مقاله اصول و فروع دین


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
9 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله اصول و فروع دین دارای ۲۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله اصول و فروع دین  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اصول و فروع دین،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله اصول و فروع دین :

اصول و فروع دین
مقدمه
خوانندگان عزیز! شما مسلمانید ولى براى مسلمان کافى نیست که خود را مسلمان بنامد و بدستورات اسلام رفتار نکند، زیرا بر شخص مسلمان لازم است که: طبق قوانین اسلام عمل کند تا براستى مسلمان باشد، در دنیا آسوده زندگى و در آخرت سعادتمند و اهل بهشت گردد. بنا بر این بر شماست که دستورات و تعالیم اسلام را فرا گرفته با کوشش فراوان بدان عمل کنید. تعالیم عالیه اسلام بر سه بخش تقسیم مى‏شود:
۱ ـ اصول دین.
۲ ـ فروع دین.
۳ ـ اخلاق.
هرکس به اصول دین مقدس اسلام عقیده‏مند گردید و به فروع آن عمل کرد و خود را به اخلاق اسلامى آراست در دو جهان رستگار خواهد شد.
دین اسلام، دین علم و آگاهى و مبازره با نادانى است و در این هیچ تردیدى نیست. آیات و روایات درباره علم چندان زیاد است که اگر همه آنها گردآورى شود، کتاب و بلکه کتابهاى پر برگ و بارى خواهد شد.
نخستین فرمان خداوند به پیامبر اسلام (ص) «اقرأ» است و هم او – جلت عظمته – به قلم و نوشته سوگند یاد نموده و به پیغمبر خاتم – که خود شهر علم مى‏باشد- امر به فزون خواهى علم فرموده است. در روایات نیز، علم گمشده مؤمن و رأس هر خیر و برتر از عبادت شمرده شده است و آموختن دانش بر هر مسلمانى واجب دانسته شده و دانش‏آموز مانند «مجاهد فى سبیل الله» قلمداد شده است.
این مختصر خوشه‏اى بود از خرمن‏ها و هر دل سخن پذیرى بى اغراق به این سخن دلپذیر اقرار خواهد کرد که رکن رکین مکتب حیات بخش محمدى(ص)، تکریم علم در کلیه ابعاد آن است .
البته، اگر چه سفارش اسلام به علم، مطلق است و مختص به رشته‏اى خاص نیست، اما برخى از علوم به لحاظ این که مى‏توانند علاوه بر تأمین سعادت دنیوى، متضمن سعادت اخروى نیز باشند، از امتیازات بیشترى برخوردارند و آن علوم دینى است. روشن است که علم به دین در گرو علم به آن است و تا هنگامى که کسى آگاهى از دین نداشته باشد، نمى‏تواند به آن جامه عمل پوشد. آگاهى به اصول دین – و یا حداقل اینکه یقین به آن – بر هر مسلمانى واجب است و در این زمینه از کسى نمى‏توان تقلید کرد.
هم چنین آگاهى به فروع دین بر همه مسلمانان واجب است. این آگاهى ممکن است بر دو گونه باشد: از راه تحقیق (اجتهاد) و از راه تقلید. اجتهاد از تقلید برتر است و در اسلام، اصل بر این است که هر فرد از راه تحقیق و اجتهاد به فروع دین عمل کند؛ اما گستردگى مباحث دین و اشتغالات مردم به امور گوناگون، مانع از شناخت اجتهادى و تحقیقى آنان از فروع دین است. از این رو به مردم رخصت داده شده که در فروع دین تقلید کنند و چون خودشان نمى‏توانند به تحقیق در این باره بپردازند و به اجتهاد نائل شوند، دست کم از طریق تقلید از مجتهد به شناخت احکام دین نائل آمده و به آن عمل کنند.
از آن جا که تقلید از مجتهد مستلزم دانستن فتوا و نظر اوست، شناخت احکام دین از طریق تقلید بر هر مسلمانى لازم است. این حداقل انتظارى است که از یک مقلد مى‏رود و در غیر این صورت، اساساً تقلید ممکن نیست. در آغاز همه رساله‏هاى توضیح المسائل آمده است: دانستن احکامى که انسان به آن نیاز دارد و بدان مبتلا مى‏شود، واجب است. نتیجه سرپیچى از این مهم آن مى‏شود که شخصى که یک عمر به حکمى عمل کرده، چون آن را با جهل به حکم شرعى انجام مى‏داده، عملش باطل یا حرام گردیده است. مثال بارز و روشن این موضوع، احکام عبادات و معاملات است که همه مردم به آنها اشتغال دارند، چه بسا شخصى است که عبادات خود را بدون دانستن دقیق احکام انجام مى‏دهد که ممکن است با دستورات شرع مقدس مطابق نباشد و در نتیجه عمرى عبادت باطل به جا آورد. و چه بسا کسى است که به تجارت اشتغال دارد واحکام آن را نمى‏داند و دچار ربا و حرام مى‏شود و خود از این موضوع آگاهى ندارد. حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: «کسى که بدون آگاهى به تجارت بپردازد دچار ربا مى‏شود»
خلاصه سخن اینکه بر هر مسلمانى واجب است که به احکام دین علم داشته باشد تا در عمل، دچار لغزش و خطا نشود و اعمالش درست و بر پایه نظر شرع مقدس انجام گیرد.
۱ ـ توحید
توحید آن است که انسان بداند جهان را (خداى یکتا) آفریده و به آن هستى بخشیده و همه چیز در دست اوست بنا بر این آفرینش، روزى دادن، زنده نمودن، سلامتى، مرض; همه و همه به اراده اوست.
(إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون).
ترجمه: هرگاه خداوند چیزى را اراده کند انجام مى‏گیرد.
دلیل بر وجود خدا، آنچه در آسمان مى‏بینیم از خورشید و ماه و ستارگان درخشان، ابرها، بادها، باران و آنچه در زمین مشاهده مى‏کنیم از دریاها، جویبارها، میوه‏جات، درختان و معادن گرانبها طلا و نقره و زبرجد و اقسام پرندگان که در هوا به پرواز در مى‏آیند و حیواناتى که در آبها شناورند و حیوانات گوناگون که در روى زمین هستند با صداها و اندازه‏هاى مختلف، و انسان این موجود شگفت‏انگیز آفرینش با حواس مختلفى که دارد: چشم، گوش، زبان، درد، شادى، عصبانیت اندوه و مانند آن. همه اینها ما را به خدائى دانا و بزرگ راهنمائى مى‏کنند که به او عقیده مندیم و او را پرستش مى‏نمائیم و از او یارى مى‏جوئیم و در هرحال به او توکل داریم:
خداوند داراى صفات بسیارى است:
مانند (علم) بدین معنى که او همه چیز را از کوچک و بزرگ مى‏داند و از قلب همگى آگاهست.
و مانند (قدرت) یعنى: او بر هرچیزى توانا است، بر آفریدن، روزى دادن، میراندن، زنده کردن و غیر اینها.
و مانند (حیات) یعنى: او زنده‏اى است که نخواهد مرد.
و مانند (اراده) یعنى: او خواستار کارهائیست که در آن مصلحت است و هیچگاه کار زیان بخشى انجام نمى‏دهد.
و مانند (ادراک) یعنى: او همه چیز را مى‏بیند و همه چیز را مى‏شنود، گرچه آهسته باشد.
و مانند (قدمت) یعنى: او پیش از هرچیز بوده و همه چیز را آفریده و بعد از همه چیز خواهد بود.
و مانند (تکلم) یعنى: او با هریک از بندگان خالص خود و پیامبران و فرشتگانش که خواسته باشد سخن مى‏گوید.
و مانند (صدق) یعنى: آنچه مى‏گوید راست است و از وعده خود تخلف نمى‏ورزد. اینها همه گذشته از اینکه آفریننده و روزى دهنده، و زنده کننده، و میراننده و بخشنده و مهربان و برتر، و شریف و کریم است، خداى بزرگ از نقص هم برکنار است، بنا بر این جسم نیست، مانند اجسام ما و از اجزاء مختلفه ترکیب نیافته است. و دیدن او امکان‏پذیر نیست نه در دنیا و نه در آخرت.
و عوارض بر او راه نمى‏یابد، بنا بر این مریض نخواهد شد، گرسنه نمى‏شود، خوابش نمى‏برد و پیر هم نمى‏گردد، در کارهاى خود شریک نداشته، یکه و تنها است، و صفات خدا عین ذاتش مى‏باشد: پس: از ابتداى عالم بوده و قدرت داشته است، مانند ما نیست که نخست نادان بودیم و سپس دانا شدیم، قدرت نداشتیم و آنگاه مقتدر گشتیم. بى‏نیاز است یعنى: نیازى به مشورت و همکارى ندارد و به وزیر و لشکرى محتاج نیست.
۲ ـ عدل
بدین معنى که: دادگر است و به کسى ستم نمى‏نماید و کارى را بدون حکمت انجام نمى‏دهد، بنا براین هرچه را مى‏آفریند و روزى مى‏دهد و آنچه را مى‏دهد و باز مى‏ستاند از روى مصلحت است اگرچه ما نمى‏دانیم. همانطورى که اگر دکترى به بیمار خود داروئى داد مى‏دانیم که: در آن مصلحتى است گرچه آن مصلحت بر ما پوشیده باشد بنا بر این اگر دیدیم: خداوند متعال کسى را ثروتمند و دیگرى را تهیدست نموده، و یا به یکى شرافت بخشیده و به دیگرى نبخشیده، یا یکى را مریض کرده و دیگرى سالم است، و از این قبیل کارها; باید عقیده‏مند باشیم که: همه اینها از روى حکمت و مصلحت است گرچه ما به حکمت آن پى نبریم.
