۰ ـ بیتوته در منى، و رمى جمره در آنجا.
ششم: جهاد
جهاد از امورى است که بر مسلمانان واجب شده و معنى آن جنگیدن براى پیشرفت اسلام است، با چند دسته جهاد واجب است:
۱ ـ با کفار و یا بت پرستان، یا منکرین خداوند و مانند آن، ولى جنگ با آنان صرفا به خاطر فتح و پیروزى نیست، بلکه به خاطر گسترش عدالت و دادگرى در میان مردم، و نجات زیردستان از چنگال ستمگران و اجراى دستورات عالیه اسلام و احکام الهى است، بنا بر این تا آنجائى که ممکن است دامنه جنگ وسعت نمىیابد، و هرچه زودتر به خونریزى خاتمه داده مىشود به همین جهت مىبینیم که در تمام جنگهاى پیغمبر(ص) با اینکه متجاوز از هشتاد جنگ بود، به شهادت تاریخ مجموع تعداد کشتهشدگان از مسلمانان و مشرکین بیش از یکهزار و چهارصد نفر نبوده است. در جنگ با کفار، چنانچه طرف مقابل اسلام از اهل کتاب، مانند یهود و نصارى باشد، آنان را به انتخاب یکى از این سه راه مختار مىنمایند.
اول: اسلام بیاورند.
دوم: جزیه بپردازند، بدین معنى که طبق قرارداد باید سالیانه مقدارى از مال خود را به حکومت اسلام بپردازند، تا در راه مصالح عمومى مصرف گردد و در این صورت مىتوانند با آزادى عقیده در سایه حمایت اسلام بزندگى خود ادامه دهند.
سوم: جنگیدن.
اما کفارى که اهل کتاب نیستند، آنان را به انتخاب یکى از دو راه مختار مىسازند:
الف ـ اسلام بیاورند.
ب ـ براى جنگ آماده شوند.
۲ ـ اهل ذمه در صورتى که از شروط مقرره سرپیچى کنند، مسلمانان براى سرکوبىشان با آنان مىجنگند، مگر آنکه باز به پیمان خود برگردند و یا مسلمان شوند.
۳ ـ مسلمانانى که بر پیشواى اسلام بشورند: آنان کسانى هستند که از دستورات اسلام سرباز زنند باید با اینان جنگیدتا از راهى که رفتهاند برگشته، و به موازین اسلام رفتار نمایند.
هفتم: امر به معروف
امر به معروف از فروع مهم اسلام است، (معروف) آن است که اسلام بدان امر نموده، و انجام آن را واجب گردانیده مانند نماز، روزه، پرداخت حقوق مستمندان و رعایت قوانین مهم اسلامى;
یا آنکه اسلام بدان امر نموده ولى انجامش را واجب نکرده است، مانند، اطعام مستمندان و پذیرائى از میهمان و اخلاق نیکو و تعلیم بىسوادان و مانند اینها;
بنابر این امر نمودن به قسم اول واجب و به قسم دوم مستحب است: امر به معروف داراى چهار شرط است:
۱ ـ امرکننده بایستى اول خودش خوب و بد را تمیز دهد سپس امر و نهى نماید.
۲ ـ احتمال تاثیر بدهد.
۳ ـ در صورتى که طرف در عمل زشت خود اصرار ورزد.
۴ ـ از امر به معروف زیان قابل توجهى روى ندهد.
هشتم: نهى از منکر
و آن نیز از فروع مهم اسلام است: مسلمانان به جهاتى چند بر ملتهاى دیگر برترى دارند، مهمترین سبب این برترى اجراى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر است که خداوند متعال مىفرماید: (شما مسلمانان از میان مردم بهترین ملتهائید، براى آنکه به کار نیک امر و از رفتار ناشایست نهى مىنمائید.
(منکر): آن است که اسلام ما را از آن باز داشته است مانند شراب، قمار، ربا، زنا، خوردن مال مردم بدون رضایت و مانند اینها یا آنکه اسلام آنرا مکروه دانسته است، مانند یاوهگوئى خوابیدن بین طلوعین و مانند آن;
نهى از آنچه در اول گفتیم واجب و از مکروهات مستحب است.
شرایط چهارگانه که در امر بمعروف گفته شد در نهى از منکر نیز رعایت مىگردد. نهى از منکر داراى مراتبى است:
۱ ـ نهى قلبى، به اینکه قلبا از وقوع منکر بىزار باشد.
۲ ـ نهى باصورت، مانند روگردانیدن از بجاآورنده منکر.
۳ ـ نهى زبانى، با پند و اندرز، تا برسد به سرزنش و پرخاش.
۴ ـ نهى با دست، مانند زدن، تا آنگاه که زیان قابل توجهى پدید نیاید.
امر به معروف و نهى از منکر، دو دستور واجب و در نهایت اهمیت است، تا آنجا که پیغمبر اسلام(ص) فرمودند:
(تمامى کارهاى نیک در برابر جهاد در راه خدا مانند قطره ایست، نسبت به دریا و همه کارهاى نیکو و جهاد در برابر امر به معروف و نهى از منکر مانند قطرهاى است در مقابل دریائى بىکران).
ولى متأسفانه کمتر کسانى هستند که به این دو واجب عمل کنند، حضرت باقر(ع) فرموده است:
(در آخرالزمان مردمى هستند که امر به معروف و نهى از منکر را واجب نمىشمارند، مگر آنجا که براى آنان زیانى در کار نیست و پیوسته، براى خود وقت گذرانى و عذرتراشى مىکنند، اینجا است که خداوند آنان را مورد خشم خود قرار خواهد داد).
نهم و دهم: تولى و تبرى
تولى، یعنى: دوستى خدا و پیامبران و امامان علیهم السلام. تبرى، یعنى: بیزارى از دشمنان خدا و دشمنان پیامبران و امامان علیهم السلام.
براى اینکه: اگر کسى شخصى را دوست داشته باشد از او پیروى مىکند و اگر کسى با شخصى دشمن باشد از او دورى مىنماید، بنا براین دوستى خدا و اولیاء خدا سبب مىگردد که براى نظم دنیا و پاداش آخرت از آنان پیروى نمائیم.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.