مقاله صور نامگذاری


در حال بارگذاری
15 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
13 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله صور نامگذاری دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله صور نامگذاری  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله صور نامگذاری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله صور نامگذاری :

صور نامگذاری
نام نیشابور به گونه گون صوری در تاریخ آمده است . به شهادت نامه پهلوی شهرستانهای ایرانشهر (شترستان های ایران) در اسناد جغرافیائی ایران کهن شاهپور اول زاده اردشیر در خراسان پادشاهی تورانی بنام (پهلیزک . پالزهاک.پالچینهاک ) را شکست داد و کشت و در همان آوردگاه نیوهشاهپور (کارنیک شاهپور)را بنیان نهاد که قله فرمانروایی ولایت ابرشهر یاسرزمین اپرنها که طایفه ای کوه نشین و چادرزی از سلاله داهه بودند گردید . فرا چنگ آمدن سکه هایی که از روزگار ساسانیان در کاوشها و پژوهشهای علمی در خاک نیشابور بدست آمده نمایانگر آنست که این شهر در آن دوران ارج و اعتبار ویژه ای داشته است . گفته اند شکل دیرین واژه نیشابور (نیوشاهپوهر) به مفهوم کارنیک یا جای نیک شاهپور بوده است به پاس بستگی به شاهپور دوم ساسانی که آن را در قرن چهارم میلادی دوباره بناکرد از /ان پس بنام او خوانده شد .و نیشابور را شاهپور بنا کرد و در آغاز (بناشاهپور) بود پس (با) و (الف) بیفکندند و الف به (یا) بدل کردند و نیشابور شد .

فرزند هرمزد پادشاه استخر (شاپور دوم) که از ملوک بلند همت و باتدبیر و آگاه دل بود و سایه همای دولتش برتارک شرق و غرب گسترده بود . شهر نیشابور را کران مرز کهن دژ (قهندر) بنانمود و به اطراف شهرخندقی حفر کرد و این شهر را با قهندر بهم پیوند کرد . نیشابور زمان او را چهاردروزاه بگونه ای بود که خورشید از هر چهار به بامدادان درون می شد و در شامگاه بیرون می رفت . امام حاکم فرموده و آن بناست که تا ابد پایدار است . هنگام حفر خندق گنجی پیدا شد که هشتاد خروار زر بود بر عامه تفقد کردند . از اینجاست که می توان پذیرفت شهری در این دیار پیش از هرمزد هم وجود داشته است . چه گنج بازمانده تمدن و فرهنگ کهن تری است . باز آمده است که شاهپور به سامان گذشت نیزاری وسیع دید .

در خاطرش گذشت که این دیار شایان ساختن شهری بزرگ است فرمان داد آن نیز اررا تراشیدن و برجای آن شهری بنیاد کردند . اختر شماران شاپور را کفتند : در سلطنت بشکوه او زوالی پدید خواهد شد در هنگام تولد مصیبت وبلا از مردم و مملکت گریخت بزرگان و نجبا به جستجوی او برآمدند . چون بخطه نیشابور رسیدند از بنیان گذار شهر پرسیدند و مردم از شاهپور نشان دادند . پس نام این شهر را شاپور خواست نامیدند . و پس از شاهپور (دندی شاپور) خوانده شد . گرچه صورتی دیگر هم هست و آن این که نیشابور را ترکیبی از (نه) را در واژه نامه ها بمعنی ده گرفته و نه شاپور را ده شاپور را ده شاپور گفته اند . نیشابور را مادر شهرهای خراسان از اقلیم چهارم می دانند . شاپور پسر اردشیر که والی خراسان بود از پدر آن شهر را درخواست کرد .