چنانچه در روایت آمده که حضرت موسى(ع) از خداوند درخواست کرد: برخى از دادگریهاى خود را که در ظاهر مشکل مى‏آید باو نشان دهد، خداوند باو فرمود که: به صحرا رود و بر سر چشمه آبى در کمین بنشیند تا جریانى را مشاهده کند. موسى (ع) بدانجا رفت و دید: اسب سوارى در سر چشمه پیاده شد و پس از رفع احتیاج از آنجا دور شد ولى هنگام رفتن فراموش کرد کیسه پول خود را همراه ببرد. پس از چندى کودکى آمد کیسه را برداشت و رفت سپس پیر مرد کورى از راه رسید و مى‏خواست وضو بگیرد که دراین هنگام مرد سوار برگشت و چون کیسه پول خود را ندید پیر مرد نابینا را بسرقت پولش متهم ساخت، کشمکش بین این دو در گرفت تا اینکه بالاخره اسب سوار کور را کشت. خداوند به موسى وحى فرمود که: اسب سوار مال پدر کودک را دزدیده بود، مال را بورثه پدر: (همان کودک) برگرداندیم و کور پدر اسب سوار را کشته بود که اینک به کیفر خود رسید. این بود نمونه‏اى از عدل و دادگسترى خداوند، گرچه از نظر کوته‏بین ما درست نیست.
۳ ـ نبوت
پیامبر به کسى مى‏گویند که: خداوند متعال به او وحى مى‏فرماید و پیامبران بر دو دسته‏اند:
۱ ـ پیامبر مرسل: کسى را گویند که از طرف خدا برانگیخته شده تا مردم را از تاریکى به روشنائى و از باطل بسوى حق و از خرافات به حقیقت و از نادانى بسوى دانش راهنمائى کند.
۲ ـ پیامبر غیر مرسل: کسى است که فقط براى خودش بر او وحى مى‏شود و در رسانیدن احکام به مردم مأموریتى ندارد. و تعداد پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار است (۱۲۴۰۰۰) و پیامبران مرسل چند نفرى بیش نیستند، اول پیمبران (آدم) علیه‏ السلام و آخر آنان (محمد) صلى‏الله علیه و آله وسلم است.
پیامبران مرسل نیز دو دسته‏اند:
دسته اول: الوالعزم و آنان کسانى هستند که از جانب خدا براى شرق و غرب عالم برانگیخته شده‏اند و اینان پنج نفرند:
۱ ـ ابراهیم(ع). ۲ ـ نوح (ع). ۳ ـ موسى(ع). ۴ ـ عیسى(ع). ۵ ـ محمد (ص).
دسته دوم ـ غیر الوالعزم و اینها بقیه پیامبران هستند.
یهودیان از پیروان موسى علیه‏ السلام و مسیحیان از پیروان عیسى علیه‏ السلام، و مسلمانان پیروان محمد صلى‏الله علیه و آله هستند. ولى دین اسلام مکمل ادیان گذشته است، پس بر همه مردم جهان لازم است که از تعلیمات عالیه اسلام پیروى کنند همانطور که خداى متعال مى‏فرماید.
(ومن یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرین).
ترجمه: هرکس غیر از اسلام دینى اختیار نماید از او پذیرفته نمى‏شود و در آخرت از زیان کاران است.
اسلام تنها شریعت الهى است که تا روز بازپسین برجا خواهد ماند و هیچگاه نسخ نمى‏شود.
تا کنون دانستید که محمد(ص) آخرین پیامبر الهى است و دینش اسلام است، که ناسخ همه ادیان و تا روز قیامت باقى است، اینک برخى از حالات آن حضرت را یاد آور مىشویم:
محمد(ص) فرزند عبدالله، مادرش آمنه دختر وهب است که در روز جمعه هفدهم ربیع‏الاول پس از طلوع فجر عام الفیل در مکه و در زمان سلطنت پادشاه دادگر، (انوشیروان) بدنیا آمده است و در روز بیست و هفتم ماه رجب پس از گذشت چهل سال از عمر شریفش در کوه حرا از جانب خداوند به پیامبرى برانگیخته شد و جبرائیل (فرشته وحى) فرود آمد و اولین سوره قرآن را بر او نازل کرد (اقرا باسم ربک الذى خلق;).
سپس براى رسانیدن پیامهاى الهى قیام کرد و در مراکز عمومى و میدانها مىگفت:
(ایها الناس قولوا لا إله الا الله تفلحوا).
ترجمه: (اى مردم. بگوئید بجز خداى یکتا خدائى نیست تا رستگار شوید) ولى چون اهالى مکه مشرک بودند به استهزاء حضرتش پرداختند، مى‏خندیدند و آزارش مى‏دادند تا آنجا که فرمود:
(ما او ذى نبى مثل ما او ذیت).
ترجمه: هیچ پیمبرى مانند من آزار ندید و در اول جز چند نفرى انگشت شمار به او نگرویدند، اول کسى که ایمان آورد امام امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب علیه‏ السلام بود و پس از او همسر پیامبر حضرت خدیجه علیها السلام و سپس دسته‏اى دیگر ایمان آوردند و چون مشرکین به حضرت بسیار ستم کردند، از مکه به مدینه هجرت فرمود، و این هجرت ابتداى تاریخ مسلمانان شد، در مدینه تعداد مسلمانان افزوده شد و دولت اسلامى روز به روز، رو به پیشرفت و قدرت مى‏رفت تا آنجا که بر تمدنهاى جهان و ادیان سالفه برترى یافت. در مدتى که پیامبر اسلام(ص) در مدینه منوره بودند جنگهائى براى مسلمانان پیش آمد که همگى آنها بر اثر دشمنیهاى مشرکین بود.
پیغمبر (ص) در تمام جنگها روش صلح و مسالمت را از دست نمى‏داد و لذا تعداد کشتگان از دو طرف، مسلمان و غیر مسلمان به شهادت تاریخ در همه جنگها (که بیش از هشتاد جنگ بود) از یک هزار و چهارصد نفر تجاوز ننموده است.
از زمان بعثت پیغمبر اکرم(ص) تا هنگامى که رحلت فرمود قرآن کم‏کم و بمناسبتهائى بر آن حضرت نازل مى‏گردید تا این کتاب بزرگ آسمانى در مدت بیست و سه سال تکمیل شد. پیغمبر اکرم(ص) دین و دنیاى مردم را منظم و مرتب مى‏ساخت، طرز داد و ستد و رویه معاشرت و اجراى سیاست را تشریع مى‏فرمود و پس از آنکه اسلام تکمیل شد این آیه نازل گردید:
(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً).
ترجمه: امروز دین شما را کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما بهترین دین قرار دادم.
پس از رنجها و سختیهاى فراوان رفته رفته آثار کسالت در چهره پیامبر اسلام نمودار گردید و روز به روز شدت مى‏یافت تا اینکه در روز بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجرت جهان را بدرود گفت وطبق وصیت آن حضرت، على(ع) براى مراسم غسل و کفن و دفن و نماز خواندن اقدام کرد و در مدینه در جاى کنونى به خاک سپرده شد پیامبر اسلام (ص) در تمام احوال خود بارزترین نمونه براى امانت و اخلاص، راستگوئى و اخلاق نیک، دانش و بردبارى، گذشت و بخشش، کرم و شجاعت، تقوى و پرهیزکارى، زهد و فضیلت، پاکدامنى و دادگرى، فروتنى و جهاد بشمار مى‏رفت. بدن شریفش در اعتدال و تناسب بهترین بدنها و صورت مبارکش در نورانیت و زیبائى همچون ماه شب چهاردهم درخشان بود.
خلاصه در او همه برتریها جمع و داراى شرافت و بزرگى بسیارى بود محور دانش و دادگسترى و فضیلت و مدار دین و دنیا بود، تا بحال مانندش نیامده و تا ابد نخواهد آمد.
این بود پیامبر مسلمانان، و این بود قانون گذار اسلام که دینش بهترین ادیان و کتابش بهترین کتابها است (که باطل در آن راه نداشته و نخواهد داشت و از جانب پروردگار جهان نازل گردیده است).
۴ ـ امامت
خداوند همانگونه که پیامبران را تعیین مى‏فرماید جانشینان پیامبران را نیز تعیین مى‏فرماید و دوازده نفر جانشین براى پیامبر ما محمد(ص) برگزیده است که آنان همان دوازده امامى هستند که نزد مسلمانان مشهور، و عبارتند از:
۱ ـ امام امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب(ع) پسر عموى پیغمبر ما محمد(ص) و شوهر دختر آن حضرت فاطمه سلام‏الله علیها.
۲ ـ امام مجتبى: حسن بن على علیهما السلام که مادرش فاطمه (ع) دختر محمد (ص) است.
۳ ـ امام شهید: حسین بن على علیهما السلام که مادرش فاطمه (ع) دختر محمد(ص) است.
۴ ـ امام زین‏العابدین: على بن حسین علیهما السلام.
۵ ـ امام باقر: محمد بن على علیهما السلام.
۶ ـ امام صادق: جعفر بن محمد علیهما السلام.
۷ ـ امام کاظم: موسى بن جعفر علیهما السلام.
۸ ـ امام رضا: على بن موسى علیهما السلام.
۹ ـ امام جواد: محمد بن على علیهما السلام.
۱۰ ـ امام هادى: على بن محمد علیهما السلام.
۱۱ ـ امام عسکرى: حسن بن على علیهما السلام.
۱۲ ـ امام مهدى: محمد بن حسن قائم آل محمد علیهما السلام که در انتظارش بسر مى‏بریم.
این امامان دوازده گانه حجت خدا بر مردم‏اند و همگى فرزندان رسول خدا(ص) مى‏باشند و در دانش و بردبارى، فضیلت و دادگرى، پاکدامنى و اخلاق نیکو و همه صفات مانند پیامبر اسلامند، مگر مى‏شود داراى این صفات برجسته نباشند؟ زیرا اینان جانشینان پیامبر، و پیشوایان مردم و راهبران اسلام و حجت خدا بر مردم جهانند. اینک حالات هریک را بطور اختصار بیان مى‏داریم و پیش از امامان به شرح حال دختر پیغمبر(ص)، و همسر على(ع)، مادر امامان فاطمه زهرا(ع) مى‏پردازیم:
دختر پیامبر (ص):
فاطمه زهرا، پدرش فرستاده خدا: محمد بن عبدالله(ص) و مادرش: بانوى بزرگ اسلام، خدیجه (ام‏المؤمنین) است، شوهرش بزرگترین جانشین پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع) على است، و فرزندانش امامان دوازده گانه(ع) مىباشند، در روز بیستم ماه جمادى الثانى و چهل و پنجمین سال تولد پیغمبر(ص) بدنیا آمده و در روز سه شنبه سوم ماه جمادى‏الثانى یازده سال پس از هجرت پیامبر (ص) در سن هیجده سالگى دار فانى را بدرود گفته است. مراسم غسل و کفن و دفن او را امیرالمؤمنین(ع) بعهده گرفت و طبق وصیت آن حضرت، جنازه او را در شهر مدینه مخفیانه و در جاى پنهانى به خاک سپرد. این بانوى پرارج، در عبادت خدا و پرهیزکارى و فضیلت آئینه تمام‏نماى پدرش رسول خدا(ص) بود و خداوند در شأن او آیاتى چند از قرآن کریم نازل فرموده است، پیامبر اسلام به او (سیده نساء العالمین) یعنى: بزرگترین بانوى جهان لقب داد و او را بسیار دوست مى‏داشت، تا آنجا که هرگاه بر رسول خدا وارد مى‏گشت، حضرت به احترامش از جاى بر مى‏خاست و به او خوش آمد مى‏گفت، و او را در کنار خود مى‏نشانید و گاهى هم دست او را مى‏بوسید و همیشه مى‏فرمود: خداوندا با خشنودى فاطمه خوشنود خواهد شد و با رنجش فاطمه غضبناک مى‏گردد.
و براى امیرالمؤمنین(ع) چند پسر بنام: امام حسن و امام حسین و محسن(ع) آورد ولى حضرت محسن به جهت آزارى که بر او شد، سقط گردید. او دو دختر هم بنام: زینب و ام کلثوم(ع) آورد.
امام اول:
امام على امیرالمؤمنین(ع) فرزند ابوطالب، مادرش فاطمه بنت اسد، پسر عموى پیغمبر(ص) و شوهر دخترش و پدر امامان (ع) مى‏باشد. پس از پیامبر، پیشواى مردم جهان و امیر مؤمنان است.
در روز جمعه سیزدهم رجب سى سال پس از تولد پیغمبر(ص) در شهر مکه و در خانه کعبه قبله گاه مسلمانان بدنیا آمد، و در شب جمعه نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه در محراب عبادت، با شمشیر ابن ملجم (لعین) ضربت خورد و پس از سه روز به درجه رفیعه شهادت نائل و بسوى پروردگار عالم شتافت در حالى که سن شریفش شصت و سه سال بود. امام حسن و امام حسین(ع) مراسم غسل و کفن و دفن حضرت را عهده‏دار شدند و جنازه مبارکش را در نجف اشرف و در همین بارگاه کنونى بخاک سپردند.
این راد مرد فضیلت داراى برتریهاى بیشمارى است. او اولین کسى بود که به پیامبر(ص) گروید و در تمام عمرش به هیچ بتى سجده نگذارده بود، در تمام جنگها پیروزى نصیب او بود، و هیچگاه از میدان جنگ نگریخت و در قضاوت آنچنان ماهر بود که پیامبر (ص) فرمود:
(اقضاکم على)
ترجمه: بهترین قاضى در میان شما على است. و در دانش آنطور بود که پیغمبر (ص) فرمود:
(انا مدینه العلم و على بابها)
ترجمه: منم شهر علم و علیم در است. (درست این سخن گفت پیغمبر است) و در حقانیت چنان بود که پیغمبر فرمود:
(على مع‏الحق والحق مع على)
ترجمه: حق با على است و على با حق است. در باره رعیت دادگر بود و از بیت‏المال به همگى یکسان مى‏داد، در ثروت زودگذر دنیا پرهیزکار بود، هرگاه به سرکشى خزانه مسلمانان مى‏رفت به طلاها و نقره‏ها مى‏نگریست و مى‏فرمود:
اى زردیها و سفیدیها بروید غیر مرا فریب دهید (که من فریب شما را نخواهم خورد) و سپس آنها را میان درماندگان تقسیم مى‏کرد، به بیچارگان رحم نموده و با فقرا نشست و برخاست مى‏نمود، نیاز حاجتمندان را بر مى‏آورد و برحق حکم مى‏کرد و به عدالت قضاوت مى‏فرمود، خلاصه او در همگى صفات مانند پیامبر(ص) بود، تا آنجا که در آیه مباهله خداوند اورا خود پیغمبر دانسته است.
امام دوم:
امام حسن فرزند على بن ابیطالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دخت پیامبر ما محمد(ص) است، نوه رسول خدا(ص) و دومین جانشین آن حضرت، و پس ازامیرالمؤمنین او پیشواى مردم است.
در روز سه شنبه نیمه ماه رمضان سال دوم هجرت در مدینه منوره بدنیا آمد، و در روز پنجشنبه هفتم ماه صفر سال چهل و نه هجرى بوسیله زهر شهید شد، برادرش حسین(ع) مراسم غسل و کفن و دفن او را انجام و در مزار بقیع، همین جایگاه کنونى به خاکش سپرد. عبادتکارترین و داناترین مردم عصر خود بود و از همه کس بیشتر به پیامبر شباهت داشت و در زمان خود سخاوتمندترین خاندان نبوت و بردبارترین مردم بود.
آنقدر بخشش داشت که: هنگامى یکى از کنیزان آن حضرت یک دسته ریحان باو تقدیم مى‏دارد باو مى‏گوید: تو را براى خدا آزاد ساختم و سپس مى‏فرماید: خداوند ما را این طور تربیت داده است:
(فإذا حییتم بتحیه فحیوا بأحسن منها).
یعنى: هرگاه براى شما هدیه‏اى آوردند بهتر از آنرا به آنان اهداء کنید. و در باره بردبارى آنحضرت گفته‏اند:
روزى یک نفر شامى آن حضرت را دید و دهان به ناسزاگوئى گشود. حضرت جوابش نداد، تا حرف خود را تمام کرد سپس بطرف او رفت و بر او سلام کرده با صورتى خندان گفت: اى آقا به گمانم شما غریب هستید؟ و شاید اشتباه مى‏کنید؟! اگر از ما رضایت بخواهى راضى مى‏شویم و اگر چیزى بخواهى به تو خواهیم داد، و اگر راهنمائى بخواهى دریغ نداریم و اگر از ما سرپرستى خواستى مى‏پذیریم، اگر گرسنه باشى سیرت مى‏نمائیم، اگر برهنه باشى لباست مى‏پوشانیم و اگر نیازمندى بى‏نیازت مى‏کنیم و اگر از جائى رانده شده‏اى پناهت مى‏دهیم، و اگر کارى دارى انجام مى‏دهیم، مرد شامى چون کلمات حضرت امام حسن راشنید بگریه در آمد (و فهمید که دستگاه تبلیغاتى و دروغ پرداز معاویه چقدر او را به اشتباه انداخته است؟!) و گفت گواهى مى‏دهم که توئى حجت خدا در روى زمین و خدا بهتر مى‏داند که: رسالت خود را در چه خاندانى قرار دهد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته).
امام سوم:
امام حسین فرزند على بن ابى‏طالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دختر حضرت محمد(ص) است نوه رسول خدا و سومین جانشین او است، و پس از برادرش حسن(ع) پیشواى مردم است.
در روز سوم ماه شعبان یکسال پس از برادرش امام حسن(ع) در مدینه منوره بدنیا آمد و در روز شنبه دهم محرم سال شصت و یک هجرى، روز واقعه معروف عاشورا لب تشنه و مظلوم شهید شد.
پس از سه روز از شهادتش حضرت امام زین‏العابدین(ع) فرزندش جنازه مبارک او را در همین بارگاه فعلى در کربلا به خاک سپرد. فضائل حضرتش بیش از آنست که بیان شود، او جگر گوشه رسول خدا بود و پیغمبر مى‏فرمودند:
(حسین منى و انا من حسین)
یعنى حسین از من است و من از حسینم. و در باره او و برادرش حضرت امام حسن فرمود:
(هما ریحانتاى فى‏الدنیا)
یعنى حسن و حسین جگرگوشه‏گان منند در دنیا و باز فرمودند:
(الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنه)
یعنى: حسن و حسین دو بزرگ جوانان اهل بهشتند، نیز فرموده‏اند:
(الحسن والحسین امامان قاما او قعدا)
یعنى: حسن و حسین دو امامند، قیام کنند و یا قیام نکنند، حسین(ع) دانشمندترین، و عبادت کارترین مردم و آئینه تمام نماى پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود. بیشتر شبها خودش شخصا انبان‏هائى پر از خوراک براى مستمندان بدوش مى‏کشید که پس از شهادتش اثر این دوش کشیها در شانه مبارکش دیده شد، بسیار کریم و بزرگ و بردبار بود که مى‏گویند: عرب بادیه نشینى ضمن چند فرد شعر از آن حضرت درخواست بخشش نمود و گفت:
لم یخب الآن من رجاک و من حرّک من دون بابک الحلقه
هرکس به تو امید داشته نومید نگشته و هر آنکس که در خانه‏ات را کوبیده دست خالى برنگشته است.