اما پدرش آرزوی او را اجابت نکرد . برشاپور غیرتمند این گران آمد و آن شهر را دگرباره ساخت و نه شاپور نام نهادند که نیشابور شد و عرب آن را نیسابور خواندند . حیطه بارویش پانزده هزار گام و بر شیوه رقعه شطرنج هشت قطعه در هشت قطعه نهاده اند . جانشیان ساسان مغ بد را عادت چنان بود که شهرها را به هیئت و هیبت اشیاء و جانوران می ساختند و شاپور ذوالاکتاف در عمارت آن شهر سعی کرد . مشهور شهریست نیشابور در دشتی گسترده یک فرسنگ دریک فرسنگ از آنجا تا طوس سه منزل فاصله است . بیشتر آب آن از قناتها تامین می گردد و هوای مطبوع و فرح فزایش سالم است . در آمده که نیشابور پرنعمت ترین و آبادترین و خرم ترین شهر خراسان بوده و چون شاپور بدآنجا رسید گفت نیکو جایی است .

شایسته است شهری شود و در آن زمان آنجا نیزاری بود. پس واژه مرکب از دو کلمه (نی) و شاهپور می باشد و نیز محققان (نی) را بمعنی بنا. یا ساختمان فرض کرده اند و نیشابور را بنای شاهپور شمرده اند بعدها نیشابور قلب تجارت خاوران و مقصد بازرگانان شد . امروزه نیز به نشاور معروف است . بدیهی است این نشاور باشهری که در فارس در کوره دارابجرد و جهرم قرار داشته کاملا متفاومت است و باید آن را نیشابور گفت تا نشابور و نشاور . و نیشابور کفن پوش فراموشی شده است . بفرموده شاپور در خاک خراسان شهری ساختند که آن را نیشابور نامیدند و در شمار شهرستانهای ایران درآمد . پاره ای تذکره نویسان و تاریخی مردان را گمان رفته است که تندیسی ستبر پیکر از شاپور اول در نیشابور وجود داشته است .

همسان پیکره ای که از وی در کازرون فارس بپای بوده است (مجسمه ای از شاپور در نیشابور بود که اعراب خراب کردند). چنین می نماید که شاید نشان گونه ای چون سنگ تراشیده شاپور نمای کازرون در این شهر وجود داشته است و آنها که بی ذوق و خشن بودند و از تمدن و هنر مایه ای نداشتند این تن واره را نیز مانند پیکره کازرون شکسته باشند تا شهر و مردم نو اعتقاد آن را (به زغم خویش) از شر شیطان آدمی زاده ای که از فرط گناه و خطا مورد خشم و نفرت خدا قرار گرفته و سنگ شده است برهانند. بنیاد نامه

بنیانگذاری اغازین نیشابور را به انوش بن شیت بن آدم نسبت داده اند و گویند وی ان شهر را بر نرم سنگ بزرگ دایره واری ساخت! الحاکم در تاریخ نیشابور آورده است : (نیشابور برسنگی بزرگ . سفید و مدور بنا شده و درافواه خلق بود که آن را قلعه حجریه خواندند شاید از کاربرد کلمه املس مراد دیگری داشته است . اما املس در فرهنگ ها بمعنی ناخشن و همورا و نرم آمده است . و نیز شاید براساس نمشن که در زبان مردم دژسنگی بوده است . خود قصر را از سنگی بدان گونه ساخته بوده و گرنه به نیشابور زمین گسترده دشتی که خاکش برسنگ سفید ماند سراغ نداریم . بدیهی است امکان آن که جای شهر تغییر کرده باشد و این نیشابور تیموری که در تصور ماست یادیگر نیشابورها که در تواریخ قدیم باابعاد جغرافیائی تقریبا مشخص وجود دارد مورد نظر او بوده باشد . ولی از آنجا که مسیر حرکت نیشابور از شرق به غرب (از جنوب شرقی به شمال غربی) بوده است.در هیچکدام از اشکال پیشینش منطقه رخامی یا سنگ مرمرین سپید نمی توان حتی به دیده گمان دید . مگر آن که سنگها را از سینه البرز آورده باشند . چونان عهد چنگیز که برای کوبیدن و شکستن سر و صورت شهر از همان جا سنگهای بسیار برگرفتند . اما بازهم ناگفته پیداست که این سنگها سیه چرده اند نه سپید و نرم .