انت جواد و انت معتمد ابوک قدکان قاتل الفسقه
تو سخاوتمند و پناه بى‏پناهانى، پدرت نابود کننده فاسقین بود
لولا الذى کان من اوائلکم کانت علینا الجحیم منطبقه
اگر راهنمائیهاى پدر و جدت نبود پیکر ما را دوزخ فرا مى‏گرفت.
سپس حسین(ع) چهار هزار دینار باو داد و از او پوزش خواسته چنین فرمود:
خذها فإنى إلیک معتذر واعلم بأنى علیک ذو شفقه
بگیر این مبلغ را من از تو پوزش مى‏خواهم و بدان که نسبت بتو مهربانم.
لوکان فى سیرنا الغداه عصى امست سمانا علیک مندفقه
اگر در آینده چیزى بدست ما آمد ثروت سرشارى بر تو ریزش خواهد نمود.
لکن ریب الزمان ذو غیر والکف منى قلیله النفقه
اما چکنم که گردش زمانه به دلخواهم نیست؟! و اینک در دست من ثروت فراوانى نمى‏باشد.
آرى چنین کسى بود که با نهضت خونین خود اسلام و دین جدش بلکه جهانى را براى ابد زنده کرد. نهضت حسینى نهضتى بود که در جهان سابقه نداشت. حسین (ع) پس از برادرش برترین مردم بود که خون خود را براى آبیارى درخت اسلام اهدا کرد.
امام چهارم:
امام على زین‏العابدین فرزند امام حسین(ع)، مادرش دختر یزدگرد (پادشاه ایران) است. در روز پانزدهم جمادى الاولى سال سى و شش هجرى در روزى که جدش امیرالمؤمنین (ع) بصره را فتح کرد در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز شنبه بیست و پنجم محرم سال نود و پنج هجرى با زهر کشنده‏اى مسموم و شهید گردید.
عمر شریفش پنجاه و نه سال بود، و در شهر مدینه، قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
در دانش و فضیلت و پرهیزکارى و دادرسى بى‏پناهان در زمان خود بى‏نظیر بود و علماى ما روایات بى‏شمار و پندها و دعاهاى بسیار زیادى از آن حضرت نقل کرده‏اند.
در شبهاى تاریک نقاب بر چهره مى‏انداخت تاکسى او را نشناسد و انبانهائى از سکه‏هاى طلا و نقره و یا از غذا و هیزم پر کرده بدوش مى‏گرفت و درب یک بیک خانه‏ها مى‏رفت و از روى قرعه بین مستمندان تقسیم مى‏کرد، پس از آنکه از دنیا رفت مردم مدینه فهمیدند، کسى که نقاب به چهره داشته و انبان بدوش مى‏گرفت او بوده است. بسیار خوش داشت که بر سر سفره او یتیمان و زمین‏گیران و مسکینان بنشینند، از اخلاق نیک آن حضرت این بود که: ماهى یکبار غلامان خود را گرد خود جمع مى‏کرد و به آنان مى‏گفت: هرکدام از شما زن مى‏خواهد، برایش همسر اختیار کنم و هرکس میل دارد او را به دیگرى بفروشم خواهم فروخت، هرکس مى‏خواهد آزادش کنم آزادش مى‏کنم و هنگامى که مستمندى از او درخواست مى‏نمود مى‏فرمود آفرین برتو که توشه مرا به آخرت مى‏رسانى.
آنقدر سجده‏هاى طولانى مى‏کرد که به او لقب سجاد یعنى: بسیار سجده کننده دادند و در اثر سجده بسیار پیشانى و دو کف دست و دو سر زانوانش پینه بست و آنقدر عبادت مى‏کرد که به او (زین‏العابدین) گفتند. یعنى زینت عبادت کنندگان.
هرگاه به نماز مى‏ایستاد بدنش مانند بید مى‏لرزید و رنگ صورتش زرد مى‏شد، مردى از نزدیکانش به او ناسزا گفت، حضرت ساکت مانده و هیچ نفرمود پس از چندى بسوى او روان شد، حاضرین گمان کردند حضرت مى‏خواهد جوابش را بدهد، ولى حضرت این آیه را از قرآن قرائت فرمود:
(والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین).
ترجمه: آنان که غضب خود را فرو مى‏نشانند و آنها که طرف خود را مى‏بخشند، و خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. سپس حضرت به آن مرد گفت برادرم شما جلو من ایستادى و گفتى.. و گفتى.. اگر راست گفتى و اینها در من بوده است، از خداوند براى خود آمرزش مى‏طلبم و اگر دروغ گفتى و اینها در من راه نداشته است، از خدا براى شما آمرزش مى‏خواهم.
امام پنجم:
امام محمد باقر فرزند امام زین‏العابدین(ع) مادرش دختر امام حسن(ع) در روز دو شنبه سوم ماه صفر یا اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در مدینه به دنیا آمد و در روز دو شنبه هفتم ماه ذیحجه سال یکصدو چهارده بوسیله زهر مسموم گردیده شهید شد، سن مبارکش پنجاه و هفت سال بود و در مدینه منوره در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
داراى فضیلتهاى بزرگ، سیادت و آقائى، دیانت و دانش سرشار و بردبارى فراوان و اخلاق نیکو و عبادت بسیار و فروتنى و سخاوت بى‏کرانى بود. در نیک خلقى آن حضرت مى‏گویند: روزى یک نفر مسیحى به آن حضرت گفت (العیاذ بالله): تو بقر (گاو) هستى؟ حضرت فرمود: نه، من باقرم (شکافنده علوم) او گفت: تو فرزند آن زن آشپزى؟ حضرت فرمود: این حرفه او است گفت: تو پسر آن زن سیاهرنگ بدکاره زنگى هستى؟ حضرت فرمود اگر شما راست مى‏گوئى خدا آن زن را بیامرزد و اگر دروغ گفتى خدا شما را بیامرزد، مسیحى فورا مسلمان شد.
در دانش مانند دریاى خروشانى بود که به هرپرسشى بى‏درنگ پاسخ مى‏داد، ابن عطاى مکى مى‏گوید: علماى بزرگ که بخدمت حضرت باقر(ع) مى‏رسیدند، کوچک مى‏شدند و بقدرى نزد حضرت کوچک مى‏شدند که ندیدم نزد هیچکس دیگر کوچک شوند. حکم بن عقبه با آن همه بزرگى که در نظر مردم داشت، در خدمت حضرت باقر(ع) مانند کودکى بود که در حضور آموزگارش نشسته باشد، محمد بن مسلم مى‏گوید: چیزى به خاطرم نیامد مگر آنکه از حضرت باقر(ع) پرسش نمودم و به اندازه سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم، همیشه بیاد خدا بود، فرزندش حضرت صادق(ع) مى‏فرماید: (پدرم بسیار ذکر خدا مى‏کرد من همراهش بوده و او همیشه تسبیح خدا مى‏نمود و هرچند با مردم حرف مى‏زد از یاد خدا غافل نمى‏گردید).
عبادت و پارسائىاش بسیار بود و اشک از چشمانش جارى مى‏شد.
امام ششم:
امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر(ع) مادرش فاطمه (ام فروه) بود. در روز جمعه هفده‏هم ربیع‏الاول مصادف با روزى که پیغمبر(ص) به دنیا آمد، در سال هشتاد و سه هجرى پا به دنیا نهاد و در روز بیست و پنجم شوال سال یکصد و چهل و هشت مسموم شده به درجه رفیعه شهادت نائل گردید، سن مبارکش شصت و پنج سال بود. دانش و فضیلت، فقاهت و حکمت، زهد و پارسائى، راستى و عدالت، نجابت و بزرگى سخاوت و شجاعت و دیگر صفات پسندیده در او بسیار و بىشمار بود: مرحوم شیخ مفید (ره) مى‏فرماید علما آنقدر که از حضرت صادق(ع) روایت نموده‏اند از هیچ یک از اهل بیت روایت ننموده‏اند و راویان مورد اعتماد که از آن حضرت حدیث نقل کرده‏اند قریب چهار هزار نفرند، ابو حنیفه پیشواى فرقه حنیفه از اهل سنت، از شاگردان مکتب حضرت صادق(ع) بود، حضرت بقدرى پارسا بود که خوراکش سرکه و روغن زیتون بود و لباسش زبر و خشن بود و چه بسا لباس وصله‏دار مى‏پوشید و خودش در باغ به کار مى‏پرداخت و عبادت و نماز بسیار مىنمود و خیلى از اوقات در نماز بیهوش مى‏شد. شبى هارون عباسى کسى را خدمت حضرت مى‏فرستد که او را به منـزلش دعوت کند. قاصد مى‏گوید: وارد شدم دیدم حضرت تنها است و گونه خود را برخاک گذارده بطورى که پشت دستها و صورت مبارکش خاک آلود شده بود.
امام هفتم:
امام موسى بن جعفر(ع) ملقب به کاظم، مادرش حمیده خاتون (مصفاه) در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال یکصدو بیست و هشت در (ابواء) که منزلى است بین مکه و مدینه بدنیا آمد و در روز بیست و پنجم ماه رجب سال یکصدو هشتاد و سه پس از مدت چهارده سال که از روى ظلم و بیداد زندانى شده بود، در زندان هارون عباسى به زهر سم مسموم و به درجه رفیعه شهادت نائل گردید. مراسم غسل و کفن و دفن آن حضرت را فرزندش حضرت رضا(ع) عهده دار شد و در همین مرقد شریف در کاظمین به خاک سپرده شد.