و باز میتوان گمان کرد که نخستین سنگ بنا از آن لون بوده است . سپس شهری که بر چنان سنگی انوش بن شیت بن آدم افراشته بود ویران شد و دگرباره شخصی که او را(ذوالیکه) نامیده اند و این به یقین ذوالاکتاف (شاپور دوم) نیست آن را مرمت کرده .افسانه دیگری هم هست . حاکی از آن که رسول خدا فرمود: بهترین شهر خراسان نیشابور است . و عزیز مصر (یوسف) پیامبر بنی اسرائیل آنگاه که راهی مشرق زمین شد ارمیای پیغمبر قدری خاک به وی داد و گفت : چون به شهری رسیدی که خاکش با این حالت بموازنه آمد آنجا مقام کن و عزیز آمد تا بیهق و نیشابور و پس از ان به مرو رفت و چون خاک موافق افتاد آنجا مقام کرد بدیهی است که این گفته نیز مقرون به حقیقت نیست . بلکه خیالبافی کسانی که با ساختن احادیث مجعول به گمان خود به رتبت شهر خویش می افزوده اند.

خاک پایی که سرمه چشم نیشابور شد
در همان روزگاری که مامون در برابر امین برادر خویش سنگر مبارزه گرفته بخاطر این که خاندانهای ایرانی و بزرگان پارسی را با خویش همراه کند با انان پیمان بسته بود که چون به خلافت رسد وبرمسند پدر تکیه زند. یکی از علویان را به ولیعهدی خویش برگزیند . چون امر خلافت بدور رسید فضل پسر سهل او را گفت که یسوی بغداد حرکت کن . مامون گفت مرا خراسان خوشتر است . و هوای این دیار بهتر می نماید. پس خود بمرو رفت و رحل اقامت افکند . اما چون حسن بعراق رفت باآشفتگی روبرو شد چرا ابراهیم فرزند امام هفتم به خلافت خواهی برخاسته بود و لشکری گران آراسته . این خبر را به مامون بردند وی به مصلحت اندیشی فضل پسر سهل علی بن موسی الرضا (ع) را به ولیعهدی نامزد کرد که ابتدا طاهر لا او بیعت نمود و مامون فرمان داد که جامه سیاه شعار رسمی عباسیان به شعار سبز علویان تبدیل شود . پس امام هشتم عنی فرزند موسی کاظم ملقب به رضا شد و بسوی خراسان حرکت کرد . اما این انتخاب بر عده ای از بغدادیان گران آمد و یکی از عموهای مامون را که شاعر و فاضل با تجربه ای بود . در مقابل مامون افراشتند .

بهرحال امام رضا (ع) به خراسان و به نیشابور آمد . شیخ محمد فرزند اسلم طوسی نیز همراه امام بود . و این اسلم را گویند در نیشابور بمرد . بقولی وی بعدها دوره عبدالله طاهر را دیده و سپس مرده است و برکنار خندق شادیاخ برطرف راه تلاجرد مدفون شد و با این حساب گور وی بین خیام و عطار امروز است . گفته اند که به نیشابور در ناحیت کهلان حمام ویرانی و قنات خشکی وجود داشته که با همت مردم شهر حمام مرمت و به مبارکی و مینمت مقدم علی بن موسی الرضا قنات خشک نیز پرآب گشته است . و چون حضرت در این گرمابه استحمام کرده اند. پس از آن مردم این گرمابه را حمام سلطان نام نهاده اند که تا سالیان سال مورد استفاده مردم بوده است و بیماران از آن استشفاء می کرده اند . (عظمت استقبال و ایمان راسخ و خلل ناپذیر مردم آن روزگار واقعیتی انکار ناپذیر است که شیعه خواهی و ارادت صادقانه به این خاندان جلیل پدیده ای تازه نیست بلکه از بدو تاریخ اسلام در قلوب مردم ایران ریشه دوانیده است ).

مقبره پیرزنی بنام شتیته یا بدیگر گفته ای : پسنده. که در مزار شاه پسند غرب شهر نیشابور امروز ین وجود دارد که گویند امام هشتم نخست در خانه وی فرود آمده . شیخ صدوق گوید چون امام به خانه ایـن پیرزن فرود آمد از آن پس وی را« پسندیده » گفتند . و باز آمده است که امام بادامی به یکی از خدمه خویش هنایت فرمود که در محله کهلان بکارند .

و از آن بادام درختی تناور و تنومند رویید که تا مدتها مردم از میوه و برگ و سایه آن استفاده می کردند . بعد افرادی موجب نابودی آن درخت شدند و همگی قلع و قمع گشتند و دودمانشان نابود شد و برباد رفت. البته ناحیتی که بنام کهلان از آن یاد شده است و محله قز و کوچه بلاس که بصورتی دیگر محله غر در محله معروف به لاشاباد آمده است . به سخنی دیگر موکبه امام نخست آنجا بر زمین نیشابور بنشست مشخص نیست که کجا بوده است . امکان دارد که در شمال غربی شادیاخ بوده باشد. البته بزعم من در همان حدود که امروزه محله سرتلخ می شناسیم که در آن حمامی نسبه کهن وجود داشت بنام حمام سلطان که تشابه اسمی با حمام یاد شده دارد . به ظن بسیار ضعیف می توان گمان کرد این گرمابه بعدها در حوالی همان حمام دیرین سلطان بنا نهاده شده باشد . و براساس همان افسانه وار ذکر شده (در این منطقه درخت پسته ای میان تکیه ای وجود دارد که اهالی نیشابور بر آن دخیل می بندند و از آن مراد می طلبند) که بدیهی است این کار که خود زائیده اعتقادات و ایمانهای شکل نگرفته اولیه بشری توتم پرستی است .

نه تنها در این شهر بلکه در تمام جهان به صور گوناگون تا امروز هم ادامه دارد . چنانکه در عیون اخبار الرضا آمده امام درخت مزبور را در خانه همین پسنده غرس فرموده بود . بهرصورت درخت پسته نیز با بادام فرق عمده و اساسی دارد لیکن بر همان قیاس می توان حکمی سست و مردد کرد . که این نیز آیتی از همان قصه کهن است . با این که بر ما روشن است که نیشابور امروز نیشابور تیموری است از آنجا که فاصله سرتلخ و سعیدشاه (سعدشاه) تا شادیاخ بیش از۶ یا ۷ کیلومتر نیست و این شکاف بعدی نمی تواند مداوم باشد و امکان آن هست که بگوییم قسمتهای جنوبی نیشابور امروزی در دامنه قلمرو ابرشهر (نیشابور) دیروزی قرار داشته است . همچنین الحاکم اشاره کرده است که علی بن موسی الرضا مدت چهار سال در نیشابور مانده است که بهیج وجه نمی تواند درست باشد و اساسا اصولی و منطقی بنظر نمی رسد .

و الحاکم نیز خود تا حدودی متوجه بوده و این سخن را در هاله ای از شک و گمان گفته است . هم اکنون در شرق نیشابور امروز به فاصله ۲۴ کیلومتری بر سرراه نیشابور مشهد ناحیه ای است که قدمگاه خوانده می شود و بقول یاقوت در معجم البلدان. قبلا آنرا قریه حمرا می نامیده اند . وشیخ صدوق نیز واژه حمرا) سرخک (را بکار برده است. و از آن پس نیز هر کسی از آنجا یاد کرده به همان نام قدمگاه شارت نموده . در اینجا سنگ سیاه رنگی وجود دارد که بر روی آن جای پایی دیده می شود . البته آن نقش پای انسان نمی تواند باشد . چون این گامهای فرو رفته یا حجاری شده بسیار بزرگتر از جای پای یک انسان است . بدیهی است که امام رضا (ع) از قدمگاه گذر کرده است وشاید در آنجا اقامت کوتاهی داشته .