دانشمندترین، فاضلترین، سخاوتمندترین، و شجاعترین مردم زمان خود بود، خوشرفتار و نیک اخلاق بود، فضل و دانش او بر همه آشکار و بزرگ مقام و بلند منزلت بود، عبادتش بسیار و سجده‏هایش طولانى و آنقدر غضب خود را فرو مى‏نشاند که او را کاظم (فرو نشاننده) نامیدند و آنقدر صالح بود که به او (العبد الصالح) مى‏گفتند.
دانش او در علوم مختلفه بسیار بود و بر همگى اقران خود برترى داشت، حدیث مشهور (بریهه) بزرگ مسیحیان نمونه‏اى بارز از دانش آن حضرت است و پس از آنکه حضرت او را محکوم ساخت اسلام اختیار کرده مسلمان خوبى شد.
در سخاوت آن حضرت گفته‏اند: هنگامى که مستمندى از حضرت درخواست یک صد درهم مى‏نماید امام(ع) براى این که میزان معلومات او را بدست آورد، چند مسئله از او سؤال مى‏کند و چون خوب جواب مى‏دهد دو هزار درهم به او مى‏بخشد، در قرآن خواندن از همه مردم خوش صداتر و در عبادت و قرائت و قرآن از همگى کوشاتر بود و سجده‏اش بیشتر از همه طول مى‏کشید و در گریه و تضرع بدرگاه الهى بر همه پیشى داشت تا آنجا که در زندان بحالت سجده از دنیا رفت.
امام هشتم:
امام على بن موسى الرضا(ع)، مادرش نجمه خاتون، در روز جمعه یازدهم ذیقعده سال صدو چهل و هشت (هـ.ق) در مدینه منوره بدنیا آمد، و در روز آخر ماه صفر سال دویست و سه با زهر مسموم و شهید گردید.
مراسم غسل و کفن و دفن حضرتش را فرزندش حضرت جواد(ع) عهده دار شد و در بارگاه فعلى در خراسان به خاک سپرده شد. دانش و فضیلت، نجابت و سخاوت، نیک خلقى و فروتنى و عبادات آن حضرت مشهور و نیازى به گفتن ندارد، مامون خلیفه عباسى از حضرتش درخواست کرد که بجاى وى خلافت اسلامى را عهده دار شود ولى حضرت مقام خلافت را نپذیرفت زیرا از نیرنگ مامون در این پیشنهاد با خبر بود و چون حضرت رضا(ع) خلافت را نپذیرفت، مامون حضرت را ناچار ساخت که ولایت عهدى را قبول کند حضرت به شرطى به این پیشنهاد تن در داد که در امور مملکت و شئون دولت دخالتى نکند.
مامون گاه و بیگاه مجالسى براى مناظره ترتیب مى‏داد که در این مجالس امام رضا(ع) شرکت مى‏فرمود و دانش فراوان او در باره ادیان و مذاهب، همگى را به اعجاب و تحسین وا مى‏داشت.
حضرت رضا(ع) در عبادات کوشش فراوان داشت و بیشتر شبها را به عبادت سپرى مى‏کرد و چه بسیار از اوقات که در هر سه روز یکدفعه تمام قرآن را مى‏خواند و خیلى اوقات در شبانه روز هزار رکعت نماز مى‏خواند و گاهى ساعتها سر بسجود مى‏نهاد و با خداى خود راز و نیاز مى‏کرد، روزه بسیار مى‏گرفت و داراى بخشش فراوان بود و صدقات خود را پنهانى، بخصوص در شبهاى تاریک به مستمندان مى‏رسانید در آداب معاشرت آنقدر وارد بود که هیچگاه کسى را با زبان نیآزرد در سخن گفتن دچار اشتباه نمى‏شد و اگر در مجلسى کسانى اطراف او بودند تکیه نمى‏نمود، هیچگاه به صداى بلند نمى‏خندید و در انظار مردم آب دهان نمىا‏نداخت.
وقتى سفره گسترده مى‏شد همه اهل خانه حتى نوکران را احضار مى‏فرمود و با آنان در سر یک سفره غذا مى‏خورد.
امام نهم:
امام محمد جواد فرزند على بن موسى الرضا(ع)، مادرش سبیکه خاتون، در روز دهم ماه رجب سال یکصدو نود و پنج هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز آخر ذیقعده سال دویست و بیست با زهر مسموم و شهید گردید. بدن مبارکش در کنار قبر جدش حضرت موسى بن جعفر(ع) در کاظمین همین جایگاه فعلى به خاک سپرده شد.
در زمان خود دانشمندترین و فاضلترین و سخاوتمندترین و خوش مجلس‏ترین و خوش اخلاق‏ترین و فصیح‏ترین مردم بود و هرگاه سوار مى‏شد یک کیسه طلا و نقره همراه خود بر مى‏داشت و هیچیک از درخواست‏کنندگان را رد نمى‏نمود و هرکس از عموزاده‏هایش از او درخواست چیزى مى‏کرد کمتر از پنجاه دینار باو نمى‏داد و هرکس از عمه زاده‏هایش از او چیزى مى‏خواست کمتر از بیست و پنج دینار باو نمى‏داد از نمونه‏هاى بارزى که دانش فراوان حضرتش را بر مردم ثابت کرد این بود که: یکسال پس از اعمال حج هشتاد نفر از دانشمندان ممالک مختلف گرد او جمع شدند و از مسائل گوناگون پرسش نمودند، حضرت نیز به همگى جواب فرمودند از چیزهائى که بسیار شگفت‏انگیز بود اینکه: در سن نه سالگى مردم بسیارى گرد او جمع شدند و در یک مجلس از او سى هزار پرسش کردند و همه را بدون درنگ و بى‏غلط جواب دادند. ولى این قبیل کارها از خاندان وحى و قرآن به دور نیست، خلیفه وقت پس از آنکه بارها حضرت را با پرسشهاى بزرگى امتحان کرد و همه را جواب فرمود، دختر خود را به عقد او در آورد.
امام دهم:
امام على النقى فرزند امام محمد جواد(ع) و مادرش سمانه خاتون است، در روز پانزدهم ماه ذیحجه یا دوم رجب سال دویست و دوازده (هجرى) در مدینه منوره به دنیا آمد و در روز دو شنبه سوم ماه رجب، سال دویست و پنجاه و چهار در سامراء (با زهر سم مسموم و به درجه شهادت نائل گردید) و در همان سامراء در جایگاه کنونى به خاک سپرده شد.
او با فضیلت‏ترین، دانشمندترین و سخى‏ترین و خوش زبانترین و عابدترین و خوش ذات‏ترین و خوش اخلاق‏ترین مردم زمان خود بود. (اربلى) ضمن داستانى در باره سخاوت حضرت این روایت را نقل کرده است که: خلیفه سى هزار درهم براى آن حضرت فرستاد، حضرت همه را به یک عرب بیابانى که مقروض بود بخشید و به او گفت: با این پول قرض خود را مى‏پردازى و بقیه را صرف خانواده‏ات مى‏کنى و مرا از این مقدار کم معذور مى‏دارى. مرد عرب عرض کرد: اى پسر رسول خدا آرزوى من کمتر از سه درهم بود ولى خدا بهتر مى‏داند که رسالت خود را درچه خاندانى قرار دهد مرد عرب با شادى بسیار پول را گرفت و رفت.
امام یازدهم:
امام حسن عسکرى فرزند امام على النقى(ع) مادرش (جده) در روز دو شنبه دهم ربیع‏الثانى سال دویست و سى و دو هجرى به دنیا آمد و در روز جمعه هشتم ربیع‏الاول سال دویست و شصت با زهر مسموم و به شهادت نائل گردید.
مراسم غسل و کفن و دفن آن حضرت را فرزند برومندش امام زمان(عج) عهده دار شد و در جوار پدرش در سامراء در بارگاه کنونى به خاک سپرده شد. فضیلت و دانش، شرف و نجابت، بزرگى و عبادت فروتنى و مکارم اخلاق آن حضرت بر کسى پوشیده نیست.
بسیار خوش اندام و زیبا چهره و با آن کمى سن داراى ابهت و عظمت خاصى بود و در اخلاق عینا به پیغمبر(ص) مى‏ماند، در باره کرم آن حضرت از اسمعیل روایتى رسیده است که مى‏گوید: در سر راه حضرت نشستم هنگامى که از جانب من عبور مى‏کرد برایش سوگند یاد کردم و اظهار نیاز نمودم حضرت فرمود: آیا به دروغ بخدا سوگند مى‏خورى در حالتى که دویست دینار پنهان کرده‏اى؟! این گفتار من براى آن نیست که تو را از بخشش خود محروم کنم. غلام من! آنچه با خود دارى به او ده، سپس غلام حضرت یکصد دینار به من داد.
مرد دیگرى که به پانصد درهم نیازمند است چون آوازه سخاوت و بخشش آن حضرت را مى‏شنود، بخدمتش مى‏رسد حضرت پانصد و سه درهم به او مى‏دهد و مسیحیان آن زمان همگى گواهى مى‏دادند که این حضرت در فضیلت و دانش و اعجاز مانند مسیح است داراى هیبت و ابهت بود و در عبادت کوشا و اغلب شب زنده دار بود.
امام دوازدهم:
امام زمان: مهدى، محمد بن حسن عسکرى(ع) مادرش: نرجس خاتون و در شب نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجرى در شهر سامرا بدنیا آمده است.
امام زمان: (عج) آخرین حجت خدا در روى زمین و آخرین جانشین پیامبر اسلام و دوازدهمین امام مسلمانان مى‏باشد، خداوند به اراده خود عمر حضرتش را طولانى نمود و از نظرها پنهان شد تا در آخرالزمان ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نماید پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده باشد.
پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بما خبر داده‏اند که: مهدى موعود، زنده و پاینده است تا آنروز که ظاهر گردد و سراسر گیتى را به تصرف درآورده و در آن دادگرى را گسترش دهد و کاخهاى ستم را واژگون سازد (تا خداوند دین اسلام را بر ادیان عالم پیروز گرداند گرچه بر مشرکان ناگوار آید.
بار پروردگارا! در ظهورش شتاب کن و ما را از یاوران و دوستانش قرار بده، و چون امام زمان (عج) در خانه خود از انظار پنهان شد، مسلمانان محل غیبت آن حضرت را در سامراء زیارتگاه خود قرار داده که اکنون آنجا به سرداب غیبت مشهور است.
۵ ـ معاد
معاد عبارت است از اینکه: خداوند انسان را پس از مردن زنده مى‏کند تا نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را به کیفر اعمال خود برساند.
کسى که ایمان بخدا داشته، عمل شایسته بجا آورد، نماز بخواند، روزه بگیرد، نیت خود را خالص گرداند کودکان یتیم را پناه دهد، از مستمندان و بینوایان دستگیرى کند و اینگونه کارهاى نیک انجام دهد.
خداوند او را در باغستانهاى بهشت که در زیر آن نهرهائى جارى است، مى‏برد و همواره در جوار رحمت بى‏پایان قرار مى‏گیرد، و کسى که کفر ورزید و کار ناشایسته از او سر زده و مرتکب دروغ، خیانت، قتل، دزدى، زنا، شراب خوارى و نظائر آن گردیده سزاى او آتش دوزخ و آبهاى جوشان و غذاهاى کشنده آن خواهد بود و پیوسته در اندوه و عذاب بسر خواهد برد.
پیش از بهشت و دوزخ، دو منزل را باید طى کرد:
۱ ـ منزل اول قبر است که در آن از اعمال پرسش مى‏شود، و انسان پاداش کردار خود را مى‏چشد، چنانچه پیغمبر اکرم(ص) فرمود: قبر، یا گودالى از گودالهاى جهنم و یا باغى از باغستانهاى بهشت است. حالت انسان در قبر مانند شخصى است که بخواب رفته، گاهى با دیدن خوابهاى خوب خوشنود و زمانى خوابهاى پریشان دیده ناراحت مى‏شود با اینکه اگر کسى در نزدیکى او باشد نمى‏داند این شخص خوابیده اکنون در سختى و رنج بسر مى‏برد یا در آسایش.
زندگان نیز از مرده‏ها جز کالبدى خاموش و بى‏روح نمى‏بینند و نمى‏توانند درک کنند که او در رنج است، یا در استراحت.
۲ ـ منزل دوم قیامت است که خداوند مردگان را زنده مى‏کند و همگى را در صحراى محشر گرد مى‏آورد، در این هنگام دادگاههاى بزرگ عدل الهى تشکیل یافته، دادرسان که پیمبران و بندگان شایسته خدایند حضور مى‏یابند و به توزین و سنجش اعمال مردم مى‏پردازند، اینجا است که پرونده افراد را گشوده گواهان را احضار مى‏کنند. دسته‏اى که در دنیا رفتار و کردار شان شایسته بوده خوشبخت و گنهکاران بدبخت مى‏گردند، بنا بر این بر انسان لازم است که بقدر توانائى خویش در کارهاى نیک کوشش کند تا در آن روز که فریادرسى نیست گرفتار بدبختى همیشگى و عذاب دائم نگردد.
فروع دین
فروع دین اسلام بسیار است و ما به ذکر ده‏تاى آن مى‏پردازیم:
۱ ـ نماز.
۲ ـ روزه.
۳ ـ خمس.
۴ ـ زکات.
۵ ـ حج.
۶ ـ جهاد.
۷ ـ امر به معروف.
۸ ـ نهى از منکر.
۹ ـ تولى.
۱۰ ـ تبرى.
باید دانست که احکام و دستورات دیگرى مانند خرید و فروش، ازدواج، قصاص، دیات، قضاوت و; از فروع دین است.
اول: نماز
نماز بر دو قسم است: واجب و مستحب:
وضو:
پیش از نماز باید وضو گرفت، ترتیب وضو و آداب آن بدین قرار است:
۱ ـ آب پاک و مباحى را تهیه کنید (ولى باید قبلا اعضاء وضو پاک باشد).
۲ ـ دو دست را سه بار تا مچ‏ها بشوئید.
۳ ـ مضمضه و استنشاق کنید به این معنى که: سه بار آب در دهان گردانده و سه بار آب به بینى مى‏کشید.
۴ ـ سپس نیت نموده که: (وضو مى‏گیرم قربه الى‏الله).
۵ ـ آنگاه درازاى صورت را که از رستنگاه موى تا چانه است شستشو دهید و از پهناى صورت به اندازه‏اى که بین انگشت وسط و شست قرار مى‏گیرد بشوئید.
۶ ـ پس از آن دست راست را از بالاى آرنج تا سر انگشتان مى‏شوئید.
۷ ـ سپس دست چپ را نیز از آرنج تا سرانگشتان مى‏شوئید.
۸ ـ آنگاه با دست راست جلو سر را از بالا به طرف پیشانى مسح کنید و مواظب باشید که رطوبت مسح سر به آب صورت نرسد.
۹ ـ بعد از آن با دست راست روى پاى راست را از سرانگشتان تا بند پا مسح مى‏کنید.
۱۰ ـ و در آخر با دست چپ روى پاى چپ را از سر انگشتان تا بند پامسح مى‏نمائید.
نماز واجب:
نمازهاى واجب بر چند قسم است که مهمترین آنها نمازهاى شبانه روزى است.
در شبانه روز واجب است پنج مرتبه نماز بخوانیم:
۱ ـ نماز صبح، و آن دو رکعت است که وقتش از طلوع فجر تا طلوع آفتاب مى‏باشد.
۲ ـ نماز ظهر، و آن چهار رکعت است.
۳ ـ نماز عصر، و آن چهار رکعت است.
(وقت این دو نماز از اول ظهر تا غروب آفتاب است).
۴ ـ نماز مغرب، و آن سه رکعت است.
۵ ـ نماز عشاء، و آن چهار رکعت است.
وقت این دو نماز از اول مغرب تا نیمه شب شرعى است.
این طریق نماز خواندن براى کسى است که مسافر نیست ولى شخص مسافر بایستى نمازهاى چهار رکعتى خود: (ظهر، عصر، عشاء) را مانند نماز صبح دو رکعتى بخواند.
اذان:
هنگام خواندن نماز به طرف قبله ایستاده بدین ترتیب اذان مى‏گوئید:
الله اکبر ۴ مرتبه، ترجمه: خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود.
اشهد ان لا اله الا الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مى‏دهم که: خدائى به جز خداى یکتا نیست.
اشهد ان محمد رسول الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مى‏دهم که محمد فرستاده خدا است.
اشهد ان علیا ولى الله ۲ مرتبه، ترجمه: گواهى مى‏دهم که على ولى خدا است.
حى على الصلاه ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى نماز.
حى على‏الفلاح ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى رستگارى.
حى على خیر العمل ۲ مرتبه، ترجمه: بشتاب براى بهترین کارها که نماز است.
الله اکبر ۲ مرتبه، ترجمه:;.
لا اله الاالله ۲ مرتبه، ترجمه: خدائى جز خداى یکتا قابل پرستش نیست.
اقامه:
پس از اذان بدین ترتیب اقامه مى‏خوانید
الله اکبر ۲ مرتبه
اشهد ان لا اله الا الله ۲ مرتبه
اشهد ان محمد رسول الله ۲ مرتبه
اشهد ان على ولى الله ۲ مرتبه
حى على الصلاه ۲ مرتبه
حى على الفلاح ۲ مرتبه
حى على خیرالعمل ۲ مرتبه
قد قامت الصلاه ۲ مرتبه
نماز برپا گردید.
الله اکبر ۲ مرتبه
لا اله الا الله ۱ مرتبه
نماز صبح:
اینک نماز صبح را شروع مى‏کنیم:
۱ ـ نیت مى‏کنید: (دو رکعت نماز صبح بجا مى‏آورم قربه الى‏الله).
۲ ـ مى‏گوئید: (الله اکبر).
۳ ـ به قرائت حمد و سوره مى‏پردازید:
(بسم‏الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم‏الدین، ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین)، (بسم‏الله الرحمن الرحیم، قل هوالله احد، الله الصمد، لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد).
۴ ـ سپس (الله اکبر) گفته برکوع بروید و قدرى خم شوید که کف دستها به سر زانوها برسد و در این حالت سه مرتبه (سبحان الله) و یا یک مرتبه (سبحان ربى العظیم و بحمده) مى‏گوئید.
۵ ـ آنگاه سر برداشته مى‏ایستید و مى‏گوئید (سمع الله لمن حمده، الله اکبر).
۶ ـ پس از آن به سجده مى‏روید، بطورى که پیشانى بر روى خاک پاک یا مانند آن که سنگ و چوب و; است قرار گیرد، در حالى که کف دست‏ها و سر زانوها و انگشت بزرگ پاها به زمین برسد و در این هنگام سه مرتبه (سبحان الله) یا یک مرتبه (سبحان ربى‏الاعلى و بحمده) بگوئید.
۷ ـ آنگاه سر برداشته بنشینید و بگوئید الله اکبر، الله اکبر.
۸ ـ بار دیگر به سجده بروید و همان ذکر را تکرار کنید و پس از سر برداشتن از سجده دوم مى‏نشینید و فورا بر مى‏خیزید و مى‏گوئید (بحول الله و قوّته أقوم وأقعد) و رکعت دوم را نیز به همین ترتیب به جا مى‏آورید.
۹ ـ در رکعت دوم پس از اتمام حمد و سوره قنوت مى‏خوانید، به این ترتیب که دو کف دست را برابر صورت قرار داده مى‏گوئید:
(ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الآخره حسنه و قنا عذاب النار).
۱۰ ـ سپس مانند رکعت اول رکوع و سجده‏ها را بجا آورید و پس از سر برداشتن از سجده دوم نشسته و بدین طریق تشهد خوانده سلام بدهید:
(الحمد لله. اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له، وأشهد أن محمداً عبده و رسوله، اللهم صل على محمد و آل محمد، السلام علیک أیها النبى و رحمه الله و برکاته، السلام علینا و على عبادالله الصالحین، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته).
۱۱ ـ پس از سلام نماز، مستحب است که بعنوان تعقیب نماز سه بار الله اکبر بگوئید، و آنگاه تسبیحات حضرت زهرا(ع) را به قرار ذیل بجا مى‏آورید:
۱ ـ (الله اکبر) سى و چهار مرتبه
۲ ـ (الحمد لله) سى و سه مرتبه
۳ ـ (سبحان الله) سى و سه مرتبه
نماز ظهر:
نماز ظهر مانند نماز صبح است، جز اینکه:
۱ ـ در نیت آن مى‏گوئید: (چهار رکعت نماز ظهر بجا مى‏آورم قربه الى الله تعالى) و دو رکعت اول را مانند نماز صبح بجا مى‏آورید.
۲ ـ وقتى که در تشهد به ( السلام علیک;) مى‏رسید آن را نگفته براى رکعت سوم بر مى‏خیزید.
۳ ـ در رکعت سوم بجاى حمد و سوره سه مرتبه مى‏گوئید.
(سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر) و این ذکر را (تسبیحات اربعه) مى‏نامند، یعنى ذکرهاى چهارگانه.
۴ ـ پس از آن رکوع و سجود را بجاآورده برخیزید و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم بخوانید و پس از آن مانند نماز صبح تشهد و سلام را بجا آورید.
نماز عصر:
نماز عصر عینا مانند نماز ظهر است، جز اینکه در نیت آن مى‏گوئید: (چهار رکعت نماز عصر بجا مى‏آورم قربه الى الله تعالى).
نماز مغرب:
نماز مغرب مانند نماز ظهر است، بجز اینکه
۱ ـ در اول آن نیت مى‏کنید: (سه رکعت نماز مغرب بجا مى‏آورم قربه الى الله).
۲ ـ و در رکعت سوم که سر از سجده دوم بر مى‏دارید، مى‏نشینید و سلام مى‏دهید.
نماز عشاء:
نماز عشاء مانند نماز ظهر است، جز اینکه در نیت آن باید گفت: (چهار رکعت نماز عشاء بجا مى‏آورم قربه الى الله) ناگفته نماند که حمد و سوره نمازهاى صبح و مغرب و عشاء را مردان باید طورى بخوانند که اگر کسى در نزدیکى آنان باشد بشنود، (جهر).
نماز آیات:
آنچه تا کنون گفتیم نمازهاى شبانه روزى بود، نمازهاى واجب دیگرى هم هست که یکى از آنها نماز آیات مى‏باشد و آن در هنگام گرفتن خورشید و ماه و همچنین وقوع زلزله و رعد و برق و بادهاى سیاه و سرخ که ترسناک باشند، باید خوانده شود و ترتیب آن بدین قرار است:
رو به قبله ایستاده، نیت کنید که: (نماز آیات بجا مى‏آورم قربه الى الله).
۱ ـ حمد و سوره خوانده، به رکوع مى‏روید.
۲ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مى‏خوانید و به رکوع مى‏روید.
۳ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مى‏خوانید و به رکوع مى‏روید.
۴ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مى‏خوانید و به رکوع مى‏روید.
۵ ـ سر از رکوع برداشته، حمد و سوره مى‏خوانید و به رکوع مى‏روید، پس از رکوع دو سجده بجا مى‏آورید و رکعت دوم را مانند رکعت اول مى‏خوانید و پس از آنکه در رکعت دوم براى بار پنجم خواستید برکوع بروید قبلا قنوت را (بشرحى که گذشته) مى‏خوانید و پس از آن برکوع و سجده رفته تشهد مى‏خوانید و سلام مى‏دهید.
بنا بر این نماز آیات دو رکعت است ولى داراى ده رکوع است.
(نماز آیات را بطریقه آسانترى هم مى‏توان خواند و آن اینکه: پس از خواندن حمد، سوره قل هوالله احدیا سوره دیگرى را به پنج قسمت تقسیم نموده و پس از خواندن هر قسمت آن یکبار برکوع رود، مثلا در سوره قل هوالله احد: بسم‏الله الرحمن الرحیم بگوید و به رکوع رود بعد بایستد و بگوید: (قل هوالله احد) دو باره برکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: (الله الصمد) باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: (لم یلد و لم یولد) و باز به رکوع برود، آنگاه سر برداشته و بگوید: (ولم یکن له کفوا احد) سپس برکوع پنجم رود و پس از سر برداشتن از رکوع پنجم دو سجده نموده بر مى‏خیزد و رکعت دوم را هم مانند رکعت اول مى‏خواند و پس از سجده دوم تشهد خوانده سلام مى‏دهد – مترجم).
نماز مستحب:
نمازهاى مستحبى، زیاد است و مهمترین آنها نافله‏هاى شبانه روزى است بدین طریق:
۱ ـ نافله صبح دو رکعت و وقت خواندن آن پیش از نماز صبح است.
۲ ـ نافله ظهر، هشت رکعت است و باید دو رکعت دو رکعت خوانده شود و وقت آن قبل از ظهر است.
۳ ـ نافله عصر، هشت رکعت است که باید قبل از عصر و دو رکعت دو رکعت خواند.
۴ ـ نافله مغرب چهار رکعت است که بعد از مغرب دو رکعت دو رکعت باید خواند.
۵ ـ نافله عشاء دو رکعت است که بعد از نماز عشاء نشسته خوانده مى‏شود.
۶ ـ نافله شب، یازده رکعت است، که دو رکعت دو رکعت باید خواند. و رکعت یازدهمى را تنها بجا آورد و وقت آن از نیمه شب تا اذان صبح است تمام این نافله‏ها را بایستى مانند نماز صبح بجا آورد بجز اینکه در نیت باهم فرق دارند.
دوم: روزه
بر هر فرد مکلف واجب است که: در ماه مبارک رمضان اگر مریض یا مسافر یا حائض یا معذور بعذر دیگرى نباشد روزه بگیرد، روز عبارت است از اینکه انسان پیش از اذان صبح نیت کند که: فردا روزه مى‏گیرم قربه الى الله، و از اول شفق تا مغرب شرعى از مفطراتى که روزه را باطل مى‏کند دورى نماید: و مفطرات نه چیز است:
۱ ـ خوردن و آشامیدن.
۲ ـ جماع.
۳ ـ استمناء.
۴ ـ اماله نمودن با چیز روان.
۵ ـ رساندن غبار غلیظ به حلق.
۶ ـ باقى ماندن بر جنابت تا طلوع شفق.
۷ ـ فروبردن سر بزیر آب.
۸ ـ دروغ بستن به خدا و پیامبر و امام(ع).
۹ ـ قى عمدى.

چند مسأله:
۱ ـ اول ماه رمضان و اول ماه شوال، به یکى از سه چیز ثابت مى‏گردد:
ألف ـ دیدن ماه.
ب ـ دو نفر شاهد عادل شهادت دهند که: ماه را دیده‏اند.
ت ـ حاکم شرع حکم دهد که: ماه دیده شده.
۲ ـ کسى که در ماه رمضان روزه خود را عمدا بشکند براى کفاره آن یکى از این سه کار را باید بجا آورد:
ألف ـ یا شصت روز روزه بگیرد.
ب ـ یا شصت فقیر را سیر کند.
ت ـ یا بنده مؤمنى را آزاد کند.
۳ ـ بر هر مکلفى که مى‏تواند، واجب است در روز عید فطر براى خود و هرکه نان خور او است براى هریک نفر مقدار تقریبا سه کیلو گرم گندم، یا جو یا ذرت، بعنوان (زکات فطره) بپردازد و نیز مى‏تواند قیمت هریک را حساب کرده به فقرا رد کند.
۴ ـ مستحب است در روز عید فطر (نماز عید) خوانده شود. (در این مسأله اختلاف است).
سوم: خمس
خمس عبارت است از یک پنجم مال که در این هفت چیز واجب مى‏شود:
۱ ـ سودى که از راه: تجارت، کشاورزى، اجاره مستغلات و هرنوع کسب مشروع بدست مى‏آید، که پس از گذراندن مخارج سالیانه باید خمس آنچه پس انداز مى‏شود پرداخت گردد.
۲ ـ معادن طلا، نقره، نفت، نمک، آهن و مانند آن.
۳ ـ گنج، هرکس گنجى را یافت خمس آن با شرایطش واجب مى‏شود.
۴ ـ مال حلال مخلوط به حرام، در صورتى که مقدار حرام و صاحب آن را نداند.
۵ ـ آنچه از جواهرات دریا بوسیله فرورفتن در آب (غواصى) بدست آورند، مانند صدف و مرجان و;
۶ ـ غنیمت جنگى که در حال جنگ و یا دفاع از کفار بدست مى‏آید.
۷ ـ زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد یا بنحو دیگر به کافر منتقل شود.
خمس بدو قسمت تقسیم مى‏گردد:
۱ ـ نصف آن براى سادات فقیر که نمى‏توانند کسب کنند.
۲ ـ نصف دیگر آن، به مجتهد عادل داده مى‏شود که در راه مصارف اسلامى مصرف کند.