چون جاده قدیمی نیشابور به مرو نیز از نظر موقعیت جغرافیایی تفاوت شایان توجهی باراه نیشابور – مشهد امروزی نمی توانسته است داشته باشد . بهرحال گفته اند امام در قدمگاه نماز خوانده و چشمه آب گوارایی هم جهت وضو ساختن آن بزرگوار پیدا شده است که امروز نیز وجود دارد و چون می پندارند از کرامات امام ظاهر گشته مردم آب را برای مبارزه با امراض و بلایا بعنوان جوهر تبرک و تیمم بکار می برند . در نزدیکی مشهد نیز دیهی بنام ده سرخ وجود دارد که در آن نیز چشمه ای است و گویند از برکت قدوم امام پدید آمده . چون خراسان از دیر ایام سرزمین کم آبی است (بدون دریا و دریاچه ها و رودهای بزرگ) و آب با تلاش بسیار از چشمه ها و قنوات تامین میشود .هرجا که چشمه ای زلال است ودیعه ای خدایی می شمرند و آن را از برکت وجود یکی از پاکبازان دین به حساب می آورند . بهرحال ردپایی که بر آن تخته سنگ سیاه رنگ وجود دارد پیوستگی با پای امام ندارد . اما هنوز هم پاره ای از دوستداران آل علی و زائران امام هشتم به زیارت ان می روند . و باز گفته اند که حضرت رضاست

 گرچه ابن ادعا نیز بنظر پاره ای از واقع بینان و حقیقت نگران مردود شمرده می شود گمان می رود که عشق و محبت بی دریغ شیعیان به این خاندان سبب بوجود آوردن چنین نمودهایی شده است . چرا که مجنون . آن ژولیده صحرای عشق خاک پای معشوق را می بویید و می بوسید . و این عشاق گریبان چاک در معشوق حل شده . یعنی مردم ب ایمان پس از گذشتن امام از این نواحی برای آن که خاطره او را تا بد حفظ کنند . جای پایش را حکاکی کرده و آن را نقدیس می کرده اند . و این خاک را بجای سرمه دیده منت گرفته اند و حق هم همین است که این خاطره بای آنها که خواستار و دوستار این امتند تا ابد پایدار باشد . برخی نیز آورده اند که نقش روی سنگ قدمگاه اثرپای حضرت علی بن ابیطالب (ع) است که این خطای محض است .

بازگفته اند که امام در نیشابور روزی به نماز ایستاد کسی از وی پرسید قبله از کدامین طرف است؟ حضرت از بین انگشتان دست راست خویش خانه کعبه را بدو نمود و جهت قبله را برایش مشخص کرد که این نیز روایتی است که صحتش غریب می نماید . اما خود دلیلی بر محبت مردمان به این خاندان است . آنچه برای من – مولف – لاینحل باقی مانده است نفوذ قدرت عجیب باورهای مذهبی است که امروز ما آن را جهل مرکب می دانیم و ایمان شدید و خارق العاده پیشینیان را به دین و مذهب به بوته فراموشی سپرده ایم حال آن که نباید فراموش کرد که این مذهب نیست که داستان می سازد بلکه مردم عامی هستند (که قدرت باور داشتن داشتند و خود ساختند و باور نمودند !.) در هر صورت حکایتی روشن از تاریخ سازان و تاریخ نگاران به یاد داریم که گفته اند مردم نیشابور. از حضرت رضا خواستند که حدیثی برایشان نقل کند . آن حضرت حدیث ( فمن دخل حصنی;) را ایراد فرمود .