چهارم: زکات
زکات بر نه چیز واجب است:
۱ ـ خرما.
۲ ـ کشمش.
۳ ـ گندم.
۴ ـ جو.
۵ ـ شتر.
۶ ـ گوسفند.
۷ ـ گاو.
۸ ـ طلا.
۹ ـ نقره.
و زکات مال التجاره مستحب است. زکات در هشت مورد به مصرف مى‏رسد:
۱ ـ فقیر.
۲ ـ مسکین، و آن کسى است که از فقیر سخت‏تر مى‏گذراند.
۳ ـ مأمورین وصول زکات.
۴ ـ کافرانى که اگر زکات به آنها داده شود به اسلام مایل شوند.
۵ ـ در راه آزاد کردن بردگان.
۶ ـ بدهکارى که نمى‏تواند وام خود را بپردازد.
۷ ـ (سبیل الله) مانند ساختن مسجد و پل و هرکارى که براى مسلمانان نفع عمومى دارد.
۸ ـ (ابن السبیل): مسافرى که در سفر مانده است، گرچه در شهر خودش ثروتمند است.
اگر مردم این دو حق واجب: (خمس و زکات) را بپردازند بر روى زمین مستمندى باقى نمى‏ماند و مصالح اسلامى تعطیل نمى‏گردید، همانطورى که تاریخ مسلمانان صدر اسلام که بقوانین اسلام عزیز رفتار مى‏کردند شاهد زنده‏اى برگفتار ماست.
پنجم: حج
یکى از ارکان اسلام حج است و بر هر فرد مکلفى که قدرت داشته باشد، واجب است در مدت عمر یک بار براى انجام مراسم حج به مکه (خانه خدا) برود. مراسم حج بر دو قسم است:
قسم اول: عمره، و آن عبارت است از:
۱ ـ احرام، یعنى: لباسهاى خود را در آورده و دو جامه که به آن احرام مى‏گویند بپوشد.
۲ ـ طواف عمره، یعنى: هفت بار اطراف خانه کعبه بگردد.
۳ ـ نماز طواف عمره، یعنى: دو رکعت نماز مانند نماز صبح به نیت طواف عمره بخواند.
۴ ـ سعى بین صفا و مروه، یعنى: هفت مرتبه مسافت بین صفا و مروه را بپیماید (صفا و مروه دو کوه‏اند).
تقصیر، یعنى: مقدارى ناخن یا موى خود را بچیند.
قسم دوم: حج و اعمال آن بدین ترتیب است:
۱ ـ احرام.
۲ ـ توقف در عرفات که آن موضعى است در نزدیکى مکه.
۳ ـ توقف در مشعر که آن موضعى است در نزدیکى مکه.
۴ ـ رفتن به منى، براى انجام اعمال سه گانه:
ألف ـ (رمى جمره) پرتاب کردن سنک بسوى پاره‏اى ازکوه.
ب ـ قربانى کردن گوسفندى یا شترى یا گاوى.
ت ـ تراشیدن سر.
۵ ـ طواف زیارت، یعنى: اطراف خانه کعبه طواف نمودن.
۶ ـ نماز طواف حج، یعنى: دو رکعت نماز به نیت طواف حج بجا آورد.
۷ ـ سعى بین صفا و مروه، یعنى هفت مرتبه مسافت بین کوه صفا و مروه را بپیماید.
۸ ـ طواف نساء، یعنى: هفت مرتبه اطراف خانه کعبه طواف کند.
۹ ـ نماز طواف نساء، یعنى دو رکعت نماز مانند نماز صبح به نیت طواف نساء بجا آورد.
۱۰ ـ بیتوته در منى، و رمى جمره در آنجا.
ششم: جهاد
جهاد از امورى است که بر مسلمانان واجب شده و معنى آن جنگیدن براى پیشرفت اسلام است، با چند دسته جهاد واجب است:
۱ ـ با کفار و یا بت پرستان، یا منکرین خداوند و مانند آن، ولى جنگ با آنان صرفا به خاطر فتح و پیروزى نیست، بلکه به خاطر گسترش عدالت و دادگرى در میان مردم، و نجات زیردستان از چنگال ستمگران و اجراى دستورات عالیه اسلام و احکام الهى است، بنا بر این تا آنجائى که ممکن است دامنه جنگ وسعت نمى‏یابد، و هرچه زودتر به خونریزى خاتمه داده مى‏شود به همین جهت مى‏بینیم که در تمام جنگهاى پیغمبر(ص) با اینکه متجاوز از هشتاد جنگ بود، به شهادت تاریخ مجموع تعداد کشته‏شدگان از مسلمانان و مشرکین بیش از یکهزار و چهارصد نفر نبوده است. در جنگ با کفار، چنانچه طرف مقابل اسلام از اهل کتاب، مانند یهود و نصارى باشد، آنان را به انتخاب یکى از این سه راه مختار مى‏نمایند.
اول: اسلام بیاورند.
دوم: جزیه بپردازند، بدین معنى که طبق قرارداد باید سالیانه مقدارى از مال خود را به حکومت اسلام بپردازند، تا در راه مصالح عمومى مصرف گردد و در این صورت مى‏توانند با آزادى عقیده در سایه حمایت اسلام بزندگى خود ادامه دهند.
سوم: جنگیدن.
اما کفارى که اهل کتاب نیستند، آنان را به انتخاب یکى از دو راه مختار مى‏سازند:
الف ـ اسلام بیاورند.
ب ـ براى جنگ آماده شوند.
۲ ـ اهل ذمه در صورتى که از شروط مقرره سرپیچى کنند، مسلمانان براى سرکوبىشان با آنان مى‏جنگند، مگر آنکه باز به پیمان خود برگردند و یا مسلمان شوند.
۳ ـ مسلمانانى که بر پیشواى اسلام بشورند: آنان کسانى هستند که از دستورات اسلام سرباز زنند باید با اینان جنگیدتا از راهى که رفته‏اند برگشته، و به موازین اسلام رفتار نمایند.
هفتم: امر به معروف
امر به معروف از فروع مهم اسلام است، (معروف) آن است که اسلام بدان امر نموده، و انجام آن را واجب گردانیده مانند نماز، روزه، پرداخت حقوق مستمندان و رعایت قوانین مهم اسلامى;
یا آنکه اسلام بدان امر نموده ولى انجامش را واجب نکرده است، مانند، اطعام مستمندان و پذیرائى از میهمان و اخلاق نیکو و تعلیم بى‏سوادان و مانند اینها;
بنابر این امر نمودن به قسم اول واجب و به قسم دوم مستحب است: امر به معروف داراى چهار شرط است:
۱ ـ امرکننده بایستى اول خودش خوب و بد را تمیز دهد سپس امر و نهى نماید.
۲ ـ احتمال تاثیر بدهد.
۳ ـ در صورتى که طرف در عمل زشت خود اصرار ورزد.
۴ ـ از امر به معروف زیان قابل توجهى روى ندهد.
هشتم: نهى از منکر
و آن نیز از فروع مهم اسلام است: مسلمانان به جهاتى چند بر ملتهاى دیگر برترى دارند، مهمترین سبب این برترى اجراى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر است که خداوند متعال مى‏فرماید: (شما مسلمانان از میان مردم بهترین ملت‏هائید، براى آنکه به کار نیک امر و از رفتار ناشایست نهى مى‏نمائید.
(منکر): آن است که اسلام ما را از آن باز داشته است مانند شراب، قمار، ربا، زنا، خوردن مال مردم بدون رضایت و مانند اینها یا آنکه اسلام آنرا مکروه دانسته است، مانند یاوه‏گوئى خوابیدن بین طلوعین و مانند آن;
نهى از آنچه در اول گفتیم واجب و از مکروهات مستحب است.
شرایط چهارگانه که در امر بمعروف گفته شد در نهى از منکر نیز رعایت مى‏گردد. نهى از منکر داراى مراتبى است:
۱ ـ نهى قلبى، به اینکه قلبا از وقوع منکر بىزار باشد.
۲ ـ نهى باصورت، مانند روگردانیدن از بجاآورنده منکر.
۳ ـ نهى زبانى، با پند و اندرز، تا برسد به سرزنش و پرخاش.
۴ ـ نهى با دست، مانند زدن، تا آنگاه که زیان قابل توجهى پدید نیاید.
امر به معروف و نهى از منکر، دو دستور واجب و در نهایت اهمیت است، تا آنجا که پیغمبر اسلام(ص) فرمودند:
(تمامى کارهاى نیک در برابر جهاد در راه خدا مانند قطره ایست، نسبت به دریا و همه کارهاى نیکو و جهاد در برابر امر به معروف و نهى از منکر مانند قطره‏اى است در مقابل دریائى بى‏کران).
ولى متأسفانه کمتر کسانى هستند که به این دو واجب عمل کنند، حضرت باقر(ع) فرموده است:
(در آخرالزمان مردمى هستند که امر به معروف و نهى از منکر را واجب نمى‏شمارند، مگر آنجا که براى آنان زیانى در کار نیست و پیوسته، براى خود وقت گذرانى و عذرتراشى مى‏کنند، اینجا است که خداوند آنان را مورد خشم خود قرار خواهد داد).
نهم و دهم: تولى و تبرى
تولى، یعنى: دوستى خدا و پیامبران و امامان علیهم‏ السلام. تبرى، یعنى: بیزارى از دشمنان خدا و دشمنان پیامبران و امامان علیهم‏ السلام.
براى اینکه: اگر کسى شخصى را دوست داشته باشد از او پیروى مى‏کند و اگر کسى با شخصى دشمن باشد از او دورى مى‏نماید، بنا براین دوستى خدا و اولیاء خدا سبب مى‏گردد که براى نظم دنیا و پاداش آخرت از آنان پیروى نمائیم.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.