به عبارتی بیست و چهار هزار یا بقولی دیگر چند هزار قلمدان فرا گرد آمد تا دانشوران و خردمندان آن حدیث را نوشتند .حتی اگر تعداد این قلمدانها را دو هزار و چهارصد هم در شمار آوریم باز خود این بازنمودی است از کثرت اهل علم و ادب در آن روزگار طلائی و چنان سرزمین پهناوری که آن همه دانشمند و اهل فضل داشته بعید بنظر نمی رسد اگر بگوییم دامنه اش قسمتی از نیشابور کنونی را نیز در بر میگرفته است. از قول شیخ عباس در فوائد الرضویه آمده است که چون علی بن موسی الرضا(ع) به نیشابور آمد . محمدثین آن دیار در خانه وی گرد آمدند و در آن زمان به نیشابور سیصد هزار محدث بود از خاصه و عامه که تنی چند ازآنان به روایت نسخه خطی شاهد صادق عبارتند از ابواسحاق نعمانی . ابو نصر سراج پسر برهان. میر جمال الدین عطاءالله .

یحیی فرزند عبدالله نیشابوری. محمد فرزند عیسی ترمذی . حاکم محدث نیشابوری و تنی چند دیگر. اینان همگی خواستار آن بودند که امام بزرگوار گنجییه گوهر معانی و سرچشمه سرمد سخندانی حریثی برایشان نقل کند . پس امام به تقاضای آنان و مخصوصا ابوذراعه رازی و محمد فرزند اسلم طوسی (که سخن از او به میان آمد )پذیرفت که حدیثی نقل فرماید . چون روی خویش به مردم نمود .عاشقان صادق و خواستارانش از فرط اشتیاق گریبانها چاک زدند . اشک از دیده بی تاب فرو ریختند و ناله سر دادند . و لوله و غوغای آنان به افلاک رسید. این ابزار احساساتی که بشریت هیچگاه نظیرش را نخواهد دید چون این فریادها از قلوبی بر می خاست که لبریز از عشق جاویدان بود . قضات نیشابور بانگ برداشتند که لب فرودوزید و حضرت را میازارید . آن بزرگوار از لعل شکرین آبدار گوهر سفت و حدیثی بنام سلسله الذهب بر این گونه فرمود: قال علیه السلام: حدثنی ابی موسی بن جعفر الکاظم : قال علیه السلام حدثنی ابی جعفر محمدالصادق قال علیه السلام حدثنی ابی علی بن الحسین قال علیه السلام حدثنی ابی حسین علی (الشهید بارض کربلا).قال علیه السلام: ابی امیرالمومنین علی بن ابی طالب (الشهید بارض الکوفه ) . قال علیه السلام حدثنی اخی و ابن عمی محمد رسول الله قال (ص) حدثنی قال سمعت رب العزه سبحانه و تعالی یقول :

کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی
و به روایتی فرمود : و لایه علی ابن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی . ابن بابویه قمی . شیخ صدوق درباب۳۶ عیون اخبار الرضا حدیث فوق را چنین روایت کرده است :‹ عبارتنا شئنی و حسنک واحد . کل الی ذاک الجمال یشیر›حدثنا محمدبن موسی المتوکل قال حدثنا ابوالسین محمدبن جعفر اسدی قال حدثنا محمدبن الحسین الصولی قال حدثنا یوسف بن عقیل عن اسحق بن راهویه قال لما وافی ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور و اراد ان یخرج منها الی المامون . اجتمع الیه اصحاب الحدیث فقاوا له یابن رسول الله ترحل عنا و لا تحدثنا بحدیث فنستفیده منک؟!و کان قد فی العماریه فالطلع راسه فقال سمعت ابن علی بن الحسین بن علی یقول : سمعت ابی امیرالمومنین علی بن ابی طالب یقول: سمعت رسول الله (ص) یقول سمعت جبرئیل یقول سمعت اله جل جلاله یقول:لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی من امن عذابی فلما مرت الراحله ناد انا (بشروطها و انا من شروطها) .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.